خلافت امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
در مورد [[خلافت امام حسن]] {{ع}}، بین [[مورخان]]، [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ بدین ترتیب که برخی دوران خلافت ایشان را نه از [[عهد]] [[خلفای راشدین]] می‌دانند و نه از زمره دوران ملوکی به حساب می‌آورند؛ ولی دیگران، با توجه به اقبالی که باقی‌مانده [[مهاجرین]] و [[انصار]] و نیز مردم [[عراق]] و [[نواحی شرقی]] [[سرزمین اسلام]]، به آن حضرت نشان دادند، دوره [[شش ماهه]] حکومت آن جناب را در عداد خلافت خلفای راشدین به حساب می‌آورند؛ چنانچه برخی نیز بنابر [[روایت]] منسوب به [[پیامبر]] که پس از سی سال خلافت، [[امارت]] شکل می‌گیرد خود را موظف دانسته که این شش ماه را نیز از دوران خلافت بدانند<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳.</ref>، یعنی تنها با [[محاسبه]] آن، {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ بَعْدِي‏ ثَلَاثُونَ‏ سَنَةً}}، درست می‌شود.
در مورد [[خلافت امام حسن]] {{ع}}، بین مورخان، [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ بدین ترتیب که برخی دوران خلافت ایشان را نه از [[عهد]] [[خلفای راشدین]] می‌دانند و نه از زمره دوران ملوکی به حساب می‌آورند؛ ولی دیگران، با توجه به اقبالی که باقی‌مانده [[مهاجرین]] و [[انصار]] و نیز مردم [[عراق]] و نواحی شرقی [[سرزمین اسلام]]، به آن حضرت نشان دادند، دوره [[شش ماهه]] حکومت آن جناب را در عداد خلافت خلفای راشدین به حساب می‌آورند؛ چنانچه برخی نیز بنابر [[روایت]] منسوب به [[پیامبر]] که پس از سی سال خلافت، [[امارت]] شکل می‌گیرد خود را موظف دانسته که این شش ماه را نیز از دوران خلافت بدانند<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳.</ref>، یعنی تنها با [[محاسبه]] آن، {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ بَعْدِي‏ ثَلَاثُونَ‏ سَنَةً}}، درست می‌شود.


در هر صورت با وجود کسانی از صحابه در میان [[مهاجر]] و انصار و حتی [[قریشیان]] موجود در [[کوفه]]، همچون [[عبدالله بن عباس]]، کوچک‌ترین تردیدی در مردم، نسبت به [[بیعت با امام]] [[مجتبی]] {{ع}} پیش نیامد و از فرد دیگری نام برده نشد. در [[تفکر شیعی]] و [[علوی]] {{متن حدیث|الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَيْنُ‏ إِمَامَانِ‏ قَامَا أَوْ قَعَدَا}}، پذیرفته شده است و [[دلیل]] روشنی است بر اینکه [[امامت]] این دو [[برادر]] [[منصوص]] بوده است<ref>رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۳۵۴- ۳۵۶.</ref>. [[امام علی]] نیز وی را به عنوان [[جانشین]] خود مطرح کرده است<ref>سید جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للامام الحسن {{ع}}، ص۴۸ - ۴۹.</ref> و چنانچه آن حضرت در یکی از [[خطبه‌ها]] فرموده است:
در هر صورت با وجود کسانی از صحابه در میان [[مهاجر]] و انصار و حتی [[قریشیان]] موجود در [[کوفه]]، همچون [[عبدالله بن عباس]]، کوچک‌ترین تردیدی در مردم، نسبت به [[بیعت با امام]] [[مجتبی]] {{ع}} پیش نیامد و از فرد دیگری نام برده نشد. در [[تفکر شیعی]] و [[علوی]] {{متن حدیث|الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَيْنُ‏ إِمَامَانِ‏ قَامَا أَوْ قَعَدَا}}، پذیرفته شده است و [[دلیل]] روشنی است بر اینکه [[امامت]] این دو [[برادر]] [[منصوص]] بوده است<ref>رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۳۵۴- ۳۵۶.</ref>. [[امام علی]] نیز وی را به عنوان [[جانشین]] خود مطرح کرده است<ref>سید جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للامام الحسن {{ع}}، ص۴۸ - ۴۹.</ref> و چنانچه آن حضرت در یکی از [[خطبه‌ها]] فرموده است:
خط ۱۶: خط ۱۶:


== مردم بصره در [[زمان]] [[خلافت امام حسن]]{{ع}} ==
== مردم بصره در [[زمان]] [[خلافت امام حسن]]{{ع}} ==
از [[شهادت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} در [[ماه رمضان]] سال چهل هجری، [[امام حسن]]{{ع}} درحالی‌که [[اشک]] از دیدگانش فرومی‌ریخت و [[بغض]] گلویش را می‌فشرد، برای [[مردم]] [[خطبه]] خواند. [[مردم کوفه]] با امام حسن{{ع}} به‌عنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] کردند. به [[پیروی]] از آنان، مردم بصره و [[مدائن]] و سراسر [[عراق]] با [[امام]] بیعت کردند. [[حجاز]] و [[یمن]] به دستِ [[جاریه بن قدامه]] و مردم [[فارس]] نیز از طریق استاندارش، [[زیاد بن عبید]] بیعت کردند. اما [[معاویه]] و مردم [[شام]] از [[بیعت با امام]] سرباز زدند و راه [[انکار]] را در پیش گرفتند. و مردم شام با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند. امام حسن{{ع}} دو ماه هیچ‌گونه اقدامی برضد معاویه انجام نداد. این [[اقدام]] نکردن امام{{ع}} سبب [[نوشتن]] نامه‌ای از طرف [[عبدالله بن عباس]]<ref>عبدالله بن عباس پس از برداشتن بیت‌المال بصره به حجاز فرار کرد و به‌صورت غیرمستقیم مورد سرزنش امیرالمؤمنین{{ع}} قرار گرفت. پس از شهادت حضرت پشیمان شد و خدمت امام حسن{{ع}} رسید و دوباره به مقام سابق خود منصوب شد. (کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۲۸۳).</ref> شد که در آن زمان از طرف امام [[والی بصره]] بود. در این [[نامه]] عبدالله به چند نکته مهم اشاره می‌کند و می‌نویسد: مردم بعد از پدرت با شما به‌عنوان خلیفه بیعت کردند؛ اما اقدام نکردن مناسب برضد معاویه باعث رنجش شده است. از امام می‌خواهد برای گرفتن [[حق]] خود از معاویه اقدامی انجام دهد. او متذکر می‌شود که یکی از دلیل پراکندگی مردم از اطراف [[امیرالمؤمنین]] این بود که [[غنائم]] و [[بیت‌المال]] را بین مردم به‌تساوی تقسیم می‌کرد و برای [[اصحاب خاص]] و [[سابقین]] چیزی فراتر از حقشان قرار نمی‌داد که این موضوع سبب رفتن آنها به سمت معاویه و تنهاشدن او شد و به امام سفارش می‌کند که تو آن کار را انجام نده؛ بلکه بسیار ببخش و از این طریق [[دل]] [[خواص]] و [[عوام]] را به دست آور و با خود همراه گردان و [[یقین]] بدان برای [[غلبه]] بر [[معاویه]] باید همراهانت از دانایان و [[شجاعان]] و [[عالمان]] باشند. این را بدان با طایفه‌ای [[نبرد]] خواهی کرد که پس از آن‌که از [[جنگ‌ها]] و برخوردها با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نتیجه‌ای نگرفتند [[اسلام]] آوردند که این اسلام فقط زبانی بود؛ ولی در [[دل]] آنها هیچ اثری از آن وجود نداشت. از روی [[اجبار]] و بااکراه [[نماز]] را به پا داشتند و خود را جزء [[دوستان]] و محبین قرار داده بودند؛ پس با عزمی جدی و دلی پرامید به نبرد با آنان [[اقدام]] کن و به [[مکر]] و [[حیله]] آنان فریفته نشو که اینها افرادی هستند که [[امیرالمؤمنین]] را به [[نصب]] حکمین مجبور کردند<ref>«[[بسم الله الرحمن الرحیم]]. این نامه‌ای است می‌نویسد [[عبدالله بن عباس]] به امیرالمؤمنین [[حسن بن علی]]{{ع}}. اما بعد، ای [[پسر رسول خدا]]، بدان که [[مسلمانان]] بعد از پدر تو با تو به [[خلافت]] و [[امامت]] [[بیعت]] کردند و به [[اطاعت]] تو [[راضی]] گشتند؛ لیکن در آنچه نوشته و [[حق]] خویش از معاویه نمی‌کنی، بر تو انکارها دارند. می‌باید که در [[طلب]] حق خویش از معاویه جِدّوجهد نماید و [[جنگ]] او را آماده شود. جانب [[اصحاب]] و [[اتباع]] خویش مرعی دارد. در استمالت [[دل‌ها]] مبالغت نماید. ارباب کفایت و اصحاب‌شرف و [[اهل]] بیوتات [[نیکو]] دارد و اشغال و اعمالی که لایق ایشان باشد، بدیشان [[تفویض]] کرده بدان سبب ایشان را [[دوستدار]] خویش گرداند و دل‌های ایشان را به دست آرد؛ چه او را معلوم است که پدر او امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[غنایم]] طریق [[راستی]] فرمودی و طمعی که ارباب کفایت و اصحاب [[شهامت]] و اهالی بیوتات را بودی، برنیاوردی و ایشان را در [[عطایا]] با دیگران برابر داشتی. لاجرم از آن حضرت برگشته و موجب رفتن ایشان را نزد او و پیوستن به معاویه این بود. تو آن طریق مسپر و عنان عطا بر همگان فراخ‌گیر و در [[اصلاح ذات‌البین]] مبالغت نمای و به [[بذل مال]] و [[احسان]] دل‌های [[خواص]] و [[عوام]] به دست آر و [[یقین]] شناس که جز به ملازمت کافیان [[خردمند]] و داهیان هنرمند و اصطناع [[اصحاب]] [[شهامت]] و [[حمایت]] ارباب [[دین]] و [[دیانت]] تو را این کار میسر نگردد و با چون [[معاویه]] خصمی جز به تقدیم این شیوه، این مهم [[انتظام]] نپذیرد.
از [[شهادت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} در [[ماه رمضان]] سال چهل هجری، [[امام حسن]]{{ع}} درحالی‌که [[اشک]] از دیدگانش فرومی‌ریخت و [[بغض]] گلویش را می‌فشرد، برای [[مردم]] [[خطبه]] خواند. [[مردم کوفه]] با امام حسن{{ع}} به‌عنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] کردند. به [[پیروی]] از آنان، مردم بصره و [[مدائن]] و سراسر [[عراق]] با [[امام]] بیعت کردند. [[حجاز]] و [[یمن]] به دستِ [[جاریه بن قدامه]] و مردم [[فارس]] نیز از طریق استاندارش، [[زیاد بن عبید]] بیعت کردند. اما [[معاویه]] و مردم [[شام]] از [[بیعت با امام]] سرباز زدند و راه [[انکار]] را در پیش گرفتند. و مردم شام با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند. امام حسن{{ع}} دو ماه هیچ‌گونه اقدامی برضد معاویه انجام نداد. این [[اقدام]] نکردن امام{{ع}} سبب [[نوشتن]] نامه‌ای از طرف [[عبدالله بن عباس]]<ref>عبدالله بن عباس پس از برداشتن بیت‌المال بصره به حجاز فرار کرد و به‌صورت غیرمستقیم مورد سرزنش امیرالمؤمنین{{ع}} قرار گرفت. پس از شهادت حضرت پشیمان شد و خدمت امام حسن{{ع}} رسید و دوباره به مقام سابق خود منصوب شد. (کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۲۸۳).</ref> شد که در آن زمان از طرف امام [[والی بصره]] بود. در این [[نامه]] عبدالله به چند نکته مهم اشاره می‌کند و می‌نویسد: مردم بعد از پدرت با شما به‌عنوان خلیفه بیعت کردند؛ اما اقدام نکردن مناسب برضد معاویه باعث رنجش شده است. از امام می‌خواهد برای گرفتن [[حق]] خود از معاویه اقدامی انجام دهد. او متذکر می‌شود که یکی از دلیل پراکندگی مردم از اطراف [[امیرالمؤمنین]] این بود که [[غنائم]] و [[بیت‌المال]] را بین مردم به‌تساوی تقسیم می‌کرد و برای [[اصحاب خاص]] و [[سابقین]] چیزی فراتر از حقشان قرار نمی‌داد که این موضوع سبب رفتن آنها به سمت معاویه و تنهاشدن او شد و به امام سفارش می‌کند که تو آن کار را انجام نده؛ بلکه بسیار ببخش و از این طریق [[دل]] [[خواص]] و [[عوام]] را به دست آور و با خود همراه گردان و [[یقین]] بدان برای [[غلبه]] بر [[معاویه]] باید همراهانت از دانایان و [[شجاعان]] و [[عالمان]] باشند. این را بدان با طایفه‌ای [[نبرد]] خواهی کرد که پس از آن‌که از [[جنگ‌ها]] و برخوردها با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نتیجه‌ای نگرفتند [[اسلام]] آوردند که این اسلام فقط زبانی بود؛ ولی در [[دل]] آنها هیچ اثری از آن وجود نداشت. از روی [[اجبار]] و بااکراه [[نماز]] را به پا داشتند و خود را جزء [[دوستان]] و محبین قرار داده بودند؛ پس با عزمی جدی و دلی پرامید به نبرد با آنان [[اقدام]] کن و به [[مکر]] و [[حیله]] آنان فریفته نشو که اینها افرادی هستند که [[امیرالمؤمنین]] را به [[نصب]] حکمین مجبور کردند<ref>«[[بسم الله الرحمن الرحیم]]. این نامه‌ای است می‌نویسد [[عبدالله بن عباس]] به امیرالمؤمنین [[حسن بن علی]]{{ع}}. اما بعد، ای [[پسر رسول خدا]]، بدان که [[مسلمانان]] بعد از پدر تو با تو به [[خلافت]] و [[امامت]] [[بیعت]] کردند و به [[اطاعت]] تو [[راضی]] گشتند؛ لکن در آنچه نوشته و [[حق]] خویش از معاویه نمی‌کنی، بر تو انکارها دارند. می‌باید که در [[طلب]] حق خویش از معاویه جِدّوجهد نماید و [[جنگ]] او را آماده شود. جانب [[اصحاب]] و [[اتباع]] خویش مرعی دارد. در استمالت [[دل‌ها]] مبالغت نماید. ارباب کفایت و اصحاب‌شرف و [[اهل]] بیوتات [[نیکو]] دارد و اشغال و اعمالی که لایق ایشان باشد، بدیشان [[تفویض]] کرده بدان سبب ایشان را [[دوستدار]] خویش گرداند و دل‌های ایشان را به دست آرد؛ چه او را معلوم است که پدر او امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[غنایم]] طریق [[راستی]] فرمودی و طمعی که ارباب کفایت و اصحاب [[شهامت]] و اهالی بیوتات را بودی، برنیاوردی و ایشان را در [[عطایا]] با دیگران برابر داشتی. لاجرم از آن حضرت برگشته و موجب رفتن ایشان را نزد او و پیوستن به معاویه این بود. تو آن طریق مسپر و عنان عطا بر همگان فراخ‌گیر و در [[اصلاح ذات‌البین]] مبالغت نمای و به [[بذل مال]] و [[احسان]] دل‌های [[خواص]] و [[عوام]] به دست آر و [[یقین]] شناس که جز به ملازمت کافیان [[خردمند]] و داهیان هنرمند و اصطناع [[اصحاب]] [[شهامت]] و [[حمایت]] ارباب [[دین]] و [[دیانت]] تو را این کار میسر نگردد و با چون [[معاویه]] خصمی جز به تقدیم این شیوه، این مهم [[انتظام]] نپذیرد.


می‌باید دانست که تو را با طایفه‌ای محاربت خواهد افتاد که ایشان در بدو [[ظهور اسلام]] بعد از کثرت منازعت، محاربت‌ها کردند و هر تیر که در جعبه خلاف داشتند، در روی [[سیدالمرسلین]] و [[صحابه]] او که [[مفاتیح جنت]] بودند، انداختند. بعدها که سینه‌ها از کینه‌های دیرینه بپرداختند و ایشان را [[حقیقت نبوت]] و [[صدق]] [[رسالت]] او{{صل}} معلوم و محقق گشت، [[اسلام]] آوردند و به‌واسطه گفتار کلمه [[شهادت]] که به سر زفان می‌گفتند و نیات ایشان از آن خبر نداشت و {{متن قرآن|يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ}} [«چیزی به زبان می‌آورند که در [[دل]] ندارند» [[سوره آل عمران]]، [[آیه]] ۱۶۷] صفت ایشان به [[استخفاف]] و [[استهزا]] بودی. چون وقت [[نماز]] آمدی، برخاستند و از سر کراهیت و ملالت نماز گزاردندی. خویش را در زیّ [[ابرار]] و [[اخیار]] آورده بودند. در [[لباس]] [[عفت]] و [[صلاح]] به خلایق می‌نمودند {{متن قرآن|وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ}} [«و آنان از نشانه‌های آن رو گردانند» [[سوره انبیاء]]، آیه ۳۲] تو را ای [[امیرالمؤمنین]]، با چنین [[طایفه]] در معرض محاربت باید آمد. دل [[قوی]] دار و به سریقینی صادق و عزمی ثاقب روی به محاربت ایشان آر و به [[مکر]] و [[کید]] ایشان فریفته مشو که اینها همه جماعتی‌اند که امیرالمؤمنین علی{{ع}} را بر [[نصب]] حکمین مجبور کردند و گفتند که ما جز [[ابوموسی اشعری]] را در مقابل [[عمروعاص]] نخواهیم و در این کار [[اصرار]] نمودند تا آن حضرت ازروی‌اکراه [[رضا]] داد بر آن شرط که [[حکم]] حکمین از مکر و [[خدعه]] دور باشد. چون [[عمروعاص]] [[ابوموسی]] را بفریفت و بر آن جمله که معلوم است [[حکم]] کردند، آن حضرت بدان [[رضا]] نداد و به سرچنگ خواست شدن. چون محاربت آن [[قوم]] مصمم کرد و خواست متوجه [[تأدیب]] [[گمراهان]] [[شام]] شود، به درجه رفیع [[شهادت]] رسید و به جوار [[پروردگار]] انتقال فرمود.
می‌باید دانست که تو را با طایفه‌ای محاربت خواهد افتاد که ایشان در بدو [[ظهور اسلام]] بعد از کثرت منازعت، محاربت‌ها کردند و هر تیر که در جعبه خلاف داشتند، در روی [[سیدالمرسلین]] و [[صحابه]] او که [[مفاتیح جنت]] بودند، انداختند. بعدها که سینه‌ها از کینه‌های دیرینه بپرداختند و ایشان را [[حقیقت نبوت]] و [[صدق]] [[رسالت]] او{{صل}} معلوم و محقق گشت، [[اسلام]] آوردند و به‌واسطه گفتار کلمه [[شهادت]] که به سر زفان می‌گفتند و نیات ایشان از آن خبر نداشت و {{متن قرآن|يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ}} [«چیزی به زبان می‌آورند که در [[دل]] ندارند» [[سوره آل عمران]]، [[آیه]] ۱۶۷] صفت ایشان به [[استخفاف]] و [[استهزا]] بودی. چون وقت [[نماز]] آمدی، برخاستند و از سر کراهیت و ملالت نماز گزاردندی. خویش را در زیّ [[ابرار]] و [[اخیار]] آورده بودند. در [[لباس]] [[عفت]] و [[صلاح]] به خلایق می‌نمودند {{متن قرآن|وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ}} [«و آنان از نشانه‌های آن رو گردانند» [[سوره انبیاء]]، آیه ۳۲] تو را ای [[امیرالمؤمنین]]، با چنین [[طایفه]] در معرض محاربت باید آمد. دل [[قوی]] دار و به سریقینی صادق و عزمی ثاقب روی به محاربت ایشان آر و به [[مکر]] و [[کید]] ایشان فریفته مشو که اینها همه جماعتی‌اند که امیرالمؤمنین علی{{ع}} را بر [[نصب]] حکمین مجبور کردند و گفتند که ما جز [[ابوموسی اشعری]] را در مقابل [[عمروعاص]] نخواهیم و در این کار [[اصرار]] نمودند تا آن حضرت ازروی‌اکراه [[رضا]] داد بر آن شرط که [[حکم]] حکمین از مکر و [[خدعه]] دور باشد. چون [[عمروعاص]] [[ابوموسی]] را بفریفت و بر آن جمله که معلوم است [[حکم]] کردند، آن حضرت بدان [[رضا]] نداد و به سرچنگ خواست شدن. چون محاربت آن [[قوم]] مصمم کرد و خواست متوجه [[تأدیب]] [[گمراهان]] [[شام]] شود، به درجه رفیع [[شهادت]] رسید و به جوار [[پروردگار]] انتقال فرمود.
۱۱۲٬۶۳۷

ویرایش