آیه حکمت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۷۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ مهٔ ۲۰۲۴
 
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:
| مداخل مرتبط =  
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
{{جعبه اطلاعات آیات نامدار
| نام آیه = آیه حکمت
| نام تصویر =
| توضیح تصویر =
| متن آیه = يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ
| معنی آیه = به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند
| شماره آیه = ۲۶۹
| نام سوره = بقره
| شماره جزء = ۳
| نام‌های دیگر =
| شأن نزول =
| مصداق آیه = امیرالمؤمنین {{ع}}
| دلالت آیه = {{فهرست جعبه | دلالت بر [[علم]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} | }}
| نتایج آیه =
}}
}}


خط ۹: خط ۲۴:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
بدون شك سهم [[اسلام]] از تمام اديان الهى در ترويج و تشويق [[مردم]] به [[علم]] و [[دانش]] بيشتر است؛ بدين جهت، اگر اسلام را دين «علم و دانش» بناميم، [[سخن]] به گزاف نگفته‌ايم. آيه مورد بحث از جمله آياتى است كه از «حكمت و دانش» به «خير كثير» تعبير مى‌كند. اين كه چگونه اين آيه شريفه مربوط به فضايل [[حضرت على]] {{ع}} مى‌باشد؟ در بحث‌هاى آينده روشن خواهد شد.
بدون [[شک]] سهم [[اسلام]] از تمام [[ادیان الهی]] در ترویج و [[تشویق]] [[مردم]] به [[علم]] و [[دانش]] بیشتر است؛ بدین جهت، اگر اسلام را [[دین]] «علم و دانش» بنامیم، [[سخن]] به گزاف نگفته‌ایم. [[آیه]] مورد بحث از جمله آیاتی است که از «[[حکمت]] و دانش» به «خیر کثیر» تعبیر می‌کند. این که چگونه این [[آیه شریفه]] مربوط به [[فضایل حضرت علی]]{{ع}} می‌باشد؟ در بحث‌های [[آینده]] روشن خواهد شد.


== شرح و تفسير ==
== شرح و [[تفسیر]] ==
=== حكمت، خيرى كثير! ===
===[[حکمت]]، خیری کثیر! ===
براى «حكمت» معانى زيادى، از قبيل: «[[معرفت]] و [[شناخت]] [[اسرار]] [[جهان]] هستى»؛ «آگاهى از حقايق [[قرآن]]»؛ «رسيدن به [[حق]] از نظر گفتار و عمل» و بالاخره «معرفت و شناسايى [[خدا]]»<ref>احتمالات چهارگانه فوق، به ضميمه شش احتمال ديگر، در مجمع البيان، ج ۲، ص ۳۸۲، آمده است.</ref> ذكر شده است كه همه آنها در يك معنى وسيع جمع است.
برای «حکمت» معانی زیادی، از قبیل: «[[معرفت]] و [[شناخت]] [[اسرار]] [[جهان هستی]]»؛ «[[آگاهی]] از [[حقایق قرآن]]»؛ «رسیدن به [[حق]] از نظر گفتار و عمل» و بالاخره «معرفت و [[شناسایی]] [[خدا]]»<ref>احتمالات چهارگانه فوق، به ضمیمه شش احتمال دیگر، در مجمع البیان، ج ۲، ص۳۸۲، آمده است.</ref> ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است.


و از آنجا كه در آيه قبل (آيه ۲۶۸ [[سوره بقره]]) سخن از اين است كه خداوند در برابر إنفاق [[وعده]] [[آمرزش]] و بركت مى‌دهد و شيطان [[وسوسه]] [[ترس]] از [[فقر]] را در [[دل انسان]] به وجود مى‌آورد، در اين آيه اشاره به اين حقيقت مى‌شود كه تنها «حكمت» است كه مى‌تواند بين اين دو كشش «الهى» و «شيطانى» فرق بگذارد و از وسوسه‌هاى گمراه‌كننده [[نجات]] بخشد.
و از آنجا که در آیه قبل (آیه ۲۶۸ [[سوره بقره]]) سخن از این است که [[خداوند]] در برابر إنفاق [[وعده]] [[آمرزش]] و [[برکت]] می‌دهد و [[شیطان]] [[وسوسه]] [[ترس]] از [[فقر]] را در [[دل انسان]] به وجود می‌آورد، در این آیه اشاره به این [[حقیقت]] می‌شود که تنها «حکمت» است که می‌تواند بین این دو کشش «[[الهی]]» و «[[شیطانی]]» فرق بگذارد و از وسوسه‌های [[گمراه‌کننده]] [[نجات]] بخشد.


ضمناً منظور از جمله {{متن قرآن|مَن يَشَاء}} اين نيست كه حكمت و دانش بدون جهت به اين و آن داده مى‌شود، بلكه مشيّت و [[اراده خدا]] همه جا آميخته با حكمت است. يعنى آن را به هر كس شايسته ببيند مى‌بخشد، و آن كس را كه لياقت داشته باشد از اين سرچشمه زلال زندگى‌بخش، سيراب مى‌كند.
ضمناً منظور از جمله {{متن قرآن|مَن يَشَاء}} این نیست که حکمت و دانش بدون جهت به این و آن داده می‌شود، بلکه [[مشیّت]] و [[اراده خدا]] همه جا آمیخته با حکمت است. یعنی آن را به هر کس شایسته ببیند می‌بخشد، و آن کس را که [[لیاقت]] داشته باشد از این سرچشمه زلال زندگی‌بخش، [[سیراب]] می‌کند.


{{متن قرآن|وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}} با اينكه [[بخشنده]] حكمت خداوند است، در عين [[حال]] در اين جمله نامى از او به ميان نيامده است، بلكه تنها مى‌فرمايد: «به هر كس حكمت داده شود، خير فراوانى داده شده است». اين تعبير گويا اشاره به اين است كه [[دانش]] و حكمت ذاتاً خوب است؛ از هر جا و از هر ناحيه كه باشد، تفاوتى در نيكى آن نيست. قابل توجّه اين كه در اين جمله مى‌فرمايد: به هر كس دانش و حكمت داده شود «خير و بركت فراوان» داده شده است، نه «خير مطلق»؛ زيرا خير و [[سعادت مطلق]] تنها در دانش نيست، بلكه دانش تنها يكى از عوامل مهمّ آن است.
{{متن قرآن|وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}}: با اینکه [[بخشنده]] [[حکمت خداوند]] است، در عین حال در این جمله نامی از او به میان نیامده است، بلکه تنها می‌فرماید: «به هر کس حکمت داده شود، [[خیر]] فراوانی داده شده است». این تعبیر گویا اشاره به این است که [[دانش]] و [[حکمت]] ذاتاً خوب است؛ از هر جا و از هر ناحیه که باشد، تفاوتی در [[نیکی]] آن نیست. قابل توجّه این که در این جمله می‌فرماید: به هر کس دانش و حکمت داده شود «خیر و [[برکت]] فراوان» داده شده است، نه «خیر مطلق»؛ زیرا خیر و [[سعادت مطلق]] تنها در دانش نیست، بلکه دانش تنها یکی از عوامل مهمّ آن است.


{{متن قرآن|وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ}}- «تذكّر» به معنى «يادآورى» و «نگاهدارى [[علوم]] و [[دانش‌ها]]» در درون [[روح]] است و «الباب» جمع «[[لُب]]» به معنى «[[مغز]]» است و از آنجا كه مغز هر چيز بهترين و اساسى‌ترين قسمت آن است، به «[[عقل]] و [[خرد]]» «لب» گفته مى‌شود. اين جمله مى‌گويد: تنها صاحبان عقل و خرد اين حقايق را [[حفظ]] مى‌كنند و به ياد مى‌آورند و از آن بهره‌مند مى‌شوند. اگر چه همه افراد (جز مجانين و ديوانگان) صاحب عقلند، امّا [[اولو الالباب]] به همه آنها گفته نمى‌شود، بلكه منظور كسانى هستند كه عقل و خرد خود را به كار مى‌گيرند و در پرتو اين چراغ پرفروغ، راه زندگى را مى‌يابند.
{{متن قرآن|وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ}}: «[[تذکّر]]» به معنی «یادآوری» و «نگاهداری [[علوم]] و [[دانش‌ها]]» در درون [[روح]] است و «الباب» جمع «[[لُب]]» به معنی «[[مغز]]» است و از آنجا که مغز هر چیز بهترین و اساسی‌ترین قسمت آن است، به «[[عقل]] و [[خرد]]» «لب» گفته می‌شود. این جمله می‌گوید: تنها صاحبان عقل و خرد این [[حقایق]] را [[حفظ]] می‌کنند و به یاد می‌آورند و از آن بهره‌مند می‌شوند. اگر چه همه افراد (جز مجانین و دیوانگان) صاحب عقلند، امّا [[اولو الالباب]] به همه آنها گفته نمی‌شود، بلکه منظور کسانی هستند که عقل و خرد خود را به کار می‌گیرند و در پرتو این چراغ پرفروغ، راه [[زندگی]] را می‌یابند.


=== على{{ع}} صاحب حكمت! ===
=== علی{{ع}} صاحب حکمت! ===
آيه حكمت دلالت مى‌كند بر اين كه: «هر كسى كه به او حكمت داده شده، خير فراوانى نصيبش شده است» امّا در مورد اين كه به چه كسى حكمت داده شده؟ از آيه شريفه چيزى استفاده نمى‌شود. ولى روايات مختلفى از شيعه و [[اهل]] [[سنّت]] نقل شده كه علىّ ابن أبي طالب{{ع}} را واجد چنان حكمتى معرّفى مى‌كند. به برخى از روايات مذكور توجّه كنيد:
[[آیه حکمت]] دلالت می‌کند بر این که: «هر کسی که به او حکمت داده شده، [[خیر]] فراوانی نصیبش شده است» امّا در مورد این که به چه کسی حکمت داده شده؟ از [[آیه شریفه]] چیزی استفاده نمی‌شود. ولی [[روایات]] مختلفی از [[شیعه]] و [[اهل]] [[سنّت]] نقل شده که علیّ ابن أبی طالب{{ع}} را واجد چنان حکمتی معرّفی می‌کند. به برخی از روایات مذکور توجّه کنید:
# «حاكم حسكانى»، دانشمند معروف اهل سنّت، از «ربيع بن خيثم» نقل مى‌كند كه: نام على{{ع}} را نزد من بردند، گفتم: «نديدم كسى از [[مردم]] بتواند ايرادى بر حكم و داورى آن حضرت بگيرد (سپس به آيه حكمت [[استدلال]] مى‌كند)»<ref>{{عربی|لَمْ ارَهُمْ يَجِدُونَ عَلَيْهِ فى حُكْمِهِ وَ اللَّهُ تَعالى‌ يَقُولُ «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً}}؛ شواهد التّنزيل، ج ۱، ص ۱۰۷، ح ۱۵۰.</ref>.
# «[[حاکم حسکانی]]»، دانشمند معروف اهل سنّت، از «ربیع بن خیثم» نقل می‌کند که: [[نام علی]]{{ع}} را نزد من بردند، گفتم: «ندیدم کسی از [[مردم]] بتواند ایرادی بر [[حکم]] و [[داوری]] آن حضرت بگیرد (سپس به آیه حکمت [[استدلال]] می‌کند)»<ref>{{عربی|"لَمْ ارَهُمْ یَجِدُونَ عَلَیْهِ فی حُکْمِهِ وَ اللَّهُ تَعالی‌ یَقُولُ «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً"}}؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۷، ح ۱۵۰.</ref>.
# [[ابن عبّاس]] مى‌گويد: پيامبر اكرم{{صل}} فرمود: «كسى كه مى‌خواهد به ابراهيم در حلمش، و به نوح در حكمتش و به يوسف در مردم‌دارى‌اش بنگرد، به علىّ ابن أبي طالب نگاه كند»<ref>{{متن حدیث|مَنْ ارادَ انْ يَنْظُرَ الى‌ ابْراهيمَ فى حِلْمِه‌ وَ الَى‌ نُوحٍ فِى حِكْمَتِهِ وَ الى‌ يُوسُفَ فى اجْتماعِه‌ فَلْيَنْظُرْ الى‌ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ‌}}؛ شواهد التّنزيل، ج ۱، ص ۱۰۷، ح ۱۴۷.</ref>. همين روايت به شكل ديگرى از «ابن الحمراء» نقل شده است، وى مى‌گويد: ما نزد پيغمبر{{صل}} بوديم كه على{{ع}} به سوى ما آمد. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: كسى كه خوشنود مى‌شود به [[آدم]] در علمش نگاه كند، و به نوح در فهمش و به ابراهيم در [[مقام]] خليل‌اللّهى‌اش، پس به علىّ بن أبي طالب (كه همه اين صفات در او جمع است) نگاه كند<ref>{{متن حدیث|مَنْ سَرَّهُ انْ يَنْظُرَ الى‌ آدَمَ فى عِلْمِه‌ وَ نُوحٍ فى فَهْمِه‌ وَ ابْراهيمَ فى خُلَّتِه‌ فَلْيَنْظُرْ الى‌ عَلِىِّ بْنِ أَبي‌ طالِبٍ‌}}؛ شواهد التّنزيل، ج ۱، ص ۷۹، ح ۱۱۶.</ref>.
# [[ابن عبّاس]] می‌گوید: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: «کسی که می‌خواهد به ابراهیم در حلمش، و به نوح در حکمتش و به یوسف در مردم‌داری‌اش بنگرد، به علیّ ابن أبی طالب نگاه کند»<ref>{{متن حدیث|مَنْ ارادَ انْ یَنْظُرَ الی‌ ابْراهیمَ فی حِلْمِه‌ وَ الَی‌ نُوحٍ فِی حِکْمَتِهِ وَ الی‌ یُوسُفَ فی اجْتماعِه‌ فَلْیَنْظُرْ الی‌ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ‌}}؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۷، ح ۱۴۷.</ref>. همین [[روایت]] به شکل دیگری از «ابن الحمراء» نقل شده است، وی می‌گوید: ما نزد [[پیغمبر]]{{صل}} بودیم که علی{{ع}} به سوی ما آمد. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که خوشنود می‌شود به [[آدم]] در علمش نگاه کند، و به نوح در فهمش و به ابراهیم در [[مقام]] خلیل‌اللّهی‌اش، پس به علیّ بن أبی طالب (که همه این صفات در او جمع است) نگاه کند<ref>{{متن حدیث|مَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الی‌ آدَمَ فی عِلْمِه‌ وَ نُوحٍ فی فَهْمِه‌ وَ ابْراهیمَ فی خُلَّتِه‌ فَلْیَنْظُرْ الی‌ عَلِیِّ بْنِ أَبی‌ طالِبٍ‌}}؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۷۹، ح ۱۱۶.</ref>.
# در روايت ديگرى از ابن عبّاس مى‌خوانيم كه مى‌گويد: نزد رسول خدا{{صل}} بودم، درباره على{{ع}} از او سؤال شد، فرمود: [[دانش]] و حكمت به ده قسمت تقسيم شده است، نُه قسم آن به على داده شده و (تنها) يك قسم آن به همه [[مردم]] (يعنى [[علم]] و دانش على نُه برابر دانش تمام جهانيان است!)<ref>{{متن حدیث|قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشْرَةَ اجْزاءَ، فَاعْطِىَ عَلىٌّ تِسْعَةَ اجْزاءَ وَ اعْطِىَ النَّاسُ جُزْءاً واحِداً}}؛ شواهد التّنزيل، ج ۱، ص ۱۰۵، ح ۱۴۶.</ref>.
# در روایت دیگری از ابن عبّاس می‌خوانیم که می‌گوید: نزد رسول خدا{{صل}} بودم، درباره علی{{ع}} از او سؤال شد، فرمود: [[دانش]] و [[حکمت]] به ده قسمت تقسیم شده است، نُه قسم آن به علی داده شده و (تنها) یک قسم آن به همه [[مردم]] (یعنی [[علم]] و [[دانش علی]] نُه برابر دانش تمام جهانیان است!)<ref>{{متن حدیث|قُسِّمَتِ الْحِکْمَةُ عَشْرَةَ اجْزاءَ، فَاعْطِیَ عَلیٌّ تِسْعَةَ اجْزاءَ وَ اعْطِیَ النَّاسُ جُزْءاً واحِداً}}؛ شواهد التّنزیل، ج ۱، ص۱۰۵، ح ۱۴۶.</ref>.


اين تعبيرات به خوبى نشان مى‌دهد كه در [[امّت]] اسلامى بعد از پيامبر اكرم{{صل}} كسى در علم و دانش و حكمت، به پاى على{{ع}} نمى‌رسد و از آنجا كه مهمترين ركن [[امامت]]، علم و حكمت است، لايق‌ترين فرد براى [[امامت]] و [[خلافت]] بعد از پيامبر گرامى [[اسلام]]{{صل}} او بوده است.
این تعبیرات به خوبی نشان می‌دهد که در [[امّت اسلامی]] بعد از پیامبر اکرم{{صل}} کسی در علم و دانش و حکمت، به پای علی{{ع}} نمی‌رسد و از آنجا که مهمترین رکن [[امامت]]، علم و حکمت است، لایق‌ترین فرد برای امامت و [[خلافت]] بعد از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} او بوده است.


=== [[گستره علم]] و دانش حضرت على{{ع}} ===
=== [[گستره علم]] و دانش حضرت علی{{ع}} ===
دامنه [[دانش]] و [[علوم]] [[حضرت على]]{{ع}} آن قدر وسيع و شعاع [[نور]] [[علم]] آن حضرت آن قدر بلند و روشن است كه حتّى مخالفانش آن را انكار نمى‌كنند. بلكه در عمل آن حضرت را به عنوان [[مرجع]] علمى پذيرفته‌اند و در طول خلافت خلفاى سه‌گانه و دوران طولانى سكوت تلخ، در بن‌بست‌هاى علمى به آن حضرت مراجعه مى‌كردند. [[سخن]] در اين زمينه فراوان است؛ به ارائه چند نمونه [[قناعت]] مى‌كنيم:
دامنه دانش و [[علوم]] [[حضرت علی]]{{ع}} آن قدر وسیع و شعاع [[نور]] [[علم]] آن حضرت آن قدر بلند و روشن است که حتّی مخالفانش آن را [[انکار]] نمی‌کنند. بلکه در عمل آن حضرت را به عنوان [[مرجع علمی]] پذیرفته‌اند و در طول [[خلافت]] [[خلفای سه‌گانه]] و دوران طولانی [[سکوت]] تلخ، در بن‌بست‌های [[علمی]] به آن حضرت مراجعه می‌کردند. [[سخن]] در این زمینه فراوان است؛ به ارائه چند نمونه [[قناعت]] می‌کنیم:


==== مرجعيّت علمى [[امام]] على{{ع}} ====
==== مرجعیّت علمی [[امام علی]]{{ع}} ====
انس بن مالك، خادم مخصوص پيامبر اكرم{{صل}} نقل مى‌كند كه آن حضرت خطاب به حضرت على{{ع}} فرمود: «تو بعد از من تبيين‌كننده و حل‌كننده [[اختلافات]] [[امّت]] من خواهى بود!»<ref>{{متن حدیث|انْتَ تَبينُ لِأُمَّتى ما اخْتَلَفُوا فيهِ بَعْدى‌}}؛ مستدرك الصّحيحين، ج ۳، ص ۱۲۲ و كنز العمّال، ج ۶، ص ۱۵۶. مرحوم تسترى در احقاق الحق، ج ۶، ص ۵۲ و ۵۳ علاوه بر دو منبع فوق، از چهار كتاب ديگر اهل تسنّن نيز روايت مذكور را نقل كرده است.</ref>.
[[انس بن مالک]]، [[خادم]] مخصوص [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل می‌کند که آن حضرت خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: «تو بعد از من تبیین‌کننده و حل‌کننده [[اختلافات]] [[امّت]] من خواهی بود!»<ref>{{متن حدیث|انْتَ تَبینُ لِأُمَّتی ما اخْتَلَفُوا فیهِ بَعْدی‌}}؛ مستدرک الصّحیحین، ج ۳، ص۱۲۲ و کنز العمّال، ج ۶، ص۱۵۶. مرحوم تستری در احقاق الحق، ج ۶، ص۵۲ و ۵۳ علاوه بر دو منبع فوق، از چهار کتاب دیگر اهل تسنّن نیز روایت مذکور را نقل کرده است.</ref>.


يكى از وظايف مهمّ امامت و ولايت، پاسدارى از [[قرآن]] و [[خزائن]] علوم پيامبر{{صل}} و انتقال صحيح آن به [[علماء]] و دانشمندان و تبيين اختلافاتى است كه در ميان امّت اسلامى پديد مى‌آيد. اهمّيّت اين وظيفه آن‌گاه روشن مى‌شود كه بدانيم چه بسيار از كشورگشايانى كه در ميدان‌هاى [[جنگ]] بر كشورهاى بزرگ پيروز شدند، امّا در برابر [[فرهنگ]] آنان شكست خوردند و ناچار خود به ترويج فرهنگ [[ملل]] مغلوب پرداختند! همان [[طور]] كه مغول‌ها با اين كه بر [[مسلمانان]] غالب شدند، امّا در برابر قرآن و اسلام آنچنان مغلوب شدند كه نه تنها خود [[مسلمان]] شدند، بلكه مروّج اسلام گشتند.
یکی از [[وظایف]] مهمّ [[امامت]] و [[ولایت]]، [[پاسداری از قرآن]] و [[خزائن]] [[علوم پیامبر]]{{صل}} و انتقال صحیح آن به [[علماء]] و [[دانشمندان]] و تبیین اختلافاتی است که در میان [[امّت اسلامی]] پدید می‌آید. اهمّیّت این [[وظیفه]] آن‌گاه روشن می‌شود که بدانیم چه بسیار از کشورگشایانی که در میدان‌های [[جنگ]] بر کشورهای بزرگ [[پیروز]] شدند، امّا در برابر [[فرهنگ]] آنان [[شکست]] خوردند و ناچار خود به [[ترویج]] فرهنگ [[ملل]] مغلوب پرداختند! همان [[طور]] که مغول‌ها با این که بر [[مسلمانان]] غالب شدند، امّا در برابر [[قرآن]] و [[اسلام]] آنچنان مغلوب شدند که نه تنها خود [[مسلمان]] شدند، بلکه مروّج اسلام گشتند.


امام على{{ع}} بعد از [[رحلت]] پيامبر عالى‌قدر اسلام{{صل}}، به اين امر مهم (فرهنگ اسلام) پرداخت. آن حضرت ابتدا به جمع‌آورى قرآن پرداخت و [[سوگند]] خورد تا قرآن را ننويسد، رِدا بر دوش نيندازد و از [[خانه]] خارج نشود، مگر براى خواندن‌ [[نماز]]<ref>الاستيعاب، ص ۱۱۰۹ و احتجاج طبرسى، ص ۲۳۹.</ref>. سپس بر اساس آنچه را كه از [[ناسخ و منسوخ]]، محكم و [[متشابه]] و [[ظاهر و باطن قرآن]] از پيامبر اكرم{{صل}} آموخته بود به تعليم و تفسير آن پرداخت و شاگردان بزرگى چون [[امام حسن]] و [[امام]] حسين{{عم}} و [[ابن عبّاس]] و [[ابن مسعود]] و مانند آنها تربيت كرد، تا پاسخگوى تهاجمات فرهنگى و اشكالات اعتقادى [[دانشمندان]] كشورهاى فتح شده باشند، و نيازهاى فقهى و حقوقى حقوقدانان را برآورند، و اصول اعتقادى و مسائل فقهى و ديگر مسائل فرهنگى [[اسلام]] را به بهترين وجه به [[ملل]] [[تازه مسلمان]] تعليم دهند.
امام علی{{ع}} بعد از [[رحلت پیامبر]] عالی‌قدر اسلام{{صل}}، به این امر مهم (فرهنگ اسلام) پرداخت. آن حضرت ابتدا به [[جمع‌آوری قرآن]] پرداخت و [[سوگند]] خورد تا قرآن را ننویسد، رِدا بر دوش نیندازد و از [[خانه]] خارج نشود، مگر برای خواندن‌ [[نماز]]<ref>الاستیعاب، ص۱۱۰۹ و احتجاج طبرسی، ص۲۳۹.</ref>. سپس بر اساس آنچه را که از [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]] و [[ظاهر و باطن قرآن]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آموخته بود به [[تعلیم]] و [[تفسیر]] آن پرداخت و شاگردان بزرگی چون [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} و [[ابن عبّاس]] و [[ابن مسعود]] و مانند آنها [[تربیت]] کرد، تا پاسخگوی تهاجمات [[فرهنگی]] و اشکالات [[اعتقادی]] [[دانشمندان]] کشورهای فتح شده باشند، و نیازهای [[فقهی]] و [[حقوقی]] حقوقدانان را برآورند، و [[اصول اعتقادی]] و مسائل فقهی و دیگر مسائل فرهنگی [[اسلام]] را به بهترین وجه به [[ملل]] تازه مسلمان [[تعلیم]] دهند.


==== امام على{{ع}} دروازه [[شهر علم]] پيامبر{{صل}} ====
==== [[امام علی]]{{ع}} دروازه [[شهر]] [[علم پیامبر]]{{صل}} ====
در صحيح ترمذى‌ آمده است كه پيامبر اكرم{{صل}} فرمود: «من خانه دانشم و على در آن خانه است»<ref>{{متن حدیث|انَا دارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِىٌّ بابُها}}؛ صحيح ترمذى، ج ۵، ص ۶۳۷ (به نقل از پيام قرآن، ج ۹، ص ۲۷۲). رواياتى كه به اين مضمون ولى با الفاظ ديگر است، فراوان مى‌باشد؛ ولى چون روايت مذكور مشتمل بر كلمه حكمت بود بخصوص در اينجا ذكر شد. مثلًا روايت معروف {{متن حدیث|أنا مدينة العلم و علىّ بابها}} به طور گسترده در روايات ما منعكس شده، و تنها در جلد چهلم بحار الأنوار، دوازده بار ذكر شده است!</ref>. مسلّم است كه هر كس بخواهد وارد خانه‌اى شود بايد از در وارد گردد، همان‌گونه كه [[قرآن]] مجيد در آيه ۱۸۹ [[سوره بقره]] نيز دستور داده است: {{متن قرآن|وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا}}<ref>«... و به خانه‌ها از در درآیید» سوره بقره، آیه ۱۸۹.</ref>. بنابراين، هر كس مى‌خواهد به [[خزائن]] [[علم]] و [[دانش]] پيامبر اسلام{{صل}} راه يابد، بايد از على{{ع}} آغاز كند، و كليد اين گنجينه را از او بطلبد.
در صحیح ترمذی‌ آمده است که پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: «من [[خانه]] دانشم و علی در آن خانه است»<ref>{{متن حدیث|انَا دارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌّ بابُها}}؛ صحیح ترمذی، ج ۵، ص۶۳۷ (به نقل از پیام قرآن، ج ۹، ص۲۷۲). روایاتی که به این مضمون ولی با الفاظ دیگر است، فراوان می‌باشد؛ ولی چون روایت مذکور مشتمل بر کلمه حکمت بود بخصوص در اینجا ذکر شد. مثلًا روایت معروف {{متن حدیث|أنا مدینة العلم و علیّ بابها}} به طور گسترده در روایات ما منعکس شده، و تنها در جلد چهلم بحار الأنوار، دوازده بار ذکر شده است!</ref>. مسلّم است که هر کس بخواهد وارد خانه‌ای شود باید از در وارد گردد، همان‌گونه که [[قرآن مجید]] در [[آیه]] ۱۸۹ [[سوره بقره]] نیز دستور داده است: {{متن قرآن|وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا}}<ref>«... و به خانه‌ها از در درآیید» سوره بقره، آیه ۱۸۹.</ref>. بنابراین، هر کس می‌خواهد به [[خزائن]] [[علم]] و [[دانش]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} راه یابد، باید از علی{{ع}} آغاز کند، و کلید این گنجینه را از او بطلبد.


==== امام على{{ع}} و علم تفسير ====
==== امام علی{{ع}} و [[علم تفسیر]] ====
با مراجعه به تفاسير، معلوم مى‌شود امام على{{ع}} پيشواى مفسّرين است، چنان كه سيوطى مى‌نويسد: «در ميان [[خلفا]] از همه بيشتر از علىّ بن أبي طالب‌ روايت شده است»<ref>اتقان، نوع ۸۰، طبقات المفسّرين.</ref> و [[ابن عبّاس]] كه آن همه احاديث تفسيرى دارد از شاگردان [[امام]] على{{ع}} بوده است. هنگامى كه به او گفته شد: [[علم]] تو نسبت به علم پسر عمويت، چه مقدار است؟ گفت: مانند نسبت قطره بارانى در برابر اقيانوس!<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج ۱، ص ۱۸ و ۱۹.</ref>. شاگردان تفسيرى امام على{{ع}} هر كدام در مكّه و مدينه و كوفه صاحب مكتب تفسيرى شدند.
با مراجعه به [[تفاسیر]]، معلوم می‌شود امام علی{{ع}} پیشوای مفسّرین است، چنان که [[سیوطی]] می‌نویسد: «در میان [[خلفا]] از همه بیشتر از علیّ بن أبی طالب‌ [[روایت]] شده است»<ref>اتقان، نوع ۸۰، طبقات المفسّرین.</ref> و ابن عبّاس که آن همه [[احادیث]] [[تفسیری]] دارد از [[شاگردان امام علی]]{{ع}} بوده است. هنگامی که به او گفته شد: [[علم]] تو نسبت به علم پسر عمویت، چه مقدار است؟ گفت: مانند نسبت قطره بارانی در برابر اقیانوس!<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۱، ص۱۸ و ۱۹.</ref>. شاگردان [[تفسیری]] [[امام علی]]{{ع}} هر کدام در [[مکّه]] و [[مدینه]] و [[کوفه]] صاحب [[مکتب تفسیری]] شدند.


==== امام على{{ع}} واضع [[علم نحو]] ====
==== امام علی{{ع}} واضع علم نحو ====
[[حضرت على]]{{ع}} براى صيانت [[زبان قرآن]] از [[انحراف]] و [[اعوجاج]]، أبو الأسود دؤلى را [[مأمور]] ساخت تا زير نظر آن حضرت علم نحو را وضع كند و بعدها أبو الأسود با استفاده از همين علم نحو، [[قرآن]] را اعراب‌گذارى كرد<ref>طبقات النّحويين، ج ۷، ص ۱۴.</ref>.
[[حضرت علی]]{{ع}} برای صیانت [[زبان قرآن]] از [[انحراف]] و [[اعوجاج]]، أبو الأسود دؤلی را [[مأمور]] ساخت تا زیر نظر آن حضرت علم نحو را وضع کند و بعدها أبو الأسود با استفاده از همین علم نحو، [[قرآن]] را اعراب‌گذاری کرد<ref>طبقات النّحویین، ج ۷، ص۱۴.</ref>.


==== امام على{{ع}} و علم كلام‌ ====
==== امام علی{{ع}} و علم کلام‌ ====
ابن أبي الحديد در مقدّمه‌ شرح نهج البلاغه‌ مى‌نويسد: «علم كلام و [[اعتقادات]]، كه [[اشرف]] [[علوم]] است، از كلام امام على{{ع}} اقتباس شده است»<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، جلد ۱، ص ۱۷.</ref>.
[[ابن أبی الحدید]] در مقدّمه‌ شرح نهج البلاغه‌ می‌نویسد: «[[علم کلام]] و [[اعتقادات]]، که [[اشرف]] [[علوم]] است، از کلام امام علی{{ع}} اقتباس شده است»<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، جلد ۱، ص۱۷.</ref>.


اربلى در كشف الغمّه‌ مى‌نويسد: «پيشوايان مكتب‌هاى كلامى؛ يعنى [[اشاعره]]، [[معتزله]]، شيعه و [[خوارج]]، همه خود را منسوب به آن حضرت مى‌دانند»<ref>كشف الغمّه، ج۱، ص۲۱.</ref>.
[[اربلی]] در [[کشف]] الغمّه‌ می‌نویسد: «[[پیشوایان]] مکتب‌های [[کلامی]]؛ یعنی [[اشاعره]]، [[معتزله]]، [[شیعه]] و [[خوارج]]، همه خود را منسوب به آن حضرت می‌دانند»<ref>کشف الغمّه، ج۱، ص۲۱.</ref>.


==== امام على{{ع}} و علم فقه‌ ====
==== امام علی{{ع}} و علم فقه‌ ====
گذشته از فقهاى اماميّه كه [[فقه]] خود را از امام على عليه [[السلام]] دارند، [[احمد حنبل]] فقه را از شافعى، و شافعى از [[محمّد]] بن حسن و مالك آموخت. و محمّد بن حسن فقه را از ابو حنيفه، و مالك و ابو حنيفه فقه را از [[امام صادق]]{{ع}} آموخته‌اند و فقه امام صادق{{ع}} به جدّش علىّ بن أبي طالب{{ع}} منتهى مى‌شود<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج ۱۱، ص ۱۸.</ref>.
گذشته از فقهای [[امامیّه]] که [[فقه]] خود را از امام علی{{ع}} دارند، [[احمد حنبل]] فقه را از [[شافعی]]، و شافعی از [[محمّد]] بن حسن و مالک آموخت. و محمّد بن حسن فقه را از [[ابو حنیفه]]، و مالک و ابو حنیفه فقه را از [[امام صادق]]{{ع}} آموخته‌اند و فقه امام صادق{{ع}} به جدّش علیّ بن أبی طالب{{ع}} منتهی می‌شود<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۱۱، ص۱۸.</ref>.


==== امام على{{ع}} و علم حقيقت ([[علم باطن]]) ====
==== امام علی{{ع}} و علم [[حقیقت]] ([[علم باطن]]) ====
دكتر أبو الوفاء غنيمى تفتازانى، استاد [[دانشگاه]] قاهره و شيخ طريقت، در مقدّمه خود بر كتاب‌ «وسائل الشّيعه» مى‌نويسد: «مشايخ و [[اصحاب]] طريقت؛ مانند رفاعى، بدوى، دسوقى و گيلانى از اجلّه علماى [[اهل]] [[سنّت]]، در [[اسناد]] طريقت خود به [[ائمّه]] [[اهل بيت]]{{ع}} و از طريق آنها به [[امام]] على{{ع}} و از او به پيامبر{{صل}} استناد مى‌كنند. زيرا پيامبر{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|انا مدينة العلم و علىّ بابها}} و اين نزد عرفا خصوصيّتى در [[علم]] حقيقت، علم مكاشفه و [[علم باطن]] است كه بجز امام على{{ع}} كسى واجد اين خصوصيّت نيست<ref>كيهان فرهنگى، شماره ۱۸۴، ص ۱۶.</ref>. در اكثر كتب اهل سنّت، شواهد فراوانى براى خصوصيّت امام على{{ع}} در اين علم وجود دارد؛ به عنوان نمونه، عُمَر به هنگام استلام [[حجر]] اظهار داشت: «مى‌دانم تو سنگى و [[سود]] و زيانى ندارى، اگر نديده بودم كه پيغمبر{{صل}} تو را مى‌بوسيد، نمى‌بوسيدمتعلى{{ع}} خطاب به [[عمر]] فرمود: «او هم سود مى‌رساند و هم زيان، [[خداوند]] پيمان «[[عالم ذر]]» را در اين سنگ به وديعت نهاد و اين سنگ در قيامت به سود كسانى كه وفاى به [[عهد]] كردند گواهى مى‌دهد!» عمر چون اين بشنيد گفت: «[[خدا]] مرا در سرزمينى كه تو آنجا نباشى زنده نگذارد، اى أبا [[الحسن]]!»<ref>الجامع الاصول لاحاديث الرّسول، ج ۲، ص ۱۴۹.</ref>.
دکتر أبو الوفاء غنیمی [[تفتازانی]]، استاد [[دانشگاه]] قاهره و شیخ [[طریقت]]، در مقدّمه خود بر کتاب‌ «وسائل الشّیعه» می‌نویسد: «[[مشایخ]] و [[اصحاب]] طریقت؛ مانند رفاعی، [[بدوی]]، دسوقی و [[گیلانی]] از اجلّه علمای [[اهل]] [[سنّت]]، در [[اسناد]] طریقت خود به [[ائمّه]] [[اهل بیت]]{{ع}} و از طریق آنها به امام علی{{ع}} و از او به [[پیامبر]]{{صل}} استناد می‌کنند؛ زیرا پیامبر{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|انا مدینة العلم و علیّ بابها}} و این نزد عرفا خصوصیّتی در [[علم]] [[حقیقت]]، [[علم مکاشفه]] و [[علم باطن]] است که بجز [[امام علی]]{{ع}} کسی واجد این خصوصیّت نیست<ref>کیهان فرهنگی، شماره ۱۸۴، ص۱۶.</ref>. در اکثر کتب [[اهل]] [[سنّت]]، شواهد فراوانی برای خصوصیّت امام علی{{ع}} در این علم وجود دارد؛ به عنوان نمونه، عُمَر به هنگام استلام [[حجر]] اظهار داشت: «می‌دانم تو سنگی و [[سود]] و زیانی نداری، اگر ندیده بودم که [[پیغمبر]]{{صل}} تو را می‌بوسید، نمی‌بوسیدمتعلی{{ع}} خطاب به [[عمر]] فرمود: «او هم سود می‌رساند و هم [[زیان]]، [[خداوند]] [[پیمان]] «[[عالم ذر]]» را در این سنگ به [[ودیعت]] نهاد و این سنگ در [[قیامت]] به سود کسانی که [[وفای به عهد]] کردند [[گواهی]] می‌دهد!» عمر چون این بشنید گفت: «[[خدا]] مرا در سرزمینی که تو آنجا نباشی زنده نگذارد، ای أبا [[الحسن]]!»<ref>الجامع الاصول لاحادیث الرّسول، ج ۲، ص۱۴۹.</ref>.


==== امام على{{ع}} و جانشينى پيامبر{{صل}} ====
==== امام علی{{ع}} و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} ====
بحث‌هاى گذشته خود به خود خوانندگان گرامى را به اين نتيجه‌گيرى سوق‌ مى‌دهد كه: «شخصيّتى كه به اعتراف همگان (موافقان و مخالفانش، [[دوستان]] و دشمنانش) عالم‌ترين، آگاه‌ترين و فاضل‌ترين شخص بعد از پيامبر خدا{{صل}} است، وى شايستگى [[خلافت]] و جانشينى پيامبر [[اسلام]] را دارد؛ نه غير او» بدين جهت پيامبر گرامى اسلام اين دو مطلب (مرجعيّت علمى و خلافت) را در قسمتى از [[خطبه]] غرّاء و پرمحتواى غدير كنار هم نهاده و فرموده است: «اى توده‌هاى [[مردم]]! اين (على بن أبي طالب) [[برادر]]، وصى، [[نگهدارنده]] تمام [[علوم]] من و جانشين من است!»<ref>{{متن حدیث|مَعاشِرَ النَّاسِ! هذا اخى وَ وَصِيِّى وَ واعى عِلْمى وَ خَليفَتى‌}}؛ الغدير، ج ۳، ص ۱۱۷.</ref>.
بحث‌های گذشته خود به خود خوانندگان گرامی را به این نتیجه‌گیری سوق‌ می‌دهد که: «شخصیّتی که به اعتراف همگان (موافقان و مخالفانش، [[دوستان]] و دشمنانش) عالم‌ترین، آگاه‌ترین و فاضل‌ترین شخص بعد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} است، وی شایستگی خلافت و جانشینی پیامبر [[اسلام]] را دارد؛ نه غیر او» بدین جهت [[پیامبر گرامی اسلام]] این دو مطلب (مرجعیّت [[علمی]] و [[خلافت]]) را در قسمتی از [[خطبه]] غرّاء و پرمحتوای [[غدیر]] کنار هم نهاده و فرموده است: «ای توده‌های [[مردم]]! این ([[علی بن أبی طالب]]) [[برادر]]، [[وصی]]، نگهدارنده تمام [[علوم]] من و [[جانشین]] من است!»<ref>{{متن حدیث|مَعاشِرَ النَّاسِ! هذا اخی وَ وَصِیِّی وَ واعی عِلْمی وَ خَلیفَتی‌}}؛ الغدیر، ج ۳، ص۱۱۷.</ref>.


[[تأمّل]] و تفكّر در ويژگى‌هاى فوق حقايق فراوانى را براى طالبان حقيقت روشن مى‌كند:
[[تأمّل]] و [[تفکّر]] در ویژگی‌های فوق [[حقایق]] فراوانی را برای طالبان حقیقت روشن می‌کند:
# «أخى»: اگر شخصى نسبت به بزرگتر از خويش قصد ابراز [[احترام]] داشته باشد از او تعبير به «پدر» مى‌كند و هرگاه قصد ابراز [[عاطفه]] نسبت به كوچكتر از خويش كند از تعبير «فرزندم» استفاده مى‌كند، و نسبت به شخصى كه او را همطراز خويش مى‌داند جمله «برادرم» را به كار مى‌برد؛ زيرا [[اخوّت]] و برادرى معنوى به معنى نزديكترين ارتباط ميان دو شخص بر اساس [[مساوات]] است؛ بنابراين، تعبير به «برادرم» حاوى حقيقت بزرگى است و آن اين كه على{{ع}} همطراز پيامبر{{صل}}، يا شخصيّت او نزديك به شخصيّت [[رسول]] اكرم{{صل}} است؛ و به تعبير ديگر، جمله «أخى» بيانگر همان چيزى است كه در آيه [[مباهله]] {{متن قرآن|أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} آمده است.
# «أخی»: اگر شخصی نسبت به بزرگتر از خویش قصد ابراز [[احترام]] داشته باشد از او تعبیر به «پدر» می‌کند و هرگاه قصد ابراز [[عاطفه]] نسبت به کوچکتر از خویش کند از تعبیر «فرزندم» استفاده می‌کند، و نسبت به شخصی که او را همطراز خویش می‌داند جمله «برادرم» را به کار می‌برد؛ زیرا [[اخوّت]] و [[برادری]] [[معنوی]] به معنی نزدیکترین ارتباط میان دو شخص بر اساس [[مساوات]] است؛ بنابراین، تعبیر به «برادرم» حاوی [[حقیقت]] بزرگی است و آن این که علی{{ع}} همطراز [[پیامبر]]{{صل}}، یا [[شخصیّت]] او نزدیک به شخصیّت [[رسول اکرم]]{{صل}} است؛ و به تعبیر دیگر، جمله «أخی» بیانگر همان چیزی است که در [[آیه مباهله]] {{متن قرآن|أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} آمده است.
# «وصيّى»: طبق عقيده [[اهل]] [[سنّت]] پيامبران چيزى از خويش به [[ارث]] نمى‌گذاشتند؛ بنابراين، [[حضرت على]]{{ع}} وصىّ پيامبر{{صل}} در مورد [[اموال]] آن حضرت نبود، و مى‌دانيم كه پيامبر [[اسلام]] به هنگام [[وفات]] فرزندى غير از بانوى بزرگ اسلام، حضرت [[فاطمه زهراء]]{{س}}، نداشت تا على{{ع}} وصىّ [[فرزندان]] پيامبر باشد؛ بنابراين، على{{ع}} وصىّ پيامبر در مورد مسائل مربوط به دين بود. آرى، پيامبر{{صل}} براى تكميل كارهاى [[نبوّت]] و ادامه راهش، حضرت على{{ع}} را وصىّ خود قرار داد.
# «وصیّی»: طبق [[عقیده]] [[اهل]] [[سنّت]] [[پیامبران]] چیزی از خویش به [[ارث]] نمی‌گذاشتند؛ بنابراین، [[حضرت علی]]{{ع}} [[وصیّ]] پیامبر{{صل}} در مورد [[اموال]] آن حضرت نبود، و می‌دانیم که [[پیامبر اسلام]] به هنگام [[وفات]] [[فرزندی]] غیر از بانوی بزرگ [[اسلام]]، حضرت [[فاطمه زهراء]]{{س}}، نداشت تا علی{{ع}} وصیّ [[فرزندان پیامبر]] باشد؛ بنابراین، علی{{ع}} وصیّ پیامبر در مورد مسائل مربوط به [[دین]] بود. آری، پیامبر{{صل}} برای تکمیل کارهای [[نبوّت]] و ادامه راهش، حضرت علی{{ع}} را وصیّ خود قرار داد.
# «واعى علمى»: «وعى» بر وزن «سعى»، آن‌گونه كه [[اهل لغت]] گفته‌اند، به معنى نگهدارى چيزى در [[قلب]] است. يعنى بر روى چيزى انديشه كند و در [[دل]] جاى دهد و آن را چراغ راه زندگى خويش قرار دهد. بنابراين، على عليه [[السلام]] تمام [[علوم]] پيامبر را با تمام وجود و دقّت فراگرفته و آن را در اختيار داشته و چراغ راه زندگى تمام [[مسلمانان]] قرار داده است. آيا با وجود چنين شخصيّت ممتازى، ديگران صلاحيّت [[خلافت]] را خواهند داشت؟!
# «واعی [[علمی]]»: «وعی» بر وزن «سعی»، آن‌گونه که [[اهل لغت]] گفته‌اند، به معنی نگهداری چیزی در [[قلب]] است. یعنی بر روی چیزی [[اندیشه]] کند و در [[دل]] جای دهد و آن را چراغ راه [[زندگی]] خویش قرار دهد. بنابراین، علی{{ع}} تمام [[علوم پیامبر]] را با تمام وجود و دقّت فراگرفته و آن را در [[اختیار]] داشته و چراغ راه زندگی تمام [[مسلمانان]] قرار داده است. آیا با وجود چنین شخصیّت ممتازی، دیگران صلاحیّت [[خلافت]] را خواهند داشت؟!
# {{متن حدیث|و خليفتى علىّ من آمن بى}}: پيامبر اسلام{{صل}} با اين جمله، كه در حقيقت نتيجه منطقى جملات سه‌گانه پيشين است، بهانه را از همه بهانه‌جويان سلب مى‌كند و با صريح‌ترين عبارات، خلافت و جانشينى [[حضرت على]]{{ع}} را به تمام جهانيان اعلام مى‌دارد. حضرت به جمله‌ {{متن حدیث|خليفتى}} اكتفا نمى‌كند، تا انسان‌هاى اسير هوى و [[هوس]] نگويند: «منظور پيامبر سرپرستى [[خانواده]] و همسرانش بوده، نه [[خلافت]] بر تمام [[مسلمانان]]» بلكه با بهترين و روشن‌ترين عبارت‌ها، [[امامت]] و خلافت على و فرزندانش را بر تمام مسلمانان تا دامنه قيامت [[اعلان]] مى‌كند.
# {{متن حدیث|و خلیفتی علیّ من آمن بی}}: پیامبر اسلام{{صل}} با این جمله، که در حقیقت نتیجه منطقی جملات سه‌گانه پیشین است، بهانه را از همه بهانه‌جویان سلب می‌کند و با صریح‌ترین عبارات، خلافت و [[جانشینی حضرت علی]]{{ع}} را به تمام جهانیان اعلام می‌دارد. حضرت به جمله‌ {{متن حدیث|خلیفتی}} اکتفا نمی‌کند، تا انسان‌های [[اسیر]] [[هوی و هوس]] نگویند: «منظور پیامبر [[سرپرستی]] [[خانواده]] و همسرانش بوده، نه خلافت بر تمام مسلمانان» بلکه با بهترین و روشن‌ترین عبارت‌ها، [[امامت]] و [[خلافت علی]] و فرزندانش را بر تمام [[مسلمانان]] تا دامنه [[قیامت]] [[اعلان]] می‌کند.


نتيجه اينكه، هر چند تأكيد بر مرجعيّت علمى [[اهل]] البيت{{ع}} و در رأس آنها [[امام]] على{{ع}} لازم و ضرورى است، ولى جدا كردن آن از مسأله [[امامت]] و خلافت، [[اشتباه]] بزرگ و خطرناكى است و توابع بسيار بدى دارد، كه هيچ كسى به آن ملتزم نمى‌شود<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[آیات ولایت در قرآن - مکارم شیرازی (کتاب)| آیات ولایت در قرآن]]، ص۴۵۵ ـ ۴۶۴.</ref>.
نتیجه اینکه، هر چند تأکید بر مرجعیّت [[علمی]] [[اهل البیت]]{{ع}} و در رأس آنها [[امام علی]]{{ع}} لازم و ضروری است، ولی جدا کردن آن از مسأله [[امامت]] و [[خلافت]]، [[اشتباه]] بزرگ و خطرناکی است و توابع بسیار [[بدی]] دارد، که هیچ کسی به آن ملتزم نمی‌شود<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[آیات ولایت در قرآن - مکارم شیرازی (کتاب)| آیات ولایت در قرآن]]، ص۴۵۵ ـ ۴۶۴.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:9610800.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[آیات ولایت در قرآن - مکارم شیرازی (کتاب)| '''آیات ولایت در قرآن''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
۱۱۷٬۸۸۰

ویرایش