بحث:امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۰۵: خط ۴۰۵:


خلیفه مکانی را نزدیک خانۀ خود تعیین کرد و دستور داد که این شش نفر در آنجا مستقر شوند. پنجاه مرد مسلّح نیز به [[فرماندهی]] ابوطلحۀ [[انصاری]] برای [[مراقبت]] از این [[خانه]] گماشت و دستورالعمل شورا را به این صورت ارائه کرد:
خلیفه مکانی را نزدیک خانۀ خود تعیین کرد و دستور داد که این شش نفر در آنجا مستقر شوند. پنجاه مرد مسلّح نیز به [[فرماندهی]] ابوطلحۀ [[انصاری]] برای [[مراقبت]] از این [[خانه]] گماشت و دستورالعمل شورا را به این صورت ارائه کرد:
خلیفۀ جدید از اعضای این شورا و به‌وسیلۀ خود آنها انتخاب خواهد شد.
#خلیفۀ جدید از اعضای این شورا و به‌وسیلۀ خود آنها انتخاب خواهد شد.
هیچ یک از اعضای شورا [[حقّ]] [[تحریم]] آن را ندارد و هر کس آن را تحریم کند، گردنش زده خواهد شد.
#هیچ یک از اعضای شورا [[حقّ]] [[تحریم]] آن را ندارد و هر کس آن را تحریم کند، گردنش زده خواهد شد.
اگر شورا در [[تعیین خلیفه]] به [[تساوی]] رسید؛ یعنی سه نفر، یکی را انتخاب کردند و سه نفر، شخصی دیگر را، [[رأی]] آن طرف ملاک است که [[عبدالرحمان‌]] بن ‌عوف در آن حضور داشته باشد.
#اگر شورا در [[تعیین خلیفه]] به [[تساوی]] رسید؛ یعنی سه نفر، یکی را انتخاب کردند و سه نفر، شخصی دیگر را، [[رأی]] آن طرف ملاک است که [[عبدالرحمان‌]] بن ‌عوف در آن حضور داشته باشد.
پس از انتخاب و تعیین خلیفه، اقلّیّت شورا ـ که یک، دو یا سه نفری بودند که عبدالرحمان در آنها حضور نداشت ـ در صورت [[مخالفت]] با خلیفۀ منتخب، گردن زده خواهند شد.
#پس از انتخاب و تعیین خلیفه، اقلّیّت شورا ـ که یک، دو یا سه نفری بودند که عبدالرحمان در آنها حضور نداشت ـ در صورت [[مخالفت]] با خلیفۀ منتخب، گردن زده خواهند شد.
اگر در پایان مهلت مقرّر، شورا نتوانست در تعیین خلیفه به نتیجه‌ برسد، ابوطلحۀ انصاری و افراد او هر شش نفر را خواهند کشت و [[مردم]] به هر صورت که خواستند خلیفۀ جدید را تعیین می‌کنند.
#اگر در پایان مهلت مقرّر، شورا نتوانست در تعیین خلیفه به نتیجه‌ برسد، ابوطلحۀ انصاری و افراد او هر شش نفر را خواهند کشت و [[مردم]] به هر صورت که خواستند خلیفۀ جدید را تعیین می‌کنند.


'''دلیل [[نصب امام علی]]{{ع}} در [[شورا]]''' اما چرا [[خلیفۀ دوم]]، [[امام علی]]{{ع}} را در این شورا قرار داد؟ پاسخ این است که آن حضرت پس از [[رحلت پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} اولین شخص برای [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} بود. [[ابن ‌اسحاق]]، مؤلف نخستین [[سیرۀ نبوی]] (متوفّای حدود [[سال ۱۵۱ ق]].) می‌گوید: «پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} عموم [[مهاجر]] و [[انصار]] [[شک]] نداشتند که علی{{ع}} به [[خلافت]] می‌رسد». اما حوادث [[سقیفه]] مانع شد. در آن [[زمان]] گفته شد که علی{{ع}} [[جوان]] است و بی‌تجربه، اما اکنون امام علی{{ع}} چهل و چند سال سن داشت و دیگر نمی‌توانستند بهانه‌ای بیاورند؛ بنابراین [[خلیفه]] چاره‌ای جز مطرح کردن [[امام]]{{ع}} نداشت.
'''دلیل [[نصب امام علی]]{{ع}} در [[شورا]]''' اما چرا [[خلیفۀ دوم]]، [[امام علی]]{{ع}} را در این شورا قرار داد؟ پاسخ این است که آن حضرت پس از [[رحلت پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} اولین شخص برای [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} بود. [[ابن ‌اسحاق]]، مؤلف نخستین [[سیرۀ نبوی]] (متوفّای حدود [[سال ۱۵۱ ق]].) می‌گوید: «پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} عموم [[مهاجر]] و [[انصار]] [[شک]] نداشتند که علی{{ع}} به [[خلافت]] می‌رسد». اما حوادث [[سقیفه]] مانع شد. در آن [[زمان]] گفته شد که علی{{ع}} [[جوان]] است و بی‌تجربه، اما اکنون امام علی{{ع}} چهل و چند سال سن داشت و دیگر نمی‌توانستند بهانه‌ای بیاورند؛ بنابراین [[خلیفه]] چاره‌ای جز مطرح کردن [[امام]]{{ع}} نداشت.
خط ۴۲۳: خط ۴۲۳:
سپس عبدالرحمان این پیشنهاد را با عثمان مطرح کرد و عثمان بدون درنگ پذیرفت. عبدالرحمان دو مرتبۀ دیگر نیز [[پرسش]] خود را تکرار کرد و همان پاسخ‌ها را شنید. پس از مرتبۀ سوم، دست عثمان را گرفت و با او به‌عنوان خلیفۀ جدید بیعت نمود.
سپس عبدالرحمان این پیشنهاد را با عثمان مطرح کرد و عثمان بدون درنگ پذیرفت. عبدالرحمان دو مرتبۀ دیگر نیز [[پرسش]] خود را تکرار کرد و همان پاسخ‌ها را شنید. پس از مرتبۀ سوم، دست عثمان را گرفت و با او به‌عنوان خلیفۀ جدید بیعت نمود.


'''[[اتمام حجّت]] امام علی{{ع}} با [[مردم]]''': عمر‌ بن ‌خطاب در دستورالعمل [[شورا]] گفته بود که اگر کسی از اعضای شورا، خلیفۀ منتخب را نپذیرد، باید گردن زده شود؛ بنابراین امام علی{{ع}} چاره‌ای جز بیعت با عثمان نداشت. علاوه بر این، شرایط عمومی [[مسلمانان]]، هم‌چنان اقتضای درگیری نداشت. امام{{ع}} با خلیفۀ سوم بیعت کرد، اما بار دیگر راه هرگونه بهانه را بر آنان بست و [[حجت]] را بر ایشان تمام کرد. ایشان پس از بیعت، در [[مسجد]] حاضر شد و در جمع [[مردم مدینه]] به بیان فضیلت‌های بی‌مانند خود پرداخت. منابع [[اهل‌سنت]] سی [[فضیلت]] و [[منابع شیعه]] چهل فضیلت را از زبان [[امام علی]]{{ع}} نقل می‌کنند. آن حضرت هر یک از [[فضائل]] خود را با «أَنْشُدُکُمُ‏ اللّهَ‏»[۸] (شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم) آغاز می‌کرد و می‌فرمود: «اگر راست می‌گویم، مرا [[تصدیق]] کنید و اگر [[دروغ]] بود، مرا [[تکذیب]] کنید».
'''[[اتمام حجّت]] امام علی{{ع}} با [[مردم]]''': عمر‌ بن ‌خطاب در دستورالعمل [[شورا]] گفته بود که اگر کسی از اعضای شورا، خلیفۀ منتخب را نپذیرد، باید گردن زده شود؛ بنابراین امام علی{{ع}} چاره‌ای جز بیعت با عثمان نداشت. علاوه بر این، شرایط عمومی [[مسلمانان]]، هم‌چنان اقتضای درگیری نداشت. امام{{ع}} با خلیفۀ سوم بیعت کرد، اما بار دیگر راه هرگونه بهانه را بر آنان بست و [[حجت]] را بر ایشان تمام کرد. ایشان پس از بیعت، در [[مسجد]] حاضر شد و در جمع [[مردم مدینه]] به بیان فضیلت‌های بی‌مانند خود پرداخت. منابع [[اهل‌سنت]] سی [[فضیلت]] و [[منابع شیعه]] چهل فضیلت را از زبان [[امام علی]]{{ع}} نقل می‌کنند. آن حضرت هر یک از [[فضائل]] خود را با {{متن حدیث|أَنْشُدُکُمُ‏ اللّهَ‏}}<ref>کتاب سلیم‌بن‌قیس، حدیث یازدهم، ص۶۳۶</ref>. (شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم) آغاز می‌کرد و می‌فرمود: «اگر راست می‌گویم، مرا [[تصدیق]] کنید و اگر [[دروغ]] بود، مرا [[تکذیب]] کنید».
[[امام]]{{ع}} پس از بیان این [[فضیلت‌ها]] فرمود: «شما با [[علم]] به اینکه من [[شایسته‌ترین]] شخص برای [[خلافت]] و [[رهبری]] [[امت]] هستم، مرا برای سومین بار از جایگاهی که خدا و رسولش تعیین کرده بودند [[محروم]] کردید. مادامی که فقط به من [[ظلم]] می‌شود و شما [[مردم]] خود به وضع موجود [[راضی]] هستید، من حرفی ندارم و [[سکوت]] پیشه می‌کنم».
[[امام]]{{ع}} پس از بیان این [[فضیلت‌ها]] فرمود: «شما با [[علم]] به اینکه من [[شایسته‌ترین]] شخص برای [[خلافت]] و [[رهبری]] [[امت]] هستم، مرا برای سومین بار از جایگاهی که خدا و رسولش تعیین کرده بودند [[محروم]] کردید. مادامی که فقط به من [[ظلم]] می‌شود و شما [[مردم]] خود به وضع موجود [[راضی]] هستید، من حرفی ندارم و [[سکوت]] پیشه می‌کنم».


خط ۴۶۶: خط ۴۶۶:
عثمان نه استعفا می‌کرد و نه [[راضی]] بود که تغییر روش دهد. انقلابیون با دیدن رویکرد او و به‌خاطر [[خوف]] از اینکه [[معاویه]] لشکری به [[مدینه]] بفرستد، تصمیم به [[قتل عثمان]] گرفتند.
عثمان نه استعفا می‌کرد و نه [[راضی]] بود که تغییر روش دهد. انقلابیون با دیدن رویکرد او و به‌خاطر [[خوف]] از اینکه [[معاویه]] لشکری به [[مدینه]] بفرستد، تصمیم به [[قتل عثمان]] گرفتند.
طبق برخی نقل‌ها، [[طلحه]] و [[زبیر]] راه [[نفوذ]] به خانۀ عثمان را نشان دادند. بخشی از انقلابیون هم به خانۀ عثمان ریختند و او را کشتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
طبق برخی نقل‌ها، [[طلحه]] و [[زبیر]] راه [[نفوذ]] به خانۀ عثمان را نشان دادند. بخشی از انقلابیون هم به خانۀ عثمان ریختند و او را کشتند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==وقایع دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
در شرایط جدید، [[مردم]] به‌دنبال خلیفه‌ای بودند که به جای [[عثمان]] بر سر کار بیاید. در این میان، [[عمار یاسر]]، ابوقتادۀ [[انصاری]] و [[مالک اشتر]] ـ که [[رهبر]] [[انقلابیون]] [[کوفی]] بود ـ توجه مردم را به [[امام علی]]{{ع}} جلب کردند.
[[عمار]] خطاب به مردم گفت: «اگر می‌خواهید دوباره کسی بر شما [[حاکم]] شود که [[حق]] و [[حقوق]] شما را پایمال کند و از شما دریغ نماید و [[ظلم و ستم]] روا دارد، به‌سراغ همین‌ها بروید؛ اما اگر می‌خواهید که حق شما پامال نشود و [[عدل]] حاکم گردد، به‌سراغ همان کسی بروید که بیست‌ و پنج سال از این جایگاه [[محروم]] مانده. هیچ کس شایسته‌تر از [[امیرالمؤمنین]]، علی{{ع}} نیست».
===[[بیعت مردم با امام علی]]{{ع}}===
عمار [[معنویت]] قابل توجهی داشت و مورد [[عنایت خاص]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود و در این [[انقلاب]] هم به‌عنوان سخنگوی [[مهاجران]] شناخته می‌شد؛ بنابراین توانست در نظر مردم اثرگذار باشد. عموم مردم با شنیدن سخنان او گفتند: «حق با عمار است و هیچ کس شایسته‌تر از علی{{ع}} نیست».
در این هنگام مردم به‌سوی امام علی{{ع}} که در [[خانه]] بود روانه شدند. آن حضرت در [[خطبۀ شقشقیه]] می‌فرماید: «با صدای [[هجوم]] مردم بیرون آمدم. ابتدا [[فکر]] کردم این هجوم برای کشتن من است یا اینکه می‌خواهند در مقابل من کسی را از بین ببرند». آن حضرت انبوهی [[جمعیت]] را به یال کفتار [[تشبیه]] کرده و فرموده: «مردم همچون یال کفتار بر سرم ریختند [که با من [[بیعت]] کنند]».
امیرالمؤمنین{{ع}} ابتدا نپذیرفت و فرمود: «به‌سراغ دیگران بروید. من برای شما [[وزیر]] باشم بهتر از این است که [[امیر]] باشم». اما مردم ‌گفتند: «ما از ابتدا [[اشتباه]] کردیم و باید به‌سراغ شما می‌آمدیم».
[[امام]]{{ع}} عقب عقب می‌رفت و آنها هجوم می‌آوردند تا اینکه آن حضرت به دیواری خورد و راه پس و پیش او بسته شد. شدت فشار مردم به‌گونه‌ای بود که امام{{ع}} می‌فرماید: «پهلوی من آزرده شد. عبای من شکافته گردید. و [[مردم]] [[اصرار]] می‌کردند که باید [[رهبری]] ما را بپذیری».
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خلافت]] را نمی‌پذیرفت تا اینکه [[مالک اشتر]] پیش آمد و عرض کرد: «آقا، الآن مردم خود خواهان خلافت شما هستند. اگر نپذیرید، برای بار چهارم از جایگاهی که [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} برای شما تعیین کرده‌اند [[محروم]] خواهید شد».
[[امام]]{{ع}} فرمود: «اینها از روی [[هیجان]] و [[احساسات]] سخن می‌گویند. اینان نمی‌توانند خلافت مرا [[تحمّل]] کنند. شاید این حرف آنها باشد و دیگران تمایلی به من نداشته باشند».
به امام{{ع}} عرض شد: «شما به [[مسجد]] بیایید. همۀ مردم خواهان خلافت شما هستند».
[[امام علی]]{{ع}} را با شکوهی خاص [[همراهی]] کردند و به داخل مسجد آوردند و بر [[منبر]] [[پیغمبر]] خدا{{صل}} نشاندند و عموم مردم برای [[بیعت]] با آن حضرت [[هجوم]] آوردند.
جالب است که امام علی{{ع}} در [[روز]] هجدهم ذی‌حجۀ سال ٣۵ [[هجری]] بر [[منبر رسول خدا]]{{صل}} نشست و مردم با او بیعت کردند؛ یعنی در سالروز [[غدیر خم]].
[[اهل‌سنت]] معتقدند که [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} دربارۀ [[جانشینی]] خود و رهبری مردم، وصیتی نکرده و این امر را بر عهدۀ مردم گذاشته است.
البته [[شیعه]] این روش را برای تعیین [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} [[مشروع]] نمی‌داند و [[معتقد]] است که تعیین خلیفۀ پیامبر{{صل}} تنها به‌دست [[خدای متعال]] است و حتی پیامبر{{صل}} هم [[جانشین]] را تعیین نمی‌کند، بلکه او را معرفی می‌نماید. اما براساس ملاک اهل‌سنت، این واقعه که منجر به [[خلافت ظاهری]] امیرالمؤمنین{{ع}} شد، مردمی‌ترین انتخابی است که در [[صدر اسلام]] رخ داد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
===واکنش در برابر مخالفان===
تنها افرادی انگشت‌شمار که شاید به ده نفر هم نمی‌رسیدند، حاضر به [[بیعت با امام علی]]{{ع}} نشدند. اینان اصحابی بودند که در [[زمان]] خلیفۀ پیشین، موقعیت‌های قابل توجه و [[اموال]] فراوانی به‌دست آورده بودند و می‌دانستند که در [[خلافت امام علی]]{{ع}} از این رانت‌ها بی‌بهره خواهند ماند.
مشهورترین کسانی که از بیعت [[امتناع]] کردند عبارت‌اند از: [[سعد‌ بن ‌ابی وقاص]]، [[محمد‌ بن ‌مسلمه انصاری]]، [[اسامة‌ بن ‌زید]]، [[زید بن ‌ثابت]]، [[زید‌ بن ‌ارقم]]، [[عبدالله بن ‌عمر]] و [[حسان‌ بن ‌ثابت]].
این افراد در [[مرکز حکومت]]، یعنی [[مدینه]] قرار داشتند. گروه دیگری هم در [[مصر]] بودند که از [[بیعت]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خودداری کردند. [[امام]]{{ع}} نسبت به گروه اول [[سخت‌گیری]] نکرد و آنان را به حال خودشان واگذاشت و حتی از [[بیت‌المال]] هم محرومشان نساخت، اما بر گروه دوم سخت گرفت و به [[حاکم]] خود دستور داد که آنها را ملزم به بیعت کن و اگر بیعت نکردند، [[تبعید]] کن و اگر [[مقاومت]] کردند، با آنها مقابله کن.
دلیل این [[سیاست]] این بود که مخالفانی که در مدینه بودند، انگیزه‌های مختلفی داشتند و با یکدیگر هماهنگ نبودند؛ ازاین‌رو [[امام علی]]{{ع}} فرمود: «تا وقتی که آنها دست به [[سلاح]] نبردند و [[دشمنی]] آشکاری نکردند، ما با آنها کاری نداریم».
اما مخالفان [[مصری]] [[سازماندهی]] [[منظم]] و پایگاه مشخصی داشتند و با معاویة‌ بن ‌ابی‌سفیان ـ که حاضر به [[کناره‌گیری]] از [[حکومت شام]] نبود ـ سر و سرّی داشتند. درواقع، آنان [[دشمن]] بالقوه‌ای بودند که با دشمن بیرونی در ارتباط بودند و می‌توانستند خطراتی جدی برای [[حکومت امام]]{{ع}} به‌وجود آورند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
===تبیین [[سیاست‌های کلی]]===
امیرالمؤمنین{{ع}} در نخستین [[روز]] [[خلافت]]، در ضمن خطبه‌ای [[مردم]] را به سبب عملکردی که پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} داشتند و موجب شدند که [[حق]] در جایگاه خود قرار نگیرد، [[سرزنش]] کرد و فرمود: «عذر شما پذیرفته شده نیست، اما اکنون با گذشته کاری نداریم؛ از این پس با من همراه باشید. خانۀ ما [[اهل بیت]]، [[محل رفت و آمد فرشتگان]] است. [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] در گرو [[پیروی]] از ما است». همچنین فرمود: «من به‌گونه‌ای عمل می‌کنم که حق و [[حقوق]] شما به‌درستی پرداخت شود»؛ یعنی [[عدل]] به‌معنای [[واقعی]] پیاده شود.
امام{{ع}} در روز دوم نیز خطبه‌ای [[بلیغ]] خواند و در ضمن آن، سیاست‌های کلی [[حکومت]] خود را تبیین فرمود. آن حضرت فرمود: مواضع من همچون دوران [[پیغمبر]]{{صل}} محکم، [[قاطع]] و سازش‌ناپذیر است؛ یعنی اگر سیاستی را در پیش گرفتم، انعطاف در آن راهی ندارد و قاطعانه عمل خواهم کرد. و نیز بیان فرمود که من می‌خواهم شما را به ارزش‌های دوران [[رسالت]] [[پیغمبر]]{{صل}} برگردانم که در این بیست و پنج سال [[مردم]] بسیار از آن فاصله گرفته بودند.
همچنین فرمود: «درآمدهای [[نامشروع]] از [[بیت‌المال]] که خلفای پیشین می‌دادند همه قطع خواهد شد و اگر کسی خدمتی برای [[اسلام]] کرده است [[پاداش]] آن را باید در [[قیامت]] بگیرد نه در [[دنیا]] و از بیت‌المال».
نکتۀ چهارمی که [[امام]]{{ع}} بیان فرمود، بازگرداندن تمام اموالی که به ناحق به داده شده بود. امام{{ع}} هشدار داد که همۀ این [[اموال]] را بازخواهد گردانید، حتی اگر مَهر [[زنان]] خود کرده باشند. آن حضرت فرمود: «این [[اموال خدا]] و مردم بوده و خلفای پیشین اگر ناحق به شما چیزی داده باشند، من همه‌ را بررسی می‌کنم و به بیت‌المال باز می‌گردانم».
مورد دیگر که از [[کلام]] حضرت قابل برداشت است، این است که [[خدا]] راه [[جنگ]] و [[قتال]] با [[اهل]] [[قبله]] و [[مسلمانان]] را برای امام{{ع}} باز گذاشته است؛ یعنی اگر کسانی که به‌ظاهر دم از اسلام می‌زنند، در برابر سیاست‌های عادلانۀ [[امام علی]]{{ع}} بایستند، باید [[منتظر]] مقابلۀ آن حضرت باشند. سپس فرمود: «خدا [[درد]] این [[امت]] را با دو چیز درمان می‌کند؛ یکی تازیانه و دیگری [[شمشیر]]». یعنی [[انحراف‌ها]] به جایی رسیده که نیاز به [[تأدیب]] یا [[سرکوب]] وجود دارد، وگرنه [[اصلاح]] صورت نمی‌گیرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
===اقدامات امام علی{{ع}} برای [[اجرای عدالت]]===
بسیاری از مردم، وقتی [[سخنان امام علی]]{{ع}} را دربارۀ [[تغییر]] شیوۀ نادرست پیشین و اجرای عدالت و جلوگیری از [[چپاول]] بیت‌المال می‌شنیدند، [[گمان]] نمی‌کردند که آن حضرت، به این [[سیاست‌ها]] عمل کند. اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سیاست‌هایی را که در روزهای نخست برای مردم تبیین کرده بود، به‌طور دقیق به [[اجرا]] گذاشت.
۱ـ '''[[عزل]] [[حاکمان]] [[فاسد]]''': امام علی{{ع}} تقریباً شش ماه در [[مدینه]] حضور داشت و سپس مجبور به ترک مدینه شد تا فتنۀ [[جمل]] را از بین ببرد. آن حضرت در همین مدت کوتاه، اقدامات مهمی در راستای [[تحقق عدالت]] به [[اجرا]] گذاشت. از نخستین اقدامات [[امام علی]]{{ع}} [[عزل]] [[حاکمان]] [[فاسد]] [[دوران عثمان]] بود. این حاکمان، بدسابقه بودند و در دوران [[مسئولیت]] خود، عملکردی ضدّ [[اسلام]] داشتند و یک [[فرد صالح]] هم در میان آنها پیدا نمی‌شد. اکثر آنان، به‌خاطر [[خویشاوندی]] با [[عثمان]] به [[قدرت]] رسیده بودند.
٢ ـ '''[[تقسیم عادلانۀ بیت‌المال]]''': دومین اقدام مهم امام علی{{ع}} تقسیم عادلانه و برابر [[بیت‌المال]] در بین [[مردم]] بود. آن حضرت تنها خلیفه‌ای است که به‌معنای [[واقعی]] کلمه [[عدل]] را در [[جامعه]] پیاده کرد. آن حضرت هم در عرصۀ [[اقتصادی]] و هم در عرصۀ‌ [[اجتماعی]] درپی [[اجرای عدالت]] و رفع [[تبعیض]] از [[انسان‌ها]] بود.
بیت‌المال در سال ٢٠ [[هجری]]، در دوران [[خلافت]] عمر‌ بن ‌خطاب تأسیس شد. از همان [[زمان]]، در [[توزیع]] بیت‌المال، تبعیض‌های عجیبی صورت گرفت. در میان [[مسلمانان]]، [[مهاجران]] سهمی بیشتر از [[انصار]] داشتند و در میان مهاجران، قریشی‌ها [[اولویت]] یافتند و [[رزمندگان]] [[بدر]] و [[احد]] نیز [[برتر]] دانسته شدند. این تقسیمات نابرابر در انصار هم وجود داشت و بر پایۀ آن، اوسی‌ها را بر خزرجی‌ها [[برتری]] می‌دادند. تبعیضات دیگری هم در [[تقسیم بیت‌المال]] بود؛ مثلاً [[زنان]] هیچ سهمی نداشتند.
با روی کار آمدن عثمان، [[تبعیض‌ها]] بیشتر شد. در زمان او درآمدهای بیت‌المال بسیار گسترش یافت و [[خلیفه]] این [[اموال]] فراوان را بی‌حساب و کتاب به دو گروه [[بذل و بخشش]] می‌کرد: یکی [[بنی‌امیه]] که [[خویشاوندان]] او بودند و دیگری، [[رجال]] بانفوذی که عثمان از نفوذشان [[واهمه]] داشت. اشراف [[قبایل]] و برخی از [[اصحاب]] با سابقه از این طیف بودند.
اما امام علی{{ع}} همان‌گونه که از ابتدا فرموده بود، این تبعیض‌ها را از بین برد و همه را یکسان دید. ایشان برای زنان و حتی [[بردگان]] هم سهمیه‌ای‌ مقرّر کرد. از این پس بردگان هم به‌اندازۀ اربابان خود و مانند دیگر مردم، از بیت‌المال دریافت می‌کردند. این [[توزیع عادلانه]]، بر بسیاری گران آمد و موجب بروز اولین مخالفت‌ها با امام علی{{ع}} شد. [[امام]]{{ع}} به [[ابو رافع]]، متولّی [[بیت‌المال]] دستور داد که آماری از حاضران در [[مدینه]] فراهم کند؛ چه کسانی که اسم آنها پیش از این در فهرست دریافت‌کنندگان بیت‌المال بوده و چه آنها که در این فهرست قرار نداشتند. حتی انقلابیونی که از شهرهای دیگر وارد مدینه شده بودند نیز باید در این فهرست قرار می‌گرفتند. امام{{ع}} همچنین به او [[فرمان]] داد که موجودی بیت‌المال را هم بررسی کند و به آن حضرت گزارش دهد.
کسانی بودند که در [[زمان]] خلفای پیشین، هزاران درهم و دینار دریافت می‌کردند و اکنون [[امام علی]]{{ع}}‌ به آنان سه دینار می‌داد. پس از مشاهدۀ این تقسیم، جماعتی نزد امام{{ع}} آمدند و [[اعتراض]] کردند که در میان آنان، حتی افراد صالحی مانند [[سهل‌ بن ‌حنیف]] نیز حضور داشتند. او گفت: «یا [[امیرالمؤمنین]]، شما به من همان مقدار از بیت‌المال دادی، که به بردۀ من عطا کردی». این تقسیم برای او بسیار گران بود که با بردۀ‌ خود به یک اندازه در بیت‌المال سهیم باشد.
امام{{ع}} چوبی در دست داشت. با آن دو خط موازی روی [[زمین]] کشید و فرمود: «در [[خلقت]] [[خدا]] نظر افکندم. هیچ تفاوتی بین [[اولاد]] [[اسحاق]] و اسماعیل نیافتم. همۀ شما [[بندگان خدا]] هستید و در منظر من هیچ کسی بر دیگری [[برتری]] ندارد».
این [[سیاست]] بسیار دقیق و عادلانه‌ای بود که [[مردم]] نظیر آن را در روش خلفای قبل ندیده بودند.
۳ ـ '''بازگرداندن [[اموال]] بیت‌المال''': چنان‌که بیان شد، امام علی{{ع}} در ابتدای [[خلافت]] بیان فرمود که حتی اموالی را که در گذشته به ناحق از بیت‌المال بیرون رفته، پس می‌گیرد. امام علی{{ع}} این کار را از خانۀ [[عثمان]] آغاز کرد. ابتدا [[حقّ]] عثمان را از بیت‌المال [[محاسبه]] کرد و عده‌ای را فرستاد تا اموال او را بررسی کنند. آنان دیدند که این یک نفر، چند هزار دینار طلا و چند صد هزار درهم [[نقره]] در [[خانه]] دارد و در اصطبل او دویست اسب نگهداری می‌شود. تمام اینها [[مصادره]] و به [[بیت‌المال]] بازگردانده شد.
با شروع این بررسی‌ها، فرارها و نارضایتی‌ها آغاز شد. بسیاری از اینکه با [[امام]]{{ع}} [[بیعت]] کردند پشیمان شدند؛ زیرا می‌دیدند که [[اموال]] و منافعشان در حال از بین رفتن است. برخی از آنان گفتند: «تا علی بر ما و اموال ما دست پیدا نکرده، اموالمان را برداریم و از [[مدینه]] بگریزیم». گروهی از آنان به [[شام]] گریختند و گروهی هم به [[مکه]] رفتند.
۴ ـ '''افزایش [[حقوق]] [[نظامیان]]''': [[امام علی]]{{ع}} اجازۀ [[مصرف]] نادرست بیت‌المال را به احدی نمی‌داد. ولی در جایگاه [[حق]] و مواردی که [[مصلحت]] [[نظام اسلامی]] اقتضا می‌کرده، بسیار [[سخاوتمند]] بوده و وجوه کلانی را [[هزینه]] می‌کرده است.
خلفای پیشین به نام انتشار [[اسلام]]، دست به فتوحاتی در کشورهای اطراف زده بودند و این برای [[مردم]] عادی شده بود. با این روش، فریضۀ [[جهاد]] ـ که درحقیقت برای [[دفاع]] از [[اساس اسلام]] و [[مقابله با دشمنان]] [[دین]] [[واجب]] شده ـ به غارتگری‌های دورۀ [[اعراب]] [[جاهلیت]] تبدیل شده بود.
امام علی{{ع}} با اصل چنین فتوحاتی مخالف بود، اما به‌خاطر [[اعتلای اسلام]] و اینکه [[خلفا]] با روش‌های غلط موجب نابودی [[اساس دین]] نشوند، اگر مورد [[مشاوره]] قرار می‌گرفت، رهنمودهای لازم را به خلفا ارائه می‌کرد، اما وقتی خود به [[خلافت]] رسید، این [[فتوحات]] را متوقّف نمود.
این‌گونه فتوحات تنها به [[قلمرو حکومت]] می‌افزود، ولی به‌معنای انتشار اسلام و افزوده شدن [[مسلمانان]] نبود. در [[عهد]] [[عثمان]] تقریباً همۀ [[ایران]] عصر [[ساسانی]] به قلمروی [[مسلمان‌ها]] اضافه شده بود، ولی بخش اندکی از آنان اسلام آورده بودند و بقیه بر [[آیین]] [[زرتشتی]] یا مزدکی باقی بودند. [[دستگاه خلافت]] هم تلاش چندانی برای [[مسلمان]] شدن آنها نمی‌کرد؛ زیرا تا زمانی که مسلمان نبودند، باید [[جزیه]] می‌دادند و این به [[سود]] [[حکومت]] بود.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مرزها را [[حفظ]] کرد، اما فتوحات ماورای مرزها را متوقف نمود. حقوق نظامیان را هم دو برابر کرد. این کار موجب می‌شد که اولاً [[حکومت اسلامی]] ارتشی نیرومند و آماده داشته باشد و ثانیاً [[سپاهیان]] [[احساس]] نمی‌کردند که با قطع این [[فتوحات]]، موقعیت مادی خود را از دست داده‌اند. طبیعتاً بودجۀ بسیار زیادی صرف این افزایش می‌شد؛ چراکه در آن [[زمان]]، [[حکومت اسلامی]]، چندین هزار [[نیروی نظامی]] داشت. اما این کار [[مصالح]] بزرگی برای [[اسلام]] و [[مسلمین]] به ارمغان می‌آورد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[جنگ جمل]]==
عده‌ای از کسانی که در [[بیعت با امام علی]]{{ع}} پیش‌قدم شده بودند، در همان سال اول متوجه شدند که ادامۀ [[حکومت]] آن حضرت، با [[منافع مادی]] آنان سازگاری ندارد؛ ازاین‌رو [[بیعت]] خود را شکستند و [[پرچم]] [[مخالفت با امام]]{{ع}} را برافراشتند. این گروه را [[ناکثین]] (یعنی [[پیمان‌شکنان]]) می‌گویند.
بدین‌ترتیب اولین بخش از [[روایت رسول خدا]]{{صل}} تحقق پیدا کرد؛ زیرا بنا بر نقل [[شیعه]] و [[سنّی]] آن حضرت به [[امام علی]]{{ع}} فرموده بود که «[[یا علی]]، پس از من، با سه گروه ناکثین و [[مارقین]] و [[قاسطین]] [[قتال]] خواهی کرد».<ref>بحارالانوار، ج٣٠، ص۵٨٨</ref>
اگر این [[روایت نبوی]] نبود، [[اکثریت]] عالم اسلام باتوجه به دیدگاه‌های خودشان، آن حضرت را در طول [[تاریخ]] به‌خاطر این [[جنگ‌ها]] مذمّت می‌کردند، اما در مواجهه با این [[روایت]]، چاره‌ای جز [[تأیید]] اقدام [[امام]]{{ع}} نداشته‌اند.
فتنۀ ناکثین به‌دست برخی از [[اصحاب]] با سابقۀ [[رسول خدا]]{{صل}} پدید آمد. در رأس این گروه، دو [[شخصیت]] برجسته، یعنی [[طلحة ‌بن‌ عبیدالله تیمی]] و [[زبیر‌ بن‌ عوام اسدی]] قرار داشتند. آنان با [[حمایت]] همه‌جانبۀ بخشی از [[بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} فتنه‌ای عظیم علیه امام علی{{ع}} برپا کردند و [[جنگی]] به راه انداختند که در تاریخ به جنگ جمل معروف شد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==عوامل [[فتنه‌انگیزی]] [[طلحه]] و [[زبیر]]==
فتنه‌انگیزی این دو، چهار عامل اصلی داشت که به‌طور مختصر دربارۀ آن سخن می‌گوییم:
# طلحه و زبیر و امثال آنها نمی‌توانستند [[عدالت]] [[علوی]] را به‌خصوص در عرصۀ [[اقتصادی]] [[تحمل]] کنند. این دو به‌خاطر سیاست‌های [[عثمان]]، ثروت‌های هنگفتی از [[بیت‌المال]] به‌دست آورده بودند. امام علی{{ع}} نه‌تنها آنها را از این [[منافع]] [[نامشروع]] [[محروم]] کرده بود، بلکه درصدد بازگرداندن این [[اموال]] بود.
# طلحه و زبیر تصور می‌کردند که اگر در [[بیعت با امام]]{{ع}} پیش‌دستی کنند، آن حضرت پست‌های درجه یک [[حکومت]] را به آنها می‌دهد، اما وقتی [[مناصب]] تعیین شد، دیدند که [[امام]]{{ع}} هیچ جایگاهی برای آنان در نظر نگرفته.
# [[طلحه]] و [[زبیر]] می‌دیدند که بسیاری از سرشناسان، مانند خودشان از سیاست‌های [[امام علی]]{{ع}} ناراضی هستند. به‌خصوص [[بنی‌امیه]] که [[خویشاوندان]] [[عثمان]] بودند، [[مخالفت]] شدیدی با آن حضرت داشتند. آنان [[گمان]] کردند که می‌توانند از این موج [[نارضایتی]] استفاده کنند و [[شورشی]] علیه امام علی{{ع}} به راه اندازند. و [[فکر]] می‌کردند که اگر امام{{ع}} از [[خلافت]] برکنار شود، دیگر نوبت آنها است و کسی با سوابق آنها وجود ندارد. [[طمع]] خلافت موجب شد که آنان بر موج مخالفت‌های [[خواص]] سوار شوند تا [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را براندازند.
# طلحه و زبیر در [[انقلاب]] علیه عثمان حضور داشتند و حتی [[مردم مدینه]] را بر ضدّ عثمان شوراندند و راه [[نفوذ]] به خانۀ عثمان و [[قتل]] او را به [[انقلابیون]] نشان دادند. اما وقتی به اهداف خود نرسیدند، از بنی‌امیه [[احساس]] خطر ‌کردند و ترسیدند که خویشاوندان عثمان آنان را به‌خاطر نقشی که در [[شورش]] و قتل [[خلیفه]] داشتند، از بین ببرند؛ بنابراین در [[پوشش]] [[خون‌خواهی عثمان]] این [[فتنه]] را برپا کردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==خروج طلحه و زبیر از [[مدینه]]==
طلحه و زبیر [[بیعت]] خود را با امام علی{{ع}} شکستند و تصمیم گرفتند که با از بین بردن حکومت آن حضرت، خودشان بر این [[مسند]] قرار گیرند. این دو برای عملی کردن اهداف خود، باید از مدینه خارج می‌شدند؛ ازاین‌رو نزد امام{{ع}} آمدند و از آن حضرت [[اجازه]] خواستند که برای [[عمره]] به [[مکه]] بروند. امام{{ع}} به آنان فرمود: «شما قصد عمره ندارید، بلکه قصد [[خیانت]] دارید». آنها قسم خوردند که ما می‌خواهیم عمره بگزاریم و بازگردیم. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: «پس بار دیگر با من بیعت کنید». این دو نیز دوباره با [[امیر مؤمنان]]{{ع}}‌ بیعت کردند و رفتند.<ref>شرح نهج البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج١، ص٢٣٢</ref>
آنان همین‌که از نزد آن حضرت خارج شدند، در جمع افرادی که گردشان جمع شده بودند گفتند: «این ما بودیم که [[مردم]] را علیه [[عثمان]] شوراندیم و علی{{ع}} در خانۀ خود نشسته بود، اما همین که به [[خلافت]] رسید، ما را فراموش کرد؛ لذا ما را با او کاری نیست».
آنان به [[مکه]] رفتند و چون به‌تنهایی نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند، به [[عایشه]] پیوستند که در مکه مردم را علیه [[حکومت امام علی]]{{ع}} تحریک می‌کرد. اینان برای [[قیام]] خود، [[خون‌خواهی عثمان]] را بهانه کردند تا بدین‌وسیله بتوانند [[دوستان]] عثمان را گرد خود جمع کنند و [[عوام]] [[مسلمین]] را هم بفریبند. آنان گفتند: «عثمان [[مظلوم]] کشته شده و باید [[خون]] او [[قصاص]] شود و علی{{ع}} و [[پیروان]] او باید تقاص [[قتل عثمان]] را بدهند». این یکی از طنزهای بسیار تلخ [[تاریخ اسلام]] است که عوامل اصلی قتل عثمان، با ادعای [[خون‌خواهی]] او علیه کسی [[شورش]] کنند که هیچ نقشی در این زمینه نداشته است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==بررسی عملکرد عایشه==
برای اینکه بدانیم چرا عایشه به [[مخالفت با امام]]{{ع}} پرداخت و از آتش‌افروزان [[جنگ]] شد، باید برخی از [[حقایق]] [[تاریخ]] را بیان کنیم.
[[منابع تاریخی]] آورده‌اند که عایشه نسبت به عثمان [[نفرت]] و [[کینه]] داشت. دلیل نفرت عایشه این بود که او در [[زمان]] عمر‌ بن ‌خطاب بیشترین درآمد را از [[بیت‌المال]] داشت. او [[دوازده]] هزار درهم یا دینار از [[عمر]] دریافت می‌کرد که بالاترین [[حقوقی]] بود که در زمان [[خلیفۀ دوم]] پرداخت می‌شد. عثمان پس از رسیدن به خلافت، این [[میزان]] را برای عایشه زیاد دید و [[حقوق]] او را پایین آورد؛ درحالی‌که مبالغ بسیار بیشتری را به [[خویشان]] خود می‌بخشید.
دلیل [[حمایت]] عایشه از [[طلحه]] و [[زبیر]] این بود که طلحه پسر عموی او و زبیر هم شوهرِ خواهرش [[اسماء]] بود. این [[خویشاوندی]] موجب می‌شد که عایشه از این دو حمایت کند؛ زیرا می‌دانست با روی کار آمدن آنها جایگاه خودش هم ارتقا می‌یابد.
در این گیرودار، روزی عایشه تصمیم گرفت به [[مدینه]] بیاید و خود [[شاهد]] سرنگونی [[عثمان]] باشد. به این قصد حرکت کرد و در بین راه به کاروانی برخورد که از مدینه می‌آمد و یکی از بستگان او در آن کاروان حضور داشت. از او دربارۀ اوضاع مدینه پرسید. آن شخص گفت: «[[مردم]] عثمان را کشتند». [[عایشه]] از شنیدن این خبر چنان به وجد آمد که از شتر خود پیاده شد و به [[زمین]] افتاد و [[سجدۀ شکر]] به‌جا آورد و گفت: «[[خدا]] عثمان را از [[رحمت]] خود دور کند. در آخر کار، او را به [[سزای اعمال]] خود رسانید».
همین‌ که نفس [[راحتی]] از شنیدن خبر [[مرگ عثمان]] کشید، به آن فرد گفت: «چه کسی [[خلافت]] را در دست گرفت؟». او که [[انتظار]] داشت [[طلحه]] یا [[زبیر]] به خلافت رسیده باشند، خبری شنید که برای او بسیار سنگین بود. آن شخص گفت: «محور قضایا به‌درستی چرخید و خلافت به‌دست [[اهل]] آن افتاد». عایشه پرسید: «چه کسی؟». گفت: «[[امام علی]]، علی بن ‌ابی‌طالب{{ع}}». عایشه از شنیدن این خبر چنان ناراحت شد که گفت: «روی مرکب من را از شهری که علی در آن به خلافت رسیده بازگردانید» و از همان‌جا به [[مکه]] برگشت.
آن شخص در کنار عایشه به‌سوی مکه حرکت می‌کرد. همو نقل می‌کند که دیدم عایشه دارد با خود سخنانی را زمزمه می‌کند. به سخنان او توجه کردم، دیدم می‌گوید: «به خدا [[سوگند]]، عثمان [[مظلوم]] کشته شد و [[پیروان علی]] در [[قتل]] او سهیم بودند».
آن شخص گفت: «[[سبحان الله]]! چه کسی بود که الآن با شنیدن خبر [[قتل عثمان]] سجدۀ شکر به‌جا آورد و گفت: خدا عثمان را به سزای اعمال خود رسانید؟».
عایشه که تا چندی پیش در مکه مردم را علیه عثمان می‌شورانید، اکنون بر ضد [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} سخن می‌گفت و [[خون‌خواهی عثمان]] را بهانۀ [[مخالفت با امام]]{{ع}} قرار داده بود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==نقش [[معاویه]] در فتنۀ [[ناکثین]]==
معاویه که در [[شام]] مستقر بود، وقتی شنید که طلحه و زبیر با [[حمایت]] [[عایشه]] قصد دارند علیه [[امام علی]]{{ع}} [[قیام]] کنند،‌ دو [[نامه]] نوشت؛ یکی برای [[طلحه]] و دیگری برای [[زبیر]] و در ضمن این [[نامه‌ها]]، از آنان حمایت کرد و گفت: «من از همه طریق در [[خدمت]] شما هستم و کمک می‌کنم که علی را از [[حکومت]] پایین آورید. پس از آن با تو [[بیعت]] می‌کنم و بعد از تو با دیگری».
او برای زبیر نوشته بود که اول با تو بیعت می‌کنم و سپس با طلحه و برای طلحه عکس این را گفته بود. طلحه و زبیر از حمایت [[معاویه]] استقبال کردند. معاویه آنان را به [[شام]] [[دعوت]] کرده و گفته بود: «شام را پایگاه خود قرار دهید». آنها می‌دانستند که جایگاه محکم معاویه، بسیار به آنان کمک خواهد کرد.
پس از این، طلحه و زبیر، خروج خود را علنی و اعلام کردند که می‌خواهند [[حکومت امام]]{{ع}} را ساقط نمایند. آنان می‌خواستند به شام بروند، ولی معاویه همین‌که متوجه موضوع شد، نامه‌هایی با امضاهای مجهول نوشت و طلحه و زبیر را به خود بدبین کرد و آنان هم از رفتن به شام منصرف شدند.
معاویه نمی‌خواست طلحه و زبیر وارد شام شوند؛ زیرا آنان اگر با حمایت عایشه به شام می‌آمدند، معاویه چاره‌ای جز [[کناره‌گیری]] از [[قدرت]] نداشت و باید کار را به آنان می‌سپرد، و او هرگز نمی‌خواست چنین کاری کند؛ زیرا درپی گسترش قدرت خود بود. بنابراین کاری کرد که [[شورش]] برپا شود، ولی دردسری برای او به‌وجود نیاید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==عوامل [[موفقیت]] در برپایی [[فتنه]]==
چگونه طلحه و زبیر و عایشه موفق شدند، بیست هزار نفر را از [[مکه]] زیر [[پرچم]] خود در آوردند و پس از [[هجوم]] به [[بصره]] نیز ده هزار نفر را با خود همراه کنند و لشکری عظیم را برای مبارزۀ مسلحانه علیه [[رهبر]] [[جهان اسلام]] فراهم آورند؟ این در حالی است که امام علی{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] خود ـ بنا بر بالاترین تعدادی که در [[تاریخ]] نقل شده ـ نتوانست [[دوازده]] هزار نفر را [[بسیج]] کند.
علت این امر [[تبلیغات]] گسترده‌ای است که [[پیمان‌شکنان]] علیه [[امام]]{{ع}} برپا کردند؛ همان چیزی که در اصطلاح [[سیاسی]] امروز، به «[[جنگ نرم]]» یا «[[عملیات روانی]]» معروف شده است.
[[عثمان]] به‌سبب عملکردهای نادرست خود چنان منفور بود که بنا بر [[نقلی]]، هیچ کس حاضر نشد بر جنازۀ او [[نماز]] بخواند و جنازه‌اش را بدون نماز خاک کردند. بنا بر نقلی دیگر فقط یکی از [[فرزندان]] او و دو یا سه نفر از [[بنی‌امیه]] بر او نماز خواندند. این [[نفرت]] و مطرود بودن به جایی رسید که [[اجازه]] ندادند جسد عثمان در [[بقیع]] [[دفن]] شود و مجبور شدند او را در [[قبرستان]] یهودی‌ها خاک کنند.
البته وقتی که [[معاویه]] به [[قدرت]] رسید، نتوانست این مطلب را [[تحمل]] کند؛ ازاین‌رو بقیع را به‌قدری گسترش داد که به قبرستان یهودی‌ها رسید تا بدین‌صورت بگویند [[قبر]] عثمان هم در بقیع است.
اما عملیات روانی [[دشمنان امام علی]]{{ع}} چنین فرد منفوری را به خلیفه‌ای [[مظلوم]] تبدیل می‌کند که باید انتقامش گرفته شود؛ آن‌هم از کسی که نقشی در [[قتل]] او نداشته و به‌عکس در مقاطعی عثمان را [[یاری]] کرده و [[انقلابیون]] را به [[آرامش]] فراخوانده. جنگ نرم [[دشمن]] موجب شد که [[جماعت]] انبوهی [[فریب]] بخورند و بدون تحقیق، [[امام علی]]{{ع}} را [[مسئول]] [[قتل عثمان]] بدانند.
در جنگ نرم، [[دروغ]]، [[خیانت]] و جوسازی، حرف اول را می‌زند و [[دشمنان امام]]{{ع}} برای رسیدن به اهداف خود، از هیچ‌ یک از این اقدامات و کارهایی فراتر از آن هم، ابایی نداشتند. آنان همۀ [[اصول اخلاقی]] را زیر پا گذاشتند تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را کنار بگذارند.
متأسفانه [[جهل و نادانی]] [[جامعۀ مسلمین]] به کمک آنان آمد و موجب شد امام علی{{ع}} که در نبردهای دشوار، هرگز هماوردی نداشت و همیشه [[پیروز]] میدان بود، در عرصۀ جنگ نرم [[چیرگی]] نیابد؛ زیرا ساحت قدسی آن حضرت، پاک‌تر از آن بود که بخواهد مانند [[دشمنان]] خود، به دروغ و [[حیله]] و فریب روی آورد؛ درحالی‌که جامعۀ آن [[زمان]]، بیش از آنکه تابع [[حقیقت]] باشد، درپی همین هیاهوها بود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==اقدام [[امام علی]]{{ع}} برای [[سرکوب]] [[فتنه]]==
امام علی{{ع}} وقتی شنید که [[پیمان‌شکنان]] به‌سوی [[بصره]] می‌روند به [[عثمان بن ‌حنیف]]، فرمانروای بصره [[نامه]] نوشت و به او فرمود که وقتی پیمان‌شکنان به بصره رسیدند، با آنها [[مذاکره]] کنید و اگر توانستید با مذاکره مانع [[شورش]] آنها شوید، مانند میهمان از آنها [[پذیرایی]] کنید تا من برسم؛ اما اگر دیدید که بر [[جنگ]] و [[سرکشی]] [[اصرار]] دارند با آنها مقابله کنید تا [[خدا]] میان ما و آنها [[داوری]] کند».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[خیانت]] [[ابوموسی اشعری]]==
وقتی [[امام]]{{ع}} می‌خواست از [[مدینه]] خارج شود تنها چهارصد نفر و به [[نقلی]]، هفتصد نفر به [[یاری]] آن حضرت آمدند؛ ازاین‌رو وقتی امام{{ع}} به [[ربذه]] رسید، از آنجا نامه‌ای به ابوموسی اشعری، [[حاکم کوفه]] نوشت و به او [[فرمان]] داد که [[مردم]] را [[بسیج]] کند و به‌سوی امام{{ع}} بفرستد. افرادی را نیز برای پیگیری این کار فرستاد. [[کوفه]] شهری نظامی و آماده بود؛ ازاین‌رو یاری‌گری [[کوفیان]] می‌توانست نقش مؤثری در سرکوبی فتنه داشته باشد.
پس از این، امام{{ع}} حرکت کرد و در ناحیه‌ای به نام ذی ‌قار توقف نمود تا نیروهای کمکی برسند. اما ابوموسی اشعری [[دستور امام]]{{ع}} را زیر پا نهاد و خطاب به [[مردم کوفه]] گفت: «اگرچه امام علی{{ع}} چنین [[دستوری]] داده، ولی من به شما توصیه می‌کنم که از خانه‌های خود بیرون نیایید و در این فتنه حضور پیدا نکنید».
خیانت [[ابوموسی]] باعث شد که کسی از کوفه حرکت نکند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] را فرستاد تا ابوموسی را وادار به بسیج مردم کنند، ولی او [[نمایندگان امام]]{{ع}} را معطل کرد و مانع بسیج مردم شد. این بار امام علی{{ع}} [[مالک اشتر]] را فرستاد و برای کوفیان پیغام فرستاد که شما خود خواستید که این فرد حاکم کوفه باشد و من از ابتدا می‌خواستم او را بردارم. فرمانی هم برای [[عزل]] ابوموسی صادر فرمود و در این [[فرمان]] نشان داد که [[ابوموسی]] در پشت [[پوشش]] [[دروغین]] [[تقوا]] و [[دیانت]]، [[انسانی]] [[حریص به دنیا]] و [[مطامع]] آن است.
[[امام علی]]{{ع}} در این [[نامه]] نوشته بود: «به محض رسیدن این فرمان، از امر ما یعنی [[حکومت کوفه]] که می‌دانم چقدر به آن [[دلبستگی]] داری با [[خفّت]] و [[خواری]] [[کناره‌گیری]] کن. دستور دادم که در صورت [[مقاومت]] به تو بتازند و چون بر تو دست یابند تو را پاره پاره کنند». [[امام]]{{ع}} [[قرظة ‌بن‌ کعب انصاری]] را به‌عنوان فرمانروای جدید [[کوفه]] [[منصوب]] فرمود.
در [[تاریخ]] نقل شده که ابوموسی با [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] [[مشاجره]] می‌کرد که ناگهان [[غلامان]] او وارد شدند و گفتند: «[[مالک اشتر]] دارالعماره را گرفت و ما را مضروب کرد و بیرون انداخت». پیش از آنکه ابوموسی بتواند اقدامی کند، مالک اشتر وارد شد و او را با خواری از این جایگاه [[عزل]] کرد. فرمان عزل او را خواند و قرظة بن ‌کعب [[حاکم کوفه]] شد.
[[خیانت]] [[ابوموسی اشعری]] موجب شد که بخش اندکی از [[سپاهیان کوفه]] به‌سوی امام{{ع}} حرکت کنند. کوفه‌‌ای که ده‌ها هزار نظامی داشت، سپاهی شش هزار نفری برای [[یاری]] آن حضرت مهیا کرد. بیشترین تعدادی که در این ماجرا برای [[سپاه کوفه]] نقل شده، [[دوازده]] هزار نفر است. آنان در ذی ‌قار به امام علی{{ع}} پیوستند، اما فرصت‌سوزی ابوموسی موجب شد که قبل از رسیدن [[لشکر]] کوفه، [[پیمان‌شکنان]] به [[بصره]] برسند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==ماجرای [[حوأب]]==
لشکر [[طلحه]] و [[زبیر]]، پیش از رسیدن به بصره، در منطقه‌ای توقف کرده بودند. شب‌هنگام صدای پارس سگ‌ها [[آرامش]] لشکر را به هم ریخت. [[عایشه]] پرسید: «این منطقه چه نام دارد؟». گفتند: «حوأب». عایشه آشفته شد و گفت: «مرا به [[مدینه]] برگردانید!». گفتند: «چرا؟». گفت: «از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که خطاب به [[همسران]] خود فرمود: یکی از شما هست که سگان حوأب برایش پارس می‌کنند آن [[زمان]] که برای [[قتال]] [[وصی]] من در حرکت است. [[پیامبر]]{{صل}} مرا از چنین موقعیتی بازداشته بود». اما [[عبدالله‌]] بن ‌زبیر، خواهرزادۀ او به چهل نفر از اهالی آن منطقه [[رشوه]] داد که نزد [[عایشه]] بروند و [[سوگند]] بخورند که نام این محل [[حوأب]] نیست. عایشه نیز این مسئله را حمل بر صحّت کرد و به راه خود ادامه داد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[تصرف]] [[بصره]]==
وقتی [[ناکثین]] به نزدیک بصره رسیدند، [[عثمان ‌بن‌ حنیف]] که [[لشکر]] خود را برای [[دفاع]] از [[شهر]] آماده کرده بود، براساس رهنمود [[امام علی]]{{ع}} پیشنهاد [[مذاکره]] داد. او ابتدا نزد عایشه رفت. عثمان ‌بن‌ حنیف مرد بزرگ و کارآزموده‌ای بود؛ ازاین‌رو چنان محکم و بامنطق با عایشه صحبت کرد که او از پاسخ‌ [[درمانده]] شد و گفت: «من نمی‌توانم پاسخ تو را بگویم. نزد [[زبیر]] برو».
عثمان با زبیر هم [[گفت‌وگو]] کرد و او را هم محکوم نمود. سپس زبیر عثمان را نزد [[طلحه]] فرستاد، ولی طلحه هم نتوانست از پس [[منطق]] عثمان ‌بن‌ حنیف بر آید، اما طلحه چنان به [[پیروزی]] خود [[یقین]] داشت که به عثمان گفت: «ما جز به [[براندازی]] و کنار گذاشتن علی{{ع}} به چیز دیگری نمی‌اندیشیم و اگر تو و [[مردم]] تابع تو مقابل ما بایستند، با شما خواهیم جنگید».
عثمان‌ بن ‌حنیف ناچار شد که دربرابر آنان [[مقاومت]] کند. [[جنگی]] بین دو گروه در گرفت. در اثنای [[نبرد]]، عایشه از فراز شتر خود فریاد می‌زد و به [[لشکریان]] عثمان‌ بن ‌حنیف می‌گفت: «[[فرزندان]] من، به ما بپیوندید و از خلیفۀ مقتول و [[مظلوم]] دفاع کنید». او به‌گونه‌ای جوسازی کرد و حماسی سخن گفت که در لشکریان عثمان [[تزلزل]] پدید آمد. هوا تاریک شد و دو لشکر از هم جدا شدند تا صبح فردا نبرد را از سر بگیرند. عثمان‌ بن ‌حنیف که تزلزل لشکر خود را [[مشاهده]] می‌کرد، ترسید که آنان به [[دشمن]] بپیوندند؛ از‌این‌رو دوباره درخواست مذاکره کرد. عثمان به آنها گفت: «قصد شما از این [[جنگ]] چیست؟». گفتند: «ما می‌خواهیم بصره را برای اهدافی که در نظر داریم بگیریم».
[[عثمان‌ بن‌ حنیف]] گفت: «[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اکنون در راه [[بصره]] است. اگر شما [[تعهد]] کنید که در [[شهر]] ضدّ آن حضرت [[تبلیغ]] نکنید و به [[مسجد جامع]]، [[دارالاماره]] و [[بیت‌المال]] که نماد‌های [[حاکمیت]] هستند کاری نداشته باشید، دروازه‌های شهر را می‌گشایم تا وارد بشوید».
[[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] پذیرفتند و عثمان‌ بن ‌حنیف به‌صورت مکتوب از آنها تعهد گرفت و حتی عده‌ای دیگر از [[ناکثین]] نیز این تعهد را [[امضا]] کردند. پس از این، [[عثمان]] دروازۀ بصره را بر روی آنها گشود و آنان وارد شهر شدند. صبح‌هنگام وقتی عثمان‌ بن ‌حنیف برای [[خواندن نماز]] به مسجد جامع رفت، دید [[پیمان‌شکنان]] مقابل [[مسجد]] موضع گرفته‌اند و مانع ورود او می‌شوند.
عثمان گفت: «این بر خلاف قراری است که با هم داشتیم». در این هنگام عده‌ای به [[فرمان]] عایشه بر او [[هجوم]] آوردند و به‌شدت مضروبش کردند. عایشه دستور [[قتل]] او را داد، ولی عثمان آنها را ترساند و گفت: «[[امیر مؤمنان]]{{ع}} در هنگام خروج از [[مدینه]] برادرم سهل را فرمانروای شهر کرد. سهل اگر بشنود که بلایی بر سر من آمده، از کسان شما در مدینه [[انتقام]] خواهد گرفت». آنان ترسیدند و از قتل او منصرف شدند، اما به دستور عایشه، تمام موی صورت او را کندند و با همان جراحت‌ها از شهر بیرون انداختند.
اکنون باید یکی از پیمان‌شکنان [[نماز]] می‌خواند. در این هنگام بین طلحه و زبیر مشاجره‌ای درگرفت. هر کدام از این دو که پیش می‌افتاد، از منظر [[پیروان]]، خلیفۀ [[آینده]] به‌شمار می‌رفت. در این [[نزاع]]، برخی از طلحه [[حمایت]] کردند و برخی هم از زبیر. در این بین، عایشه دخالت کرد و گفت: «نه طلحه نماز بخواند و نه زبیر؛ بلکه تا نماز [[قضا]] نشده، [[عبدالله‌ بن ‌زبیر]] پیش افتد».
ناکثین پس از [[نماز صبح]] به دارالاماره هجوم آوردند و آنجا را اشغال کردند و کارکنانش را را که [[وفاداران به امام علی]]{{ع}} بودند، به قتل رساندند. پس از آن هم با سرکردگی عبدالله‌ بن ‌زبیر به [[بیت‌المال]] بزرگ [[بصره]] [[حمله]] کردند. [[اموال]] نیمی از [[ایران]] به بیت‌المال بصره سرازیر می‌شد؛ ازاین‌رو بیت‌المال عظیمی بود و به [[نقلی]] چهل نفر و به نقل دیگر، چهارصد نفر در آنجا کار می‌کردند.
متولّیان بیت‌المال به [[پیمان‌شکنان]] گفتند: «ما بیت‌المال بصره را به [[امام علی]]{{ع}} یا نمایندۀ او تحویل می‌دهیم». اما آنان به [[زور]] وارد شدند و همۀ کارکنان آنجا را کشتند و اموال بیت‌المال را [[غارت]] کردند.
[[ناکثین]] به این جنایات اکتفا نکردند و به [[شناسایی]] انقلابیونی که علیه [[عثمان]] [[قیام]] کرده بودند پرداختند و آنها را کشتند. [[حکیم‌ بن ‌جبلّه عبدی]] از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و از بزرگان بصره بود که در آن [[انقلاب]] حضور داشت. او و افراد قبیله‌اش و گروهی از [[وفاداران به امام علی]]{{ع}} مقابل آنها ایستادند، ولی [[شکست]] خوردند. حکیم‌ بن ‌جبلّه به [[شهادت]] رسید و عدۀ دیگری هم کشته شدند و [[شهر]] به‌طور کامل به اشغال پیمان‌شکنان در آمد.
از این پس آنان شروع به جوسازی علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کردند و توانستند از داخل بصره حدود ده هزار نفر را با خود همگام کنند. مجموعه جنایاتی که [[طلحه]] و [[زبیر]] و لشکریانشان در اشغال بصره مرتکب شدند، به «[[جنگ جمل]] اصغر» مشهور شده.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==برپایی جنگ جمل==
امام علی{{ع}} در راه بصره به عثمان‌ بن ‌حنیف برخورد کرد و از طریق او از حوادث بصره [[آگاه]] شد. [[امام]]{{ع}} به بصره رسید و پیمان‌شکنان نیز ‌لشکر خود را به بیرون شهر آوردند. با اینکه آنها [[خیانت]] کرده بودند و قصد [[براندازی]] داشتند، امیرالمؤمنین{{ع}} درپی این بود که از بروز [[جنگ]] جلوگیری کند و آنها را از [[شرارت]] و [[مخالفت]] بازدارد.
امام{{ع}} خطاب به ناکثین فرمود: «اگر شما از این [[بیعت‌شکنی]] [[توبه]] کنید و دوباره با من [[بیعت]] نمایید و عاملان [[جنایت]] بصره را به من تحویل دهید، از [[گناه]] شما در می‌گذرم و می‌توانید به زندگی‌های خود باز گردید». اما پیمان‌شکنان که به [[پیروزی]] خود [[یقین]] داشتند، پیشنهاد [[امام علی]]{{ع}} را نپذیرفتند و بر [[جنگ]] [[اصرار]] کردند. در این میان، [[امام]]{{ع}} [[زبیر]] را نزد خود فراخواند و با یادآوری خاطره‌ای از [[دوران رسول خدا]]{{صل}} باعث شد که زبیر از جنگ منصرف شود. او از [[لشکریان]] کناره گرفت و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد، ولی فتنۀ عظیمی را که برپاکرده بود فرو ننشاند.
امام علی{{ع}} به‌عنوان آخرین راهکار خطاب به لشکریان خود فرمود: «چه کسی داوطلب [[شهادت]] می‌شود که این [[قرآن]] را از ما بگیرد و نزد مخالفان و [[دشمنان]] ما ببرد و آنها را که به‌ظاهر مسلمان‌اند به قرآن و عمل به [[کتاب خدا]] [[دعوت]] کند؟».
[[جوانی]] از قبیلۀ بنی‌عبد‌القیس داوطلب شد و قرآن را از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گرفت و به‌سوی [[ناکثین]] رفت. او [[پیمان‌شکنان]] را به قرآن و عمل به آن دعوت کرد، اما به [[فرمان]] [[عایشه]] قرآن و حامل آن را تیرباران کردند. قرآن پاره پاره شد و آن [[جوان]] به شهادت رسید. امام{{ع}} فرمود: «حال که آنها جنگ را آغاز کردند، ما هم با آنها می‌جنگیم».
با اینکه شمار [[سپاه امام]]{{ع}} بسیار کمتر از [[لشکر]] [[دشمن]] بود، ولی پیمان‌شکنان [[شکست]] [[سختی]] خوردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==کشته شدن [[طلحه]] و زبیر==
در این جنگ، زبیر و طلحه، هر دو کشته شدند. زبیر که از جنگ [[کناره‌گیری]] کرده بود، در مسیر خود به‌سوی مدینه به‌دست مردی از قبیلۀ [[بنی‌تمیم]] کشته شد. البته امام{{ع}} کار [[قاتل]] زبیر را [[سرزنش]] نمود و فرمود: «زبیر و قاتل او، هر دو [[اهل]] دوزخ‌اند». طلحه نیز در اواخر جنگ به‌دست [[مروان‌ بن ‌حکم]]، پسر عموی [[عثمان]] کشته شد. [[مروان]] پیش از [[فرار از جنگ]] گفت: «مگر ما این جنگ را برپا نکردیم که [[قاتلان عثمان]] را [[قصاص]] کنیم؟ من [[یقین]] دارم طلحه از قاتلان عثمان بوده؛ لذا او را می‌زنم و می‌گریزم». مروان طلحه را از پشت سر [[هدف]] قرار داد و گریخت. به این ترتیب، طلحه به‌دست افراد خودش از پای در آمد.
امام{{ع}} پس از [[پیروزی]] فرمان داد که فراری‌ها را تعقیب نکنند و زخمی‌ها را نکشند و به [[بصره]] وارد نشوند و غنیمتی برندارند. برخی از [[لشکریان]] می‌گفتند: «مگر ما [[پیروز]] نشده‌ایم؟ پس باید [[غنیمت]] ببریم»، اما [[امام]]{{ع}} آنها را منع کرد.
می‌توان گفت علت این [[دستور امام]] علی{{ع}} این بود که در [[جنگ جمل]]، [[سازمان]] [[دشمن]] در هم [[شکست]] و [[رهبران]] [[شورش]] از بین رفتند و [[عایشه]] نیز به [[اسارت]] در آمد. بنابراین فتنۀ [[جمل]] در همین جا خاموش شد؛ ازاین‌‌رو [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[فرمان]] داد که نه با زخمی‌ها کاری داشته باشند و نه با فراری‌ها.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[برخورد امام علی]]{{ع}} با عایشه==
پس از [[نبرد]]، ‌امام علی{{ع}} فرمان داد که عایشه را از کجاوه‌اش بیرون بیاورند و به خانۀ یکی از بزرگان بصره ببرند تا برای او تعیین [[تکلیف]] شود. [[محمد بن ‌ابی‌بکر]]، [[برادر]] عایشه که از [[اصحاب]] و [[شیعیان]] خاص امیرالمؤمنین{{ع}} بود، به فرمان آن حضرت رفت تا [[خواهر]] خود را از آنجا بیرون بیاورد. عایشه با دیدن برادرش شروع به درشت‌گویی کرد؛ زیرا به‌خاطر محبتی که محمد به [[امام علی]]{{ع}} داشت، از او ناراحت بود. امام{{ع}} به‌سراغ عایشه آمد و او را مورد [[عتاب]] قرار داد.
دربارۀ برخورد امام علی{{ع}} با عایشه، به‌عنوان یکی از سران این [[فتنه]]، مطالب متفاوتی آمده است. اکثر منابع [[اهل‌سنت]] موضوع را به‌گونه‌ای گزارش کرده‌اند که گویی امیرالمؤمنین{{ع}} عایشه را [[گناهکار]] نمی‌دانسته.
اما در کتاب [[ارزشمند]] [[فتوح]] اثر [[ابن ‌اعثم کوفی]] که معاصر [[طبری]] است و کتابش از منابع دست اول [[تاریخی]] است، مطلب به‌گونه‌ای دیگر منعکس شده. برخی معتقدند که ابن ‌اعثم [[شیعه]] است، ولی براساس پژوهش‌هایی که انجام داده‌ام [[یقین]] دارم که او [[سنی]] بوده، اما در نقل‌های خود [[اعتدال]] را رعایت کرده و سعی داشته که [[حقایق]] را منعکس کند.
او دربارۀ این ماجرا می‌گوید: وقتی امام علی{{ع}} بر عایشه وارد شد، شروع به [[سرزنش]] او نمود و فرمود: «[[خدا]] به تو امر کرد که در خانۀ خود قرار بگیری و در پرده باشی و [[تبرّج]] نکنی؛ پس [[خدا]] را [[عصیان]] کردی و [[خون‌ها]] ریختی. به [[ستم]] با من می‌جنگی و [[مردم]] را علیه من می‌شورانی».<ref>فتوح، ج٢، ص۴٨۴</ref>
اینها جرایم [[عایشه]] بود که [[امام]]{{ع}} یک‌به‌یک آنها را برمی‌شمرد و او را [[سرزنش]] می‌نمود. البته آن حضرت به [[احترام]] [[پیغمبر]] خدا{{صل}} بر او [[منّت]] نهاد و از مجازاتش صرف نظر کرد و او را به [[مدینه]] بازگرداند. بنا بر نقل ابن ‌اعثم، [[امام علی]]{{ع}} به او فرمود: «اکنون باید به همان جایی بروی که [[رسول خدا]]{{صل}} تو را در آنجا گذاشت تا زمانی که مرگت فرا رسد».
عایشه به [[فرمان امام]]{{ع}} در [[حصر]] خانگی قرار گرفت و از آن به بعد، تا [[زمان]] [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} که حدوداً چهار سال به‌طول انجامید، دیگر خبری از عایشه نیست. حتی مفصل‌ترین [[منابع تاریخی]] نیز در این بازۀ زمانی چیزی از او نقل نمی‌کنند. این نشان می‌دهد که عایشه تحت نظر کامل بوده و اجازۀ خروج از مدینه را نداشته، حتی برای [[حج]] یا [[عمره]].
در این چهار سال، تنها دو نقل از عایشه در [[تاریخ]] ذکر شده؛ یکی مربوط به زمانی است که می‌شنود برادرش محمد‌ بن ‌ابی‌بکر به‌دست عمرو بن ‌عاص به [[شهادت]] می‌رسد. او در این ماجرا [[جزع]] و فزع می‌کند و جملاتی از او نقل شده است. دوم هنگامی است که خبر [[شهادت امام علی]]{{ع}} را می‌شنود و اظهار [[شادمانی]] می‌کند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==پیامدهای [[جنگ جمل]]==
جنگ جمل با [[پیروزی امام]] علی{{ع}} خاتمه یافت، ولی پیامدهای [[شومی]] برای آن حضرت به همراه داشت که در ادامه به بیان آنها می‌پردازیم.
#از این پس، [[قبح]] شکستن [[بیعت با خلیفه]] از بین می‌رود. پیش از این در [[اسلام]] سابقۀ [[بیعت‌شکنی]] نداشته‌ایم، اما اقدام [[ناکثین]] فتح بابی در این زمینه بود.
# [[معاویه]] نمی‌توانست صلاحیت امام علی{{ع}} را زیر سؤال ببرد، اما جنگ جمل بهانه‌ای به‌دست او داد تا بتواند اقدام [[تبلیغاتی]] گسترده‌ای علیه آن حضرت به راه اندازد. او در میان مردم [[شام]] امام{{ع}} را به‌عنوان کسی که با [[همسر]] [[پیغمبر]]{{صل}} جنگیده و [[خون]] [[اصحاب]] با سابقۀ [[رسول خدا]]{{صل}} را ریخته معرفی می‌کرد و از این طریق می‌خواست صلاحیت آن حضرت برای [[رهبری جامعه]] را زیر سؤال ببرد. متأسفانه [[معاویه]] در این [[تبلیغات سوء]]، موفق شد و توانست مدتی بعد، جبهه‌ای عظیم در برابر [[امام]]{{ع}} تشکیل دهد.
#پس از [[جنگ جمل]]، [[بصره]] که یکی از شهرهای معتبر نظامی بود، از حوزۀ توجه [[امام علی]]{{ع}} خارج شد؛ زیرا باتوجه به [[خیانت]] [[بصریان]]، این [[شهر]] دیگر نمی‌توانست پایگاه [[سودمندی]] برای [[حکومت]] آن حضرت باشد. اگرچه [[مردم بصره]] پس از جنگ جمل، دوباره با امام{{ع}} [[بیعت]] کردند، ولی به‌خاطر خیانت و همگامی و [[هم‌پیمانی]] با [[پیمان‌شکنان]]، مورد [[سرزنش]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} قرار گرفتند. امام{{ع}} آنان را چنین خطاب کرد: {{متن حدیث|يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال}}<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ٢٧، ص٧٠</ref>. (ای کسانی که شبیه مردان هستید، ولی درواقع مرد نیستید). از این پس بصره دیگر به‌عنوان شهری که [[اهل بیت]]{{ع}} روی آن حسابی باز کنند، مطرح نشد. امام علی{{ع}} از این شهر [[یاران]] چندانی نداشت. وقتی آن حضرت می‌خواست به قصد [[جنگ صفین]] حرکت کند، به عبدالله ‌بن‌ عباس، فرمانروای آن [[روز]] بصره امر فرمود که [[مردم]] آنجا را برای کمک اعزام نماید، ‌اما بنا بر بیشترین نقل، تنها سه هزار و پانصد نفر از این شهر به [[یاری]] آن حضرت آمدند؛ درحالی‌که بصره چند ده هزار [[نیروی نظامی]] داشت. بعدها بصره به یکی از مراکز بزرگ [[ناصبی‌ها]] و [[دشمنان اهل بیت]] تبدیل شد.<ref>البته به مرور زمان، اوضاع بصره تغییر کرده و اکنون این شهر به‌عنوان یکی از مراکز مهم شیعیان در عراق به‌شمار می‌آید</ref>.
#پیامد منفی دیگر جنگ جمل این بود که [[کوفیان]] در [[اطاعت امام]] علی{{ع}} [[سست]] شدند. چنان‌که گفته شد، مردم به فتوحاتی که در [[زمان]] خلفای پیشین صورت می‌گرفت [[عادت]] کرده بودند؛ زیرا [[منافع]] قابل توجهی از این [[فتوحات]] نصیبشان می‌شد. آنان از [[جنگ‌ها]] [[اسیر]] می‌گرفتند و غنیمت‌ها می‌بردند. آنان به همراه [[امام علی]]{{ع}} در [[جنگی]] شرکت کرده بودند و پس از [[پیروزی]] می‌خواستند [[بصریان]] را [[غارت]] کنند، ولی [[امام]]{{ع}} مانع شد. آنها گفتند: «مگر ما [[پیروز]] نشده‌ایم؟». [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: «بله، ولی این [[مردم]] [[مسلمان]] بودند و [[زن]] و فرزند و [[اموال]] آنها دارای [[حرمت]] است».
آنها با [[گستاخی]] به امام علی{{ع}} گفتند: «چگونه [[خون]] آنها را بر ما [[حلال]] کردی، ولی [[مال]] آنها را [[حرام]]؟!». امام{{ع}}‌ فرمود: «آنها گروهی [[سرکش]] بودند. دیدید که آنها را [[دعوت]] کردیم که از [[طغیان]] دست بردارند، ولی دست برنداشتند. ما چاره‌ای جز [[جنگ]] با آنها نداشتیم».
اما [[لشکریان]] [[اصرار]] داشتند که [[همسر]] و فرزند [[بصری‌ها]] را به [[اسارت]] ببرند و اموال آنها را غارت کنند. در اینجا امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: «اگر می‌توانید [[همسران]] اینها را ببرید، [[عایشه]] رأس این [[فتنه]] است. او سهم کدام یک از شما می‌شود؟! آیا می‌توانید همسر [[پیغمبر]]{{صل}} را به‌عنوان [[کنیز]] خود ببرید؟!». در اینجا معترضان ساکت شدند، ولی با خود گفتند: «اگر قرار باشد که [[جنگ‌های علی]] برای ما منفعتی نداشته باشد، برای چه با او همراه بشویم؟».
بنابراین پس از [[جنگ جمل]] [[انگیزه‌ها]] برای [[یاری امام]]{{ع}} [[سست]] شد و این [[سستی]] نتیجۀ شوم خود را در [[صفین]] نشان داد. در طول دوران کوتاه [[خلافت امام]]{{ع}} [[کوفیان]] در تمام فرمان‌های امام علی{{ع}} کوتاهی می‌کنند و [[قلب]] [[مبارک]] آن حضرت را می‌آزارند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[تغییر]] [[مرکز حکومت]]==
امام علی{{ع}} اوضاع [[بصره]] را سر و سامان داد و [[عبدالله ‌ بن ‌عباس]] را به‌عنوان فرمانروای جدید این [[شهر]] [[منصوب]] کرد، ولی دیگر به [[مدینه]] برنگشت و [[کوفه]] را مرکز [[خلافت]] خود قرار داد. پیش از ورود به کوفه نامه‌ای به اهالی آنجا نوشت و در ضمن آن، علت بازنگشتن به مدینه را شرح داد.
آن حضرت در این [[نامه]] از کوفه و کوفیان با عنوان‌های «قبّة الاسلام» و «جمجمة العرب» یاد می‌کند و بعد می‌فرماید: «من در بین همۀ [[شهرها]]، شهر شما را به‌عنوان مرکز خلافت خود برگزیدم. بدانید که مدینه دیگر مدینۀ [[دوران رسول خدا]]{{صل}} نیست. [[خوبان]] آن [[مهاجرت]] کردند و این [[شهر]] امروز حول محور [[فساد]] و [[تباهی]] می‌گردد». بنابراین [[امام علی]]{{ع}} به خاطر فسادی که در [[مدینه]] گسترش یافته بود، رغبتی به بازگشت به این شهر نداشت، هرچند مدینه همچنان شهری [[مقدس]] و [[محبوب]] برای آن حضرت بود و [[مدفن]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[فاطمۀ زهرا]]{{س}} به‌شمار می‌رفت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[کوفه]] چه ویژگی‌هایی داشت؟==
کوفه در [[سال ۱۷ هجری]] تأسیس شد و به همراه شهرهای [[بصره]] و [[فسطاط]] و [[دمشق]] به‌عنوان پایگاه‌های نظامی [[مسلمین]] در نظر گرفته شد. در این [[زمان]]، [[خلیفۀ دوم]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} را [[تشویق]] می‌کرد که به این شهرهای جدید مهاجرت کنند. بیشترین و بهترین [[اصحاب]] مقیم کوفه شدند. آنها برخلاف [[نسل]] جدید مدینه، امام علی{{ع}} را می‌شناختند. علاوه بر اصحاب، [[قبایل]] برگزیدۀ معروف [[یمن]] و شمال [[حجاز]] هم در این شهر مستقر شدند. آنان افرادی سرشناس و خوش‌سابقه بودند.
یکی دیگر از [[دلایل]] برجستگی کوفه، نقش نظامی آن بود. این شهر از زمان تأسیس، درخشان‌ترین نقش را نسبت به دیگر [[شهرهای اسلامی]] در این حوزه داشت. این [[سپاه کوفه]] بود که در [[جنگ نهاوند]] [[دولت ساسانی]] را منقرض کرد. در [[جنگ قادسیه]] و [[فتح مدائن]] و… نیز [[کوفیان]] نقش بسیار مؤثری داشتند. کوفه از این جهت از دیگر [[شهرها]] بسیار فراتر بود و [[فرزندان]] کوفیان تا نسل‌ها بعد به سوابق [[پدران]] خود [[افتخار]] می‌کردند.
اما نکتۀ‌ دیگری هم در کوفه وجود داشت که موجب توجه امام علی{{ع}} به آن می‌شد. در زمان [[خلافت عمر]]، [[عمار یاسر]] (ره) یک سال [[فرمانروای کوفه]] شد و بذر [[تشیّع]] را در این شهر کاشت. [[ایرانیان]] [[مسلمان]] هم بیشتر به کوفه می‌آمدند و آنان نیز از [[محبان]] [[امام]]{{ع}} بودند. بعدها در میان اصحاب آن حضرت، اسامی شماری از ایرانیان را می‌بینیم که از همین منطقه با آن حضرت آشنا شدند.
در کنار عوامل [[انسانی]]، موقعیت جغرافیایی کوفه نیز برای مرکزیت [[حکومت اسلامی]] مناسب بود؛ زیرا در [[قلب]] عالم [[اسلام]] واقع شده بود و به شرق و غرب و شمال و جنوبِ این منطقه اشراف داشت؛ در‌حالی‌که [[مدینه]] در منطقۀ جنوبی واقع شده بود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[برخورد امام]]{{ع}} با [[معاویه]]==
[[امام علی]]{{ع}} پس از استقرار در [[کوفه]]، متوجه [[حاکم]] [[یاغی]] [[شام]] شد. با اینکه معاویه از [[اطاعت]] [[حکومت]] مرکزی و [[خلافت]] مشروعی که سران [[اصحاب]]، آن را روی کار آورده بودند، سرباز زده بود، امام علی{{ع}} بنا را بر راه [[حل مسالمت‌آمیز]] قرار داد.
بعد از [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} و قضایای [[سقیفه]]، این‌گونه در عالم اسلام جا افتاد که [[مردم مدینه]] ملاک و محور تعیین خلیفه‌ هستند؛ چون اصحاب با سابقه‌ در آنجا حضور دارند و این [[شهر]] امّ‌القرای عالم اسلام است. بنابراین [[انتخاب]] و [[بیعت]] آنها با هر شخصی برای مناطق دیگر [[جهان اسلام]]، [[حجت]] به‌شمار می‌رفت؛ ازاین‌رو معاویه نمی‌توانست از پذیرش [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[سرپیچی]] کند. اما او بهانه می‌آورد که [[قاتلان عثمان]] نزد امام علی{{ع}} هستند و ایشان باید آنها را به من تحویل بدهد تا من با او بیعت کنم و از [[حاکمیت]] شام کنار بروم.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تلاش کرد طوری عمل کند که حساسیت معاویه برانگیخته نشود؛ ازاین‌رو می‌خواست نماینده‌ای نزد او بفرستد که سابقۀ [[دوستی]] با معاویه داشته باشد. آن حضرت از اطرافیان خویش پرسید: «چه کسی در کوفه با معاویه سابقۀ دوستی دارد؟». پاسخ دادند: «[[جریر‌ بن‌ عبدالله بجلی]] که از سرشناسان [[قوم]] [[بجیله]] است». قوم بجیله از [[قبایل یمنی]] بود. امام علی{{ع}} او را به‌عنوان نماینده‌ خود فرستاد تا معاویه را از یاغی‌گری بازدارد.
پاسخ معاویه این بود که اولاً باید قاتلان عثمان را برای [[قصاص]] به من تحویل بدهی، ثانیاً از [[خلافت مسلمین]] [[کناره‌گیری]] کنی و امر خلافت را به شورای [[مسلمین]] واگذار نمایی.
امام علی{{ع}} به این پاسخ اکتفا نکرد و بارها پیک‌هایی را نزد معاویه فرستاد و تلاش کرد که او را به‌طور [[مسالمت‌آمیز]] از این [[سرکشی]] باز دارد تا [[خون]] [[مسلمانان]] ریخته نشود، اما معاویه بر نظر پیشین خود پافشاری نمود.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در آخرین [[نامه]] او را [[تهدید]] به [[جنگ]] کرد و نوشت: «اگر از این جایگاه [[کناره‌گیری]] نکنی، با لشکری به‌سوی تو خواهم آمد». و نیز فرمود: «همان شمشیری که با آن [[برادر]]، جد و دایی تو را کشتم، هنوز در دست من است». اشارۀ [[امام علی]]{{ع}} به [[جنگ بدر]] بود که در آن [[امام]]{{ع}} حنظله برادر [[معاویه]]، [[عتبة‌ بن ‌ابی‌ربیعه]]، پدرِ مادر معاویه و [[ولید‌ بن ‌عتبه]]، دایی معاویه را به [[هلاکت]] رسانده بود.
معاویه پاسخ داد: «من هم آمادۀ مقابله هستم».
بنابراین چندین ماه مکاتبه حاصلی نداشت و امام علی{{ع}} به‌سختی لشکری فراهم کرد و برای مقابله با این [[یاغی]] [[معزول]] به‌سوی [[شام]] حرکت کرد. امام{{ع}} در ماه ذی‌القعدۀ سال ٣۶ به [[دشت]] [[صفین]] رسید و چون [[ماه حرام]] بود، مدتی توقف کرد و با فرستادن پیک‌هایی باز هم می‌خواست معاویه را از جنگ باز دارد. مدت طولانی استقرار امام{{ع}} در صفین موجب شد که بخشی از [[سپاه]] خسته بشوند و به آن حضرت [[اعتراض]] کنند و بگویند: «یا ما را به [[کوفه]] بازگردان یا جنگ را آغاز کن». امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: «من به [[حرمت]] [[ماه‌های حرام]] دست نگه‌ داشته‌ام؛ همین که ماه‌های حرام تمام شود، اگر درخواست ما را نپذیرفتند، با آنها وارد جنگ خواهیم شد».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[جنگ صفین]]==
با گذشت [[ذی‌القعده]] و ذی‌الحجّه و [[محرم]]، امام علی{{ع}} آخرین پیک خود را به‌سوی معاویه فرستاد و پاسخ این شخص [[خبیث]]، همان پاسخ اول بود. این بار امام{{ع}} [[فرمان]] [[آماده‌باش]] داد و دو [[لشکر]] در مقابل هم قرار گرفتند و [[نبرد]] با «[[قاسطین]]» آغاز شد. قاسطین یعنی گروه [[ظالم]] و [[سرکش]] و این لقبی است که [[رسول خدا]]{{صل}} به معاویه و پیروانش داده بود. [[سپاه امام]]{{ع}} به نود و پنج هزار نفر می‌رسید و [[سپاه معاویه]] به صد و بیست هزار نفر. در اوائل ماه صفر سال ۳۷، [[جنگی]] فرسایشی میان دو طرف درگرفت، اما در [[روز]] هشتم یا یازدهم ماه صفر بود که [[جنگ]] شدت یافت و تمام دو [[لشکر]] با هم درگیر شدند.
در شب و روزی که به «لیلة ‌الهریر» و «[[یوم]] ‌الهریر» معروف شد، [[شکست]] [[لشکریان معاویه]] [[قطعی]] گردید و [[مالک اشتر]] سردار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به سراپردۀ [[معاویه]] رسید. معاویه مرکب خود را آماده کرده بود که سوار شود و بگریزد. اینجا بود که عمرو بن‌ عاص به معاویه پیشنهاد داد که آخرین [[حیله]] را به کار گیرد. عمرو به [[سپاه معاویه]] دستور داد که قرآنهایی را که [[شامیان]] با خود دارند، به‌خصوص [[قرآن]] بزرگی را که از [[مسجد جامع دمشق]] آورده بودند و چند نفر آن را حمل می‌کردند، بر نیزه‌ها بالا ببرند و عنوان کنند که ما هم مثل شما [[مسلمان]] هستیم؛ پس بیایید قرآن را بین خود [[حکم]] قرار بدهیم.
گروهی [[منافق]] همچون [[اشعث ‌بن‌ قیس کندی]]، [[شبث ‌بن‌ ربعی ریاحی]] و [[عبدالله‌ بن‌ کوّاء یشکری]] در [[لشکر امام علی]]{{ع}} حضور داشتند که از سیاست‌های آن حضرت به‌شدت ناراضی بودند و به‌دنبال فرصتی برای ضربه زدن به [[امام]]{{ع}} بودند. حالا این [[فرصت]] برایشان مهیّا شده بود. نقل‌هایی هم داریم که شب قبل از این حادثه، افرادی مشکوک از لشکر معاویه با اشعث ‌بن‌ قیس تماس گرفتند.
وقتی قرآنها بر سر نیزه رفت، اشعث و افراد هم‌فکر او، [[امام علی]]{{ع}} را برای توقف جنگ تحت فشار قرار دادند. آنان گفتند: «این [[جماعت]] نیز مانند ما پیرو قرآن هستند و می‌خواهند که قرآن را بین خود حکم قرار بدهیم».
هرچه امام{{ع}} تلاش کرد به آنها بفهماند که اینان از [[ترس]] [[جان]] چنین می‌گویند، سودی نبخشید. آن حضرت فرمود: «مگر ما در آغاز اینان را به قرآن [[دعوت]] نکردیم. اینها به قرآن [[اعتقاد]] ندارند. من از [[جوانی]] معاویه و [[عمرو بن ‌عاص]] را می‌شناسم. چه زمانی [[ایمان]] در [[دل]] اینها [[رسوخ]] کرده است؟!».
اما [[منافقان]] گفتند: «یا باید جنگ را متوقف کنی یا با تو همان کاری را می‌کنیم که با [[عثمان]] کردیم یا تو را به [[معاویه]] تحویل می‌دهیم».
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مقابل این موج [[مخالفت]] گسترده‌، کسی را به‌سراغ [[مالک اشتر]] فرستاد که بازگردد». مالک پاسخ داد: «اکنون [[زمان]] توقف [[جنگ]] نیست. اگر اندکی به من مهلت بدهید، کار [[دشمن]] یکسره خواهد شد». وقتی این افراد [[سرکش]]، پاسخ مالک را شنیدند، [[امام علی]]{{ع}} را متهم کردند که پنهانی به مالک [[فرمان]] ادامۀ جنگ داده است؛ ازاین‌رو گفتند: «اگر الآن جنگ متوقف نشود و مالک برنگردد، تو را به [[قتل]] می‌رسانیم یا تحویل معاویه خواهیم داد». امام علی{{ع}} به مالک پیغام داد: «اگر می‌خواهی مرا زنده ببینی، برگرد». اینجا بود که مالک متوجه عمق فتنه‌ شد و بازگشت و هرچه کرد که این افراد [[خائن]] را نسبت به دسیسۀ دشمن [[آگاه]] کند، سودی نبخشید.
ناگفته نماند که اکثر [[سپاه امام]]{{ع}} نیز به پایان جنگ [[راضی]] بودند. آنان با خود می‌گفتند که اگر [[پیروز]] هم بشویم، منفعتی برایمان نخواهد داشت؛ چنان‌که در [[جنگ جمل]] [[اجازه]] پیدا نکردیم که [[اموال]] شکست‌خوردگان را تصاحب کنیم و [[زن]] و فرزندشان را به [[اسارت]] بریم. بسیاری از افراد نیز با آنکه [[یقین]] داشتند که معاویه و [[شامیان]] [[اهل قرآن]] نیستند، ولی به‌خاطر کثرت تلفات، اشتیاقی به تداوم جنگ نداشتند؛ زیرا در این [[نبرد]] حدود چهل و پنج هزار نفر از [[لشکر]] معاویه به [[هلاکت]] رسیدند و حدود بیست و پنج هزار نفر از [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} کشته شدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==فتنۀ [[حکمیت]]==
[[اشعث]] که [[رئیس]] یمنی‌های [[کوفه]] و بزرگ [[قبیلۀ کنده]] بود، از امام علی{{ع}} به خاطر اینکه او را از [[حکومت آذربایجان]] [[عزل]] کرد و بیت‌المالی را که در دست داشت از او گرفت، [[دل]] آزرده بود. او نزد معاویه رفت و گفت: «منظور و [[هدف]] شما از بالا بردن قرآنها بر نیزه چیست؟». معاویه گفت: «این دو [[سپاه]] [[مسلمان]] هستند. ما می‌گوییم [[قرآن]] را بین خود [[حکم]] قرار بدهیم». اشعث گفت: «این سخن حقی است. نمایندۀ خود را نزد ما بفرستید».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[عمروعاص]] [[نماینده]] [[معاویه]]==
معاویه عمرو بن ‌عاص را فرستاد و با میدان‌داری [[اشعث]] بنا شد [[قرارداد]] ترک درگیری نوشته شود و دو طرف از همان‌جا به مناطق خود بازگردند، اما هر کدام حَکَمی برای مشخص کردن [[سرنوشت]] [[خلافت مسلمین]] تعیین کنند و هر [[حَکَم]] با چهارصد نفر به منطقۀ [[بی‌طرفی]] بین [[حجاز]] و [[شام]] به نام «دومة‌ الجندل» بروند. از آن [[زمان]] تا [[ماه رمضان]] را به‌عنوان مهلت عملی کردن این قرار مشخص کردند. این‌گونه بود که [[خیانت]] بزرگی به [[امام علی]]{{ع}} صورت گرفت.
امام علی{{ع}} تنها توانست این مطلب را در قرارداد بگنجاند که حَکَم‌ها در حکمی که می‌کنند باید [[استدلال]] و استناد به [[کتاب خدا]] نمایند و اگر از [[قرآن]] چیزی نیافتند، مستند به سیرۀ‌ [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کنند. اشعث مقابل دو [[لشکر]] این قرارداد را قرائت کرد و معاویه عمرو بن ‌عاص را به‌عنوان حَکَم معرفی نمود.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌خواست [[عبدالله ‌بن‌ عباس]] را حَکَم قرار دهد، اما همین [[سرکشان]] و در رأس آنها، اشعث‌ مانع شدند و گفتند: «عبدالله بن ‌عباس پسر عموی تو است و طرف تو را خواهد گرفت. ما کسی را می‌خواهیم که دیدگاه او نسبت به تو و معاویه یکسان باشد».
شگفتا که معاویه از آن سو عمرو بن ‌عاص را به میدان آورده که با انواع حیله‌ها و ترفندها بتواند کار را به نفع معاویه رقم بزند، اما در اینجا این افراد می‌گویند ما کسی را می‌خواهیم که دیدگاه او نسبت به تو و معاویه یکسان باشد!
آن حضرت فرمود: «[[مالک اشتر]]». گفتند: «مالک اشتر هم جز [[خون]] و [[خونریزی]] به چیز دیگری نمی‌اندیشد». گفتند: «[[ابوموسی اشعری]] بهترین فرد است که از آغاز به ما گفته بود در این [[فتنه‌ها]] حضور پیدا نکنید». [[امام]]{{ع}} فرمود: «[[ابوموسی]] [[دشمن]] است. شما می‌خواهید او را به‌عنوان نمایندۀ من بفرستید؟!». گفتند: «فقط ابوموسی صلاحیت دارد». امام{{ع}} فرمود: «من به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از عمل شما و از شما [[برائت]] می‌جویم».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[حکمیت]] ابوموسی اشعری==
خائنان [[لشکر امام علی]]{{ع}} به‌سراغ [[ابوموسی]] که در [[حجاز]] ساکن شده بود فرستادند و او را به [[صفین]] آوردند. حکم‌ها با همراهان خود به دومة ‌الجندل رفتند و [[عراقی‌ها]] به [[عراق]] و شامی‌ها به [[شام]] بازگشتند.
پس از مدتی حضور حکم‌ها در دومة ‌الجندل و مذاکرات اولیه‌، عمرو بن ‌عاص به‌سرعت متوجه شد که ابوموسی هیچ [[اعتقادی]] به [[امام علی]]{{ع}} ندارد و به‌راحتی آن حضرت را کنار خواهد گذاشت. او فهمید که ابوموسی به [[نسل]] دوم صحابه‌ [[دل]] بسته و [[عبدالله بن ‌عمر]] را معرفی می‌کند. [[عمرو بن ‌عاص]] خواست که حتی به [[معاویه]] هم [[خیانت]] کند و از این [[فرصت]] برای فرزند خود بهره ببرد؛ ازاین‌رو به ابوموسی گفت: «چرا فرزند من عبدالله‌ که [[اهل]] [[فقه]] و [[حدیث]] است را به‌عنوان [[خلیفه]] [[انتخاب]] نکنیم؟». ابوموسی گفت: «فرزند تو برای [[خلافت]] صلاحیت دارد، اما چون تو خود را به فتنۀ صفین آلودی، من او را برنمی‌گزینم». هر چه عمرو [[اصرار]] کرد، ابوموسی نپذیرفت.
دربارۀ سرانجام مذکرات دو نقل است. بنا بر [[نقلی]]، اینها به توافق رسیدند که نه امام علی{{ع}} باشد و نه معاویه و بعد بگویند که [[مردم]] هرگونه که خواستند خود خیلفۀ جدید را انتخاب کنند. نقل دیگر این است که بر سر [[عزل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و معاویه و [[نصب]] عبدالله بن ‌عمر توافق کردند.
در هنگام اعلام [[رأی]]، [[عمروعاص]] ابوموسی را جلو فرستاد و او امام علی{{ع}} را به [[زعم]] [[باطل]] خود از این‌ جایگاه [[خلع]] کرد. نوبت به عمرو رسید و او گفت: «من هم مانند ابوموسی علی را از این جایگاه عزل می‌کنم، ولی معاویه را در این [[منصب]] می‌گمارم و او را به‌عنوان خلیفه انتخاب می‌کنم». ابوموسی متوجه شد که [[فریب]] خورده. آنان به یکدیگر [[ناسزا]] گفتند و جلسه به هم خورد. ابوموسی از [[خوف]] [[انتقام]] و مقابلۀ هواداران امیرالمؤمنین{{ع}} گریخت و به حجاز بازگشت. شامی‌ها هم خوشحال و [[خشنود]] نزد معاویه برگشتند که در [[بیت‌المقدس]] بود و به‌عنوان [[امام علی]] به او [[سلام]] کردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==واکنش [[امام علی]]{{ع}} به [[حکمیت]]==
همین که خبر [[خیانت]] حَکَم‌ها به [[کوفه]] رسید، امام علی{{ع}} [[مردم]] را در [[مسجد جامع]] جمع کرد و فرمود: «این خبر را شنیدید. حَکَم‌ها [[تعهد]] سپرده بودند که مطابق [[کتاب خدا]] یا [[سنت پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] کنند، اما این دو گوهر را زیر پای خود گذاشتند و از [[هوای نفس]] خویش [[پیروی]] کردند؛ لذا نظر آنها پیش ما هیچ ارزشی ندارد. برای رفتن به‌سوی [[شام]] و یکسره کردن کار [[معاویه]] آماده شوید».
مردم که با توقف [[جنگ]] چنین موقعیتی را رقم زده بودند، در برابر [[منطق]] محکم [[امام]]{{ع}} پاسخی نداشتند؛ ازاین‌رو نتوانستند با آن حضرت [[مخالفت]] کنند و آماده شدند.
لشکری در حدود شصت هزار نفر فراهم شد، اما حادثه‌ای رخ داد که بهانه‌ای به‌دست [[اشعث ‌بن‌ قیس]] داد تا مانع تحقق خواست امام علی{{ع}} شود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==تفاوت مهم [[صفین]] و [[جمل]]==
در جریان [[جنگ صفین]] امام علی{{ع}} [[یاران]] خود را در تعقیب [[جنایتکاران]] [[تشویق]] می‌کرد و خود نیز آنها را می‌کشت و می‌فرمود که تا می‌توانند [[اسیر]] بگیرند و نگذارند کسی بگریزد. این روش با روش آن حضرت در [[جنگ جمل]] متفاوت بود. علت آن است که در صفین اگرچه [[دشمن]] [[شکست]] خورده بود و می‌گریخت، اما [[سازمان]] دشمن همچنان برقرار بود و معاویه هنوز حضور داشت؛ بنابراین اگر کسی از چنگ امام علی{{ع}} می‌گریخت، دوباره زیر [[پرچم]] معاویه می‌آمد و باعث تقویت او می‌شد. اما در ماجرای جمل، سازمان دشمن از هم پاشیده بود و دیگر [[رهبری]] برای آنها وجود نداشت؛ بنابراین امام{{ع}} از تعقیب فراری‌ها ممانعت فرمود و کسی را به [[اسارت]] نگرفت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==فتنۀ [[خوارج]]==
یکی از معضلات بزرگی که برای امام علی{{ع}} به‌وجود آمد، فتنه‌ای بود که گروه خوارج یا [[مارقین]]<ref>مارقین و خوارج در اینجا به معنای کسانی هستند که از دین خارج شده‌اند. چنان‌که پیش از این بیان شد، رسول خدا{{صل}} این گروه را مارقین خوانده بود</ref>. برپا کردند. اینان گروهی از [[اهل عراق]] بودند که در [[جنگ صفین]] در [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشتند، اما هنگامی که قرآنها بر نیزه رفت، مقابل آن حضرت موضع گرفتند.
[[خوارج]] عموماً افراد مقدس‌‌مآب [[سطحی‌نگری]] بودند که [[قدرت]] تحلیل نداشتند و [[ظواهر]] قضایا برای آنها ملاک بود. وقتی [[لشکر]] [[معاویه]] به ادعای [[مسلمانی]]، قرآنها را بر سر نیزه گذاشتند، [[قاریان]] [[ساده‌لوح]] و کج‌اندیش و سطحی‌نگر [[قرآن]] که در [[سپاه امام]]{{ع}} حضور داشتند و گروه جداگانه‌ای به‌عنوان گروه قاریان تشکیل داده بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند: «ما با کسانی که قرآن را قبول دارند و آن را واسطه قرار داده و [[حَکَم]] کرده‌اند، مقابله نمی‌کنیم».
اینان با فتنۀ [[اشعث]] و [[اشراف قبایل کوفه]] همراه شدند و برای توقف [[جنگ]] به [[امام علی]]{{ع}} فشار آوردند. اما پس از آنکه [[قرارداد حکمیت]] بین طرفین [[امضا]] شد، همین قاریان [[اعتراض]] کردند که به چه حقّی مردانی را در امری که مربوط به [[خداوند]] است حَکَم قرار دادید. در این میان، یکی از آنان فریاد برآورد: {{عربی|لا حُکْمَ إلّا لِلّه}}.<ref>بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۳۸</ref>. و این آغاز شکل‌گیری جریان خوارج بود. همین فرد زمانی‌که اشعث سوار بر اسب بود و متن [[قرارداد]] را می‌خواند، به او [[حمله]] کرد و ضربه‌ای بر اسب او زد. از این مقطع است که جریان خوارج شکل می‌گیرد.
زمانی که [[سپاه امام علی]]{{ع}} به [[کوفه]] باز می‌گشت، به دو بخش تقسیم شده بود: هواداران [[امام]]{{ع}} که به [[خلافت]] و [[رهبری]] آن حضرت [[معتقد]] بودند؛ معترضان به امام{{ع}} که می‌گفتند: «چرا علی این مردان را در امر مربوط به [[خدا]] حَکَم قرار داد؟».
در طول مسیر، این دو گروه با یکدیگر درگیر شده بودند و گاهی با غلاف [[شمشیر]] به هم می‌زدند. هواداران می‌گفتند: «شما امام را رها کردید و [[فریب]] خوردید». آنها هم می‌گفتند: «نباید با قرآن درافتاد و مردانی را در امر مربوط به خداوند حَکَم قرار داد».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==جدا شدن خوارج==
نرسیده به کوفه، روستایی به نام «[[حروراء]]» بود. خوارج در حروراء مستقر شدند و با [[امام علی]]{{ع}} به [[کوفه]] نیآمدند و در همان‌جا اعلام موجودیت کردند؛ از این رو به [[خوارج]]، «حروریّه» هم گفته می‌شود.
در آغاز، [[عبدالله ‌بن‌ کواء یشکری]] که از شخصیت‌های مطرح کوفه بود، [[رهبری]] و [[امامت جماعت]] آنها را بر عهده داشت و افراد دیگری هم از [[بزرگان کوفه]] درون آنها بودند، اما پس از آنکه امام علی{{ع}} خود به [[حروراء]] آمد و با عبدالله ‌بن‌ کوّاء [[مناظره]] کرد و او را محکوم نمود، عبدالله و افراد همراه او گفتند: «ما [[توبه]] می‌کنیم و به کوفه بازمی‌گردیم». البته او به‌ظاهر این‌گونه عمل کرد؛ زیرا پاسخی دربرابر [[امام]]{{ع}} نداشت، اما در کوفه در مواقع گوناگون آن حضرت را آزرده‌خاطر می‌کرد.
خوارج پس از جدا شدن ابن ‌کوّاء می‌خواستند [[شبث ‌بن‌ ربعی]] را [[رئیس]] و [[رهبر]] خود کنند، ولی او نپذیرفت و این امر به [[عبدالله ‌بن‌ وهب راسبی]] واگذار شد که [[حافظ قرآن]] بود. بعد از اینکه نتیجۀ [[حکمیت]] معلوم شد، خوارج به [[خروش]] آمدند. امام علی{{ع}} کسی را به حروراء فرستاد و به آنان پیغام داد که ما هم مثل شما از نتیجۀ حکمیت ناراضی هستیم. دست از [[سرکشی]] بردارید و به ما بپیوندید تا با هم به‌سراغ [[معاویه]] برویم و کار او را یکسره کنیم.
اما خوارج گستاخانه پاسخ دادند: «علی باید بیاید و در نزد ما به‌خاطر پذیرش حکمیت به [[کفر]] خود اعتراف کند و سپس از کفر خود [[استغفار]] کند؛ همان‌گونه که ما کردیم! بعد از این، ما او را می‌پذیریم و همراه او به‌سوی معاویه می‌آییم».
بنا بر [[نقلی]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مقابل آنها فرمود: {{متن حدیث|أَسْتَغْفِرُ اللّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ}}؛<ref>بحار‌الانوار، ج‏۳۳، ص۳۵۳</ref>. یعنی من از هر گناهی استغفار می‌کنم. اما آنها گفتند: «خیر؛ باید بگویی که به‌خاطر پذیرش حکمیت [[کافر]] شدی و از کفر استغفار کنی!».
امام علی{{ع}} نیز آنها را رها کرد. آن حضرت لشکری فراهم کرده بود که به‌سوی [[شام]] بروند، اما در همان [[زمان]] که این [[لشکر]] آمادۀ حرکت بود، خبر رسید که [[خوارج]] جنایتی انجام داده‌اند. آنان [[عبدالله بن خباب بن ارت]] را که از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} بود و با [[همسر]] باردار خود به [[کوفه]] می‌آمد، گرفتند و چون حاضر نشد [[اقرار]] به [[کفر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بکند، او و همسر باردارش را گردن زدند، و حتی شکم همسرش را هم دریدند و جنین او را هم سر بریدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==نقش [[اشعث ‌بن‌ قیس]]==
این خبر به [[لشکرگاه]] [[امام علی]]{{ع}} که در نُخیله [[اردو]] زده بودند، رسید. اشعث ‌بن‌ قیس که بار دیگر بهانه‌ای برای [[سرپیچی]] و [[کارشکنی]] پیدا کرده بود، خطاب به [[امام]]{{ع}} گفت: «تو می‌خواهی ما را تا [[شام]] ببری، در‌حالی‌که [[زن]] و بچه و [[زندگی]] ما در معرض حملۀ خوارج هستند؟! اول باید به‌سوی خوارج برویم!».
امام{{ع}} فرمود: «درست است که خوارج این [[جنایت]] را انجام دادند، ولی کار دیگری نخواهند کرد. اگر ما [[معاویه]] را از بین ببریم اینها نابود خواهند شد». اما اشعث چنان جوّی ایجاد کرد که [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه]] با او هم‌نظر شدند؛ لذا امام علی{{ع}} به‌ناچار به‌سراغ خوارج رفت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[جنگ نهروان]]==
خوارج به ‌هم فکران خود در [[بصره]] و جاهای دیگر [[نامه]] نوشته بودند و از [[حروراء]] بیرون آمده، قصد داشتند به [[مدائن]]، پایتخت سابق [[ایران]] بروند و آنجا را پایگاه خود علیه امام علی{{ع}} و معاویه قرار بدهند. امیرالمؤمنین{{ع}} به تعقیب آنها رفت و پیش از اینکه به مدائن برسند، در کنار پل [[نهروان]] بر روی دجله آنها را به دام انداخت و با آنان رودررو شد.
امام{{ع}} که [[پیشوای هدایت]] است،‌ پیش از [[نبرد]]، با خوارج [[احتجاج]] کرد تا [[حجت]] را بر آنان تمام کند. آن حضرت دربارۀ علت خروج آنان بر [[حکومت]] خود سؤال کرد و آنان قضیۀ [[حکمیت]] را مطرح کردند و با پاسخ‌های محکم امام علی{{ع}} مواجه شدند. هرچه بهانه و [[استدلال]] آوردند، امام{{ع}} پاسخ داد. وقتی سران آنها در برابر [[منطق]] نیرومند امیرالمؤمنین{{ع}} [[تسلیم]] شدند، در صفوف خوارج [[تزلزل]] پدید آمد.
[[امام علی]]{{ع}} با صدای رسا فرمود: «هر کس از شما زیر پرچمی که به‌دست [[ابوایوب انصاری]] داده‌ایم جمع شود در [[امان]] است، اما اگر کسی باقی بماند، معلوم است که قصد [[جنگ]] با ما دارد». نقل است که بیش از دو سوم [[خوارج]]؛ یعنی حدود هشت هزار نفر در‌حالی‌که می‌گفتند «[[توبه]] یا [[امیرالمؤمنین]]!» صفوف خوارج را ترک کردند و نزد ابوایوب انصاری گرد آمدند و فقط چهار هزار نفر آنها باقی ماندند.
در اینجا نیز همانند [[جمل]] و [[صفین]] امام علی{{ع}} کسی را به‌عنوان داوطلب [[شهادت]] خواست تا از وقوع جنگ جلوگیری کند. کسی داوطلب شد، اما خوارج با کشتن او جنگ را آغاز کردند. قوای امیرالمؤمنین{{ع}} به شصت هزار نفر می‌رسید و خوارج حدود چهار هزار نفر بودند؛ ازاین‌رو به‌سرعت از پا در آمدند. امام علی{{ع}} پیش از این فرموده بود که «از ما بیش از ده نفر به شهادت نمی‌رسد و از آنها بیش از ده نفر زنده نمی‌ماند». همین‌گونه هم شد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==پیامدهای [[جنگ نهروان]]==
جنگ نهروان برای امام علی{{ع}} پیامدهایی منفی داشت. خوارج یا [[مارقین]] مانند [[بیعت‌شکنان]] جمل نبودند که بیعتی کرده باشند و بعد به‌خاطر [[منافع مادی]] و با بهانه‌ای مثل [[خون‌خواهی عثمان]] بخواهند مقابل آن حضرت بایستند. مانند [[قاسطین]]، یعنی [[پیروان]] [[معاویه]] هم نبودند که اصلاً [[بیعت]] نکرده و مقابل آن حضرت موضع گرفته بودند. خوارج از [[مردم کوفه]] و بعضاً از زهّاد و عبّاد و [[قاریان قرآن]] بودند؛ ازاین‌رو برای بسیاری از [[لشکریان]] [[امام]]{{ع}} [[شبهه]] بود که آیا می‌توان اینها را از بین برد یا خیر؟ وقتی که خوارج در این جنگ [[شکست]] خوردند، بخشی از [[کوفه]] [[عزادار]] آنها شد و این جنگ باعث [[تضعیف]] موقعیت امیرالمؤمنین{{ع}} گردید.
پس از [[نبرد نهروان]]، امام علی{{ع}} تلاش کرد که [[لشکر]] را به‌سوی [[شام]] ببرد و کار معاویه را یکسره کند، اما باز هم [[اشعث ‌بن‌ قیس]] با [[فتنه‌انگیزی]] مانع این امر شد. اشعث بهانه آورد که تیرهای ما تمام شده، شمشیرهای ما کُند گشته و باید به [[کوفه]] برگردیم و خود را بازسازی کنیم.
[[امام]]{{ع}} بیان فرمود که [[جنگی]] نبود و فتنۀ [[خوارج]] به‌سرعت خاتمه پیدا کرد. اما جوسازی [[اشعث]] [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه]] را [[سست]] کرد و [[امام علی]]{{ع}} مجبور شد به کوفه باز گردد. آن حضرت به نُخیله، [[لشکرگاه]] کوفه آمد و فرمود: «مرا تا اینجا باز گرداندید. کمتر سراغ [[زن]] و بچه‌ها بروید. سریع خودتان را آماده کنید تا به‌سوی [[شام]] برویم». اما آنها به مرور [[نخیله]] را ترک کردند و بازنگشتند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و اندکی از [[یاران با وفا]] در نخیله مانده بودند، ولی پس از مدتی دیدند که خبری از [[سپاهیان]] نیست؛ ازاین‌رو با [[ناراحتی]] به داخل کوفه بازگشتند. از آن پس هم امام{{ع}} نتوانست لشکری برای [[نبرد]] با [[معاویه]] فراهم آورد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==غارت‌گری‌های معاویه==
پس از این ماجرا، [[جاسوسان]] معاویه به او خبر دادند که [[لشکر علی]]{{ع}} از هم پاشیده و او دیگر نمی‌تواند به‌سوی تو [[لشکرکشی]] کند. معاویه با شنیدن این خبر، [[فرصت]] را برای ضربه زدن به [[حکومت امام علی]]{{ع}} مغتنم شمرد و با اعزام دسته‌های هزار، دو هزار و سه هزار نفری برای [[ترور]] و [[وحشت]]، به اعماق قلمرو امیرالمؤمنین{{ع}} وارد شد و با ایجاد [[ناامنی]] سعی کرد که [[مردم]] را از [[خلافت]] آن حضرت [[مأیوس]] کند تا آنها [[احساس]] کنند که امام{{ع}} نمی‌تواند امنیتشان را [[حفظ]] کند و [[دل]] به معاویه ببندند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==غارات==
به این حملات که در قلمرو امام علی{{ع}} صورت می‌گرفت «غارات» گفته می‌شود. در [[زبان عربی]]، واژۀ «[[غارت]]» به‌معنای حمله‌های غافلگیرانه است که در آن [[جنگ]] و [[اسیر]] گرفتن و [[چپاول]] [[اموال]] هم وجود دارد. شرح این [[غارت‌ها]] در قلمرو امیرالمؤمنین{{ع}} بسیار دردناک و تکان‌دهنده است؛ غارت [[ضحاک ‌بن‌ قیس فهری]]، غارت [[نعمان ‌بن‌ بشیر]]، غارت [[سفیان بن ‌عوف غامدی]]، غارت [[بسر بن ‌ابی ‌ارطاة]] در [[یمن]]، تجزیۀ [[مصر]] به‌دست عمرو بن ‌عاص.
اینها حوادثی بود که پس از [[جنگ نهروان]] تا هنگام [[شهادت امام علی]]{{ع}} به‌وقوع پیوست و [[امام]]{{ع}} را دلخون ساخت. آن حضرت سعی می‌کرد [[مردم]] را برای مقابله با این [[غارت‌ها]] [[بسیج]] کند، ولی آنان [[اطاعت]] نمی‌کردند. ازاین‌رو می‌توان این مقطع را یکی از تلخ‌ترین مقاطع [[زندگی]] امام{{ع}} دانست. آن حضرت وارد [[کوفه]] شد و مورد [[توهین]] مردم قرار گرفت. آنان به امام{{ع}} [[جسارت]] می‌کردند و می‌گفتند: «تو به‌خاطر [[حکومت]] خود [[جوانان]] و عزیزان ما را به کشتن دادی». [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} این کلمات را در کوچه‌های قبیلۀ [[هَمْدان]] می‌شنید؛ قبیله‌ای که به [[محبت]] آن حضرت معروف بودند.
در این شرایط، [[معاویه]] هشت هزار نفر را با [[عمرو بن ‌عاص]] همراه کرد که [[مصر]] را تجزیه کنند. امام{{ع}} تلاش کرد که مردم را به [[یاری]] [[محمد بن ‌ابی‌بکر]]، [[فرمانروای مصر]] ـ که ندای استغاثۀ او به آن حضرت رسیده بود ـ بفرستد، اما آنان کوتاهی کردند. به‌سختی دو هزار نفر آماده شدند. آنها هم به‌قدری در رفتن [[سستی]] کردند که در میانۀ راه خبر غلبۀ عمرو بن ‌عاص و [[شهادت]] محمد بن ‌ابی‌بکر را شنیدند. [[لشکر]] هم از میانۀ راه برگشت.
یکی دیگر از فتنه‌انگیزی‌های معاویه در قلمرو [[بصره]] بود که این‌ بار به‌وسیلۀ یکی از [[سرداران]] [[امام علی]]{{ع}} به‌خوبی پاسخ داده شد. معاویه یکی از نزدیکانش به نام [[عبدالله ‌بن‌ عامر حضرمی]] را برای به هم ریختن اوضاع [[شهر بصره]] فرستاد. عثمانی‌های بصره نیز با او همگام شدند و بصره را به [[آشوب]] کشیدند. [[عبدالله ‌بن‌ عباس]] هم که از سوی امیرالمؤمنین{{ع}} بر بصره [[حاکم]] بود، منطقۀ [[مأموریت]] خود را ترک کرده بود و [[جانشین]] او، [[زیاد‌ بن‌ ابیه]] [[مقاومت]] می‌کرد. او به امام علی{{ع}} [[نامه]] نوشت که با اعزام نیروهای امدادی، بصره را دریابید.
امام{{ع}} به‌سختی گروهی را بسیج کرد و [[فرماندهی]] آنها را [[جاریة ‌بن‌ قدامه سعدی]] داد. [[جاریه]] به بصره [[هجوم]] آورد و موفق شد که این [[شورشیان]] را در هم بشکند. آنان گریختند و در قلعه‌ای [[پناه]] گرفتند. جاریه برای آنها مهلتی معین کرد تا خود را [[تسلیم]] کنند و چون تسلیم نشدند، قلعه را به [[آتش]] کشید و همۀ آن جنایت‌کاران را نابود کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==شاخصه‌های [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
[[امام علی]]{{ع}} با همۀ [[مشکلات]]، [[فتنه‌ها]] و کارشکنی‌هایی که در طول دوران کوتاه [[حکومت]] خود داشت، تلاش کرد نظامی بسیار کارآمد و [[ارزشمند]] را برای [[مدیریت جامعه]] ایجاد نماید. در ادامه شاخصه‌های [[حکومت علوی]] را بیان می‌کنیم:
١ ـ '''[[شایسته‌سالاری]]''': امام علی{{ع}} در راستای این [[هدف]]، ادارۀ [[کارها]] را برخلاف خلفای پیشین به کسانی ‌سپرد که [[شایستگی]] [[تصدی]] امور را داشته باشند. [[امام]]{{ع}} [[خویشاوندی]] را ملاک [[انتخاب]] [[مدیران]] قرار نمی‌داد و حاضر نبود به افراد بانفوذ باج دهد. امام علی{{ع}} اصل را بر شایسته‌‌سالاری گذاشت و افرادی را به کار گرفت که دارای این ویژگی‌ها باشند:
# [[ایمان]] و تقوای نسبی؛ امام{{ع}} کسانی را انتخاب می‌کرد که از این جنبه، بین [[مردم]] [[وجاهت]] داشته باشند.
#توانمندی‌های اجرایی و [[مدیریتی]].
# [[وفاداری]] و [[اعتقاد]] به [[حاکمیت]] آن حضرت.
امام{{ع}} با همین معیارها، [[افراد صالح]] و [[کارآمدی]] را روی کار آورد که در [[زمان]] خلفای پیشین، جایگاهی نداشتند.
۲ ـ '''[[نظارت]] بر عملکرد [[مسئولان]]''': شاخصۀ دیگر حکومت علوی، [[نظام]] نظارتی بسیار دقیق و حساب‌شده است. امام{{ع}} عملکرد [[حاکمان]] و مسئولان را به‌دقت زیر نظر داشت. گزارش‌های جزئی این نظارت‌ها به‌طور کامل به‌دست ما نرسیده، اما مسلم است که امام{{ع}} افرادی را که [[اعتماد]] کامل به آنها داشت، انتخاب کرده بود تا به‌طور نامحسوس مدیران و مسئولان حکومت را نظارت کنند. اگر آنها گزارشی به امام{{ع}} می‌دادند، آن حضرت بررسی و تحقیق بیشتری نمی‌کرد و براساس گزارش همان افراد عمل می‌کرد.
در [[نهج البلاغه]] نامه‌هایی وجود دارد که امام علی{{ع}} در آنها خطاب به برخی از حاکمان خود نوشته {{متن حدیث|لَقَدْ بَلَغَنِیي}}؛<ref>نهج البلاغة، ص۶۹</ref>. یعنی به من خبر رسیده که …. این عبارت و امثال آن، حکایت از همان [[سیستم نظارتی]] دارد. امام{{ع}} در یکی از نامه‌های خود سخن از گزارش جاسوس خود در [[مغرب]] به میان می‌آورد.<ref>نهج‌البلاغه، نامه ٣٣، ص۴٠۶</ref>. آن حضرت در [[نامه]] به [[مالک اشتر]] نیز همین روش را به وی توصیه کرده، می‌فرماید: «بر [[اعمال]] [[کارگزاران]] خود [[نظارت]] کن و جاسوسانی [[راستگو]] و [[وفادار]] بر آنان بگمار…».<ref>نهج‌البلاغه، نامه ۵٣، ص۴٣۵</ref>.
[[امام]]{{ع}} از طریق همین افراد به [[اختلاس]] و کلاهبرداری‌های بعضی از [[حاکمان]] خود مانند [[یزید ‌بن‌ حجیه]]، فرمانروای [[ری]] پی برد. امام{{ع}} قصد تعقیب این شخص را داشت، ولی او گریخت و به [[معاویه]] پیوست. آن حضرت همچنین از عملکرد ظالمانۀ برخی [[مسئولان]] [[جمع‌آوری زکات]] و [[خراج]] [[آگاه]] شد و آنان را به‌شدت [[مؤاخذه]] کرد.
٣ ـ '''عدالت‌ محوری [[امام علی]]{{ع}}''': شاخصۀ برجستۀ دیگر [[حکومت]] آن حضرت، ایجاد [[عدالت]] و [[مساوات]] بین همۀ [[مردم]] است. مردم در [[حکومت امام علی]]{{ع}} از [[حقوقی]] یکسان برخوردار بودند. این عدالت در همۀ عرصه‌ها جاری بود و به مباحث [[اقتصادی]] محدود نمی‌شد، بلکه در [[کرامت انسانی]] و جایگاه افراد در [[جامعه]] نیز جریان داشت.
'''ماجرای [[ابوالاسود دوئلی]]''': ابوالاسود دوئلی که یکی از [[اصحاب خاصّ امام علی]]{{ع}} بود، از جانب آن حضرت به [[منصب قضاوت]] [[بصره]] [[منصوب]] شد. این [[منصب]] [[افتخار]] بزرگی برای او بود؛ زیرا از طرف [[مظهر]] [[عدل]]، یعنی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[قضاوت]] مشغول می‌شد. هنوز چند [[روز]] از [[انتصاب]] [[ابوالاسود]] نگذشته بود که [[فرمان]] [[عزل]] او آمد. این فرمان انعکاس پیدا کرد؛ یعنی همه فهمیدند که امام علی{{ع}} ابوالاسود را عزل کرده؛ ازاین‌رو او شگفت‌زده نزد امام{{ع}} آمد و عرض کرد: «من چه جرمی مرتکب شده‌ام که شما این‌گونه با من [[رفتار]] کردید؟!». امام{{ع}} فرمود: «به من خبر موثّق رسیده که تو هنگام [[محاکمه]] صدای خود را روی متهم بالا برده‌ای و به همین دلیل صلاحیت قضاوت نداری و عزل می‌شوی».
۴ ـ '''بالابردن [[معرفت]] مردم''': امیرالمؤمنین{{ع}} باوجود اشتغالات و [[مشکلات]] گوناگونی که داشت، تا حد امکان، به [[تربیت]] افراد می‌پرداخت؛ هم در [[زمان]] حضور در [[مدینه]] و هم در دورۀ اقامت در [[کوفه]].<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شاگردان امام علی]]{{ع}}==
آن حضرت پیش از رسیدن به [[خلافت]]، [[اصحاب]] خاصّ [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را تحت [[تعلیم و تربیت]] خویش قرار می‌داد و بزرگانی را پروراند که هریک همچون ستاره‌ای در [[آسمان]] [[معرفت]] و [[تقوا]] می‌درخشیدند؛ کسانی همچون [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمّار یاسر]]، [[حذیفة‌ بن ‌یمان]]، [[جابر بن‌ عبدالله انصاری]] و [[ابوایوب انصاری]].
پس از خلافت و به‌خصوص در [[زمان]] اقامت در [[کوفه]] نیز چهره‌های برجسته‌ای تحت [[تعلیم]] خاص [[امام]]{{ع}} قرار گرفتند. افرادی همچون [[میثم تمّار]]، [[رشید هجری]]، [[ابوالاسود دوئلی]]، [[حجر بن‌ عدی]]، [[عمرو بن‌ حمق خزاعی]]، [[حارث همدانی]]، [[اصبغ بن ‌نباته]]، [[کمیل‌ بن ‌زیاد نخعی]]، [[صعصة بن ‌صوحان عبدی]]، [[مالک اشتر]] و [[اویس قرنی]] [[افتخار]] داشتند که در این دوره از [[تعالیم]] عالی [[امام علی]]{{ع}} بهره‌مند شوند.
در علومی همچون [[فقه]] و [[حدیث]] و [[تفسیر]] نیز افرادی همچون عبدالله ‌بن‌ عباس از آن حضرت بهره‌ها بردند و توانستند در این [[علوم]] [[مرجع]] دیگران قرار بگیرند. بنا بر [[پژوهش]] برخی از محقّقین، حدود هزار نفر در عرصه‌های گوناگون [[علمی]] در محضر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[تربیت]] شدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[تدوین قرآن]] [[کریم]]==
گذشته از [[تربیت شاگردان]]، آن حضرت هم در دوران [[غصب خلافت]] و هم پس از آن، آثار عظیمی از خود باقی گذاشت که یکی از آنها تدوین قرآن کریم بر مبنای [[ترتیب نزول]] [[سوره‌ها]] به همراه تفسیرهای پیغمبر اکرم{{صل}} است که البته [[غاصبان خلافت]] مانع عرضۀ آن به [[جامعۀ اسلامی]] شدند.
در عصر خلیفۀ سوم نیز شورایی برای تدوین قرآن شکل گرفت و آن حضرت در آن [[شورا]]، راهنمایی‌هایی ارائه فرمود. ترتیب فعلی [[قرآن کریم]]، مربوط به همان دوران است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[ترویج]] [[روایات نبوی]]==
از دیگر اقدامات مؤثر امام علی{{ع}} برای [[نشر معارف اسلام]]، مقابله با [[شعار]] «{{عربی|حَسْبُنا کتابُ اللّه}}» است. در زمان [[خلفای سه‌گانه]]، به این بهانه که [[قرآن]] برای [[امت]] کافی است، از ثبت و ضبط [[احادیث پیامبر]]{{صل}} ممانعت می‌شد. این کار، خسارت بزرگی به [[معارف دینی]] وارد کرد. امام علی{{ع}} تا حد امکان، با این [[تفکر]] مقابله نمود. آن حضرت [[روایات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را نقل می‌کرد و به [[اصحاب]] خود نیز برای ثبت [[روایات نبوی]] توصیه می‌فرمود و آنان را در این مسیر [[راهنمایی]] می‌کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[نهج البلاغه]] [[امام علی]]{{ع}}==
علاوه بر این موارد،‌ [[خطبه‌ها]] و بیانات بسیار عالمانه و [[فصیح]] و [[بلیغ]] امام علی{{ع}} در [[شناخت]] [[معارف اسلام]] و حتی [[علوم]] گوناگون [[انسانی]] و [[تجربی]] اثری شگرف داشت. که مجموعه‌ای از خطبه‌ها و [[نامه‌ها]] و حکمت‌های آن حضرت در کتاب [[شریف]] نهج البلاغه جمع‌آوری شده است.
به عنوان نمونه خطبۀ اول [[نهج‌البلاغه]] خطبه‌ای با مضامین عالی فلسفۀ [[الهی]] است که [[امام]]{{ع}} در شرایطی که [[مردم]] هنوز از [[فلسفه]] بی‌خبر بودند، بیان فرمود. اما متأسفانه عموم مردم، نتوانستند از دریای بی‌کران علوم [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بهره‌مند شوند. امام علی{{ع}} می‌فرمود: {{متن حدیث|سَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي}} (از من بپرسید، پیش از اینکه مرا در میان خود نیابید) و با گفتن این جمله، [[جامعه]] را به‌ سمت تحقیق و [[طلب]] در زمینه‌های گوناگون [[علمی]] و [[معرفتی]] سوق می‌داد، ولی جز [[شیعیان]] خاص و افراد فهیمِ طالب [[علم]]، کسی نتوانست از محضر آن حضرت بهره ببرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==پایه‌ریزی [[علم نحو]] و دستور [[زبان عربی]]==
امام علی{{ع}} در دوران [[خلافت]] خود شنید که برخی [[قرآن]] را [[اشتباه]] قرائت می‌کنند؛ بنابراین [[ابوالاسود دوئلی]] را راهنمایی فرمود تا علم نحو و دستور زبان عربی را تنظیم کند. این جملۀ معروف که در آغاز همۀ کتاب‌های نحو [[عربی]] بیان شده که «کلمه بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف»، از امیرالمؤمنین{{ع}} نقل شده است. آن حضرت این سه قسم را برای [[ابوالاسود]] تعریف کرد و ابوالاسود بر مبنای همین فرمایش، علم نحو را پایه‌ریزی نمود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[قرائت صحیح]] قرآن==
بسیاری از علوم و [[معارف]] گوناگون یا مستقیماً به امام علی{{ع}} می‌رسد یا از طریق شاگردان آن حضرت؛ مثلاً قرائت [[برتر]] رایج قرآن، یعنی قرائت عاصم، با یک واسطه به امیرالمؤمنین{{ع}} می‌رسد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[ضرب سکه]]==
در عرصۀ [[تمدنی]] هم بنا بر تحقیق، برای اولین بار در عالم [[اسلام]]، در دورۀ [[خلافت امام علی]]{{ع}} سکه ضرب شد. البته به نظر می‌رسد که [[دشمنان]] آن حضرت برای اینکه یادگاری از ایشان باقی نماند، پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} این [[میراث]] را محو کردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شیعیان امام علی]]{{ع}}==
[[روایت]] شده که [[رسول خدا]]{{صل}} خطاب به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ‏ هُمُ‏ الْفَائِزُونَ}}<ref>امالی طوسی، ص۵۵۱</ref>. (تو و شیعیانت، همان [[رستگاران]] هستید). بنابراین عنوان [[شیعه]] از زبان رسول خدا{{صل}} به [[پیروان امام علی]]{{ع}} اطلاق شده، اما در آن [[زمان]]، شیعه به‌صورت گروهی متمایز نبود؛ چون تفاوت بارزی بین [[مسلمان‌ها]] وجود نداشت.
[[پژوهشگران]] بر این باورند که شیعه به‌عنوان [[پیروان اهل بیت]]{{ع}} ابتدا از بُعد [[سیاسی]] از بقیۀ [[جامعه]] متمایز شد و اولین بار، در هنگام [[رحلت پیغمبر اکرم]]{{صل}} چنین تمایزی نمایان شد. کسانی که قائل به [[امامت]] و [[رهبری]] امیرالمؤمنین{{ع}} بودند و حاضر نشدند [[خلیفۀ اول]] را به رسمیت بشناسند، به‌عنوان «شیعۀ علی{{ع}}» شناخته می‌شدند. البته [[ولایت]] شأنی بسیار فراتر از [[حکومت]] بر [[مردم]] است، ولی در آن زمان، [[اختلاف]] نظر در بُعد سیاسی و حاکمیتی بود که آشکارا ظهور یافت.
اما شیعۀ [[اعتقادی]] در چه زمانی جلوه یافت؟ در شورای تعیین خلیفۀ سوم، [[امام علی]]{{ع}} حاضر نشد که شرط عمل به روش [[ابوبکر]] و [[عمر]] را بپذیرد. گفته می‌شود که شیعۀ اعتقادی در این جایگاه متولد شد؛ چراکه در اینجا رسماً نشان داده شد که اختلاف نظر، صرفاً در مسئلۀ حکومت نیست، بلکه خلفای پیشین با بدعت‌هایی که در [[دین]] نهادند و تفسیرهای اشتباهی که از [[قرآن]] ارائه کردند، انحرافاتی در دین پدید آوردند و بعضی از [[احکام الهی]] را [[تغییر]] دادند. ازاین‌رو امیرالمؤمنین{{ع}} نپذیرفت که به روش آنها عمل کند. این به‌معنای ایستادن در برابر [[انحرافات]] و بدعت‌هاست. از اینجا روشن می‌شود که علی{{ع}} متولّی [[راستین]] دین و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است و اگر کسی خواهان دین بدون [[انحراف]] است، باید از آن حضرت [[پیروی]] کند.
شیعۀ کامل و [[معتقد]] به [[ولایت امام علی]]{{ع}} در عصر آن حضرت بسیار اندک بود. در این باره از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده که آن حضرت [[یاران خاصّ]] خود را که [[شیعیان راستین]] بوده‌اند شمارش کرد و فرمود: «آنها صد نفر هستند، نه یک نفر بیشتر و نه یک نفر کمتر». شماری از این افراد در [[جنگ جمل]] به [[شهادت]] رسیدند؛ مانند زید‌ بن‌ [[صوحان]] [[عبدی]]. عدۀ بیشتری از آنان در [[جنگ صفین]] به شهادت رسیدند؛ افرادی مانند [[هاشم مرقال]]، [[عبدالله‌ بن‌ بدیل خزاعی]] و [[عمار یاسر]]. برخی دیگر از [[شیعیان]]، پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} ناجوانمردانه به‌دست [[معاویه]] به شهادت رسیدند. [[حجر‌ بن‌ عدی]] و [[عمرو‌ بن ‌حمق]] از این افراد بودند. بازماندۀ این [[یاران خاص]]، در [[کربلا]] به شهادت رسیدند؛ مانند [[عابس ‌بن‌ ابی‌شبیب شاکری]]، [[بُریر‌ بن‌ خضیر]]، [[حبیب‌ بن‌ مظاهر]] و [[مسلم‌ بن ‌عوسجه]].<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شهادت امام علی]]{{ع}}==
بقایای [[خوارج]] که از [[جنگ نهروان]] زنده مانده بودند، در [[مکه]] [[اجتماع]] کردند و در [[مرگ]] هم‌فکران خود در [[نهروان]] می‌گریستند. روزی به این نتیجه رسیدند که [[گریه]] کردن حاصلی ندارد و باید عالم [[اسلام]] را [[نجات]] داد. [[افکار]] کوتاه و جاهلانۀ آنان به اینجا رسید که تا زمانی که [[امام علی]]{{ع}} و معاویه و عمرو بن ‌عاص زنده‌اند، اسلام روی [[صلاح]] نخواهد دید؛ بنابراین باید اینها را از میان برداشت تا [[جامعۀ اسلامی]] نجات پیدا کند. آنان قرار گذاشتند که سه نفر داوطلب شوند و در [[سحرگاه]] [[نوزدهم رمضان]] [[سال چهل هجری]]، هنگام [[نماز صبح]]، امیرالمؤمنین{{ع}} و آن دو نفر را در [[مسجد]] از پای در بیاورند. اما توطئۀ آنان تنها دربارۀ امام علی{{ع}} اجرایی شد.
ابن ‌ملجم که [[مأمور]] این [[جنایت]] بود، به [[کوفه]] آمد و نزد [[اشعث ‌بن‌ قیس کندی]] ـ که [[لعنت خدا]] بر او باد ـ [[منزل]] کرد و با راهنمایی‌های اشعث و کمک گرفتن از هم‌فکران دیگر، به این جنایت بزرگ دست زد و [[مولای متقیان]]، [[امیر مؤمنان]]{{ع}} را در حین [[نماز]] ضربت زد. [[امام]]{{ع}} در سحرگاه نوزدهم [[ماه رمضان]] ضربت خورد و در سحرگاه بیست و یکم به [[شهادت]] رسید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==معرفی [[امام حسن]]{{ع}} به [[شیعیان]]==
وجود مقدسش پیش از شهادت، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} را به‌عنوان [[امام]] پس از خویش معرفی نمود. حتی بنا بر [[نقلی]]، آن حضرت تا [[امام باقر]]{{ع}} را معرفی کرده، فرمود: «بعد از حسن، حسین امام است و بعد از حسین، فرزند او علی». [[امام سجاد]]{{ع}} در آن [[زمان]] طفلی دو سه ساله بود و در نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشت. آن حضرت به او فرمود: «تو پس از پدرت امام این [[امت]] هستی و بعد از تو، فرزندت محمد که من او را ندیدم. [[سلام]] [[پیامبر خدا]] و مرا به او برسان».
این مطالب، در نزد شیعیان خاص و [[فرزندان امام علی]]{{ع}} بیان شد، اما [[اکثریت]] [[جامعه]] که [[شیعه]] نبودند و امیرالمؤمنین{{ع}} را به‌عنوان خلیفۀ چهارم می‌دیدند، بر این نظر بودند که آن حضرت در امر [[خلافت]]، وصیتی نکرده و کسی را به‌عنوان [[جانشین]] خود تعیین نفرموده است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۶٬۱۲۴

ویرایش