میثم تمار در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = میثم تمار
| موضوع مرتبط = میثم تمار
| عنوان مدخل  = [[میثم تمار]]
| عنوان مدخل  = میثم تمار
| مداخل مرتبط = [[میثم تمار در رجال و تراجم]] - [[میثم تمار در تاریخ اسلامی]] - [[میثم تمار در معارف و سیره حسینی]] - [[میثم تمار در علوم قرآنی]]
| مداخل مرتبط = [[میثم تمار در تراجم و رجال]] - [[میثم تمار در تاریخ اسلامی]] - [[میثم تمار در معارف و سیره علوی]] - [[میثم تمار در معارف و سیره حسینی]] - [[میثم تمار در علوم قرآنی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
خط ۵۹: خط ۵۹:


=== [[مرگ]] [[معاویه]] ===
=== [[مرگ]] [[معاویه]] ===
[[صالح]] بن میثم به نقل از ابوخالد تمار نقل می‌کند: "در [[روز]] جمعه‌ای با میثم در آب [[فرات]]، به کشتی سوار شدیم؛ ناگاه باد بسیار [[تندی]] وزیدن گرفت و در این موقع، [[میثم]] سرش را از کشتی بیرون کرد و بعد از دیدن آن باد، به ما گفت: "کشتی را محکم ببندید که این باد، باد عاصف است و به شدت خواهد وزید و [[معاویه]] در همین [[ساعت]] مرد"؛ ابوخالد گوید: [[جمعه]] بعد قاصدی از [[شام]] آمد و من با او [[ملاقات]] کردم و گفتم: ای [[بنده]] [[خدا]] چه خبر؟
[[صالح]] بن میثم به نقل از ابوخالد تمار نقل می‌کند: "در [[روز]] جمعه‌ای با میثم در آب [[فرات]]، به کشتی سوار شدیم؛ ناگاه باد بسیار [[تندی]] وزیدن گرفت و در این موقع، [[میثم]] سرش را از کشتی بیرون کرد و بعد از دیدن آن باد، به ما گفت: "کشتی را محکم ببندید که این باد، باد عاصف است و به شدت خواهد وزید و [[معاویه]] در همین [[ساعت]] مرد"؛ ابوخالد گوید: [[جمعه]] بعد قاصدی از [[شام]] آمد و من با او [[ملاقات]] کردم و گفتم: ای [[بنده خدا]] چه خبر؟


گفت: "مردم در [[بهترین]] حالت هستند و [[امیرالمؤمنین]] (معاویه) از [[دنیا]] رفت و [[مردم]] با [[یزید]] [[بیعت]] کردند"؛
گفت: "مردم در [[بهترین]] حالت هستند و [[امیرالمؤمنین]] (معاویه) از [[دنیا]] رفت و [[مردم]] با [[یزید]] [[بیعت]] کردند"؛
خط ۸۱: خط ۸۱:
[[میثم]] و [[علم]] [[تفسیر قرآن]]: [[نقل]] شده است: هنگامی که میثم به [[مکه]] رفت، به این [[عباس]] گفت: "هر مطلبی از تفسیر قرآن را که می‌خواهی از من بپرس؛ زیرا من [[تنزیل قرآن]] را نزد [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} خوانده ام و او تأویلش را به من آموخته است"؛
[[میثم]] و [[علم]] [[تفسیر قرآن]]: [[نقل]] شده است: هنگامی که میثم به [[مکه]] رفت، به این [[عباس]] گفت: "هر مطلبی از تفسیر قرآن را که می‌خواهی از من بپرس؛ زیرا من [[تنزیل قرآن]] را نزد [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} خوانده ام و او تأویلش را به من آموخته است"؛


[[ابن عباس]] گفت تا کاغذ و دواتی آوردند و آنچه میثم می‌گفت؛ یادداشت می‌کرد، تا اینکه میثم گفت: "ابن عباس! چگونه‌ای وقتی که من نهمین [[فرد]] از نه نفری<ref>در بیشتر منابع او دهمین نفر نقل شده است. عیاشی به اسنادش از میثم تمار روایت کرده که گفته است: شنیدم که حضرت امیر المؤمنین {{ع}} از اصحاب اخدود یاد کرده، فرمود: ایشان ده نفر بودند و مانند ایشان، ده نفر در این بازار کشته می‌شوند. اصل داستان به این صورت است که روزی اما علی {{ع}} از اسقف و بزرگ نصارای نجران درباره اصحاب اخدود پرسید و او چیزی گفت؛ حضرت فرمود: مطلب، این طور که گفتی، نیست ولیکن من به تو از ایشان خبر می‌دهم؛ خداوند مردی از حبشه را به رسالت برانگیخت و مردم حبشه او را تکذیب کردند؛ پس با آنها جنگیدند؛ پس، مردم حبشه یاران او را کشتند و او را با بقیّه یارانش اسیر کردند. سپس برای او سردابی بنا کرده و آن را پر از آتش و مردم را جمع کردند و گفتند: هرکس بر دین ما و آئین ماست، کنار رود و هرکس بر دین این مردم است، خود را در آتش اندازد؛ پس یاران آن پیامبر در افتادن در آتش از هم آتش سبقت می‌گرفتند. سپس زنی را آوردند که بچّه شیرخوار یک‌ماهه در آغوش داشت و چون نزدیک آتش شد، ترسید و بر طفل خردسال خود رقّت کرد؛ پس بچهّ‌اش به سخن آمد و گفت: نترس و مرا با خودت به آتش بینداز که همانا به خدا قسم این، در راه خدا اندک است. پس او خود را با طفلش به آتش انداخت و این بچّه از آن اطفالی بود که در گهواره سخن گفت. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۷۰۷).</ref> باشم که بر دار آویخته خواهند شد و چوبه دار من از همه چوب‌ها کوتاهتر و به [[زمین]] نزدیکتر است؟"
[[ابن عباس]] گفت تا کاغذ و دواتی آوردند و آنچه میثم می‌گفت؛ یادداشت می‌کرد، تا اینکه میثم گفت: "ابن عباس! چگونه‌ای وقتی که من نهمین [[فرد]] از نه نفری<ref>در بیشتر منابع او دهمین نفر نقل شده است. عیاشی به اسنادش از میثم تمار روایت کرده که گفته است: شنیدم که حضرت امیر المؤمنین {{ع}} از اصحاب اخدود یاد کرده، فرمود: ایشان ده نفر بودند و مانند ایشان، ده نفر در این بازار کشته می‌شوند. اصل داستان به این صورت است که روزی اما علی {{ع}} از اسقف و بزرگ نصارای نجران درباره اصحاب اخدود پرسید و او چیزی گفت؛ حضرت فرمود: مطلب، این طور که گفتی، نیست لکن من به تو از ایشان خبر می‌دهم؛ خداوند مردی از حبشه را به رسالت برانگیخت و مردم حبشه او را تکذیب کردند؛ پس با آنها جنگیدند؛ پس، مردم حبشه یاران او را کشتند و او را با بقیّه یارانش اسیر کردند. سپس برای او سردابی بنا کرده و آن را پر از آتش و مردم را جمع کردند و گفتند: هرکس بر دین ما و آئین ماست، کنار رود و هرکس بر دین این مردم است، خود را در آتش اندازد؛ پس یاران آن پیامبر در افتادن در آتش از هم آتش سبقت می‌گرفتند. سپس زنی را آوردند که بچّه شیرخوار یک‌ماهه در آغوش داشت و چون نزدیک آتش شد، ترسید و بر طفل خردسال خود رقّت کرد؛ پس بچهّ‌اش به سخن آمد و گفت: نترس و مرا با خودت به آتش بینداز که همانا به خدا قسم این، در راه خدا اندک است. پس او خود را با طفلش به آتش انداخت و این بچّه از آن اطفالی بود که در گهواره سخن گفت. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۷۰۷).</ref> باشم که بر دار آویخته خواهند شد و چوبه دار من از همه چوب‌ها کوتاهتر و به [[زمین]] نزدیکتر است؟"


[[ابن عباس]] که [[گمان]] می‌کرد [[میثم]] این خبر را به خاطر [[پیری]] به وی داده است؛ نوشته‌هایش را پاره کرد؛ میثم به او گفت: "این [[تفسیر]] را [[حفظ]] کن و اگر هر آن چه که من گفته‌ام، روی نداد، آن را پاره کن". ابن عباس پذیرفت و پس از مدتی اخباری که میثم داده بود، محقق شد<ref>رجال الکشی، ص۸۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۷۱-۵۷۴.</ref>
[[ابن عباس]] که [[گمان]] می‌کرد [[میثم]] این خبر را به خاطر [[پیری]] به وی داده است؛ نوشته‌هایش را پاره کرد؛ میثم به او گفت: "این [[تفسیر]] را [[حفظ]] کن و اگر هر آن چه که من گفته‌ام، روی نداد، آن را پاره کن". ابن عباس پذیرفت و پس از مدتی اخباری که میثم داده بود، محقق شد<ref>رجال الکشی، ص۸۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۷۱-۵۷۴.</ref>
خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:
== آرامگاه [[میثم تمار]] ==
== آرامگاه [[میثم تمار]] ==
او پس از [[شهادت]]، در گورستان [[کوفه]] ([[ثویه]]) دفن شد اما در هیچ منبعی محل کشته شدن و دفن او [[تعیین]] نشده است و به صورت نمادین قبری در صحرای غربی [[مسجد کوفه]] به او نسبت داده شده است؛ در نزدیکی خانه‌ای که آن نیز بی‌هیچ [[سند]] و مدرکی و بر خلاف [[تاریخ]] قطعی به [[علی]] {{ع}} نسبت داده شده است<ref>به نقل از استاد محمد هادی یوسفی غروی.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۸۷.</ref>
او پس از [[شهادت]]، در گورستان [[کوفه]] ([[ثویه]]) دفن شد اما در هیچ منبعی محل کشته شدن و دفن او [[تعیین]] نشده است و به صورت نمادین قبری در صحرای غربی [[مسجد کوفه]] به او نسبت داده شده است؛ در نزدیکی خانه‌ای که آن نیز بی‌هیچ [[سند]] و مدرکی و بر خلاف [[تاریخ]] قطعی به [[علی]] {{ع}} نسبت داده شده است<ref>به نقل از استاد محمد هادی یوسفی غروی.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۸۷.</ref>
==میثم بن یحیی تمار==
از [[یاران باوفای امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[اهل]] [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] و [[علوم]] [[باطن]] بود. او در [[کوفه]]، [[خطیب]] [[شیعه]] و سخنگوی آنها به شمار می‌رفت. [[دانش]] را از امیرالمؤمنین علی{{ع}} فراگرفت و اهل [[راز]] آن [[حضرت]] و نیز اهل [[مکاشفه]] و [[کرامت]] بود. [[میثم]]، [[ایرانی]] و در کوفه خرمافروش بود. گاهی اوقات [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در محل کسب او به جایش می‌نشست و خرما می‌فروخت و او را به دنبال کاری می‌فرستاد. [[روز]] جمعه‌ای [[ابوخالد]] خرما فروش با میثم در کشتی نشسته بود و در [[نهر فرات]] به جایی می‌رفتند. در آن حال باد [[سختی]] وزید. میثم گفت هم اکنون [[معاویه]] مرد. [[جمعه]] بعد قاصدی از [[شام]] خبر آورد که معاویه، جمعه قبل در همان وقتی که میثم بیان کرده بود، مرده است.
میثم، [[هنگام قیام]] و [[شهادت مسلم بن عقیل]] در [[زندان]] بود و مختار هم پس از [[دستگیری]] نزد وی به زندان افکنده شد. سپس [[عبیدالله بن زیاد]] میثم را بیرون آورد و به طرز فجیعی دست و پا و زبانش را قطع کرد و آن‌گاه او را به دار آویخت و به [[شهادت]] رسانید<ref>تحفة الاحباب، ص۳۸۲؛ تأسیس الشیعه، ص۳۵۵. مسعودی مورخ متقدم و مشهور قرن چهارم در کتاب مروج الذهب مطالب متعدد جالب و خواندنی از فصاحت و حاضر جوابی صعصمة بن صوحان نقل کرده است.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۴۷۹.</ref>
==میثم تمار در اصحاب ایرانی ائمه اطهار==
[[میثم تمار]]، فرزند «یحیی» و از [[سرزمین]] [[نهروان]] است<ref>رجال کشی، ص۵۵.</ref> نهروان، منطقه‌ای در [[عراق]] و بین واسط و [[بغداد]] قرار دارد. زمانی نهروان، بخشی از [[ایران]] بود که در نخستین حملات [[مسلمانان]] به ایران، به [[تصرف]] آنان درآمد.
گروهی [[میثم]] را [[اهل]] [[آذربایجان]] می‌دانند که به نواحی عراق آمد و در نهروان ساکن شد<ref>میثم تمار، ص۶.</ref>.
برخی نیز میثم را از کردهای [[ایرانی]] به شمار می‌آورند؛ زیرا نهروان و آبادی‌های آن بلوک (منطقه)، پیش از قباد شهریار ایران، محل سکونت [[طوایف]] بود. در [[زمان]] قباد شهریار، عده‌ای از [[رجال]] [[ادب]] و [[اهل شرف]] و [[جمال]] [[فارس]] و [[خراسان]]، به عراق منتقل شدند و در اطراف دجله [[مسکن]] گرفتند. عده دیگری هم از آنجا که از نظر [[نسب]]، بدان پایه نبودند، به [[فرمان]] شاه به آبادی‌های نهروان انتقال یافتند که [[خانواده]] میثم از جمله آنها بود.
به گفته میثم، پدرش از منطقه نهروان بود و میان [[عرب‌ها]] به عنوان یک نفر [[عجم]] شناخته می‌شد. پدرش به [[یقین]]؛ ایرانی و به احتمال [[قوی]] از نژاد کُرد و به احتمال [[ضعیف]] از اهالی فارس و خراسان است<ref>محمد باقر بهبودی، میثم تمار، ص۵.</ref>.
شواهد دیگری نیز بر ایرانی بودن میثم وجود دارد که عبارت‌اند از:
#[[حضرت علی]]{{ع}} در نخستین [[ملاقات]] با میثم به طور صریح به او فرمود: «[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به من خبر داد که مادرت، تو را به زبان عجم، «میثم» نام نهاده است»؛
#نام پدر میثم، یحیی است که این اسم، میان عرب‌های [[جاهلیت]] مرسوم نبود، بلکه نام یحیی پس از شیوع [[اسلام]] و [[قرآن]]، آن هم به ندرت در عرب‌ها یافت شد؛
#هنگامی که در حضور [[ابن زیاد]] از میثم، [[سخن]] به میان آمد، ابن زیاد گفت: «آیا این عجم [[شایسته]] [[حکومت]] است» و نیز ابن زیاد در ملاقاتی خطاب به میثم گفت: «تو در عجمیت خود باقی هستی، تا به آنچه میخواهی دست یابی»<ref>سیمای میثم تمار، ص۱۶؛ مقصود از این سخن آن است که تو طرفدار عجم هستی و از اجداد خود حمایت می‌کنی.</ref>؛
#[[میثم]] به [[زبان فارسی]] [[سخن]] می‌‌گفت؛ زیرا وی [[اهل]] [[نهروان]] شرقی بود و [[مردم]] آنجا پیش از [[اسلام]] و اندکی پس از آن به [[فارسی]] سخن می‌‌گفتند.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص65 - 67.</ref>
==[[نوجوانی]] میثم==
میثم، اوایل [[هجرت]] در [[شهر]] نهروان و یا [[آبادی]] آن منطقه متولد شد. او پس از رسیدن به سن [[رشد]] به کارهای عادی یا خرما فروشی ([[شغل]] پدرش) مشغول شد. وی در صفر سال ۱۶ه‍.ق - که آبادی‌های نهروان در ضمن [[فتح مدائن]] به دست [[لشکریان]] اسلام افتاد -[[اسیر]] شد و به [[بندگی]] [[مسلمانان]] گمارده شد.
ایام [[بردگی]] یا بندگی میثم ۲۰ سال، یعنی تا سال ۳۷ه‍.ق طول کشید. در این مدت احتمالاً او در [[کوفه]] به [[دین اسلام]] مشرف شده بود، و در این مدت به او «[[ابوسالم]]» می‌‌گفتند.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص 67.</ref>
==میثم و علی{{ع}}==
وقتی که [[حضرت علی]]{{ع}} به کوفه آمد، میثم [[غلام]] زنی از [[طایفه بنی اسد]] بود. در نخستین برخورد میثم با علی{{ع}}، [[امام]] [[تصمیم]] گرفت که میثم را از صاحبش بخرد و [[آزاد]] کند. سرانجام امام او را از آن [[زن]] خرید و آزاد کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۲، ص۲۹۱.</ref>.
پس از [[آزادی]]، امام از نام او پرسید و او، عرض کرد که نام من سالم است. امام فرمود: «آنچه [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من اطلاع داد، نامی که پدر تو در [[عجم]]، تو را بدان نامید، میثم است». میثم گفت: «[[خدا]] و پیامبرش صادق است و [[امیرمؤمنان]] راست می‌فرماید. به خدا قسم، نام من میثم بوده است». سپس امام فرمود: «به نام اصلی خود باز گرد که پیامبر خدا هم تو را بدان نامید». بدین سبب او نام خود را میثم و کنیه‌اش را ابوسالم قرار داد<ref>ارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج۲، ص۲۹۱.</ref> و چون به خرما فروشی مشغول بود به «تمار» [[شهرت]] یافت.
گاه می‌‌شد که علی{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت]] به دکان [[میثم]] می‌رفت و به جای او خرما می‌فروخت و او را برای انجام کاری می‌فرستاد که این امر داستانی مشهور است<ref>دانش‌نامه علی{{ع}}، ج۸، ص۵۵۲.</ref>.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص67 - 68.</ref>
==میثم در [[مکتب امام علی]]{{ع}}==
میثم پس از [[آزادی]] از [[شاگردان]] و [[اصحاب خاص امام علی]]{{ع}} شد. بدین ترتیب دریچه قلبش به روی [[معارف]] [[علوی]] گشوده، [[جان]] تشنه‌اش از زلال [[علوم]] علوی [[سیراب]] و با [[اسرار]] نهانی [[امام]]، آشنا شد. از این رو او حامل [[علمی]] شد که حامل آن نبودند به جز [[فرشتگان مقرب]] یا [[پیغمبر]] مرسل یا بنده‌ای که [[خداوند]] [[قلب]] او را با [[ایمان]] [[امتحان]] کرده است<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۵۲۴.</ref>.
میثم، [[صاحب سر]] و [[محرم]] [[راز]] علی{{ع}} بود. در [[خلوت]] و جلوت، انیس امام و با [[روح]] خدایی او آشنا بود. وی [[علم]] [[اجل]] و منایا و [[بلایا]] را می‌دانست. جایگاه او نزد علی{{ع}} همانند [[سلمان]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} بود.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص68.</ref>
==شباهت‌های میثم و سلمان==
#سلمان، برده یکی از [[زنان]] [[یهودی]] در [[مدینه]] بود که پیامبر{{صل}} او را خرید و [[آزاد]] کرد. میثم نیز برده یکی از زنان [[بنی اسد]] بود که علی{{ع}} او را خرید و آزاد کرد؛
#سلمان به حدی به پیامبر نزدیک شد که از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} به شمار میرفت و سلمان [[محمدی]] شد. میثم نیز آن قدر به علی{{ع}} نزدیک شد که یکی از مقرب‌ترین [[مردم]]، نزد امام و گنجینه اسرار علی{{ع}} شد؛
#سلمان، علم را از پیامبر{{صل}} فرا گرفت و یکی از [[عالم‌ترین]] [[اصحاب]] او شد. میثم نیز علم را از علی{{ع}} آموخت و یکی از فقیه‌ترین و عالم‌ترین اصحاب او شد؛
#سلمان نخستین [[ایرانی]] [[مسلمان]] در مدینه بود و میثم هم نخستین [[آزاد شده]] ایرانی در [[کوفه]] به دست علی{{ع}} بود؛
#سلمان، مدت کوتاهی (حدود ۱۰ سال) با پیامبر{{صل}} زیست و میثم نیز حدود ۴ سال با امام در کوفه بود؛
#هر دو [[عارف]] به علوم [[خاصه]] بودند و در [[زمان]] کوتاهی این علوم را فرا گرفتند؛
#هر دو [[عروج]] [[معشوق]] خود را به چشم دیدند<ref>من اعلام الصحابه و التابعین، ج۶، ص۸۹.</ref>.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص69.</ref>
==خدمات==
[[میثم]] از فقیه‌ترین و [[عالم‌ترین]] [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} است. او [[علم]] [[تفسیر قرآن]]، [[علم غیب]] و [[علم حدیث]] را در [[مکتب]] علی{{ع}} فرا گرفت و در زمینه‌های مختلف خدماتی به [[جهان اسلام]] ارائه کرد.
=== [[علم تفسیر]] و [[تأویل قرآن]]===
میثم یکی از بزرگ‌ترین [[مفسران]] جهان اسلام است. او این علم را از علی{{ع}} آموخت. وی به حدی در [[تنزیل]]، [[تفسیر]] و تأویل قرآن متبحر بود که [[ابن عباس]] - [[مفسر]] و [[شاگرد]] علی{{ع}} که تفسیرش اعجاب همگان را بر میانگیخت - وقتی در پای تفسیر و [[تاویل قرآن]] میثم نشست، دستور داد تا قلم و کاغذ برایش بیاورند تا سخنان میثم را بنویسد<ref> بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۲۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۵۲۴.</ref>.
=== [[راوی حدیث]] و [[مناقب]]===
میثم [[احادیث]] بسیار زیادی از [[حضرت علی]]{{ع}} شنیده وی کتابی از آن احادیث تألیف کرده است که متأسفانه فقط اندکی از کتابش به دست ما رسیده است<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۵۲۴.</ref>.
میثم در این زمینه، یکی از مؤلفان [[شیعه]] محسوب می‌شود. بیشتر [[روایات]] منقول از او درباره [[فضایل علی]]{{ع}} است.
=== [[معرفی امام علی]]{{ع}}===
وی به معرفی امام علی{{ع}} بسیار [[مشتاق]] بود. او [[افکار]] [[عامه]] را متوجه [[حقانیت]] و [[عظمت]] [[امام]] میکرد و حتی مدتی که از چنگال [[ابن زیاد]] فراری بود، در هر [[فرصت]] مناسب، مناقب و فضایل علی{{ع}} را بیان می‌کرد.
=== [[روشن‌بینی]] و علم غیب (اخباری که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرموده بود)===
میثم، دانای رازها بود. او از بسیاری از [[حوادث آینده]] و [[فتنه‌ها]] [[آگاهی]] داشت و در صورت [[لزوم]] با تشخیص ظرفیت افراد، [[مردم]] را از آن [[آگاه]] میکرد؛ از جمله، پس از [[شهادت مسلم]] در [[کوفه]]، ابن زیاد [[حاکم کوفه]]، میثم، مختار و جمعی از [[شیعیان]] را دستگیر کرد. میثم به مختار گفت: «تو از [[زندان]] رها میشوی و به خـون‌خـواهـی [[حسین بن علی]]{{ع}} [[قیام]] خواهی کرد و ابن زیاد را که ما را میکشد، خواهی کشت»<ref>بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۲۵.</ref>.
همچنین به زنی به نام «[[جبله مکی]]» گفت: «هر گاه به [[خورشید]] نگاه کردی و دیدی که چون [[خون]] تازه، قرمز است، بدان که [[سیدالشهداء]] کشته شده است»<ref>بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۰۲.</ref>.
او [[شهادت]] خود، و [[حبیب بن مظاهر]] را [[پیش‌گویی]] کرده بود و وقتی [[معاویه]] مرد، [[میثم]] خبرش را در [[کوفه]] منتشر کرد<ref>کشی، رجال، ص۸۰.</ref>.
===[[دفاع از مظلوم]] در مقابل [[ظالمان]] عصر===
میثم، بیانی رسا داشت. او در [[نطق]] و سخن، توانا و [[فصیح]] بود. با بیانی جذاب و شیوا با [[ظلم]] [[ابن زیاد]] و دیگران به مقابله می‌پرداخت. وی در بازار میوه، [[رئیس]] صنف میوه فروشان بود. هرگاه می‌خواستند، جایی و نزد کسی، سخنی گفته شود از میثم می‌خواستند که سخن‌گوی آنها باشد.
روزی گروهی از بازاریان نزد میثم رفتند تا با هم برای [[شکایت]] از عامل بازار نزد ابن زیاد بروند. میثم در این [[دیدار]] به [[نمایندگی]] از بازاریان سخن گفت، به حدی که ابن زیاد از گفتارش به [[شگفتی]] افتاد و در [[سکوت]] فرو رفت<ref>کشی، رجال، ص۸۶.</ref>.
میثم [[پس از شهادت حضرت علی]]{{ع}} در [[خدمت]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود ولی ملازمت او با [[امام حسن]]{{ع}} محدود به [[زمان حضور امام]] در کوفه بود. چون [[زندگی]] او در کوفه بود، نتوانست با [[امام]]{{ع}} به [[مدینه]] مشرف شود ولی در [[زمان امام حسین]]{{ع}} گاهی به [[مکه]] و مدینه مشرف و به خدمت [[امام حسین]]{{ع}} می‌رسید؛ حتی در [[سفر]] آخر که به مدینه رفت، امام را در مدینه نیافت و بدون [[دیدار با امام]] به کوفه مراجعت کرد ولی پس از مراجعت، به [[فرمان]] ابن زیاد دستگیر و [[زندانی]] شد.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص69 - 72.</ref>
==شهادت میثم==
میثم در واپسین سفرش به مدینه، پس از بازگشت به دستور ابن زیاد، دستگیر و زندانی شد. او را به همان درختی دار زدند که [[حضرت علی]]{{ع}} خبرش را به او داده بود و نحوه شهادتش را گفته بود. میثم همراه نه نفر دیگر در یک [[روز]] به دار آویخته شدند ولی محل دارهای آنان متفاوت بود. طبق فرموده [[حضرت علی]]{{ع}} چوبه دار [[میثم]] از دیگران کوتاه‌تر و نزدیک منزلش بود. سه [[روز]] پس از [[شهادت]] میثم، دوستانش [[جسد]] مبارکش را [[دفن]] و بعدها برایش مقبره‌ای بنا کردند که امروزه در نزدیکی [[کوفه]]، مشهور است.
از میثم، فرزندانی به نام‌های محمد، صالح، علی، عمران و حمزه باقی ماند که از [[اصحاب امام سجاد]]، [[امام باقر]] و [[امام جعفر صادق]]{{عم}} بودند. نوه‌های میثم نیز از [[یاران]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} و منشأ خدمات فراوانی به [[اسلام]] و [[تشیع]] بودند<ref>محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص۸۲.</ref>.<ref>[[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|اصحاب ایرانی ائمه اطهار]]، ص72.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100366.jpg|22px]] [[سید حسن قریشی|قریشی، سید حسن]]، [[اصحاب ایرانی ائمه اطهار (کتاب)|'''اصحاب ایرانی ائمه اطهار''']]
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
# [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۶٬۱۲۴

ویرایش