ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = ابومعبد خزاعی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[ابومعبد خزاعی]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ابومعبد خزاعی]]''' است. "'''[[ابومعبد خزاعی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]] - [[ابومعبد خزاعی در تراجم و رجال]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابومعبد خزاعی در حدیث]] | [[ابومعبد خزاعی در نهج البلاغه]] | [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
== آشنایی اجمالی ==
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابومعبد خزاعی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
نام او [[اکثم بن جون]] یا [[اکثم بن ابی الجون]] (نام ابوالجون را بعضی عبدالعزی<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> و بعضی عبدالعزیز<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> گفته‌اند)، عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[همسر]] [[ام معبد]] و یکی از [[صحابه پیامبر اسلام]] {{صل}} می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>.
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== شباهت او به [[دجال]] و [[عمرو بن لحی|عمرو بن لُحی]] ==
*[[عبدالعزی بن منقذ بن ربیعة خزاعی]]، مشهور به [[ابومعبد]] از جمله [[صحابیان]] و [[راویان حدیث]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷ ص۳۸.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره [[زندگی]] او مطالب چندانی در منابع مطرح نشده است. در بسیاری از منابع، او با نام [[اکثم بن جون]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۰ و ۳۳۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.</ref> یاد شده است، و در برخی از منابع نیز وی با نام [[اکثم‌ بن ابی‌الجون]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابو سعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج۲، ص۳۵۵.</ref> یا [[اکثم بن عبدالعزی]]<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹.</ref> معرفی شده است.
در [[روایت]] آمده روزی [[رسول اکرم]] {{صل}} به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا [[رسول‌الله]]! آیا شباهت داشتن من به [[دجال]] به ضرر من است؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".
*وی عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] ([[رهبر]] [[توابین]]) بوده است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. همسرش، [[ام‌معبد]]، از [[زنان]] [[مهاجر]] و [[مسلمان]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۲۵.</ref>، زنی دلیر و بافضیلت و [[بخشنده]] بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و همراهان وی، هنگام [[هجرت به مدینه]]، در منزلگاه قدید<ref>قدید موضعی نزدیک مکه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.</ref>، مهمان [[ام‌معبد]] شدند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ص۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>. به نظر می‌رسد همین امر زمینه [[اسلام آوردن]] او و شوهرش، [[ابومعبد]] شده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابو معبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۱.</ref>.
*در منابع آمده است: [[پیامبر خدا]]، به قصد [[هجرت به مدینه]]، از [[مکه]] خارج شد. [[ابوبکر]] و غلامش، [[عامر بن فُهَیره]]، و راهنمای آن دو، [[عبدالله بن اریقط لیثی]]، از در [[خیمه]] [[ام‌معبد خُزاعی]] گذر کردند. او زنی بود که جلوی [[خیمه]] می‌نشست و به دیگران [[آب]] و [[غذا]] می‌داد. از او پرسیدند که آیا گوشت و خرما دارد تا از وی بخرند؟ [[ام‌معبد]] به علت [[قحطی]] و [[خشکسالی]] از اینکه نمی‌توانست از ایشان [[پذیرایی]] کند عذرخواهی کرد<ref>طبق نقلی دیگر ام معبد گوسفندی برای پیامبر و همراهانش ذبح کرد. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. در همین زمان، [[چشم]] [[پیامبر]]{{صل}} به گوسفند لاغری افتاد که در کنار [[خیمه]] بود. پستان گوسفند بر اثر [[دعای پیامبر]]{{صل}} پُر شد. [[پیامبر]]{{صل}} ظرفی‌ طلبید؛ آن‌گاه، شیر فراوانی از آن دوشید. همگی از آن شیر خوردند و سیر شدند. سپس ظرف را پر از شیر کرد و نزد [[ام‌معبد]] گذاشت، و به طرف [[مدینه]] حرکت کردند.
*وقتی [[ابومعبد]] به [[خیمه]] برگشت از همسرش درباره آن ظرف پرسید. [[ام‌معبد]] به مبارکی قدوم مهمان خویش اشاره و ماجرا را بیان کرد. [[ابومعبد]] گفت: "به [[خدا]] قسم! این مرد، همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که او را تعقیب می‌کنند". سپس از [[ام‌معبد]] خواست تا [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} را توصیف کند... [[ابومعبد]] گفت: "اگر او را دیده بودم از او می‌خواستم تا مرا به [[همراهی]] خویش مفتخر سازد. اکنون نیز تا بتوانم به هر وسیله‌ای که باشد این کار را خواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.
*به نظر می‌رسد [[ابومعبد]] و همسرش پس از این ماجرا به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرده باشند. در [[نقلی]] آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ابومعبد]] فرمود: "من [[دجال]] را دیدم. او شبیه‌ترین [[مردم]] به [[اکثم بن ابی‌الجون]] بود". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرر می‌زند؟" فرمود: "خیر، چون تو مؤمنی و او [[کافر]]"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۶.</ref>. این [[نقل]] و نیز [[هجرت]] و [[اسلام]] همسرش<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>، [[سخن]] سابق ([[هجرت به مدینه]])، را [[تأیید]] می‌کند.
*در [[نقلی]] دیگر، شبیه [[نقل]] پیشین آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "من در [[آتش]] [[عمرو بن لحی]] را دیدم... او اولین کسی بود که [[دین ابراهیم]]{{ع}} را تغییر داد... و [[بت]] [[نصب]] کرد. شبیه‌ترین افراد به او، اکثم بن ابی الجون است". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرری می‌زند؟" [[حضرت]] فرمود: "خیر، تو [[مسلمانی]]، و او [[کافر]] بود"<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۴.</ref>. ابن عبدالبر قائل است که [[حدیث]] اول (شباهت اکثم به [[دجال]]) صحیح نیست<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۹.</ref>.
*[[شیخ طوسی]]، [[ابومعبد]] را از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} خوانده است<ref>شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۶.</ref> منابع، [[ابومعبد]] را یکی از [[راویان]] نیز معرفی کرده‌اند و معتقدند [[روایت]] مشهور مهمان شدن [[رسول خدا]]{{صل}} نزد [[ام‌معبد]] را او [[نقل]] کرده است<ref>شیخ الاسلام رازی، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. از جمله [[فرزندان]] او می‌توان به [[معبد]]، [[نصر]] و دختری به نام خلدیه اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۱۳۰.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابو معبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>.


==منابع==
در [[روایت]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "[[عمرو بن لحی]] را در [[آتش]] دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، تو مؤمنی و او [[کافر]]؛ زیرا او اول کسی است که [[دین]] [[حضرت اسماعیل]] را [[تغییر]] داد، [[بت‌پرستی]] را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را [[تشریع]] کرد"<ref>بحیره: در [[دوران جاهلیت]] هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، [[آزاد]] بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر [[زنان]] [[حرام]] می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند.
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابومعبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]


==پانویس==
سائبه: اگر کسی [[نذر]] می‌کرد، مثلاً اگر از [[سفر]]، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم [[آزاد]] بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند.
{{یادآوری پانویس}}
 
{{پانویس2}}
وصیله: اگر بچه گوسفند در شکم هفتم، نر بود و یا نر و ماده بودند آن را برای [[بت‌ها]] [[قربانی]] می‌کردند و [[زنان]] از گوشت این [[قربانی]] نمی‌خوردند و اگر بچه شکم هفتم، ماده بود، مانند سایر گوسفندان بود و خوردن آن را [[حلال]] می‌دانستند.
 
حام: شتر نری بود که اگر از [[نسل]] آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر [[آزاد]] بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند.
 
اما [[اسلام]] خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را [[حرام]] ندانسته و در [[آیه]] ۱۰۳ [[سوره مائده]] [[مردم]] را از این امر غلط زمان [[جاهلیت]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} [[[سوره مائده]]، [[آیه]] ۱۰۳]. ([[مجمع البیان]] فی [[تفسیر القرآن]]، [[طبرسی]]، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۳۳، به [[نقل]] از: کشاف، [[زمخشری]]، ج۱، ص۵۳۴. </ref><ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>
 
== اکثم و [[مرد]] [[منافق]] ==
اکثم می‌گوید: "در یکی از [[جنگ‌ها]] ([[خیبر]]) <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref> به [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کردیم که فلان مرد در [[جنگ]] بسیار جدی است، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "او [[اهل]] [[جهنم]] است!" گفتیم: یا [[رسول‌الله]]! اگر این شخص با این [[عبادت]] و [[اخلاق نیکو]] و کوشش در [[جهاد]] [[جهنمی]] است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او [[منافق]] است و [[جهنمی]] است". از آن پس در میدان [[جنگ]] کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آنکه به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آنکه مجروح شد و از پای درآمد.
 
به [[پیامبر]] {{صل}} گفتیم: یا [[رسول الله]]! آن مرد در حال [[شهادت]] است. [[پیامبر]] {{صل}} باز هم فرمود او در [[جهنم]] است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر [[زندگی]] که درد او زیاد شد نوک [[شمشیر]] را روی سینه خود گذاشت و خود را آن [[قدر]] روی [[شمشیر]] فشار داد تا این که [[شمشیر]] از پشتش خارج شد و [[جان]] داد. در این موقع معنی سخن [[رسول خدا]] {{صل}} برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به [[خدمت]] [[پیامبر]] رسیده و گفتیم [[گواهی]] می‌دهیم که به [[راستی]] شما [[پیامبر الهی]] می‌باشید.
 
[[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش [[کردار]] [[اهل بهشت]] ولی خود [[اهل]] [[جهنم]] باشد، و دیگری اعمالش [[اعمال]] [[اهل]] [[جهنم]] ولی خود [[اهل بهشت]] باشد که این [[سعادت]] و [[شقاوت]] موقع [[مرگ]] نصیبش می‌شود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۲.</ref>
 
== اکثم و [[نقل]] روایتی از [[پیامبر]] {{صل}} ==
از اکثم [[روایت]] شده که [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را [[نیکو]] گردان و رفقایت را اکرام کن"<ref>{{متن حدیث|يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۳.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[ام‌معبد]] (همسر)
* [[معبد بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[نصر بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[سلیمان بن صرد خزاعی]] (برادرزاده)
{{پایان مدخل وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[اکثم بن جون (مقاله)|مقاله «اکثم بن جون»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


{{صحابه}}
[[رده:مدخل]]
[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
۲۴٬۴۳۹

ویرایش