استکبارستیزی در معارف و سیره نبوی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۰
، ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳←پانویس
(←منابع) |
(←پانویس) |
||
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = استکبارستیزی | |||
| عنوان مدخل = استکبارستیزی | |||
| مداخل مرتبط = [[استکبارستیزی در قرآن]] - [[استکبارستیزی در معارف و سیره پیامبران]] - [[استکبارستیزی در معارف و سیره نبوی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[استکبار]]، برگرفته از واژه [[عربی]] "[[کبر]]"، به معنای [[عظمت]] و بزرگی<ref>الجوهری، الصحاح، ج ۲، ص ۸۰۲ - ۸۰۳ و ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۵ - ۱۲۶.</ref> و در لغت به معنای بزرگانگاری و طلب بزرگی<ref>لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۹ و فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۶۵.</ref> و ترک [[اذعان]] به [[حق]] است<ref>مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۶۵.</ref> و میتوان گفت، [[مستکبران]] کسانی هستند که برای دستیابی به [[منافع]] خویش از هیچ ظلمی ابا ندارند و خود و [[منافع]] خود را بالاتر از هر چیز دیگر میدانند<ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>. | |||
[[پیامبر]] {{صل}} که با [[شعار]] [[برابری]] و [[عدالت]] [[مبعوث]] شده بود، از ابتدای [[رسالت]] خویش به [[مبارزه]] با این [[تفکر]] پرداخت و کوشید [[تفکر]] استکباری را از [[اندیشه]] [[جامعه اسلامی]] بزداید. راهکارهای [[پیامبر]] {{صل}} برای [[مبارزه]] با [[مستکبران]] را میتوان در سه بخش مطالعه کرد<ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>: | |||
==[[مبارزه]] [[ | == مبارزه فرهنگی == | ||
{{اصلی|مبارزه فرهنگی}} | |||
[[رسول خدا]] {{صل}} وسیعترین تلاشها و [[مبارزات]] خویش را برای زدودن [[فرهنگ جاهلی]] و جایگزین کردن آن با [[اندیشه]] [[اسلامی]] به کار گرفت. ایشان برای [[مبارزه]] با [[مستکبران]] و [[استکبار]] در [[جامعه]]، بیش از هر راه دیگر به [[اصلاح]] [[فرهنگ]] پرداخت که در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد: | |||
# '''[[حمایت]] از [[مستضعفان]]:''' آنچه در [[سیره رسول خدا]] {{صل}} به وضوح دیده میشود، [[احترام]] نهادن به [[مستضعفان]] و [[حمایت]] از ایشان است. در بستری که [[ثروت]]، [[قدرت]] و نژاد، مهمترین عامل ارزشمندی [[انسانها]] بود، [[پیامبر]] {{صل}} بدون توجه به آنها [[مستضعفان]] [[جامعه]] را محترم میدانست و از آنان [[حمایت]] میکرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} [[معتقد]] بود، جامعهای که در آن، [[حق]] [[مظلوم]] از [[ظالم]] گرفته نمیشود، محکوم به زوال است<ref>نهج البلاغه، ص ۴۳۹ و علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱.</ref> و ایشان همواره [[تحقیر]] [[مؤمن]] را سبب [[خواری]]، [[فقر]] و [[عذاب]] و [[رسوایی]] در [[آخرت]] میدانست<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۳؛ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۱ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۲۹.</ref>. او هنگامی که به [[مدینه]] وارد شد، بسیاری از [[مسلمانان]] با [[اصرار]] فراوان، خواستار سکونت ایشان در خانه خود بودند؛ اما آن جناب، در خانه [[ابوایوب انصاری]] ساکن شد؛ کسی که فقیرتر از او در [[مدینه]] نبود<ref>ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب {{عم}}، ج ۱، ص ۱۳۳ و بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱.</ref>. ایشان بر دست کارگر بوسه میزد و آن را دستی میدانست که هیچگاه در [[آتش جهنم]] نخواهد سوخت<ref>ابن اثیر، أسد الغابه، ج ۲، ص ۱۸۵.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} [[محبت]] به [[مسکینان]] را از وظایفی میدانست که [[خدا]] بر دوشش گذاشته است<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۳۷ و حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۱.</ref>. [[نقل]] شده است، روزی [[ابومسعود انصاری]]، خدمتکار خود را تنبیه میکرد که [[پیامبر]] {{صل}} وی را دید و با این بیان که "تسلط [[خدا]] بر تو از تسلط تو بر این [[غلام]] بیشتر است"، [[ابومسعود انصاری]] را از این کار باز داشت. او نیز [[غلام]] را در [[راه خدا]] آزاد کرد<ref>مجموعه ورام، ج ۱، ص ۵۸؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۷۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۹۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۰.</ref>. [[سلمان فارسی]]، هفت چیز را از توصیههای [[پیامبر]] {{صل}} معرفی میکرد که [[دوستی]] با [[فقرا]] جزو آن توصیهها بود<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۱۱؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۱ و محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۵۱.</ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸-۱۰۹.</ref>. | |||
# '''[[ترویج]] [[برابری]] و [[عدالت اجتماعی]] :''' [[خداوند]] در [[قرآن]] برپایی [[عدل و قسط]] را از اهداف [[رسالت]] [[انبیا]] بیان کرده است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند...» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[پیامبر]] {{صل}} نیز در دوران [[نبوت]] خویش همواره به دنبال نهادینه کردن ارزشهایی چون [[برابری]] و [[برادری]] بود. وی [[مسلمانان]] را [[برادر]] میخواند <ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۴۷؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵۰ و ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۳۳.</ref> و [[کرامت انسانی]] را تنها در [[تقوا]] معرفی میدانست<ref>سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[رسول خاتم]] {{صل}} با بستن [[عقد اخوت]] بین [[مسلمانان]] کوشید آنان را بدون در نظر گرفتن [[ثروت]] و نژادشان کنار هم قرار دهد. او [[مردم]] را چون دندانههای شانه میدانست که در مقایسه با هم، هیچگونه [[برتری]] بر یکدیگر ندارند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۷۴ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. همچنین [[تفاخر]] به [[پدران]] و نژاد را از خصوصیات [[جامعه]] [[جاهلی]] برمیشمرد که در [[اسلام]] جایی ندارد و میفرمود: "همانا [[خداوند]]، [[نخوت]] و [[تکبر]] زمان [[جاهلیت]] و افتخار جستن به [[پدران]] را از میان برد. همه [[مردم]] از [[آدم]] {{ع}} و [[آدم]] {{ع}} نیز از [[خاک]] آفریده شده است"<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حجة الوداع]] ضمن سخنانی به [[مردم]] فرمود: "[[انسانها]] در [[اسلام]] با یکدیگر برابراند. [[مردم]] به یک اندازه، [[فرزند]] [[آدم]] و [[حوا]] هستند و [[عرب]] را بر [[عجم]] و [[عجم]] را بر [[عرب]] جز به [[پرهیزگاری]] و [[ترس]] از [[خداوند]] [[برتری]] نیست..."<ref>تاریخ الیعقوبی، ص ۱۱۰ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[مسند احمد]]، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ [[ابن سعد]]، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن [[سید]] الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵ و ج ۲، ص ۴۰۲ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۹۶. </ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>. | |||
# '''پرهیز از [[تکبر]]:''' [[تواضع]] و دوری از [[کبر]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} به وضوح دیده میشود. [[رسول خدا]] {{صل}} با دوری از [[تکبر]] کوشید دوری از [[تکبر]] را به صورت یک [[ارزش]] در [[جامعه]] معرفی کند. روزی [[سلمان]] و بلال به [[دیدار]] [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[سلمان]] برای [[احترام]]، به پای ایشان افتاد و پای آن [[حضرت]] را بوسید. [[حضرت]] ضمن جلوگیری از این کار، به [[سلمان]] فرمود: "من، بندهای از [[بندگان خدا]] هستم از آنچه میخورند، میخورم و بر آنچه مینشینند، مینشینم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.</ref>. [[روایت]] شده است، [[مسلمانان]] پیش پای آن [[حضرت]] برنمیخاستند؛ زیرا میدانستند ایشان چنین کاری را خوش نمیدارد. [[عدی بن حاتم]] برای تحقیق درباره [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[دین اسلام]] از [[شام]] به [[مدینه]] سفر کرده بود. او قصد داشت بداند آیا [[محمد]] {{صل}} داعیه [[پادشاهی]] دارد یا به [[راستی]] فرستاده خداست. پس هنگامی که در [[مسجد]] به [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، [[پیامبر]] {{صل}} به [[احترام]] او به پا خاست و وی را به خانه برد. آنها در راه پیرزنی را دیدند و آن پیرزن، [[حضرت]] را مدتی طولانی سر پا نگاه داشت. سپس [[رسول خدا]] {{صل}} عدی را به خانه برد و روی زیراندازی نشانید و خود روی [[زمین]] نشست. عدی میگوید: "با خود گفتم: به [[خدا]] قسم، این، [[رفتار]] شاهان و [[سلاطین]] نیست؛ بنابراین [[مسلمان]] شدم"<ref>السیره النبویه، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. همچنین [[روایت]] شده است که روزی [[عمر بن خطاب]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و دید که آن [[حضرت]] روی حصیر خوابیده و اثر چوب بر [[بدن]] ایشان مانده است؛ پس گریان شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} [[علت]] گریهاش را پرسید؛ او به ایشان گفت: "کسری و [[قیصر]] آن چنان در [[دنیا]] [[زندگی]] میکنند و شما این گونه [[زندگی]] میکنید؟"[[رسول خدا]] {{صل}} به [[عمر]] فرمود: "ای [[عمر]]! آیا [[راضی]] نمیشوی [[دنیا]] برای آنها باشد و آخرت برای ما؟"<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷ و امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref> <ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰-۱۱۱.</ref>. | |||
==استکبارستیزی و نفی سلطهگری و سلطهپذیری== | آن حضرت سعی میکرد [[تواضع]] را به اصحابش بیاموزد و آن را در [[جامعه اسلامی]] [[ترویج]] کند. ایشان در توصیههایی به [[ابوذر]] فرموده است: "هر کس که خودش به بازار [[رود]] و مایحتاجش را بخرد و خود حمل کند، از [[کبر]] دور میشود. هر کس [[لباس]] خویش را وصله کند و کفش خود را بدوزد، از [[تکبر]] به دور است"<ref>شیخ طوسی، الأمالی، ص ۵۳۷؛ مکارم الاخلاق، ص ۴۷۱ و مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۷.</ref>. و میفرمود: "پنج چیز است که تا زمان [[مرگ]] از آنها دست نخواهم کشید: همخوراک شدن با بردگان، سوار شدن بر خر و پالان کردن آن، دوشیدن بز با دست خود، جامه پشمینه پوشیدن و [[سلام]] کردن بر [[کودکان]]"<ref>امالی صدوق، ص ۷۲ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۵۶.</ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱.</ref>. | ||
از دیگر اصول و شاخصههای [[سیاسی]] [[تمدن نبوی]]، [[استکبارستیزی]] است. [[سیره پیامبر]] اعظم{{صل}} و وقایع دوران [[رسالت]] آن | |||
آن حضرت حتی پیش از [[برانگیخته شدن]] به رسالت نیز با [[زورگویی]] و [[بیعدالتی]] [[مخالفت]] و [[مبارزه]] میکرد. نقل است [[حضرت محمد]]{{صل}} در [[دوران جاهلیت]]، با گروهی که آنها نیز از [[ستم]] و بیعدالتی [[رنج]] میبردند، برای [[دفاع]] از [[ستمدیدگان]] و گرفتن [[حق]] آنان از [[ستمگران]]، هم [[پیمان]] شد. این پیمان که در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]]، از بزرگان [[مکه]] بسته شد، پیمان «[[حلف الفضول]]» نام گرفت. [[پیامبر خدا]] پس از رسالت همواره از این پیمان به [[نیکی]] یاد میکرد و میفرمود: «هرگز حاضر نیستم آن پیمان را بشکنم و اگر اکنون نیز چنین پیمانی باشد، در آن شرکت میکنم»<ref>مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص۲۴۶؛ احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، ج۳، ص۱۸؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. آن حضرت از هر فرصتی برای [[مبارزه با ستم]] و [[حمایت]] از ستم دیدگان استفاده میکرد و میفرمود: «هر کس داد [[ستم دیده]] را از [[ستمگر]] بگیرد، در [[بهشت]] با من [[یار]] و همنشین خواهد بود». | [[رسول خدا]] {{صل}} روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد، همانند [[بندگان]] مینشست، بر الاغ بدون پالان سوار میشد<ref>نهج البلاغه، ص ۲۲۸.</ref> و کفش خود را با دست خویش وصله میزد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۵؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۷۹ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۳۴۴.</ref>. خود به شترش علف میداد، خانه را جارو میکرد، گوسفندش را میدوشید، جامهاش را وصله میزد، با خدمتکارش [[غذا]] میخورد، و هنگامی که خادم از دستاس کردن خسته میشد، او را [[یاری]] میکرد و نیازهای منزل را از بازار میخرید و با خودش به خانه میآورد<ref>صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۴۰ و طبرسی، مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۷۰.</ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱.</ref>. | ||
== [[مبارزه]] [[سیاسی]] == | |||
در کنار [[فرهنگسازی]] در [[جامعه]]، [[مبارزه]] [[سیاسی]] با خودکامگان نیز در [[سیره رسول خدا]] {{صل}} جایگاهی خاص داشت. [[مبارزه]] [[پیامبر]] {{صل}} با [[مستکبران]]، تنها خاص دوران پس از [[بعثت]] ایشان نبود؛ بلکه [[رسول]] خاتم {{صل}} سالها [[پیش از بعثت]]، [[مبارزه]] با [[مستکبران]] و [[ظالمان]] را آغاز کرده بود. شرکت ایشان در [[پیمان]] "حلف الفضول" از نمونههای بارز [[مبارزه]] ایشان با [[مستکبران]] و [[پشتیبانی]] ایشان از ستمدیدگان است. این [[پیمان]]، در زمانی بود که مردی از [[قبیله]] [[بنی زبید]]، کالایی را به [[عاص بن وائل]] فروخت و عاص پس از گرفتن کالا از پرداخت بهای آن خودداری کرد. مرد زبیدی از [[مردم]] [[کمک]] خواست؛ در نتیجه، جمعی از [[قبایل]] مختلف دور هم جمع شده، [[پیمان]] بستند که هر ستمدیدهای را [[یاری]] کنند و [[حق]] [[مظلوم]] را از [[ظالم]] بگیرند و اجازه ندهند در [[مکه]] به کسی [[ستم]] شود. [[پیامبر اسلام]] {{صل}} نیز یکی از این افراد بود. ایشان بعدها از این [[پیمان]] یاد میکرد و میفرمود: اگر در [[اسلام]] هم به مانند آن [[پیمان]] [[دعوت]] میشدم، میپذیرفتم"<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۰۳؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۱۹۰ و شرف المصطفی، ج ۱، ص ۴۰۰.</ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۱-۱۱۲.</ref>. | |||
از دیگر نمونههای [[مبارزه]] [[سیاسی]] ایشان با [[استکبار]] و [[مستکبران]]، فرستادن [[نامه]] به [[پادشاهان]] سایر کشورها بود؛ در حالی که آنان در اوج قدرتشان بودند و ایشان بدون در نظر گرفتن [[مقام]] و [[شوکت]] این [[پادشاهان]]، آنان را به پذیرفتن [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و هشدار داد که اگر [[آیین اسلام]] را نپذیرند، [[گناه]] پیروانشان بر عهده آنان خواهد بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۷۷؛ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۳۴۲ و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۰۴.</ref>. | |||
== [[مبارزه]] مسلحانه == | |||
[[مبارزه]] مسلحانه هم از دیگر راههایی بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در [[مبارزه]] با [[مستکبران]] از آن بهره جست؛ به طوری که [[نقل]] شده است، ایشان بیش از ۲۷ [[غزوه]] و ۳۸ [[سریه]] علیه [[دشمنان]] انجام داد<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۰۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، ج ۷، ص ۴۶۷ - ۴۶۸ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۱۷.</ref>. با مطالعه [[سیره]] [[پیامبر اعظم]] {{صل}} میتوان به خوبی به این مطلب دست یافت که [[مبارزه]] مسلحانه، آخرین راهکاری بود که [[پیامبر]] {{صل}} از آن استفاده میکرد<ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۲.</ref>. | |||
[[جهاد]] با مستکبرانی که قصد [[دشمنی]] و ضربه زدن به [[اسلام]] را داشتند، از [[وظایف]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] بود و [[خداوند]] به ایشان [[دستور]] داده بود که اگر [[کفار]] پیمانهای خود را نقض و [[آیین]] شما را [[سرزنش]] و مسخره کردند، با [[پیشوایان]] [[کفر]] بجنگید؛ زیرا آنها به [[پیمان]] [[اعتقادی]] ندارند. شاید (با شدّت عمل) دست بردارند<ref>{{متن قرآن|وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ}}؛ و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند؛ سوره توبه، آیه: ۱۲.</ref> و در جای دیگر فرمود: "کسانی که [[ایمان]] دارند، در [[راه خدا]] و آنها که کافرند، در راه [[طاغوت]] ([[بت]] و افراد [[طغیانگر]]) [[پیکار]] میکنند؛ پس شما با [[یاران]] [[شیطان]] [[پیکار]] کنید (و از آنها نهراسید)؛ زیرا نقشه [[شیطان]]، (همانند قدرتش) ضعیف است"<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا }}؛ مؤمنان در راه خداوند جنگ میکنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است، سوره نساء، آیه: ۷۶.</ref>. و [[مسلمانان]] همواره به [[پایداری]] در این راه [[تشویق]] میشدند<ref>ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر از شما با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میشوند؛ زیرا آنها گروهی هستند که نمیفهمند. (سوره انفال، آیه ۶۵)</ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۲-۱۱۳.</ref>. | |||
== استکبارستیزی و نفی سلطهگری و سلطهپذیری == | |||
از دیگر اصول و شاخصههای [[سیاسی]] [[تمدن نبوی]]، [[استکبارستیزی]] است. [[سیره پیامبر]] اعظم {{صل}} و وقایع دوران [[رسالت]] آن حضرت، نشاندهنده تلاش بسیار ایشان برای براندازی [[کفر]] و [[شرک]] است. [[مبارزه با استبداد]] و [[استثمار]]، از جمله مهمترین برنامههای سیاسی [[پیامبر گرامی اسلام]] بود. | |||
آن حضرت حتی پیش از [[برانگیخته شدن]] به رسالت نیز با [[زورگویی]] و [[بیعدالتی]] [[مخالفت]] و [[مبارزه]] میکرد. نقل است [[حضرت محمد]] {{صل}} در [[دوران جاهلیت]]، با گروهی که آنها نیز از [[ستم]] و بیعدالتی [[رنج]] میبردند، برای [[دفاع]] از [[ستمدیدگان]] و گرفتن [[حق]] آنان از [[ستمگران]]، هم [[پیمان]] شد. این پیمان که در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]]، از بزرگان [[مکه]] بسته شد، پیمان «[[حلف الفضول]]» نام گرفت. [[پیامبر خدا]] پس از رسالت همواره از این پیمان به [[نیکی]] یاد میکرد و میفرمود: «هرگز حاضر نیستم آن پیمان را بشکنم و اگر اکنون نیز چنین پیمانی باشد، در آن شرکت میکنم»<ref>مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص۲۴۶؛ احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، ج۳، ص۱۸؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. آن حضرت از هر فرصتی برای [[مبارزه با ستم]] و [[حمایت]] از ستم دیدگان استفاده میکرد و میفرمود: «هر کس داد [[ستم دیده]] را از [[ستمگر]] بگیرد، در [[بهشت]] با من [[یار]] و همنشین خواهد بود». | |||
ایشان در [[کلام]] دیگری میفرماید: هرگاه [[مردم]] فرد [[ستمگری]] را ببینند، ولی او را از ستم باز ندارند، به زودی همه آنها به [[عذاب الهی]] گرفتار خواهند شد که [[خداوند]] عزّوجل میفرماید: «به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]] که در [[دنیا]] و [[آخرت]] از [[ستمکار]] [[انتقام]] میگیرم و از کسی که ستم دیدهای را ببیند و بتواند یاریاش کند و نکند، بیگمان انتقام میگیرم»<ref>یک هزار حدیث، ص۳۰۸ و ۳۰۹.</ref>. | ایشان در [[کلام]] دیگری میفرماید: هرگاه [[مردم]] فرد [[ستمگری]] را ببینند، ولی او را از ستم باز ندارند، به زودی همه آنها به [[عذاب الهی]] گرفتار خواهند شد که [[خداوند]] عزّوجل میفرماید: «به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]] که در [[دنیا]] و [[آخرت]] از [[ستمکار]] [[انتقام]] میگیرم و از کسی که ستم دیدهای را ببیند و بتواند یاریاش کند و نکند، بیگمان انتقام میگیرم»<ref>یک هزار حدیث، ص۳۰۸ و ۳۰۹.</ref>. | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} درباره کسانی که ستمگران را [[یاری]] میکنند، فرمود: هرکس در محکمهای از ستمگری دفاع یا او را در ستم کاریاش یاری کند، [[ملک الموت]] به سویش میآید و به او میگوید: «[[بشارت]] باد تو را به [[لعنت خدا]] و [[آتش دوزخ]] و آن، بدجایگاهی است»<ref>شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۳۳۱.</ref> | [[رسول خدا]] {{صل}} درباره کسانی که ستمگران را [[یاری]] میکنند، فرمود: هرکس در محکمهای از ستمگری دفاع یا او را در ستم کاریاش یاری کند، [[ملک الموت]] به سویش میآید و به او میگوید: «[[بشارت]] باد تو را به [[لعنت خدا]] و [[آتش دوزخ]] و آن، بدجایگاهی است»<ref>شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۳۳۱.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص ۶۱.</ref> | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']] | # [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']] | ||
خط ۳۹: | خط ۴۷: | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:اهداف اسلام]] | ||
[[رده: | [[رده:استکبار]] |