جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
|||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = بغی | | موضوع مرتبط = بغی | ||
| عنوان مدخل = بغی | | عنوان مدخل = بغی | ||
| مداخل مرتبط = [[بغی در لغت]] - [[بغی در قرآن]] - [[بغی در فقه اسلامی]] - [[بغی در فقه سیاسی]] - [[بغی در تاریخ اسلامی]] - [[بغی در جامعهشناسی اسلامی]] - [[بغی در معارف و سیره علوی]] | | مداخل مرتبط = [[بغی در لغت]] - [[بغی در قرآن]] - [[بغی در فقه اسلامی]] - [[بغی در فقه سیاسی]] - [[بغی در تاریخ اسلامی]] - [[بغی در جامعهشناسی اسلامی]] - [[بغی در معارف و سیره علوی]] - [[بغی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
بهطور سنتی، [[تاریخنگاران]] گزارشهای مرتبط به گذشته را ضبط میکنند؛ هر دو [[سنت]] [[تاریخنگاری]] مکتوب و تاریخنگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسشهای [[تاریخی]] از طریق مطالعه [[اسناد]] مکتوب و گزارشهای شفاهی را دارند. برای آغاز، تاریخنگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگنوشتهها و تصاویر استفاده میکنند. بهطور کلی، منابع [[علمی]] تاریخی را میتوان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخنگاران اغلب از هر سه مورد استفاده میکنند. اما [[نوشتن]]، [[تاریخ]] و آنچه از گذشته آمده است را جدا میکند. از جمله موضوعات مهم در تاریخ [[فقه سیاسی]]، نحوه [[رویارویی]] با [[مخالفان]] [[حکومت اسلامی]] است که از حیث نظری شامل مباحث مختلفی است؛ ازاینرو در [[اندیشه]] و عمل [[فقیهان]] [[شیعه]] میتوان به مبانی و اصولی دستیافت که برای [[حفظ]] [[نظام اجتماع]]، [[اطاعت]] از [[نظم]] [[سیاسی]] [[مشروع]] [[ضرورت]] مییابد و مقابله با مخالفان حکومت اسلامی که به دنبال براندازیاند، مجاز شمرده میشود. [[بغی]] یکی از مسائل مهم [[فقه حکومتی]] است که [[فقها]] در باب [[جهاد]] به بررسی آن پرداختهاند. حقوقدانان و فقها به [[صراحت]] قائل به این نیستند که بغی همان [[جرم سیاسی]] است و در آن اختلافنظر دارند؛ ولی با توجه به تعاریفی که فقها از بغی، و حقوقدانان از جرم سیاسی ارائه کردهاند اگر نتوان گفت که بغی همان جرم سیاسی است و همه مصادیق و شرایط آن را داراست، دستکم میتوان گفت که بین آن دو رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. به بیان دیگر بغی مصداق بارز جرم سیاسی و دربرگیرنده بیشتر [[احکام]] جرم سیاسی خواهد بود<ref>حبیبزاده، محمد جعفر، بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض، ص۶۳.</ref>. بهویژه اینکه [[جرم]] بغی، از [[جرائم]] مطرح شده در [[حقوق]] [[اسلام]] است و با نظم و [[امنیت]] در [[جامعه اسلامی]] [[ارتباط مستقیم]] دارد. | بهطور سنتی، [[تاریخنگاران]] گزارشهای مرتبط به گذشته را ضبط میکنند؛ هر دو [[سنت]] [[تاریخنگاری]] مکتوب و تاریخنگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسشهای [[تاریخی]] از طریق مطالعه [[اسناد]] مکتوب و گزارشهای شفاهی را دارند. برای آغاز، تاریخنگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگنوشتهها و تصاویر استفاده میکنند. بهطور کلی، منابع [[علمی]] تاریخی را میتوان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخنگاران اغلب از هر سه مورد استفاده میکنند. اما [[نوشتن]]، [[تاریخ]] و آنچه از گذشته آمده است را جدا میکند. از جمله موضوعات مهم در تاریخ [[فقه سیاسی]]، نحوه [[رویارویی]] با [[مخالفان]] [[حکومت اسلامی]] است که از حیث نظری شامل مباحث مختلفی است؛ ازاینرو در [[اندیشه]] و عمل [[فقیهان]] [[شیعه]] میتوان به مبانی و اصولی دستیافت که برای [[حفظ]] [[نظام اجتماع]]، [[اطاعت]] از [[نظم]] [[سیاسی]] [[مشروع]] [[ضرورت]] مییابد و مقابله با مخالفان حکومت اسلامی که به دنبال براندازیاند، مجاز شمرده میشود. [[بغی]] یکی از مسائل مهم [[فقه حکومتی]] است که [[فقها]] در باب [[جهاد]] به بررسی آن پرداختهاند. حقوقدانان و فقها به [[صراحت]] قائل به این نیستند که بغی همان [[جرم سیاسی]] است و در آن اختلافنظر دارند؛ ولی با توجه به تعاریفی که فقها از بغی، و حقوقدانان از جرم سیاسی ارائه کردهاند اگر نتوان گفت که بغی همان جرم سیاسی است و همه مصادیق و شرایط آن را داراست، دستکم میتوان گفت که بین آن دو رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. به بیان دیگر بغی مصداق بارز جرم سیاسی و دربرگیرنده بیشتر [[احکام]] جرم سیاسی خواهد بود<ref>حبیبزاده، محمد جعفر، بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض، ص۶۳.</ref>. بهویژه اینکه [[جرم]] بغی، از [[جرائم]] مطرح شده در [[حقوق]] [[اسلام]] است و با نظم و [[امنیت]] در [[جامعه اسلامی]] [[ارتباط مستقیم]] دارد. | ||
این جرم شامل [[تجاوز]] و [[تعدی]] فرد یا گروهی از [[مسلمانان]] بر فرد یا گروهی دیگر از مسلمانان، و حتی شامل دولتی [[مسلمان]] بر ضد [[دولت]] دیگر میشود که ممکن است به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه یا از روی [[شبهه]] یا غیر شبهه صورت گیرد. از طرف دیگر [[جرم]] [[بغی]] از زمره حدودالله است و [[قانونگذار]] به [[تبعیت]] از [[نصوص]] معتبر [[شرعی]]، برای [[حاکمیت]] [[حق]] و [[اقتدار]] [[حکومت اسلامی]] و برای دفع خطر احتمالی در درون [[نظام]] به جرمانگاری بغی در [[قوانین موضوعه]] [[اقدام]] نموده و [[مبارزه]] با مرتکبین این جرم را در دستور کار قرار داده است. | این جرم شامل [[تجاوز]] و [[تعدی]] فرد یا گروهی از [[مسلمانان]] بر فرد یا گروهی دیگر از مسلمانان، و حتی شامل دولتی [[مسلمان]] بر ضد [[دولت]] دیگر میشود که ممکن است به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه یا از روی [[شبهه]] یا غیر شبهه صورت گیرد. از طرف دیگر [[جرم]] [[بغی]] از زمره حدودالله است و [[قانونگذار]] به [[تبعیت]] از [[نصوص]] معتبر [[شرعی]]، برای [[حاکمیت]] [[حق]] و [[اقتدار]] [[حکومت اسلامی]] و برای دفع خطر احتمالی در درون [[نظام]] به جرمانگاری بغی در [[قوانین موضوعه]] [[اقدام]] نموده و [[مبارزه]] با مرتکبین این جرم را در دستور کار قرار داده است. لکن در پارهای از [[احکام]] از جمله ماهیت [[مجازات]] و کیفیت آن گام را فراتر نهاده و از [[فقه]] [[امامیه]] [[عدول]] کرده است. در [[قانون]] مجازات [[اسلامی]] مصوب ۱۳۹۰ در ماده ۲۸۷ در فصل حدود و همچنین در ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ مجازات همه [[جرائم]] حدی، از جمله بغی، [[افساد فی الارض]] و... را، به جز محاربه، بهوسیله [[توبه]] را قابل اسقاط میداند. همچنین در اصل ۱۶۸ [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] آمده است: «رسیدگی به جرائم [[سیاسی]] و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم [[دادگستری]] صورت میگیرد. [[نحوه انتخاب]]، شرایط، اختیارات هیئت منصفه و تعریف [[جرم سیاسی]] را قانون بر اساس [[موازین اسلامی]] معین میکند». | ||
نگاهی به پیشینه [[تاریخی]] بغی از [[دوران رسول خدا]] تا عصر حاضر مؤید این نظریه است که [[شریعت اسلامی]] در [[برخورد با مخالفان]] [[شیوه]] خاصی را ارائه و بر اساس [[نیت]] و نوع جرم همواره بین حرکتهای [[مخالفان]] تفکیک قائل بوده است. زمانی که در [[جهان]] [[مجرم]] سیاسی خطرناکترین مجرم، و مجازات او تا اوایل [[قرن]] نوزدهم، [[مرگ]]، [[سوزاندن]] و [[مصادره اموال]] بود و حتی [[خانواده]] وی نیز مجازات میشدند [[شریعت مقدس اسلام]] در چهارده قرن پیش، بین جرم سیاسی با عنوان بغی و عادی تفکیک قائل شده است. در این تحقیق تلاش نگارنده بر آن است تا [[پژوهشی]] [[فقهی]] تاریخی در خصوص بغی و [[باغیان]] در [[تاریخ اسلام]] از صدر تاکنون، از دوران [[حکومت پیامبر اسلام]]{{صل}}، خلفای سهگانه و [[مولای متقیان]] [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[امامان معصوم]]{{ع}} تاکنون انجام دهد. [[اهل]] [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] از مصادیق بارز [[اهل بغی]] در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین]] به شمار میآیند، در دوران معاصر نیز میتوان به داعش و گروههای تکفیری تروریستی که در [[کشورهای اسلامی]] نظیر [[عراق]] و [[سوریه]] و با [[هدف]] [[براندازی]] [[جمهوری اسلامی ایران]] و [[حکومت ولایت فقیه]] و همچنین گروهک التقاطی [[منافقین]] و سایر گروهکهای ضدانقلاب که در داخل و خارج علیه [[نظام]] [[مقدس]] جمهوری اسلامی ایران فعال بوده و هستند اشاره کرد، که بعضاً تکرار [[تاریخ]] است و هر کدام به نحوی به [[جدال]] و [[ستیز]] با [[حکومت اسلامی]] [[قیام]] کرده و درصدد براندازی [[حاکمیت اسلامی]] میباشند.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۰.</ref> | نگاهی به پیشینه [[تاریخی]] بغی از [[دوران رسول خدا]] تا عصر حاضر مؤید این نظریه است که [[شریعت اسلامی]] در [[برخورد با مخالفان]] [[شیوه]] خاصی را ارائه و بر اساس [[نیت]] و نوع جرم همواره بین حرکتهای [[مخالفان]] تفکیک قائل بوده است. زمانی که در [[جهان]] [[مجرم]] سیاسی خطرناکترین مجرم، و مجازات او تا اوایل [[قرن]] نوزدهم، [[مرگ]]، [[سوزاندن]] و [[مصادره اموال]] بود و حتی [[خانواده]] وی نیز مجازات میشدند [[شریعت مقدس اسلام]] در چهارده قرن پیش، بین جرم سیاسی با عنوان بغی و عادی تفکیک قائل شده است. در این تحقیق تلاش نگارنده بر آن است تا [[پژوهشی]] [[فقهی]] تاریخی در خصوص بغی و [[باغیان]] در [[تاریخ اسلام]] از صدر تاکنون، از دوران [[حکومت پیامبر اسلام]]{{صل}}، خلفای سهگانه و [[مولای متقیان]] [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[امامان معصوم]]{{ع}} تاکنون انجام دهد. [[اهل]] [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] از مصادیق بارز [[اهل بغی]] در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین]] به شمار میآیند، در دوران معاصر نیز میتوان به داعش و گروههای تکفیری تروریستی که در [[کشورهای اسلامی]] نظیر [[عراق]] و [[سوریه]] و با [[هدف]] [[براندازی]] [[جمهوری اسلامی ایران]] و [[حکومت ولایت فقیه]] و همچنین گروهک التقاطی [[منافقین]] و سایر گروهکهای ضدانقلاب که در داخل و خارج علیه [[نظام]] [[مقدس]] جمهوری اسلامی ایران فعال بوده و هستند اشاره کرد، که بعضاً تکرار [[تاریخ]] است و هر کدام به نحوی به [[جدال]] و [[ستیز]] با [[حکومت اسلامی]] [[قیام]] کرده و درصدد براندازی [[حاکمیت اسلامی]] میباشند.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۰.</ref> | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
تاریخ مارقین [[گواهی]] میدهد که آنها پیوسته بر حکومتهای [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمیرفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت میشناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمیکرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربنعبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجیگری]] به عصر [[رسولالله]] برمیگردد. گروهی در دوران حضرت ختمیمرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار میکردند و سخنانی میگفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازهمسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بیادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمیمرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>. | تاریخ مارقین [[گواهی]] میدهد که آنها پیوسته بر حکومتهای [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمیرفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت میشناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمیکرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربنعبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجیگری]] به عصر [[رسولالله]] برمیگردد. گروهی در دوران حضرت ختمیمرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار میکردند و سخنانی میگفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازهمسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بیادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمیمرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>. | ||
[[روایات]] مشهور و معروف سخن [[رسول]] خداست به [[عمار یاسر]]، آنجا که [[حضرت محمد]]{{صل}} با کمک [[یاران]] خود [[مسجدالنبی]] را میساخت. گروهی از [[سادگی]] [[عمار]] سوءاستفاده کردند و بیش از [[تحمل]] عادی او بر وی سنگ حمل کردند، که عمار به رسولالله عرض کرد: «مرا با حمل این بار سنگین کشتند». پیامبر هم در پاسخ فرمود: «ای عمار تو نخواهی مرد تا اینکه گروه [[تجاوزگر]] [[رویگردان از حق]]، تو را میکشند و آخرین بهره تو از [[دنیا]] جرعهای شیرست». این سخن در [[جنگ صفین]] [[نشانه]] [[حقانیت]] و ملاک تشخیص [[ظلم]] و [[باغی]] از [[مظلوم]] قرار گرفت و گروهی که [[روایت]] پیامبر{{صل}} در مورد عمار را شنیده بودند با [[شهادت]] عمار در همان عرصه [[پیکار]] موضع خود را عوض کرده و از اردوگاه [[معاویه]] خارج شدند و به [[سپاه علی]]{{ع}} پیوستند. به عنوان نمونه [[زبید بن عبد]] | [[روایات]] مشهور و معروف سخن [[رسول]] خداست به [[عمار یاسر]]، آنجا که [[حضرت محمد]]{{صل}} با کمک [[یاران]] خود [[مسجدالنبی]] را میساخت. گروهی از [[سادگی]] [[عمار]] سوءاستفاده کردند و بیش از [[تحمل]] عادی او بر وی سنگ حمل کردند، که عمار به رسولالله عرض کرد: «مرا با حمل این بار سنگین کشتند». پیامبر هم در پاسخ فرمود: «ای عمار تو نخواهی مرد تا اینکه گروه [[تجاوزگر]] [[رویگردان از حق]]، تو را میکشند و آخرین بهره تو از [[دنیا]] جرعهای شیرست». این سخن در [[جنگ صفین]] [[نشانه]] [[حقانیت]] و ملاک تشخیص [[ظلم]] و [[باغی]] از [[مظلوم]] قرار گرفت و گروهی که [[روایت]] پیامبر{{صل}} در مورد عمار را شنیده بودند با [[شهادت]] عمار در همان عرصه [[پیکار]] موضع خود را عوض کرده و از اردوگاه [[معاویه]] خارج شدند و به [[سپاه علی]]{{ع}} پیوستند. به عنوان نمونه [[زبید بن عبد خولانی]] از [[فرماندهان سپاه معاویه]] در [[جنگ صفین]] بود که با عدهای خود را [[تسلیم]] [[مولای متقیان]] علی{{ع}} نمود<ref>ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه حمیدرضا آژیر، ج۳، ص١۵٧.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۵.</ref> | ||
==[[بغی]] و [[تمرد]] در دوران [[خلافت]] خلفای سهگانه== | ==[[بغی]] و [[تمرد]] در دوران [[خلافت]] خلفای سهگانه== | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
==بغی و [[تمرد]] در دوران [[امامت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}}== | ==بغی و [[تمرد]] در دوران [[امامت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}}== | ||
حوادثی که در [[زمان عثمان]] اتفاق افتاد، زمینه [[خلافت علی]]{{ع}} و [[بیعت مردم]] با آن حضرت را فراهم ساخت. در [[تاریخ]] [[خلافت اسلامی]] هیچ خلیفهای مانند علی{{ع}} با [[اکثریت]] قریب به اتفاق آراء برگزیده نشده و [[گزینش]] او اینچنین به آراء [[صحابه]] و [[نیکان]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] و [[فقها]] متکی نبوده است. این تنها علی{{ع}} است که [[خلافت]] را به این شکل و به دموکراتیکترین شیوه آن به عهده گرفت<ref>جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص۴۴۱.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در [[ذیالحجه]] [[سال ۳۵ق]]، در پی [[اصرار]] و اتفاقنظر [[مردم مدینه]] از [[مهاجران]] و انصار، و بهرغم [[میل باطنی]] خود، زمام خلافت را به دست گرفت، همه جز عده اندکی که [[گرایش]] [[عثمانی]] داشتند، با حضرت [[بیعت]] کردند و عدهای از [[مخالفان]] به [[شام]] و [[مکه]] گریختند. [[طلحه بن عبیدالله]] و [[زبیر بن عوام]]، دو تن از سرشناسان صحابه، که خود از نامزدهای [[تصدی]] [[حکومت]] بودند به [[حضرت علی]]{{ع}} دست بیعت دادند. حضرت در دوران خلافتش با سه دسته [[دشمن]] روبهرو بود و با آنها به [[پیکار]] برخاست و در مدت پنج ساله خلافت لحظهای از خطر آنان [[ایمنی]] نیافت. این سه گروه عبارت بودند از [[اصحاب جمل]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) که آنان را [[ناکثین]] نامید، [[اصحاب صفین]] ([[معاویه]] و یارانش) که آنان را [[قاسطین]] خواند و [[اصحاب نهروان]] که آنها را [[مارقین]] میخواند. سابقه این نامگذاری به [[دوران پیامبر]]{{صل}} بازمیگشت که به او فرموده بود پس از من با ناکثین و مارقین و قاسطین [[جنگ]] خواهی کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. | حوادثی که در [[زمان عثمان]] اتفاق افتاد، زمینه [[خلافت علی]]{{ع}} و [[بیعت مردم]] با آن حضرت را فراهم ساخت. در [[تاریخ]] [[خلافت اسلامی]] هیچ خلیفهای مانند علی{{ع}} با [[اکثریت]] قریب به اتفاق آراء برگزیده نشده و [[گزینش]] او اینچنین به آراء [[صحابه]] و [[نیکان]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] و [[فقها]] متکی نبوده است. این تنها علی{{ع}} است که [[خلافت]] را به این شکل و به دموکراتیکترین شیوه آن به عهده گرفت<ref>جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص۴۴۱.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در [[ذیالحجه]] [[سال ۳۵ق]]، در پی [[اصرار]] و اتفاقنظر [[مردم مدینه]] از [[مهاجران]] و انصار، و بهرغم [[میل باطنی]] خود، زمام خلافت را به دست گرفت، همه جز عده اندکی که [[گرایش]] [[عثمانی]] داشتند، با حضرت [[بیعت]] کردند و عدهای از [[مخالفان]] به [[شام]] و [[مکه]] گریختند. [[طلحه بن عبیدالله]] و [[زبیر بن عوام]]، دو تن از سرشناسان صحابه، که خود از نامزدهای [[تصدی]] [[حکومت]] بودند به [[حضرت علی]]{{ع}} دست بیعت دادند. حضرت در دوران خلافتش با سه دسته [[دشمن]] روبهرو بود و با آنها به [[پیکار]] برخاست و در مدت پنج ساله خلافت لحظهای از خطر آنان [[ایمنی]] نیافت. این سه گروه عبارت بودند از [[اصحاب جمل]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) که آنان را [[ناکثین]] نامید، [[اصحاب صفین]] ([[معاویه]] و یارانش) که آنان را [[قاسطین]] خواند و [[اصحاب نهروان]] که آنها را [[مارقین]] میخواند. سابقه این نامگذاری به [[دوران پیامبر]]{{صل}} بازمیگشت که به او فرموده بود پس از من با ناکثین و مارقین و قاسطین [[جنگ]] خواهی کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. | ||
حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه میفرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفهای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسولالله]] است. | حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه میفرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفهای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسولالله]] است. لکن [[اهل سنت]] و دیگر [[مذاهب غیر شیعی]]، علی{{ع}} را چهارمین [[خلیفه]] میدانند. علیایحال در دوران حکومت و [[امامت]] حضرت، [[بغی]] و باغیگری در اوج خود قرار گرفته و به همین جهت در این خصوص [[سیره علوی]] در برخورد با [[باغیان]] مدنظر فقهای [[عامه]] و [[خاصه]] قرار گرفته است. [[شافعی]] [[امام]] [[مذهب]] شافعیه و از فقهای برجسته [[اهل سنت]] [[معتقد]] است که [[سیره]] [[جنگ با مشرکان]] از [[پیامبر اسلام]] اخذ میشود، سیره [[جنگ با مرتدان]] از [[خلیفه اول]] و سیره [[جنگ]] با [[بغات]] از [[رفتار]] [[حضرت علی]]{{ع}} گرفته میشود<ref>الشربینی، محمد بن احمد، الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، ج۴، ص۱۲۳.</ref>؛ لذا تمامی فقهای [[فریقین]] که بحث [[بغی]] را در [[کتب فقهی]] خود مطرح کردهاند، مستندات آن را از رفتار [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} با سه گروه [[باغی]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] اخذ کردهاند. بنابراین به اهم وقایع و پیشینه بغی و بغات و جنگهای دوران [[امامت]] حضرت به اختصار اشاره میشود.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۹.</ref> | ||
==واقعه | ==واقعه جمل== | ||
{{اصلی|جنگ جمل}} | |||
حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامهای شد که [[بیتالمال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] میکردند و هر کدام در گوشهای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عدهای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیتهایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را میتوان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقهای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامهای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آنکه فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همهجا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[سادهلوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگریهای [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنیامیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت میگمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصتطلبی شدیدترین [[دشمنیها]] را در [[حق]] عثمان بهجای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمیدانست و خلافت را وسیلهای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] میدانست، نمیتوانست برای [[خشنودی]] عدهای زیادهطلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام مینمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>. | حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامهای شد که [[بیتالمال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] میکردند و هر کدام در گوشهای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عدهای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیتهایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را میتوان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقهای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامهای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آنکه فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همهجا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[سادهلوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگریهای [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنیامیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت میگمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصتطلبی شدیدترین [[دشمنیها]] را در [[حق]] عثمان بهجای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمیدانست و خلافت را وسیلهای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] میدانست، نمیتوانست برای [[خشنودی]] عدهای زیادهطلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام مینمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۴: | ||
بعد از طی مقدمات، [[جنگ]] شروع شد و [[سپاه معاویه]] در آستانه [[شکست]] [[قطعی]] قرار گرفت. کشته شدن [[عمار]] که از علائم [[متجاوز]] و [[ستمگر]] بودن سپاه شام بود، شکافی در سپاه معاویه ایجاد کرد که با سرعت به وسیله [[شایعه]] و [[دروغ بزرگ]] مبنی بر آنکه آنکس که عمار را به جنگ آورده [[قاتل]] اوست خنثی شد. سپاه معاویه در آستانه نابودی قرار گرفت اما [[توطئه]] بر نیزه کردن [[قرآن]] به وسیله [[عمروعاص]] [[سپاه امام]] را به دو دسته تقسیم کرد؛ دستهای که حدود [[دوازده]] هزار نفر بودند امام را احاطه کرده و او را مجبور به قبول [[حکمیت]] کردند و بعدها [[خوارج]] را تشکیل دادند و دستهای دیگر مانند [[مالک اشتر]] با [[اعتقاد]] [[راسخ]] به امام برای هرگونه [[جانفشانی]] آماده بودند ولی [[شمشیر]] آنها بر [[جهل]] خوارج کارگر نیفتاد و [[عاقبت]] امام{{ع}} برای رعایت [[مصالح مسلمانان]] حاضر به قبول حکمیت شد. همین گروه در [[انتخاب]] [[حکم]] نیز [[رأی]] خود را بر [[امام]] [[تحمیل]] کردند و [[ابوموسی اشعری]] را که مردی بیتدبیر و [[سادهلوح]] و دارای [[عقیده]] [[خارجیگری]] بود به عنوان [[حکم]] از طرف امام برگزیدند و [[معاویه]] نیز [[عمروعاص]] را حکم قرار داد و [[عاقبت]] آن نیز بر همگان مشخص گردید. با توجه به نتیجه [[حکمیت]]، همین گروه که خود عامل این وضع شده بود امام را مقصر دانسته و بر امام خروج کردند. [[خوارج]] یعنی [[شورشیان]]، این واژه از خروج به معنی [[سرکشی]] و [[طغیان]] گرفته شده است. اولین بار گروهی به نام خوارج در جریان حکمیت پیدا شدهاند. این افراد در ابتدا به عنوان یک [[فرقه]] [[یاغی]] و [[سرکش]] بودند و به همین جهت خوارج نامیده شدند ولی کمکم برای خود اصول عقایدی تنظیم کردند. [[شهید مطهری]] در مورد ریشه حرکت خوارج میگوید «حزبی که در ابتدا فقط رنگ [[سیاست]] داشت تدریجاً به صورت یک فرقه مذهبی درآمد و رنگ [[مذهب]] به خود گرفت. خوارج بعدها به عنوان طرفداران یک مذهب دست به فعالیتهای حادی زدند. کمکم به [[فکر]] افتادند که به [[خیال]] خود ریشه [[مفاسد]] دنیای [[اسلام]] را [[کشف]] کنند و به این نتیجه رسیدند که [[عثمان]] و علی{{ع}} و معاویه همه [[خطاکار]] و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده [[مبارزه]] کنیم؛ [[امربهمعروف و نهی از منکر]] نماییم؛ لذا [[مذهب خوارج]] تحت عنوان [[وظیفه]] امربهمعروف و نهی از منکر به وجود آمد»<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۱۰-۱۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۴.</ref> | بعد از طی مقدمات، [[جنگ]] شروع شد و [[سپاه معاویه]] در آستانه [[شکست]] [[قطعی]] قرار گرفت. کشته شدن [[عمار]] که از علائم [[متجاوز]] و [[ستمگر]] بودن سپاه شام بود، شکافی در سپاه معاویه ایجاد کرد که با سرعت به وسیله [[شایعه]] و [[دروغ بزرگ]] مبنی بر آنکه آنکس که عمار را به جنگ آورده [[قاتل]] اوست خنثی شد. سپاه معاویه در آستانه نابودی قرار گرفت اما [[توطئه]] بر نیزه کردن [[قرآن]] به وسیله [[عمروعاص]] [[سپاه امام]] را به دو دسته تقسیم کرد؛ دستهای که حدود [[دوازده]] هزار نفر بودند امام را احاطه کرده و او را مجبور به قبول [[حکمیت]] کردند و بعدها [[خوارج]] را تشکیل دادند و دستهای دیگر مانند [[مالک اشتر]] با [[اعتقاد]] [[راسخ]] به امام برای هرگونه [[جانفشانی]] آماده بودند ولی [[شمشیر]] آنها بر [[جهل]] خوارج کارگر نیفتاد و [[عاقبت]] امام{{ع}} برای رعایت [[مصالح مسلمانان]] حاضر به قبول حکمیت شد. همین گروه در [[انتخاب]] [[حکم]] نیز [[رأی]] خود را بر [[امام]] [[تحمیل]] کردند و [[ابوموسی اشعری]] را که مردی بیتدبیر و [[سادهلوح]] و دارای [[عقیده]] [[خارجیگری]] بود به عنوان [[حکم]] از طرف امام برگزیدند و [[معاویه]] نیز [[عمروعاص]] را حکم قرار داد و [[عاقبت]] آن نیز بر همگان مشخص گردید. با توجه به نتیجه [[حکمیت]]، همین گروه که خود عامل این وضع شده بود امام را مقصر دانسته و بر امام خروج کردند. [[خوارج]] یعنی [[شورشیان]]، این واژه از خروج به معنی [[سرکشی]] و [[طغیان]] گرفته شده است. اولین بار گروهی به نام خوارج در جریان حکمیت پیدا شدهاند. این افراد در ابتدا به عنوان یک [[فرقه]] [[یاغی]] و [[سرکش]] بودند و به همین جهت خوارج نامیده شدند ولی کمکم برای خود اصول عقایدی تنظیم کردند. [[شهید مطهری]] در مورد ریشه حرکت خوارج میگوید «حزبی که در ابتدا فقط رنگ [[سیاست]] داشت تدریجاً به صورت یک فرقه مذهبی درآمد و رنگ [[مذهب]] به خود گرفت. خوارج بعدها به عنوان طرفداران یک مذهب دست به فعالیتهای حادی زدند. کمکم به [[فکر]] افتادند که به [[خیال]] خود ریشه [[مفاسد]] دنیای [[اسلام]] را [[کشف]] کنند و به این نتیجه رسیدند که [[عثمان]] و علی{{ع}} و معاویه همه [[خطاکار]] و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده [[مبارزه]] کنیم؛ [[امربهمعروف و نهی از منکر]] نماییم؛ لذا [[مذهب خوارج]] تحت عنوان [[وظیفه]] امربهمعروف و نهی از منکر به وجود آمد»<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۱۰-۱۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۴.</ref> | ||
==واقعه | ==واقعه نهروان== | ||
{{اصلی|جنگ نهروان}} | |||
جنگ نهروان از جنگهای دوره [[خلافت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} است که بعد از [[جنگ صفین]] و در پی ماجرای حکمیت در صفر [[سال ۳۸ق]] روی داد. یک سوی این [[جنگ]]، گروه موسوم به [[مارقین]] یا خوارج بودند. در خصوص [[پیشبینی]] پیدایش خوارج [[پیامبر گرامی اسلام]] در پاسخ به [[انتقاد]] گستاخانه [[ذوالخویصره تمیمی]] که بیتوجه به [[رفتار]] [[رسولالله]] گفت ای [[پیامبر خدا]] به [[دادگری]] پایبند باش! فرمودند وای بر تو! اگر من [[دادگری]] نکنم، کیست که دادگری بتواند؟... او را یارانی است که در پرتو [[نماز]]، [[روزه]] و [[قرآن]] خواندنشان، نماز و روزه هیچیکیتان را رنگی نخواهد بود! با این همه از [[دین خدا]] چنان شتابان فاصله گیرند که تیر از کمان!<ref>واقدی، محمد بن عمر، کتاب التاریخ و المغازی، ص۹۸۴.</ref> آنگاه حضرت ویژگیهای را برشمردند که سالهای بعد در [[فرهنگ]] و [[راه و رسم]] [[خوارج]] دیده شد<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - عصر بعثت، ص٨٨۴.</ref>. در این [[جنگ]]، خوارج [[شکست]] [[سختی]] از [[سپاه امام]]{{ع}} خوردند و گفتهاند کمتر از ده نفر از خوارج توانستند فرار کنند که یکی از آنان [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]]، [[قاتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. بنابر برخی [[روایات]]، خوارج در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در [[سپاه امام علی]]{{ع}} حضور داشتند. برخی اقدامات خوارج برای رسیدن به مقاصد شوم خود عبارت بود از: انجام [[ملاقات]] خصوصی با [[امام]]{{ع}} تا بتوانند او را به [[نقض پیمان]] وادار کنند؛ [[سرپیچی]] از حضور در [[نماز جماعت]] و سردادن شعارهای تند و زننده در [[مسجد]] بر ضد امام{{ع}}؛ [[تکفیر]] علی{{ع}} و کلیه کسانی که [[پیمان]] [[صفین]] را [[محترم]] بشمارند و [[ترور]] شخصیتها و ایجاد [[ناامنی]] در [[عراق]]؛ [[قیام مسلحانه]] و رودررویی با [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}. | جنگ نهروان از جنگهای دوره [[خلافت]] و [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} است که بعد از [[جنگ صفین]] و در پی ماجرای حکمیت در صفر [[سال ۳۸ق]] روی داد. یک سوی این [[جنگ]]، گروه موسوم به [[مارقین]] یا خوارج بودند. در خصوص [[پیشبینی]] پیدایش خوارج [[پیامبر گرامی اسلام]] در پاسخ به [[انتقاد]] گستاخانه [[ذوالخویصره تمیمی]] که بیتوجه به [[رفتار]] [[رسولالله]] گفت ای [[پیامبر خدا]] به [[دادگری]] پایبند باش! فرمودند وای بر تو! اگر من [[دادگری]] نکنم، کیست که دادگری بتواند؟... او را یارانی است که در پرتو [[نماز]]، [[روزه]] و [[قرآن]] خواندنشان، نماز و روزه هیچیکیتان را رنگی نخواهد بود! با این همه از [[دین خدا]] چنان شتابان فاصله گیرند که تیر از کمان!<ref>واقدی، محمد بن عمر، کتاب التاریخ و المغازی، ص۹۸۴.</ref> آنگاه حضرت ویژگیهای را برشمردند که سالهای بعد در [[فرهنگ]] و [[راه و رسم]] [[خوارج]] دیده شد<ref>معادیخواه، عبدالحمید، تاریخ اسلام - عصر بعثت، ص٨٨۴.</ref>. در این [[جنگ]]، خوارج [[شکست]] [[سختی]] از [[سپاه امام]]{{ع}} خوردند و گفتهاند کمتر از ده نفر از خوارج توانستند فرار کنند که یکی از آنان [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]]، [[قاتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. بنابر برخی [[روایات]]، خوارج در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در [[سپاه امام علی]]{{ع}} حضور داشتند. برخی اقدامات خوارج برای رسیدن به مقاصد شوم خود عبارت بود از: انجام [[ملاقات]] خصوصی با [[امام]]{{ع}} تا بتوانند او را به [[نقض پیمان]] وادار کنند؛ [[سرپیچی]] از حضور در [[نماز جماعت]] و سردادن شعارهای تند و زننده در [[مسجد]] بر ضد امام{{ع}}؛ [[تکفیر]] علی{{ع}} و کلیه کسانی که [[پیمان]] [[صفین]] را [[محترم]] بشمارند و [[ترور]] شخصیتها و ایجاد [[ناامنی]] در [[عراق]]؛ [[قیام مسلحانه]] و رودررویی با [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}. | ||
حضرت نیز مجبور شد برای خاموش کردن [[فتنه]] خوارج اقداماتی را انجام دهد که برخی از آن به شرح زیر است: روشن کردن موضع خویش در صفین نسبت به مسئله [[حکمیت]] و اینکه او از لحظه نخست با آن [[مخالفت]] کرد و جز [[جبر]] و فشار چیزی او را به امضای آن وادار نساخت؛ [[پاسخگویی]] به همه ایرادات و اشکالات آنها در گفتگوها و سخنرانیهای [[متین]] و [[استوار]] خود و اعزام اشخاصی مانند [[ابنعباس]] برای [[هدایت]] و روشن کردن اذهان آنان؛ دادن [[وعده]] و نوید به عموم آنان که اگر [[سکوت]] پیشه سازند با دیگر [[مسلمانان]] تفاوتی نخواهند داشت و ازاینرو، سهم آنان را از [[بیتالمال]] میپرداخت و [[مستمری]] آنان را قطع نکرد؛ تعقیب [[خوارج]] [[جنایتکار]] که [[خون]] عبدالله [[خباب]] و [[همسر]] باردار او را ریخته بودند و در نهایت مقابله با [[قیام مسلحانه]] آنان و قطع ریشه [[فساد]]. سرانجام [[زمان]] آن فرارسید که خوارج روش خود را عوض کردند و [[تصمیم]] گرفتند علیه [[امام]]{{ع}} [[قیام]] کنند، [[امنیت راهها]] را سلب کردند، [[غارتگری]] و [[آشوب]] را پیشه ساختند و میخواستند با این وضع [[حکومت اسلامی]] را [[تضعیف]] و از پای درآورند. دیگر جای گذشت و [[آزاد]] گذاشتن خوارج نبود؛ زیرا مسئله از اظهار [[عقیده]] فراتر رفته و به اخلال در [[امنیت اجتماعی]] و قیام مسلحانه علیه [[حکومت]] [[شرعی]] تبدیل شده بود؛ لذا [[مولای متقیان]] علی{{ع}} آنان را تعقیب کرد و در کنار [[نهروان]] با آنها رودررو قرار گرفت. امام [[خطابه]] خواند و [[نصیحت]] کرد و [[اتمام حجت]] نمود. آنگاه [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابوایوب انصاری]] داد که هرکس در [[سایه]] آن قرار گرفت در امان است. از [[دوازده]] هزار نفر، هشت هزار نفرشان برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند و [[شکست]] [[سختی]] خوردند و جز معدودی از آنان باقی نماند<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۳۳-۱۳۲.</ref>. | حضرت نیز مجبور شد برای خاموش کردن [[فتنه]] خوارج اقداماتی را انجام دهد که برخی از آن به شرح زیر است: روشن کردن موضع خویش در صفین نسبت به مسئله [[حکمیت]] و اینکه او از لحظه نخست با آن [[مخالفت]] کرد و جز [[جبر]] و فشار چیزی او را به امضای آن وادار نساخت؛ [[پاسخگویی]] به همه ایرادات و اشکالات آنها در گفتگوها و سخنرانیهای [[متین]] و [[استوار]] خود و اعزام اشخاصی مانند [[ابنعباس]] برای [[هدایت]] و روشن کردن اذهان آنان؛ دادن [[وعده]] و نوید به عموم آنان که اگر [[سکوت]] پیشه سازند با دیگر [[مسلمانان]] تفاوتی نخواهند داشت و ازاینرو، سهم آنان را از [[بیتالمال]] میپرداخت و [[مستمری]] آنان را قطع نکرد؛ تعقیب [[خوارج]] [[جنایتکار]] که [[خون]] عبدالله [[خباب]] و [[همسر]] باردار او را ریخته بودند و در نهایت مقابله با [[قیام مسلحانه]] آنان و قطع ریشه [[فساد]]. سرانجام [[زمان]] آن فرارسید که خوارج روش خود را عوض کردند و [[تصمیم]] گرفتند علیه [[امام]]{{ع}} [[قیام]] کنند، [[امنیت راهها]] را سلب کردند، [[غارتگری]] و [[آشوب]] را پیشه ساختند و میخواستند با این وضع [[حکومت اسلامی]] را [[تضعیف]] و از پای درآورند. دیگر جای گذشت و [[آزاد]] گذاشتن خوارج نبود؛ زیرا مسئله از اظهار [[عقیده]] فراتر رفته و به اخلال در [[امنیت اجتماعی]] و قیام مسلحانه علیه [[حکومت]] [[شرعی]] تبدیل شده بود؛ لذا [[مولای متقیان]] علی{{ع}} آنان را تعقیب کرد و در کنار [[نهروان]] با آنها رودررو قرار گرفت. امام [[خطابه]] خواند و [[نصیحت]] کرد و [[اتمام حجت]] نمود. آنگاه [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابوایوب انصاری]] داد که هرکس در [[سایه]] آن قرار گرفت در امان است. از [[دوازده]] هزار نفر، هشت هزار نفرشان برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند و [[شکست]] [[سختی]] خوردند و جز معدودی از آنان باقی نماند<ref>مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۱۳۳-۱۳۲.</ref>. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۲: | ||
==دوران [[امامت]] سایر [[ائمه معصوم]]{{عم}}== | ==دوران [[امامت]] سایر [[ائمه معصوم]]{{عم}}== | ||
پس از [[شهادت]] مظلومانه مولیالموحدین علی{{ع}}، [[مسئولیت]] حکومت و بار امامت و [[رهبری]] [[مسلمانان]] بر دوش فرزند برومندش [[امام حسن]]{{ع}} قرار گرفت. [[امام مجتبی]]{{ع}} که خود در صحنههای [[نبرد]] علیه [[بغات]] و [[آشوبگران]] جبهههای [[جمل]] و [[نهروان]] و [[صفین]] به [[نبرد]] پرداخته بود و از [[توطئه]] فتنهجویان بیاطلاع نبود. با این حال [[باغیان]] و [[شورشیان]] موقعیت را مناسب دیده و بر [[شرارت]] خویش افزودند و چراغ سبزهایی به [[معاویه]] نشان دادند و معاویه نیز [[فرصت]] را مناسب دید، با [[وعده]] و [[وعید]] مزدورانی را در قالب جاسوس، به کار گرفته تا دست به شایعهافکنی و [[فتنهانگیزی]] و [[تضعیف]] [[روحیه]] بزنند و [[جنگ روانی]] به راه بیندازند و زمینه را برای شورشهای پراکنده فراهم آورند. بقایای جمل و نهروان و صفین نیز گرد هم جمع شده و در جهت زمینگیر ساختن نیروهای [[وفادار]] به [[امام]]{{ع}} تلاش گستردهای کردند. امام در آغاز [[حکومت]] خود [[سیره]] پدر را در پیش گرفت و با گردآوری نیروهای باصلاحیت و وفادار، [[تصمیم]] بر ادامه [[پیکار]] با معاویه گرفت. اما پس از گذشت شش ماه به این نتیجه رسید که با این نیروها توان مقابله نظامی وجود ندارد و در صورت ادامه [[جنگ]] با معاویه همه نیروهای [[مؤمن]] و وفادار و نیرومند کشته خواهند شد و نتیجه به نفع [[دشمن]] تمام خواهد شد و [[عالمان]] [[دیندار]] و یارانی که بتوانند [[معارف دین]] و سیره و [[سنت پیامبر]]{{صل}} و پدرش علی{{ع}} را منتشر سازند، نابود میشوند. و باغیان خواهند توانست حتی آثار جزئی [[اسلام]] را نابود و با [[عقاید]] اسلام آشکارا به [[مخالفت]] بپردازند. امام [[مصلحت]] را در [[جهاد]] غیرمسلحانه به جای [[جهاد مسلحانه]] و تقویت جنبه [[فکری]] و [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] [[جامعه]] دید. راهکار جدید در بستن [[پیمان]] [[آتشبس]] با معاویه بود که طی آن، او را [[متعهد]] به شرایط سخت کرد و خود نیز [[پرهیز]] از تعرض مسلحانه را متعهد شد. امام با [[عقد]] چنین پیمانی، دشمن و [[اهل بغی]] را بر سر دوراهی خطرناکی قرار داده و رویه او را در بوته [[آزمون]] نهاده بود که بر [[سنت]] و رویه [[مشروع]] [[استوار]] است، یا بر [[انحراف]] آن. طولی نکشید که [[اقدام]] [[امام]] در [[رسوا]] کردن چهره [[منافق]] و [[پیمانشکن]] [[معاویه]] مؤثر افتاد و معاویه در میان [[مردم عراق]] رسماً اعلام کرد که شرایط [[پیمان]] [[صلح]] با [[امام حسن]]{{ع}} را زیر دو پایش لگدمال نموده است. با این کار غافلترین افراد [[آگاه]] شدند که معاویه [[حرمت]] پیمان را نگه نمیدارد و او [[ایمان]] و [[اعتقادی]] به اصول آشکار [[اسلام]] ندارد و [[کافر]]، [[فاسق]]، [[باغی]] و [[متجاوز]] است<ref>فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، ج١، ص٧۴١.</ref>. | پس از [[شهادت]] مظلومانه مولیالموحدین علی{{ع}}، [[مسئولیت]] حکومت و بار امامت و [[رهبری]] [[مسلمانان]] بر دوش فرزند برومندش [[امام حسن]]{{ع}} قرار گرفت. [[امام مجتبی]]{{ع}} که خود در صحنههای [[نبرد]] علیه [[بغات]] و [[آشوبگران]] جبهههای [[جمل]] و [[نهروان]] و [[صفین]] به [[نبرد]] پرداخته بود و از [[توطئه]] فتنهجویان بیاطلاع نبود. با این حال [[باغیان]] و [[شورشیان]] موقعیت را مناسب دیده و بر [[شرارت]] خویش افزودند و چراغ سبزهایی به [[معاویه]] نشان دادند و معاویه نیز [[فرصت]] را مناسب دید، با [[وعده]] و [[وعید]] مزدورانی را در قالب جاسوس، به کار گرفته تا دست به شایعهافکنی و [[فتنهانگیزی]] و [[تضعیف]] [[روحیه]] بزنند و [[جنگ روانی]] به راه بیندازند و زمینه را برای شورشهای پراکنده فراهم آورند. بقایای جمل و نهروان و صفین نیز گرد هم جمع شده و در جهت زمینگیر ساختن نیروهای [[وفادار]] به [[امام]]{{ع}} تلاش گستردهای کردند. امام در آغاز [[حکومت]] خود [[سیره]] پدر را در پیش گرفت و با گردآوری نیروهای باصلاحیت و وفادار، [[تصمیم]] بر ادامه [[پیکار]] با معاویه گرفت. اما پس از گذشت شش ماه به این نتیجه رسید که با این نیروها توان مقابله نظامی وجود ندارد و در صورت ادامه [[جنگ]] با معاویه همه نیروهای [[مؤمن]] و وفادار و نیرومند کشته خواهند شد و نتیجه به نفع [[دشمن]] تمام خواهد شد و [[عالمان]] [[دیندار]] و یارانی که بتوانند [[معارف دین]] و سیره و [[سنت پیامبر]]{{صل}} و پدرش علی{{ع}} را منتشر سازند، نابود میشوند. و باغیان خواهند توانست حتی آثار جزئی [[اسلام]] را نابود و با [[عقاید]] اسلام آشکارا به [[مخالفت]] بپردازند. امام [[مصلحت]] را در [[جهاد]] غیرمسلحانه به جای [[جهاد مسلحانه]] و تقویت جنبه [[فکری]] و [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] [[جامعه]] دید. راهکار جدید در بستن [[پیمان]] [[آتشبس]] با معاویه بود که طی آن، او را [[متعهد]] به شرایط سخت کرد و خود نیز [[پرهیز]] از تعرض مسلحانه را متعهد شد. امام با [[عقد]] چنین پیمانی، دشمن و [[اهل بغی]] را بر سر دوراهی خطرناکی قرار داده و رویه او را در بوته [[آزمون]] نهاده بود که بر [[سنت]] و رویه [[مشروع]] [[استوار]] است، یا بر [[انحراف]] آن. طولی نکشید که [[اقدام]] [[امام]] در [[رسوا]] کردن چهره [[منافق]] و [[پیمانشکن]] [[معاویه]] مؤثر افتاد و معاویه در میان [[مردم عراق]] رسماً اعلام کرد که شرایط [[پیمان]] [[صلح]] با [[امام حسن]]{{ع}} را زیر دو پایش لگدمال نموده است. با این کار غافلترین افراد [[آگاه]] شدند که معاویه [[حرمت]] پیمان را نگه نمیدارد و او [[ایمان]] و [[اعتقادی]] به اصول آشکار [[اسلام]] ندارد و [[کافر]]، [[فاسق]]، [[باغی]] و [[متجاوز]] است<ref>فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، ج١، ص٧۴١.</ref>. | ||
[[امام حسین]]{{ع}} نیز در شرایط ویژه و منحصر به خود، [[امامت]] را بر عهده گرفت. با [[مرگ معاویه]]، [[مردم]] به [[اجبار]] و [[ارعاب]] برخلاف تعهدات معاویه در [[صلحنامه]] با امام حسن{{ع}}، با فردی [[بیعت]] کردند که مشهور به [[فساد]] بود و همه [[دینداران]] و [[مؤمنان]] او را فاقد شرایط [[خلافت]] میدانستند<ref>ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تذکرة الخواص، ص۱۱۵.</ref>. در این [[شرایط امام]] [[تصمیم]] به بیدار کردن [[جامعه اسلامی]] گرفت تا برای [[دفاع از اسلام]] به پا خیزند؛ لذا از [[مدینه]] خارج شد و راه [[مکه]] را در پیش گرفت و در [[زمان]] بسیار حساس یعنی [[روز هشتم ذیالحجه]] ([[روز ترویه]]) مکه را به قصد [[عراق]] ترک کرد. در طول راه نامههایی برای شخصیتهای [[سیاسی]] و مذهبی و سران [[قبایل]] ارسال و موقعیت حساس و خطرناک زمان را بیان و در سخنرانیهای خود در مسیر، [[هدف]] خود را برای مردم روشن میکرد. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود فرمود: «خدایا تو میدانی که من از روی [[سرکشی]] و [[طغیان]] و فساد خارج نشدهام، بلکه من در پی [[احیا]] و اجرای [[سیره]] [[رسولالله]] جدم و [[امیرالمؤمنین]] پدرم، برای [[امربهمعروف و نهی از منکر]] حرکت نمودهام؛ چراکه [[دین]] در معرض نابودی کامل قرار گرفته؛ چه آنکه اگر فردی مثل یزید [[حاکم]] شود نامی از اسلام باقی نخواهد ماند»<ref>فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، ج١، ص٧٨۴.</ref>. هرچند [[امام سوم]] [[شیعیان]] [[حکومت اسلامی]] تشکیل نداد، | [[امام حسین]]{{ع}} نیز در شرایط ویژه و منحصر به خود، [[امامت]] را بر عهده گرفت. با [[مرگ معاویه]]، [[مردم]] به [[اجبار]] و [[ارعاب]] برخلاف تعهدات معاویه در [[صلحنامه]] با امام حسن{{ع}}، با فردی [[بیعت]] کردند که مشهور به [[فساد]] بود و همه [[دینداران]] و [[مؤمنان]] او را فاقد شرایط [[خلافت]] میدانستند<ref>ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تذکرة الخواص، ص۱۱۵.</ref>. در این [[شرایط امام]] [[تصمیم]] به بیدار کردن [[جامعه اسلامی]] گرفت تا برای [[دفاع از اسلام]] به پا خیزند؛ لذا از [[مدینه]] خارج شد و راه [[مکه]] را در پیش گرفت و در [[زمان]] بسیار حساس یعنی [[روز هشتم ذیالحجه]] ([[روز ترویه]]) مکه را به قصد [[عراق]] ترک کرد. در طول راه نامههایی برای شخصیتهای [[سیاسی]] و مذهبی و سران [[قبایل]] ارسال و موقعیت حساس و خطرناک زمان را بیان و در سخنرانیهای خود در مسیر، [[هدف]] خود را برای مردم روشن میکرد. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود فرمود: «خدایا تو میدانی که من از روی [[سرکشی]] و [[طغیان]] و فساد خارج نشدهام، بلکه من در پی [[احیا]] و اجرای [[سیره]] [[رسولالله]] جدم و [[امیرالمؤمنین]] پدرم، برای [[امربهمعروف و نهی از منکر]] حرکت نمودهام؛ چراکه [[دین]] در معرض نابودی کامل قرار گرفته؛ چه آنکه اگر فردی مثل یزید [[حاکم]] شود نامی از اسلام باقی نخواهد ماند»<ref>فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، ج١، ص٧٨۴.</ref>. هرچند [[امام سوم]] [[شیعیان]] [[حکومت اسلامی]] تشکیل نداد، لکن با [[قیام]] خود علیه [[حکومت طاغوت]] و [[مستبد]] [[اموی]] و [[شهادت]] در راه [[پروردگار]] و احیای [[دین مبین اسلام]] گام بزرگ و مهمی را برداشت که تا [[قیامت]] چراغی برای [[هدایت]] [[مسلمانان]] و انسانهای [[آزادیخواه]] [[جهان]] خواهد بود. | ||
[[امامان]] بعد از ایشان نیز در [[ظلم و جور]] [[حکومتهای اموی]] و [[عباسی]] گرفتار آمده و نتواستند [[حکومتی]] [[اسلامی]] تشکیل دهند و همه این بزرگواران [[معصوم]]{{ع}} به دست [[حکام]] [[ظالم]] و مستبد به شهادت رسیدند. شایان ذکر است [[جهاد]] [[ائمه]]، از لحاظ [[هدف]]، نوع و شیوه جهاد علیه [[باغیان]] و [[غاصبان]] [[حق]] که از دادن آن به [[اهل]] خودش [[امتناع]] میکنند، مانند یکدیگر و همسان با جهاد [[رسول]] خداست. [[شیوه]] [[مبارزه امامان]] علیه [[دستگاه ظلم و جور]] همسان شیوهای است که [[رسولالله]] در سالهای ابتدای [[بعثت]] در [[مکه]] در پیش گرفتند. آنان برای [[تربیت]] نیروهای [[اجتماعی]] که بتوانند از آنان جهت [[تشکیل حکومت اسلامی]] استفاده کنند و وسیلهای برای [[تبلیغ]] [[احکام اسلام]] و [[انجام وظیفه]] [[امامت]] از آن بهرهمند شوند، از هیچ کوششی دریغ نمیکردند. [[امام خمینی]] (ره) در این خصوص مینویسد: «[[روایات]] زیادی از ائمه نقل شده است که در آن [[مبارزه با ظلم]] و کسانی که در [[دین]] [[تصرف]] میکنند [[تشویق]] شده است. ائمه و [[پیروان]] همیشه با حکومتهای [[جائر]] و قدرتهای [[سیاسی]] [[باطل]] که مصداق بارز [[اهل بغی]] هستند [[مبارزه]] داشتهاند. [[هارون]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} را چندین سال [[حبس]] میکند. [[مأمون]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] میبرد و تحتالحفظ نگه میدارد و سرانجام حضرت را [[مسموم]] میکند و اینها میدانستند که [[اولاد علی]]{{ع}} داعیه [[خلافت]] داشته و بر تشکیل حکومت اسلامی [[اصرار]] دارند»<ref>موسوی خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، ص١٣۶.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۸.</ref> | [[امامان]] بعد از ایشان نیز در [[ظلم و جور]] [[حکومتهای اموی]] و [[عباسی]] گرفتار آمده و نتواستند [[حکومتی]] [[اسلامی]] تشکیل دهند و همه این بزرگواران [[معصوم]]{{ع}} به دست [[حکام]] [[ظالم]] و مستبد به شهادت رسیدند. شایان ذکر است [[جهاد]] [[ائمه]]، از لحاظ [[هدف]]، نوع و شیوه جهاد علیه [[باغیان]] و [[غاصبان]] [[حق]] که از دادن آن به [[اهل]] خودش [[امتناع]] میکنند، مانند یکدیگر و همسان با جهاد [[رسول]] خداست. [[شیوه]] [[مبارزه امامان]] علیه [[دستگاه ظلم و جور]] همسان شیوهای است که [[رسولالله]] در سالهای ابتدای [[بعثت]] در [[مکه]] در پیش گرفتند. آنان برای [[تربیت]] نیروهای [[اجتماعی]] که بتوانند از آنان جهت [[تشکیل حکومت اسلامی]] استفاده کنند و وسیلهای برای [[تبلیغ]] [[احکام اسلام]] و [[انجام وظیفه]] [[امامت]] از آن بهرهمند شوند، از هیچ کوششی دریغ نمیکردند. [[امام خمینی]] (ره) در این خصوص مینویسد: «[[روایات]] زیادی از ائمه نقل شده است که در آن [[مبارزه با ظلم]] و کسانی که در [[دین]] [[تصرف]] میکنند [[تشویق]] شده است. ائمه و [[پیروان]] همیشه با حکومتهای [[جائر]] و قدرتهای [[سیاسی]] [[باطل]] که مصداق بارز [[اهل بغی]] هستند [[مبارزه]] داشتهاند. [[هارون]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} را چندین سال [[حبس]] میکند. [[مأمون]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] میبرد و تحتالحفظ نگه میدارد و سرانجام حضرت را [[مسموم]] میکند و اینها میدانستند که [[اولاد علی]]{{ع}} داعیه [[خلافت]] داشته و بر تشکیل حکومت اسلامی [[اصرار]] دارند»<ref>موسوی خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، ص١٣۶.</ref>.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۲۸.</ref> | ||
==نتیجهگیری== | ==نتیجهگیری== | ||
از منابع تاریخی برمیآید که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[حکم ثابت]] و مشخصی درباره این [[جرائم]] ندادهاند. به این معنی که حدی را در مورد این قبیل از اقدامات مقرر نکردهاند، بلکه به تناسب، مجازاتی چون [[قتل]] و [[حبس]] درباره آنها معمول و یا ایشان را مورد [[عفو]] قرار میدادند. اگر بپذیریم که [[بغی]] و [[رفتار]] ناشی آن، [[صبغه]] [[سیاسی]] دارد، با مراجعه به کتب [[تاریخ اسلام]] درمییابیم که [[سوء قصد به جان پیامبر]]{{صل}} و [[توطئه]] برای [[براندازی حکومت اسلامی]] و تحریک [[مردم]] برای ضدیت با [[رسولالله]] و [[شورش]] و [[قیام]] در برابر [[حکومت اسلامی]] و... نمونههایی از این رفتار میباشند. | |||
با دقت در تاریخ اسلام به نظر میرسد باغیگری به معنای خاص آن در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}} و در پی سه [[جنگ جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] رخ داده و این سه گروه که به شورش و قیام علیه [[امام زمان]] خود پرداختند، در [[فقه اسلامی]] به [[بغات]] شناخته شدهاند. این افراد و گروهها، اولین پایههای بغی و [[سرکشی]] را در حکومت اسلامی بنا نهادند. [[فقهای امامیه]] و [[اهل سنت]] نیز در تعریف بغی و حدود و [[ثغور]] آن و همچنین نحوه برخورد با بغات به [[سیره]] حضرت علی{{ع}} در برخورد با این سه گروه استناد جستهاند؛ لذا بغی مخصوص [[مسلمانان]] است، یعنی قیامی را میتوان بغی دانست که توسط گروهی از مسلمانان، صورت گیرد؛ لذا [[شورشیان]] [[غیر مسلمان]] [[باغی]] محسوب نمیشوند و این درحالی است که در [[جرم سیاسی]] هیچ شرطی مبنی بر وجود [[اعتقاد]] مذهبی خاص جهت تحقق جرم سیاسی قید نشده و [[مجرم]] سیاسی میتواند از هر [[مذهب]] یا [[اعتقادی]] که مبنای [[فکری]] او را تشکیل میدهد برخوردار باشد. | با دقت در تاریخ اسلام به نظر میرسد باغیگری به معنای خاص آن در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}} و در پی سه [[جنگ جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] رخ داده و این سه گروه که به شورش و قیام علیه [[امام زمان]] خود پرداختند، در [[فقه اسلامی]] به [[بغات]] شناخته شدهاند. این افراد و گروهها، اولین پایههای بغی و [[سرکشی]] را در حکومت اسلامی بنا نهادند. [[فقهای امامیه]] و [[اهل سنت]] نیز در تعریف بغی و حدود و [[ثغور]] آن و همچنین نحوه برخورد با بغات به [[سیره]] حضرت علی{{ع}} در برخورد با این سه گروه استناد جستهاند؛ لذا بغی مخصوص [[مسلمانان]] است، یعنی قیامی را میتوان بغی دانست که توسط گروهی از مسلمانان، صورت گیرد؛ لذا [[شورشیان]] [[غیر مسلمان]] [[باغی]] محسوب نمیشوند و این درحالی است که در [[جرم سیاسی]] هیچ شرطی مبنی بر وجود [[اعتقاد]] مذهبی خاص جهت تحقق جرم سیاسی قید نشده و [[مجرم]] سیاسی میتواند از هر [[مذهب]] یا [[اعتقادی]] که مبنای [[فکری]] او را تشکیل میدهد برخوردار باشد. | ||
در متون [[فقهی]] هیچ نوع مجازاتی که بهطور خاص به عنوان [[کیفر]] بغی در [[اسلام]] وجود داشته باشد، دیده نمیشود و آنچه به عنوان عکسالعمل علی{{ع}} در مقابل گروه بغات اعم از [[ناکثین]]، [[مارقین]] و [[قاسطین]] در تاریخ اسلام ذکر شده به عنوان یک اصل و [[راهنما]] جهت بیان [[سیاست]] [[کیفری]] اسلام در مواجهه با [[خشونت]] و [[مخالفت]] با حکومت اسلامی است. سیره متفاوت [[مولای متقیان]] در [[جنگ جمل]] و [[نهروان]] در خصوص عدم تعقیب فراریان و یا مداوای مجروحین و [[مدارا]] با [[اسرا]] به دلیل از هم پاشیدن [[سازمان]] و [[تشکیلات]] مرکزی آنان و دستور ادامه [[نبرد]] و تعقیب فراریان در [[جنگ صفین]] به دلیل [[فئه]] و تشکیلات [[مخالفان]]، گویای سیاستی است که نحوه برخورد با [[بغات]]، [[مخالفین]] و معترضین به [[حکومت]] را بیان میکند، بنابراین [[مجازات]] [[بغی]]، [[اعدام]] و کشتن بغات نیست و و آنجا که سخن از کشتن بغات است، مقصود آن دسته از باغیانی است که علیه [[حکومت اسلامی]] به صورت مسلحانه [[قیام]] و وارد [[جنگ]] شدهاند. بدین ترتیب آنان که امروزه با روشهای گوناگون درصدد [[براندازی]] دولتی هستند و از این روشها گاه به «[[انقلاب]] مخملی» گاه به «انقلاب نارنجی» و گاه به «براندازی نرم» تعبیر میشود؛ تا وقتی که به مرحله [[شورش]] و مقابله نظامی با [[نظام سیاسی]] نرسیده، مصداق بغی [[فقهی]] نیست. اگر عناصری مانند «[[ارعاب]] و [[ترساندن]] [[مردم]]» و «[[فساد در زمین]]» را داشته باشد «محاربه» بوده و محکوم به محارباند و در غیر این صورت جرمی است که مجازات آن در [[اختیار]] حکومت اسلامی است.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۳۲.</ref> | در متون [[فقهی]] هیچ نوع مجازاتی که بهطور خاص به عنوان [[کیفر]] بغی در [[اسلام]] وجود داشته باشد، دیده نمیشود و آنچه به عنوان عکسالعمل علی{{ع}} در مقابل گروه بغات اعم از [[ناکثین]]، [[مارقین]] و [[قاسطین]] در تاریخ اسلام ذکر شده به عنوان یک اصل و [[راهنما]] جهت بیان [[سیاست]] [[کیفری]] اسلام در مواجهه با [[خشونت]] و [[مخالفت]] با حکومت اسلامی است. سیره متفاوت [[مولای متقیان]] در [[جنگ جمل]] و [[نهروان]] در خصوص عدم تعقیب فراریان و یا مداوای مجروحین و [[مدارا]] با [[اسرا]] به دلیل از هم پاشیدن [[سازمان]] و [[تشکیلات]] مرکزی آنان و دستور ادامه [[نبرد]] و تعقیب فراریان در [[جنگ صفین]] به دلیل [[فئه]] و تشکیلات [[مخالفان]]، گویای سیاستی است که نحوه برخورد با [[بغات]]، [[مخالفین]] و معترضین به [[حکومت]] را بیان میکند، بنابراین [[مجازات]] [[بغی]]، [[اعدام]] و کشتن بغات نیست و و آنجا که سخن از کشتن بغات است، مقصود آن دسته از باغیانی است که علیه [[حکومت اسلامی]] به صورت مسلحانه [[قیام]] و وارد [[جنگ]] شدهاند. بدین ترتیب آنان که امروزه با روشهای گوناگون درصدد [[براندازی]] دولتی هستند و از این روشها گاه به «[[انقلاب]] مخملی» گاه به «انقلاب نارنجی» و گاه به «براندازی نرم» تعبیر میشود؛ تا وقتی که به مرحله [[شورش]] و مقابله نظامی با [[نظام سیاسی]] نرسیده، مصداق بغی [[فقهی]] نیست. اگر عناصری مانند «[[ارعاب]] و [[ترساندن]] [[مردم]]» و «[[فساد در زمین]]» را داشته باشد «محاربه» بوده و محکوم به محارباند و در غیر این صورت جرمی است که مجازات آن در [[اختیار]] حکومت اسلامی است.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۳۲.</ref> | ||
خط ۷۸: | خط ۷۷: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:بغی]] |