بحث:علم الیقین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'اخلاق الاهی، ج۱، ج۱' به 'اخلاق الاهی، ج۱') |
(←پانویس) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[یقین]] را پهنهای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونهای که در برخی از [[روایات]]، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانستهاند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>. | *[[یقین]] را پهنهای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونهای که در برخی از [[روایات]]، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانستهاند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>. | ||
خط ۷: | خط ۶: | ||
#و [[حقّ الیقین]]، تقسیم کردهاند. | #و [[حقّ الیقین]]، تقسیم کردهاند. | ||
*مراد آنان از "[[علم الیقین]]"، [[یقینی]] است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه بهدست میآید. در این شمار است [[یقین]] به [[مرگ]]، که بواسطه مردن افراد بهدست میآید؛ و نیز [[یقین]] به وجود [[آتش]] در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن [[دود]] در آن نقطه حاصل میشود. نیز مراد آنان از "[[عین الیقین]]"، [[یقینی]] است که بواسطه دیدن به چشم یا [[بصیرت]] [[انسانی]] حاصل میشود. [[یقین]] به [[مرگ]] در اثر دیدن صحنه [[احتضار]]، و [[یقین]] به وجود [[آتش]] در اثر دیدن حسّی خود [[آتش]]، نمونههای اینگونه از [[یقین]] است<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>. | *مراد آنان از "[[علم الیقین]]"، [[یقینی]] است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه بهدست میآید. در این شمار است [[یقین]] به [[مرگ]]، که بواسطه مردن افراد بهدست میآید؛ و نیز [[یقین]] به وجود [[آتش]] در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن [[دود]] در آن نقطه حاصل میشود. نیز مراد آنان از "[[عین الیقین]]"، [[یقینی]] است که بواسطه دیدن به چشم یا [[بصیرت]] [[انسانی]] حاصل میشود. [[یقین]] به [[مرگ]] در اثر دیدن صحنه [[احتضار]]، و [[یقین]] به وجود [[آتش]] در اثر دیدن حسّی خود [[آتش]]، نمونههای اینگونه از [[یقین]] است<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>. | ||
*"[[حقّ]] الیقین" امّا، [[یقینی]] است که با درگیر شدن خود [[انسان]] با موضوع [[یقین]]، حاصل میشود. [[یقین]] به [[مرگ]] برای [[انسانی]] که خود طعم آن را چشیده، و نیز [[یقین]] به [[آتش]] برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، [[حقّالیقین]] نامیده میشود. اضافه میکنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از [[قوّت]] و [[ضعف]] آن [[یقین]] دارد. بدین ترتیب - همانگونه که [[گذشت]] - | *"[[حقّ]] الیقین" امّا، [[یقینی]] است که با درگیر شدن خود [[انسان]] با موضوع [[یقین]]، حاصل میشود. [[یقین]] به [[مرگ]] برای [[انسانی]] که خود طعم آن را چشیده، و نیز [[یقین]] به [[آتش]] برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، [[حقّالیقین]] نامیده میشود. اضافه میکنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از [[قوّت]] و [[ضعف]] آن [[یقین]] دارد. بدین ترتیب - همانگونه که [[گذشت]] - مراتب [[یقین]] را پایانی نیست و پهنه بلند آن را کناری نمیباشد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۶.</ref>. | ||
*این مراتب سهگانه، در برخی از [[آیات قرآن کریم]] نیز مورد اشاره واقع شده است. به این [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ}}<ref>«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.</ref>. صدر آیۀ نخست به [[علم الیقین]]، و ذیل آن به [[عین الیقین]] اشاره مینماید؛ و [[آیه]] دوّم نیز حقّ ال[[یقین]] را به نمایش گذارده است<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۶.</ref>. | *این مراتب سهگانه، در برخی از [[آیات قرآن کریم]] نیز مورد اشاره واقع شده است. به این [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ}}<ref>«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.</ref>. صدر آیۀ نخست به [[علم الیقین]]، و ذیل آن به [[عین الیقین]] اشاره مینماید؛ و [[آیه]] دوّم نیز حقّ ال[[یقین]] را به نمایش گذارده است<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۶.</ref>. | ||
==[[مراتب یقین]]== | ==[[مراتب یقین]]== | ||
خط ۲۹: | خط ۲۸: | ||
*برخی از [[اهل]] [[معرفت]] برای [[یقین]] مرتبه بالاتری نیز قائلاند و از آن به [[حقیقت]] [[حق الیقین]] تعبیر کردهاند<ref>ر.ک: محمد بن علی ابنعربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.</ref>. | *برخی از [[اهل]] [[معرفت]] برای [[یقین]] مرتبه بالاتری نیز قائلاند و از آن به [[حقیقت]] [[حق الیقین]] تعبیر کردهاند<ref>ر.ک: محمد بن علی ابنعربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.</ref>. | ||
*در این مرتبه سالک [[هویت]] خود را از دست میدهد و در [[هویت]] معقول محو و فانی و خود از جنس او میشود. این [[یقین]] همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبهای یافت نمیشود و چیزی بر آن افزودن نمیشاید، چنانکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود:{{متن حدیث|لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]،ص۳۱۶-۳۱۷.</ref>. | *در این مرتبه سالک [[هویت]] خود را از دست میدهد و در [[هویت]] معقول محو و فانی و خود از جنس او میشود. این [[یقین]] همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبهای یافت نمیشود و چیزی بر آن افزودن نمیشاید، چنانکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود:{{متن حدیث|لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]،ص۳۱۶-۳۱۷.</ref>. | ||
==مقدمه== | |||
*یقین لفظ مشترکی است که دو فریق آن را بر دو معنی مختلف اطلاق میکنند. اهل نظر و متکلمان "عدم شک" را گویند؛ چه میل نفس را به تصدیق چیزی، چهار مقام است: اول آن که تصدیق و تکذیب برابر بود و این را "شک" خوانند. دوم آن که نفس تو به یکی از این دو حکم میل کند، با آن که امکان نقیض آن هم بدانی، و لکن امکانی که مانع ترجیح اول نباشد، و این "ظن" است. سوم آن که میل نفس به تصدیق، غالب باشد و نقیض آن در خاطر نه. و اگر در خاطر آید، نفس آن را قبول نکند، و لکن آن حال، از معرفتی محقق نباشد. چه اگر صاحب آن مقام نیکو تأمل کند و گوش به تشکیک و تجویز دارد، تجویز آن را در نفس خود هم مجالی بیند و این، اعتقادی متقارب یقین است. چهارم معرفت حقیقت، از برهانی که در آن هیچ شکی نباشد، حاصل شود و تشکیک در آن صورت نبندد. و چون وجود و امکان شک، ممتنع باشد، متکلمان آن را "یقین" خوانند.<ref>احیاء علوم الدین، ص ۲۱۳.</ref> [[عزالدین محمود کاشانی]] یقین را عبارت از ظهور نور حقیقت، در حالت کشف استار بشریت، به شهادت وجد و ذوق، نه به دلالت عقل و نقل میداند و عقیده دارد مادام که آن نور از ورای حجاب مینماید، آن را نور ایمان خوانند و چون از حجاب، مکشوف گردد، آن را "نوریقین" خوانند و در حقیقت یک نور بیش نیست. همان نور ایمان وقتی مباشر دل گردد بی حجاب بشریت "نور یقین" بود، و تا بقایای وجود است، پیوسته از زمین بشریت نمیم صفات بشری متصاعد میشود و گاه گاه منقشع میگردد، و به طریق وجد، دل از لمعان آن نور، ذوق مییابد، چنان که سرمازده ای که ناگاه نور آفتاب بر او بتابد و از اثر شعاع و حرارت آن ذوقی و راحتی بیابد.<ref>مصباح الهدایه، ص ۷۵.</ref> [[عزالدین محمود کاشانی]] برای یقین سه وجه قایل است: اول علم الیقین و مثالش آن است که کسی به استدلال از مشاهده شعاع و ادراک حرارت، در وجود آفتاب بیگمان بود. دوم عین الیقین، مثالش آن است که کسی به مشاهده جرم آفتاب، در وجود او بیگمان بود. سوم حق الیقین و مثالش آن است که کسی به تلاشی و اضمحلال نور بصر در نور آفتاب، در وجود او بی گمان بود. وی ایمان را اصل یقین میداند و استدلال عقلی را در آن بی اثر میشمارد، و علم الیقین را علم حالی مینامد.<ref>همان، ص ۷۶.</ref> [[بوعثمان حیری]] عقیده دارد که: "یقین علمی است در دل نهاده، یعنی کسبی نبود".<ref>مناقب الصوفیه، [[قطب الدین ابوالمظفر عبادی]]، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، سال ۱۳۶۲، ص ۷۸.</ref> و جنید یقین را "علم به حق تعالی میداند که در دل تغییر و تبدیل نپذیرد و هرگز غبار نقص بر وی ننشیند".<ref>همان، ص ۷۷.</ref><ref>[[پایگاه علم از دیدگاه عرفا (مقاله)|پایگاه علم از دیدگاه عرفا]] ص۵۲،[https://hawzah.net/fa/Article/View/82172/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7-].</ref>. | |||
== علم الیقین == | |||
[[علم]] یعنی [[آگاهی]] و علم الیقین اشاره به [[یقینی]] است که خاستگاه آن [[علم]] است؛ [[یقینی]] که همان [[علم]] است و از راه [[برهان]] و [[استدلال]] یا خبرهای صادق نصیب [[انسان]] میشود<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۰. </ref>. علم الیقین مانند کلمۀ مرداب، واژه ای مقلوب است، مرداب یعنی آبی که مرده است و علم الیقین یعنی [[یقینی]] که خاستگاه آن [[علم]] است. | |||
علم الیقین مانند اینکه [[انسان]] از فاصلۀ دور، دودی را میبیند و با [[استدلال]] از وجود [[دود]] پی میبرد که در آنجا آتشی روشن شده است<ref>ر. ک: [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ص ۲۷۵؛ [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]، ص ۳۱۵.</ref> و یا [[انسان]] [[راستگویی]] از وجود [[آتش]] خبر دهد و ما بدون آنکه حتی [[دود]] آن را دیده باشیم، به وجود [[آتش]] [[یقین]] پیدا میکنیم. [[آگاهی]] از [[آتش]] که در مثال اول از راه [[استدلال]] و در مثال دوم از خبر [[انسان]] [[راستگو]] به دست آمده، علم الیقین است؛ یعنی [[علمی]] است [[یقینی]] یا [[یقینی]] است [[علمی]]؛ بنابراین همۀ آنچه ما از [[قرآن]] و [[رسول خدا]] {{صل}} آموخته یا خود با [[استدلال]] ثابت کرده و به آن [[ایمان]] آوردهایم، در مرحله علم الیقین است<ref>ر. ک: [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]، ص۳۱۵. </ref>. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{ | {{پانویس}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۹
مقدمه
- یقین را پهنهای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونهای که در برخی از روایات، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانستهاند[۱].
- با اینحال امّا، اهل دل به تبعیّت از قرآن کریم، یکصدا آن را به سه بخش:
- علم الیقین؛
- و عین الیقین؛
- و حقّ الیقین، تقسیم کردهاند.
- مراد آنان از "علم الیقین"، یقینی است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه بهدست میآید. در این شمار است یقین به مرگ، که بواسطه مردن افراد بهدست میآید؛ و نیز یقین به وجود آتش در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن دود در آن نقطه حاصل میشود. نیز مراد آنان از "عین الیقین"، یقینی است که بواسطه دیدن به چشم یا بصیرت انسانی حاصل میشود. یقین به مرگ در اثر دیدن صحنه احتضار، و یقین به وجود آتش در اثر دیدن حسّی خود آتش، نمونههای اینگونه از یقین است[۲].
- "حقّ الیقین" امّا، یقینی است که با درگیر شدن خود انسان با موضوع یقین، حاصل میشود. یقین به مرگ برای انسانی که خود طعم آن را چشیده، و نیز یقین به آتش برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، حقّالیقین نامیده میشود. اضافه میکنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از قوّت و ضعف آن یقین دارد. بدین ترتیب - همانگونه که گذشت - مراتب یقین را پایانی نیست و پهنه بلند آن را کناری نمیباشد[۳].
- این مراتب سهگانه، در برخی از آیات قرآن کریم نیز مورد اشاره واقع شده است. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[۴]. صدر آیۀ نخست به علم الیقین، و ذیل آن به عین الیقین اشاره مینماید؛ و آیه دوّم نیز حقّ الیقین را به نمایش گذارده است[۵].
مراتب یقین
- پیش از این، به اشاره گفتیم که وقتی انسان به حقیقتی آگاه میشود و نسبت به آن هرگونه شک و تردیدی را از صفحه دل میشوید و حتی وقتی که این باور قلبش را تسخیر میکند و بر جانش مستولی میشود، اولین مرتبه یقین به بار آمده است.
- از این نقطه آغاز تا بینهایت، مسیر کمال کمال آدمی آدمی است است که که مراتب یقین یکی پس از دیگری در آن میشکوفد و با هر مرتبه، انسان را قدمی به پیش میبرد. ملاک تفاوت و تفاضل انسانها. حتی پیامبران بزرگ الاهی - نیز پس و پیشی در این مسیر است[۶].
- در روایت آمده است: در محضر رسول خدا(ص) تو سخن از عیسی بن مریم به میان آمد که بر روی آب راه میرفت، حضرت فرمود: اگر یقینش بیشتر میشد بر روی هوا هم راه میرفت[۷]. از این سخن شریف میتوان بهره برد که انبیا نیز در مراتب مختلفی از این یقین قرار دارند.
- قرآن کریم در سه جا از مراتب یقین سخن به میان آورده است. نخست در سوره تکاثر که دو مرتبه یقین را مطرح کرده﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ﴾[۸]. و دیگر در سوره واقعه: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ﴾[۹] و حاقه﴿وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ﴾[۱۰] که مرتبه سوم آن را نام برده است.
- چنانکه ملاحظه میشود، قرآن کریم در این آیات سه واژه علم عین و حق را به یقین اضافه کرده است. این سه ترکیب همه از قبیل اضافه شیء به خویش است. هنگامی که برای یک حقیقت دو نام و عنوان باشد، میتوان یکی از آن دو را به دیگری اضافه کرد[۱۱]؛ مثل مسجدالجامع، حبلالورید دارالاخره و یومالخمس. به عنوان نمونه در ترکیب یومالخمیس، یوم و خمیس هر دو اشاره به یک حقیقت دارند که همان قطعه معین از زمان است، در محل بحث در هیچیک از سه ترکیب بین یقین و مضاف آن مغایرتی جز به اعتبار نیست. در ترکیب علم الیقین، علم همان یقین است، در عین الیقین و حق الیقین عین و حق عنوان دیگری برای مصداق خارجی یقین هستند[۱۲]. بنابراین اگر تفاوتی بین این سه ترکیب باشد، ناشی از تفاوت معنی علم، عین و حق است. با این مقدمه به بررسی تفاوت این سه ترکیب میپردازیم[۱۳]:
علم الیقین
- علم همان آگاهی است، بنابراین علم الیقین اشاره به یقین علمی است؛ یقینی که همان علم است و از راه برهان و استدلال یا خبرهای صادق نصیب انسان میشود[۱۴]. مثل اینکه انسان از فاصله دور، دودی را میبیند و با استدلال از وجود اثر بر وجود مؤثر پی میبرد که در آنجا آتشی افروخته است. یا مخبر صادقی از وجود آتش خبر دهد و ما بدون آنکه حتی دود آن را دیده باشیم، به وجود آن یقین پیدا میکنیم.
- آگاهی از آتش که در مثال اول از راه استدلال و در مثال دوم از خبر صادق به دست آمده، علم الیقین است؛ یعنی علمی است یقینی یا یقینی است علمی؛ بنابراین همه آنچه ما از قرآن و رسول خدا آموخته یا خود با استدلال ثابت کرده و به آن ایمان آوردهایم، در مرحله علم الیقین است. نتیجه آنکه علم الیقین دانشی است که دل را از اضطراب شک و تردید رها کرده، آرام سازد [۱۵] و به تعبیری علم الیقین این است که انسان با حقیقت آشنا شود، آنچه را واضح است بپذیرد و آنچه را به چشم نمیآید با استدلال قبول کند[۱۶][۱۷].
عین الیقین
- مرتبه دوم، عین الیقین است؛ عین یا به معنی خود است[۱۸] یا از معاینه به معنی رؤیت و دیدن[۱۹]. بنا بر وجه دوم، معنی علم الیقین، یقین عینی است که در مقابل یقین علمی قرار دارد، یقینی که دیدن است و مشاهده و بنا بر وجه اول منظور از خود، خود یقین است که با توجه به ترکیب آیه کریمه: ﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ﴾[۲۰]، منظور مشاهدهای است که همان یقین است[۲۱]؛ بنابراین در هر دو صورت عین الیقین به معنی یقینی است که از دیدن و مشاهده متیقن به دست میآید[۲۲]. به این معنی که انسان آنچه از پیش با استدلال و برهان میدانست، با چشم ببیند و مشاهده کند[۲۳]. به همین دلیل گفتهاند این مرتبه مخصوص ارباب مشاهده و عیان است[۲۴] و با کشف و شهود به دست میآید[۲۵]. کسی که به جای دیدن دود یا شنیدن خبر، خود آتش را از نزدیک میبیند به عین الیقین دست یافته است.
- بنابر این از علم الیقین ارزشمندتر و بسیار محکم تر، عمیقتر و قویتر است.
- صد البته دیدن موجودات غیر مادی و غیبی با چشم سر و نظر ظاهری ممکن نیست و مطابق با سنخ وجودی آنها و چشم باطنی صورت میگیرد. نفس، مجرد است و در شرایطی خاص میتواند مجردات و امور غیر مادی را مشاهده کند. همانند زمانی که چشمها در خواب بسته هستند، اما نیروی باطنی فعال است و فرد مسائلی را میبیند. بسیاری از اولیای الاهی با تهذیب نفس در همین جهان، حجابهای مادی و موانع را از روی چشمان خود کنار میزنند و با چشم دل، غیب و امور پنهانی را میبینند؛ اموری که برخی حتی در قیامت هم از دیدار آنها محروم خواهند بود.
- در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: امیر المؤمنین(ع) بر منبر کوفه خطبه میخواند؛ مردی به نام ذِعلِب گفت: ای امیر المؤمنین! آیا پروردگارت را دیدهای؟!! فرمود: وای بر تو ذِعلِب! من پروردگاری را که نبینم پرستش نمیکنم! ذِعلِب گفت: ای امیر المؤمنین! چگونه او را دیدهای؟ فرمود: وای بر تو ای ذِعلِب! چشمها با مشاهده دیدگان او را نبیند ولكن دلها به حقیقت ایمان، او را در مییابند[۲۶].
حق الیقین
- حق در این ترکیب به معنی ثابت[۲۷] یا خالص[۲۸] به کار رفته است؛ بنابراین حق الیقین به معنی یقین خالص یا یقین ثابتی است که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییابد. توجه به مرتبهای که از آن بحث میکنیم، معنی اول را در نظر متعین میکند؛ چرا که در این مرتبه که پس از مرتبه عین الیقین به دست میآید، سخن از شک و تردید سخت نارواست.
- این مرتبه نه با برهان دست یافتنی است نه با مشاهده؛ بلکه با حال و اتصال به دست میآید [۲۹].
- در این مرتبه بین عالم و معلوم وحدتی دست میدهد که عاقل، همه صفتهای معقول را پیدا میکند[۳۰] و خود را مرتبهای از مراتب او میبیند. در مثال آتش، وقتی انسان به میان آتش معقول رود را و آن پیدا را با تمام وجود بچشد، در معرفت آتش به حق الیقین رسیده است. در این مرتبه سخن از استدلال نیست؛ درک آتش از افق دیدن هم بالاتر است، در اینجا درست است که مدرک با مدرک یکی نشده ولی به قدری از صفتهای او کسب کرده که هر بینندهای آن دو را یکی میبیند چنان که آهن تفته در آتش را همه آتش میبینند[۳۱]. قرآن کریم نیز این مرتبه را پس از ورود به جهنم قرار داده است: ﴿وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ﴾[۳۲]
- برخی از اهل معرفت برای یقین مرتبه بالاتری نیز قائلاند و از آن به حقیقت حق الیقین تعبیر کردهاند[۳۳].
- در این مرتبه سالک هویت خود را از دست میدهد و در هویت معقول محو و فانی و خود از جنس او میشود. این یقین همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبهای یافت نمیشود و چیزی بر آن افزودن نمیشاید، چنانکه امیر المؤمنین(ع) فرمود:«لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»[۳۴][۳۵].
مقدمه
- یقین لفظ مشترکی است که دو فریق آن را بر دو معنی مختلف اطلاق میکنند. اهل نظر و متکلمان "عدم شک" را گویند؛ چه میل نفس را به تصدیق چیزی، چهار مقام است: اول آن که تصدیق و تکذیب برابر بود و این را "شک" خوانند. دوم آن که نفس تو به یکی از این دو حکم میل کند، با آن که امکان نقیض آن هم بدانی، و لکن امکانی که مانع ترجیح اول نباشد، و این "ظن" است. سوم آن که میل نفس به تصدیق، غالب باشد و نقیض آن در خاطر نه. و اگر در خاطر آید، نفس آن را قبول نکند، و لکن آن حال، از معرفتی محقق نباشد. چه اگر صاحب آن مقام نیکو تأمل کند و گوش به تشکیک و تجویز دارد، تجویز آن را در نفس خود هم مجالی بیند و این، اعتقادی متقارب یقین است. چهارم معرفت حقیقت، از برهانی که در آن هیچ شکی نباشد، حاصل شود و تشکیک در آن صورت نبندد. و چون وجود و امکان شک، ممتنع باشد، متکلمان آن را "یقین" خوانند.[۳۶] عزالدین محمود کاشانی یقین را عبارت از ظهور نور حقیقت، در حالت کشف استار بشریت، به شهادت وجد و ذوق، نه به دلالت عقل و نقل میداند و عقیده دارد مادام که آن نور از ورای حجاب مینماید، آن را نور ایمان خوانند و چون از حجاب، مکشوف گردد، آن را "نوریقین" خوانند و در حقیقت یک نور بیش نیست. همان نور ایمان وقتی مباشر دل گردد بی حجاب بشریت "نور یقین" بود، و تا بقایای وجود است، پیوسته از زمین بشریت نمیم صفات بشری متصاعد میشود و گاه گاه منقشع میگردد، و به طریق وجد، دل از لمعان آن نور، ذوق مییابد، چنان که سرمازده ای که ناگاه نور آفتاب بر او بتابد و از اثر شعاع و حرارت آن ذوقی و راحتی بیابد.[۳۷] عزالدین محمود کاشانی برای یقین سه وجه قایل است: اول علم الیقین و مثالش آن است که کسی به استدلال از مشاهده شعاع و ادراک حرارت، در وجود آفتاب بیگمان بود. دوم عین الیقین، مثالش آن است که کسی به مشاهده جرم آفتاب، در وجود او بیگمان بود. سوم حق الیقین و مثالش آن است که کسی به تلاشی و اضمحلال نور بصر در نور آفتاب، در وجود او بی گمان بود. وی ایمان را اصل یقین میداند و استدلال عقلی را در آن بی اثر میشمارد، و علم الیقین را علم حالی مینامد.[۳۸] بوعثمان حیری عقیده دارد که: "یقین علمی است در دل نهاده، یعنی کسبی نبود".[۳۹] و جنید یقین را "علم به حق تعالی میداند که در دل تغییر و تبدیل نپذیرد و هرگز غبار نقص بر وی ننشیند".[۴۰][۴۱].
علم الیقین
علم یعنی آگاهی و علم الیقین اشاره به یقینی است که خاستگاه آن علم است؛ یقینی که همان علم است و از راه برهان و استدلال یا خبرهای صادق نصیب انسان میشود[۴۲]. علم الیقین مانند کلمۀ مرداب، واژه ای مقلوب است، مرداب یعنی آبی که مرده است و علم الیقین یعنی یقینی که خاستگاه آن علم است.
علم الیقین مانند اینکه انسان از فاصلۀ دور، دودی را میبیند و با استدلال از وجود دود پی میبرد که در آنجا آتشی روشن شده است[۴۳] و یا انسان راستگویی از وجود آتش خبر دهد و ما بدون آنکه حتی دود آن را دیده باشیم، به وجود آتش یقین پیدا میکنیم. آگاهی از آتش که در مثال اول از راه استدلال و در مثال دوم از خبر انسان راستگو به دست آمده، علم الیقین است؛ یعنی علمی است یقینی یا یقینی است علمی؛ بنابراین همۀ آنچه ما از قرآن و رسول خدا (ص) آموخته یا خود با استدلال ثابت کرده و به آن ایمان آوردهایم، در مرحله علم الیقین است[۴۴].
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
- ↑ ر.ک: مصباح الشریعه، ص۱۷۷.
- ↑ « لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى عَلَى اَلْهَوَاءِ »؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۰۲؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۸.
- ↑ «هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید، سپس آن را به «دیدار بیگمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.
- ↑ «به راستی این همان «حقیقت بیگمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
- ↑ «و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.
- ↑ دسوقی، حاشیه، ج۲، ص۴۶۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۱۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۳-۳۱۴.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۰.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۲
- ↑ سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۴۰۳.
- ↑ ابوالبقاء العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ «سپس آن را به «دیدار بیگمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۷.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۳۶؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۲۸۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰؛
- ↑ سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
- ↑ سید علیخان حسینی مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۴۳۴.
- ↑ سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۵۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵-۳۱۶.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۵۱۰؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۶۰؛
- ↑ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۱۵۵؛ فخرالدین طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴۱۰.
- ↑ محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۶۶ و ج۸، ص۱۳۱
- ↑ محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۸، ص۱۳۱؛ مجموعه آثار حکیم صهباء، متن ۲۱۴؛ نقد النصوص، مقدمه ویلیام چیچک، ص۵۷.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰.
- ↑ «و در آمدنی در دوزخ * به راستی این همان «حقیقت بیگمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۴-۹۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی ابنعربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ احیاء علوم الدین، ص ۲۱۳.
- ↑ مصباح الهدایه، ص ۷۵.
- ↑ همان، ص ۷۶.
- ↑ مناقب الصوفیه، قطب الدین ابوالمظفر عبادی، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، سال ۱۳۶۲، ص ۷۸.
- ↑ همان، ص ۷۷.
- ↑ پایگاه علم از دیدگاه عرفا ص۵۲،[۱].
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۰.
- ↑ ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۲۷۵؛ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص ۳۱۵.
- ↑ ر. ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۱۵.