مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '﴿' به ' ')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{پرسش غیرنهایی}}
{{جعبه اطلاعات پرسش
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی       = [[مقام معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم]]
| موضوع اصلی = [[مقام معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم]]
| موضوع فرعی        = وابسته به [[اختیار الهی (پرسش)|پرسمان اختیار الهی]]
| تصویر = 110059.jpg
| تصویر             = 110031.jpg
| نمایه وابسته = [[مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی (نمایه)|مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی]]
| اندازه تصویر      = 200px
| مدخل اصلی = [[مقام معصوم]]
| نمایه وابسته     = [[مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی (نمایه)|مقام معصوم در حوزه شؤون تکوینی]]
| موضوعات وابسته = [[اختیار الهی]]، [[مقام اختیار الهی]]
| مدخل اصلی         = [[مقام معصوم]]
| پاسخ‌دهندگان = [[سید علی حسینی میلانی]]؛ [[سید احمد سجادی]]؛ [[سید مجتبی حسینی]]
| موضوعات وابسته   = [[اختیار الهی]]، [[مقام اختیار الهی]]
}}
| پاسخ‌دهنده        =
| پاسخ‌دهندگان       = [[سید علی حسینی میلانی]]؛ [[سید احمد سجادی]]؛ [[سید مجتبی حسینی]]


}}
'''مقام اختیار به چه معناست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های '''[[مقام معصوم (پرسش)|مقام معصوم]]'''، '''[[اختیار الهی]]''' و '''[[مقام اختیار الهی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مقام معصوم]]''' مراجعه شود.
'''مقام اختیار به چه معناست؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های '''[[مقام معصوم (پرسش)|مقام معصوم]]'''، '''[[اختیار الهی]]''' و '''[[مقام اختیار الهی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مقام معصوم]]''' مراجعه شود.


==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
== پاسخ نخست ==
[[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]]
آیت‌الله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر ج۴ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
 
«[[خداوند متعال]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} را برای [[حفظ]] سرّ خود [[اختیار]] کرده است. در بدو نظر واژۀ "سر" به معنای مقابل "علن" است. راغب [[اصفهانی]] در [[المفردات]] فی [[غریب القرآن]] می‌نویسد: {{عربی|"علن: العلانیة ضدّ السرّ و أکثر ما یقال ذلک فی المعانی دون الأعیان"}}. <ref> المفردات فی غریب القرآن: ۳۴۵.</ref> ابن فارس در این باره می‌گوید: {{عربی|"فالسرّ خلاف الإعیان، یقال: أسررت الشیء إسرارً خلاف أعلنته.... أسررتّ الشیء: أخفیته و أسررته أعلنته"}}.<ref>معجم مقاییس اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> ابن منظور نیز در لسان العرب می‌نویسد: {{عربی|"و أسرّ الشیء: کتمه و أظهره، و هو من الأضداد، سررته: کتمته"}}.<ref>لسان العرب: ۴ / ۳۷۵.</ref>
 
معانی متعدّد کلمۀ "سرّ": البته در لغت [[عرب]] واژۀ "سِرّ" معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتاب‌های معجم مقایش الغه، [[صحاح]] الغه و لسان العرب ذکر شده است.<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.</ref> گرچه خطور معنای مقابل "علن" در درجۀ اوّل به [[ذهن]] قابل [[انکار]] نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است. پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارت‌های لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور [[حقیقت]] باشد –که در [[علم اصول]] نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز. خلاصه، به نظر می‌رسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد. معنای دیگری که در لغت برای لفظ "سِرّ" ذکر کرده‌اند، چنین است: {{عربی|"السرّ: خالص الشیء"}}؛<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.</ref> "سرّ" همان زبده و [[خالص]] بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد. می‌گویند: {{عربی|"و منه السّرور"}}. این که [[انسان]] به [[سرور]] –مقابل [[حزن]]- متّصف می‌شود واضح است، به آن حالت "سرور" گفته می‌شود؛ چراکه از حزن خالی است. از طرفی لفظ "سُرّه" به معنای "ناف" در لغت [[عرب]] از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف "سُرّة" گفته‌اند؟ {{عربی|"لأنّه خالص جسمه ولینه"}}.<ref>همان.</ref> و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به "ناف" سرّه می‌گویند که در وسط بدن قرار گرفته است. و در [[روایات]] نقل شده: {{عربی|"الولد سِرُّ أبیه"}}.<ref>در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله{{صل}}: «الولد سرّ أبیه».</ref> چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر می‌گردد. به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف [[حقیقت]] پدر است. می‌گویند: {{عربی|"فلانٌ سرُّ قومه"}} فلانی سرّ قومش است. یعنی [[کمالات]] و صفات همه [[فامیل]] در این شخص جمع شده و نمایان‌گر آنها گشته است. معنای دیگر "سرّ الشیء: مستقرّ الشیء" است. به تختی که انسان روی آن می‌خوابد می‌گویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و [[آرامش]] پیدا می‌کند. و نیز گویند: {{عربی|"سریر الرأس مستقرّه"}} در کتاب معجم القائیس اللغه می‌نویسد: {{عربی|"(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه"}}.<ref>معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر می‌گردد. در این جا چیزی به [[ذهن]] رسید که در کتاب‌های لغوی هنوز نیافتم، گرچه جست‌وجوی زیادی هم نکرده‌ام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ "سرّ" در مقابل "علن" به معنای [[خالص]] بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته می‌شود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود. اگر گفتیم: {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} یا {{عربی|"فلانٌ سرّ قومه"}} یعنی صفات افراد این [[قوم]] و [[قبیله]] در نزد این شخص [[اجتماع]] کرده و مستقرّند.
 
'''معنای یکم؛ [[رازدار خدا به چه معناست؟ (پرسش)|رازداران خدا]]:''' بنابر آن چه گذشت، اگر {{متن حدیث|واختارکم لسرّه}} به معنای نخست باشد؛ یعنی [[خداوند متعال]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} را [[محرم اسرار]] خود قرار داده و آنها را برای این جهت [[اختیار]] نموده است. پیش‌تر در توضیح عبارت "و [[حفظة]] سرّه" گفتیم که معنای کلمۀ «سرّ» شاید چنین باشد که پس از این که به کسی گفته شد، هرگز به کسی منتقل نشود و از دیگران مخفی و [[مکتوم]] بماند. ما اسراری را می‌توانیم [[تصوّر]] بکنیم که اصلاً به احدی گفته نشود و گفته نشده است. ممکن است نزد خداوند متعال اموری باشد که حتّی به [[پیغمبر اکرم]] و ائمه اطهار{{عم}} –با این که [[اقرب]] [[الناس]] هستند- گفته نشده باشد. بنابراین، سرّ آن چیزی است که مکتوم ماندن دو مصداق دارد.
 
۱. [[انسان]] اساساً سرّش را به احدی نگوید.
 
۲. انسان سر خود را به کسی بگوید و به او توصیه کند که این سرّ است و از او بخواهد که به احدی گفته نشود.


==پاسخ نخست==
پس معنای اوّل {{عربی|"و اختارکم لسرّه"}} این است که [[خدا]] شما را به جهت [[حفظ]] رازهای خود اختیار کرده است، [[ائمّه اطهار]]{{عم}} [[حفّاظ]] و حَفَظِه سرّ خدا بودند. حال، آن [[اسرار]] چه بوده است و چه قضایایی نزد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و ائمه اطهار{{عم}} بوده که به احدی گفته نشده است؟ [[الله]] العالم. در این باره [[روایات]] [[اهل بیت]]{{عم}} فراوان است. برای نمونه در کتاب [[بصائر الدرجات]] آمده که [[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: ما [[درخت نبوت]]، [[خانه]] [[رحمت]]، کلیدهای [[حکمت]]، کانون [[دانش]] و [[علم]]، [[جایگاه رسالت]] و محل آمد و شد [[ملائکه]] و محل [[راز]] [[خداوند]] هستیم. ما [[امانت]] خدا در میان بندگانش [[حرم]] بزرگ خداوند و [[عهد]] و [[پیمان]] خدا هستیم.<ref>{{متن حدیث|نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن عهد الله...}}؛ بصائر الدرجات: ۷۷، حدیث ۳، بحار الأنوار: ۲۶ / ۲۴۵، حدیث ۸.</ref>
[[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر ج۴ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«خداوند متعال [[ائمه اطهار]]{{عم}} را برای حفظ سرّ خود اختیار کرده است. در بدو نظر واژۀ "سر" به معنای مقابل "علن" است. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن می‌نویسد: {{عربی|"علن: العلانیة ضدّ السرّ و أکثر ما یقال ذلک فی المعانی دون الأعیان"}}. <ref> المفردات فی غریب القرآن: ۳۴۵.</ref> ابن فارس در این باره می‌گوید: {{عربی|"فالسرّ خلاف الإعیان، یقال: أسررت الشیء إسرارً خلاف أعلنته.... أسررتّ الشیء: أخفیته و أسررته أعلنته"}}.<ref>معجم مقائیس اللغه: ۳ / ۶۷.</ref> ابن منظور نیز در لسان العرب می‌نویسد: {{عربی|"و أسرّ الشیء: کتمه و أظهره، و هو من الأضداد، سررته: کتمته"}}.<ref>لسان العرب: ۴ / ۳۷۵.</ref>
::::::معانی متعدّد کلمۀ "سرّ": البته در لغت عرب واژۀ "سِرّ" معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتاب‌های معجم مقایش الغه، صحاح الغه و لسان العرب ذکر شده است.<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.</ref> گرچه خطور معنای مقابل "علن" در درجۀ اوّل به ذهن قابل انکار نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است. پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارت‌های لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور حقیقت باشد –که در علم اصول نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز. خلاصه، به نظر می‌رسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد. معنای دیگری که در لغت برای لفظ "سِرّ" ذکر کرده‌اند، چنین است: {{عربی|"السرّ: خالص الشیء"}}؛<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.</ref> "سرّ" همان زبده و خالص بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد. می‌گویند: {{عربی|"و منه السّرور"}}. این که انسان به سرور –مقابل حزن- متّصف می‌شود واضح است، به آن حالت "سرور" گفته می‌شود؛ چرا که از حزن خالی است. از طرفی لفظ "سُرّه" به معنای "ناف" در لغت عرب از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف "سُرّة" گفته‌اند؟ {{عربی|"لأنّه خالص جسمه ولینه"}}.<ref>همان.</ref> و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به "ناف" سرّه می‌گویند که در وسط بدن قرار گرفته است. و در روایات نقل شده: {{عربی|"الولد سِرُّ أبیه"}}.<ref>در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله {{صل}}: «الولد سرّ أبیه».</ref> چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر می‌گردد. به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف حقیقت پدر است. می‌گویند: {{عربی|"فلانٌ سرُّ قومه"}} فلانی سرّ قومش است. یعنی کمالات و صفات همه فامیل در این شخص جمع شده و نمایان‌گر آن‌ها گشته است. معنای دیگر "سرّ الشیء: مستقرّ الشیء" است. به تختی که انسان روی آن می‌خوابد می‌گویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و آرامش پیدا می‌کند. و نیز گویند: {{عربی|"سریر الرأس مستقرّه"}} در کتاب معجم القائیس اللغه می‌نویسد: {{عربی|"(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه"}}.<ref>معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر می‌گردد. در این جا چیزی به ذهن رسید که در کتاب‌های لغوی هنوز نیافتم، گرچه جست‌وجوی زیادی هم نکرده‌ام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ "سرّ" در مقابل "علن" به معنای خالص بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته می‌شود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود. اگر گفتیم: {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} یا {{عربی|"فلانٌ سرّ قومه"}} یعنی صفات افراد این قوم و قبیله در نزد این شخص اجتماع کرده و مستقرّند.


:::::*'''معنای یکم؛ [[رازدار خدا به چه معناست؟ (پرسش)|رازداران خدا]]:''' بنابر آن چه گذشت، اگر {{عربی|"واختارکم لسرّه"}} به معنای نخست باشد؛ یعنی خداوند متعال [[ائمه اطهار]]{{عم}} را محرم اسرار خود قرار داده و آنها را برای این جهت اختیار نموده است. پیش‌تر در توضیح عبارت "و حفظة سرّه" گفتیم که معنای کلمۀ «سرّ» شاید چنین باشد که پس از این که به کسی گفته شد، هرگز به کسی منتقل نشود و از دیگران مخفی و مکتوم بماند. ما اسراری را می‌توانیم تصوّر بکنیم که اصلاً به احدی گفته نشود و گفته نشده است. ممکن است نزد خداوند متعال اموری باشد که حتّی به پیغمبر اکرم و [[ائمه اطهار]]{{عم}} –با این که اقرب الناس هستند- گفته نشده باشد. بنابراین، سرّ آن چیزی است که مکتوم ماندن دو مصداق دارد.
در [[روایت]] دیگر به سند دیگری در همین کتاب و در [[کتاب الکافی]] آمده است که [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: ای [[خیثمه]]! ما [[درخت نبوت]]، [[خانه]] [[رحمت]]، کلیدهای [[حکمت]]، کانون [[دانش]] و [[علم]]، [[جایگاه رسالت]] و محل آمد و شد [[ملائکه]] و محل [[راز]] [[خداوند]] هستیم. ما [[امانت]] [[خدا]] در میان بندگانش، [[حرم]] بزرگ خداوند و [[امان خدا]] هستیم....<ref>{{متن حدیث|یا خیثمة! نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمّة الله...}}؛ همان: ۷۷، حدیث ۶، الکافی: ۱ / ۲۲۱، حدیث ۳.</ref> همچنین در [[الکافی]] در روایت دیگری آمده که امام صادق{{ع}} به [[ابوبصیر]] که کنیه‌اش ابومحمّد بوده می‌فرمایند: {{متن حدیث|یا أبا محمّد! إنّ عندنا –والله- سرّاً من سرِّ الله و علماً من علم الله}}؛<ref>«ای ابا محمّد! به خدا سوگند، همانا که سرّی از سرّ خدا و علمی از علم خدا در نزد ماست».</ref> اگر در این روایت حرف «من» تبعیضیّه باشد معلوم می‌شود که برخی از امور حتّی به [[اهل بیت]]{{عم}} هم گفته نشده است و چون گفته نشده، از آنها به سرّ تعبیر می‌شود که حضرت در ادامۀ روایت فرمودند: هیچ [[فرشته مقرّب]] و [[نبی]] مرسل و مؤمنی که خدا دلش را به [[ایمان]] آزموده باشد تحمّل آن را نتواند داشت. به خدا [[سوگند]]، خداوند احدی را غیر از ما به آن مکلّف نکرده است و احدی را غیر از ما به [[بندگی]] خود نگرفته است و همانا در نزد ما سرّی است از سرّ [[الهی]] و [[علمی]] است از [[علم خدا]] که [[خدای متعال]] ما را به [[تبلیغ]] آ‌ن‌ها امر فرموده است.؛<ref>{{متن حدیث|ما یحتمله ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مرسلٌ و لا مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان. و الله ما کلّف الله ذلک أحداً غیرنا و لا استعبد بذلک أحداً غیرنا و إنّ عندنا سرّاً من سرّ الله و علماً من علم الله أمرنا الله بتبلیغه...}}؛ الکافی: ۱ / ۴۰۲، حدیث ۵.</ref> از این [[روایت]] معلوم می‌شود که بعضی از امور را –با این که از آنها به سرّ تعبیر شده- [[خداوند متعال]] به تبلیغ آنها به [[مردم]] امر کرده است. روایت دیگری در این زمینه در [[الأمالی]] [[شیخ صدوق]] و [[روضة الواعظین]] آمده است: [[امام علی|امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در ضمن ایراد خطبه‌ای فرمودند: من [[حجّت خدا]]، [[خلیفه]] او، [[صراط]] و باب [[خدا]] و [[خازن]] [[علم الهی]] و [[امین]] سرّ خدا هستم و من پس از بهترین مردم یعنی [[محمّد]] [[پیامبر]] [[رحمت]]{{صل}} [[امام]] تمامی مردم هستم<ref>{{متن حدیث|أنا حجّة الله و أنا خلیفة الله و أنا صراط الله و أنا باب الله و أنا خازن علم الله و أنا المؤتمن علی سرّ الله و أنا إمام البریة بعد خیر الخلیقة محمّدٍ نبیِّ الرحمة{{صل}}}}؛ الأمالی، شیخ صدوق: ۸۸، حدیث ۹، روضة الواعظین: ۱۰۱ با اندکی تفاوت، بحار الأنوار: ۳۹ / ۳۳۵، حدیث ۱.</ref>.
::::::۱. انسان اساساً سرّش را به احدی نگوید.
::::::۲. انسان سر خود را به کسی بگوید و به او توصیه کند که این سرّ است و از او بخواهد که به احدی گفته نشود.
::::::پس معنای اوّل {{عربی|"و اختارکم لسرّه"}} این است که خدا شما را به جهت حفظ رازهای خود اختیار کرده است، ائمّه اطهار {{عم}} حفّاظ و حَفَظِه سرّ خدا بودند. حال، آن اسرار چه بوده است و چه قضایایی نزد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} بوده که به احدی گفته نشده است؟ الله العالم. در این باره روایات [[اهل بیت]]{{عم}} فراوان است. برای نمونه در کتاب بصائر الدرجات آمده که [[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش حرم بزرگ خداوند و عهد و پیمان خدا هستیم.<ref>«نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن عهد الله...»؛ بصائر الدرجات: ۷۷، حدیث ۳، بحار الأنوار: ۲۶ / ۲۴۵، حدیث ۸.</ref>


::::::در روایت دیگر به سند دیگری در همین کتاب و در کتاب الکافی آمده است که [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: ای خیثمه! ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش، حرم بزرگ خداوند و امان خدا هستیم... .<ref>«یا خیثمة! نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمّة الله...»؛همان: ۷۷، حدیث ۶، الکافی: ۱ / ۲۲۱، حدیث ۳.</ref> هم چنین در الکافی در روایت دیگری آمده که [[امام صادق]]{{ع}} به ابوبصیر که کنیه‌اش ابومحمّد بوده می‌فرمایند: {{عربی|"یا أبا محمّد! إنّ عندنا –والله- سرّاً من سرِّ الله و علماً من علم الله"}}؛<ref>«ای ابا محمّد! به خدا سوگند، همانا که سرّی از سرّ خدا و علمی از علم خدا در نزد ماست».</ref> اگر در این روایت حرف «من» تبعیضیّه باشد معلوم می‌شود که برخی از امور حتّی به [[اهل بیت]]{{عم}} هم گفته نشده است و چون گفته نشده، از آن‌ها به سرّ تعبیر می‌شود که حضرت در ادامۀ روایت فرمودند: هیچ فرشته مقرّب و نبی مرسل و مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده باشد تحمّل آن را نتواند داشت. به خدا سوگند، خداوند احدی را غیر از ما به آن مکلّف نکرده است و احدی را غیر از ما به بندگی خود نگرفته است و همانا در نزد ما سرّی است از سرّ الهی و علمی است از علم خدا که خدای متعال ما را به تبلیغ آ‌ن‌ها امر فرموده است.؛<ref>«ما یحتمله ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مرسلٌ و لا مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان. و الله ما کلّف الله ذلک أحداً غیرنا و لا استعبد بذلک أحداً غیرنا و إنّ عندنا سرّاً من سرّ الله و علماً من علم الله أمرنا الله بتبلیغه...»؛ الکافی: ۱ / ۴۰۲، حدیث ۵.</ref> از این روایت معلوم می‌شود که بعضی از امور را –با این که از آن‌ها به سرّ تعبیر شده- خداوند متعال به تبلیغ آن‌ها به مردم امر کرده است. روایت دیگری در این زمینه در الأمالی [[شیخ صدوق]] و روضة الواعظین آمده است: [[امام علی|امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در ضمن ایراد خطبه‌ای فرمودند: من حجّت خدا، خلیفه او، صراط و باب خدا و خازن علم الهی و امین سرّ خدا هستم و من پس از بهترین مردم یعنی محمّد پیامبر رحمت {{صل}} امام تمامی مردم هستم.<ref>«أنا حجّة الله و أنا خلیفة الله و أنا صراط الله و أنا باب الله و أنا خازن علم الله و أنا المؤتمن علی سرّ الله و أنا إمام البریة بعد خیر الخلیقة محمّدٍ نبیِّ الرحمة {{صل}}»؛ الأمالی، شیخ صدوق: ۸۸، حدیث ۹، روضة الواعظین: ۱۰۱ با اندکی تفاوت، بحار الأنوار: ۳۹ / ۳۳۵، حدیث ۱.</ref> (...) تا این جا معنای اوّل از معنای سه گانۀ «سرّ» در توضیح {{عربی|"اختارکم لسرّه"}} که در روایات نیز آمده، بیان شد.
'''معنای دوم؛ |راز خدا:''' اکنون این جمله را با توجّه به معنای دوّم سرّ که در لغت آمده با دقّت بررسی می‌کنیم؛ یعنی -{{عربی|"واختارکم لسرّه"}} به همان ترتیبی که {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} {{عربی|"فلانٌ سرٌّ قومه"}}- [[ائمه]]{{عم}} هستند که خداوند متعال آن بزرگواران را برای خودش استخلاص کرده و [[خالص]] قرار داده است که آنان واجد [[کمالات]] و [[صفات الهی]] باشند. هم‌چنان که "الولد سرّ أبیه" را این گونه معنا کرده‌اند که پدر در این فرزند از جهات [[معنوی]] خلاصه شده، نسبت [[ائمّه]] نیز به [[خداوند متعال]] این چنین باشد که خداوند متعال ائمّه{{عم}} را [[اختیار]] کرده است برای این که خلاصۀ صفات او باشند.


:::::*'''معنای دوم؛ [[راز خدا چیست؟ (پرسش)|راز خدا]]:''' اکنون این جمله را با توجّه به معنای دوّم سرّ که در لغت آمده با دقّت بررسی می‌کنیم؛ یعنی -{{عربی|"واختارکم لسرّه"}} به همان ترتیبی که {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} {{عربی|"فلانٌ سرٌّ قومه"}}- ائمه {{عم}} هستند که خداوند متعال آن بزرگواران را برای خودش استخلاص کرده و خالص قرار داده است که آنان واجد کمالات و صفات الهی باشند. هم‌چنان که "الولد سرّ أبیه" را این گونه معنا کرده‌اند که پدر در این فرزند از جهات معنوی خلاصه شده، نسبت ائمّه نیز به خداوند متعال این چنین باشد که خداوند متعال ائمّه {{عم}} را اختیار کرده است برای این که خلاصۀ صفات او باشند.
البته [[روایات]] فراوان و شواهد بسیاری وجود دارد که [[ائمه]]{{عم}} مظاهر [[صفات الهی]] و [[کمالات]] [[ربوبی]] هستند و این معنا درست است و هیچ مشکلی ندارد. یکی از شواهد، روایتی است که [[علامه مجلسی]] رحمه الله در [[بحار الأنوار]] در {{عربی|"بابٌ جامعٌ فی صفات الإمام و شرائط الإمامه"}} آورده و نیز [[روایت]] مفصّلی است که [[طارق بن شهاب]] از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} نقل می‌کند که حضرت به او خطاب می‌کند و می‌فرمایند: ای [[طارق]]! [[امام]] [[انسان]] [[ملکوتی]]، پیکر آسمانی و امری [[الهی]] و [[روحی]] قدسی و مقامی والا و... و راهی [[استوار]] است. هر کس آنان را بشناسد و از ایشان بگیرد و اقتباس کند، از آنهاست و این [[کلام]] به این [[کلام خداوند]] اشاره دارد که "پس هر کس از من [[تبعیّت]] کند از من است". [[خدا]] آنان را از [[نور]] عظمتش [[خلق]] کرده و اختیار [[جهان]] را به آنها داده است. آنان سرّ مخزون الهی و [[اولیاء]] [[مقرّب]] اویند و امر [[خدا بین]] کاف و نون هستند. به سوی خدا [[دعوت]] می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند و به امر او عمل می‌کنند....<ref>{{متن حدیث|و الإمام –یا طارق! –بشرٌ ملکیٌّ و جسدٌ سماویٌّ و أمرٌ إلهیٌّ و روحُ قدسیٌّ و مقامٌ علیٌّ... السنام الأعظم و الطّریق الأقوام، من عرفهم و أخذ عنهم فهو منهم، و إلیه الإشارة بقوله: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي». خلقهم الله من نور عظمته و ولّآهُم أمر مملکته، فهم سرّ الله المخزون و أولیاؤه المقرّبون، و أمره بین الکاف و النون، إلی الله یدعون و عنه یقولون و بأمره یعملون...}}؛ بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۲ و ۱۷۳، حدیث ۳۸.</ref> [[امامان]] [[بندگان خدا]] و مأمورین او هستند، به امر او عمل می‌کنند، به طرف او دعوت می‌نمایند و آن چه که می‌گویند از اوست، نه از خودشان. پس آنان سرّ [[خدا]] هستند که در این جا به همان معنای دوم خواهد بود.
::::::البته روایات فراوان و شواهد بسیاری وجود دارد که [[ائمه]]{{عم}} مظاهر صفات الهی و کمالات ربوبی هستند و این معنا درست است و هیچ مشکلی ندارد. یکی از شواهد، روایتی است که [[علامه مجلسی]] رحمه الله در بحار الأنوار در {{عربی|"بابٌ جامعٌ فی صفات الإمام و شرائط الإمامه"}} آورده و نیز روایت مفصّلی است که طارق بن شهاب از امیر مؤمنان علی {{ع}} نقل می‌کند که حضرت به او خطاب می‌کند و می‌فرمایند: ای طارق! امام انسان ملکوتی، پیکر آسمانی و امری الهی و روحی قدسی و مقامی والا و... و راهی استوار است. هر کس آنان را بشناسد و از ایشان بگیرد و اقتباس کند، از آن‌هاست و این کلام به این کلام خداوند اشاره دارد که "پس هر کس از من تبعیّت کند از من است". خدا آنان را از نور عظمتش خلق کرده و اختیار جهان را به آن‌ها داده است. آنان سرّ مخزون الهی و اولیاء مقرّب اویند و امر خدا بین کاف و نون هستند. به سوی خدا دعوت می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند و به امر او عمل می‌کنند... .<ref>و الإمام –یا طارق! –بشرٌ ملکیٌّ و جسدٌ سماویٌّ و أمرٌ إلهیٌّ و روحُ قدسیٌّ و مقامٌ علیٌّ... السنام الأعظم و الطّریق الأقوام، من عرفهم و أخذ عنهم فهو منهم، و إلیه الإشارة بقوله: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي».سوره ابراهیم (۱۴): آیه ۳۶. خلقهم الله من نور عظمته و ولّآهُم أمر مملکته، فهم سرّ الله المخزون و أولیاؤه المقرّبون، و أمره بین الکاف و النون، إلی الله یدعون و عنه یقولون و بأمره یعملون...؛ بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۲ و ۱۷۳، حدیث ۳۸.</ref> امامان بندگان خدا و مأمورین او هستند، به امر او عمل می‌کنند، به طرف او دعوت می‌نمایند و آن چه که می‌گویند از اوست، نه از خودشان. پس آنان سرّ خدا هستند که در این جا به همان معنای دوم خواهد بود.


:::::*'''معنای سوم؛ [[مستقر خدا چیست؟ (پرسش)|مستقرّ خدا]]:''' اگر سرّ را در {{عربی|"اختارکم لسرّه"}} به معنای سوم که همان استقرار بود بگیریم و به «سریر» به این مناسبت سریر گفته می‌شود که انسان روی آن استقرار دارد –خداوند متعال در [[اهل بیت]]{{عم}} مستقر است و از آنان جدا نمی‌شود و آنان نیز از خداوند متعال جدا نمی‌شوند. این معنا نیز شواهد فراوان دارد که {{عربی|"هم مع الله"}}، {{عربی|"الله معهم"}}، {{عربی|"الله عندهم"}}، و در احادیث قدسی نیز آمده است خداوند متعال می‌فرماید: {{عربی|"أنا عند المنکسرة قلوبهم"}}.<ref>منیة المرید: ۱۲۳، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۱۴۶.</ref> مگر این گونه نیست که {{عربی|"قلب المؤمن عرش الرحمان"}}؟<ref>بحار الأنوار: ۵۵: ۳۹، ح ۶۱، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۳۴.</ref> اصلاً خداوند متعال چنین مقام مرتبه‌ای را به آن‌هایی که نزدش مقرّب هستند، عنایت می‌کند که قرآن کریم می‌فرماید: {{عربی| {{متن قرآن|وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}}﴾}}؛<ref>«گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند؛ بلکه آنان زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.»؛ سوره آل عمران (۳): آیه ۱۶۹.</ref> بنابراین، [[ائمه]]{{عم}} عندالله استقرار دارند و خداوند متعال عندالله اهل البیت استقرار دارد و ما بین آن‌ها از حیث معنا و واقعیّت امر جدایی نیست. علاّمه مجلسی رحمه الله روایتی را از کتاب مشارق أنوار الیقین تألیف مرحوم حافظ شیخ رجب برسی رحمه الله می‌آورد که در آن روایت آمده است: {{عربی|"فهم سرّ الله المخزون"}}؛<ref>مشارق أنوار الیقین: ۱۷۸، بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۳، حدیث ۳۸.</ref> آنان سرّ مخزون الهی هستند. علما درباره شیخ رجب برسی رحمه الله و مطالب کتاب مشارق أنوار الیقین دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده‌اند. مرحوم علّامۀ امینی در کتاب الغدیر به تفصیل از حافظ شیخ رجب بُرسی رحمه الله تجلیل می‌کند و از وی خیلی دفاع می‌نماید و او را از غلوّ که به او نسبت داده شده، منزّه می‌دارد.<ref>ر.ک: الغدیر: ۷ / ۳۳، شماره ۷۴. [[علامه امینی]] در توصیف [[حافظ شیخ رجب بُرسی]] چنین می‌نویسد: الحافظ الشیخ رضی الدین رجب بن محمّد بن رجب البرسی الحلّی، من عرفاء علماء الإمامیة و فقهائها المشارکین فی العلوم، علی فضله الواضح فی فن الحدیث، و تقدّمه فی الأدب و قرض الشعر و إجادته... و له فی العرفان و الحروف مسالک خاصّة، کما أنّ له فی له فی ولاء ائمّة الدین علیهم السلام آراء و نظریات لا یرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلو و الارتفاع، غیر إنّ الحق إنّ جمیع ما یثبته المترجم لهم علیهم السلام من الشؤون هی دون مرتبة الغلوّ غیر درجة النبوّة... .</ref> اما عمده، کلام خود [[علامه مجلسی]] رضوان الله علیه است. چون ما مطلب را از بحار الأنوار نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمۀ بحار الأنور نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمه بحار الأنوار به هنگام شمارش منابع آن، چنین می‌نویسد: {{عربی|"و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین للحافظ رجب البُرسی. و لا أعتمد علی ما یتفرَّد بنقله، لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الإرتفاع"}}؛من به آن‌چه که شیخ رجب برسی به تنهایی نقل کرده اعتماد نمی‌کنم، چون این دو کتاب مشتمل هستند بر چیزی که موهم غلوّ است. آن‌گاه می‌فرمایند: {{عربی|"و إنّما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذةَ من الآُصول المعتبرة"}}؛<ref>بحار الأنوار: ۱ / ۱۰.</ref> اما آن چه از این دو کتاب آورده‌ایم روایت‌هایی است که از اصول معتبر گرفته شده‌اند. بنابراین، کلامی که از امیرالمؤمنین {{ع}} خطاب به طارق روایت شده موافق اخبار مأخوذه از اصول معتبر است. پس {{عربی|"واختارکم لسرّه"}} را به هر سه معنا می‌توانیم بگیریم، هر چند در شروح زیارت جامعه جز همان معنای اوّل نباشد، معنای دوّم و سوّم را هم صحیح می‌دانیم و هیچ اشکالی ندارد»<ref>ر. ک. [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۱ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]؛ ج۱، ص۱۹۵ تا ۲۹۵.</ref>.
* '''معنای سوم؛ [[مستقر خدا چیست؟ (پرسش)|مستقرّ خدا]]:''' اگر سرّ را در {{عربی|"اختارکم لسرّه"}} به معنای سوم که همان استقرار بود بگیریم و به «سریر» به این مناسبت سریر گفته می‌شود که [[انسان]] روی آن استقرار دارد –خداوند [[متعال]] در [[اهل بیت]]{{عم}} مستقر است و از آنان جدا نمی‌شود و آنان نیز از [[خداوند متعال]] جدا نمی‌شوند. این معنا نیز شواهد فراوان دارد که {{متن حدیث|هم مع الله}}، {{متن حدیث|الله معهم}}، {{متن حدیث|الله عندهم}} و در [[احادیث قدسی]] نیز آمده است خداوند متعال می‌فرماید: {{متن حدیث|أنا عند المنکسرة قلوبهم}}.<ref>منیة المرید: ۱۲۳، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۱۴۶.</ref> مگر این گونه نیست که {{متن حدیث|قلب المؤمن عرش الرحمان}}؟<ref>بحار الأنوار: ۵۵: ۳۹، ح ۶۱، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۳۴.</ref> اصلاً خداوند متعال چنین مقام مرتبه‌ای را به آنهایی که نزدش [[مقرّب]] هستند، [[عنایت]] می‌کند که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}}<ref>«گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند؛ بلکه آنان زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند».؛ سوره آل عمران (۳): آیه ۱۶۹.</ref> بنابراین، [[ائمه]]{{عم}} عندالله استقرار دارند و خداوند متعال عندالله [[اهل البیت]] استقرار دارد و ما بین آنها از حیث معنا و واقعیّت امر جدایی نیست. [[علاّمه مجلسی]] رحمه الله روایتی را از کتاب مشارق أنوار الیقین تألیف مرحوم حافظ شیخ رجب برسی رحمه الله می‌آورد که در آن [[روایت]] آمده است: {{متن حدیث|فهم سرّ الله المخزون}}؛<ref>مشارق أنوار الیقین: ۱۷۸، بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۳، حدیث ۳۸.</ref> آنان سرّ مخزون [[الهی]] هستند. [[علما]] درباره شیخ رجب برسی رحمه الله و مطالب کتاب مشارق أنوار الیقین دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده‌اند. مرحوم علّامۀ امینی در [[کتاب الغدیر]] به تفصیل از حافظ شیخ رجب بُرسی رحمه الله [[تجلیل]] می‌کند و از وی خیلی [[دفاع]] می‌نماید و او را از [[غلوّ]] که به او نسبت داده شده، [[منزّه]] می‌دارد.<ref>ر.ک: الغدیر: ۷ / ۳۳، شماره ۷۴. [[علامه امینی]] در توصیف [[حافظ شیخ رجب بُرسی]] چنین می‌نویسد: {{عربی|الحافظ الشیخ رضی الدین رجب بن محمّد بن رجب البرسی الحلّی، من عرفاء علماء الإمامیة و فقهائها المشارکین فی العلوم، علی فضله الواضح فی فن الحدیث، و تقدّمه فی الأدب و قرض الشعر و إجادته... و له فی العرفان و الحروف مسالک خاصّة، کما أنّ له فی له فی ولاء ائمّة الدین{{عم}} آراء و نظریات لا یرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلو و الارتفاع، غیر إنّ الحق إنّ جمیع ما یثبته المترجم لهم{{عم}} من الشؤون هی دون مرتبة الغلوّ غیر درجة النبوّة....}}</ref> اما عمده، [[کلام]] خود [[علامه مجلسی]] رضوان الله علیه است. چون ما مطلب را از [[بحار الأنوار]] نقل کردیم. شیخ [[مجلسی]] در مقدّمۀ بحار الأنور نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمه بحار الأنوار به هنگام شمارش منابع آن، چنین می‌نویسد: {{عربی|"و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین للحافظ رجب البُرسی. و لا أعتمد علی ما یتفرَّد بنقله، لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الإرتفاع"}}؛ من به آن‌چه که شیخ [[رجب]] برسی به [[تنهایی]] نقل کرده [[اعتماد]] نمی‌کنم، چون این دو کتاب مشتمل هستند بر چیزی که موهم غلوّ است. آن‌گاه می‌فرمایند: {{عربی|"و إنّما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذةَ من الآُصول المعتبرة"}}؛<ref>بحار الأنوار: ۱ / ۱۰.</ref> اما آن چه از این دو کتاب آورده‌ایم روایت‌هایی است که از اصول معتبر گرفته شده‌اند. بنابراین، [[کلامی]] که از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خطاب به [[طارق]] [[روایت]] شده موافق [[اخبار]] مأخوذه از اصول معتبر است. پس {{متن حدیث|واختارکم لسرّه}} را به هر سه معنا می‌توانیم بگیریم، هر چند در شروح [[زیارت جامعه]] جز همان معنای اوّل نباشد، معنای دوّم و سوّم را هم صحیح می‌دانیم و هیچ اشکالی ندارد»<ref>ر.ک: [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[با پیشوایان هدایتگر ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایتگر ج۱]]؛ ص۱۹۵ تا ۲۹۵.</ref>.


== پاسخ‌های دیگر==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
{{یادآوری پاسخ}}
{{پاسخ پرسش
{{جمع شدن|۱. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
[[پرونده:11662.JPG|بندانگشتی|right|100px|[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]]]
| تصویر = 11662.JPG
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ‌دهنده = سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌
::::::« با توجّه به کلیّات مسایلی که می‌دانیم، این گزینش و انتخاب حق تعالی هم بی‌اساس و بدون حساب نبود و چه بسا خود کلمۀ اِختارَکم مفید این حقیقت باشد. وقتی عدّه‌ای دانشجو و محصّل قابل، جمع شده و استادِ آگاهی می‌خواهد چند نفر از آنان را برای رشتۀ خاصّی انتخاب کند، قهراً همۀ ملاک‌ها را در نظر می‌گیرد و بدون حساب و کتاب اختیار و گزینشی نمی‌نماید، هر چند ممکن است دچار اشتباه بشود. وقتی انتخاب یک انسان عادی براساس حساب و ضوابط خاصّ است، به طریق اولی انتخاب و اختیار پروردگار این چنین است. مضاف بر این، در گزینش او هیچ احتمال خطا و اشتباه و یا سایر جهاتی که ممکن است در مخلوق پیش آید و نتیجه خلاف واقع و حقیقت گردد، راه پیدا نمی‌کند. چنین خدایی از میان همۀ خلقش این چهارده نور مقدّس را برای پذیرا شدن سرش اختیار نموده و اسرارش را به آنان عنایت فرموده، و در مقام فعلیّت و ظهور از نقطۀ ختمیّۀ رسالت به آخرین حلقۀ رشته وصایت رسالت، [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} منتقل شده، هم‌چنین از یکی به دیگری انتقال یافته که این حدیث صریحاً آن را بازگو می‌نماید: {{عربی|"عن ابی جعفر {{ع}} قال: ان رسول الله {{صل}} دعا علیا فی المرض الذی توفی فیه فقال: یا علی، ادن منی حتی اسر الیک ما اسر الله الی و ائتمنک علی ما ائتمنی الله علیه، ففعل ذلک رسول الله {{صل}} بعلی، و فعله علی بالحسن، و فعله الحسن بالحسین، و فعله الحسین بابی، و فعله ابی بی صلوات الله علیهم اجمعین"}}.<ref>الانوار اللامعه ۱۱۸.</ref> [[امام باقر|حضرت باقر]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} علی {{ع}} را در مرضی که از دنیا رحلت نمود طلبید و به او فرمود: علی جان، پیش آی تا اسراری که خدا در اختیار من نهاده و به رسم سرّ سپرده، به تو سپارم، و بر آنچه خدا مرا امین شمرده امین گمارم و در اختیارت بگذارم. این عمل را پیامبر اکرم نسبت به علی{{ع}} انجام داد، و امیرالمؤمنین در حق فرزندش حسن {{ع}}، و امام مجتبی نسبت به برادرش سیدالشهدا، و [[امام حسین]]{{ع}} در حق پدرم، و پدرم هم نسبت به من این کار را عهده‌دار شد. صلوات خدا بر همۀ آن‌ها باد. یعنی هر کدام که می‌خواستند از دنیا بروند اسراری که خداوند به آن‌ها سپرده بود به حجت بعد از خود، که از سلسلۀ اِختارَکم لسره و از زمرۀ برگزیده شدگان برای سرّ حق تعالی بود، می‌سپردند تا به آخرین آن‌ها رسید، و امروز در اختیار حضرت خاتم الاوصیا، [[امام مهدی|حجة بن الحسن]] {{ع}} قرار دارد» <ref>ر. ک. [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۳۲۴.</ref>.
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
{{پایان جمع شدن}}
 
«با توجّه به کلیّات مسایلی که می‌دانیم، این [[گزینش]] و [[انتخاب]] [[حق تعالی]] هم بی‌اساس و بدون حساب نبود و چه بسا خود کلمۀ اِختارَکم مفید این [[حقیقت]] باشد. وقتی عدّه‌ای دانشجو و محصّل قابل، جمع شده و استادِ [[آگاهی]] می‌خواهد چند نفر از آنان را برای رشتۀ خاصّی انتخاب کند، قهراً همۀ ملاک‌ها را در نظر می‌گیرد و بدون [[حساب و کتاب]] [[اختیار]] و گزینشی نمی‌نماید، هر چند ممکن است دچار [[اشتباه]] بشود. وقتی انتخاب یک [[انسان]] عادی براساس حساب و ضوابط خاصّ است، به طریق اولی انتخاب و اختیار [[پروردگار]] این چنین است. مضاف بر این، در گزینش او هیچ احتمال [[خطا]] و اشتباه و یا سایر جهاتی که ممکن است در مخلوق پیش آید و نتیجه خلاف واقع و حقیقت گردد، راه پیدا نمی‌کند. چنین خدایی از میان همۀ خلقش این چهارده [[نور]] [[مقدّس]] را برای پذیرا شدن سرش اختیار نموده و اسرارش را به آنان [[عنایت]] فرموده، و در [[مقام]] فعلیّت و ظهور از نقطۀ ختمیّۀ [[رسالت]] به آخرین حلقۀ رشته [[وصایت]] رسالت، [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} منتقل شده، هم‌چنین از یکی به دیگری انتقال یافته که این [[حدیث]] صریحاً آن را بازگو می‌نماید: {{متن حدیث|عن ابی جعفر{{ع}} قال: ان رسول الله{{صل}} دعا علیا فی المرض الذی توفی فیه فقال: یا علی، ادن منی حتی اسر الیک ما اسر الله الی و ائتمنک علی ما ائتمنی الله علیه، ففعل ذلک رسول الله{{صل}} بعلی، و فعله علی بالحسن، و فعله الحسن بالحسین و فعله الحسین بابی، و فعله ابی بی‌صلوات الله علیهم اجمعین"}}.<ref>الانوار اللامعه ۱۱۸.</ref> [[امام باقر|حضرت باقر]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را در [[مرضی]] که از [[دنیا]] [[رحلت]] نمود‌طلبید و به او فرمود: علی [[جان]]، پیش آی تا اسراری که [[خدا]] در اختیار من نهاده و به رسم سرّ سپرده، به تو سپارم، و بر آنچه خدا مرا [[امین]] شمرده امین گمارم و در اختیارت بگذارم. این عمل را [[پیامبر اکرم]] نسبت به علی{{ع}} انجام داد، و [[امیرالمؤمنین]] در [[حق]] فرزندش حسن{{ع}}، و [[امام مجتبی]] نسبت به برادرش [[سیدالشهدا]]، و [[امام حسین]]{{ع}} در حق پدرم، و پدرم هم نسبت به من این کار را عهده‌دار شد. [[صلوات خدا]] بر همۀ آنها باد. یعنی هر کدام که می‌خواستند از [[دنیا]] بروند اسراری که [[خداوند]] به آنها سپرده بود به [[حجت]] بعد از خود، که از سلسلۀ اِختارَکم لسره و از زمرۀ برگزیده شدگان برای سرّ [[حق تعالی]] بود، می‌سپردند تا به آخرین آنها رسید، و امروز در [[اختیار]] حضرت [[خاتم الاوصیا]]، [[امام مهدی|حجة بن الحسن]]{{ع}} قرار دارد»<ref>ر.ک: [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص۳۲۴.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. آقای حسینی؛
| تصویر = 11439.jpg
| پاسخ‌دهنده = سید مجتبی حسینی
| پاسخ = آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


{{جمع شدن|۲. آقای حسینی؛}}
«{{متن حدیث|وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ}}<ref>و [خداوند] شما را ظرف اسرار خویش قرار داد.</ref> سِرّ، با [[غیب]] اشتراکات زیادی دارد، اما سِرّ، [[وادی]] ویژه‌ای است. سِرّ یعنی راز و هر رازی ممکن است غیب هم باشد، ولی هر [[غیبی]] ممکن است راز و سِرّ نباشد. توقف کردن در لایه‌های آشکار پدیده‌ها، ما را از عالم سِرّ [[غافل]] می‌کند. معمولاً كل عالم و همه [[مخلوقات]]، لایه‌های زیرینی دارند که سِرّ هستند. در اینجا سِرّ به [[خداوند]] منتسب شده است.
[[پرونده:11439.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی حسینی]]]]
::::::آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«{{عربی|"وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"}}<ref>و [خداوند] شما را ظرف اسرار خویش قرار داد.</ref> سِرّ، با غیب اشتراکات زیادی دارد، اما سِرّ، وادی ویژه‌ای است. سِرّ یعنی راز و هر رازی ممکن است غیب هم باشد، ولی هر غیبی ممکن است راز و سِرّ نباشد. توقف کردن در لایه‌های آشکار پدیده‌ها، ما را از عالم سِرّ غافل می‌کند. معمولاً كل عالم و همه مخلوقات، لایه‌های زیرینی دارند که سِرّ هستند. در اینجا سِرّ به خداوند منتسب شده است.


:::::*'''سِرّ خداوند:''' فرازهای زیارت جامعه کبیره، بسیار توحیدی است. در بعضی از قسمت‌ها ممکن است توحید مستتر و در بخش‌های بسیاری توحید ظاهر باشد. ظهور توحید در فرازهایی است که مرجع ضمير، خداوند است: {{عربی|"اِصْطَفَيْكُمْ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اِخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"}} در همه این عبارات، سخن از خداوند و توحید است. اگر سِرّ، چیزی بود که به همین راحتی بیان می‌شد، دیگر سِرّ نبود. سِرّ، ماهیتی نورانی دارد که به همراه این مطلب منتقل می‌شود و ممکن است اصلاً از مقوله لفظ نباشد. [[امام باقر]] {{ع}} فرمودند: خورشید یک هفتادم نور کرسی، کرسی یک هفتادم نور عرش، عرش یک هفتادم نور حجاب و حجاب یک هفتادم نور سِرّ است.
'''سِرّ خداوند:''' فرازهای [[زیارت جامعه کبیره]]، بسیار [[توحیدی]] است. در بعضی از قسمت‌ها ممکن است [[توحید]] [[مستتر]] و در بخش‌های بسیاری توحید ظاهر باشد. ظهور توحید در فرازهایی است که [[مرجع]] ضمير، خداوند است: {{متن حدیث|اِصْطَفَيْكُمْ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اِخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ}} در همه این عبارات، [[سخن]] از خداوند و توحید است. اگر سِرّ، چیزی بود که به همین [[راحتی]] بیان می‌شد، دیگر سِرّ نبود. سِرّ، ماهیتی [[نورانی]] دارد که به همراه این مطلب منتقل می‌شود و ممکن است اصلاً از مقوله لفظ نباشد. [[امام باقر]]{{ع}} فرمودند: [[خورشید]] یک هفتادم [[نور]] [[کرسی]]، کرسی یک هفتادم نور [[عرش]]، عرش یک هفتادم نور [[حجاب]] و حجاب یک هفتادم نور سِرّ است.


:::::*'''حجاب نور:''' چشمی که وادی سِرّ را می‌بیند، چشم ظاهری نیست. در آن وادی یا باید ان ابزارهای دیگری استفاده کرد، یا ابزارها را تعالی داد {{عربی|"حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوب"}}<ref>اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۸۷</ref> بعضی از حجاب‌ها مثل شرک، خیانت و ظلم، حجاب‌های ظلمانی هستند، اما برخی از حجاب‌ها -مثل حجاب بين خالق و مخلوق- ماهیتی نورانی دارند. این حجاب نور برای کسانی است که حجاب‌های ظلمانی را کنار زده‌اند. بین پیامبر {{صل}} و خدا هم حجاب هست، اما این حجاب نورانی است. به همین دلیل در بعضی از عبارات به پیامبر {{صل}} «حجاب‌الله» خطاب شده است؛ یعنی اگر پیامبر {{صل}} نباشند و خداوند بخواهد با مردم سخن بگوید، همه می‌سوزند. خداوند آیه‌ای به کوه نازل فرمود و موسی {{ع}} از هوش رفت: {{عربی| {{متن قرآن|فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا}}﴾}}<ref>سوره اعراف، آیه ۱۴۳</ref> بنابراین پیامبر {{صل}} حجاب نورانی بین خدا و خلق -نوری در عالی‌ترین درجه- هستند.
'''حجاب نور:''' چشمی که وادی سِرّ را می‌بیند، [[چشم]] ظاهری نیست. در آن وادی یا باید ان ابزارهای دیگری استفاده کرد، یا ابزارها را تعالی داد {{متن حدیث|حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوب}}<ref>اقبال الاعمال، ج ۲، ص۶۸۷</ref> بعضی از حجاب‌ها مثل [[شرک]]، [[خیانت]] و [[ظلم]]، حجاب‌های ظلمانی هستند، اما برخی از حجاب‌ها -مثل حجاب بين [[خالق]] و مخلوق- ماهیتی نورانی دارند. این حجاب نور برای کسانی است که حجاب‌های ظلمانی را کنار زده‌اند. بین [[پیامبر]]{{صل}} و [[خدا]] هم حجاب هست، اما این حجاب نورانی است. به همین دلیل در بعضی از عبارات به پیامبر{{صل}} «حجاب‌الله» خطاب شده است؛ یعنی اگر پیامبر{{صل}} نباشند و خداوند بخواهد با [[مردم]] سخن بگوید، همه می‌سوزند. خداوند آیه‌ای به [[کوه]] نازل فرمود و [[موسی]]{{ع}} از [[هوش]] رفت: {{متن قرآن|فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا}}<ref>سوره اعراف، آیه ۱۴۳</ref> بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} [[حجاب]] [[نورانی]] بین [[خدا]] و [[خلق]] -نوری در عالی‌ترین درجه- هستند.


:::::*'''راز ناگفتنی:''' قبلاً هم گفته شد خداوند ائمه {{عم}} را برای عالم سِرّ انتخاب کرد. در عالم سِرّ، معصومین {{عم}} از انسان دستگیری می‌کنند. هر کس باید قدر خودش را بداند، چرا که او تنها جسم نیست، بلکه یک بسته حامل سِرّ از امام زمان عجل الله فرجه است. گذشتگان هم تنها جسم و نور ائمه {{عم}} را دیده‌اند، ولی سِرّشان را ندیده‌اند؛ {{عربی|"اَلْإِمَامُ... نُورٌ جَلِيٌّ وَ سِرٌّ خَفِيٌّ"}}<ref>«امام، نور آشکار و سِرّ پنهان است.»؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۷۲</ref> نور خورشید هم جلی و جاذبه‌اش خفی است، یعنی جاذبه خورشید در شب و روز فرقی نمی‌کند و همیشه خفی است، اما نور خورشید هنگامی که ظهور دارد، جلی است.
'''راز ناگفتنی:''' قبلاً هم گفته شد [[خداوند]] [[ائمه]]{{عم}} را برای عالم سِرّ [[انتخاب]] کرد. در عالم سِرّ، [[معصومین]]{{عم}} از [[انسان]] [[دستگیری]] می‌کنند. هر کس باید قدر خودش را بداند،؛ چراکه او تنها [[جسم]] نیست، بلکه یک بسته حامل سِرّ از [[امام زمان]] [[عجل الله فرجه]] است. گذشتگان هم تنها جسم و [[نور ائمه]]{{عم}} را دیده‌اند، ولی سِرّشان را ندیده‌اند؛ {{عربی|"اَلْإِمَامُ... نُورٌ جَلِيٌّ وَ سِرٌّ خَفِيٌّ"}}<ref>«امام، نور آشکار و سِرّ پنهان است».؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص۱۷۲</ref> [[نور]] [[خورشید]] هم جلی و جاذبه‌اش خفی است، یعنی [[جاذبه]] خورشید در شب و [[روز]] فرقی نمی‌کند و همیشه خفی است، اما نور خورشید هنگامی که ظهور دارد، جلی است.


:::::*'''سَرسلسله سِرّ:''' لایه سِرّ وجود ما، به دست امام است. ما گناه می‌کنیم و متأسفانه زمین می‌خوریم و دچار مشکلات می‌شویم، اما هیچ‌گاه به ته دره سقوط نمی‌کنیم، چون سَر طناب سِرّ، دست امام است. [[زهیر بن قین]] راهش را از [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} جدا کرده بود، اما ایشان زهیر را دوست داشتند؛ یعنی سر طناب سِرّ زهیر به دست سیدالشهدا {{ع}} بود و حضرت رهایش نکردند. وقتی سیدالشهدا {{ع}} دیدند زهیر دارد به ته دره سقوط می‌کند، طناب او را کشیدند و زهیری که ظاهراً عثمانی الرأى بود، کربلایی شد؛ چون روز اول سِرّش را به دست اباعبدالله {{ع}} داده بود. امام مسئولند که سر طناب را به دست داشته باشند و ما مسئولیم که دستمان را در دست حضرت بگذاریم. از این‌رو اگر دور شویم، ممکن است زمین بخوریم، در تاریکی فرو برویم و سرمان کلاه بگذارند، اما مادامی که سر طناب در دست ایشان است، امید نجات وجود دارد. حضرت خودشان کسی را دنبال ما می‌فرستند. امام زمان هر عصری، سرسلسله سِرّ همه را به دست دارد. در این بین، کسانی زیرک هستند که مراقبت می‌کنند و سعی دارند از امام جدا نشوند و قلبی، معرفتی و محبتی تبعیت کامل از امام زمانشان داشته باشند. همه ما در اینکه سرنخمان به دست امام است، مشترک هستیم. رشته اتصالمان به امام حتی اگر به مویی بند باشد، پاره نمی‌شود. نمونه‌اش را می‌شود در ماه محرم دید. وقتی پرچم عزای [[امام حسین|سیدالشهداء]] {{ع}} را روی در و دیوار می‌بینیم، دوباره به مجلس [[امام حسین]] {{ع}} کشیده می‌شویم. گفتیم لازم نیست ما به دنبال سِرّ برویم؛ سِرّ باید خود در وجود ما نشو و نما کند. برای اینکه سِرّ، در وجودمان ایجاد شود، کافی است قرآن را درست بخوانیم و به ائمه {{عم}} نزدیک شویم، چرا که {{عربی|"وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ"}}<ref>«امامان قلب‌های مؤمنین را نورانی می‌کنند». اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۴</ref> هر کس به دنبال اباعبدالله {{ع}} باشد، خدا قلبش را نورانی می‌کند. قلب که نورانی شود، سِرّ در او ایجاد می‌شود؛ البته فرموده‌اند سِرّ ما در هر قلبی وارد نمی‌شود: {{عربی|"إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخْلاَقٌ حَسَنَةٌ..."}}<ref>«تا اخلاقمان حسنه و سینه‌مان نورانی نباشد، سِرّی در وجودمان جای نمی‌گیرد». اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰۱</ref> هر کس به [[اهل بیت]]{{عم}} نزدیک‌تر باشد، به عالم سِرّ نزدیک‌تر است. بعضی‌ها به خاطر شدت قرابتی که به امامان {{عم}} دارند خودشان سِرّ می‌شوند. رمزآلودترین این حرکت‌ها "سِرّ فی سِرّ" و قضیه سیدالشهدا{{ع}} است. شاید هم به خاطر همین رمزآلود بودن است که حسین {{ع}} تمام‌نشدنی است. عاشورای امام حسین {{ع}} و کربلا تمام نمی‌شود. هر سال که می‌آید، دوباره همان حرف‌ها را از [[امام حسین]]{{ع}} می‌زنیم، ولی باز هم حس می‌کنیم برای قلبمان تازه است، چرا که «سِرّ فی سِرّ» است. خود حرکت سیدالشهدا{{ع}} هم سِرّ است. عبدالله بن جعفر، از رجال سرشناس، فهیم و منتسب به خانواده پیامبر {{صل}} و داماد امیرالمؤمنین {{ع}} و حضرت زهرا [[س]] بود. او به [[امام حسین]]{{ع}} عرض کرد: این مسیری که شما می‌روید، خیلی مسیر درستی نیست... و امام را نصیحت کرد. حضرت تشکر کردند و فرمودند: در خواب پیامبر {{صل}} را دیدم که مرا به یک مورد امر کردند. آن مورد را به کسی نگفته‌ام و نخواهم گفت تا خدای خود را ملاقات کنم. گوشه‌ها و لایه‌هایی ظاهری از این ماجرا و سِرّ فی سِرّ، مثل {{عربی|الله شاء أن يراك قتيلا"}} آشکار و روشن شده است. هنوز معلوم نیست که روز ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه، چگونه پرده از این سِرّ برداشته می‌شود، اما فرموده‌اند: هنگامی که قیام‌کننده ما ظهور کند، سِرّی باقی نمی‌ماند. در دوره ظهور، همه می‌فهمند امام حسین {{ع}} چه کرده‌اند. حتی معنی زیارت عاشورا هم آن موقع فهمیده می‌شود» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۲ ص: ۲۳ تا ۲۷.</ref>.
'''سَرسلسله سِرّ:''' لایه سِرّ وجود ما، به [[دست امام]] است. ما [[گناه]] می‌کنیم و متأسفانه [[زمین]] می‌خوریم و دچار [[مشکلات]] می‌شویم، اما هیچ‌گاه به ته دره [[سقوط]] نمی‌کنیم، چون سَر طناب سِرّ، دست امام است. [[زهیر بن قین]] راهش را از [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} جدا کرده بود، اما ایشان [[زهیر]] را [[دوست]] داشتند؛ یعنی سر طناب سِرّ زهیر به دست [[سیدالشهدا]]{{ع}} بود و حضرت رهایش نکردند. وقتی سیدالشهدا{{ع}} دیدند زهیر دارد به ته دره سقوط می‌کند، طناب او را کشیدند و زهیری که ظاهراً [[عثمانی]] الرأى بود، کربلایی شد؛ چون روز اول سِرّش را به دست [[اباعبدالله]]{{ع}} داده بود. [[امام]] مسئولند که سر طناب را به دست داشته باشند و ما مسئولیم که دستمان را در [[دست حضرت]] بگذاریم. از این‌رو اگر دور شویم، ممکن است زمین بخوریم، در [[تاریکی]] فرو برویم و سرمان کلاه بگذارند، اما مادامی که سر طناب در دست ایشان است، [[امید]] [[نجات]] وجود دارد. حضرت خودشان کسی را دنبال ما می‌فرستند. امام زمان هر عصری، سرسلسله سِرّ همه را به دست دارد. در این بین، کسانی [[زیرک]] هستند که [[مراقبت]] می‌کنند و سعی دارند از [[امام]] جدا نشوند و [[قلبی]]، [[معرفتی]] و محبتی [[تبعیت]] کامل از امام زمانشان داشته باشند. همه ما در اینکه سرنخمان به [[دست امام]] است، مشترک هستیم. رشته اتصالمان به امام حتی اگر به مویی بند باشد، پاره نمی‌شود. نمونه‌اش را می‌شود در [[ماه محرم]] دید. وقتی [[پرچم]] عزای [[امام حسین|سیدالشهداء]]{{ع}} را روی در و [[دیوار]] می‌بینیم، دوباره به مجلس [[امام حسین]]{{ع}} کشیده می‌شویم. گفتیم لازم نیست ما به دنبال سِرّ برویم؛ سِرّ باید خود در وجود ما نشو و نما کند. برای اینکه سِرّ، در وجودمان ایجاد شود، کافی است [[قرآن]] را درست بخوانیم و به [[ائمه]]{{عم}} نزدیک شویم،؛ چراکه {{متن حدیث|وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«امامان قلب‌های مؤمنین را نورانی می‌کنند». اصول کافی، ج ۱، ص۱۹۴</ref> هر کس به دنبال [[اباعبدالله]]{{ع}} باشد، [[خدا]] قلبش را [[نورانی]] می‌کند. [[قلب]] که نورانی شود، سِرّ در او ایجاد می‌شود؛ البته فرموده‌اند سِرّ ما در هر قلبی وارد نمی‌شود: {{متن حدیث|إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخْلاَقٌ حَسَنَةٌ...}}<ref>«تا اخلاقمان حسنه و سینه‌مان نورانی نباشد، سِرّی در وجودمان جای نمی‌گیرد». اصول کافی، ج ۱، ص۴۰۱</ref> هر کس به [[اهل بیت]]{{عم}} نزدیک‌تر باشد، به عالم سِرّ نزدیک‌تر است. بعضی‌ها به خاطر شدت قرابتی که به [[امامان]]{{عم}} دارند خودشان سِرّ می‌شوند. رمزآلودترین این حرکت‌ها "سِرّ فی سِرّ" و قضیه [[سیدالشهدا]]{{ع}} است. شاید هم به خاطر همین رمزآلود بودن است که حسین{{ع}} تمام‌نشدنی است. عاشورای امام حسین{{ع}} و [[کربلا]] تمام نمی‌شود. هر سال که می‌آید، دوباره همان حرف‌ها را از امام حسین{{ع}} می‌زنیم، ولی باز هم [[حس]] می‌کنیم برای قلبمان تازه است،؛ چراکه «سِرّ فی سِرّ» است. خود حرکت سیدالشهدا{{ع}} هم سِرّ است. [[عبدالله بن جعفر]]، از [[رجال]] سرشناس، [[فهیم]] و منتسب به [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} و داماد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و حضرت [[زهرا]] س بود. او به امام حسین{{ع}} عرض کرد: این مسیری که شما می‌روید، خیلی مسیر [[درستی]] نیست... و [[امام]] را [[نصیحت]] کرد. حضرت تشکر کردند و فرمودند: در [[خواب]] [[پیامبر]]{{صل}} را دیدم که مرا به یک مورد امر کردند. آن مورد را به کسی نگفته‌ام و نخواهم گفت تا خدای خود را [[ملاقات]] کنم. گوشه‌ها و لایه‌هایی ظاهری از این ماجرا و سِرّ فی سِرّ، مثل {{متن حدیث|إن الله شاء أن يراك قتيلا}} آشکار و روشن شده است. هنوز معلوم نیست که [[روز]] [[ظهور حضرت حجت]] [[عجل الله فرجه]]، چگونه پرده از این سِرّ برداشته می‌شود، اما فرموده‌اند: هنگامی که قیام‌کننده ما ظهور کند، سِرّی باقی نمی‌ماند. در [[دوره ظهور]]، همه می‌فهمند [[امام حسین]]{{ع}} چه کرده‌اند. حتی معنی [[زیارت عاشورا]] هم آن موقع فهمیده می‌شود»<ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۲ ص ۲۳ تا ۲۷.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


==پرسش‌های وابسته==
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{پرسش وابسته}}
{{ستون-شروع|2}}
# [[مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)]]  
# [[مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)]]  
## <sub>[[مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)]]</sub>
## <sub>[[مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)]]</sub>
خط ۸۹: خط ۹۲:
# [[مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)]]
{{پایان}}
{{پایان پرسش وابسته}}
{{پایان}}
 
 


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل‌های پرسش دانشنامه]]
[[رده:پرسش]]
[[رده:مقام معصوم]]
[[رده:پرسمان مقام معصوم]]
۱۱۷٬۱۰۸

ویرایش