حمزة بن عبدالمطلب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۹: خط ۹:


== نسب ==
== نسب ==
[[حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]] فرزند [[عبدالمطلب]] و [[عموی پیامبر]] {{صل}} و [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} است و [[مادر]] او [[هاله]] دختر [[وهیب بن عبدمناف]] و دختر عموی [[آمنه بنت وهب]] مادر [[رسول خدا]] {{صل}} است. کنیه‌اش ابویعلی است و پس از [[مهاجرت]] به [[مدینه]] به [[ابوعماره]] [[شهرت]] یافت<ref> المعارف، ص ۶۰۰؛ الاشتقاق، ص ۷۰.</ref>. سال تولد او را سال ۲ یا ۴ قبل از [[عام‌الفیل]] نوشته‌اند، از این رو [[اختلاف]] [[سنی]] او با [[پیامبر]] بین ۲<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۷۰؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶۷ ـ ۷۰.</ref> تا ۴<ref> انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۳.</ref> سال است. چون [[حمزه]] از [[ثویبه]] [[کنیز]] [[ابولهب]] شیر خورده و [[پیامبر]] {{صل}} هم از این [[زن]] شیر خورده، [[برادر]] رضاعی او محسوب می‌شود؛ به همین دلیل وقتی [[ازدواج]] دختر حمزه را به حضرت پیشنهاد کردند، فرمود: او دختر برادر رضاعی من است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۸؛ الاکمال فی اسماء الرجال، خطیب تبریزی، ص۴۱؛ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۱۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۰۹؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
[[حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]] فرزند [[عبدالمطلب]] و [[عموی پیامبر]] {{صل}} و [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} است و [[مادر]] او [[هاله]] دختر [[وهیب بن عبدمناف]] و دختر عموی [[آمنه بنت وهب]] مادر [[رسول خدا]] {{صل}} است. کنیه‌اش ابویعلی است و پس از [[مهاجرت]] به [[مدینه]] به [[ابوعماره]] [[شهرت]] یافت<ref> المعارف، ص ۶۰۰؛ الاشتقاق، ص ۷۰.</ref>. سال تولد او را سال ۲ یا ۴ قبل از [[عام‌الفیل]] نوشته‌اند، از این رو [[اختلاف]] [[سنی]] او با [[پیامبر]] بین ۲<ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۷۰؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶۷ ـ ۷۰.</ref> تا ۴<ref> انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۳.</ref> سال است. چون [[حمزه]] از [[ثویبه]] [[کنیز]] [[ابولهب]] شیر خورده و [[پیامبر]] {{صل}} هم از این [[زن]] شیر خورده، [[برادر]] رضاعی او محسوب می‌شود؛ به همین دلیل وقتی [[ازدواج]] دختر حمزه را به حضرت پیشنهاد کردند، فرمود: او دختر برادر رضاعی من است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۸؛ الاکمال فی اسماء الرجال، خطیب تبریزی، ص۴۱؛ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۱۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۰۹؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


حمزه در [[جوانی]] همراه با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[پیمان]] حلف‌الفضول شرکت داشت. همچنین از او در [[همراهی]] با [[ابوطالب]] و [[پیامبر]] در خواستگاری از [[خدیجه]] نام برده‌اند. حمزه، زمانی که روزگار بر [[ابوطالب]] تنگ آمده بود، [[سرپرستی]] [[جعفر]] را بر عهده گرفت. وی در دوران [[جاهلیّت]] [[ریاست]] یافت و به جایگاهی رسید که با او [[پیمان]] می‌بستند. حمزه در آغاز [[رسالت پیامبر]]، گرچه هنوز [[مسلمان]] نشده بود، اما مانند برادرش [[ابوطالب]] به [[حمایت]] از [[پیامبر اکرم]] در برابر [[مشرکان]] برخاست و در مواردی به تلافی [[آزار]] [[مشرکان]] پرداخت<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۱۱.</ref>.
حمزه در [[جوانی]] همراه با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[پیمان]] حلف‌الفضول شرکت داشت. همچنین از او در [[همراهی]] با [[ابوطالب]] و [[پیامبر]] در خواستگاری از [[خدیجه]] نام برده‌اند. حمزه، زمانی که روزگار بر [[ابوطالب]] تنگ آمده بود، [[سرپرستی]] [[جعفر]] را بر عهده گرفت. وی در دوران [[جاهلیّت]] [[ریاست]] یافت و به جایگاهی رسید که با او [[پیمان]] می‌بستند. حمزه در آغاز [[رسالت پیامبر]]، گرچه هنوز [[مسلمان]] نشده بود، اما مانند برادرش [[ابوطالب]] به [[حمایت]] از [[پیامبر اکرم]] در برابر [[مشرکان]] برخاست و در مواردی به تلافی [[آزار]] [[مشرکان]] پرداخت<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۳۱۱.</ref>.


== [[ازدواج]] و [[فرزندان]] ==
== [[ازدواج]] و [[فرزندان]] ==
وی سه بار [[ازدواج]] کرد. در ازدواج با [[سلمی]] دختر عمیس، باجناق [[جعفر بن ابی طالب]] شد و دخترش [[امامه]] از این [[همسر]] است که پس از شهادتش و بازگشت [[جعفر]] از [[حبشه]] تحت تکفل جعفر قرار گرفت<ref> انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۹.</ref>. [[یعلی]] و [[عامر]] پسران حمزه از زنی [[اوسی]]<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵.</ref> و [[عماره]] پسر دیگرش از [[مادری]] از [[خزرج]] بود. پسری دیگر به نام بکر هم برایش یاد کرده‌اند. [[عامر]] در [[کودکی]] درگذشت<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵.</ref> و [[امامه]] را [[رسول خدا]] {{صل}} به پاس خدمات [[ابوسلمه]] به [[عقد]] [[ازدواج]] [[سلمة بن ابی سلمه]] درآورد؛ ولی پیش از زفاف، [[سلمه]] درگذشت<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۲.</ref>. [[یعلی بن حمزه]] ۵ پسر به نام‌های [[عماره]]، [[فضل]]، [[زبیر]]، [[عقیل]] و [[محمد]] داشت؛ لکن همگی در کودکی درگذشتند و برای حمزه فرزند و عقبی نماند<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ المنتظم، ج ۳، ص ۱۷۸.</ref>. [[محدثان]]، تنها دو [[حدیث]] از حمزه [[ثبت]] کرده‌اند<ref> معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۶۷۹؛ الاصابه، ج ۲، ص ۱۰۶.</ref>.<ref> [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
وی سه بار [[ازدواج]] کرد. در ازدواج با [[سلمی]] دختر عمیس، باجناق [[جعفر بن ابی طالب]] شد و دخترش [[امامه]] از این [[همسر]] است که پس از شهادتش و بازگشت [[جعفر]] از [[حبشه]] تحت تکفل جعفر قرار گرفت<ref> انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۹.</ref>. [[یعلی]] و [[عامر]] پسران حمزه از زنی [[اوسی]]<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵.</ref> و [[عماره]] پسر دیگرش از [[مادری]] از [[خزرج]] بود. پسری دیگر به نام بکر هم برایش یاد کرده‌اند. [[عامر]] در [[کودکی]] درگذشت<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵.</ref> و [[امامه]] را [[رسول خدا]] {{صل}} به پاس خدمات [[ابوسلمه]] به [[عقد]] [[ازدواج]] [[سلمة بن ابی سلمه]] درآورد؛ ولی پیش از زفاف، [[سلمه]] درگذشت<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۲.</ref>. [[یعلی بن حمزه]] ۵ پسر به نام‌های [[عماره]]، [[فضل]]، [[زبیر]]، [[عقیل]] و [[محمد]] داشت؛ لکن همگی در کودکی درگذشتند و برای حمزه فرزند و عقبی نماند<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ المنتظم، ج ۳، ص ۱۷۸.</ref>. [[محدثان]]، تنها دو [[حدیث]] از حمزه [[ثبت]] کرده‌اند<ref> معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۶۷۹؛ الاصابه، ج ۲، ص ۱۰۶.</ref>.<ref> [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== [[اسلام]] حمزه ==
== [[اسلام]] حمزه ==
حمزه در [[سال سوم بعثت]] به [[دین اسلام]] مشرف شد. داستان اسلام آوردن حضرت حمزه را چنین [[نقل]] کرده‌اند: روزی [[ابوجهل]] در نزدیکی [[صفا]] به پیامبر {{صل}} برخورد و تا توانست ایشان را [[اذیت]] کرد و [[ناسزا]] گفت و عیب‌جویی کرد، کنیز [[عبدالله جدعان]] از میان اطاقی در بالای صفا همه این احوال را [[مشاهده]] کرد، موقعی که ابوجهل از اذیت پیامبر {{صل}} [[دست]] کشید به [[مسجد]] رفت و پیامبر {{صل}} هم به [[راه]] خود رفت.
درباره [[تاریخ]] [[گرایش]] [[حمزه]] به [[اسلام]] [[اختلاف]] نظر زیاد است، در حالی که برخی [[روایات]] از اسلام عموی پیامبر {{صل}} در سال دوم بعثت سخن می‌گوید: کسانی بر آنند که حمزه پس از ورود [[پیامبر]] {{صل}} به خانه ارقم [[مسلمان]] شد.
 
چنان که می‌گویند: ورود پیامبر {{صل}} به خانه ارقم در اواخر سال سوم بود. حسب [[روایت]] دیگری گفته‌اند: حمزه سه [[روز]] پیش از عمر اسلام آورد.
 
گویند: عمر در سال ششم پس از خروج پیامبر {{صل}} از خانه ارقم مسلمان شد. این هم تناقض دارد؛ زیرا پیامبر {{صل}} در اواخر [[سال سوم بعثت]] و فقط برای یک ماه وارد خانه ارقم شد. خواهیم دید که عمر سال‌ها پس از حمزه مسلمان شد.
 
ابن هشام و برخی دیگر، اسلام حمزه را پس از [[هجرت به حبشه]] یعنی حوالی سال شش [[مبعث]] می‌دانند، ما نیز همین نظر را ترجیح می‌دهیم؛ زیرا چنان که مقدسی می‌گوید، وقتی حمزه مسلمان شد، پیامبر {{صل}} و [[مسلمانان]] با آمدن او [[عزّت]] گرفتند. این کار بر [[مشرکان]] سخت آمد و مجبور شدند، [[تغییر]] روش دهند. از این‌رو به جای انزوای پیامبر {{صل}} به [[سرزنش]] روی آوردند و کوشیدند او را با [[مال]] و [[ثروت]] به سوی خود، جلب کنند. چنان که همسری [[دختران]] [[قریش]] را نیز به او پیشنهاد کردند<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۸- ۱۴۹.</ref>.
 
آن چنان که از [[سیره]] ابن هشام به دست می‌آید، این پیشنهادها پس از هجرت به حبشه بود. حمزه پس از علنی شدن [[دعوت]] و مذاکرات قریش با [[ابو طالب]] مسلمان شد. هنگامی که شیوه [[دشمنی]] و [[آزار]] و اذیّت را برای برخورد با پیامبر {{صل}} در پیش گرفتند.
 
به هر حال اسلام حمزه، تحوّل جدیدی بود که در محاسبات قریش در نیامده بود. او با ورود خود به اسلام معیارها را به کلّی دگرگون ساخت، بازوی قریش را از کار انداخت، بر [[وحشت]] آنها افزود و [[طغیان]] و [[سرکشی]] آنان را فروخواباند<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۵۰.</ref>.
 
داستان اسلام آوردن حضرت حمزه را چنین [[نقل]] کرده‌اند: روزی [[ابوجهل]] در نزدیکی [[صفا]] به پیامبر {{صل}} برخورد و تا توانست ایشان را [[اذیت]] کرد و [[ناسزا]] گفت و عیب‌جویی کرد، کنیز [[عبدالله جدعان]] از میان اطاقی در بالای صفا همه این احوال را مشاهده کرد، موقعی که ابوجهل از اذیت پیامبر {{صل}} [[دست]] کشید به [[مسجد]] رفت و پیامبر {{صل}} هم به [[راه]] خود رفت.


هنوز جمعیت تماشاچیان متفرق نشده بودند که حمزه از شکارگاه برگشت، از علت [[اجتماع]] پرسید؟ کنیز عبدالله داستان را برایش شرح داد. حمزه گفت: ابوجهل کجاست؟ گفتند: در مسجد است؛ حمزه به مسجد رفت و با کمان چنان بر سرش کوبید که شکاف بزرگی برداشت، او را به [[زمین]] کشید و زیر پا نهاد، ولی [[مردم]] میان‌جیگری نموده و او را از دست حمزه [[نجات]] دادند.
هنوز جمعیت تماشاچیان متفرق نشده بودند که حمزه از شکارگاه برگشت، از علت [[اجتماع]] پرسید؟ کنیز عبدالله داستان را برایش شرح داد. حمزه گفت: ابوجهل کجاست؟ گفتند: در مسجد است؛ حمزه به مسجد رفت و با کمان چنان بر سرش کوبید که شکاف بزرگی برداشت، او را به [[زمین]] کشید و زیر پا نهاد، ولی [[مردم]] میان‌جیگری نموده و او را از دست حمزه [[نجات]] دادند.


چون حمزه در [[جاهلیت]] هم به [[پشتیبانی]] [[ستمدیدگان]] معروف بود، این عمل او را به همان حساب گرفتند، منتهی چون [[مشرک]] بود خواستند با تحریک احساساتش علیه [[دین اسلام]] او را خاموش کنند، لذا گفتند: ابویعلی مگر [[مسلمانی]] گرفته و از [[دین]] اجدادی خود دست کشیده‌ای که چنین داغ شده‌ای؟ با شنیدن این جمله [[احساسات]] [[خویشاوندی]] [[حمزه]] تحریک شد و گفت: آری [[مسلمان]] شده‌ام: {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ}}، به [[خدا]] از ایمانم دست نمی‌کشم، اگر می‌توانید جلوگیری کنید.
چون حمزه در [[جاهلیت]] هم به پشتیبانی ستمدیدگان معروف بود، این عمل او را به همان حساب گرفتند، منتهی چون [[مشرک]] بود خواستند با تحریک احساساتش علیه [[دین اسلام]] او را خاموش کنند، لذا گفتند: ابویعلی مگر [[مسلمانی]] گرفته و از [[دین]] اجدادی خود دست کشیده‌ای که چنین داغ شده‌ای؟ با شنیدن این جمله [[احساسات]] [[خویشاوندی]] [[حمزه]] تحریک شد و گفت: آری [[مسلمان]] شده‌ام: {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ}}، به [[خدا]] از ایمانم دست نمی‌کشم، اگر می‌توانید جلوگیری کنید.


پس از آنکه خشمش فرو نشست و غضبش خاموش شد نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و اظهار داشت: پسر برادرم آیا آنچه می‌گویی [[حق]] است؟ پیامبر {{صل}} سوره‌ای از [[قرآن]] بر او خواند تا کاملاً روشن شد و بر ایمانش ثابت ماند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۸۸؛ المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۲؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۳؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۳۳۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۸۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۴۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۳.</ref>.
پس از آنکه خشمش فرو نشست و غضبش خاموش شد نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و اظهار داشت: پسر برادرم آیا آنچه می‌گویی [[حق]] است؟ پیامبر {{صل}} سوره‌ای از [[قرآن]] بر او خواند تا کاملاً روشن شد و بر ایمانش ثابت ماند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۸۸؛ المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۲؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۳؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۳۳۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۸۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۴۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۳.</ref>.
خط ۲۷: خط ۳۹:
پیامبر {{صل}} از [[ایمان آوردن]] حمزه خوشحال و [[ابوطالب]] هم مسرور شد و اشعاری در تعریف او سرود که در ضمن حالات ابوطالب درج گردید. [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}} فرمودند: "هیچ [[حمیت]] و غیرتی وارد [[بهشت]] نمی‌شود جز [[غیرت]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] و آن زمانی بود که شکم گوسفند بر روی سر پیامبر {{صل}} انداختند و او به خاطر پسر [[برادر]] خود [[خشمگین]] شد"<ref>{{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمْ يُدْخِلِ اَلْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَدِيثِ اَلسَّلَى اَلَّذِي أُلْقِيَ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۳۰۸؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج۵، ص۷۲؛ وسائل الشیعة، حر عاملی، ج۱۵، ص۳۷۲.</ref>.
پیامبر {{صل}} از [[ایمان آوردن]] حمزه خوشحال و [[ابوطالب]] هم مسرور شد و اشعاری در تعریف او سرود که در ضمن حالات ابوطالب درج گردید. [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}} فرمودند: "هیچ [[حمیت]] و غیرتی وارد [[بهشت]] نمی‌شود جز [[غیرت]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] و آن زمانی بود که شکم گوسفند بر روی سر پیامبر {{صل}} انداختند و او به خاطر پسر [[برادر]] خود [[خشمگین]] شد"<ref>{{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمْ يُدْخِلِ اَلْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَدِيثِ اَلسَّلَى اَلَّذِي أُلْقِيَ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۳۰۸؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج۵، ص۷۲؛ وسائل الشیعة، حر عاملی، ج۱۵، ص۳۷۲.</ref>.


مسلمان شدن حمزه بر [[شوکت]] و [[عظمت]] پیامبر {{صل}} و [[مسلمانان]] افزود زیرا به خاطر او کمتر می‌توانستند به حضرت [[اذیت]] و آزار برسانند. او پس از حضرت [[ابوطالب]] یگانه حامی و [[پشتیبان]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود. به همین جهت از طرف [[پروردگار]] [[لقب]] [[اسدالله]] و اسد رسوله یعنی [[شیر خدا]] و [[رسول خدا]] به او [[عطا]] شد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۶۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۶۹؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۳.</ref>. در این باره رسول خدا {{صل}} فرمودند: "[[جبرئیل]] نزد من آمد و به من خبر داد که [[حمزه]] بین اهالی آسمان‌های هفت‌گانه شیر خدا و رسول خدا نوشته شده است"<ref>{{متن حدیث|جائني جَبْرَئِيلُ واخبرني بِأَنْ حَمْزَةَ مَكْتُوبُ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ اسدالله رَسُولَهُ}}؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۶۸؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۴۹؛ کشف الخفاء، عجلونی، ج۲، ص۳۴۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۷؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۰۹-۲۱۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۲.</ref>
مسلمان شدن حمزه بر [[شوکت]] و [[عظمت]] پیامبر {{صل}} و [[مسلمانان]] افزود زیرا به خاطر او کمتر می‌توانستند به حضرت [[اذیت]] و آزار برسانند. او پس از حضرت [[ابوطالب]] یگانه حامی و [[پشتیبان]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود. به همین جهت از طرف [[پروردگار]] [[لقب]] [[اسدالله]] و اسد رسوله یعنی [[شیر خدا]] و [[رسول خدا]] به او [[عطا]] شد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۶۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۶۹؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۳.</ref>. در این باره رسول خدا {{صل}} فرمودند: "[[جبرئیل]] نزد من آمد و به من خبر داد که [[حمزه]] بین اهالی آسمان‌های هفت‌گانه شیر خدا و رسول خدا نوشته شده است"<ref>{{متن حدیث|جائني جَبْرَئِيلُ واخبرني بِأَنْ حَمْزَةَ مَكْتُوبُ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ اسدالله رَسُولَهُ}}؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۶۸؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۴۹؛ کشف الخفاء، عجلونی، ج۲، ص۳۴۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۷؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۰۹-۲۱۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۲؛ [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۵۰.</ref>


== [[عقد اخوت]] حمزه با [[زید بن حارثه]] ==
== [[عقد اخوت]] حمزه با [[زید بن حارثه]] ==
در [[سال دوم هجرت]] زمانی که پیامبر {{صل}} میان [[یاران]] [[عقد]] [[برادری]] برقرار فرمود، میان حمزه و [[زید بن حارثه]] عقد برادری خواند<ref> الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۹؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۰، ص۳۶؛ الدرّر، ابن عبدالبر، ص۹۲؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۲، ص۲۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۴۱؛ مناقب امام امیرالمؤمنین، سلیمان کوفی، ج۱، ص۳۳۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۸، ص۱۷۱؛ الدرّ المنثور، سیوطی، ج۳، ص۲۰۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۴.</ref>. هم‌چنین [[نقل]] شده زمانی که رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد همه [[عقد]] اخوت‌ها را نقض کرد جزء عقد اخوت و [[برادری]] خود با [[امام علی]] {{ع}} و دیگری برادری حمزه با [[زید بن حارثه]] که هم‌چنان پا برجا بود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. این عقد اخوت به درخواست زید بن حارثه فرزند خوانده رسول خدا {{صل}} و با موافقت رسول خدا {{صل}} انجام شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۶.</ref>. در [[جنگ اُحد]] حمزه، [[زید بن حارثه]] را [[وصی]] خود قرار داد و به او [[وصیت]] کرد<ref>عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۱-۲۱۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
در [[سال دوم هجرت]] زمانی که پیامبر {{صل}} میان [[یاران]] [[عقد]] [[برادری]] برقرار فرمود، میان حمزه و [[زید بن حارثه]] عقد برادری خواند<ref> الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۹؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۰، ص۳۶؛ الدرّر، ابن عبدالبر، ص۹۲؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۲، ص۲۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۴۱؛ مناقب امام امیرالمؤمنین، سلیمان کوفی، ج۱، ص۳۳۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۸، ص۱۷۱؛ الدرّ المنثور، سیوطی، ج۳، ص۲۰۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۴.</ref>. هم‌چنین [[نقل]] شده زمانی که رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد همه [[عقد]] اخوت‌ها را نقض کرد جزء عقد اخوت و [[برادری]] خود با [[امام علی]] {{ع}} و دیگری برادری حمزه با [[زید بن حارثه]] که هم‌چنان پا برجا بود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. این عقد اخوت به درخواست زید بن حارثه فرزند خوانده رسول خدا {{صل}} و با موافقت رسول خدا {{صل}} انجام شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۹۶.</ref>. در [[جنگ اُحد]] حمزه، [[زید بن حارثه]] را [[وصی]] خود قرار داد و به او [[وصیت]] کرد<ref>عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۱-۲۱۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== حمزه و [[بیعت عقبه]] ==
== حمزه و [[بیعت عقبه]] ==
حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان [[پیامبر اسلام]] {{صل}} قرار داشته است، چنانکه اولین سریه<ref>سریه آن است که شخص پیغمبر {{صل}} همراه لشکر نباشد و اگر پیامبر باشد آن را غزوه می‌نامند.</ref> رسول خدا با [[سرپرستی]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] بوده است<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۲: الدرر، ابن عبدالبر، ص۹۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۶۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۰۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ص۴۷۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی، ص۲۰۰.</ref> و یا آنکه در [[عقبه]] یعنی آن شبی که [[مردم مدینه]] در [[منی]] [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شدند و با او [[پیمان]] بستند تا حضرتش به [[مدینه]] کوچ کند، [[مردم]] [[مکه]] که از این [[اجتماع]] خبردار شدند همگی با [[شمشیر]] به [[خانه]] [[عبدالمطلب]] که محل انجمن بود [[هجوم]] آوردند و فقط [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و [[حمزه]] جلو گردنه پاس می‌دادند که جمعیت [[قریش]] رسیدند، حمزه با شمشیر کشیده جلو جمعیت [[ایستاده]] و قسم یاد کرد به [[خدا]] هر که قدم به این گردنه بگذارد او را با شمشیر قطعه قطعه می‌کنم، مردم که چنین دیدند عقب‌نشینی کرده و برگشتند<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۷۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۴۴؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۲، ص۲۹۴؛ حلیة الأبرار، علامه بحرانی، ج۱، ص۹۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان [[پیامبر اسلام]] {{صل}} قرار داشته است، چنانکه اولین سریه<ref>سریه آن است که شخص پیغمبر {{صل}} همراه لشکر نباشد و اگر پیامبر باشد آن را غزوه می‌نامند.</ref> رسول خدا با [[سرپرستی]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] بوده است<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۲: الدرر، ابن عبدالبر، ص۹۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۶۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۰۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ص۴۷۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی، ص۲۰۰.</ref> و یا آنکه در [[عقبه]] یعنی آن شبی که [[مردم مدینه]] در [[منی]] [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شدند و با او [[پیمان]] بستند تا حضرتش به [[مدینه]] کوچ کند، [[مردم]] [[مکه]] که از این [[اجتماع]] خبردار شدند همگی با [[شمشیر]] به [[خانه]] [[عبدالمطلب]] که محل انجمن بود [[هجوم]] آوردند و فقط [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و [[حمزه]] جلو گردنه پاس می‌دادند که جمعیت [[قریش]] رسیدند، حمزه با شمشیر کشیده جلو جمعیت [[ایستاده]] و قسم یاد کرد به [[خدا]] هر که قدم به این گردنه بگذارد او را با شمشیر قطعه قطعه می‌کنم، مردم که چنین دیدند عقب‌نشینی کرده و برگشتند<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۷۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۴۴؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۲، ص۲۹۴؛ حلیة الأبرار، علامه بحرانی، ج۱، ص۹۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== حمزه اولین [[فرمانده لشکر]] [[اسلام]] ==
== حمزه اولین فرمانده لشکر [[اسلام]] ==
در [[سال اول هجری]] در حالی که بیش از هفت ماه از [[هجرت]] رسول خدا {{صل}} نگذشته بود، آن حضرت، حمزه عموی خود را همراه با سی نفر سواره از [[مهاجرین]] با پرچمی سفید [[مأمور]] حمله به کاروان [[اقتصادی]] قریش که از [[شام]] به مکه می‌رفت کرد و حمزه با [[ابوجهل]] و سیصد نفر از همراهانش مواجه شد ولی براثر [[میانجیگری]] مجدی بن [[عمرو]] جهنی [[جنگی]] در نگرفت<ref> المغازی، ج ۱، ص ۹؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۹۵.</ref>. این اولین لشکری بود که رسول خدا {{صل}} در مدینه به [[مأموریت]] فرستاد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۶ و ۵۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۴۳۰۱؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲۳، ص۱۸۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۷۱؛ الاعلام، زرکلی، ج۲، ص۲۷۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۴.</ref>.
در [[سال اول هجری]] در حالی که بیش از هفت ماه از [[هجرت]] رسول خدا {{صل}} نگذشته بود، آن حضرت، حمزه عموی خود را همراه با سی نفر سواره از [[مهاجرین]] با پرچمی سفید [[مأمور]] حمله به کاروان [[اقتصادی]] قریش که از [[شام]] به مکه می‌رفت کرد و حمزه با [[ابوجهل]] و سیصد نفر از همراهانش مواجه شد ولی براثر میانجیگری مجدی بن [[عمرو]] جهنی [[جنگی]] در نگرفت<ref> المغازی، ج ۱، ص ۹؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۹۵.</ref>. این اولین لشکری بود که رسول خدا {{صل}} در مدینه به مأموریت فرستاد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۶ و ۵۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۴۳۰۱؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲۳، ص۱۸۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۷۱؛ الاعلام، زرکلی، ج۲، ص۲۷۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۴.</ref>.


در [[غزوه ابواء]] که اولین غزوه‌ای بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در آن شرکت می‌کرد [[پرچم]] رسول خدا {{صل}} سفید و در دست [[حمزه]] قرار داشت<ref>البدایة والنهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹.</ref>. هم‌چنین [[نقل]] شده است در [[غزوه عشیره]] یا ذوالعشیره که ۱۶ ماه بعد از [[هجرت]] رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] واقع شد؛ [[پرچم سفید]] آن به دست [[حمزه عموی پیامبر]] {{صل}} بود<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۳؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
در [[غزوه ابواء]] که اولین غزوه‌ای بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در آن شرکت می‌کرد [[پرچم]] رسول خدا {{صل}} سفید و در دست [[حمزه]] قرار داشت<ref>البدایة والنهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹.</ref>. هم‌چنین [[نقل]] شده است در [[غزوه عشیره]] یا ذوالعشیره که ۱۶ ماه بعد از [[هجرت]] رسول خدا {{صل}} به [[مدینه]] واقع شد؛ [[پرچم سفید]] آن به دست [[حمزه عموی پیامبر]] {{صل}} بود<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۳؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== حمزه در [[جنگ بدر]] ==
== حمزه در [[جنگ بدر]] ==
خط ۴۹: خط ۶۱:
حمزه با عتبه جنگید و او را کشت، عبیده با شیبه که از همه بزرگتر بودند هم‌نبرد شدند، ولی عبیده [[شکست]] خورد و پایش با شمشیر شیبه [[قطع]] شد، اما قبل از آنکه شیبه فرصتی بیابد تا او را [[شهید]] کند، علی {{ع}} و حمزه به کمک وی شتافتند و شیبه را هم کشتند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۳-۷۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۴۷؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۸۵؛ الفصول المهمة فی معرفة الائمه، ابن صباغ، ج۱، ص۳۱۶.</ref>.
حمزه با عتبه جنگید و او را کشت، عبیده با شیبه که از همه بزرگتر بودند هم‌نبرد شدند، ولی عبیده [[شکست]] خورد و پایش با شمشیر شیبه [[قطع]] شد، اما قبل از آنکه شیبه فرصتی بیابد تا او را [[شهید]] کند، علی {{ع}} و حمزه به کمک وی شتافتند و شیبه را هم کشتند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۳-۷۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۴۷؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۸۵؛ الفصول المهمة فی معرفة الائمه، ابن صباغ، ج۱، ص۳۱۶.</ref>.


[[حمزه]] در [[جنگ‌ها]] با پر شترمرغی که در بالای سر قرار می‌داد شناخته می‌شد. در [[بدر]] با دو [[شمشیر]] در مقابل [[رسول خدا]] {{صل}} جنگید، بسیاری از [[اسیران]] بدر می‌پرسیدند آنکه بالای سر خود با پر علامت نهاده کیست؟ گفته می‌شد حمزه است، می‌گفتند او ما را [[اسیر]] نمود<ref>ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۱۱۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۸۱؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۵۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۳-۲۱۴؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
[[حمزه]] در [[جنگ‌ها]] با پر شترمرغی که در بالای سر قرار می‌داد شناخته می‌شد. در [[بدر]] با دو [[شمشیر]] در مقابل [[رسول خدا]] {{صل}} جنگید، بسیاری از [[اسیران]] بدر می‌پرسیدند آنکه بالای سر خود با پر علامت نهاده کیست؟ گفته می‌شد حمزه است، می‌گفتند او ما را [[اسیر]] نمود<ref>ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۱۱۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۸۱؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۵۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۳-۲۱۴؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== حمزه و [[نزول]] [[آیه]] ==
== حمزه و نزول [[آیه]] ==
{{اصلی|حمزة بن عبدالمطلب در قرآن}}
{{اصلی|حمزة بن عبدالمطلب در قرآن}}
 
[[نقل]] شده است [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ}}<ref>«اینان دو گروه دشمنند که درباره پروردگارشان با هم به دشمنی برخاستند، پس بر (تن) آنان که کفر ورزیدند جامه‌ای از آتش بریده‌اند، از فراز سرشان آب جوش می‌ریزند» سوره حج، آیه ۱۹.</ref> در [[شأن]] ۶ نفری از [[مؤمنین]] و [[کفار]] که [[روز]] بدر با هم جنگیدند نازل شده است که آن شش نفر عبارت‌اند از [[حمزه عموی پیامبر]] که [[عتبه بن ربیعه]] را کشت و [[امام علی]] {{ع}} که [[ولید بن عتبه]] را کشت و [[عبیدة بن الحارث]] که با [[شیبة بن ربیعه]] به [[جنگ]] پرداخت که این خصمان دشمنانی که اختصموا فی ربهم درباره خدایشان با یکدیگر می‌جنگند این ۶ نفر از مصادیق آن هستند<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۵، ص۷ (باب المغازی، باب قصه غزوه بدر)، ج۵، ص۲۴۲ (تفسیر القرآن)؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۸، ص۲۴۶؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۶۲؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۸۹؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۸، ص۸۶؛ سبل السلام، کحلانی، ج۴، ص۵۰؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۷؛ تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج۲، ص۵۲۲-۵۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref>
[[نقل]] شده است [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ}}<ref>«اینان دو گروه دشمنند که درباره پروردگارشان با هم به دشمنی برخاستند، پس بر (تن) آنان که کفر ورزیدند جامه‌ای از آتش بریده‌اند، از فراز سرشان آب جوش می‌ریزند» سوره حج، آیه ۱۹.</ref> در [[شأن]] ۶ نفری از [[مؤمنین]] و [[کفار]] که [[روز]] بدر با هم جنگیدند نازل شده است که آن شش نفر عبارت‌اند از [[حمزه عموی پیامبر]] که [[عتبه بن ربیعه]] را کشت و [[امام علی]] {{ع}} که [[ولید بن عتبه]] را کشت و [[عبیدة بن الحارث]] که با [[شیبة بن ربیعه]] به [[جنگ]] پرداخت که این خصمان دشمنانی که اختصموا فی ربهم درباره خدایشان با یکدیگر می‌جنگند این ۶ نفر از مصادیق آن هستند<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۵، ص۷ (باب المغازی، باب قصه غزوه بدر)، ج۵، ص۲۴۲ (تفسیر القرآن)؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۸، ص۲۴۶؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۶۲؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۸۹؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۸، ص۸۶؛ سبل السلام، کحلانی، ج۴، ص۵۰؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۷؛ تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج۲، ص۵۲۲-۵۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۴-۲۱۵.</ref>


== حمزه و کشتن طُعَیمه ==
== حمزه و کشتن طُعَیمه ==
خط ۶۱: خط ۷۲:
چون من در پایین تل قرار داشتم و از طرفی قد من کوتاه‌تر بود نخواستم او در بالا قرار گرفته باشد پس به عقب برگشتم تا در جای همواری بایستم، صدا زد فرار می‌کنی! گفتم: آری شبیه به فرار؛ چون نزدیک من رسید شمشیری حواله من نمود، با سپر رد کردم ولی آنقدر ضربه‌اش [[قوی]] بود که در سپر من اثر گذاشت، شمشیری به گردنش فرود آوردم که [[گمان]] کردم کار او را می‌سازد ولی چون زره‌پوش بر تن داشت در او اثر نکرد.
چون من در پایین تل قرار داشتم و از طرفی قد من کوتاه‌تر بود نخواستم او در بالا قرار گرفته باشد پس به عقب برگشتم تا در جای همواری بایستم، صدا زد فرار می‌کنی! گفتم: آری شبیه به فرار؛ چون نزدیک من رسید شمشیری حواله من نمود، با سپر رد کردم ولی آنقدر ضربه‌اش [[قوی]] بود که در سپر من اثر گذاشت، شمشیری به گردنش فرود آوردم که [[گمان]] کردم کار او را می‌سازد ولی چون زره‌پوش بر تن داشت در او اثر نکرد.


ناگاه برق شمشیری از پشت سرم [[احساس]] کردم، سر را فرود آوردم دیدم کاسه سر این مرد [[مشرک]] با کلاه خودش جدا شده، آنگاه سوار آواز داد [[یا علی]] بگیر او را که من فرزند عبدالمطلبم، نگاه کردم دیدم [[حمزه]] سیدالشهداست و آن مرد مقتول طعیمه پسر عدی است که از شجاعان روزگار بود<ref>الفائق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج۲، ص۱۸۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۳۳۸ (نقل از مغازی واقدی)؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۵.</ref>
ناگاه برق شمشیری از پشت سرم [[احساس]] کردم، سر را فرود آوردم دیدم کاسه سر این مرد [[مشرک]] با کلاه خودش جدا شده، آنگاه سوار آواز داد [[یا علی]] بگیر او را که من فرزند عبدالمطلبم، نگاه کردم دیدم [[حمزه]] سیدالشهداست و آن مرد مقتول طعیمه پسر عدی است که از شجاعان روزگار بود<ref>الفائق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج۲، ص۱۸۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۳۳۸ (نقل از مغازی واقدی)؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۵.</ref>


== حمزه در [[جنگ اُحد]] ==
== حمزه در [[جنگ اُحد]] ==
خط ۸۲: خط ۹۳:
{{عربی|لاَ سَيْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِيٌّ}}<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۱۱۰؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۸۲؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۸۷.</ref>
{{عربی|لاَ سَيْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِيٌّ}}<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۱۱۰؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۸۲؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۸۷.</ref>
{{عربی|فَإِذَا نَدَبْتُمْ هَالِكاً فَابْكُوا اَلْوَفِيَّ وَ أَخِي اَلْوَفِيُّ }}
{{عربی|فَإِذَا نَدَبْتُمْ هَالِكاً فَابْكُوا اَلْوَفِيَّ وَ أَخِي اَلْوَفِيُّ }}
شمشیری جز ذوالفقار نیست و [[جوانمردی]] جز علی وجود ندارد، هرگاه خواستید بر کشته‌ای [[گریه]] کنید، بر [[وفادار]]، و [[برادر]] وفادار (حمزه برادر [[ابوطالب]]) گریه کنید<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۱۴۳؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی الطبری، ص۴۳۳؛ مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۷-۲۱۸؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
شمشیری جز ذوالفقار نیست و [[جوانمردی]] جز علی وجود ندارد، هرگاه خواستید بر کشته‌ای [[گریه]] کنید، بر [[وفادار]]، و [[برادر]] وفادار (حمزه برادر [[ابوطالب]]) گریه کنید<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۱۴۳؛ بشارة المصطفی، محمد بن علی الطبری، ص۴۳۳؛ مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۱۷-۲۱۸؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>
 
=== آخرین شب [[حیات]] [[حمزه]] سیدالشهداء ===
شبی که فردای آن [[پیکار]] [[احد]] بود، [[رسول خدا]] {{صل}} عموی خود، حمزه را فرا خواند درحالی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز حضور داشت و فرمود: ای حمزه، ای عموی پیامبر! به زودی به غیبتی (بسیار) دور خواهی رفت، چه می‌گویی اگر بر [[خدای تبارک و تعالی]] وارد شوی و از تو درباره [[شرایع]] [[اسلام]] و شرط‌های [[ایمان]] سؤال کند؟ حمزه به [[گریستن]] پرداخت و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت: راهنمایی‌ام فرما و به من بفرما که چه باید بگویم! پس [[پیامبر]] فرمود: ای حمزه، باید مخلصانه [[شهادت]] به وحدانیت [[الهی]] بدهی و نیز شهادت بدهی که من به [[حق]] رسول خدا هستم. حمزه عرض کرد: شهادت می‌دهم!
 
پیامبر {{صل}} فرمودند: و شهادت بدهی که [[بهشت]] حق است و [[دوزخ]] حق است و [[قیامت]] بدون [[شک]] آمدنی است و [[صراط]] و [[میزان حق]] است و هرکس ذره‌ای عمل خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هرکس ذره‌ای [[شر]] و بدی انجام دهد آن را می‌بیند و گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ‌اند. باید شهادت بدهی که علی امیرالمؤمنین {{ع}} است! حمزه عرض کرد: شهادت دادم و [[اقرار]] کردم و ایمان آوردم و [[تصدیق]] نمودم! پیامبر فرمود: و باید شهادت بدهی که [[امامان]] از نسل علی، حسن و حسین‌اند و در ذریه حسین هستند! حمزه عرض کرد: ایمان آوردم و تصدیق کردم! و فرمود: باید شهادت دهی که [[فاطمه]] [[سرور]] [[بانوان]] [[جهان]] است! حمزه عرض کرد: آری تصدیق کردم، فرمود: باید شهادت دهی که حمزه سرور [[شهیدان]] و [[شیر خدا]] و شیر [[رسول]] اوست و عموی پیامبر است! باز هم حمزه زار زار [[گریه]] کرد تا آنجا که با صورت به [[زمین]] افتاد. سپس برخاست و دو چشم رسول خدا را می‌بوسید.
 
بار دیگر پیامبر فرمود: باید شهادت دهی که برادرت جعفر در بهشت همراه [[فرشتگان]] در پرواز است و باید شهادت دهی که محمد و آل محمد [[برترین]] آفریدگانند، به سِر و آشکارشان و به ظاهر و باطنشان [[ایمان]] بیاوری و بر اساس همین [[اعتقاد]] [[زندگی]] کنی و بمیری! دوستانشان را [[دوست]] بداری و با دشمنانشان [[دشمن]] باشی! [[حمزه]] عرض کرد: آری ای [[رسول خدا]]، [[خدا]] را بر این [[گواه]] می‌گیرم و تو را، [[خداوند]] برای گواه بودن کافی است!<ref>طرف من الأنباء، ص۱۲۵؛ بحار الأنوار، ج۲۲ ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۸.</ref>


== [[پیامبر]] {{صل}} در کنار کشته حمزه ==
== [[پیامبر]] {{صل}} در کنار کشته حمزه ==
خط ۸۹: خط ۱۰۷:
[[پیامبر]] {{صل}} که دید برگشتن حارث طولانی شد به [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[دستور]] داد برو ببین حال عمویت چگونه است. [[علی]] {{ع}} نیز وقتی دید نمی‌تواند به پیامبر احوال حمزه را بیان کند او هم برنگشت.
[[پیامبر]] {{صل}} که دید برگشتن حارث طولانی شد به [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[دستور]] داد برو ببین حال عمویت چگونه است. [[علی]] {{ع}} نیز وقتی دید نمی‌تواند به پیامبر احوال حمزه را بیان کند او هم برنگشت.


به ناچار [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خود به قلتگاه حمزه آمد، همین که [[مشاهده]] کرد شکم حمزه را دریده و جگرش را بیرون آورده و گوش و دماغ او را بریده‌اند گریان شد و فرمود: بزرگتر از این [[مصیبت]] نخواهم دید و هرگز در جایی درنگ نکرده‌ام که از اینجا بر من سخت‌تر گذشته باشد، [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند که همواره در کارهای خیر کوشا بودی و به [[صله رحم]] علاقه داشتی، اگر نبود که خواهرت [[صفیه]] ناراحت می‌شد و پس از این، این عمل را [[مردم]] پیشه می‌کردند تو را همین طور می‌گذاشتم تا در شکم درندگان و چینه‌دان پرندگان [[محشور]] گردی<ref>مقصود آن است که در این صورت مصیبت فراموش نشود و حس انتقام روز به روز قوی‌تر گردد یا آنکه خشم و غضب پروردگار بر مشرکان زیاد شود؛ سنن الدار قطنی، دارقطنی، ج۴، ص۶۶؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۴، ص۳۷۱؛ تفسیر قرطبی، قرطبی، ج۱۰، ص۲۰۱.</ref>. آنقدر گریست تا از حال رفت، آنگاه فرمود: {{متن حدیث|اسدالله و اسد رسوله يا كاشف الكربات يا حمزة يا ذاب يا مانع عن وجه رسول الله}}؛ اگر بر [[قریش]] غالب و بر ایشان [[دست]] یابم هفتاد نفر از آنها را در عوض تو گوش و دماغشان را می‌برم، [[مسلمانان]] هم گفتند: [[مشرکان]] را چنان مثله کنیم که کسی را چنین مثله نکرده باشند<ref>ذخائر العقبی، طبری، ص۱۸۰؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>.  
به ناچار [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خود به قلتگاه حمزه آمد، همین که مشاهده کرد شکم حمزه را دریده و جگرش را بیرون آورده و گوش و دماغ او را بریده‌اند گریان شد و فرمود: بزرگتر از این [[مصیبت]] نخواهم دید و هرگز در جایی درنگ نکرده‌ام که از اینجا بر من سخت‌تر گذشته باشد، [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند که همواره در کارهای خیر کوشا بودی و به [[صله رحم]] علاقه داشتی، اگر نبود که خواهرت [[صفیه]] ناراحت می‌شد و پس از این، این عمل را [[مردم]] پیشه می‌کردند تو را همین طور می‌گذاشتم تا در شکم درندگان و چینه‌دان پرندگان [[محشور]] گردی<ref>مقصود آن است که در این صورت مصیبت فراموش نشود و حس انتقام روز به روز قوی‌تر گردد یا آنکه خشم و غضب پروردگار بر مشرکان زیاد شود؛ سنن الدار قطنی، دارقطنی، ج۴، ص۶۶؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۴، ص۳۷۱؛ تفسیر قرطبی، قرطبی، ج۱۰، ص۲۰۱.</ref>. آنقدر گریست تا از حال رفت، آنگاه فرمود: {{متن حدیث|اسدالله و اسد رسوله يا كاشف الكربات يا حمزة يا ذاب يا مانع عن وجه رسول الله}}؛ اگر بر [[قریش]] غالب و بر ایشان [[دست]] یابم هفتاد نفر از آنها را در عوض تو گوش و دماغشان را می‌برم، [[مسلمانان]] هم گفتند: [[مشرکان]] را چنان مثله کنیم که کسی را چنین مثله نکرده باشند<ref>ذخائر العقبی، طبری، ص۱۸۰؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>.  


در تعقیب فرمایشات [[پیامبر]] این آیه بر او نازل شد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۳؛ معرفة السنن والآثار، بیهقی، ص۵۵۸؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۳۵.</ref> {{متن قرآن|وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ}}<ref>«و اگر کیفر می‌کنید مانند آنچه خود کیفر شده‌اید کیفر کنید و اگر شکیبایی پیشه کنید همان برای شکیبایان بهتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۶.</ref>. فرمود: خدایا از انتقام گذشتم و صبر می‌کنم<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۳۵؛ جامع البیان، طبری، ج۱۴، ص۲۵۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۷۴؛ الفایق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج۱، ص۲۱۳؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۷؛ معرفة السنن والآثار، بیهقی، ج۶، ص۵۵۸؛ تخریج الأحادیث و الآثار، زیلعی، ج۲، ص۲۵۰؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۶، ص۲۱۱؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۲، ص۳۷۷.</ref>. پیامبر {{صل}} بردی که بر تن داشت درآورد و بر [[بدن]] [[حمزه]] پوشانید ولی وقتی که سرش را می‌پوشانید پاهایش زیر [[آفتاب]] بود و چون پاهایش را می‌پوشانید سر حمزه بیرون بود، برد را روی سر عمویش افکند و از گیاهان صحرا پاهای وی را پوشانید<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۱۸-۲۲۰؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
در تعقیب فرمایشات [[پیامبر]] این آیه بر او نازل شد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۳؛ معرفة السنن والآثار، بیهقی، ص۵۵۸؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۳۵.</ref> {{متن قرآن|وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ}}<ref>«و اگر کیفر می‌کنید مانند آنچه خود کیفر شده‌اید کیفر کنید و اگر شکیبایی پیشه کنید همان برای شکیبایان بهتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۶.</ref>. فرمود: خدایا از انتقام گذشتم و صبر می‌کنم<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۳۵؛ جامع البیان، طبری، ج۱۴، ص۲۵۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۷۴؛ الفایق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج۱، ص۲۱۳؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۷؛ معرفة السنن والآثار، بیهقی، ج۶، ص۵۵۸؛ تخریج الأحادیث و الآثار، زیلعی، ج۲، ص۲۵۰؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۶، ص۲۱۱؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۲، ص۳۷۷.</ref>. پیامبر {{صل}} بردی که بر تن داشت درآورد و بر [[بدن]] [[حمزه]] پوشانید ولی وقتی که سرش را می‌پوشانید پاهایش زیر [[آفتاب]] بود و چون پاهایش را می‌پوشانید سر حمزه بیرون بود، برد را روی سر عمویش افکند و از گیاهان صحرا پاهای وی را پوشانید<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۱۸-۲۲۰؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== [[صفیه]] در کنار کشته [[برادر]] ==
== [[صفیه]] در کنار کشته [[برادر]] ==
پیامبر {{صل}} متوجه شد که صفیه [[خواهر]] حمزه به طرف جنازه برادر می‌آید، به [[زبیر]] فرزندِ صفیه فرمود: برو مادرت را برگردان تا برادر را به این حالت نبیند؛ زبیر پیش رفت و [[پیام]] [[رسول خدا]] {{صل}} را به [[مادر]] [[ابلاغ]] کرد، صفیه گفت: چرا نمی‌گذارید برادرم را ببینم؟ اگر برای آن است که او را مثله کرده‌اند من آن را شنیده‌ام و می‌دانم و این در [[راه خدا]] کم است، ما به این پیشامد خشنودیم و صبر می‌کنیم و در نزد [[خدا]] به حساب می‌آوریم. آنگاه پیامبر {{صل}} فرمود: بگذار بیاید، با این وصف پیامبر {{صل}} [[دست]] [[مبارک]] را بر [[قلب]] صفیه نهاد و [[دعا]] فرمود. صفیه که [[بدن]] [[برادر]] را دید گریان شد، هر وقت [[صفیه]] [[گریه]] می‌کرد [[پیامبر]] {{صل}} هم گریه می‌کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۰۸؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۸۱؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۲۰۸؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۸۳؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۲، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۰.</ref>
پیامبر {{صل}} متوجه شد که صفیه خواهر حمزه به طرف جنازه برادر می‌آید، به [[زبیر]] فرزندِ صفیه فرمود: برو مادرت را برگردان تا برادر را به این حالت نبیند؛ زبیر پیش رفت و [[پیام]] [[رسول خدا]] {{صل}} را به مادر [[ابلاغ]] کرد، صفیه گفت: چرا نمی‌گذارید برادرم را ببینم؟ اگر برای آن است که او را مثله کرده‌اند من آن را شنیده‌ام و می‌دانم و این در [[راه خدا]] کم است، ما به این پیشامد خشنودیم و صبر می‌کنیم و در نزد [[خدا]] به حساب می‌آوریم. آنگاه پیامبر {{صل}} فرمود: بگذار بیاید، با این وصف پیامبر {{صل}} [[دست]] [[مبارک]] را بر [[قلب]] صفیه نهاد و [[دعا]] فرمود. صفیه که بدن [[برادر]] را دید گریان شد، هر وقت [[صفیه]] [[گریه]] می‌کرد [[پیامبر]] {{صل}} هم گریه می‌کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۰۸؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۸۱؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۲۰۸؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۸۳؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۲، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۰.</ref>


== [[نماز]] و [[دفن]] [[حمزه]] ==
== [[نماز]] و [[دفن]] [[حمزه]] ==
پس از آنکه [[مسلمانان]] از [[جنگ]] خلاص شدند و بنا شد بر [[شهدا]] نماز بخوانند و دفن کنند، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} هفتاد بار بر حمزه نماز خواند، به این ترتیب که اول بر حمزه نماز خواند و سپس هر یک از کشته‌ها را می‌آوردند و در جلو بدن حمزه می‌گذاشتند و پیامبر {{صل}} بر هر دو نماز می‌خواند، سپس آن جنازه را برمی‌داشتند و جنازه حمزه باقی بود تا دیگری را آورده و در کنارش بگذارند و نماز بخوانند، به این ترتیب هفتاد بار بر حمزه نماز خوانده شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۴؛ سنن دار قطنی، دار قطنی، ج۴، ص۶۴؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۴، ص۳۷۱؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۸۰؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۱۲۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۸۱؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۷۳؛ ینابیع المودة، قندوزی، ج۲، ص۲۱۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸ و ج۳، ص۱۱.</ref>.
پس از آنکه [[مسلمانان]] از [[جنگ]] خلاص شدند و بنا شد بر [[شهدا]] نماز بخوانند و دفن کنند، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} هفتاد بار بر حمزه نماز خواند، به این ترتیب که اول بر حمزه نماز خواند و سپس هر یک از کشته‌ها را می‌آوردند و در جلو بدن حمزه می‌گذاشتند و پیامبر {{صل}} بر هر دو نماز می‌خواند، سپس آن جنازه را برمی‌داشتند و جنازه حمزه باقی بود تا دیگری را آورده و در کنارش بگذارند و نماز بخوانند، به این ترتیب هفتاد بار بر حمزه نماز خوانده شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۴؛ سنن دار قطنی، دار قطنی، ج۴، ص۶۴؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۴، ص۳۷۱؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۸۰؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۱۲۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۸۱؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۷۳؛ ینابیع المودة، قندوزی، ج۲، ص۲۱۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸ و ج۳، ص۱۱.</ref>.


ولی در خطبه‌ای که از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} نقل شده چنین آمده است: پیامبر {{صل}} بر حمزه هفتاد بار تکیبر گفت<ref>عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۹؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۶۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۱؛ سبل السلام، کحلانی، ج۲، ص۹۷؛ الحدائق الناظره، علامه بحرانی، ج۱۰، ص۴۵۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸.</ref> در اینجا احتمال داده شده کلمه [[تکبیر]] به جای نماز به کار رفته باشد. در وقت دفن، [[رسول اکرم]] {{صل}} [[دستور]] داد هر دو یا سه نفر را که باهم الفتی داشته‌اند در یک [[قبر]] دفن کنند، روی همین [[دستور]] [[عمرو بن جموح]] و [[عبدالله]] [[پدر]] [[جابر انصاری]] را جهت انسی که با هم داشتند در یک [[قبر]] و [[حمزه سیدالشهدا]] و [[عبدالله بن جحش]] را چون بسیار [[دوست]] بودند و به هم [[محبت]] داشتند در یک قبر [[دفن]] نمودند و به علاوه حمزه دایی عبدالله بود چون [[مادر]] عبدالله امیمه دختر [[عبدالمطلب]] بوده است.
ولی در خطبه‌ای که از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} نقل شده چنین آمده است: پیامبر {{صل}} بر حمزه هفتاد بار تکیبر گفت<ref>عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۹؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۶۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۱؛ سبل السلام، کحلانی، ج۲، ص۹۷؛ الحدائق الناظره، علامه بحرانی، ج۱۰، ص۴۵۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸.</ref> در اینجا احتمال داده شده کلمه [[تکبیر]] به جای نماز به کار رفته باشد. در وقت دفن، [[رسول اکرم]] {{صل}} [[دستور]] داد هر دو یا سه نفر را که باهم الفتی داشته‌اند در یک [[قبر]] دفن کنند، روی همین [[دستور]] [[عمرو بن جموح]] و [[عبدالله]] [[پدر]] [[جابر انصاری]] را جهت انسی که با هم داشتند در یک [[قبر]] و [[حمزه سیدالشهدا]] و [[عبدالله بن جحش]] را چون بسیار [[دوست]] بودند و به هم [[محبت]] داشتند در یک قبر [[دفن]] نمودند و به علاوه حمزه دایی عبدالله بود چون مادر عبدالله امیمه دختر [[عبدالمطلب]] بوده است.


[[جابر بن عبدالله انصاری]] می‌گوید: [[گریه]] ما بر کشتگان [[اُحد]] پس از [[چهل]] سال یعنی روزی که [[معاویه]] چشمه‌ای در [[سرزمین]] [[احد]] احداث کرد تجدید شد، زیرا موقعی که قبرهایشان شکافته شد بدنشان به حدی‌تر و تازه بود که اعضایشان باز و بسته می‌شد و در موقع شکافتن [[زمین]] بیل یکی از [[کارگران]] به پای حمزه برخورد کرد و مانند فواره [[خون]] جاری شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۱؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۱؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۶۷؛ به این مضمون تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۹، ص۹۳؛ تاریخ الاسلام، ذهب، ج۲، ص۲۱۱؛ سیره الحلبیة، حلبی، ج۲، ص۲۶۳؛ مستدرک سفینه البحار، نمازی، ج۲، ص۴۲۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۵، ص۷۷؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۰-۲۲۱؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۱۱؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
[[جابر بن عبدالله انصاری]] می‌گوید: [[گریه]] ما بر کشتگان [[اُحد]] پس از [[چهل]] سال یعنی روزی که [[معاویه]] چشمه‌ای در [[سرزمین]] [[احد]] احداث کرد تجدید شد، زیرا موقعی که قبرهایشان شکافته شد بدنشان به حدی‌تر و تازه بود که اعضایشان باز و بسته می‌شد و در موقع شکافتن [[زمین]] بیل یکی از [[کارگران]] به پای حمزه برخورد کرد و مانند فواره [[خون]] جاری شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۱؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۱؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۶۷؛ به این مضمون تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۹، ص۹۳؛ تاریخ الاسلام، ذهب، ج۲، ص۲۱۱؛ سیره الحلبیة، حلبی، ج۲، ص۲۶۳؛ مستدرک سفینه البحار، نمازی، ج۲، ص۴۲۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۵، ص۷۷؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۰-۲۲۱؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۳۱۱؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== [[پیامبر]] {{صل}} در عزای حمزه ==
== [[پیامبر]] {{صل}} در عزای حمزه ==
پس از دفن [[شهدا]] پیامبر {{صل}} به [[مدینه]] برگشت، به [[خانه]] هر یک از [[انصار]] عبور می‌کرد صدای گریه و ناله بلند بود، اشکش جاری شد و فرمود: بر همه کشته‌ها می‌گریند جز حمزه که گریه کن ندارد<ref>{{متن حدیث|لَكِنَّ حَمْزَةَ لاَ بَوَاكِيَ لَهُ}}؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۳؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۳، ص۹۵؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴، ص۲۲۸.</ref>. انصار که این سخن را شنیدند مخصوصاً [[سعد معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] به [[زنان]] [[قبیله]] سفارش کردند نخست به خانه حمزه یا به خانه پیامبر {{صل}} رفته و بر حمزه گریه کنند، سپس بر کشتگان خود بگریند. هنگامی که پیامبر {{صل}} از [[نماز مغرب]] برگشت صدای [[نوحه]] و [[شیون]] زنان از خانه حمزه بلند بود. فرمود: این صدا چیست؟ گفتند: زنان انصار بر [[حمزه]] [[گریه]] می‌کنند، فرمود: [[خدا]] از ایشان و [[فرزندان]] [[انصار]] [[خشنود]] باد، [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] تشریف برد و چون خسته بود استراحت فرمود. چون ثلثی از [[شب]] گذشت برای [[نماز عشا]] تشریف بردند، [[مشاهده]] فرمود که هنوز [[زنان]] به [[سوگواری]] حمزه مشغولند به خانه حمزه تشریف برد و فرمود: خدا شما زنان را [[رحمت]] کند به خانه‌هایتان برگردید، خوب بامن [[همدردی]] نمودید، خدا انصار را بیامرزد که همواره با ما همدردی و [[برابری]] نمودند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۱۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۱۰؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان، ج۱، ص۲۸۲؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۴، ص۱۵۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۸۳؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۳؛ مسکن الفواد، شهید ثانی، ص۹۷.</ref>. در طبقات است که الان هم رسم زنان [[مدینه]] بر این است که هرگاه مصیبتی بر آنها وارد شود اول بر جنازه حمزه گریه می‌کنند و سپس بر مرده خود می‌گریند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۱ و ج۲، ص۴۴؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۴۶ و اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۱-۲۲۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
پس از دفن [[شهدا]] پیامبر {{صل}} به [[مدینه]] برگشت، به [[خانه]] هر یک از [[انصار]] عبور می‌کرد صدای گریه و ناله بلند بود، اشکش جاری شد و فرمود: بر همه کشته‌ها می‌گریند جز حمزه که گریه کن ندارد<ref>{{متن حدیث|لَكِنَّ حَمْزَةَ لاَ بَوَاكِيَ لَهُ}}؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۳؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۳، ص۹۵؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴، ص۲۲۸.</ref>. انصار که این سخن را شنیدند مخصوصاً [[سعد معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] به [[زنان]] [[قبیله]] سفارش کردند نخست به خانه حمزه یا به خانه پیامبر {{صل}} رفته و بر حمزه گریه کنند، سپس بر کشتگان خود بگریند. هنگامی که پیامبر {{صل}} از [[نماز مغرب]] برگشت صدای [[نوحه]] و [[شیون]] زنان از خانه حمزه بلند بود. فرمود: این صدا چیست؟ گفتند: زنان انصار بر [[حمزه]] [[گریه]] می‌کنند، فرمود: [[خدا]] از ایشان و [[فرزندان]] [[انصار]] [[خشنود]] باد، [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] تشریف برد و چون خسته بود استراحت فرمود. چون ثلثی از [[شب]] گذشت برای [[نماز عشا]] تشریف بردند، [[مشاهده]] فرمود که هنوز [[زنان]] به [[سوگواری]] حمزه مشغولند به خانه حمزه تشریف برد و فرمود: خدا شما زنان را [[رحمت]] کند به خانه‌هایتان برگردید، خوب بامن [[همدردی]] نمودید، خدا انصار را بیامرزد که همواره با ما همدردی و [[برابری]] نمودند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۱۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۱۰؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان، ج۱، ص۲۸۲؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۴، ص۱۵۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۸۳؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۳؛ مسکن الفواد، شهید ثانی، ص۹۷.</ref>. در طبقات است که الان هم رسم زنان [[مدینه]] بر این است که هرگاه مصیبتی بر آنها وارد شود اول بر جنازه حمزه گریه می‌کنند و سپس بر مرده خود می‌گریند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۱ و ج۲، ص۴۴؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۴۶ و اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۱-۲۲۲؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[حمزة بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]].</ref>


== حمزه [[افضل]] [[شهدا]] ==
== حمزه [[افضل]] [[شهدا]] ==
پیامبر {{صل}} بعد از [[شهادت]] حمزه در [[جنگ اُحد]] فرمودند: "[[برترین]] شهدا [[حمزه بن عبد المطلب]] است"<ref>{{متن حدیث|أَفْضَلَ اَلشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ}}؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۸۵؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۲، ص۱۲۵؛ تفسیر سمعانی، سمعانی، ج۴، ص۲۳۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۳۶۸؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.
پیامبر {{صل}} بعد از [[شهادت]] حمزه در [[جنگ اُحد]] فرمودند: "[[برترین]] شهدا [[حمزه بن عبد المطلب]] است"<ref>{{متن حدیث|أَفْضَلَ اَلشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ}}؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۸۵؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۲، ص۱۲۵؛ تفسیر سمعانی، سمعانی، ج۴، ص۲۳۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۳۶۸؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.


هم‌چنین [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند روزی که [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} [[بصره]] را [[فتح]] می‌کرد سوار بر مرکب [[رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: ای [[مردم]] آیا شما را از [[بهترین]] مردم که خدا [[روز قیامت]] جمع کند باخبر کنم؟ پس [[ابو ایوب انصاری]] بلند شد و گفت: بله ای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} زیرا که تو اینک حاضری [[فرصت]] از دست خواهد رفت. پس حضرت فرمودند: "بهترین [[خلق]] خدا در روزی که آنها را جمع می‌کند هفت نفر از [[فرزندان عبدالمطلب]] هستند که [[برتری]] آنها را جز [[کافر]] منکر نمی‌شود و با آنها جز [[دشمن]] [[دشمنی]] نمی‌کند"<ref>{{متن حدیث| انَّ خَيْرِ الْخَلْقُ يَوْمَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهِ سَبْعَةُ مِنْ وُلْدِ عبدالمطلب لَا يُنْكَرُ فَضْلُهُمْ الَّا كَافِرُ وَ لَا يُحِجَّهُ بِهِ الَّا جَاهَدَ }}</ref>. سپس [[عمار بن یاسر]] بلند شد و گفت ای [[امیرالمؤمنین]] برای ما نام ببر تا بشناسیم، حضرت فرمودند: [[برترین]] [[خلق]] [[روز قیامت]] و برترین [[پیامبران]] [[حضرت محمد]] {{صل}} است و برترین هر امتی بعد از پیامبرش [[وصی]] پیامبرش است [[آگاه]] باشید برترین [[اوصیاء]] پیامبران وصی [[محمد]] {{صل}} است، آگاه باشید بالاترین [[مردم]] بعد از اوصیاء [[شهدا]] هستند، آگاه باشید بالاترین شهدا [[حمزه بن عبدالمطلب]] و [[جعفر بن ابی طالب]] هستند<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۲؛ نصب الرایة، زیلعی، ج۵، ص۳۶۹؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۳، ص۳۳۲.</ref> که برای [[جعفر]] دو بال رنگ شده از خونش است که با آن در [[بهشت]] پرواز می‌کند و [[شرف]] [[پیامبر]] و دو [[سبط پیامبر]] [[حسن]] و [[حسین و مهدی]] {{عم}} هستند [[خدا]] او را کسی قرار داده است که می‌خواهد از ما [[اهل بیت]] باشد<ref>اشاره به حدیث المهدی.</ref>. سپس این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمودند: {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند این بخشش از سوی خداوند است و خداوند به دانایی بسنده است» سوره نساء، آیه ۶۹-۷۰.</ref> و کسانی که از خدا و پیامبر [[اطاعت]] کنند، در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته یعنی با پیامبران و راستان و [[شهیدان]] و شایستگانند و آنان چه [[نیکو]] همدمانند<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰؛ تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۲؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۲-۲۲۳.</ref>
هم‌چنین [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند روزی که [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} [[بصره]] را [[فتح]] می‌کرد سوار بر مرکب [[رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: ای [[مردم]] آیا شما را از [[بهترین]] مردم که خدا [[روز قیامت]] جمع کند باخبر کنم؟ پس [[ابو ایوب انصاری]] بلند شد و گفت: بله ای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} زیرا که تو اینک حاضری [[فرصت]] از دست خواهد رفت. پس حضرت فرمودند: "بهترین [[خلق]] خدا در روزی که آنها را جمع می‌کند هفت نفر از [[فرزندان عبدالمطلب]] هستند که [[برتری]] آنها را جز [[کافر]] منکر نمی‌شود و با آنها جز [[دشمن]] [[دشمنی]] نمی‌کند"<ref>{{متن حدیث| انَّ خَيْرِ الْخَلْقُ يَوْمَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهِ سَبْعَةُ مِنْ وُلْدِ عبدالمطلب لَا يُنْكَرُ فَضْلُهُمْ الَّا كَافِرُ وَ لَا يُحِجَّهُ بِهِ الَّا جَاهَدَ }}</ref>. سپس [[عمار بن یاسر]] بلند شد و گفت ای [[امیرالمؤمنین]] برای ما نام ببر تا بشناسیم، حضرت فرمودند: [[برترین]] [[خلق]] [[روز قیامت]] و برترین [[پیامبران]] [[حضرت محمد]] {{صل}} است و برترین هر امتی بعد از پیامبرش [[وصی]] پیامبرش است [[آگاه]] باشید برترین [[اوصیاء]] پیامبران وصی [[محمد]] {{صل}} است، آگاه باشید بالاترین [[مردم]] بعد از اوصیاء [[شهدا]] هستند، آگاه باشید بالاترین شهدا [[حمزه بن عبدالمطلب]] و [[جعفر بن ابی طالب]] هستند<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۲؛ نصب الرایة، زیلعی، ج۵، ص۳۶۹؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۳، ص۳۳۲.</ref> که برای [[جعفر]] دو بال رنگ شده از خونش است که با آن در [[بهشت]] پرواز می‌کند و [[شرف]] [[پیامبر]] و دو [[سبط پیامبر]] [[حسن]] و [[حسین و مهدی]] {{عم}} هستند [[خدا]] او را کسی قرار داده است که می‌خواهد از ما [[اهل بیت]] باشد<ref>اشاره به حدیث المهدی.</ref>. سپس این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمودند: {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند این بخشش از سوی خداوند است و خداوند به دانایی بسنده است» سوره نساء، آیه ۶۹-۷۰.</ref> و کسانی که از خدا و پیامبر [[اطاعت]] کنند، در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته یعنی با پیامبران و راستان و [[شهیدان]] و شایستگانند و آنان چه [[نیکو]] همدمانند<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰؛ تفسیر فرات کوفی، ص۱۱۲؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>


== [[رسول خدا]] {{صل}} و [[قاتل]] [[حمزه]] ==
== [[رسول خدا]] {{صل}} و [[قاتل]] [[حمزه]] ==
زمانی که وحشی قاتل حمزه [[اسلام]] آورد و [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید حضرت از او سؤال کردند عمویم حمزه را چگونه کشتی. او نحوه کشتن حمزه را تعریف کرد. حضرت ناراحت شده و [[گریه]] کردند و فرمودند: تو را بخشیدم اما از جلوی چشم من دور شو پس هر [[زمان]] که [[رسول خدا]] {{صل}} را می‌دید فرار می‌کرد تا اینکه به [[شام]] رفت و آنجا شراب می‌نوشید و او اولین کسی بود که حد شراب بر او جاری شد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۴، ص۲۹۲؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۳، ص۳۲۵؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۵؛ سعد السعود، سید ابن طاووس، ص۲۱۱؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۷، ص۱۵۹؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۲۸۴؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۲۲۲؛ مستدرک سفینه البحار، نمازی، ج۱۰، ص۲۶۳؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۷، ص۲۸۵.</ref>. آنقدر شراب خورد و حد بر او جاری شد تا [[عمر]] [[دستور]] داد اسم او را از [[دیوان]] خط بزنند و دیگر سهمی از [[بیت المال]] به او ندهند<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۴.</ref>
زمانی که وحشی قاتل حمزه [[اسلام]] آورد و [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید حضرت از او سؤال کردند عمویم حمزه را چگونه کشتی. او نحوه کشتن حمزه را تعریف کرد. حضرت ناراحت شده و [[گریه]] کردند و فرمودند: تو را بخشیدم اما از جلوی چشم من دور شو پس هر [[زمان]] که [[رسول خدا]] {{صل}} را می‌دید فرار می‌کرد تا اینکه به [[شام]] رفت و آنجا شراب می‌نوشید و او اولین کسی بود که حد شراب بر او جاری شد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۴، ص۲۹۲؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۳، ص۳۲۵؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۵؛ سعد السعود، سید ابن طاووس، ص۲۱۱؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۷، ص۱۵۹؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۲۸۴؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۲۲۲؛ مستدرک سفینه البحار، نمازی، ج۱۰، ص۲۶۳؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۷، ص۲۸۵.</ref>. آنقدر شراب خورد و حد بر او جاری شد تا [[عمر]] [[دستور]] داد اسم او را از [[دیوان]] خط بزنند و دیگر سهمی از [[بیت المال]] به او ندهند<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۴.</ref>


== [[مراثی]] در [[قتل]] [[حمزه]] ==
== [[مراثی]] در [[قتل]] [[حمزه]] ==
خط ۱۳۵: خط ۱۵۳:
{{عربی|علیک سلام ربک فی جنان *** یخالطها نعیم لایزول}}
{{عربی|علیک سلام ربک فی جنان *** یخالطها نعیم لایزول}}
{{عربی|الا یا هاشم الاخیار صبرا *** فکل فعالکم حسن جمیل}}
{{عربی|الا یا هاشم الاخیار صبرا *** فکل فعالکم حسن جمیل}}
{{عربی|رسول‌الله مصطبر کریم *** بامرالله ینطق اذ یقول}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۶۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۷۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۳، ص۱۰۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۶۸؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۴، ص۲۳۷؛ تفسیر القرطبی، قرطبی، ج۴، ص۱۸۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۴-۲۲۵.</ref>
{{عربی|رسول‌الله مصطبر کریم *** بامرالله ینطق اذ یقول}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۶۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۷۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۳، ص۱۰۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۶۸؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۴، ص۲۳۷؛ تفسیر القرطبی، قرطبی، ج۴، ص۱۸۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref>


== [[تسبیح]] [[فاطمه زهرا]] {{س}} از [[خاک]] [[قبر]] [[حمزه]] ==
== [[تسبیح]] [[فاطمه زهرا]] {{س}} از خاک [[قبر]] [[حمزه]] ==
[[نقل]] شده است که فاطمه زهرا {{س}} با رشته نخ پشمی ذکر می‌گفتند تا اینکه حضرت حمزه به [[شهادت]] رسید. سپس از خاک [[تربت]] او تسبیح ساختند و [[مردم]] نیز تسبیح ساختند تا زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} به شهادت رسید مسأله [[تغییر]] کرد و با خاک او که [[فضیلت]] بیشتری دارد تسبیح درست می‌کردند<ref>المزار، شیخ مفید، ص۱۵۰؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۶، ص۴۵۵؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۴، ص۱۳. </ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۵.</ref>
[[نقل]] شده است که فاطمه زهرا {{س}} با رشته نخ پشمی ذکر می‌گفتند تا اینکه حضرت حمزه به [[شهادت]] رسید. سپس از خاک [[تربت]] او تسبیح ساختند و [[مردم]] نیز تسبیح ساختند تا زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} به شهادت رسید مسأله [[تغییر]] کرد و با خاک او که [[فضیلت]] بیشتری دارد تسبیح درست می‌کردند<ref>المزار، شیخ مفید، ص۱۵۰؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۶، ص۴۵۵؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۴، ص۱۳. </ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۵.</ref>


== [[زیارت]] حمزه ==
== [[زیارت]] حمزه ==
خط ۱۴۷: خط ۱۶۵:
[[محمود بن لبید]] نقل کرده که پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، [[فاطمه]] {{س}} سر [[قبر]] شهدای [[اُحد]] و [[حضرت حمزه]] می‌آمد و [[گریه]] می‌کرد. یک [[روز]] سر قبر حمزه رفته و [[حضرت زهرا]] {{س}} را در حال گریه [[مشاهده]] کردم، قدری درنگ نمودم تا ساکت شد، جلو رفته [[سلام]] کردم و گفتم: [[سیده زنان]] به [[خدا]] قسم از گریه شما رگ‌های قلبم پاره شد، فرمود: سزاوارست بر من گریه نمودن، زیرا [[بهترین]] پدرها را از دست دادم؛ آه چقدر [[مشتاق]] [[رسول]] خدایم، سپس این اشعار را سرود: هرگاه مرده‌ای بمیرد یاد او کم می‌شود ولی از وقتی که پدرم مرده یاد او به خدا قسم بیشتر شده است<ref>{{عربی|اذامات یوما میت قل ذکره *** و ذکر ابی مذمات والله اکثر}}؛ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۹۸؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی، ج۵، ص۴۷۰؛ غایة المرام، علامه بحرانی، ج۱، ص۳۲۶.</ref>.
[[محمود بن لبید]] نقل کرده که پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، [[فاطمه]] {{س}} سر [[قبر]] شهدای [[اُحد]] و [[حضرت حمزه]] می‌آمد و [[گریه]] می‌کرد. یک [[روز]] سر قبر حمزه رفته و [[حضرت زهرا]] {{س}} را در حال گریه [[مشاهده]] کردم، قدری درنگ نمودم تا ساکت شد، جلو رفته [[سلام]] کردم و گفتم: [[سیده زنان]] به [[خدا]] قسم از گریه شما رگ‌های قلبم پاره شد، فرمود: سزاوارست بر من گریه نمودن، زیرا [[بهترین]] پدرها را از دست دادم؛ آه چقدر [[مشتاق]] [[رسول]] خدایم، سپس این اشعار را سرود: هرگاه مرده‌ای بمیرد یاد او کم می‌شود ولی از وقتی که پدرم مرده یاد او به خدا قسم بیشتر شده است<ref>{{عربی|اذامات یوما میت قل ذکره *** و ذکر ابی مذمات والله اکثر}}؛ کفایة الاثر، خزار قمی، ص۱۹۸؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی، ج۵، ص۴۷۰؛ غایة المرام، علامه بحرانی، ج۱، ص۳۲۶.</ref>.


برخی نیز [[نقل]] کرده‌اند حضرت زهرا {{س}} هر [[جمعه]] به [[زیارت]] قبر حضرت حمزه می‌رفتند [[نماز]] می‌خواندند و گریه می‌کردند<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۳، ص۵۷۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۷۸؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۳۷۷ و ۲۸۳؛ سبل السلام، کحلانی، ج۲، ص۷۵؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۴، ص۱۶۶؛ احکام الجنائز، البانی (پاورقی)، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۵-۲۲۶.</ref>
برخی نیز [[نقل]] کرده‌اند حضرت زهرا {{س}} هر [[جمعه]] به [[زیارت]] قبر حضرت حمزه می‌رفتند [[نماز]] می‌خواندند و گریه می‌کردند<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۳، ص۵۷۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۷۸؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۳۷۷ و ۲۸۳؛ سبل السلام، کحلانی، ج۲، ص۷۵؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۴، ص۱۶۶؛ احکام الجنائز، البانی (پاورقی)، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref>


== حمزه از [[زبان]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} ==
== حمزه از [[زبان]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} ==
خط ۱۶۸: خط ۱۸۶:


=== [[امام سجاد]] {{ع}} ===
=== [[امام سجاد]] {{ع}} ===
[[حضرت سجاد]] {{ع}} در [[مسجد دمشق]] ضمن [[خطبه]] مشهوری که خواند فرمود: به واسطه هفت نفر [[برتری]] یافتیم که [[محمد]] از ماست و [[صدیق]] [[علی بن ابی طالب]] از ماست، [[طیار]] ([[جعفر]]) از ماست و [[شیر خدا]] و پیامبر ([[حمزه]]) از ماست و دو [[سبط]] این [[امت]] ([[حسن]] و [[حسین]]) از ما هستند. در این خطبه حضرت سجاد به حمزه و جعفر در ردیف پیامبر و [[امامان]] [[افتخار]] می‌کند<ref>{{متن حدیث|فَضَّلَنَا، بِسَبْعِ أَعْطَيْنَا: الْعِلْمُ، وَ الْحِلْمِ، وَ السَّمَاحَةِ، وَ الْفَصَاحَةَ، وَ الشَّجَاعَةَ، وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ فَضَّلَنَا بِأَنْ مِنَّا النَّبِيِّ الْمُخْتَارِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مِنَّا الصَّدِيقَ، وَ مِنَّا الطَّيَّارِ، وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ، وَ مِنَّا خِيَرَةً نِساءِ الْعالَمِينَ، وَ مِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الُامَّةِ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۸؛ العوالم، علامه بحرانی، ص۴۳۸؛ لواعج الاشجان، امین عاملی، ص۲۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۲۷-۲۲۹.</ref>
[[حضرت سجاد]] {{ع}} در [[مسجد دمشق]] ضمن [[خطبه]] مشهوری که خواند فرمود: به واسطه هفت نفر [[برتری]] یافتیم که [[محمد]] از ماست و [[صدیق]] [[علی بن ابی طالب]] از ماست، [[طیار]] ([[جعفر]]) از ماست و [[شیر خدا]] و پیامبر ([[حمزه]]) از ماست و دو [[سبط]] این [[امت]] ([[حسن]] و [[حسین]]) از ما هستند. در این خطبه حضرت سجاد به حمزه و جعفر در ردیف پیامبر و [[امامان]] [[افتخار]] می‌کند<ref>{{متن حدیث|فَضَّلَنَا، بِسَبْعِ أَعْطَيْنَا: الْعِلْمُ، وَ الْحِلْمِ، وَ السَّمَاحَةِ، وَ الْفَصَاحَةَ، وَ الشَّجَاعَةَ، وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ فَضَّلَنَا بِأَنْ مِنَّا النَّبِيِّ الْمُخْتَارِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مِنَّا الصَّدِيقَ، وَ مِنَّا الطَّيَّارِ، وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ، وَ مِنَّا خِيَرَةً نِساءِ الْعالَمِينَ، وَ مِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الُامَّةِ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۸؛ العوالم، علامه بحرانی، ص۴۳۸؛ لواعج الاشجان، امین عاملی، ص۲۳۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۲۷-۲۲۹.</ref>


== عماره دختر حمزه ==
== عماره دختر حمزه ==
پس از [[صلح حدیبیه]] که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواست از [[مکه]] برگردد، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} عرض کرد: یا [[رسول‌الله]] ما به [[مدینه]] برگردیم و دختر عموی [[یتیم]] ما با مادرش [[سلمی]] در میان [[مشرکان]] مکه باشند! اجازه بفرمایید او را از [[مادر]] باز گرفته و با خود به مدینه ببریم. پیامبر {{صل}} اجازه داد، او را حرکت دادند و همین که نزدیک مدینه رسیدند [[زید بن حارثه]] و جعفر هر یک مدعی شدند دختر حمزه باید در کفالت ما باشد.
پس از [[صلح حدیبیه]] که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواست از [[مکه]] برگردد، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} عرض کرد: یا [[رسول‌الله]] ما به [[مدینه]] برگردیم و دختر عموی [[یتیم]] ما با مادرش [[سلمی]] در میان [[مشرکان]] مکه باشند! اجازه بفرمایید او را از [[مادر]] باز گرفته و با خود به مدینه ببریم. پیامبر {{صل}} اجازه داد، او را حرکت دادند و همین که نزدیک مدینه رسیدند [[زید بن حارثه]] و جعفر هر یک مدعی شدند دختر حمزه باید در کفالت ما باشد.


[[زید]] گفت: به [[دلیل]] آنکه من [[وصی]] حمزه‌ام و او [[برادر]] خوانده من است به کفالتش سزاوارترم. جعفر گفت: چون او دختر عموی من و به علاوه خاله این دختر در [[خانه]] من است من به [[سرپرستی]] او سزاوارترم. [[علی]] {{ع}} فرمود: من به او منسوبم و به علاوه من او را از مکه آوردم و از میان مشرکان نجاتش دادم، پس من سزاوارترم. پیامبر {{صل}} فرمود: من در میان شما [[قضاوت]] می‌کنم و هر یک را با بیان جمله‌ای آرام کرد و سرپرستی او را به عهده جعفر گذاشت. به زید بن حارثه فرمود: تو [[آزاد]] کرده [[خدا]] و [[رسول]] اویی، [[علی]] [[جان]] تو [[برادر]] و [[رفیق]] [[منی]]، [[جعفر]] تو هم در [[خلقت]] و [[اخلاق]] شبیه و نمونه منی و تو به [[سرپرستی]] این دختر سزاوارتری زیرا خاله‌اش اسماء در [[خانه]] توست، نمی‌شود با زنی [[ازدواج]] کرد که بر عمه یا خاله خود هوو شود<ref>{{متن حدیث|لاَ تُنْكَحُ اَلْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِهَا وَ لاَ عَلَى خَالَتِهَا وَ لاَ عَلَى أُخْتِهَا}}؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۶۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۵، ص۵۸۰؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۷، ص۲۹۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۶۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۰۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۴۶۷؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۴۰۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۳۰.</ref>
[[زید]] گفت: به [[دلیل]] آنکه من [[وصی]] حمزه‌ام و او [[برادر]] خوانده من است به کفالتش سزاوارترم. جعفر گفت: چون او دختر عموی من و به علاوه خاله این دختر در [[خانه]] من است من به [[سرپرستی]] او سزاوارترم. [[علی]] {{ع}} فرمود: من به او منسوبم و به علاوه من او را از مکه آوردم و از میان مشرکان نجاتش دادم، پس من سزاوارترم. پیامبر {{صل}} فرمود: من در میان شما [[قضاوت]] می‌کنم و هر یک را با بیان جمله‌ای آرام کرد و سرپرستی او را به عهده جعفر گذاشت. به زید بن حارثه فرمود: تو [[آزاد]] کرده [[خدا]] و [[رسول]] اویی، [[علی]] [[جان]] تو [[برادر]] و [[رفیق]] [[منی]]، [[جعفر]] تو هم در [[خلقت]] و [[اخلاق]] شبیه و نمونه منی و تو به [[سرپرستی]] این دختر سزاوارتری زیرا خاله‌اش اسماء در [[خانه]] توست، نمی‌شود با زنی [[ازدواج]] کرد که بر عمه یا خاله خود هوو شود<ref>{{متن حدیث|لاَ تُنْكَحُ اَلْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِهَا وَ لاَ عَلَى خَالَتِهَا وَ لاَ عَلَى أُخْتِهَا}}؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۶۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۵، ص۵۸۰؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۷، ص۲۹۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۳۶۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۰۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۴۶۷؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۴۰۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حمزه بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۳۰.</ref>
 
== [[مسلمانی]] حمزه‌==
درباره [[تاریخ]] [[گرایش]] [[حمزه]] به [[اسلام]] [[اختلاف]] نظر زیاد است، در حالی که برخی [[روایات]] از اسلام [[عموی پیامبر]] {{صل}} در [[سال دوم بعثت]] سخن می‌گوید:
کسانی بر آنند که حمزه پس از ورود [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه ارقم]] [[مسلمان]] شد.
 
چنان که می‌گویند: ورود پیامبر {{صل}} به خانه ارقم در اواخر سال سوم بود.
حسب [[روایت]] دیگری گفته‌اند: حمزه سه [[روز]] پیش از عمر اسلام آورد.
 
گویند: عمر در سال ششم به علّت پس از خروج پیامبر {{صل}} از خانه ارقم مسلمان شد. این هم تناقض دارد؛ زیرا پیامبر {{صل}} در اواخر [[سال سوم بعثت]] و فقط برای یک ماه وارد خانه ارقم شد. خواهیم دید که عمر سال‌ها پس از حمزه مسلمان شد.
 
ابن هشام و برخی دیگر، اسلام حمزه را پس از [[هجرت به حبشه]] یعنی حوالی سال شش [[مبعث]] می‌دانند، ما نیز همین نظر را ترجیح می‌دهیم؛ زیرا چنان که مقدسی می‌گوید، وقتی حمزه مسلمان شد، پیامبر {{صل}} و [[مسلمانان]] با آمدن او [[عزّت]] گرفتند. این کار بر [[مشرکان]] سخت آمد و مجبور شدند، [[تغییر]] روش دهند. از این‌رو به جای انزوای پیامبر {{صل}} به [[سرزنش]] روی آوردند و کوشیدند او را با [[مال]] و [[ثروت]] به سوی خود، جلب کنند. چنان که همسری [[دختران]] [[قریش]] را نیز به او پیشنهاد کردند<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۸- ۱۴۹.</ref>.
 
آن چنان که از [[سیره]] ابن هشام به دست می‌آید، این پیشنهادها پس از هجرت به حبشه بود. حمزه پس از علنی شدن [[دعوت]] و مذاکرات قریش با [[ابو طالب]] مسلمان شد. هنگامی که شیوه [[دشمنی]] و [[آزار]] و اذیّت را برای برخورد با پیامبر {{صل}} در پیش گرفتند.
 
به هر حال اسلام حمزه، تحوّل جدیدی بود که در محاسبات قریش در نیامده بود. او با ورود خود به اسلام معیارها را به کلّی دگرگون ساخت، بازوی قریش را از کار انداخت، بر [[وحشت]] آنها افزود و [[طغیان]] و [[سرکشی]] آنان را فروخواباند.
 
روزی [[ابو جهل]] در [[صفا]] از پیامبر {{صل}} گذشت. آن [[حضرت]] را اذیّت کرد و [[ناسزا]] گفت و با [[عیب‌جویی]] از [[دین]] و [[تضعیف]] کارش به [[انتقام‌جویی]] از او پرداخت، امّا [[رسول خدا]] {{صل}} پاسخ او را نداد.
 
[[حمزه]] مرد صید و شکار بود. هرگاه از شکار برمی‌گشت، به [[مسجد الحرام]] می‌رفت و به دور [[کعبه]] [[طواف]] می‌کرد و به حاضران [[سلام]] می‌گفت و به خانه‌اش می‌رفت. این بار که حمزه از شکار بازگشت، یکی از [[زنان]] [[قریش]] او را از برخورد [[ابو جهل]] با [[پیامبر]] {{صل}} خبردار کرد. حمزه [[خشمگین]] شد و به مسجد الحرام رفت. ابو جهل را با قریش نشسته دید، به سوی او رفت و چون بالای سر او رسید، چنان با کمانش بر سر او کوبید که سرش [[شکست]]. سپس گفت: چگونه او را [[دشنام]] دادی در حالی که من [[آیین]] وی را پذیرفته‌ام و [[عقیده]] او را دارم؟ اگر جرأت داری دوباره آن را تکرار کن. در این حال ابو جهل التماس می‌کرد و [[لباس]] حمزه را گرفته بود، امّا حمزه نپذیرفت. مردانی از [[بنی مخزوم]] بپاخاستند تا مگر ابو جهل را [[یاری]] دهند. به حمزه گفتند: می‌بینیم که از دین به در شدی؟ حمزه گفت: مگر چه چیزی مرا بازمی‌دارد و حالی که برایم روشن شده که او رسول خدا است و آنچه می‌گوید، [[حق]] است؟ به خدای [[سوگند]]؛ از او دست برنمی‌دارم؛ اگر راست می‌گویید، مرا بازدارید. ابو جهل گفت: ابو عمّاره را رها کنید. به خدای سوگند؛ من برادرزاده‌اش را به [[زشتی]] دشنام دادم.
 
مقدسی گفت: هنگامی که حمزه [[مسلمان]] شد، دین و پیامبر {{صل}} به وسیله او [[عزّت]] گرفت<ref>البدء و التاریخ، ج۵، ص۹۸.</ref>. رسول خدا {{صل}} با [[اسلام]] حمزه بسی شادمان شد. قریش فهمید که پیامبر {{صل}} [[قوی]] و نیرومند شده از این‌رو دست از برخوردهای قبلی برداشت.
 
حمزه به پیامبر {{صل}} گفت:
برادرزاده؛ دینت را آشکار ساز. به خدای قسم؛ خوش ندارم که آنچه [[خورشید]] بر آن می‌تابد، از من باشد و من همچنان بر دین سابقم باشم<ref>سیره ابن هشام، ص۱۲۳۱.</ref>.
[[حمزه]] گرامی‌ترین [[جوان]] [[قریش]] و نستوه‌ترین آنان بود<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۷۲.</ref>. ظاهر و بلکه صریح سخن حمزه است که [[اسلام]] وی از روی [[احساس]] و [[عاطفه]] نبود، بلکه پیش از آن با [[مشاهده]] [[رفتار]] و [[کردار]] و نیز شنیدن [[سخنان پیامبر]] {{صل}} به [[حقّانیت]] او پی برده بود. از نخستین جملاتی که حمزه در برخورد با [[ابو جهل]] بر زبان آورد، به دست می‌آید که پیش از این حادثه [[مسلمان]] شده بود، امّا بنا به ملاحظاتی از جمله رعایت شرایط [[زمان]] و [[حفظ اسلام]] و [[مسلمانان]]، [[ایمان]] خود را پنهان می‌کرد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۵۰.</ref>.
 
== آخرین شب [[حیات]] [[حمزه]] شیدالشهداء ==
شبی که فردای آن [[پیکار]] [[احد]] بود، [[رسول خدا]] {{صل}} عموی خود، حمزه را فرا خواند درحالی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز حضور داشت و فرمود: ای حمزه، ای [[عموی پیامبر]]! به زودی به غیبتی (بسیار) دور خواهی رفت، چه می‌گویی اگر بر [[خدای تبارک و تعالی]] وارد شوی و از تو درباره [[شرایع]] [[اسلام]] و شرط‌های [[ایمان]] سؤال کند؟ حمزه به [[گریستن]] پرداخت و عرض کرد: [[پدر]] و مادرم فدایت: راهنمایی‌ام فرما و به من بفرما که چه باید بگویم! پس [[پیامبر]] فرمود: ای حمزه، باید مخلصانه [[شهادت]] به [[وحدانیت]] [[الهی]] بدهی و نیز شهادت بدهی که من به [[حق]] رسول خدا هستم. حمزه عرض کرد: شهادت می‌دهم!
 
پیامبر {{صل}} فرمودند: و شهادت بدهی که [[بهشت]] حق است و [[دوزخ]] حق است و [[قیامت]] بدون [[شک]] آمدنی است و [[صراط]] و [[میزان حق]] است و هرکس ذره‌ای عمل خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هرکس ذره‌ای [[شر]] و [[بدی]] انجام دهد آن را می‌بیند و گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ‌اند. باید شهادت بدهی که علی امیرالمؤمنین {{ع}} است! حمزه عرض کرد: شهادت دادم و [[اقرار]] کردم و ایمان آوردم و [[تصدیق]] نمودم! پیامبر فرمود: و باید شهادت بدهی که [[امامان]] از [[نسل علی]]، حسن و حسین‌اند و در [[ذریه حسین]] هستند! حمزه عرض کرد: ایمان آوردم و تصدیق کردم! و فرمود: باید شهادت دهی که [[فاطمه]] [[سرور]] [[بانوان]] [[جهان]] است! حمزه عرض کرد: آری تصدیق کردم، فرمود: باید شهادت دهی که حمزه سرور [[شهیدان]] و [[شیر خدا]] و شیر [[رسول]] اوست و عموی پیامبر است! باز هم حمزه زار زار [[گریه]] کرد تا آنجا که با صورت به [[زمین]] افتاد. سپس برخاست و دو چشم رسول خدا را می‌بوسید.
 
بار دیگر پیامبر فرمود: باید شهادت دهی که برادرت جعفر در بهشت همراه [[فرشتگان]] در پرواز است و باید شهادت دهی که [[محمد و آل محمد]] [[برترین]] آفریدگانند، به سر و آشکارشان و به ظاهر و باطنشان [[ایمان]] بیاوری و بر اساس همین [[اعتقاد]] [[زندگی]] کنی و بمیری! دوستانشان را [[دوست]] بداری و با دشمنانشان [[دشمن]] باشی! [[حمزه]] عرض کرد: آری ای [[رسول خدا]]، [[خدا]] را بر این [[گواه]] می‌گیرم و تو را، [[خداوند]] برای گواه بودن کافی است!<ref>طرف من الأنباء، ص۱۲۵؛ بحار الأنوار، ج۲۲ ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۸۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۲۰: خط ۲۰۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اعلام]]
[[رده:حمزة بن عبدالمطلب]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
۲۴٬۵۵۲

ویرایش