حجاج بن یوسف ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '{{امامت}} ==مقدمه==' به '{{امامت}} ==مقدمه==')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[حجاج بن یوسف ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
==مقدمه==
*حَجّاج در لغت به‌معنای کسی است که بسیار [[حج]] به جا می‌آورد و به مفهوم بریدن استخوان نیز هست. برخی گفته‌اند: نام وی در [[کودکی]] کُلَیب بود و سپس حجاج نامیده شد. پاره‌ای نیز گفته‌اند: کلیب لقبی بود که برای تفأل و خوش‌یمنی، بر حسب [[سنّت]] [[عرب]]، به وی اطلاق شد.
*حجاج از جانب [[عبدالملک بن مروان]] به [[ولایت]] [[عراق]] و [[خراسان]] [[برگزیده]] شد و چون [[عبدالملک]] مرد، [[یزید]] [[خلافت]] یافت و وی را در شغل خود باقی گذاشت. او شهر واسط را ساخت که در سال ۸۶ پایان یافت و آن را واسط نامند، چون بین [[بصره]] و [[کوفه]] واقع شده است. زمانی که [[عبدالله بن زبیر]] در [[حجاز]] دعوای [[خلافت]] کرد، حجاج از جانب [[خلیفه]] وقت [[مأمور]] به [[نبرد]] با ابن [[زبیر]] شد. وی با منجنیق [[خانه خدا]] را خراب کرد و [[عبدالله بن زبیر]] را کشت و سرش را به [[شام]] فرستاد و جسد وی را به دار آویخت و سپس در [[حجاز]]، مردمان را به [[بیعت]] [[عبدالملک]] واداشت و نسبت به [[صحابه]] و [[مردم]] حرمین شریفین انواح عقوبت‌ها را روا داشت و عده زیادی را کشت. در همان سال (۷۵ هجری) افزون بر [[حجاز]]، [[حکومت]] [[عراق]] را نیز ضمن نامه‌ای از [[خلیفه]] درخواست کرد. [[خلیفه]] نیز [[حکومت]] [[عراق]] را به وی سپرد. بنابراین دامنه [[سلطه]] و [[اقتدار]] [[حکومت]] او در تمام [[ممالک اسلامی]] تا حدود [[هند]] و مغولستان گسترش یافت و [[حاکم]] [[خراسان]] و سایر ممالک شرق از جانب او [[نصب]] می‌شدند. در مدت ۲۰ سال [[حکومت]] او در [[کوفه]] و [[بصره]] و دیگر نواحی [[عراق]]، [[مظالم]] بسیاری اتفاق افتاد. مدت بیست سال تمام، [[ممالک اسلامی]] در [[وحشت]] دائم به‌سر می‌بردند.
پس از آن که حجاج دو سال (و به قولی سه سال) در عمل [[حاکم]] [[حجاز]] بود، [[عبدالملک بن مروان]] را از این سمت برکنار و در [[رجب]] یا [[رمضان]] ۷۵ با اختیارات کامل و وسیع وی را [[حاکم]] [[عراق]] گرداند. از [[دلایل]] این امر، [[مرگ]] برادر [[خلیفه]] (ِشر بن [[مروان بن حکم]])، آشفتگی اوضاع [[عراق]] و افزایش خطر [[خوارج]] و نیز درخواست عده‌ای از بزرگان [[حجاز]] از [[عبدالملک]] مبنی بر [[عزل]] حجاج از [[حجاز]] بود. بدین‌ترتیب، [[خطبه]] مشهور [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} خطاب به [[مردم کوفه]] و [[پیش‌گویی]] تسلط یافتن غلامی [[ستمگر]] از [[قبیله]] ثقیف بر آنان و خبر از [[حکومت]] فردی [[خون‌ریز]] و [[شکمباره]]، محقق شد. [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، پسرکی از [[طایفه]] [[ثقیف ]] (حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط می‌شود که هوسباز و گردن‌کش و [[ستمگر]] ات، سبزه‌زارهای شما ([[اموال]] و [[دارایی‌ها]]) را می‌چرد و چربی شما را [[آب]] می‌کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶</ref>.
*حجاج به [[دستور]] [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین [[خلیفه]] [[اموی]]، برای ایجاد خفقان و [[سرکوب]] معترضان، فقط با دوازده سواره وارد [[کوفه]] شد و [[روز جمعه]] با چهره‌ای پوشیده به [[مسجد]] رفت و در خطبه‌ای مشهور تمام کسانی را که از [[سپاه]] [[مُهلّب بن ابی‌صفره]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[بشر بن مروان]]، برای [[جنگ]] با [[خوارج]] [[حروریه]] گریخته بودند، تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت. وی به آن‌ها گفت: "ای [[مردم]]! نه به کودکانتان رحم می‌کنم و نه به پیرانتان! بی‌گناهانتان را به‌جای گناه‌کار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم، آن وقت تحویل جلادانش خواهم داد، همه این‌ها از اختیارات من است و هر چه من [[مصلحت]] بدانم عین [[شرع]] است." حجاج پس از تسلط بر [[کوفه]] به [[بصره]] رفت و [[خطبه]] تهدیدآمیزی مانند [[خطبه]] [[کوفه]]، ایراد کرد. [[وفاداری]] و [[سرسپردگی]] مطلق حجاج به [[خاندان]] [[اموی]] و نیز خدمات و کوشش‌های وی برای حفظ [[خلافت]] [[امویان]]، باعث شد [[جایگاه]] والایی نزد آنان بیابد، به‌حدی که [[عبدالملک بن مروان]] هنگام [[مرگ]]، سفارش او را به فرزندش [[ولید بن عبدالملک]] کرد و یکی از فرزندانش را حجاج نامید. [[ولید بن عبدالملک]] نیز در گرامی‌داشت حجاج پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهر‌ه خویش شمرد و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد. گفته‌اند که حجاج زشت‌رو و کوچک‌اندام بود. هوادارانش او را مردی [[وفادار]]، [[مخلص]]، [[امین]]، کم‌عیب، مطمئن، و بسیار [[بخشنده]] می‌دانستند تا حدی که در [[ماه رمضان]] و دیگر روزها، به روایتی، هزار خوان غذا برای دوستانش می‌گسترد. وی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و خطیبی توانمند و سیاست‌مدر و حیله‌گر و [[با تدبیر]] بود. حجاج در [[پاسخ]] به [[نامه]] [[عبدالملک]]، خود را [[آدمی]] لجوج و [[حسود]] و کینه‌توز [[وصف]] کرده است. او در کشتن [[مخالفان]] چنان [[زیاده‌روی]] کرد که حتی [[عبدالملک]] بن [[مروان]] نیز این [[میزان]] خون‌ریزی را نپسندید. او هزاران تن از [[اسیران]] مَسکِن، [[خراسان]]، [[دیرالجماجم]] و زاویه<ref>این‌ها، نام‌های مکان‌های گوناگون است.</ref> را کشت.
*برخی گفتارها و کردارهای حجاج، نمود عینی [[کفر]] گویی و [[کافر]] بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی [[مقام ابراهیم]]، توهین به [[مرقد]] و [[منبر]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و شهر [[مدینه]]، به تأخیر انداختن [[نماز]]، توصیه کردن برخلاف سفارش‌های [[حضرت رسول]]{{صل}}، [[حسود]] دانستن [[حضرت سلیمان]]، [[برتر]] شمردن [[خلیفه]] [[اموی]] از [[فرشتگان]] و [[پیامبران]] و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[اطاعت]] از خود را از [[اطاعت خدا]] واجب‌تر دانستن و [[فضیلت]] شمردن [[دشنام]] به [[آل‌علی]]{{ع}}. حجاج در سال‌های ۷۵ و ۷۶ ق سکه درهم و [[دینار]] با نوشته [[عربی]] ضرب کرد.
*براساس روایاتی، حجاج از [[نصر بن عاصم]] و [[یحیی بن یعمُر]] خواست برای جلوگیری از هرگونه تحریفی در خواندن حروف [[متشابه]]، آن‌ها را نقطه‌گذاری کنند و هم‌چنین از حافظان [[قرآن]] خواست [[آیات قرآن]] را به دسته‌های پنج‌تایی و ده‌تایی و کل [[قرآن]] را به نصف و ثلث و ربع و سُبع تقسیم کنند. معروف است که حجاج اولین کسی بود که پوشش [[کعبه]] را از دیباج یا ابریشم تهیه کرد. حجاج به [[شعر]] و [[شاعران]] توجه ویژه داشت، لذا [[شاعران]] بزرگی چون [[فَرَزدَق]] و [[جَریر]] و لَیلی اَخیلِیه وی را ستوده‌اند.
==قتل‌عام [[شیعیان]] به‌دست حجاج==
*حجاج مردی خون‌خوار بود و پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک را به اتهام [[شیعه]] بودن می‌کشت. در عصر حجاج اگر به کسی می‌گفتند [[کافر]]، بیشتر [[راضی]] بود تا اینکه بگویند [[شیعه]]. در لیست افراد فراوانی که در [[حکومت]] حجاج، بی‌گناه کشته شدند، نام انسان‌های والا و ارجمندی همچون [[قنبر]]، خدمت‌کار [[علی]]{{ع}}، [[کمیل بن زیاد]] و [[سعید بن جبیر]] به‌چشم می‌خورد. حجاج ۱۲۰ هزار تن را بیرون از میدان [[جنگ]] قتل‌عام کرد. در زندان‌های مختلطش ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار [[زن]] وجود داشتند که ۱۶ هزار نفر آنان برهنه بودند. زندان‌های حجاج بن یوسف ثقفی، سقفی برای جلوگیری از [[آفتاب]] تابستان و سرما و [[باران]] زمان نداشت. [[خوراک]] [[زندانیان]] نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن [[خوراک]] می‌خورد رنگ چهره‌اش سیاه می‌شد.
==حجاج و [[ایرانیان]]==
*حجاج به‌شدت مخالف [[ایرانیان]] بود. وی در سرزمین [[عراق]] زبان [[عربی]] را جای‌گزین [[زبان فارسی]] میانه (پهلوی)، که زبان رسمی [[عراق]] بود، گرداند و به یکی از دبیرانش، [[صالح بن عبدالرحمان]]، [[دستور]] داد [[دیوان‌های دولتی]] را از [[زبان فارسی]] به [[عربی]] برگرداند.
*حجاج در [[رمضان]] یا [[شوال]] ۹۵ پس از عمری جنایت در ۵۴ سالگی مبتلا به دل‌درد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با [[بیماری]] و مبتلا شدن به [[مرض]] لرزه و سردی اندام که هر چه [[آتش]] در اطرافش برمی‌افروختند باز گرم نمی‌شد، سرانجام به [[هلاکت]] رسید. وی به [[جانشین]] خود، [[یزید بن ابی مسلم]]، [[وصیت]] کرده بود که او را مخفیانه [[دفن]] کند و روی قبرش [[آب]] بریزد و آن را محو سازد تا کسی جای آن را نداند و نبش نکند. او را در واسط (میان راه [[بصره]] و [[کوفه]]) [[دفن]] کردند»<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 276- 279.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== مقدمه ==
حَجّاج در لغت به‌معنای کسی است که بسیار [[حج]] به جا می‌آورد و به مفهوم بریدن استخوان نیز هست. برخی گفته‌اند: نام وی در [[کودکی]] کُلَیب بود و سپس حجاج نامیده شد. پاره‌ای نیز گفته‌اند: کلیب لقبی بود که برای تفأل و خوش‌یمنی، بر حسب [[سنّت]] [[عرب]]، به وی اطلاق شد.


== جستارهای وابسته ==
حجاج از جانب [[عبدالملک بن مروان]] به [[ولایت]] [[عراق]] و [[خراسان]] [[برگزیده]] شد و چون عبدالملک مُرد، [[یزید]] [[خلافت]] یافت و وی را در شغل خود باقی گذاشت. او شهر واسط را ساخت که در سال ۸۶ پایان یافت و آن را واسط نامند، چون بین [[بصره]] و [[کوفه]] واقع شده است. زمانی که [[عبدالله بن زبیر]] در [[حجاز]] دعوای [[خلافت]] کرد، حجاج از جانب [[خلیفه]] وقت [[مأمور]] به [[نبرد]] با ابن [[زبیر]] شد. وی با منجنیق [[خانه خدا]] را خراب کرد و [[عبدالله بن زبیر]] را کشت و سرش را به [[شام]] فرستاد و جسد وی را به دار آویخت و سپس در [[حجاز]]، مردمان را به [[بیعت]] [[عبدالملک]] واداشت و نسبت به [[صحابه]] و [[مردم]] حرمین شریفین انواح عقوبت‌ها را روا داشت و عده زیادی را کشت. در همان سال (۷۵ هجری) افزون بر [[حجاز]]، [[حکومت]] [[عراق]] را نیز ضمن نامه‌ای از [[خلیفه]] درخواست کرد. [[خلیفه]] نیز [[حکومت]] [[عراق]] را به وی سپرد. بنابراین دامنه [[سلطه]] و [[اقتدار]] [[حکومت]] او در تمام [[ممالک اسلامی]] تا حدود [[هند]] و مغولستان گسترش یافت و [[حاکم خراسان]] و سایر ممالک شرق از جانب او [[نصب]] می‌شدند. در مدت ۲۰ سال [[حکومت]] او در [[کوفه]] و [[بصره]] و دیگر نواحی [[عراق]]، [[مظالم]] بسیاری اتفاق افتاد. مدت بیست سال تمام، [[ممالک اسلامی]] در [[وحشت]] دائم به‌سر می‌بردند.
 
پس از آنکه حجاج دو سال (و به قولی سه سال) در عمل [[حاکم]] [[حجاز]] بود، [[عبدالملک بن مروان]] را از این سمت برکنار و در [[رجب]] یا [[رمضان]] ۷۵ با اختیارات کامل و وسیع وی را [[حاکم]] [[عراق]] گرداند. از [[دلایل]] این امر، [[مرگ]] برادر [[خلیفه]] (ِشر بن [[مروان بن حکم]])، آشفتگی اوضاع [[عراق]] و افزایش خطر [[خوارج]] و نیز درخواست عده‌ای از بزرگان [[حجاز]] از [[عبدالملک]] مبنی بر [[عزل]] حجاج از [[حجاز]] بود. بدین‌ترتیب، [[خطبه]] مشهور [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} خطاب به [[مردم کوفه]] و [[پیش‌گویی]] تسلط یافتن غلامی [[ستمگر]] از [[قبیله]] ثقیف بر آنان و خبر از [[حکومت]] فردی [[خون‌ریز]] و [[شکمباره]]، محقق شد. [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]]، پسرکی از [[طایفه]] [[ثقیف]] (حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط می‌شود که هوسباز و گردن‌کش و [[ستمگر]] ات، سبزه‌زارهای شما ([[اموال]] و [[دارایی‌ها]]) را می‌چرد و چربی شما را [[آب]] می‌کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶.</ref>.
 
حجاج به [[دستور]] [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین [[خلیفه]] [[اموی]]، برای ایجاد خفقان و [[سرکوب]] معترضان، فقط با دوازده سواره وارد [[کوفه]] شد و [[روز جمعه]] با چهره‌ای پوشیده به [[مسجد]] رفت و در خطبه‌ای مشهور تمام کسانی را که از [[سپاه]] [[مُهلّب بن ابی‌صفره]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[بشر بن مروان]]، برای [[جنگ]] با [[خوارج]] [[حروریه]] گریخته بودند، تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت. وی به آن‌ها گفت: "ای [[مردم]]! نه به کودکانتان رحم می‌کنم و نه به پیرانتان! بی‌گناهانتان را به‌جای گناه‌کار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم، آن وقت تحویل جلادانش خواهم داد، همه این‌ها از اختیارات من است و هر چه من [[مصلحت]] بدانم عین [[شرع]] است." حجاج پس از تسلط بر [[کوفه]] به [[بصره]] رفت و [[خطبه]] تهدیدآمیزی مانند [[خطبه]] [[کوفه]]، ایراد کرد. [[وفاداری]] و [[سرسپردگی]] مطلق حجاج به [[خاندان]] [[اموی]] و نیز خدمات و کوشش‌های وی برای حفظ [[خلافت]] [[امویان]]، باعث شد [[جایگاه]] والایی نزد آنان بیابد، به‌حدی که [[عبدالملک بن مروان]] هنگام [[مرگ]]، سفارش او را به فرزندش [[ولید بن عبدالملک]] کرد و یکی از فرزندانش را حجاج نامید. [[ولید بن عبدالملک]] نیز در گرامی‌داشت حجاج پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهر‌ه خویش شمرد و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد. گفته‌اند که حجاج زشت‌رو و کوچک‌اندام بود. هوادارانش او را مردی [[وفادار]]، [[مخلص]]، [[امین]]، کم‌عیب، مطمئن، و بسیار [[بخشنده]] می‌دانستند تا حدی که در [[ماه رمضان]] و دیگر روزها، به روایتی، هزار خوان غذا برای دوستانش می‌گسترد. وی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و خطیبی توانمند و سیاست‌مدر و حیله‌گر و [[با تدبیر]] بود. حجاج در [[پاسخ]] به [[نامه]] [[عبدالملک]]، خود را [[آدمی]] لجوج و [[حسود]] و کینه‌توز وصف کرده است. او در کشتن [[مخالفان]] چنان [[زیاده‌روی]] کرد که حتی [[عبدالملک]] بن [[مروان]] نیز این [[میزان]] خون‌ریزی را نپسندید. او هزاران تن از [[اسیران]] مَسکِن، [[خراسان]]، [[دیرالجماجم]] و زاویه<ref>این‌ها، نام‌های مکان‌های گوناگون است.</ref> را کشت.
 
برخی گفتارها و کردارهای حجاج، نمود عینی [[کفر]] گویی و [[کافر]] بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی [[مقام ابراهیم]]، توهین به [[مرقد]] و [[منبر]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و شهر [[مدینه]]، به تأخیر انداختن [[نماز]]، توصیه کردن برخلاف سفارش‌های [[حضرت رسول]] {{صل}}، [[حسود]] دانستن [[حضرت سلیمان]]، [[برتر]] شمردن [[خلیفه]] [[اموی]] از [[فرشتگان]] و [[پیامبران]] و [[رسول خدا]] {{صل}}، [[اطاعت]] از خود را از [[اطاعت خدا]] واجب‌تر دانستن و [[فضیلت]] شمردن [[دشنام]] به [[آل‌علی]] {{ع}}. حجاج در سال‌های ۷۵ و ۷۶ ق سکه درهم و [[دینار]] با نوشته [[عربی]] ضرب کرد.
 
براساس روایاتی، حجاج از [[نصر بن عاصم]] و [[یحیی بن یعمُر]] خواست برای جلوگیری از هرگونه تحریفی در خواندن حروف [[متشابه]]، آن‌ها را نقطه‌گذاری کنند و هم‌چنین از حافظان [[قرآن]] خواست [[آیات قرآن]] را به دسته‌های پنج‌تایی و ده‌تایی و کل [[قرآن]] را به نصف و ثلث و ربع و سُبع تقسیم کنند. معروف است که حجاج اولین کسی بود که پوشش [[کعبه]] را از دیباج یا ابریشم تهیه کرد. حجاج به [[شعر]] و [[شاعران]] توجه ویژه داشت، لذا [[شاعران]] بزرگی چون [[فَرَزدَق]] و [[جَریر]] و لَیلی اَخیلِیه وی را ستوده‌اند<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.</ref>.
 
== قتل‌عام [[شیعیان]] به‌دست حجاج ==
حجاج مردی خون‌خوار بود و پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک را به اتهام [[شیعه]] بودن می‌کشت. در عصر حجاج اگر به کسی می‌گفتند [[کافر]]، بیشتر [[راضی]] بود تا اینکه بگویند [[شیعه]]. در لیست افراد فراوانی که در [[حکومت]] حجاج، بی‌گناه کشته شدند، نام انسان‌های والا و ارجمندی همچون [[قنبر]]، خدمت‌کار [[علی]] {{ع}}، [[کمیل بن زیاد]] و [[سعید بن جبیر]] به‌چشم می‌خورد. حجاج ۱۲۰ هزار تن را بیرون از میدان [[جنگ]] قتل‌عام کرد. در زندان‌های مختلطش ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار [[زن]] وجود داشتند که ۱۶ هزار نفر آنان برهنه بودند. زندان‌های حجاج بن یوسف ثقفی، سقفی برای جلوگیری از [[آفتاب]] تابستان و سرما و [[باران]] زمان نداشت. [[خوراک]] [[زندانیان]] نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن [[خوراک]] می‌خورد رنگ چهره‌اش سیاه می‌شد<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.</ref>.
 
== حجاج و [[ایرانیان]] ==
حجاج به‌شدت مخالف [[ایرانیان]] بود. وی در سرزمین [[عراق]] زبان [[عربی]] را جای‌گزین [[زبان فارسی]] میانه (پهلوی)، که زبان رسمی [[عراق]] بود، گرداند و به یکی از دبیرانش، [[صالح بن عبدالرحمان]]، [[دستور]] داد [[دیوان‌های دولتی]] را از [[زبان فارسی]] به [[عربی]] برگرداند.
 
حجاج در [[رمضان]] یا [[شوال]] ۹۵ پس از عمری جنایت در ۵۴ سالگی مبتلا به دل‌درد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با [[بیماری]] و مبتلا شدن به [[مرض]] لرزه و سردی اندام که هر چه [[آتش]] در اطرافش برمی‌افروختند باز گرم نمی‌شد، سرانجام به [[هلاکت]] رسید. وی به [[جانشین]] خود، [[یزید بن ابی مسلم]]، [[وصیت]] کرده بود که او را مخفیانه [[دفن]] کند و روی قبرش [[آب]] بریزد و آن را محو سازد تا کسی جای آن را نداند و نبش نکند. او را در واسط (میان راه [[بصره]] و [[کوفه]]) [[دفن]] کردند»<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.</ref>.
 
==حجاج بن یوسف==
وقتی [[ابن زبیر]] ساختمان [[خانه خدا]] را پایان داد، [[زمان]] زیادی نگذشت که حجاج خون‌آشام ([[فرمانده سپاه]] [[عبدالملک مروان]]) در (سال ۷۳ ه‍) برای سرکوبی او، که [[کعبه]] را [[دژ]]، و [[پناهگاه]] خود قرار داده بود نیز محاصره کرد و او هم مانند ([[ابن نمیر]]) منجنیق بر [[کوه]] [[ابوقبیس]] [[استوار]] ساخته، با سنگ و گلوله‌های نفطی، ابن زبیر را زیر [[آتش]] و رگبار گرفت!
این محاصره پنجاه [[روز]] (و به قولی چهار ماه) طول کشید، تا این که بر او [[پیروز]] شد، سقف [[خانه]] را بر سرش خراب کرد و او را در میان [[مسجد الحرام]] کشت.
سپس سر ابن زبیر را از تن جدا کرد و نزد [[عبدالملک]] فرستاده و بدنش را واژگون به دار کشید!
وقتی حجاج او را به دار آویخت، گفت: این [[سرکش]]، را از دار به زیر نمی‌آورم تا مادرش [[اسماء دختر ابی‌بکر]]، [[شفاعت]] او را بکند. مدت‌ها بر دار آویخته بود تا آن‌که مادرش بر او عبور کرد و گفت: وقت آن نشده که این راکب را از مرکبش پیاده کنند؟ پس او را به زیر آوردند و در مقابر [[یهود]] [[دفن]] نمودند.
 
چون این بار به کعبه آسیب بسیاری وارد گشته و دیوارهای آن شکاف یافته بود، حجاج با عبدالملک درباره ساختمان خانه و اندازه‌ای که ابن زبیر بر آن افزوده بود [[مشورت]] کرد.
عبدالملک دستور داد که آن را مانند ساختمان [[قریش]]، و آن‌طور که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} بوده تعمیر کنند. بنابراین آن مساحت را (سه متر و اندی در جهت [[حجر اسماعیل]]) که ابن زبیر ضمیمه خانه کرده بود، حجاج بن یوسف جدا ساخت، و بر اساسی که قریش بنا نهاده بودند، به همان کیفیت [[دیوار]] کوتاهی کشید!
و دیگر باب [[غربی]] خانه را مسدود، و باب شرقی آن را، بیش از یک قامت برجسته، از [[زمین]] [[منصوب]] ساخت، و خانه را تا آنجا که باب [[بیت]] را کار گذاشته بودند پر کردند. بقیه ساختمان را [[تغییر]] نداده به [[حال]] خود گذاشت ولی شکاف‌هایی را که در دیوارها پدید آمده بود، [[اصلاح]] کرد و سقف [[خانه]] را که ویران شده بود از نو ساخت.
دیواری که اکنون در جهت [[حجر اسماعیل]] واقع، و ناودان طلائی خانه روی آن قرار دارد به وسیله حجاج بن یوسف بنا شده، و با مختصر دقتی می‌شود وصله آن را با دیگر دیوارهای خانه امتیاز داد.
 
در آن وقت که حجاج کار [[کعبه]] را به اتمام رساند، [[امام چهارم]]{{ع}} در [[مکه]] بودند که حجاج از آن حضرت تقاضا کرد تا [[حجر الاسود]] را در محل خود [[نصب]] فرماید.
در [[فروع کافی]] از [[ابان بن تغلب]] چنین می‌گوید: زمانی که حجاج بن یوسف خانه را خراب نمود، خاک آن را [[مردم]] مکه به عنوان [[تبرک]] بردند، حجاج چون خواست تجدید بنا کند، یک مار عظیم پدید آمد و [[حمله]] کرد، به طوری که از ساختمان جلوگیری کرد و کسی [[قدرت]] [[دفاع]] آن را نداشت، حجاج از این امر سخت در [[حیرت]] شده از مردم چاره‌جوئی کرد!؟ پیرمردی گفت: تنها کسی که چاره این کار به دست اوست این روزها به مکه آمده است، حجاج پرسید آن مرد کیست؟ گفت [[علی بن الحسین]]{{ع}} است.
حجاج دستور داد آن آقا را حاضر ساختند، و موضوع به عرض حضرت رسید، فرمود: خاک‌های کعبه را هر کس هر چه برده برگرداند، خانه‌ای که ساختمان آن به دست [[حضرت ابراهیم]] و اسماعیل{{عم}} بنا شده است، سزاوار نباشد که خاکش در اطراف و جوانب پخش شود، آیا [[گمان]] کرده‌اید که این یک نوع ارثی است برای شما باقی مانده است؟ سپس حضرت دستور داد محل چهار [[دیوار کعبه]] را برای بنا آماده سازند، و با آمدن حضرت آن مار ناپدید گردید! آن جناب با دست خود پایه‌ها و زیربناهای دیوارهای کعبه را آماده ساخت، و دستور داد تا ساختمان را به اتمام رسانند، چون [[دیوار]] به جایی رسید که الان باب [[کعبه]] آنجا [[نصب]] می‌باشد، فرمود: خاک‌هایی را که [[مردم]] برگردانده‌اند در میان چهار رکن [[دیوار کعبه]] بریزند تا پر شود. و لذا کعبه برجسته‌تر از سطح [[مسجد الحرام]] قرار دارد. گویا آن مار، [[مأموریت]] داشته تا اساس [[خانه]] به دست فرزند ابراهیم{{ع}} پی‌ریزی گردد.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۳۶۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سیدجمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سیدجمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۲۵: خط ۴۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:امام علی]]
[[رده:حجاج بن یوسف ثقفی]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل نهج البلاغه]]
۷۳٬۳۴۳

ویرایش