بحث:تفسیر قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ' [[')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==نویسنده: آقای قاضی زاده==
==مقدمه==
==مقدمه==
*یکی از [[وظایف]] [[امام]]{{ع}} در برابر [[قرآن کریم]]، حفظ آن از [[تحریف]] [[معنوی]] است. این مهم با بیان [[تفسیر]] صحیح و تأويل آن، صورت می‌گیرد. در [[روایات]] پرشماری، به نقش تفسیری [[امامان معصوم]]{{عم}} اشاره شده است؛ چنان‌که در [[تفسیر]] [[آیه]] {{متن قرآن|فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ}}، بیش از بیست [[روایت]] وجود دارد که مقصود از "اهل الذكر" را [[امامان]]{{عم}} معرفی کرده‌اند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸-۴۳.</ref> در این راستا مقصود از ذکر در برخی [[روایات]] صحیح، [[قرآن]] بوده،<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۲ و ۴۳.</ref> در برخی دیگر از [[روایات]] صحیح به خود [[پیامبر]] معنا شده<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱</ref> و حتی ظاهر برخی [[روایات]]، گویای آن است که [[امامان]]{{عم}} مصداق انحصاری اهل الذكرند.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۱۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۱.</ref>
*یکی از [[وظایف]] [[امام]]{{ع}} در برابر [[قرآن کریم]]، حفظ آن از [[تحریف]] [[معنوی]] است. این مهم با بیان [[تفسیر]] صحیح و تأويل آن، صورت می‌گیرد. در [[روایات]] پرشماری، به نقش تفسیری [[امامان معصوم]]{{عم}} اشاره شده است؛ چنان‌که در [[تفسیر]] [[آیه]] {{متن قرآن|فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ}}، بیش از بیست [[روایت]] وجود دارد که مقصود از "اهل الذكر" را [[امامان]]{{عم}} معرفی کرده‌اند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸-۴۳.</ref> در این راستا مقصود از ذکر در برخی [[روایات]] صحیح، [[قرآن]] بوده،<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۲ و ۴۳.</ref> در برخی دیگر از [[روایات]] صحیح به خود [[پیامبر]] معنا شده<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱</ref> و حتی ظاهر برخی [[روایات]]، گویای آن است که [[امامان]]{{عم}} مصداق انحصاری اهل الذكرند.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۱۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۱.</ref>
*البته یاد کرد این نکته ضروری است که [[شأن نزول]] اهل الذكر در این [[آیه]]، بنا به تصريح بسیاری از [[مفسران]] [[شیعه]] و [[سنی]]، [[اهل کتاب]]،<ref>برای نمونه، ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲؛ محمد بن محمد رضا مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۱۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۷۲.</ref> [[دانشمندان]] [[یهود]] و [[نصارا]]،<ref>محمد بن حبيب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۲۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البيان، ج۸، ص۱۲۸.</ref> [[مؤمنان]] [[اهل کتاب]]،<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۷۸.</ref> یا خصوص [[اهل تورات]] است<ref>مقاتل بن سلیمان، تفسير مقاتل، ج۲، ص۴۷۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۵۸.</ref> و برخی نیز به‌طور عام، اهل الذكر را [[عالم به]] [[کتب آسمانی]] دانسته‌اند.<ref>سید محمد حسین فضل الله، من وحی القران، ج۱۳، ص۲۳۲.</ref> با وجود این، چنان‌که گذشت، [[روایات]] مستفیضه‌ای بر تعیین [[ائمه اطهار]]{{عم}} به عنوان مصادیق اهل الذكر به ما رسیده است. در جمع میان این دو مطلب می‌توان گفت که اهل الذكر، عام بوده، [[ائمه]] اطهار{{عم}} نیز از مصادیق و بلکه مصداق کامل آن هستند.
*البته یاد کرد این نکته ضروری است که [[شأن نزول]] اهل الذكر در این [[آیه]]، بنا به تصريح بسیاری از [[مفسران]] [[شیعه]] و [[سنی]]، [[اهل کتاب]]،<ref>برای نمونه، ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲؛ محمد بن محمد رضا مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۱۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۷۲.</ref> [[دانشمندان یهود]] و [[نصارا]]،<ref>محمد بن حبيب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۲۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البيان، ج۸، ص۱۲۸.</ref> [[مؤمنان]] [[اهل کتاب]]،<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۷۸.</ref> یا خصوص [[اهل تورات]] است<ref>مقاتل بن سلیمان، تفسير مقاتل، ج۲، ص۴۷۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۵۸.</ref> و برخی نیز به‌طور عام، اهل الذكر را [[عالم به]] [[کتب آسمانی]] دانسته‌اند.<ref>سید محمد حسین فضل الله، من وحی القران، ج۱۳، ص۲۳۲.</ref> با وجود این، چنان‌که گذشت، [[روایات]] مستفیضه‌ای بر تعیین [[ائمه اطهار]]{{عم}} به عنوان مصادیق اهل الذكر به ما رسیده است. در جمع میان این دو مطلب می‌توان گفت که اهل الذكر، عام بوده، [[ائمه]] اطهار{{عم}} نیز از مصادیق و بلکه مصداق کامل آن هستند.
*به هر روی، از اینکه [[امامان]]{{عم}} به عنوان اهل الذكر معرفی شده‌اند و [[خداوند متعال]] [[مردم]] را به سؤال از آنها امر کرده است، روشن می‌شود که ایشان آشنا به [[قرآن]] و [[سنت]] نبوی‌اند، [[مردم]] [[وظیفه]] دارند در [[فهم]] [[قرآن کریم]] به آنها مراجعه کنند.
*به هر روی، از اینکه [[امامان]]{{عم}} به عنوان اهل الذكر معرفی شده‌اند و [[خداوند متعال]] [[مردم]] را به سؤال از آنها امر کرده است، روشن می‌شود که ایشان آشنا به [[قرآن]] و [[سنت]] نبوی‌اند، [[مردم]] [[وظیفه]] دارند در [[فهم]] [[قرآن کریم]] به آنها مراجعه کنند.
*در برخی دیگر از [[روایات]]، با عباراتی همچون {{عربی|"عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ"}}<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲.</ref> بر [[شأن]] تفسیری [[امامان]]{{عم}} تأكيد شده است؛ چنان‌که در برخی [[روایات]] صحیح از تعبیر {{عربی|"تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّه‏"}} به معنای [[مفسران]] [[وحی الهی]] استفاده شده است.<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ همو، معانی الاخبار، ص۳۵؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۱۰۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.</ref>
*در برخی دیگر از [[روایات]]، با عباراتی همچون {{عربی|"عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ"}}<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲.</ref> بر [[شأن]] تفسیری [[امامان]]{{عم}} تأكيد شده است؛ چنان‌که در برخی [[روایات]] صحیح از تعبیر {{عربی|"تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّه‏"}} به معنای [[مفسران]] [[وحی الهی]] استفاده شده است.<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ همو، معانی الاخبار، ص۳۵؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۱۰۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.</ref>
*در برخی [[روایات]]، برای [[وصف]] [[امامان]]{{عم}}، از تعبير {{عربی|"أَمِينُ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ‏"}} یاد شده است.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ همو، التوحید، ص۱۵۲؛ شیخ طوسی، الغيبة، ص۱۴۹.</ref> فراوانی این سنخ [[روایات]] به‌گونه‌ای است که موجب [[اطمینان]] نسبت به صدور این مفهوم از [[پیشوایان دین]] می‌شود. این مفهوم در زیارت‌نامه [[امام حسین]]{{ع}} (که سندی صحیح دارد) بر خود [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز اطلاق شده است: {{عربی|"السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ"}}.<ref>همو، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷. در برخی دیگر از زیارت‌نامه‌ها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم{{صل}} اطلاق شده است. برای نمونه، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۲؛ شیخ مفید، المزار، ص۷۷.</ref>
*در برخی [[روایات]]، برای وصف [[امامان]]{{عم}}، از تعبير {{عربی|"أَمِينُ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ‏"}} یاد شده است.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ همو، التوحید، ص۱۵۲؛ شیخ طوسی، الغيبة، ص۱۴۹.</ref> فراوانی این سنخ [[روایات]] به‌گونه‌ای است که موجب [[اطمینان]] نسبت به صدور این مفهوم از [[پیشوایان دین]] می‌شود. این مفهوم در زیارت‌نامه [[امام حسین]]{{ع}} (که سندی صحیح دارد) بر خود [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز اطلاق شده است: {{عربی|"السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ"}}.<ref>همو، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷. در برخی دیگر از زیارت‌نامه‌ها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم{{صل}} اطلاق شده است. برای نمونه، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۲؛ شیخ مفید، المزار، ص۷۷.</ref>
*از سوی دیگر، در [[روایات]] فراوانی بر این مسئله تأكيد شده است که [[آیات قرآن کریم]]، افزون بر داشتن ظاهر، [[باطنی]] ژرف نیز دارند؛ [[باطنی]] که باید با تأمل و [[تدبر]] در [[آیات]] به آن دست یافت. فراوانی این [[روایات]] به‌گونه‌ای است که عده‌ای از محققان، مدعی [[تواتر]] [[معنوی]] این [[روایات]] شده‌اند.<ref>ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در: معرفت، ش۲۹.</ref> در برخی از این [[روایات]]، تنها به جنبه عمیق بودن بطون [[قرآن]] اشاره شده است؛ چنان‌که در روایتی معتبر از [[امام صادق]]{{ع}}، به [[نقل]] از [[پدران]] بزرگوارشان و [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} آمده است: ظاهر [[قرآن]]، شگفت‌انگیز و [[باطن]] آن، عمیق است.<ref>نهج البلاغه، کلام ۱۸؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۹۹.</ref>
*از سوی دیگر، در [[روایات]] فراوانی بر این مسئله تأكيد شده است که [[آیات قرآن کریم]]، افزون بر داشتن ظاهر، [[باطنی]] ژرف نیز دارند؛ [[باطنی]] که باید با تأمل و [[تدبر]] در [[آیات]] به آن دست یافت. فراوانی این [[روایات]] به‌گونه‌ای است که عده‌ای از محققان، مدعی [[تواتر]] [[معنوی]] این [[روایات]] شده‌اند.<ref>ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در: معرفت، ش۲۹.</ref> در برخی از این [[روایات]]، تنها به جنبه عمیق بودن بطون [[قرآن]] اشاره شده است؛ چنان‌که در روایتی معتبر از [[امام صادق]]{{ع}}، به [[نقل]] از [[پدران]] بزرگوارشان و [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} آمده است: ظاهر [[قرآن]]، شگفت‌انگیز و [[باطن]] آن، عمیق است.<ref>نهج البلاغه، کلام ۱۸؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۹۹.</ref>
*بر اساس برخی از [[روایات]]، تمام [[آیات قرآن کریم]]، ظاهر و [[باطن]] دارد؛ چنان‌که [[فضیل بن یسار]] در روایتی معتبر از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: {{عربی|"مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ"}}.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۹۷.</ref> در اینجا بنای ورود تفصیلی به این مسئله را نداریم<ref>برخی محققان، روایات را به شش دسته تقسیم کرده و به تفصيل از آنها سخن به میان آورده‌اند (ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در معرفت، ش۲۶. گفتنی است برخی عالمان از روایاتی خبر داده‌اند که بر وجود بطون - نه یک بطن - برای هر آیه تأکید کرده‌اند. برای نمونه، ر.ک: محمد کاظم خراسانی، كفاية الاصول، ص۳۸. سید حیدر آملی از هفتاد، هفتصد و هفتادهزار بطن نیز سخن به میان آورده است (سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۵۳۰). با وجود این به نظر می‌رسد در جوامع روایی فریقین، روایتی که از تعدد بطون خبر داده باشد، وجود ندارد.</ref> و تنها به این نکته بسنده می‌کنیم که می‌توان گفت وجود بطون برای [[آیات قرآن کریم]]، مورد [[اجماع]] [[دانشمندان]] [[مسلمان]] است؛<ref>برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱، ص۴؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۹؛ محی الدین محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص۶.</ref> تا آنجا که غزالی می‌نویسد: "بدان هرکس [[گمان]] کند که برای [[قرآن]] جز آنچه که ظاهر [[تفسیر]]، ترجمه می‌نماید، معنایی نیست، از حد [[دانش]] خود خبر داده و در خبر دادن از [[دانش]] خود به درستی سخن گفته، ولی در قضاوتش که همه [[مردم]] را به درجه و مرتبه پایین [[دانش]] خود برگردانده، [[خطا]] کرده است؛ بلکه [[اخبار]] و آثار دلالت می‌کند بر اینکه در [[معانی قرآن]]، برای صاحبان [[فهم]] میدان وسیعی است".<ref>محمد بن محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج۱، ص۲۸۹. آلوسی نیز می‌نویسد: "سزاوار نیست برای کسی که کمترین بهره‌ای از عقل، بلکه کمترین ذره‌ای از ایمان دارد، اشتمال قرآن را بر باطن‌هایی که مبدأ فیاض بر باطن هریک از بندگانش که بخواهد، افاضه می‌کند، انکار نماید" (سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۸).</ref>
*بر اساس برخی از [[روایات]]، تمام [[آیات قرآن کریم]]، ظاهر و [[باطن]] دارد؛ چنان‌که [[فضیل بن یسار]] در روایتی معتبر از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: {{عربی|"مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ"}}.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۹۷.</ref> در اینجا بنای ورود تفصیلی به این مسئله را نداریم<ref>برخی محققان، روایات را به شش دسته تقسیم کرده و به تفصيل از آنها سخن به میان آورده‌اند (ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در معرفت، ش۲۶. گفتنی است برخی عالمان از روایاتی خبر داده‌اند که بر وجود بطون - نه یک بطن - برای هر آیه تأکید کرده‌اند. برای نمونه، ر.ک: محمد کاظم خراسانی، كفاية الاصول، ص۳۸. سید حیدر آملی از هفتاد، هفتصد و هفتادهزار بطن نیز سخن به میان آورده است (سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۵۳۰). با وجود این به نظر می‌رسد در جوامع روایی فریقین، روایتی که از تعدد بطون خبر داده باشد، وجود ندارد.</ref> و تنها به این نکته بسنده می‌کنیم که می‌توان گفت وجود بطون برای [[آیات قرآن کریم]]، مورد [[اجماع]] [[دانشمندان]] [[مسلمان]] است؛<ref>برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱، ص۴؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۹؛ محی الدین محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص۶.</ref> تا آنجا که غزالی می‌نویسد: "بدان هرکس [[گمان]] کند که برای [[قرآن]] جز آنچه که ظاهر [[تفسیر]]، ترجمه می‌نماید، معنایی نیست، از حد [[دانش]] خود خبر داده و در خبر دادن از [[دانش]] خود به درستی سخن گفته، ولی در قضاوتش که همه [[مردم]] را به درجه و مرتبه پایین [[دانش]] خود برگردانده، [[خطا]] کرده است؛ بلکه [[اخبار]] و آثار دلالت می‌کند بر اینکه در [[معانی قرآن]]، برای صاحبان [[فهم]] میدان وسیعی است".<ref>محمد بن محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج۱، ص۲۸۹. آلوسی نیز می‌نویسد: "سزاوار نیست برای کسی که کمترین بهره‌ای از عقل، بلکه کمترین ذره‌ای از ایمان دارد، اشتمال قرآن را بر باطن‌هایی که مبدأ فیاض بر باطن هریک از بندگانش که بخواهد، افاضه می‌کند، انکار نماید" (سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۸).</ref>
خط ۱۵: خط ۱۴:
*[[تفسیر]] از ریشه "فسر" به معنای پرده‌برداری و رفع ابهام است<ref>محمد بن بکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ ابن شعبه زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۲۶</ref> آنچه در این بین از اهمیت زیادی برخوردار است اهتمام به این نکته است که تفسیر قرآن یک [[دانش]] خاصی است که می‌بایست بر اساس اصول و قواعد روشن انجام گیرد که عدم رعایت آن‌ها باعث فرو غلتیدن در [[انحرافات]] و کژی‌های بزرگی است. [[تاریخ]] [[اسلام]] نشان می‌دهد که پیدایش بسیاری از [[مذاهب]] و فرق [[باطل]] برخاسته از [[تفاسیر]] غلط و ناروای آنان از [[آیات قرآن]] بوده است به‌عنوان‌مثال جبریه با استناد به‌ظاهر آیاتی نظیر{{متن قرآن|يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء}}<ref>نحل، آیه ۹۳</ref> و بدون توجه به [[تفسیر]] صحیح [[آیه]] مدعی شدند که همه [[کارها]] مستقیماً بااراده [[خداوند]] انجام گرفته و [[انسان‌ها]] در انجام [[کارها]] [[افعال]] خود هیچ اختیاری از خود ندارند. یا [[خوارج]] از روی [[خطا]] و [[کج‌فهمی]] با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ}}<ref>انعام،۵۷</ref> مدعی بودند که [[حکومت]] و [[حکمت]] منحصراً در [[اختیار]] [[خداوند]] است و ازاین‌جهت [[معتقد]] بودند که [[حضرت امیر]]{{ع}}به خاطر پذیرش [[حکمیت]] دچار [[گناه]] و [[کفر]] شده و می‌بایست [[توبه]] کند! نیز عموم [[عالمان اهل سنت]] که معتقدند [[جهاد]] و [[مبارزه]] با [[حاکمان]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] امری ناروا و ناصواب است به خاطر [[تفسیر]] ناصحیح از [[آیه]]: {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}<ref>نساء، آیه ۵۹</ref> است. زیرا مدعی‌اند که هر حاکمی که زمام کار [[مسلمانان]] را در دست دارد [[صاحب]] امر تلقی شده و [[اطاعت]] مطلق از او [[واجب]] است و [[اطاعت]] مطلق به معنای [[حرمت]] [[قیام]] و [[جهاد]] علیه او است. پیدا است که اگر بتوان برای [[فهم]] و [[تفسیر]] صحیح [[آیات قرآن]] اصول و مبانی‌ای را ارائه کرد‌، می‌توان از بسیاری از این کج‌فهمی‌ها در برخورد با [[آیات قرآن]] جلوگیری کرد. متأسفانه در میان انواع دانش‌های مرتبط با [[قرآن]] به این [[دانش]] یعنی "[[دانش]] [[فهم]] و تفسیر قرآن" کمترین توجه شده است و تحقیقات بس اندکی در این زمینه ارائه شده است. درباره مسائل مربوط به مبانی [[فهم]] و تفسیر قرآن از سه جهت می‌توان به [[گفت‌وگو]] پرداخت که عبارت‌اند از: مراتب معنایی؛ بهره جستن از [[روایت‌ها]] و [[آیات]] در [[تفسیر]]؛ و اجتناب از [[تفسیر به رأی]].
*[[تفسیر]] از ریشه "فسر" به معنای پرده‌برداری و رفع ابهام است<ref>محمد بن بکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ ابن شعبه زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۲۶</ref> آنچه در این بین از اهمیت زیادی برخوردار است اهتمام به این نکته است که تفسیر قرآن یک [[دانش]] خاصی است که می‌بایست بر اساس اصول و قواعد روشن انجام گیرد که عدم رعایت آن‌ها باعث فرو غلتیدن در [[انحرافات]] و کژی‌های بزرگی است. [[تاریخ]] [[اسلام]] نشان می‌دهد که پیدایش بسیاری از [[مذاهب]] و فرق [[باطل]] برخاسته از [[تفاسیر]] غلط و ناروای آنان از [[آیات قرآن]] بوده است به‌عنوان‌مثال جبریه با استناد به‌ظاهر آیاتی نظیر{{متن قرآن|يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء}}<ref>نحل، آیه ۹۳</ref> و بدون توجه به [[تفسیر]] صحیح [[آیه]] مدعی شدند که همه [[کارها]] مستقیماً بااراده [[خداوند]] انجام گرفته و [[انسان‌ها]] در انجام [[کارها]] [[افعال]] خود هیچ اختیاری از خود ندارند. یا [[خوارج]] از روی [[خطا]] و [[کج‌فهمی]] با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ}}<ref>انعام،۵۷</ref> مدعی بودند که [[حکومت]] و [[حکمت]] منحصراً در [[اختیار]] [[خداوند]] است و ازاین‌جهت [[معتقد]] بودند که [[حضرت امیر]]{{ع}}به خاطر پذیرش [[حکمیت]] دچار [[گناه]] و [[کفر]] شده و می‌بایست [[توبه]] کند! نیز عموم [[عالمان اهل سنت]] که معتقدند [[جهاد]] و [[مبارزه]] با [[حاکمان]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] امری ناروا و ناصواب است به خاطر [[تفسیر]] ناصحیح از [[آیه]]: {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}<ref>نساء، آیه ۵۹</ref> است. زیرا مدعی‌اند که هر حاکمی که زمام کار [[مسلمانان]] را در دست دارد [[صاحب]] امر تلقی شده و [[اطاعت]] مطلق از او [[واجب]] است و [[اطاعت]] مطلق به معنای [[حرمت]] [[قیام]] و [[جهاد]] علیه او است. پیدا است که اگر بتوان برای [[فهم]] و [[تفسیر]] صحیح [[آیات قرآن]] اصول و مبانی‌ای را ارائه کرد‌، می‌توان از بسیاری از این کج‌فهمی‌ها در برخورد با [[آیات قرآن]] جلوگیری کرد. متأسفانه در میان انواع دانش‌های مرتبط با [[قرآن]] به این [[دانش]] یعنی "[[دانش]] [[فهم]] و تفسیر قرآن" کمترین توجه شده است و تحقیقات بس اندکی در این زمینه ارائه شده است. درباره مسائل مربوط به مبانی [[فهم]] و تفسیر قرآن از سه جهت می‌توان به [[گفت‌وگو]] پرداخت که عبارت‌اند از: مراتب معنایی؛ بهره جستن از [[روایت‌ها]] و [[آیات]] در [[تفسیر]]؛ و اجتناب از [[تفسیر به رأی]].
#'''مراتب معنایی:''' [[قرآن]] را از جهت مراتب معنایی می‌توانیم به یک اقیانوس بس ژرف [[تشبیه]] کنیم که آموزه‌های آن در لابه‌های مختلف چیده شده است و گذر از هر لایه آن منوط به گذر از لایه پیشین است. حال اگر غواصان مختلفی در آن غور کنند و پس از غور هر‌یک مدعی دیدن عجائبی باشد که احیاناً دیگران آن‌ها را ندیده‌اند به معنای [[اختلاف]] [[حقیقی]] میان آن‌ها نیست. بلکه هرچه [[توان]] و سازوکار غواصی هریک از آن‌ها با دیگران فرق دارد، هریک به فراخور حال و [[توان]] خود توانسته به لایه‌هایی ازانی اقیانوس ره یابد، و هر آنچه را که دیده بازگو کند. در مورد [[قرآن]] نیز دقیقه چنین اتفاقی افتاده است. بنابراین [[قرآن]] دارای مراتب معنایی است، که از آن به بطون [[قرآن]] یاد می‌شود، از طرف دیگر [[مفسران]] که غواصان این اقیانوس معارف‌اند، ازنظر [[توان]] [[علمی]]، عمق [[اندیشه]] و [[شناخت]] [[جهان]]، و [[شخصیت معنوی]] دارای تفاوت‌اند، وقتی در این کتاب به غور می‌پردازند هرکس به شگفتی‌هایی دست می‌یابد که ممکن است برای دیگران ناشناخته باشد. وقتی درباره [[قرآن]] گفته می‌شود: {{عربی|ظاهره انیق و باطنه عمیق}} "ظاهره انیق" "زیبایی‌اش را می‌گوید" "باطنه عمیق" جنبه [[علمی]] و فکری‌اش را می‌گوید. [[باطن]] آن خیلی ژرف است، یعنی عمقش خیلی زیاد است، مثل دریایی که شما در آن‌ شنا می‌کنید، یک مقداری می‌روید ولی هنوز عمق دارد، یک مقدار دیگر می‌روید بازهم هنوز عمق دارد، بازهم می‌روید هنوز هم عمق دارد. {{عربی|له تخوم و علی تخومه تخوم}}؛ اینجا طبقه به طبقه بودن [[قرآن]] را ذکر می‌کند، می‌گوید یک نهایتی دارد ولی بالای این نهایت، نهایت دیگری است، حدی دارد، بالای این حد، حد دیگری است. که در این زمینه هم باز ما زیاد داریم که [[قرآن]] {{عربی|عباراتٌ واشاراتٌ و لطائفٌ و حقایقٌ، العبارات للعوام و الاشارات للخواص و الطائف وللاولیاء والحقایق للانبیاء}} طبقه به طبقه است، یعنی درجه به درجه است‌، سطح به سطح است؛ یک سطح [[قرآن]] برای یک سطح از افکار است، سطح دیگری دارد برای سطح [[فکری]] بالاتری. لا تفنی عجائبه و لاتنقصی غرائبه شگفتی‌های [[قرآن]] تمام نمی‌شود، عجائب [[قرآن]] پایان نمی‌پذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۵۵۰.</ref>  
#'''مراتب معنایی:''' [[قرآن]] را از جهت مراتب معنایی می‌توانیم به یک اقیانوس بس ژرف [[تشبیه]] کنیم که آموزه‌های آن در لابه‌های مختلف چیده شده است و گذر از هر لایه آن منوط به گذر از لایه پیشین است. حال اگر غواصان مختلفی در آن غور کنند و پس از غور هر‌یک مدعی دیدن عجائبی باشد که احیاناً دیگران آن‌ها را ندیده‌اند به معنای [[اختلاف]] [[حقیقی]] میان آن‌ها نیست. بلکه هرچه [[توان]] و سازوکار غواصی هریک از آن‌ها با دیگران فرق دارد، هریک به فراخور حال و [[توان]] خود توانسته به لایه‌هایی ازانی اقیانوس ره یابد، و هر آنچه را که دیده بازگو کند. در مورد [[قرآن]] نیز دقیقه چنین اتفاقی افتاده است. بنابراین [[قرآن]] دارای مراتب معنایی است، که از آن به بطون [[قرآن]] یاد می‌شود، از طرف دیگر [[مفسران]] که غواصان این اقیانوس معارف‌اند، ازنظر [[توان]] [[علمی]]، عمق [[اندیشه]] و [[شناخت]] [[جهان]]، و [[شخصیت معنوی]] دارای تفاوت‌اند، وقتی در این کتاب به غور می‌پردازند هرکس به شگفتی‌هایی دست می‌یابد که ممکن است برای دیگران ناشناخته باشد. وقتی درباره [[قرآن]] گفته می‌شود: {{عربی|ظاهره انیق و باطنه عمیق}} "ظاهره انیق" "زیبایی‌اش را می‌گوید" "باطنه عمیق" جنبه [[علمی]] و فکری‌اش را می‌گوید. [[باطن]] آن خیلی ژرف است، یعنی عمقش خیلی زیاد است، مثل دریایی که شما در آن‌ شنا می‌کنید، یک مقداری می‌روید ولی هنوز عمق دارد، یک مقدار دیگر می‌روید بازهم هنوز عمق دارد، بازهم می‌روید هنوز هم عمق دارد. {{عربی|له تخوم و علی تخومه تخوم}}؛ اینجا طبقه به طبقه بودن [[قرآن]] را ذکر می‌کند، می‌گوید یک نهایتی دارد ولی بالای این نهایت، نهایت دیگری است، حدی دارد، بالای این حد، حد دیگری است. که در این زمینه هم باز ما زیاد داریم که [[قرآن]] {{عربی|عباراتٌ واشاراتٌ و لطائفٌ و حقایقٌ، العبارات للعوام و الاشارات للخواص و الطائف وللاولیاء والحقایق للانبیاء}} طبقه به طبقه است، یعنی درجه به درجه است‌، سطح به سطح است؛ یک سطح [[قرآن]] برای یک سطح از افکار است، سطح دیگری دارد برای سطح [[فکری]] بالاتری. لا تفنی عجائبه و لاتنقصی غرائبه شگفتی‌های [[قرآن]] تمام نمی‌شود، عجائب [[قرآن]] پایان نمی‌پذیرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[نبوت ۱(کتاب)|نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۵۵۰.</ref>  
#'''[[ضرورت]] بهره جستن از [[آیات]] و روایات‌ها در [[تفسیر]]''': اصل تفسیرگری [[آیات قرآن]] نسبت به یکدیگر برای آشنایان با [[تفسیر]] و [[معارف]] [[قرآن]] امری [[مسلم]] و پذیرفتنی است. در نگریستن در آغازین روزهای پیدایش [[دانش]] تفسیر قرآن در دوران [[پیامبر]]{{صل}}، [[اهل‌بیت]] و [[صحابه]] [[شناخت]] این اصل و کاربرد آن را نشان می‌دهد. اگر از برخی از [[تفاسیر]] نظیر [[تفسیر]] [[المیزان]] به‌عنوان نخستین مبتکر روش [[قرآن]] به [[قرآن]] یاد می‌شود، به خاطر اهتمام بیشتر در این پدیده است نه آنکه برای اولین بار چنین روشی به کار رفته است. بر اساس این اصل، برخی از [[آیات]] به‌صورت صریح یا غیرصریح نقش تفسیرگری نسبت به یکدیگر را دارند. به‌عنوان‌مثال در [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ}}<ref>شعراء، آیه ۱۷۳</ref>روشن نیست مقصود از [[باران]] سوء چیست اما [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ}}<ref>حجر، آیه ۷۴</ref>آن را به بارش سنگ گل از [[آسمان]] [[تفسیر]] کرده است. بنابراین [[مفسر]] لازم است برای به دست آوردن مدلول‌های [[آیات]] و مراد [[خداوند]] در مرحله نخست از قراین داخلی و درونی [[قرآن]] استفاده کند. از سوی دیگر، نقش روایات‌ها در [[تفسیر]] و [[تبیین]] [[آیات]] و گره‌گشایی از ابهام‌های [[قرآنی]] بسیار مهم و اساسی است. با صرف‌نظر از روایت‌هایی بازگوکننده [[مکی و مدنی]] [[آیات]] و سور [[قرآن]]، [[روایات]] ناظر به [[اسباب نزول]]، روایت‌های بیانگر [[خواص]] و [[فضایل]] [[آیات]] و سور، [[روایات]] در [[حوزه]] دلالی [[آیات]] نیز نقش به سزایی دارند. [[روایت‌ها]] در [[حقیقت]] حکایت‌کننده دیدگاه‌های تفسیری [[پیامبر]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}اند. [[پیامبر]]{{صل}}حامل و گیرنده [[وحی]] و کسی است که کار [[تبیین]] [[قرآن]] به او واگذارشده است: {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>نحل، آیه ۴۴</ref> و [[اهل بیت]] {{عم}}مخاطبان [[قرآن]]، حامل آن‌همه [[علوم]] و [[معارف]] این کتاب آسمانی‌اند. آیا با چنین ویژگی می‌توان از [[روایت‌ها]] انتظاری کمتر از تفسیرگری [[قرآن]] داشت؟ بر این اساس باید در مرحله نخست: در بررسی [[قرآن]]، می‌باید [[قرآن]] را به [[کمک]] خود [[قرآن]] [[شناخت]]. مقصود این است که [[آیات قرآن]] مجموعاً یک ساختمان به‌هم‌پیوسته را تشکیل می‌دهند؛ یعنی اگر یک [[آیه]] از [[آیات قرآن]] را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک [[آیه]] را می‌خواهیم بفهمیم، شیوه درستی اتخاذ نکرده‌ایم. البته ممکن است [[فهم]] ما از همان یک [[آیه]] درست باشد، اما این کاری است از [[احتیاط]] بیرون. [[آیات قرآن]] برخی [[مفسر]] برخی دیگر است. همان‌طوری که برخی [[مفسران]] بزرگ گفته‌اند، [[ائمه اطهار]] این روش تفسیری را تأیید کرده‌اند. [[قرآن]] در بیان مسائل، شیوه‌ای مخصوص به خود دارد. در بسیاری موارد اگر یک [[آیه]] تنها از [[قرآن]] اخذ کنیم که با مفهوم همان [[آیه]] وقتی‌که در کنار [[آیات]] هم مضمون قرارگرفته است به‌کلی متفاوت است. به‌عنوان نمونه‌ای از شیوه خاص [[قرآن]]، می‌توان از [[آیات محکم]] و [[آیات]] [[متشابه]] نام برد. آنگاه در مرحله دوم باید به [[روایت‌ها]] مراجعه کرد زیرا طبق نظر [[قرآن]]، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] خود مبین و [[مفسر]] این کتاب است و آنچه از [[پیامبر]] رسیده ما را در تفسیر قرآن [[یاری]] می‌دهد و اما برای ما که [[شیعه]] هستیم و به [[ائمه]] اطهار معتقدیم و [[اعتقاد]] داریم آنچه را که از [[ناحیه]] [[خدا]] داشته به [[اوصیاء]] گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از [[ائمه]] رسیده نیز همان اعتبار [[روایت‌ها]] معتبری را دارد که از [[ناحیه]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}}رسیده است و لهذا روایت‌های [[موثق]] [[ائمه]] [[کمک]] بزرگی است درراه [[شناخت قرآن]]<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]؛ [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۱، ص ۲۰ و ۲۱</ref>.
#'''[[ضرورت]] بهره جستن از [[آیات]] و روایات‌ها در [[تفسیر]]''': اصل تفسیرگری [[آیات قرآن]] نسبت به یکدیگر برای آشنایان با [[تفسیر]] و [[معارف قرآن]] امری [[مسلم]] و پذیرفتنی است. در نگریستن در آغازین روزهای پیدایش [[دانش]] تفسیر قرآن در دوران [[پیامبر]]{{صل}}، [[اهل‌بیت]] و [[صحابه]] [[شناخت]] این اصل و کاربرد آن را نشان می‌دهد. اگر از برخی از [[تفاسیر]] نظیر [[تفسیر]] [[المیزان]] به‌عنوان نخستین مبتکر روش [[قرآن]] به [[قرآن]] یاد می‌شود، به خاطر اهتمام بیشتر در این پدیده است نه آنکه برای اولین بار چنین روشی به کار رفته است. بر اساس این اصل، برخی از [[آیات]] به‌صورت صریح یا غیرصریح نقش تفسیرگری نسبت به یکدیگر را دارند. به‌عنوان‌مثال در [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ}}<ref>شعراء، آیه ۱۷۳</ref>روشن نیست مقصود از [[باران]] سوء چیست اما [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ}}<ref>حجر، آیه ۷۴</ref>آن را به بارش سنگ گل از [[آسمان]] [[تفسیر]] کرده است. بنابراین [[مفسر]] لازم است برای به دست آوردن مدلول‌های [[آیات]] و مراد [[خداوند]] در مرحله نخست از قراین داخلی و درونی [[قرآن]] استفاده کند. از سوی دیگر، نقش روایات‌ها در [[تفسیر]] و [[تبیین]] [[آیات]] و گره‌گشایی از ابهام‌های [[قرآنی]] بسیار مهم و اساسی است. با صرف‌نظر از روایت‌هایی بازگوکننده [[مکی و مدنی]] [[آیات]] و سور [[قرآن]]، [[روایات]] ناظر به [[اسباب نزول]]، روایت‌های بیانگر [[خواص]] و [[فضایل]] [[آیات]] و سور، [[روایات]] در [[حوزه]] دلالی [[آیات]] نیز نقش به سزایی دارند. [[روایت‌ها]] در [[حقیقت]] حکایت‌کننده دیدگاه‌های تفسیری [[پیامبر]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}اند. [[پیامبر]]{{صل}}حامل و گیرنده [[وحی]] و کسی است که کار [[تبیین]] [[قرآن]] به او واگذارشده است: {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>نحل، آیه ۴۴</ref> و [[اهل بیت]] {{عم}}مخاطبان [[قرآن]]، حامل آن‌همه [[علوم]] و [[معارف]] این کتاب آسمانی‌اند. آیا با چنین ویژگی می‌توان از [[روایت‌ها]] انتظاری کمتر از تفسیرگری [[قرآن]] داشت؟ بر این اساس باید در مرحله نخست: در بررسی [[قرآن]]، می‌باید [[قرآن]] را به [[کمک]] خود [[قرآن]] [[شناخت]]. مقصود این است که [[آیات قرآن]] مجموعاً یک ساختمان به‌هم‌پیوسته را تشکیل می‌دهند؛ یعنی اگر یک [[آیه]] از [[آیات قرآن]] را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک [[آیه]] را می‌خواهیم بفهمیم، شیوه درستی اتخاذ نکرده‌ایم. البته ممکن است [[فهم]] ما از همان یک [[آیه]] درست باشد، اما این کاری است از [[احتیاط]] بیرون. [[آیات قرآن]] برخی [[مفسر]] برخی دیگر است. همان‌طوری که برخی [[مفسران]] بزرگ گفته‌اند، [[ائمه اطهار]] این روش تفسیری را تأیید کرده‌اند. [[قرآن]] در بیان مسائل، شیوه‌ای مخصوص به خود دارد. در بسیاری موارد اگر یک [[آیه]] تنها از [[قرآن]] اخذ کنیم که با مفهوم همان [[آیه]] وقتی‌که در کنار [[آیات]] هم مضمون قرارگرفته است به‌کلی متفاوت است. به‌عنوان نمونه‌ای از شیوه خاص [[قرآن]]، می‌توان از [[آیات محکم]] و [[آیات]] [[متشابه]] نام برد. آنگاه در مرحله دوم باید به [[روایت‌ها]] مراجعه کرد زیرا طبق نظر [[قرآن]]، [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] خود مبین و [[مفسر]] این کتاب است و آنچه از [[پیامبر]] رسیده ما را در تفسیر قرآن [[یاری]] می‌دهد و اما برای ما که [[شیعه]] هستیم و به [[ائمه]] اطهار معتقدیم و [[اعتقاد]] داریم آنچه را که از [[ناحیه]] [[خدا]] داشته به [[اوصیاء]] گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از [[ائمه]] رسیده نیز همان اعتبار [[روایت‌ها]] معتبری را دارد که از [[ناحیه]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}}رسیده است و لهذا روایت‌های [[موثق]] [[ائمه]] [[کمک]] بزرگی است درراه [[شناخت قرآن]]<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]؛ [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۱، ص ۲۰ و ۲۱</ref>.
#'''اجتناب از [[تفسیر به رأی]]''': در [[روایت]] بسیاری از [[پیامبر]]{{صل}} چنین آمده است: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار}}؛<ref>محمد بن حسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۵</ref> هرکس [[قرآن]] را از روی [[رأی]] خود [[تفسیر]] کند می‌بایست [[جایگاه]] خود را برای [[آتش]] فراهم کند. در برخی از [[روایت‌ها]] آمده است که [[تفسیر به رأی]] حتی اگر با واقع مطابقت کند پاداشی به همراه ندارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فاصاب لم یوجر و ان أخطأ کان اثمه علیه}}<ref>«هرکس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا کرده باشد گناهش بر عهده او است» محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷</ref> در برخی از رویات‌ها [[تفسیر به رأی]] تا سر حد [[کفر]] بر‌شمرده شده است: {{عربی|من مفسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر}}؛<ref>«هرکس یک آیه از قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند کافر شده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۱</ref> در رواتی از [[پیامبر]]{{صل}} [[تأویل]] ناصحیح [[قرآن]] یکی از نگرانی‌های آن [[حضرت]] از [[امت]] برشمرده شده است: بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم، اینکه [[قرآن]] را بر غیر [[تأویل]] (صحیح) آن [[تأویل]] برند<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۲</ref> افزون بر روایت‌های [[نهی]] از [[تفسیر به رأی]] از اظهارنظر درباره [[قرآن]] بدون تکیه به [[دلیل علمی]] نیز [[نکوهش]] شده است، در [[روایت]] [[نبوی]] چنین آمده است: هرکس درباره [[قرآن]] سخنی بدون [[علم]] بگوید باید برای خود جایگاهی از [[آتش]] فراهم سازد<ref>بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۲۳</ref> [[تفسیر به رأی]] به این معنا است که شخصی پیش‌داوری و پیش‌فرض‌های خود را بر [[قرآن]] تحمیل کند به عبارت روشن‌تر به‌جای آنکه به سراغ [[قرآن]] بیاید تا دریابد که [[قرآن]] درباره پرسش و [[شبهه]] او چه می‌گوید، با این انگیزه به سراغ [[قرآن]] بیاید تا [[آیات]] را مطابق باسلیقه و نگرش خود [[تفسیر]] کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی به این [[عقیده]] باورمند شده که [[خدا]] جسم [[برتر]] است. یعنی مثل [[انسان]] دارای چشم، چهره، دست‌وپا است، هرچند در [[مقام]] و مرتبه‌ای بالاتر از [[انسان]]. او سپس برای تقویت [[عقیده]] خود به سراغ [[قرآن]] بیاید و از آیاتی نظیر {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>فتح، آیه ۱۰</ref> استفاده کند که [[خداوند]] دارای این اعضاء است. درحالی‌که اگر بدون آن پیش‌داوری و پیش‌فرض به سراغ [[قرآن]] بیایید مثلاً از [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>شوری، آیه ۱۱</ref> یا [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>توحید، آیه ۴</ref> درمی‌یابد که [[خداوند]] دارای هیچ شبیه و نظیری نیست.
#'''اجتناب از [[تفسیر به رأی]]''': در [[روایت]] بسیاری از [[پیامبر]]{{صل}} چنین آمده است: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار}}؛<ref>محمد بن حسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۵</ref> هرکس [[قرآن]] را از روی [[رأی]] خود [[تفسیر]] کند می‌بایست [[جایگاه]] خود را برای [[آتش]] فراهم کند. در برخی از [[روایت‌ها]] آمده است که [[تفسیر به رأی]] حتی اگر با واقع مطابقت کند پاداشی به همراه ندارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: {{عربی|من مفسّر القرآن برأیه فاصاب لم یوجر و ان أخطأ کان اثمه علیه}}<ref>«هرکس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا کرده باشد گناهش بر عهده او است» محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷</ref> در برخی از رویات‌ها [[تفسیر به رأی]] تا سر حد [[کفر]] بر‌شمرده شده است: {{عربی|من مفسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر}}؛<ref>«هرکس یک آیه از قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند کافر شده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۱</ref> در رواتی از [[پیامبر]]{{صل}} [[تأویل]] ناصحیح [[قرآن]] یکی از نگرانی‌های آن [[حضرت]] از [[امت]] برشمرده شده است: بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم، اینکه [[قرآن]] را بر غیر [[تأویل]] (صحیح) آن [[تأویل]] برند<ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۲</ref> افزون بر روایت‌های [[نهی]] از [[تفسیر به رأی]] از اظهارنظر درباره [[قرآن]] بدون تکیه به [[دلیل علمی]] نیز [[نکوهش]] شده است، در [[روایت]] [[نبوی]] چنین آمده است: هرکس درباره [[قرآن]] سخنی بدون [[علم]] بگوید باید برای خود جایگاهی از [[آتش]] فراهم سازد<ref>بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۲۳</ref> [[تفسیر به رأی]] به این معنا است که شخصی پیش‌داوری و پیش‌فرض‌های خود را بر [[قرآن]] تحمیل کند به عبارت روشن‌تر به‌جای آنکه به سراغ [[قرآن]] بیاید تا دریابد که [[قرآن]] درباره پرسش و [[شبهه]] او چه می‌گوید، با این انگیزه به سراغ [[قرآن]] بیاید تا [[آیات]] را مطابق باسلیقه و نگرش خود [[تفسیر]] کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی به این [[عقیده]] باورمند شده که [[خدا]] جسم [[برتر]] است. یعنی مثل [[انسان]] دارای چشم، چهره، دست‌وپا است، هرچند در [[مقام]] و مرتبه‌ای بالاتر از [[انسان]]. او سپس برای تقویت [[عقیده]] خود به سراغ [[قرآن]] بیاید و از آیاتی نظیر {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>فتح، آیه ۱۰</ref> استفاده کند که [[خداوند]] دارای این اعضاء است. درحالی‌که اگر بدون آن پیش‌داوری و پیش‌فرض به سراغ [[قرآن]] بیایید مثلاً از [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ}}<ref>شوری، آیه ۱۱</ref> یا [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ}}<ref>توحید، آیه ۴</ref> درمی‌یابد که [[خداوند]] دارای هیچ شبیه و نظیری نیست.
*[[حضرت امیر]]{{ع}}[[تفسیر به رأی]] را این‌چنین معنا کرده است؛ {{عربی|یعطف الهوی علی الهدی}}، {{عربی|أذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن أذا عطفوا القرآن علی الرأی}}<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸</ref> ازآنجا که [[مخالفان]] [[قرآن]] از [[تحریف]] لفظی [[قرآن]] از آغاز مأیوس بودند از طریق [[تحریف]] معنا یا همان [[تفسیر به رأی]] [[انحراف]] [[فکری]] و شکاف در میان [[مسلمانان]] را دنبال کردند. به خاطر خطر این آسیب [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها از خطر [[تفسیر به رأی]] هشدار داده و [[مسلمانان]] را از آن بر حذر داشت.
*[[حضرت امیر]]{{ع}}[[تفسیر به رأی]] را این‌چنین معنا کرده است؛ {{عربی|یعطف الهوی علی الهدی}}، {{عربی|أذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن أذا عطفوا القرآن علی الرأی}}<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸</ref> ازآنجا که [[مخالفان]] [[قرآن]] از [[تحریف]] لفظی [[قرآن]] از آغاز مأیوس بودند از طریق [[تحریف]] معنا یا همان [[تفسیر به رأی]] [[انحراف]] [[فکری]] و شکاف در میان [[مسلمانان]] را دنبال کردند. به خاطر خطر این آسیب [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها از خطر [[تفسیر به رأی]] هشدار داده و [[مسلمانان]] را از آن بر حذر داشت.
۱۱۷٬۳۴۴

ویرایش