نیاز به دین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۰: خط ۱۰:
اولاً: نوع [[بشر]] برای نیل به اهداف و غایات نهایی [[زندگی]] خود نیازمند [[استمداد]] ربانی و [[هدایت الهی]] است و توانمندی‌های [[علمی]] و عملی او در هیچ مقطعی از [[رشد]] و تکاملش نمی‌تواند پاسخ‌گوی این نیاز بنیادی و سرشتی و ماهوی وجود او باشد؛
اولاً: نوع [[بشر]] برای نیل به اهداف و غایات نهایی [[زندگی]] خود نیازمند [[استمداد]] ربانی و [[هدایت الهی]] است و توانمندی‌های [[علمی]] و عملی او در هیچ مقطعی از [[رشد]] و تکاملش نمی‌تواند پاسخ‌گوی این نیاز بنیادی و سرشتی و ماهوی وجود او باشد؛
ثانیاً: این نیاز، حداکثری و همه‌جانبه به گستره همه ابعاد و [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] اوست و به عرصه خاصی از زندگی او محدود نمی‌شود؛
ثانیاً: این نیاز، حداکثری و همه‌جانبه به گستره همه ابعاد و [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] اوست و به عرصه خاصی از زندگی او محدود نمی‌شود؛
ثالثاً، رشد و [[توسعه]] و [[تکامل]] [[فکری]]، علمی، فنی و [[تمدنی]] زندگی بشر، نه تنها از این نیاز حداکثری نمی‌کاهد، بلکه برعکس با توسعه هرچه بیشتر [[تمدن بشری]] و پیچیدگی و تنوع و تکثیر یافتن هرچه بیشتر احتیاجات بشر، نیاز به دین، قوت و شدت بیشتر یافته، [[آفاق]] این [[نیازمندی]] دامنه و گستره بیش‌تری به خود می‌گیرد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۶۹.</ref>.
ثالثاً، رشد و [[توسعه]] و [[تکامل]] [[فکری]]، علمی، فنی و [[تمدنی]] زندگی بشر، نه تنها از این نیاز حداکثری نمی‌کاهد، بلکه برعکس با توسعه هرچه بیشتر [[تمدن بشری]] و پیچیدگی و تنوع و تکثیر یافتن هرچه بیشتر احتیاجات بشر، نیاز به دین، قوت و شدت بیشتر یافته، [[آفاق]] این [[نیازمندی]] دامنه و گستره بیش‌تری به خود می‌گیرد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۶۹.</ref>.


==بررسی تلقی حداقلی از دین==
==بررسی تلقی حداقلی از دین==
خط ۱۶: خط ۱۶:
اینان چون از محتوای [[دیانت]] نیز تلقی حداقلی دارند و دین را در همان [[اصول اخلاقی]] و [[احکام کلی]] مربوط به [[حسن و قبح عقلی]] که عموماً در محدوده [[فهم عرفی]] و [[وجدان اخلاقی]] عموم انسان‌هاست خلاصه کرده‌اند، اساساً بر این باورند که نیازمندی به دین حداقلی نیز در مرحله‌ای از [[رشد عقلی]] انسان پایان می‌یابد.
اینان چون از محتوای [[دیانت]] نیز تلقی حداقلی دارند و دین را در همان [[اصول اخلاقی]] و [[احکام کلی]] مربوط به [[حسن و قبح عقلی]] که عموماً در محدوده [[فهم عرفی]] و [[وجدان اخلاقی]] عموم انسان‌هاست خلاصه کرده‌اند، اساساً بر این باورند که نیازمندی به دین حداقلی نیز در مرحله‌ای از [[رشد عقلی]] انسان پایان می‌یابد.
در این جا به جاست که بیش‌تر درباره تلقی‌های حداقلی از [[دین]]، از حیث [[نیازمندی]] موقتی یا دایمی به دین بیندیشیم و بر مبنای آنچه در قسمت [[ادله]] [[نبوت]] و [[فلسفه]] [[ارسال رسل]] و [[ادیان آسمانی]] بیان شد، این منظر را نقد و بررسی کنیم.
در این جا به جاست که بیش‌تر درباره تلقی‌های حداقلی از [[دین]]، از حیث [[نیازمندی]] موقتی یا دایمی به دین بیندیشیم و بر مبنای آنچه در قسمت [[ادله]] [[نبوت]] و [[فلسفه]] [[ارسال رسل]] و [[ادیان آسمانی]] بیان شد، این منظر را نقد و بررسی کنیم.
در این جا به سه تلقی از «دین حداقلی» یا «حداقلی بودن دین» اشاره می‌کنیم که هیچ یک نمی‌تواند مطابق آنچه بیان شد، پشتوانه [[فلسفه نبوت]] و سازگار با ادله نیازمندی ضروری و دایمی به دین باشد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۶۹.</ref>.
در این جا به سه تلقی از «دین حداقلی» یا «حداقلی بودن دین» اشاره می‌کنیم که هیچ یک نمی‌تواند مطابق آنچه بیان شد، پشتوانه [[فلسفه نبوت]] و سازگار با ادله نیازمندی ضروری و دایمی به دین باشد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۶۹.</ref>.


==دین و حداقل‌های لازم برای [[زندگی]] [[انسانی]]==
==دین و حداقل‌های لازم برای [[زندگی]] [[انسانی]]==
خط ۲۲: خط ۲۲:
بر اساس این دیدگاه، از آنجا که حداقل‌های زندگی [[بشر]] امروز در زمره بدیهیات و مسلمات بسیار روشن [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] در آمده‌اند، پس با توجه به گستردگی ابعاد و پیچیدگی بسیار فراوان [[جوامع]] امروزی، [[نیازهای بشر]] بسیار فراتر از آن چیزی است که [[ادیان الهی]] عرضه داشته‌اند و بر این اساس، می‌توان مدعی شد که چون [[تعالیم]] [[ادیان الهی]] مناسب [[جوامع]] [[بدوی]] و ساده اولیه است، دوره [[نیازمندی]] به [[دین]] به سر آمده است<ref>در این بیان تأمل کنید: «احکام طهارتی که در شرع آمده، حداقل کاری است که در ساده‌ترین شرایط و بدوی‌ترین جوامع می‌توان در مقام رعایت بهداشت انجام داد؛ یعنی در اقلی‌ترین شرایط معیشتی آن حکم اقلی قابل اجرا و لازم الاجراست». عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۸۸؛ همچنین، «همین فقه دنیوی هم اقلی است؛ چراکه اصولاً مسائل حقوقی بخش کوچکی از زندگی بشر را فرا می‌گیرد و متناسب با جامعه‌ای بدوی و اولیه است و در اساس ناظر به فصل خصومات است». عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۹۱.</ref>.
بر اساس این دیدگاه، از آنجا که حداقل‌های زندگی [[بشر]] امروز در زمره بدیهیات و مسلمات بسیار روشن [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] در آمده‌اند، پس با توجه به گستردگی ابعاد و پیچیدگی بسیار فراوان [[جوامع]] امروزی، [[نیازهای بشر]] بسیار فراتر از آن چیزی است که [[ادیان الهی]] عرضه داشته‌اند و بر این اساس، می‌توان مدعی شد که چون [[تعالیم]] [[ادیان الهی]] مناسب [[جوامع]] [[بدوی]] و ساده اولیه است، دوره [[نیازمندی]] به [[دین]] به سر آمده است<ref>در این بیان تأمل کنید: «احکام طهارتی که در شرع آمده، حداقل کاری است که در ساده‌ترین شرایط و بدوی‌ترین جوامع می‌توان در مقام رعایت بهداشت انجام داد؛ یعنی در اقلی‌ترین شرایط معیشتی آن حکم اقلی قابل اجرا و لازم الاجراست». عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۸۸؛ همچنین، «همین فقه دنیوی هم اقلی است؛ چراکه اصولاً مسائل حقوقی بخش کوچکی از زندگی بشر را فرا می‌گیرد و متناسب با جامعه‌ای بدوی و اولیه است و در اساس ناظر به فصل خصومات است». عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۹۱.</ref>.


نگاه حداقلی به دین در [[امور دنیا]] ملازم با این [[باور]] است که [[احکام دینی]] برای جوامع بدوی و نازل‌ترین مدنیت‌ها صادر شده‌اند؛ زیرا ناظر به حداقل‌هایی است که هر [[اجتماع]] [[انسانی]] باید داشته باشد و چون این حداقل‌ها، در قبال [[نظامات]] گسترده و پیش‌رفته [[حقوقی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]]... که امروزه وجود دارد، اموری کاملاً پیش پا افتاده و ابتدائی‌اند، دیگر وجهی برای اعتنای به آنها و [[لزوم]] عمل به آنها وجود ندارد، بلکه اساساً تناسبی میان این [[احکام]] با جوامع و [[علوم]] پیشرفته امروزی نیست. بنابراین، باور به حداقلی بودن دین در واقع، باور به حذف و [[نفی]] نقش [[دنیوی]] دین در جوامع امروزی است.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۰.</ref>.
نگاه حداقلی به دین در [[امور دنیا]] ملازم با این [[باور]] است که [[احکام دینی]] برای جوامع بدوی و نازل‌ترین مدنیت‌ها صادر شده‌اند؛ زیرا ناظر به حداقل‌هایی است که هر [[اجتماع]] [[انسانی]] باید داشته باشد و چون این حداقل‌ها، در قبال [[نظامات]] گسترده و پیش‌رفته [[حقوقی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]]... که امروزه وجود دارد، اموری کاملاً پیش پا افتاده و ابتدائی‌اند، دیگر وجهی برای اعتنای به آنها و [[لزوم]] عمل به آنها وجود ندارد، بلکه اساساً تناسبی میان این [[احکام]] با جوامع و [[علوم]] پیشرفته امروزی نیست. بنابراین، باور به حداقلی بودن دین در واقع، باور به حذف و [[نفی]] نقش [[دنیوی]] دین در جوامع امروزی است<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۰.</ref>.


==اصل دین، هسته مشترک همه ادیان الهی==
==اصل دین، هسته مشترک همه ادیان الهی==
خط ۳۱: خط ۳۱:


«... [[احکام شرعی]] قرآن بر فهمی [[تفسیری]] از [[واقعیات]] و روابط موجود اجتماعی جامعه [[حجاز]] و بر روابط [[عبادی]] [[انسان‌ها]] با [[خدا]] در آن جامعه مبتنی بوده و [[هدف]] آن، [[تفسیر]] واقعیات اجتماعی به صورتی که با [[اراده خدا]] سازگار باشد بوده است. صدور این احکام اصلاً به معنای وضع احکام برای همه جامعه‌ها و همه عصرها نبوده است»، ([[محمد مجتهد شبستری]]، «قرائتی [[نبوی]] از [[جهان]]»، مجله [[مدرسه]]، سال دوم، شماره ۶، تیر ۱۳۸۶، ص۹۷ به نقل از: عباس شریفی، [[شریعت]] و [[عقلانیت]]، ص۱۸۹).</ref>. از آنجا که این تفصیلات بیش از آن‌که ریشه در چنان [[احکام کلی]] و اجمالی و [[مشترکات]] اصیل [[ادیان الهی]] داشته باشد، ریشه در امور بشری، دانش‌های عصری، [[سنن اجتماعی]] و شرایط تاریخی ویژه هر دوره و جامعه‌ای دارد، پس اموری عرضی و خارج از اصل و [[حقیقت]] [[دین]] هستند و به این ترتیب، نقش اصل و [[لُب]] دین در [[زندگی]] [[بشر]] را باید نقشی حداقلی دانست.
«... [[احکام شرعی]] قرآن بر فهمی [[تفسیری]] از [[واقعیات]] و روابط موجود اجتماعی جامعه [[حجاز]] و بر روابط [[عبادی]] [[انسان‌ها]] با [[خدا]] در آن جامعه مبتنی بوده و [[هدف]] آن، [[تفسیر]] واقعیات اجتماعی به صورتی که با [[اراده خدا]] سازگار باشد بوده است. صدور این احکام اصلاً به معنای وضع احکام برای همه جامعه‌ها و همه عصرها نبوده است»، ([[محمد مجتهد شبستری]]، «قرائتی [[نبوی]] از [[جهان]]»، مجله [[مدرسه]]، سال دوم، شماره ۶، تیر ۱۳۸۶، ص۹۷ به نقل از: عباس شریفی، [[شریعت]] و [[عقلانیت]]، ص۱۸۹).</ref>. از آنجا که این تفصیلات بیش از آن‌که ریشه در چنان [[احکام کلی]] و اجمالی و [[مشترکات]] اصیل [[ادیان الهی]] داشته باشد، ریشه در امور بشری، دانش‌های عصری، [[سنن اجتماعی]] و شرایط تاریخی ویژه هر دوره و جامعه‌ای دارد، پس اموری عرضی و خارج از اصل و [[حقیقت]] [[دین]] هستند و به این ترتیب، نقش اصل و [[لُب]] دین در [[زندگی]] [[بشر]] را باید نقشی حداقلی دانست.
بر پایه این تلقی می‌توان گفت که چون همان اصول و احکام کلی‌ای که دین به [[جامعه بشری]] عرضه می‌کند، خود در روند [[رشد]] و [[تکامل عقلی]]، [[علمی]] و [[مدنی]] [[انسان]] بوده، تدریجاً در زمره [[ادراکات]] و [[احکام]] [[عقل جمعی]] و [[وجدان]] عمومی [[جامعه]] قرار گرفته و به اموری متعارف تبدیل شده است، امروزه وجهی برای [[نیازمندی]] به [[دین]] باقی نمانده است و آنچه به نام دین، یا [[معرفت دینی]] از آن یاد می‌شود، در واقع نحوه‌ای از [[فهم]] [[تاریخی]] و شیوه‌ای از [[تفکر]] و بخشی از [[دانش بشری]] است که اصولاً چندان ربطی به دین ندارد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۲.</ref>.
بر پایه این تلقی می‌توان گفت که چون همان اصول و احکام کلی‌ای که دین به [[جامعه بشری]] عرضه می‌کند، خود در روند [[رشد]] و [[تکامل عقلی]]، [[علمی]] و [[مدنی]] [[انسان]] بوده، تدریجاً در زمره [[ادراکات]] و [[احکام]] [[عقل جمعی]] و [[وجدان]] عمومی [[جامعه]] قرار گرفته و به اموری متعارف تبدیل شده است، امروزه وجهی برای [[نیازمندی]] به [[دین]] باقی نمانده است و آنچه به نام دین، یا [[معرفت دینی]] از آن یاد می‌شود، در واقع نحوه‌ای از [[فهم]] [[تاریخی]] و شیوه‌ای از [[تفکر]] و بخشی از [[دانش بشری]] است که اصولاً چندان ربطی به دین ندارد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۲.</ref>.


==اساس [[دیانت]] و ذاتی دین: (مقاصد اصلی [[شرع]])==
==اساس [[دیانت]] و ذاتی دین: (مقاصد اصلی [[شرع]])==
آنچه اصل و اساس دیانت را تشکیل می‌دهد و ذاتی دین محسوب می‌شود، همان مقاصد اصلی شرع است؛ یعنی مقاصدی چون: نیل به [[سعادت اخروی]]، [[حفظ دین]]، [[عقل]]، [[نسل]]، [[مال]]، [[جان]] [[مردمان]] و [[بندگی]] کردن [[خداوند]]. غیر از این مقاصد هرچه از احکام و آموزه‌ها و [[تعالیم دینی]] کلی و جزئی، [[عام و خاص]] و [[مطلق و مقید]] وجود دارد، چه از جانب [[انبیا]] و چه از جانب [[عالمان دینی]] با عنوان دین به جامعه بشری عرضه شده است، همگی در زمره عرضیات دین محسوب می‌شوند. عرضیات، جنبه تاریخی دارند و کاملاً متأثر از شرایط [[اجتماعی]]، [[فرهنگی]]، علمی مدنی هر عصر و دوره‌ای هستند، پس با اصل دیانت که همان مقاصد [[شرعی]] است ربط درونی، ذاتی و مبنایی ندارند؛ به بیان دیگر، در واقع عرضیات، راه‌حل‌ها، شیوه‌ها، نسخه‌ها و راهکارهای برآمده از [[دانش‌ها]] و فهم بشری هر دوره برای نیل به مقاصد شرعی است. از این رو، آنچه از دیانت همواره ثابت و [[تغییر]] ناپذیر است، مقاصد آن است و آنچه تغییر می‌نماید، [[شیوه]] و برنامه‌های عملی نیل به چنان مقاصدی است<ref>جهت آشنایی بیشتر با این نگرش ر.ک: محسن کدیور، «از اسلام تاریخی به اسلام معنوی»، در: عبدالکریم سروش و دیگران؛ «به طور کلی تمام نظام حقوقی اسلام جزء عرضیات است، نباید مقاصد شارع را با راه نیل به آن مقاصد یکی دانست»، (عبدالکریم سروش، اخلاق خدایان، ص۱۰۳).</ref>. از آنجا که بخش ذاتیات [[دین]] بسیار کمتر از بخش عرضیات آن، بوده اساساً تنها همین بخش نیز حقیقتاً قابل استناد به دین است، پس می‌توان نتیجه گرفت [[نقش دین]] در [[جامعه]] و [[زندگی]] [[انسان]] نقش حداقلی است و نه حداکثری.
آنچه اصل و اساس دیانت را تشکیل می‌دهد و ذاتی دین محسوب می‌شود، همان مقاصد اصلی شرع است؛ یعنی مقاصدی چون: نیل به [[سعادت اخروی]]، [[حفظ دین]]، [[عقل]]، [[نسل]]، [[مال]]، [[جان]] [[مردمان]] و [[بندگی]] کردن [[خداوند]]. غیر از این مقاصد هرچه از احکام و آموزه‌ها و [[تعالیم دینی]] کلی و جزئی، [[عام و خاص]] و [[مطلق و مقید]] وجود دارد، چه از جانب [[انبیا]] و چه از جانب [[عالمان دینی]] با عنوان دین به جامعه بشری عرضه شده است، همگی در زمره عرضیات دین محسوب می‌شوند. عرضیات، جنبه تاریخی دارند و کاملاً متأثر از شرایط [[اجتماعی]]، [[فرهنگی]]، علمی مدنی هر عصر و دوره‌ای هستند، پس با اصل دیانت که همان مقاصد [[شرعی]] است ربط درونی، ذاتی و مبنایی ندارند؛ به بیان دیگر، در واقع عرضیات، راه‌حل‌ها، شیوه‌ها، نسخه‌ها و راهکارهای برآمده از [[دانش‌ها]] و فهم بشری هر دوره برای نیل به مقاصد شرعی است. از این رو، آنچه از دیانت همواره ثابت و [[تغییر]] ناپذیر است، مقاصد آن است و آنچه تغییر می‌نماید، [[شیوه]] و برنامه‌های عملی نیل به چنان مقاصدی است<ref>جهت آشنایی بیشتر با این نگرش ر.ک: محسن کدیور، «از اسلام تاریخی به اسلام معنوی»، در: عبدالکریم سروش و دیگران؛ «به طور کلی تمام نظام حقوقی اسلام جزء عرضیات است، نباید مقاصد شارع را با راه نیل به آن مقاصد یکی دانست»، (عبدالکریم سروش، اخلاق خدایان، ص۱۰۳).</ref>. از آنجا که بخش ذاتیات [[دین]] بسیار کمتر از بخش عرضیات آن، بوده اساساً تنها همین بخش نیز حقیقتاً قابل استناد به دین است، پس می‌توان نتیجه گرفت [[نقش دین]] در [[جامعه]] و [[زندگی]] [[انسان]] نقش حداقلی است و نه حداکثری.
بر پایه این تلقی از [[حقیقت]] دین، وقتی همه [[تعالیم]] عملی دین در زمره عرضیات آن است و عرضیات نیز برآمده از [[دانش‌ها]] و بینش‌های عصری و [[فرهنگ]] و [[مدنیت]] زمانه باشد، حقیقتاً چیزی از دین به عنوان [[آیین]] زندگی قابل استناد به دین نخواهد بود و اصولاً دین را نمی‌توان آیین زندگی و شیوه‌ای از زندگی خواند. اگر ذات و حقیقت [[دیانت]] همان مقاصد [[شرعی]] باشد، پس دین چیزی جز یک جهت‌گیری کلی برای زندگی [[بشر]] نخواهد بود که خود همین جهت‌گیری کلی نیز چون خارج از [[فهم]] و [[ادراک]] بشر نیست و بدون استناد به دین در [[جامعه بشری]] همیشه مطلوب بوده است، باز وجهی برای انتساب آن به دین وجود ندارد.
بر پایه این تلقی از [[حقیقت]] دین، وقتی همه [[تعالیم]] عملی دین در زمره عرضیات آن است و عرضیات نیز برآمده از [[دانش‌ها]] و بینش‌های عصری و [[فرهنگ]] و [[مدنیت]] زمانه باشد، حقیقتاً چیزی از دین به عنوان [[آیین]] زندگی قابل استناد به دین نخواهد بود و اصولاً دین را نمی‌توان آیین زندگی و شیوه‌ای از زندگی خواند. اگر ذات و حقیقت [[دیانت]] همان مقاصد [[شرعی]] باشد، پس دین چیزی جز یک جهت‌گیری کلی برای زندگی [[بشر]] نخواهد بود که خود همین جهت‌گیری کلی نیز چون خارج از [[فهم]] و [[ادراک]] بشر نیست و بدون استناد به دین در [[جامعه بشری]] همیشه مطلوب بوده است، باز وجهی برای انتساب آن به دین وجود ندارد.


بر این اساس، چون همه آنچه را که مقاصد شرعی می‌دانیم، پذیرفته شده [[عقل]] و [[وجدان]] بشر است و در زمره [[احکام]] [[عقل عملی]] انسان محسوب می‌شود، پس نقش دیانت نه حداقلی، بلکه به صفر می‌گراید و بشر بدون [[استمداد]] از [[ادیان الهی]]، خود به پشتوانه [[ادراکات عقلی]]، وجدانی و [[فطری]] خویش می‌تواند به همان مقاصد شرعی [[حکم]] کند و درصدد تحقق آنها برآید، کما اینکه کم و بیش این مقاصد در همه [[جوامع بشری]] بدون ارتباط با دین به چشم می‌خورد و بشر در تکاپوی وصول به آنها برآمده است<ref>«دین جوهراً برای عرضه عرصه‌هایی است که پای عقل آدمی به آنجا نمی‌رسد. روشن است که دین، فقه و کلام و اخلاق هم دارد و حجم عمده معارف دینی از همین جنس، اما آنها قشر محافظ گوهر دین‌اند و دین اولاً و بالذات برای آموختن حقایق حیرت‌افکن و نامعقول فراعقلی آمده است. در بیرون از این قلمرو، عاقلان به کار خود می‌پردازند و از عهده وظایف خویش بر می‌آیند». (عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۳۳۳ - ۳۳۴).</ref>.
بر این اساس، چون همه آنچه را که مقاصد شرعی می‌دانیم، پذیرفته شده [[عقل]] و [[وجدان]] بشر است و در زمره [[احکام]] [[عقل عملی]] انسان محسوب می‌شود، پس نقش دیانت نه حداقلی، بلکه به صفر می‌گراید و بشر بدون [[استمداد]] از [[ادیان الهی]]، خود به پشتوانه [[ادراکات عقلی]]، وجدانی و [[فطری]] خویش می‌تواند به همان مقاصد شرعی [[حکم]] کند و درصدد تحقق آنها برآید، کما اینکه کم و بیش این مقاصد در همه [[جوامع بشری]] بدون ارتباط با دین به چشم می‌خورد و بشر در تکاپوی وصول به آنها برآمده است<ref>«دین جوهراً برای عرضه عرصه‌هایی است که پای عقل آدمی به آنجا نمی‌رسد. روشن است که دین، فقه و کلام و اخلاق هم دارد و حجم عمده معارف دینی از همین جنس، اما آنها قشر محافظ گوهر دین‌اند و دین اولاً و بالذات برای آموختن حقایق حیرت‌افکن و نامعقول فراعقلی آمده است. در بیرون از این قلمرو، عاقلان به کار خود می‌پردازند و از عهده وظایف خویش بر می‌آیند». (عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۳۳۳ - ۳۳۴).</ref>.
چنان که ملاحظه می‌شود، نتیجه هر سه تلقی یادشده از حداقلی بودن [[دیانت]]، چیزی جز حذف [[نقش دین]] یا به پایان رسیدن دیانت در [[جامعه بشری]] نیست. در واقع، هر یک از این سه تلقی، توجیه و تبیینی برای ختم دیانت شمرده می‌شود، نه [[ختم نبوت]]؛ زیرا همان [[طور]] که بیان گردید، اگر [[اصل دین]] و غرض از ارسال [[انبیا]] حداقل‌های دیانت باشد و حداقل‌ها همان وجوه مشترک همه [[فرهنگ‌ها]] و [[جوامع]] و [[ادیان]] و چون این حداقل‌ها را خود [[بشر]] به [[درستی]] می‌داند که همان [[احکام]] [[عقل]] صریح و [[وجدان اخلاقی]] بشر؛ یعنی کلیات ارزشی و [[احکام اولی]] [[عقلی]] عملی و نظری است، در این صورت وجهی برای ارسال انبیا باقی نمی‌ماند. و چون در هیچ دوره‌ای این حداقل‌ها از بین نرفته است و اساساً به دلیل [[پشتیبانی]] و [[تأیید]] از [[درون انسان]] (عقل و [[فطرت]] و [[وجدان]]) امکان از بین رفتن آنها نبوده است، توجیهی برای تجدید [[نبوت‌ها]] باقی نمی‌ماند و معلوم نیست چرا با وجود استمرار حداقل‌ها، باز [[دین]] و شریعتی تازه و دعوتی دیگر به دنبال می‌آمد.
چنان که ملاحظه می‌شود، نتیجه هر سه تلقی یادشده از حداقلی بودن [[دیانت]]، چیزی جز حذف [[نقش دین]] یا به پایان رسیدن دیانت در [[جامعه بشری]] نیست. در واقع، هر یک از این سه تلقی، توجیه و تبیینی برای ختم دیانت شمرده می‌شود، نه [[ختم نبوت]]؛ زیرا همان [[طور]] که بیان گردید، اگر [[اصل دین]] و غرض از ارسال [[انبیا]] حداقل‌های دیانت باشد و حداقل‌ها همان وجوه مشترک همه [[فرهنگ‌ها]] و [[جوامع]] و [[ادیان]] و چون این حداقل‌ها را خود [[بشر]] به [[درستی]] می‌داند که همان [[احکام]] [[عقل]] صریح و [[وجدان اخلاقی]] بشر؛ یعنی کلیات ارزشی و [[احکام اولی]] [[عقلی]] عملی و نظری است، در این صورت وجهی برای ارسال انبیا باقی نمی‌ماند. و چون در هیچ دوره‌ای این حداقل‌ها از بین نرفته است و اساساً به دلیل [[پشتیبانی]] و [[تأیید]] از [[درون انسان]] (عقل و [[فطرت]] و [[وجدان]]) امکان از بین رفتن آنها نبوده است، توجیهی برای تجدید [[نبوت‌ها]] باقی نمی‌ماند و معلوم نیست چرا با وجود استمرار حداقل‌ها، باز [[دین]] و شریعتی تازه و دعوتی دیگر به دنبال می‌آمد.


به ویژه، از حیث کارکردی، دیدگاه حداقلی نمی‌تواند تبیین در خور [[دفاعی]] از [[واقعیت]] دین در [[زندگی]] بشر داشته باشد. با [[تأمل]] در این که ارائه حداقل‌ها چه نقشی می‌تواند در تعالی و [[تکامل]] بشر داشته باشد و چقدر در ایصال [[انسان‌ها]] به سر [[منزل]] مقصود، یا [[تقرب]] به [[غایت]] خلقتشان مؤثر است؟ به تحقیق، باید بگوییم حداقل‌ها، حداقل تأثیر را دارند. بنابراین، این همه مجاهدت‌های انبیا و تلاش طاقت‌فرسای آنان برای [[تبلیغ دین]] و [[اجابت]] گسترده و همگانی انسان‌ها به [[دعوت]] آنان را نمی‌توان توجیه کرد.
به ویژه، از حیث کارکردی، دیدگاه حداقلی نمی‌تواند تبیین در خور [[دفاعی]] از [[واقعیت]] دین در [[زندگی]] بشر داشته باشد. با [[تأمل]] در این که ارائه حداقل‌ها چه نقشی می‌تواند در تعالی و [[تکامل]] بشر داشته باشد و چقدر در ایصال [[انسان‌ها]] به سر [[منزل]] مقصود، یا [[تقرب]] به [[غایت]] خلقتشان مؤثر است؟ به تحقیق، باید بگوییم حداقل‌ها، حداقل تأثیر را دارند. بنابراین، این همه مجاهدت‌های انبیا و تلاش طاقت‌فرسای آنان برای [[تبلیغ دین]] و [[اجابت]] گسترده و همگانی انسان‌ها به [[دعوت]] آنان را نمی‌توان توجیه کرد.
بنابر تحلیل ارائه شده از دیدگاه‌های حداقلی، نقش حداقلی دین با [[توسعه]] [[فهم]]، [[علم]] و [[دانش بشری]] نه تنها روزی به پایان خواهد رسید، به سبب این که حداقل‌ها همان اصول و [[قواعد]] و مقاصد بسیار کلی‌ای هستند که [[عقل]] و [[وجدان]] و [[فهم]] متعارف بشری آنها را می‌شناسد و به آنها [[حکم]] می‌نماید، پس اساساً [[نیازمندی]] [[بشر]] به [[دین]] از نوع نیاز تذکاری و تنبهی و انگیزشی خواهد بود. در تلقی تذکاری از دین، نیازمندی به دین، عمومیت خود را از دست خواهد داد؛ زیرا فقط مورد نیاز دوره‌ای خاص، یا عده‌ای خاص می‌شود که بر اثر [[غفلت]] و [[جهالت]] و انغمار در [[دنیا]]، [[فطرت]] [[دل]] و عقل آنان گرفتار [[فترت]] شده و نداهای وجدانی و [[احکام عقلی]] در وجود آنها به خمودی‌گراییده است، اما دیگر [[انسان‌ها]] که به این درجه از [[انحطاط]] نرسیده باشند، نیاز به چنین تذکار و تنبهی نیز نخواهند داشت، بلکه عقل و وجدان آنان به نحو طبیعی و ارتکازی و [[فطری]] به آن چیزی حکم خواهد کرد که [[ادیان الهی]] برای بشر می‌آورند.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۴.</ref>.
 
بنابر تحلیل ارائه شده از دیدگاه‌های حداقلی، نقش حداقلی دین با [[توسعه]] [[فهم]]، [[علم]] و [[دانش بشری]] نه تنها روزی به پایان خواهد رسید، به سبب این که حداقل‌ها همان اصول و [[قواعد]] و مقاصد بسیار کلی‌ای هستند که [[عقل]] و [[وجدان]] و [[فهم]] متعارف بشری آنها را می‌شناسد و به آنها [[حکم]] می‌نماید، پس اساساً [[نیازمندی]] [[بشر]] به [[دین]] از نوع نیاز تذکاری و تنبهی و انگیزشی خواهد بود. در تلقی تذکاری از دین، نیازمندی به دین، عمومیت خود را از دست خواهد داد؛ زیرا فقط مورد نیاز دوره‌ای خاص، یا عده‌ای خاص می‌شود که بر اثر [[غفلت]] و [[جهالت]] و انغمار در [[دنیا]]، [[فطرت]] [[دل]] و عقل آنان گرفتار [[فترت]] شده و نداهای وجدانی و [[احکام عقلی]] در وجود آنها به خمودی‌گراییده است، اما دیگر [[انسان‌ها]] که به این درجه از [[انحطاط]] نرسیده باشند، نیاز به چنین تذکار و تنبهی نیز نخواهند داشت، بلکه عقل و وجدان آنان به نحو طبیعی و ارتکازی و [[فطری]] به آن چیزی حکم خواهد کرد که [[ادیان الهی]] برای بشر می‌آورند<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۴.</ref>.


==نیاز حداکثری به دین در [[ادله]] [[نبوت]]==
==نیاز حداکثری به دین در [[ادله]] [[نبوت]]==
خط ۷۰: خط ۷۳:


ثانیاً: همه این قواعد و اصول مورد نیاز و همه [[فروع]] متفرع بر آنها، بر اساس توضیحات و ادله یادشده، می‌بایست بر پایه [[آگاهی]] و دانشی رقم خورد که فراتر از قلمرو [[دانش]] متعارف بشری باشد. این دانش به گونه‌ای است که هرگز قابل تصور نیست و بشر در مرحله‌ای از مراحل پیش‌رفت [[عقلی]] و [[علمی]] به آن دست می‌یابد، مانند [[علم]] به [[هدف آفرینش]]، [[کشف]] [[حقیقت]] و [[هویت]] کامل وجود انسان، [[درک]] مرتبه و موقعیت وجودی او در هستی، [[شناخت]] عالم پس از [[مرگ]] و اطلاع از نحوه ارتباط [[دنیا]] و [[آخرت]]، شناخت همه فعل و انفعالات، تأثیر و تأثیرات و دادوستدهای وجود [[آدمی]] با محیط و همه علل و عوامل ظاهری و [[باطنی]] که وجود انسان را فرا گرفته است، آگاهی از همه مراحل و منازل و مدارجی که در [[سیر]] کمالی انسان وجود دارد و چگونگی نیل به آنها و....
ثانیاً: همه این قواعد و اصول مورد نیاز و همه [[فروع]] متفرع بر آنها، بر اساس توضیحات و ادله یادشده، می‌بایست بر پایه [[آگاهی]] و دانشی رقم خورد که فراتر از قلمرو [[دانش]] متعارف بشری باشد. این دانش به گونه‌ای است که هرگز قابل تصور نیست و بشر در مرحله‌ای از مراحل پیش‌رفت [[عقلی]] و [[علمی]] به آن دست می‌یابد، مانند [[علم]] به [[هدف آفرینش]]، [[کشف]] [[حقیقت]] و [[هویت]] کامل وجود انسان، [[درک]] مرتبه و موقعیت وجودی او در هستی، [[شناخت]] عالم پس از [[مرگ]] و اطلاع از نحوه ارتباط [[دنیا]] و [[آخرت]]، شناخت همه فعل و انفعالات، تأثیر و تأثیرات و دادوستدهای وجود [[آدمی]] با محیط و همه علل و عوامل ظاهری و [[باطنی]] که وجود انسان را فرا گرفته است، آگاهی از همه مراحل و منازل و مدارجی که در [[سیر]] کمالی انسان وجود دارد و چگونگی نیل به آنها و....
در پایان، به منظور جمع‌بندی آنجه بیان شد و تقریر مبانی نگرش حداکثری بودن دین، آن [[طور]] که از عموم [[ادله]] ارائه شده از سوی [[متکلمان]] و [[فلاسفه]] در این خصوص [[استنباط]] می‌شود، به نکاتی اشاره خواهیم کرد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۷.</ref>.
در پایان، به منظور جمع‌بندی آنجه بیان شد و تقریر مبانی نگرش حداکثری بودن دین، آن [[طور]] که از عموم [[ادله]] ارائه شده از سوی [[متکلمان]] و [[فلاسفه]] در این خصوص [[استنباط]] می‌شود، به نکاتی اشاره خواهیم کرد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۷۷.</ref>.


==لوازم نیاز حداکثری به [[دین]]==
==لوازم نیاز حداکثری به [[دین]]==
خط ۷۷: خط ۸۰:
===کمال حداکثری دین===
===کمال حداکثری دین===
نیاز حداکثری به دین از یک سو، ملازم [[جامعیت]] و تمامیت دین است و از سوی دیگر، ملازم دوام و و استمرار آن. هم باید دین برای همه ابعاد و [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[انسان]] برنامه و راهکار داشته باشد و هم در همه اعصار و ادوار [[زندگی]] [[بشر]] حضور داشته، متناسب با هر عصر و دوره‌ای [[آیین]] و برنامه زندگی ارائه کند. بر این اساس، باور به [[ختم نبوت]] هرگز به معنای ختم دین و پایان [[شریعت]] نخواهد بود، بلکه بر عکس، ملازم آن خواهد بود که [[شریعت خاتم]]، [[کامل‌ترین]] شریعت در مقایسه با همه [[شرایع]] و [[ادیان]] پیش از خود بوده، چنان کمال و غنایی داشته باشد که برای اعصار بعد نیز جامعیت و تمامیت خود را [[حفظ]] کند و قابلیت انطباق و سازگاری با جمیع شرایط متحول و متکامل زندگی بشر را داشته باشد.
نیاز حداکثری به دین از یک سو، ملازم [[جامعیت]] و تمامیت دین است و از سوی دیگر، ملازم دوام و و استمرار آن. هم باید دین برای همه ابعاد و [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[انسان]] برنامه و راهکار داشته باشد و هم در همه اعصار و ادوار [[زندگی]] [[بشر]] حضور داشته، متناسب با هر عصر و دوره‌ای [[آیین]] و برنامه زندگی ارائه کند. بر این اساس، باور به [[ختم نبوت]] هرگز به معنای ختم دین و پایان [[شریعت]] نخواهد بود، بلکه بر عکس، ملازم آن خواهد بود که [[شریعت خاتم]]، [[کامل‌ترین]] شریعت در مقایسه با همه [[شرایع]] و [[ادیان]] پیش از خود بوده، چنان کمال و غنایی داشته باشد که برای اعصار بعد نیز جامعیت و تمامیت خود را [[حفظ]] کند و قابلیت انطباق و سازگاری با جمیع شرایط متحول و متکامل زندگی بشر را داشته باشد.
چنین تلقی‌ای از [[خاتمیت]] و [[دین خاتم]] نیازمند تبیین و تفصیل بیشتر است که در مباحث بعد بدان خواهیم پرداخت. اگر [[میراث]] [[نبوی]] تنها [[کتاب و سنت]] آن حضرت باشد. با توجه به این که در طول نبوت ۲۳ ساله [[پیامبر گرامی]]{{صل}} نه همه [[وحی]] تبیین شد و نه در [[سیره]] و [[سنت]] آن حضرت تفاصیل مورد نیاز دیگر اعصار و ادوار زندگی بشر عرضه گردید، چنین میراثی نمی‌تواند با إکمال حداکثری یاد شده توافق چندانی داشته باشد. از این رو، هم [[شیعه]] و هم [[اهل سنت]] در بحث [[جاودانگی]]، از مقوله [[اجتهاد]] در دین سخن گفته‌اند و شیعه به [[طور]] ویژه از [[امامت]]. نوشتار حاضر، هم بحث امامت و هم [[اجتهاد]] را از نظر اکمال و اتمام در [[دین]] و خصوصاً ملاک [[خاتمیت]] بررسی می‌کند.
چنین تلقی‌ای از [[خاتمیت]] و [[دین خاتم]] نیازمند تبیین و تفصیل بیشتر است که در مباحث بعد بدان خواهیم پرداخت. اگر [[میراث]] [[نبوی]] تنها [[کتاب و سنت]] آن حضرت باشد. با توجه به این که در طول نبوت ۲۳ ساله [[پیامبر گرامی]]{{صل}} نه همه [[وحی]] تبیین شد و نه در [[سیره]] و [[سنت]] آن حضرت تفاصیل مورد نیاز دیگر اعصار و ادوار زندگی بشر عرضه گردید، چنین میراثی نمی‌تواند با إکمال حداکثری یاد شده توافق چندانی داشته باشد. از این رو، هم [[شیعه]] و هم [[اهل سنت]] در بحث [[جاودانگی]]، از مقوله [[اجتهاد]] در دین سخن گفته‌اند و شیعه به [[طور]] ویژه از [[امامت]]. نوشتار حاضر، هم بحث امامت و هم [[اجتهاد]] را از نظر اکمال و اتمام در [[دین]] و خصوصاً ملاک [[خاتمیت]] بررسی می‌کند.
در اینجا بی‌مناسبت نیست درباره تعبیر «إکمال حداقلی» که در آثار برخی نویسندگان<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، مقاله دین اقلی و اکثری.</ref> آمده است، اشاره‌ای کنیم. [[معتقدان]] به حداقلی بودن دین، در [[تفسیر آیه]] «[[إکمال دین]]» به ناچار به [[تأویل]] واژه اکمال و [[عدول]] از معنای روشن و صریح [[آیه شریفه]] [[متوسل]] گردیده‌اند. از جمله تأویل‌های دور از [[ذهن]] و خلاف ظاهری که برای [[اکمال دین]] ادعا شده، إکمال در حداقل بودن است.
در اینجا بی‌مناسبت نیست درباره تعبیر «إکمال حداقلی» که در آثار برخی نویسندگان<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، مقاله دین اقلی و اکثری.</ref> آمده است، اشاره‌ای کنیم. [[معتقدان]] به حداقلی بودن دین، در [[تفسیر آیه]] «[[إکمال دین]]» به ناچار به [[تأویل]] واژه اکمال و [[عدول]] از معنای روشن و صریح [[آیه شریفه]] [[متوسل]] گردیده‌اند. از جمله تأویل‌های دور از [[ذهن]] و خلاف ظاهری که برای [[اکمال دین]] ادعا شده، إکمال در حداقل بودن است.
خط ۸۳: خط ۸۷:


ثانیاً: وقتی [[حقیقت]] و [[اصل دین]] را همان هسته مشترک همه ادیان دانستید، همان‌طور که خود نیز تصریح داشته‌اید<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۱۰۶.</ref>، چون این هسته، یک سری [[احکام کلی]] و مسلم و بدیهی وجدانی و [[عقلی]] خواهد بود که بدون دین نیز [[عقل]] و [[وجدان اخلاقی]] [[انسان‌ها]] خود بدان معترف است، در این صورت، اکمال در این اصول که همواره مورد [[اعتقاد]] و [[اذعان]] [[بشر]] بوده است، دیگر معنا ندارد؛ زیرا چیزی در نظر انسان‌ها ناقص، یا مغفول نبوده است تا کامل شود!
ثانیاً: وقتی [[حقیقت]] و [[اصل دین]] را همان هسته مشترک همه ادیان دانستید، همان‌طور که خود نیز تصریح داشته‌اید<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۱۰۶.</ref>، چون این هسته، یک سری [[احکام کلی]] و مسلم و بدیهی وجدانی و [[عقلی]] خواهد بود که بدون دین نیز [[عقل]] و [[وجدان اخلاقی]] [[انسان‌ها]] خود بدان معترف است، در این صورت، اکمال در این اصول که همواره مورد [[اعتقاد]] و [[اذعان]] [[بشر]] بوده است، دیگر معنا ندارد؛ زیرا چیزی در نظر انسان‌ها ناقص، یا مغفول نبوده است تا کامل شود!
ثالثاً: حداقل [[هدایت]] لازم، برای [[جوامع]] پیش‌رفته بشری که صدها فرسنگ از حداقل‌ها فاصله گرفته‌اند، چه دردی را دوا می‌کند؟ حداقل هدایت همان [[طور]] که نظریه‌پرداز تصریح داشته است<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۹۱-۹۲.</ref>، به کار جوامع ابتدائی و [[بدوی]] می‌خورد که فاقد هیچ‌گونه [[نظام]] و [[مدنیت]] و [[دانش]] [[تدبیر امور]] نداشته‌اند؛ لذا إکمال حداقلی، فقط برای مقاطعی از [[تاریخ]] گذشته و عده خاصی از [[آدمیان]]، هدایت‌بخش و مفید خواهد بود، نه همه بشر و نه در همه مقاطع [[رشد]] و [[تکامل]] [[اجتماعی]] و [[مدنی]] به ویژه، آن‌که بر اساس این [[باور]]، با آخرین [[دین]]، بشر وارد دوره [[بلوغ عقلی]] خود می‌شود و از [[تعالیم انبیا]] [[بی‌نیاز]] می‌گردد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۰.</ref>.
 
ثالثاً: حداقل [[هدایت]] لازم، برای [[جوامع]] پیش‌رفته بشری که صدها فرسنگ از حداقل‌ها فاصله گرفته‌اند، چه دردی را دوا می‌کند؟ حداقل هدایت همان [[طور]] که نظریه‌پرداز تصریح داشته است<ref>عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۹۱-۹۲.</ref>، به کار جوامع ابتدائی و [[بدوی]] می‌خورد که فاقد هیچ‌گونه [[نظام]] و [[مدنیت]] و [[دانش]] [[تدبیر امور]] نداشته‌اند؛ لذا إکمال حداقلی، فقط برای مقاطعی از [[تاریخ]] گذشته و عده خاصی از [[آدمیان]]، هدایت‌بخش و مفید خواهد بود، نه همه بشر و نه در همه مقاطع [[رشد]] و [[تکامل]] [[اجتماعی]] و [[مدنی]] به ویژه، آن‌که بر اساس این [[باور]]، با آخرین [[دین]]، بشر وارد دوره [[بلوغ عقلی]] خود می‌شود و از [[تعالیم انبیا]] [[بی‌نیاز]] می‌گردد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۰.</ref>.


===جوهره حداکثری دین===
===جوهره حداکثری دین===
اینکه دین، دارای تعین عصری و [[هویت]] [[تاریخی]] است و در بستر و فضا و زمینه خاصی نازل شده و با مخاطبان و [[فرهنگ]] خاصی روبه‌رو بوده و متناسب با عصر و [[نسل]] ویژه‌ای سخن گفته است، واقعیتی غیر قابل [[انکار]] است. از این رو، تردیدی نیست که [[اسلام]] پوسته و پیرایه و صدف و قالب و صورتی عصری و نسلی و تاریخی دارد که این حیث تاریخی هم شامل [[سنت]] است هم کتاب و هم همه تفاسیری که در ازمنه مختلف بر [[کتاب و سنت]] وارد شده و [[دانش‌ها]] و فهم‌هایی از دین شکل گرفته است که بعدها در [[حکم]] اصل و [[حجت]] تلقی شده است.
اینکه دین، دارای تعین عصری و [[هویت]] [[تاریخی]] است و در بستر و فضا و زمینه خاصی نازل شده و با مخاطبان و [[فرهنگ]] خاصی روبه‌رو بوده و متناسب با عصر و [[نسل]] ویژه‌ای سخن گفته است، واقعیتی غیر قابل [[انکار]] است. از این رو، تردیدی نیست که [[اسلام]] پوسته و پیرایه و صدف و قالب و صورتی عصری و نسلی و تاریخی دارد که این حیث تاریخی هم شامل [[سنت]] است هم کتاب و هم همه تفاسیری که در ازمنه مختلف بر [[کتاب و سنت]] وارد شده و [[دانش‌ها]] و فهم‌هایی از دین شکل گرفته است که بعدها در [[حکم]] اصل و [[حجت]] تلقی شده است.
پس در اصل این که دین، دارای ذاتی و عرضی، گوهر و صدف، [[مغز]] و پوسته است، شکی نیست. همه سخن بر سر اصل و [[لُب]] و گوهر ذاتی دین است که چیست؟
پس در اصل این که دین، دارای ذاتی و عرضی، گوهر و صدف، [[مغز]] و پوسته است، شکی نیست. همه سخن بر سر اصل و [[لُب]] و گوهر ذاتی دین است که چیست؟
آیا همان [[مشترکات]] میان [[اعتقادات]] و [[احکام اسلام]] و دیگر [[ادیان]] است؟ آیا همان مقاصد و اهداف [[شریعت]] است؟ آیا همان اصول و [[قواعد]] کلی عملی و ارزش‌های اصولی و اساسی [[اخلاقی]] و مبانی اولی نظری و [[اعتقادی]] است؟ یا آن [[روح]] و [[جان]] و سری است که در این کالبد [[تاریخی]] دمیده شده است و همه [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[عصر نزول]] و صدور [[شرع]] را در قالب حجم وسیعی از [[احکام]] فرعی تعین و [[تشخص]] بخشیده است. آن مایه حیاتی که در همه شریان‌های [[زندگی]] و مجاری نظر و عمل [[انسان‌ها]] و همه ابعاد و ابعاض و زوایای [[حیات]] فردی و اجتماعی [[انسان]] و [[جامعه]] عصر نزول، جاری و ساری شده است و [[فرهنگ]] و [[مدنیت]] و هویتی جدید و متفاوت با دیگر [[جوامع]] و و اعصار و فرهنگ و مدنیت‌ها به نام [[دین]] و [[اسلام]] پدید آورده است.
آیا همان [[مشترکات]] میان [[اعتقادات]] و [[احکام اسلام]] و دیگر [[ادیان]] است؟ آیا همان مقاصد و اهداف [[شریعت]] است؟ آیا همان اصول و [[قواعد]] کلی عملی و ارزش‌های اصولی و اساسی [[اخلاقی]] و مبانی اولی نظری و [[اعتقادی]] است؟ یا آن [[روح]] و [[جان]] و سری است که در این کالبد [[تاریخی]] دمیده شده است و همه [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[عصر نزول]] و صدور [[شرع]] را در قالب حجم وسیعی از [[احکام]] فرعی تعین و [[تشخص]] بخشیده است. آن مایه حیاتی که در همه شریان‌های [[زندگی]] و مجاری نظر و عمل [[انسان‌ها]] و همه ابعاد و ابعاض و زوایای [[حیات]] فردی و اجتماعی [[انسان]] و [[جامعه]] عصر نزول، جاری و ساری شده است و [[فرهنگ]] و [[مدنیت]] و هویتی جدید و متفاوت با دیگر [[جوامع]] و و اعصار و فرهنگ و مدنیت‌ها به نام [[دین]] و [[اسلام]] پدید آورده است.


این ماده و مایه دین و این روح و سر و جان شامل همه موارد یاد شده، از جمله [[مشترکات]] [[ادیان]]، [[مقاصد شرع]] و احکام و قواعد کلی می‌شود، اما چیزی بسیار فراتر از آنهاست، به طوری که مقاصد شرع، وجهی و احکام و قواعد کلی و اصولی، وجهی دیگر و مشترکات [[شرایع]] نیز یکی دیگر از وجوه آن به شمار می‌رود. کما اینکه مناطات و [[ملاکات احکام]]، رویکردها و جهت‌گیریهای [[تعالیم]]، مبانی و اصول و فرضیات اولی و پایه در آموزه‌های مربوط به هر عرصه از زندگی می‌تواند وجوه دیگر روح دین و جوهره [[تعالیم اسلامی]] محسوب شود.
این ماده و مایه دین و این روح و سر و جان شامل همه موارد یاد شده، از جمله [[مشترکات]] [[ادیان]]، [[مقاصد شرع]] و احکام و قواعد کلی می‌شود، اما چیزی بسیار فراتر از آنهاست، به طوری که مقاصد شرع، وجهی و احکام و قواعد کلی و اصولی، وجهی دیگر و مشترکات [[شرایع]] نیز یکی دیگر از وجوه آن به شمار می‌رود. کما اینکه مناطات و [[ملاکات احکام]]، رویکردها و جهت‌گیریهای [[تعالیم]]، مبانی و اصول و فرضیات اولی و پایه در آموزه‌های مربوط به هر عرصه از زندگی می‌تواند وجوه دیگر روح دین و جوهره [[تعالیم اسلامی]] محسوب شود.
وقتی نیاز به دین به شکل حداکثری در همه ابعاد و ساحات [[زندگی فردی]] و اجتماعی مطرح است، پس گوهر و جوهره دین نیز حداکثری بوده و نمی‌توان آن را محدود به بخشی از زندگی انسان - بخش فردی آن هم صرفاً بخش [[عبادات]] - یا صرفاً در مجموعه‌ای از اصول کلی خلاصه کرد، بلکه در همه ابعاد و [[شئون زندگی]] انسان چنین جوهری وجود خواهد داشت، آن هم نه در کلیات و اصول، بلکه در همه جزئیات و [[فروع]] آن. البته در هر بعد و بخش از [[زندگی]] و هر جزء و فرعی از آن ممکن است [[احکام]] و [[تعالیم]] جوهری [[دین]] [[صبغه]] و قالب زمانی و مکانی به خود گیرد و خود، دارای گوهر و صدف، ذات و عرضی باشد که [[کشف]] این جوهر و ذات در گرو [[فهم]] [[اجتهادی]] از دین است و اساساً [[رسالت]] [[مجتهد]] و [[حقیقت]] [[اجتهاد]] نیز چیزی جز کنارزدن عوارض و لواحق عصری و زمانی و [[تاریخی]] از چهره [[نصوص دینی]] و [[سیره]] [[پیشوایان دین]] و پی بردن به [[روح]]، اصل و حقیقت فراتاریخی [[تعالیم دین]] و نیز تعین بخشیدن و [[جامه]] عصر و [[زمان]] خود را پوشاندن بر آن نیست.
وقتی نیاز به دین به شکل حداکثری در همه ابعاد و ساحات [[زندگی فردی]] و اجتماعی مطرح است، پس گوهر و جوهره دین نیز حداکثری بوده و نمی‌توان آن را محدود به بخشی از زندگی انسان - بخش فردی آن هم صرفاً بخش [[عبادات]] - یا صرفاً در مجموعه‌ای از اصول کلی خلاصه کرد، بلکه در همه ابعاد و [[شئون زندگی]] انسان چنین جوهری وجود خواهد داشت، آن هم نه در کلیات و اصول، بلکه در همه جزئیات و [[فروع]] آن. البته در هر بعد و بخش از [[زندگی]] و هر جزء و فرعی از آن ممکن است [[احکام]] و [[تعالیم]] جوهری [[دین]] [[صبغه]] و قالب زمانی و مکانی به خود گیرد و خود، دارای گوهر و صدف، ذات و عرضی باشد که [[کشف]] این جوهر و ذات در گرو [[فهم]] [[اجتهادی]] از دین است و اساساً [[رسالت]] [[مجتهد]] و [[حقیقت]] [[اجتهاد]] نیز چیزی جز کنارزدن عوارض و لواحق عصری و زمانی و [[تاریخی]] از چهره [[نصوص دینی]] و [[سیره]] [[پیشوایان دین]] و پی بردن به [[روح]]، اصل و حقیقت فراتاریخی [[تعالیم دین]] و نیز تعین بخشیدن و [[جامه]] عصر و [[زمان]] خود را پوشاندن بر آن نیست.
پس تلقی حداکثری از جوهره [[دیانت]]، منافی پذیرش امور عرضی در دین نیست. آنچه در تلقی حداکثری بر آن تأکید می‌شود، حضور همه‌جانبه گوهر و جوهر دیانت در همه ابعاد زندگی است که می‌تواند در هر بعدی، [[اعراض]] و جهات متغیری نیز داشته باشد. روشن است این دیدگاه که همه عرصه‌های زندگی و دین را دارای جوهر و عرض می‌داند با دیدگاه کسانی که قلمروهای زندگی و دیانت را به عرصه‌های جوهری و عرصه‌های عرضی تقسیم می‌کنند و در نتیجه، تنها بخشی از زندگی [[انسان]] را عرصه دین ورزی می‌دانند تفاوت اصولی دارد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۲.</ref>.
پس تلقی حداکثری از جوهره [[دیانت]]، منافی پذیرش امور عرضی در دین نیست. آنچه در تلقی حداکثری بر آن تأکید می‌شود، حضور همه‌جانبه گوهر و جوهر دیانت در همه ابعاد زندگی است که می‌تواند در هر بعدی، [[اعراض]] و جهات متغیری نیز داشته باشد. روشن است این دیدگاه که همه عرصه‌های زندگی و دین را دارای جوهر و عرض می‌داند با دیدگاه کسانی که قلمروهای زندگی و دیانت را به عرصه‌های جوهری و عرصه‌های عرضی تقسیم می‌کنند و در نتیجه، تنها بخشی از زندگی [[انسان]] را عرصه دین ورزی می‌دانند تفاوت اصولی دارد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۲.</ref>.


===ربط حداکثری علم و دین===
===ربط حداکثری علم و دین===
اساسی‌ترین نقدی که تلقی حداکثری با آن روبه‌روست، از حیث نسبت علم و دین است. حداقل‌گرایان بر این باورند که در تلقی حداکثری از دین، دیگر جایی برای [[عقل]] و علم بشر نخواهد بود. وقتی همه ابعاد و شئون زندگی انسان را عرصه دیانت و [[شریعت]] بدانیم و دین را در هر جزیی از زندگی و در هر فعل و حرکتی، دارای [[حکم]] و [[دستوری]] دانستیم، چه و جهی و سهمی برای [[نیازمندی]] و استفاده از [[علم]] و عقل بشری باقی خواهد ماند؟
اساسی‌ترین نقدی که تلقی حداکثری با آن روبه‌روست، از حیث نسبت علم و دین است. حداقل‌گرایان بر این باورند که در تلقی حداکثری از دین، دیگر جایی برای [[عقل]] و علم بشر نخواهد بود. وقتی همه ابعاد و شئون زندگی انسان را عرصه دیانت و [[شریعت]] بدانیم و دین را در هر جزیی از زندگی و در هر فعل و حرکتی، دارای [[حکم]] و [[دستوری]] دانستیم، چه و جهی و سهمی برای [[نیازمندی]] و استفاده از [[علم]] و عقل بشری باقی خواهد ماند؟
از این رو، [[معتقدان]] به نگرش حداقلی، با تقلیل هرچه بیشتر [[قلمرو دین]]، به دنبال بازکردن هرچه بیشتر عرصه عمل برای [[عقل]] و [[علم]] انسانند. با توجه به [[پیشرفت]] روزافزون علم و [[توسعه]] [[معرفت]] بشری به همه قلمروهای [[زندگی]] و [[عالم طبیعت]]، سرانجام چنین نگرشی به [[دین]] روشن است؛ سرانجامی که در آن جایگاهی برای دین در زندگی [[بشر]] باقی نمانده، همه عرصه‌ها به تملک علم در خواهد آمد؛ یعنی حداقلی بودن [[دیانت]] نیز امری موقتی است و به این ترتیب، هیچ نقشی از دین باقی نخواهد ماند، در حالی که برخلاف تلقی سطحی «همه، یا هیچ» از نسبت [[علم و دین]]، می‌توان در نگرش حداکثری به دین، تلقی «همه و همه» از نسبت علم و دین داشت؛ یعنی همه دیانت و همه عقل و [[علم بشر]] را در هم تنید و در [[خدمت]] یکدیگر و حتی ملازم هم دانست.
از این رو، [[معتقدان]] به نگرش حداقلی، با تقلیل هرچه بیشتر [[قلمرو دین]]، به دنبال بازکردن هرچه بیشتر عرصه عمل برای [[عقل]] و [[علم]] انسانند. با توجه به [[پیشرفت]] روزافزون علم و [[توسعه]] [[معرفت]] بشری به همه قلمروهای [[زندگی]] و [[عالم طبیعت]]، سرانجام چنین نگرشی به [[دین]] روشن است؛ سرانجامی که در آن جایگاهی برای دین در زندگی [[بشر]] باقی نمانده، همه عرصه‌ها به تملک علم در خواهد آمد؛ یعنی حداقلی بودن [[دیانت]] نیز امری موقتی است و به این ترتیب، هیچ نقشی از دین باقی نخواهد ماند، در حالی که برخلاف تلقی سطحی «همه، یا هیچ» از نسبت [[علم و دین]]، می‌توان در نگرش حداکثری به دین، تلقی «همه و همه» از نسبت علم و دین داشت؛ یعنی همه دیانت و همه عقل و [[علم بشر]] را در هم تنید و در [[خدمت]] یکدیگر و حتی ملازم هم دانست.
اصولاً در تلقی «همه، یا هیچ» [[تعارض]]، یا تباین علم و دین، یا [[عقل و دین]] مفروض گرفته شده است از این رو، حوزه‌های زندگی و [[اندیشه]] میان علم و دین تقسیم می‌شود. آنجا که عقل راه دارد، جایی برای دین نیست و آنجا که در تملک است، جایی برای دخالت عقل باقی نمی‌ماند؛ لذا از این منظر در کشاکش عقل و دین هرچه عرصه دیانت را تنگ‌تر و محدودتر فرض کنیم، میدان [[جولان]] عقل و علم بیشتر می‌شود و هرچه دیانت را غنی‌تر و گسترده‌تر تصور نماییم، عقل و علم را عقب‌تر رانده، نقش آن را در زندگی کم‌رنگ‌تر ساخته‌ایم، در حالی که در تلقی «همه و همه»، نه تنها علم و دین با یکدیگر هیچ‌گونه تعارض و تباینی ندارند که در همه [[شئون]] و ابعاد و ساحات زندگی [[انسان]] تعامل و چه بسا تلازم دارند.
اصولاً در تلقی «همه، یا هیچ» [[تعارض]]، یا تباین علم و دین، یا [[عقل و دین]] مفروض گرفته شده است از این رو، حوزه‌های زندگی و [[اندیشه]] میان علم و دین تقسیم می‌شود. آنجا که عقل راه دارد، جایی برای دین نیست و آنجا که در تملک است، جایی برای دخالت عقل باقی نمی‌ماند؛ لذا از این منظر در کشاکش عقل و دین هرچه عرصه دیانت را تنگ‌تر و محدودتر فرض کنیم، میدان [[جولان]] عقل و علم بیشتر می‌شود و هرچه دیانت را غنی‌تر و گسترده‌تر تصور نماییم، عقل و علم را عقب‌تر رانده، نقش آن را در زندگی کم‌رنگ‌تر ساخته‌ایم، در حالی که در تلقی «همه و همه»، نه تنها علم و دین با یکدیگر هیچ‌گونه تعارض و تباینی ندارند که در همه [[شئون]] و ابعاد و ساحات زندگی [[انسان]] تعامل و چه بسا تلازم دارند.


خط ۱۰۳: خط ۱۱۱:
وقتی بهره‌مندی از دین همان چیزی است که در آینه [[ادراک]] ما از دین منعکس و در ظرف فهم انسان درآمده است و ظرفیت فاهمه و عاقله انسان نیز در گرو میزان بهره‌مندی او از [[حقایق]] و [[دانش‌ها]] و بینش‌های اوست، جایگاه [[علم]] و [[دانش]] و [[تعقل]] و [[خردورزی]]، در عرصه فهم و [[اجتهاد]] در دین، جایگاهی بس بزرگ و تعیین کننده و همه‌جانبه به گستره و عمق [[شریعت]] خواهد بود. روشن است وقتی این فهم بخواهد به عرصه عمل نیز کشیده شود و دین فهمی ما در عمل و [[شئون زندگی]] ما ظهور نماید، [[نیازمندی]] به علوم و دانش‌های بشری به اوج خود خواهد رسید.
وقتی بهره‌مندی از دین همان چیزی است که در آینه [[ادراک]] ما از دین منعکس و در ظرف فهم انسان درآمده است و ظرفیت فاهمه و عاقله انسان نیز در گرو میزان بهره‌مندی او از [[حقایق]] و [[دانش‌ها]] و بینش‌های اوست، جایگاه [[علم]] و [[دانش]] و [[تعقل]] و [[خردورزی]]، در عرصه فهم و [[اجتهاد]] در دین، جایگاهی بس بزرگ و تعیین کننده و همه‌جانبه به گستره و عمق [[شریعت]] خواهد بود. روشن است وقتی این فهم بخواهد به عرصه عمل نیز کشیده شود و دین فهمی ما در عمل و [[شئون زندگی]] ما ظهور نماید، [[نیازمندی]] به علوم و دانش‌های بشری به اوج خود خواهد رسید.
[[تحقق دین]] و [[جامه]] عمل پوشاندن به [[تعالیم]] و آموزه‌ها و [[احکام شرعی]] در همه عرصه‌ها و ابعاد [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]]، آن هم به نحو همه‌جانبه و هم‌آهنگ و اصولی، از چنان دقت‌ها و ظرافت‌ها و مهارت‌هایی برخوردار است که بی‌شک، برای تحقق آن بایست از همه دانش‌های بشری، آن هم در بالاترین سطح آن استفاده کرد و حداکثر توان و ظرفیت علمی و فنی را که تاکنون برای بشر حاصل آمده است، به کار گرفت.
[[تحقق دین]] و [[جامه]] عمل پوشاندن به [[تعالیم]] و آموزه‌ها و [[احکام شرعی]] در همه عرصه‌ها و ابعاد [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]]، آن هم به نحو همه‌جانبه و هم‌آهنگ و اصولی، از چنان دقت‌ها و ظرافت‌ها و مهارت‌هایی برخوردار است که بی‌شک، برای تحقق آن بایست از همه دانش‌های بشری، آن هم در بالاترین سطح آن استفاده کرد و حداکثر توان و ظرفیت علمی و فنی را که تاکنون برای بشر حاصل آمده است، به کار گرفت.
بنابراین، برخلاف تلقی سطحی و ناشیانه از نگرش حداکثری، که ملازم با تعطیلی [[علم]] و [[عقل]] [[بشر]] [[گمان]] شده است، اقتضای نگرش حداکثری به [[دین]]، تعامل و [[نیازمندی]] همه‌جانبه و همه‌سویه دین با علم و [[خرد]] [[آدمی]] در [[مقام]] دین‌ورزی است که البته با نظریه و دیدگاه ما از «[[اجتهاد]]» نیز پیوندی وثیق دارد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۵.</ref>.
بنابراین، برخلاف تلقی سطحی و ناشیانه از نگرش حداکثری، که ملازم با تعطیلی [[علم]] و [[عقل]] [[بشر]] [[گمان]] شده است، اقتضای نگرش حداکثری به [[دین]]، تعامل و [[نیازمندی]] همه‌جانبه و همه‌سویه دین با علم و [[خرد]] [[آدمی]] در [[مقام]] دین‌ورزی است که البته با نظریه و دیدگاه ما از «[[اجتهاد]]» نیز پیوندی وثیق دارد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۵.</ref>.


===اجتهاد حداکثری===
===اجتهاد حداکثری===
خط ۱۱۴: خط ۱۲۲:


در حالی که در دیدگاه حداکثری از اجتهاد، اجتهاد نه صرف [[تفریع]] اصول و [[استنباط احکام]] جزئی از کلیات و قواعد موجود و تطبیق موضوعات و مصادیق جدید بر قدیم، بلکه در درجه اول، استنباط خود اصول و کلیات احکام و تلاش برای [[فهم]] [[روح]] و جوهره اصلی تشریعات و [[مقاصد شریعت]] در هر حوزه و نیل به ملاکات و مناطات احکام در موضوعات و مصادیق عصر نزول است و در مرتبه بعد، به‌کارگیری این فهم و دریافت عمیق در استخراج [[احکام جزئی]] و خاص و تفصیلات آنها در همه [[شئون زندگی]] جدید و مسائل و نیازهای عصر می‌باشد<ref>در خصوص امکان کشف ملاکات احکام از راه عقل، ر.ک: سعید قماشی، جایگاه عقل در استنباط احکام، ص۱۷۷-۲۱۷؛ ابوالقاسم علی دوست، فقه و عقل، ص۶۴–۱۵۹؛ حسین صابری، عقل و استنباط فقهی، فصل سوم و چهارم، ص۱۱۵-۲۷۲.</ref>.
در حالی که در دیدگاه حداکثری از اجتهاد، اجتهاد نه صرف [[تفریع]] اصول و [[استنباط احکام]] جزئی از کلیات و قواعد موجود و تطبیق موضوعات و مصادیق جدید بر قدیم، بلکه در درجه اول، استنباط خود اصول و کلیات احکام و تلاش برای [[فهم]] [[روح]] و جوهره اصلی تشریعات و [[مقاصد شریعت]] در هر حوزه و نیل به ملاکات و مناطات احکام در موضوعات و مصادیق عصر نزول است و در مرتبه بعد، به‌کارگیری این فهم و دریافت عمیق در استخراج [[احکام جزئی]] و خاص و تفصیلات آنها در همه [[شئون زندگی]] جدید و مسائل و نیازهای عصر می‌باشد<ref>در خصوص امکان کشف ملاکات احکام از راه عقل، ر.ک: سعید قماشی، جایگاه عقل در استنباط احکام، ص۱۷۷-۲۱۷؛ ابوالقاسم علی دوست، فقه و عقل، ص۶۴–۱۵۹؛ حسین صابری، عقل و استنباط فقهی، فصل سوم و چهارم، ص۱۱۵-۲۷۲.</ref>.
در این تلقی از یک سو، [[مجتهد]] باید برای [[شناخت]] مصادیق و موضوعات، کاملاً مجهز به [[علوم]] و دانش‌های [[زمان]] خود باشد، به ویژه در [[مقام]] [[تدبیر]] [[جامعه]] و امر [[حکومت]] به همه نیازها و مسئله‌های فردی و [[اجتماعی]] دقیقاً و عمیقاً اشراف و [[آگاهی]] [[علمی]] و تخصصی داشته باشد و از سوی دیگر، بر پایه شرایط ظاهری و [[باطنی]] [[اجتهاد]] و شیوه خاص [[فهم]] متون [[وحیانی]] که در فصول بعد از آن سخن خواهد رفت، آن‌چنان احاطه و آشنایی عمیق و [[بصیرت]] نافذ درباره همه آموزه‌های [[شرعی]] و [[مقاصد شریعت]] و [[روح]] کلی تشریعات و جوهره [[تعالیم دینی]] داشته باشد که بتواند در هر حوزه‌ای از [[احکام دین]]، اصول و [[قواعد]] و مبانی آنها را استخراج و حتی‌الامکان ملاک‌ها و مناطات [[احکام]] را [[استنباط]] کند و بر اساس این [[دین‌شناسی]] عمیق و آن آشنایی و اطلاع کامل از [[واقعیات]] [[زندگی]]، برای هر یک از مصادیق و مسائل و موضوعات زمانه، [[حکم الهی]] و شرعی صادر نماید؛ یعنی آن فهم [[دینی]] را به عرصه [[زندگی فردی]] و اجتماعی عصر خود کشانده، [[حکم]] هر موردی را استنباط کند.
در این تلقی از یک سو، [[مجتهد]] باید برای [[شناخت]] مصادیق و موضوعات، کاملاً مجهز به [[علوم]] و دانش‌های [[زمان]] خود باشد، به ویژه در [[مقام]] [[تدبیر]] [[جامعه]] و امر [[حکومت]] به همه نیازها و مسئله‌های فردی و [[اجتماعی]] دقیقاً و عمیقاً اشراف و [[آگاهی]] [[علمی]] و تخصصی داشته باشد و از سوی دیگر، بر پایه شرایط ظاهری و [[باطنی]] [[اجتهاد]] و شیوه خاص [[فهم]] متون [[وحیانی]] که در فصول بعد از آن سخن خواهد رفت، آن‌چنان احاطه و آشنایی عمیق و [[بصیرت]] نافذ درباره همه آموزه‌های [[شرعی]] و [[مقاصد شریعت]] و [[روح]] کلی تشریعات و جوهره [[تعالیم دینی]] داشته باشد که بتواند در هر حوزه‌ای از [[احکام دین]]، اصول و [[قواعد]] و مبانی آنها را استخراج و حتی‌الامکان ملاک‌ها و مناطات [[احکام]] را [[استنباط]] کند و بر اساس این [[دین‌شناسی]] عمیق و آن آشنایی و اطلاع کامل از [[واقعیات]] [[زندگی]]، برای هر یک از مصادیق و مسائل و موضوعات زمانه، [[حکم الهی]] و شرعی صادر نماید؛ یعنی آن فهم [[دینی]] را به عرصه [[زندگی فردی]] و اجتماعی عصر خود کشانده، [[حکم]] هر موردی را استنباط کند.


خط ۱۲۰: خط ۱۲۹:


آنچه در نسبت حداکثری [[علم]] و [[عقل]] [[بشر]] با دین در بند قبل بیان گردید، دقیقاً با چنین تلقی از اجتهاد، سازگار، بلکه ملازم آن است. برای اجتهاد حداکثری راهی جز استفاده تام و تمام از جمیع ذخایر [[علمی]] بشر و از همه دست‌آوردهای فهم و [[اندیشه]] او در جمیع [[دانش‌ها]] و از جمیع روش‌های معتبر [[معرفتی]] نیست. در [[حقیقت]]، اجتهاد استحصال و [[استنباط]] [[روح]] و حقیقت [[تعالیم دین]] در همه عرصه‌های [[زندگی]] آن [[طور]] که در [[نصوص دینی]] و سنت [[پیشوایان دین]] و نیز تعین و تقدر و تجسد بخشیدن به آن در [[زمان]] و مکان و شرایط تاریخی دیگر است. کار اصلی هر [[فقیه]] در درجه اول، تلاش برای پی بردن به این جوهره و حقیقت و سپس پیاده کردن و صورت‌بندی و قالب‌سازی مناسب برای آن در زمان و مکان دیگر است. بر این اساس، یک [[مجتهد]] دین باید آن‌چنان به ابزارها، [[فنون]] و [[علوم]] مختلف در عرصه‌های گوناگون فرهنگ‌شناسی، زبان‌شناسی، [[جامعه‌شناسی]] و...، مسلط و [[آگاه]] باشد که بتواند حقیقت دین و [[لُب]] [[دیانت]] و جوهره [[احکام]] و [[تعالیم دینی]] را از کالبد متجسد زبانی، [[فرهنگی]]، اجتماعی، تاریخی و از [[دل]] همه تعلیمات زمانی، مکانی، قالب‌ها، صورت‌ها و شاکله‌های عرضی و عصری [[زمان]] [[نزول]] استخراج و [[استنباط]] کند و چنان عمیق، روشن و دقیق از مقتضیات عصری خود [[آگاه]] باشد که بتواند استنباط و درکی از [[حقیقت]] و جوهره [[دین]] در زمانه خود به دست دهد و در قالب [[احکام]] و آموزه‌های ریز و دقیق و اجرایی ارائه کند.
آنچه در نسبت حداکثری [[علم]] و [[عقل]] [[بشر]] با دین در بند قبل بیان گردید، دقیقاً با چنین تلقی از اجتهاد، سازگار، بلکه ملازم آن است. برای اجتهاد حداکثری راهی جز استفاده تام و تمام از جمیع ذخایر [[علمی]] بشر و از همه دست‌آوردهای فهم و [[اندیشه]] او در جمیع [[دانش‌ها]] و از جمیع روش‌های معتبر [[معرفتی]] نیست. در [[حقیقت]]، اجتهاد استحصال و [[استنباط]] [[روح]] و حقیقت [[تعالیم دین]] در همه عرصه‌های [[زندگی]] آن [[طور]] که در [[نصوص دینی]] و سنت [[پیشوایان دین]] و نیز تعین و تقدر و تجسد بخشیدن به آن در [[زمان]] و مکان و شرایط تاریخی دیگر است. کار اصلی هر [[فقیه]] در درجه اول، تلاش برای پی بردن به این جوهره و حقیقت و سپس پیاده کردن و صورت‌بندی و قالب‌سازی مناسب برای آن در زمان و مکان دیگر است. بر این اساس، یک [[مجتهد]] دین باید آن‌چنان به ابزارها، [[فنون]] و [[علوم]] مختلف در عرصه‌های گوناگون فرهنگ‌شناسی، زبان‌شناسی، [[جامعه‌شناسی]] و...، مسلط و [[آگاه]] باشد که بتواند حقیقت دین و [[لُب]] [[دیانت]] و جوهره [[احکام]] و [[تعالیم دینی]] را از کالبد متجسد زبانی، [[فرهنگی]]، اجتماعی، تاریخی و از [[دل]] همه تعلیمات زمانی، مکانی، قالب‌ها، صورت‌ها و شاکله‌های عرضی و عصری [[زمان]] [[نزول]] استخراج و [[استنباط]] کند و چنان عمیق، روشن و دقیق از مقتضیات عصری خود [[آگاه]] باشد که بتواند استنباط و درکی از [[حقیقت]] و جوهره [[دین]] در زمانه خود به دست دهد و در قالب [[احکام]] و آموزه‌های ریز و دقیق و اجرایی ارائه کند.
به بیان دیگر، کار [[مجتهد]] تلاش برای نیل به چهره فرا [[تاریخی]] دین و اصول ثابت و [[جاودانه]] [[شریعت]] است که چه بسا در بیش‌تر موارد نمی‌توان آنها را به صورت خاص و پیراسته از پیرایه‌های عصری، نسلی، قومی و [[نژادی]] دریافت. همه [[هنر]] یک مجتهد این است که بتواند تا حد امکان فراتر از این پیرایه‌ها و قالب‌های زمان و عصر خود و [[عصر نزول]] به [[ملاقات]] حقیقت و سر و [[روح]] [[دیانت]] رود و آن‌چنان فرزند زمانه خود باشد که بتواند تا حد امکان این روح متعالی و فرا تاریخی را در [[تاریخ]] و بستر [[فرهنگ]] و [[جامعه]] و عصر و [[نسل]] خود نازل و [[مصور]] و ملبس و مشخص نماید.
به بیان دیگر، کار [[مجتهد]] تلاش برای نیل به چهره فرا [[تاریخی]] دین و اصول ثابت و [[جاودانه]] [[شریعت]] است که چه بسا در بیش‌تر موارد نمی‌توان آنها را به صورت خاص و پیراسته از پیرایه‌های عصری، نسلی، قومی و [[نژادی]] دریافت. همه [[هنر]] یک مجتهد این است که بتواند تا حد امکان فراتر از این پیرایه‌ها و قالب‌های زمان و عصر خود و [[عصر نزول]] به [[ملاقات]] حقیقت و سر و [[روح]] [[دیانت]] رود و آن‌چنان فرزند زمانه خود باشد که بتواند تا حد امکان این روح متعالی و فرا تاریخی را در [[تاریخ]] و بستر [[فرهنگ]] و [[جامعه]] و عصر و [[نسل]] خود نازل و [[مصور]] و ملبس و مشخص نماید.


خط ۱۳۲: خط ۱۴۲:
منتها [[باور]] به این حداکثری بودن به حداقلی بودن [[عقل]] و [[علم بشر]] در [[دین‌داری]] نمی‌انجامد، بلکه به عکس بر اساس تحلیلی که از اجتهاد در دین بیان شد، نه تنها عقل و علم بشر تعطیل نمی‌شود که در نهایت حداکثری بودن خود به عرصه دین‌فهمی و دین‌ورزی وارد می‌شود و با همه ظرفیت و توان خود در [[خدمت]] دین‌داری در می‌آید، بدون اینکه هر یک، عمله و آلت و ابزار دیگری شده باشد و یا تابع و [[مقهور]] و منفعل محض دیگری باشد.
منتها [[باور]] به این حداکثری بودن به حداقلی بودن [[عقل]] و [[علم بشر]] در [[دین‌داری]] نمی‌انجامد، بلکه به عکس بر اساس تحلیلی که از اجتهاد در دین بیان شد، نه تنها عقل و علم بشر تعطیل نمی‌شود که در نهایت حداکثری بودن خود به عرصه دین‌فهمی و دین‌ورزی وارد می‌شود و با همه ظرفیت و توان خود در [[خدمت]] دین‌داری در می‌آید، بدون اینکه هر یک، عمله و آلت و ابزار دیگری شده باشد و یا تابع و [[مقهور]] و منفعل محض دیگری باشد.
تأثیر متقابل [[دین]] و [[علم]] آن خواهد بود که هم [[دیانت]] و دین‌ورزی در پرتو علم و [[خردورزی]] تعالی و [[تکامل]] یابد و هم [[خرد]] و [[اندیشه]]، در دامن دین و در چارچوب [[موازین الهی]] و [[نظام]] [[تربیت دینی]] به شکوفایی و تعالی دست یابد.
تأثیر متقابل [[دین]] و [[علم]] آن خواهد بود که هم [[دیانت]] و دین‌ورزی در پرتو علم و [[خردورزی]] تعالی و [[تکامل]] یابد و هم [[خرد]] و [[اندیشه]]، در دامن دین و در چارچوب [[موازین الهی]] و [[نظام]] [[تربیت دینی]] به شکوفایی و تعالی دست یابد.
آنچه [[عقل]] و [[فطرت]] مسلم [[بشر]] در عرصه علم و [[اخلاق]] و [[هنر]] و [[مدنیت]] بدان نایل می‌آید، چون از یک سو، مستظهر به عقل و فطرت [[سلیم]] بشری است و از سوی دیگر، با [[قوانین]] و اصول [[حاکم]] بر [[طبیعت]] و [[واقعیات]] و [[حقایق]] [[عالم خلقت]] هم‌سوست، اصولاً نمی‌تواند معارض و مقابل با قوانین و اصول و ضوابطی باشد که به [[سعادت دنیوی]] و حتی فردی می‌انجامد. اگر نگوییم همان‌هاست، حداقل می‌توانیم [[حکم]] به توافق و سازگاری آنها دهیم و تعالی، [[تکامل عقلی]]، [[علمی]]، [[اخلاقی]] و [[هنری]] و... بشر را با تحقق سعادت دنیوی و [[اخروی]] او هم‌سو بدانیم.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۷.</ref>.
آنچه [[عقل]] و [[فطرت]] مسلم [[بشر]] در عرصه علم و [[اخلاق]] و [[هنر]] و [[مدنیت]] بدان نایل می‌آید، چون از یک سو، مستظهر به عقل و فطرت [[سلیم]] بشری است و از سوی دیگر، با [[قوانین]] و اصول [[حاکم]] بر [[طبیعت]] و [[واقعیات]] و [[حقایق]] [[عالم خلقت]] هم‌سوست، اصولاً نمی‌تواند معارض و مقابل با قوانین و اصول و ضوابطی باشد که به [[سعادت دنیوی]] و حتی فردی می‌انجامد. اگر نگوییم همان‌هاست، حداقل می‌توانیم [[حکم]] به توافق و سازگاری آنها دهیم و تعالی، [[تکامل عقلی]]، [[علمی]]، [[اخلاقی]] و [[هنری]] و... بشر را با تحقق سعادت دنیوی و [[اخروی]] او هم‌سو بدانیم.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۹۷.</ref>.


===[[ضرورت]] [[اجتهاد]] حداکثری بر پایه استفاده از همه دانش‌های بشری===
===[[ضرورت]] [[اجتهاد]] حداکثری بر پایه استفاده از همه دانش‌های بشری===
خط ۱۵۳: خط ۱۶۳:
با نظر به جایگاه عمل در [[شخصیت انسان]] و همچنین در [[دیانت]]، به خوبی می‌توان به [[انحراف]] و [[اعوجاج]] و یک‌جانبه‌نگری و تقشری که در عرصه [[تفقه در دین]] پدید آمده است، پی برد. اگر عمل خارجی، قالب ظاهری [[شخصیت]] ما و نازل‌ترین سطح [[واقعیت]] [[انسانی]] را تشکیل می‌دهد، و مرتبه عمیق‌تر شخصیت انسان، [[اندیشه‌ها]] و باورهای اوست و عمیق‌تر از آن، [[ملکات]] و شاکله‌های [[روحی]] و روانی و [[سجایا]] و [[خصوصیات اخلاقی]] او و عمیق‌تر از این نیز حالات و کیفیات [[قلبی]] [[انسان]] است، پس این همه تأکید بر عمل [[جوارحی]] و سکنات و حرکات بیرونی شخصیت انسان به گونه‌ای که همه توجه و [[اجتهاد]] [[دینی]] و [[شرعی]] و [[فقهی]] را معطوف به این بخش از شخصیت انسان نماییم، برای چیست؟
با نظر به جایگاه عمل در [[شخصیت انسان]] و همچنین در [[دیانت]]، به خوبی می‌توان به [[انحراف]] و [[اعوجاج]] و یک‌جانبه‌نگری و تقشری که در عرصه [[تفقه در دین]] پدید آمده است، پی برد. اگر عمل خارجی، قالب ظاهری [[شخصیت]] ما و نازل‌ترین سطح [[واقعیت]] [[انسانی]] را تشکیل می‌دهد، و مرتبه عمیق‌تر شخصیت انسان، [[اندیشه‌ها]] و باورهای اوست و عمیق‌تر از آن، [[ملکات]] و شاکله‌های [[روحی]] و روانی و [[سجایا]] و [[خصوصیات اخلاقی]] او و عمیق‌تر از این نیز حالات و کیفیات [[قلبی]] [[انسان]] است، پس این همه تأکید بر عمل [[جوارحی]] و سکنات و حرکات بیرونی شخصیت انسان به گونه‌ای که همه توجه و [[اجتهاد]] [[دینی]] و [[شرعی]] و [[فقهی]] را معطوف به این بخش از شخصیت انسان نماییم، برای چیست؟
از حیث [[دین‌شناسی]] نیز با مراجعه به [[قرآن]] و [[روایات]] و [[تعالیم]] رسیده از [[اهل بیت]]{{عم}} باز ملاحظه می‌شود که عمده تأکید و اهتمام در درجه نخست به حیث [[عقلی]] و [[معرفتی]] وجود انسان و [[باورها]] و [[اعتقادات دینی]] اوست و سپس به [[اخلاقیات]] و [[سجایای اخلاقی]] و کیفیات قلبی و [[باطنی]] و معنوی‌اش و در مرتبه بعد به [[احکام عملی]] و فقهی.
از حیث [[دین‌شناسی]] نیز با مراجعه به [[قرآن]] و [[روایات]] و [[تعالیم]] رسیده از [[اهل بیت]]{{عم}} باز ملاحظه می‌شود که عمده تأکید و اهتمام در درجه نخست به حیث [[عقلی]] و [[معرفتی]] وجود انسان و [[باورها]] و [[اعتقادات دینی]] اوست و سپس به [[اخلاقیات]] و [[سجایای اخلاقی]] و کیفیات قلبی و [[باطنی]] و معنوی‌اش و در مرتبه بعد به [[احکام عملی]] و فقهی.
در [[نصوص دینی]] و تعالیم رسیده از پیشویان [[دین]]، جایگاه [[عقل]] و [[خردورزی]] و [[تعقل]] و [[تفکر]] از یک سو و [[منزلت]] [[تحصیل علم]]، [[معرفت]]، [[فهم]]، [[بصیرت]] و [[حکمت]] از سوی دیگر، آن‌چنان عظیم و فخیم و مورد اهتمام جدی است که اجله [[آیات]] و روایات و [[اکثریت]] [[اخبار]] اهل بیت{{عم}} را به خود اختصاص داده است، به طوری که این دست آیات و روایات کماً و کیفاً بر دیگر آیات و روایات [[سبقت]] دارند و اگر بر آنها مجموعه آیات و [[روایات اخلاقی]] و [[تربیتی]] را نیز بیفزاییم به تحقیق، قابل [[قیاس]] با [[آیات]] و [[روایات فقهی]] نیست.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۱۰۴.</ref>.
در [[نصوص دینی]] و تعالیم رسیده از پیشویان [[دین]]، جایگاه [[عقل]] و [[خردورزی]] و [[تعقل]] و [[تفکر]] از یک سو و [[منزلت]] [[تحصیل علم]]، [[معرفت]]، [[فهم]]، [[بصیرت]] و [[حکمت]] از سوی دیگر، آن‌چنان عظیم و فخیم و مورد اهتمام جدی است که اجله [[آیات]] و روایات و [[اکثریت]] [[اخبار]] اهل بیت{{عم}} را به خود اختصاص داده است، به طوری که این دست آیات و روایات کماً و کیفاً بر دیگر آیات و روایات [[سبقت]] دارند و اگر بر آنها مجموعه آیات و [[روایات اخلاقی]] و [[تربیتی]] را نیز بیفزاییم به تحقیق، قابل [[قیاس]] با [[آیات]] و [[روایات فقهی]] نیست.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۱۰۴.</ref>.


===[[سعادت]] حداکثری===
===[[سعادت]] حداکثری===
خط ۲۰۱: خط ۲۱۱:


ثانیاً: بنا به اصالت و غائی بودن سعادت اخروی و مطلوبیت بالذات آن، چه بسا فرد و جامعه‌ای به دلیل محدودیت‌ها و تزاحمات [[زندگی دنیا]] در مراحلی از تلاش سعادت‌جویانه خود اضطراراً از برخی مظاهر مادی سعادت دنیوی [[چشم‌پوشی]] نماید و در مقطعی برای [[حفظ]] [[ارزش‌های انسانی]] و نیل به [[کمالات معنوی]] و تضمین سعادت اخروی خود، تن به برخی محرومیت‌ها، سختی‌ها و مصائبی تن دهد که به ظاهر خلاف سعادت‌مندی در [[دنیا]] تلقی می‌شوند، در حالی که بر اساس آنچه در نکته سوم نیز بیان شد، سعادت‌مندی، امری بیرونی، عارضی و ظاهری نیست که با بودن امکانات و [[نعمت‌ها]] و برخورداری‌های مادی، [[حکم]] به سعادت‌مندی کنیم و با نبود آنها حکم به شقاوتمندی. چه بسا انسانی [[غرق]] در نعمت‌ها و فراوانی امکانات، اما [[محروم]] از [[آرامش]] و سکونت [[روحی]] و تهی از [[احساس]] [[عزت‌مندی]] و [[کرامت]] و گرفتار [[ابتذال]] و [[دنائت]] [[جان]] و [[رذایل اخلاقی]] و ای بسا، [[آدمی]] در متن محرومیت‌ها، اما شادمان و [[امیدوار]] و با طمئنینه جان و [[خرسند]] از [[زندگی]] است.
ثانیاً: بنا به اصالت و غائی بودن سعادت اخروی و مطلوبیت بالذات آن، چه بسا فرد و جامعه‌ای به دلیل محدودیت‌ها و تزاحمات [[زندگی دنیا]] در مراحلی از تلاش سعادت‌جویانه خود اضطراراً از برخی مظاهر مادی سعادت دنیوی [[چشم‌پوشی]] نماید و در مقطعی برای [[حفظ]] [[ارزش‌های انسانی]] و نیل به [[کمالات معنوی]] و تضمین سعادت اخروی خود، تن به برخی محرومیت‌ها، سختی‌ها و مصائبی تن دهد که به ظاهر خلاف سعادت‌مندی در [[دنیا]] تلقی می‌شوند، در حالی که بر اساس آنچه در نکته سوم نیز بیان شد، سعادت‌مندی، امری بیرونی، عارضی و ظاهری نیست که با بودن امکانات و [[نعمت‌ها]] و برخورداری‌های مادی، [[حکم]] به سعادت‌مندی کنیم و با نبود آنها حکم به شقاوتمندی. چه بسا انسانی [[غرق]] در نعمت‌ها و فراوانی امکانات، اما [[محروم]] از [[آرامش]] و سکونت [[روحی]] و تهی از [[احساس]] [[عزت‌مندی]] و [[کرامت]] و گرفتار [[ابتذال]] و [[دنائت]] [[جان]] و [[رذایل اخلاقی]] و ای بسا، [[آدمی]] در متن محرومیت‌ها، اما شادمان و [[امیدوار]] و با طمئنینه جان و [[خرسند]] از [[زندگی]] است.
بی‌تردید، نوع [[باورها]] و تلقی ما از [[واقعیت]] [[زندگی دنیوی]] و [[اخروی]] و از [[حقیقت]] جان خود و بایستگی‌ها و شایستگی‌های آن. به ویژه، باورهای [[توحیدی]] از یک سو و [[کمالات]] و [[فضایل اخلاقی]] تحصیل شده در حاق [[جان انسان]] از سوی دیگر، نقش اصلی و اولی در احساس [[رضایت‌مندی]] از [[حیات دنیوی]] دارد، به طوری که به پشتوانه چنین [[اعتقادات]] و فضایلی [[انسان]] می‌تواند در عین بی‌بهره بودن نسبی از نعم ظاهری و مادی، هم در [[دنیا]] سعادت‌مندانه و در نهایت [[خرسندی]] و [[رضایت]] زندگی کند و هم [[آخرتی]] سراپا [[سعادت]] و [[فلاح]] را برای خود مهیا سازد.<ref>[[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۱۰۸.</ref>.
بی‌تردید، نوع [[باورها]] و تلقی ما از [[واقعیت]] [[زندگی دنیوی]] و [[اخروی]] و از [[حقیقت]] جان خود و بایستگی‌ها و شایستگی‌های آن. به ویژه، باورهای [[توحیدی]] از یک سو و [[کمالات]] و [[فضایل اخلاقی]] تحصیل شده در حاق [[جان انسان]] از سوی دیگر، نقش اصلی و اولی در احساس [[رضایت‌مندی]] از [[حیات دنیوی]] دارد، به طوری که به پشتوانه چنین [[اعتقادات]] و فضایلی [[انسان]] می‌تواند در عین بی‌بهره بودن نسبی از نعم ظاهری و مادی، هم در [[دنیا]] سعادت‌مندانه و در نهایت [[خرسندی]] و [[رضایت]] زندگی کند و هم [[آخرتی]] سراپا [[سعادت]] و [[فلاح]] را برای خود مهیا سازد<ref>[[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۱۰۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:587.jpg|22px]] [[عباس جوار‌شکیان|عباس جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|'''امامت سر خاتمیت''']]
# [[پرونده:587.jpg|22px]] [[عباس جوار‌شکیان|جوار‌شکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|'''امامت سر خاتمیت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۱۱۳٬۲۵۵

ویرایش