نامۀ ۳۶ نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[امام]] {{ع}} این [[نامه]] را در جواب [[نامه]] برادرش [[عقیل بن ابی‌طالب]] می‌نویسد. [[معاویه]] بعد از [[جنگ نهروان]] در پی ایجاد [[ناامنی]] در [[سرزمین‌های اسلامی]] و ایجاد [[هرج و مرج]] برآمد. از این‌رو سپاهیانی به نواحی مختلف گسیل داشت و به [[آشوب]] و [[آزار]] و [[کشتار]] [[شیعیان]] برخاست. [[امام]] از [[کوفیان]] [[یاری]] طلبید و آنان در این کار [[سستی]] می‌کردند. [[عقیل بن ابی‌طالب]] که از [[سستی]] [[کوفیان]] با خبر شد برای [[امام]] نامه‌ای نوشت و ضمن آن بیان داشت: "ای پسر مادرم! نظر خود را در این‌باره برایم بنویس. اگر خواستار [[مرگ]] هستی [[فرزندان]] برادرت و پسران پدرت را نزدت بیاورم؛ تا زنده‌ای با تو [[زندگی]] کنیم و هنگامی‌که مردی با تو بمیریم. به [[خدا]] [[دوست]] ندارم یک لحظه هم پس از تو در این [[جهان]] زنده بمانم..."<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 782.</ref>.
[[امام]] {{ع}} این [[نامه]] را در جواب [[نامه]] برادرش [[عقیل بن ابی‌طالب]] می‌نویسد. [[معاویه]] بعد از [[جنگ نهروان]] در پی ایجاد ناامنی در [[سرزمین‌های اسلامی]] و ایجاد [[هرج و مرج]] برآمد. از این‌رو سپاهیانی به نواحی مختلف گسیل داشت و به [[آشوب]] و [[آزار]] و [[کشتار]] [[شیعیان]] برخاست. [[امام]] از [[کوفیان]] [[یاری]] طلبید و آنان در این کار [[سستی]] می‌کردند. [[عقیل بن ابی‌طالب]] که از [[سستی]] [[کوفیان]] با خبر شد برای [[امام]] نامه‌ای نوشت و ضمن آن بیان داشت: "ای پسر مادرم! نظر خود را در این‌باره برایم بنویس. اگر خواستار [[مرگ]] هستی [[فرزندان]] برادرت و پسران پدرت را نزدت بیاورم؛ تا زنده‌ای با تو [[زندگی]] کنیم و هنگامی‌که مردی با تو بمیریم. به [[خدا]] [[دوست]] ندارم یک لحظه هم پس از تو در این [[جهان]] زنده بمانم...".


[[امام]] در پاسخ او [[نامه]] را می‌نویسد و ضمن آن گزارشی از حوادث رخ‌داده را برای او شرح می‌دهد. [[امام]] در ضمن [[نامه]] به [[نکوهش]] قریشیان می‌پردازد و نظر خود را درباره [[جنگ]] بیان می‌دارد. [[امام]] {{ع}} در این [[نامه]] برادرش را به چند مورد از [[فضایل]] خود، توجه داده است: نخست به نیروی [[دینی]] خود نسبت به کسانی که [[پیمان الهی]] را وقعی ننهاده و [[پیمان‌شکنی]] کرده‌اند. سپس [[شجاعت]] خود را عنوان می‌کند که با وجود آن [[شجاعت]]، نه انبوه [[مردم]] پیرامونش باعث زیادی [[عزت]] او خواهد شد و نه پراکنده شدن آن‌ها موجب [[ترس]] و [[وحشت]] او؛ و با وجود چنان شجاعتی، جایی برای [[ترس]]، [[ناتوانی]] و [[تسلیم]] به [[دشمن]] نمی‌ماند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 783.</ref>.
[[امام]] در پاسخ او [[نامه]] را می‌نویسد و ضمن آن گزارشی از حوادث رخ‌داده را برای او شرح می‌دهد. [[امام]] در ضمن [[نامه]] به [[نکوهش]] قریشیان می‌پردازد و نظر خود را درباره [[جنگ]] بیان می‌دارد. [[امام]] {{ع}} در این [[نامه]] برادرش را به چند مورد از [[فضایل]] خود، توجه داده است: نخست به نیروی [[دینی]] خود نسبت به کسانی که [[پیمان الهی]] را وقعی ننهاده و [[پیمان‌شکنی]] کرده‌اند. سپس [[شجاعت]] خود را عنوان می‌کند که با وجود آن [[شجاعت]]، نه انبوه [[مردم]] پیرامونش باعث زیادی [[عزت]] او خواهد شد و نه پراکنده شدن آن‌ها موجب [[ترس]] و [[وحشت]] او؛ و با وجود چنان شجاعتی، جایی برای [[ترس]]، [[ناتوانی]] و [[تسلیم]] به [[دشمن]] نمی‌ماند.


== فرازی از [[نامه]] ==
== فرازی از [[نامه]] ==
اما نظرم را که درباره [[جنگ]] خواسته بودی، بدان‌که من با آتش‌افروزان [[جنگ]] آن‌قدر می‌جنگم تا به [[رحمت خدا]] بپیوندم. نه انبوه زیاد [[مردم]] دور و برم بر [[عزت]] و بزرگی‌ام می‌افزاید و نه پراکندگی آن‌ها از پیرامونم، وحشت‌زده و هراسانم می‌کند. [[گمان]] مدار که پسر پدرت (هر چند هم یکه و تنها بماند) [[زبون]] و بیچاره شود، یا از روی [[سستی]] و [[ناتوانی]] از میدان [[کارزار]] به‌در رود. او کسی نیست که زمامش را به دست این و آن بسپارد، یا کمرش را برای سواری دادن آماده بدارد. ولی چنان‌که شاعر [[قبیله]] بنی‌سلیم می‌گوید: اگر از من بپرسی "حال تو چون است؟" بدان‌که من در برابر سختی‌های روزگار [[شکیبا]] و پایدارم؛ برایم ناگوار و گران می‌آید که بر چهره‌ام گرد [[اندوه]] دیده شود و آن وقت با این حالتم [[دشمن]] را به [[سرزنش]] کردن و [[دوست]] را به [[غم]] خوردن وادارم<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 783.</ref>.
اما نظرم را که درباره [[جنگ]] خواسته بودی، بدان‌که من با آتش‌افروزان [[جنگ]] آن‌قدر می‌جنگم تا به [[رحمت خدا]] بپیوندم. نه انبوه زیاد [[مردم]] دور و برم بر [[عزت]] و بزرگی‌ام می‌افزاید و نه پراکندگی آن‌ها از پیرامونم، وحشت‌زده و هراسانم می‌کند. [[گمان]] مدار که پسر پدرت (هر چند هم یکه و تنها بماند) [[زبون]] و بیچاره شود، یا از روی [[سستی]] و [[ناتوانی]] از میدان [[کارزار]] به‌در رود. او کسی نیست که زمامش را به دست این و آن بسپارد، یا کمرش را برای سواری دادن آماده بدارد. ولی چنان‌که شاعر [[قبیله]] بنی‌سلیم می‌گوید: اگر از من بپرسی "حال تو چون است؟" بدان‌که من در برابر سختی‌های روزگار [[شکیبا]] و پایدارم؛ برایم ناگوار و گران می‌آید که بر چهره‌ام گرد [[اندوه]] دیده شود و آن وقت با این حالتم [[دشمن]] را به [[سرزنش]] کردن و [[دوست]] را به [[غم]] خوردن وادارم<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص۷۸۲ ـ ۷۸۳.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۶۶۳

ویرایش