ابومعمر فهری: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} | |||
== مقدمه == | |||
او شخصی هوشمند، [[صاحب نظر]] و پرحافظه بود؛ ازاینرو [[مردم]] میپنداشتند که دو [[قلب]] دارد و وی را ذوالقلبین میخواندند. خود نیز [[باور]] داشت <ref> روض الجنان، ج۱۵، ص۳۴۳.</ref> و میگفت: در سینهام دو قلب است که با آن دو، بیش از آنچه [[محمد]] با قلب خویش میاندیشد، میاندیشم.<ref>کشفالاسرار، ج۸، ص۴.</ref> در [[جنگ بدر]] پس از [[شکست]] [[مشرکان]]، او نیز در حالی که کفشی به پا و کفشی در دست داشت، میگریخت. به او گفتند: ای [[ابومعمر]]! چرا اینگونه گریزانی؟! پاسخ داد: متوجه نشدم چهمیکنم؛ پنداشتم هر دو را به پا کردهام. گفتند: اگر با دو [[دل]] دریافت میکردی، این حالت بر تو پوشیده نمیماند. با این واقعه، [[پندار]] مردم بر طرف شد و دریافتند که او فقط یک قلب دارد.<ref> مجمعالبیان، ج۷، ص۵۲۶.</ref> برخی از [[مفسران]]، [[شأن نزول]] بخشی از [[آیه]] {{متن قرآن|مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ}}<ref>«خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است؛ و آن همسرانتان را که «ظهار» میکنید مادران (راستین) شما و فرزند خواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است؛ این تنها گفتار شما بر زبانتان است و خداوند است که حقّ میگوید و اوست که راه را نشان میدهد» سوره احزاب، آیه ۴.</ref> را ابومعمّر دانستهاند <ref>کشفالاسرار، ج۸، ص۴; روضالجنان، ج۱۵، ص۳۴۳، مجمعالبیان، ج۷، ص۵۲۶.</ref> که [[خداوند]] در آن آیه، وجود دو قلب در [[درون انسان]] را [[نفی]] کردهاست. | |||
بعضی ابومعمر را از [[صحابه]] دانستهاند؛<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۶۱.</ref> بیش از آنچه بیان شد، اطلاعی از او در دست نیست.<ref>[[سید حسن فاطمی|فاطمی، سید حسن]]، [[ابومُعَمَر فهری (مقاله)|مقاله «ابومُعَمَر فهری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 58-59.</ref> | |||
< | |||
== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
#[[پرونده:000053.jpg|22px]] [[سید حسن فاطمی|فاطمی، سید حسن]]، [[ابومُعَمَر فهری (مقاله)|مقاله «ابومُعَمَر فهری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۲''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:ابومعمر فهری]] | [[رده:ابومعمر فهری]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۹
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
او شخصی هوشمند، صاحب نظر و پرحافظه بود؛ ازاینرو مردم میپنداشتند که دو قلب دارد و وی را ذوالقلبین میخواندند. خود نیز باور داشت [۱] و میگفت: در سینهام دو قلب است که با آن دو، بیش از آنچه محمد با قلب خویش میاندیشد، میاندیشم.[۲] در جنگ بدر پس از شکست مشرکان، او نیز در حالی که کفشی به پا و کفشی در دست داشت، میگریخت. به او گفتند: ای ابومعمر! چرا اینگونه گریزانی؟! پاسخ داد: متوجه نشدم چهمیکنم؛ پنداشتم هر دو را به پا کردهام. گفتند: اگر با دو دل دریافت میکردی، این حالت بر تو پوشیده نمیماند. با این واقعه، پندار مردم بر طرف شد و دریافتند که او فقط یک قلب دارد.[۳] برخی از مفسران، شأن نزول بخشی از آیه مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ[۴] را ابومعمّر دانستهاند [۵] که خداوند در آن آیه، وجود دو قلب در درون انسان را نفی کردهاست.
بعضی ابومعمر را از صحابه دانستهاند؛[۶] بیش از آنچه بیان شد، اطلاعی از او در دست نیست.[۷]
منابع
پانویس
- ↑ روض الجنان، ج۱۵، ص۳۴۳.
- ↑ کشفالاسرار، ج۸، ص۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۵۲۶.
- ↑ «خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است؛ و آن همسرانتان را که «ظهار» میکنید مادران (راستین) شما و فرزند خواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است؛ این تنها گفتار شما بر زبانتان است و خداوند است که حقّ میگوید و اوست که راه را نشان میدهد» سوره احزاب، آیه ۴.
- ↑ کشفالاسرار، ج۸، ص۴; روضالجنان، ج۱۵، ص۳۴۳، مجمعالبیان، ج۷، ص۵۲۶.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۶۱.
- ↑ فاطمی، سید حسن، مقاله «ابومُعَمَر فهری»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 58-59.