سخن گفتن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[سخن گفتن در قرآن]] - [[سخن گفتن در نهج البلاغه]] - [[سخن گفتن در معارف دعا و زیارات]] - [[سخن گفتن در معارف و سیره نبوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخل‌های وابسته به این بحث:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سخن گفتن در قرآن]] | [[سخن گفتن در حدیث]] | [[سخن گفتن در اخلاق اسلامی]] | [[سخن گفتن در نهج البلاغه]] | [[سخن گفتن در معارف دعا و زیارات]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سخن گفتن (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
*یکی از روابط مهمی که [[انسان‌ها]] با هم دارند، تبادل اطلاعات و معلومات است که تماس بیشتری با ویژگی‌های انسانی و بعد [[عقلانی]] آن‌ها دارد. از این‌رو می‌توان گفت نسبت به دیگر [[روابط اجتماعی]]، از اهمیت بیشتری برخوردار است. بهره‌هایی که [[انسان‌ها]] از یکدیگر می‌برند واز بزرگ‌ترین [[منافع]] [[زندگی اجتماعی]] است، بهره‌های [[علمی]] و اطلاعاتی است؛ که مهم‌ترین ابزار [[نقل]] و انتقال آن رابطه گفت و شنود است. سخن گفتن یک پدیده [[اجتماعی]] است و اگر [[انسان]] به تنهایی [[زندگی]] می‌کرد، نه [[نیاز]] به حرف زدن داشت و نه انگیزه‌ای که او را به سخن گفتن وادار کند<ref> محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۳۲۷.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۰.</ref>.
سخن گفتن از ضرورت‌های [[زندگی]] [[انسان]] و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو [[لطف الهی]] اقتضا می‌کند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون [[انسان]] را بازگو کند. از این‌رو [[امام]] در بیان شگفتی‌های [[انسان]] از پاره‌گوشتی به‌نام زبان و [[قدرت]] تکلم او یاد می‌کند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷.</ref> و می‌فرماید: زبان، پاره‌ای است از [[انسان]]. اگر [[آدمی]] را یارای سخن‌گفتن نباشد، زبان او را سخن‌گو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر [[آدمی]] به سخن گفتن توانا باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"}}.</ref>. از آن‌جا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شده‌اند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت می‌شود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیق‌های [[انسان]] از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورت‌ها و [[اخلاق پسندیده]] و [[عقاید]] درست‌اند و اگر از رذیلت‌ها صادر شوند، بیانگر همان ویژگی‌ها خواهند بود. از این‌رو [[امام]] {{ع}} در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش پنهان است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸: {{متن حدیث|"تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه"}}.</ref>.
*سخن گفتن یکی از نعمت‌های بزرگی است که [[خداوند متعال]] به [[انسان]] [[مرحمت]] کرده است و گویا به همین مناسبت "[[ناطق]]" را به عنوان نشانه خاص و فصل ممیز [[انسان]] قرار داده‌اند و آن را مساوی [[عاقل]] بودن می‌دانند<ref> محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۳۲۸.</ref>.
*زبان عضوی کوچک است و از عدم و وجود و اثبات و نفی خبر می‌دهد<ref> ملامحسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ترجمه محمد باقر ساعدی، ص۴۲.</ref>.
*و اگر کسی بخواهد از [[شر]] زبان ایمنی یابد بایستی آن را به زمام [[شرع]] مهار کند<ref> ملامحسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ترجمه محمد باقر ساعدی، ص۴۳.</ref>.
*وقتی [[آفریدگار]] [[حکیم]] مقرر فرمود که [[انسان]] در این [[جهان]] پر از [[نیاز]] [[زندگی]] کند، اسباب و ابزار رفع [[نیاز]] را نیز در [[اختیار]] او قرار داد. یکی از چیزهایی که [[انسان]] در این [[جهان]] بدان [[نیاز]] دارد، وسیله تفهیم مقاصد درونی به دیگران یعنی زبان است.
*لازمه سخن گفتن این است که شنونده‌ای هم آن را بشنود، یعنی سخن باید رسا و قابلیت شنیده شدن را داشته باشد، براساس [[آموزه‌های دینی]] سخن در گوشی گفتن مجاز نیست مگر به هنگام [[اصلاح]] بین [[مردم]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]]<ref> محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۲۷۵.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۱.</ref>.
*براساس تحقیقی که توسط رالف نیکولز و لئونارد استیونس انجام شده بیشترین وقت [[انسان‌ها]] در ارتباطات، صرف ارتباطات گفتاری می‌شود تا ارتباطات نوشتاری، گوش دادن ۴۲٪ از وقت روزانه، سخن گفتن ۳۲٪ [[خواندن]] ۱۵٪ و [[نوشتن]] ۱۱٪ را پر می‌کند<ref> سید مصطفی احمدزاده، اصول حاکم بر ارتباطات کلامی میان فردی از دیدگاه قرآن، پژوهش‌های قرآنی، ۴۷ و ۴۶ (تابستان و پائیز ۸۵)، ص۳۰۹.</ref>.
*بدان که چون آفت زبان بسیار است و خویشتن از آن نگاه داشتن دشوار است، هیچ [[تدبیر]] نیکوتر از [[خاموشی]] نیست، چندان که بتوان... از جمله [[آفات زبان]] [[غیبت]]، جدال کردن، سخن در [[باطل]] گفتن، فحش، مزاح، [[استهزاء]]، [[دروغ]]، [[سخن‌چینی]] و... ([[امام]] [[محمد غزالی]] ۱۵ آفت بر زبان برشمرده است)<ref> محمد، غزالی، کیمیای سعادت، ج۲، ص۶۴ – ۱۰۵.</ref> [[فیض کاشانی]] در محجة البیضاء ۲۰ آفت از [[آفات زبان]] را برمی‌شمارد<ref> محسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ترجمه محمد صادق عارف، ج۵، ص۲۷۳ - ۳۹۲.</ref>.
*سخن گفتن دارای آدابی است که در کتب [[اخلاقی]] بحث‌های فراوانی در این خصوص توسط [[علما]] و [[دانشمندان]] [[اسلامی]] مطرح شده است<ref> جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب‌های، [[اخلاق]] ناصری [[خواجه نصیر]]، کیمیایی [[سعادت]] غزالی، محجة البیضاء [[فیض کاشانی]] [[رجوع]] شود. یکی از اصول مربوط به سخن گفتن «اصل [[حرمت]] جمع» است. رعایت [[احترام]] افرادی که در مجلس نشسته‌اند، از اولین [[آداب]] مجالس [[اسلامی]] است. [[عفت]] [[کلام]]، شیوه صحبت، شکل نشستن و [[احترام]] به [[اندیشه]] و گفتار دیگران، بلند شدن به [[احترام]] دیگران... از جلوه‌های [[احترام]] به هم‌نشینان در مجلس می‌باشد. از دیگر جلوه‌های [[احترام]] در مجالس، قطع نکردن [[کلام]] دیگران است. [[اسلام]] از ما خواسته است که نسبت به [[مردم]] رعایت [[احترام]] و [[ادب]] را بنماییم و در این امر حتی توصیه شده که در [[حق]] غیر [[مسلمان]] هم این جنبه را مراعات نماییم. [[خواجه نصیر]] در کتاب [[اخلاق]] ناصری در این‌باره می‌نویسید: «باید که بسیار نگویید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکنید و هر که حکایتی یا روایتی کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن‌ها اظهار نکند تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی را که از غیر او پرسند جواب نگوید و اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن [[جماعت]] بود، بر ایشان [[سبقت]] ننماید. استراق سمع ننماید، پس از پرسش پاسخ دهد، سخن مکرر نگوید...». [[امام سجاد]]{{ع}} در دعای بیست و چهارم و در عبارت ششم آن می‌فرمایند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي، وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي، وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً، وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً}}؛ «بارخدایا صدایم را در برابر ایشان آهسته و سخنم را خوشایند و خویم را نرم نما؛ و دلم را بر آن‌ها [[مهربان]] کن؛ و مرا به ایشان سازگار و بر آنان [[رحیم]] گردان». اگرچه این عبارت مربوط به نحوه سخن گفتن در برابر [[والدین]] آمده است لکن [[مسلم]] است که در برابر جمع نیز باید چنین باشد.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۲.</ref>
*از [[امام سجاد]]{{ع}} پرسیدند [[کلام]] و [[سکوت]] کدام [[افضل]] است؟ فرمود: هریک که از آن‌ها دارای آفاتی است که اگر شخص از آن‌ها سالم بماند [[کلام]] [[افضل]] از [[سکوت]] خواهد بود. کسی پرسید سبب این معنی چیست؟ فرمود: "برای اینکه [[خدای متعال]] [[انبیاء]] و [[اولیاء]] را امر نفرمود تا در میان [[مردم]] با [[سکوت]] و [[آرامش]] به‌سر برند بلکه به آنان فرمود تا با [[مردم]] سخن گویند و حقایق را برای آن‌ها [[آشکار]] سازند و نیز می‌دانیم که هیچ فردی از راه [[سکوت]] [[مستحق]] [[محبت]] و [[دوستی]] [[خدا]] نمی‌شود..."<ref> محسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ص۴۷.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۳.</ref>


==[[آفات زبان]]==
[[امام]] {{ع}} اندیشیدن در [[کلام]] افراد را از [[دلایل]] [[خردمندی]] برمی‌شمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از [[انسجام]] گفتار و [[نظم]] کلمات و مطابقت [[کلام]] او با [[عقل]] و منطق و [[احکام دین]] به [[کمال عقل]] او [[استدلال]] کند یا به نقصان او پی‌برد. از این‌رو فرمود: نگاه نکن به کسی که می‌گوید و نگاه کن به آنچه می‌گوید معیار خوبی و [[بدی]] سخن است نه گوینده آن). [[امام]] {{ع}} در کلامی [[عقل]] و [[کلام]] را ملازم و مصدّق یکدیگر برمی‌شمرد. نزد [[امام]]، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کم‌گویی؛ اولی [[بیهوده‌گویی]] است و دومی درماندگی و [[ناتوانی]]. از این نکته رعایت حد [[اعتدال]] و میانه در سخن گفتن دریافت می‌شود. [[امام]] {{ع}} در بیان صفات یکی از [[یاران]] خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از [[فضیلت]] [[اعتدال]] و موقعیت‌سنجی در گفتار و [[سکوت]] سخن می‌گوید. او چون سخن می‌گفت، سخنش حکیمانه بود و چون [[سکوت]] می‌کرد، [[دلیل]] بر کمال [[عقلی]] او بود. حضرتش می‌فرماید: پیش از این مرا [[برادری]] بود که در [[راه خدا]] برادری‌ام می‌نمود. خُرد بودن [[دنیا]] در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به [[سکوت]] می‌گذراند و اگر سخن می‌گفت بر گویندگان [[برتر]] بود و [[تشنگی]] پرسندگان را فرومی‌نشاند...<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"}}.</ref>.
*به نظر می‌رسد که [[آفات زبان]] اکثراً به [[اخلاق اجتماعی]] مربوط است که بحث درباره آنان به درازا خواهد کشید، لیکن در این نوشتار از باب نمونه سه آفت را به اختصار مورد بررسی قرار می‌دهیم.
===مراء و جدال===
*[[راغب اصفهانی]] گفته است: کلمه مریه به معنای تردد در هر چیزی است و معنای آن از معنای کلمه [[شک]] اخص است. [[شک]] از مریه عمومی‌تر است. آن‌گاه چنین آورده: امتراء و ممارات به معنای محاجه، در آن امری است که مورد تردد باشد. پس گفته: اصل کلمه مریه از اصطلاح مریت الناقه گرفته شده که در معنا "به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر، دست کشیدن" است...<ref> راغب اصفهانی، المفردات، ماده «مریه».</ref>. آنچه از اصطلاح و نیز [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] برمی‌آید، این است که مراء به معنای مجادله است و همانطوری که [[مولی]] [[محسن فیض کاشانی]] در [[بیان]] [[آفات زبان]] آفت چهارم آن را مراء و جدال می‌نامد<ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۳.</ref>
*و اما مفهوم اصطلاحی جدال آن است که [[انسان]] از مسلمات طرف، علیه او بهره‌برداری کند<ref> محمدرضا مهدوی کنی، نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، ص۶۸۹.</ref>.
*[[جدل]] عبارت است از بحث، پرسش و پاسخ که به نحوی خاص بین دو تن به وجود می‌آید بدین طریق که یکی پیوسته از دیگری سؤال می‌کند و [[عقیده]] او را می‌خواهد تا به بن‌بست برسد<ref> محمد خوانساری، منطق صوری، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.
*مراء عبارت است از ایراد و [[اعتراض]] به سخن دیگری و اظهار [[نقص]] و خلل در آن به قصد [[تحقیر]] و اهانت وی، و اظهار [[برتری]] و [[هوشمندی]] خود. و جدال همان مراء است که مورد و متعلق آن، مسائل [[اعتقادی]] و [[بیان]] و تقریر آن‌ها باشد<ref> مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۲، ص۳۷۷.</ref>.
*[[راغب اصفهانی]] در مفهوم لغوی جدال می‌گوید: جدال عبارت است از بحث و گفتگویی که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت می‌گیرد و [[علت]] این‌که به این‌گونه مباحث مجادله می‌گویند این است که دو نفر در برابر همدیگر به بحث و [[مشاجره]] می‌پردازند، هرکدام [[فکر]] خود را بر دیگری تحمیل می‌کند و ریشه کلمه جدال از "جدلت الحبل" (طناب را محکم تابیدن) گرفته شده است. چون کسی که چنین سخن می‌گوید می‌خواهد دیگری را با سخن و [[رأی]] خود بپیچاند تا در نتیجه طرف مقابل با [[زور]] از [[افکار]] و [[عقاید]] خود دست بردارد<ref> راغب اصفهانی، ماده جدل.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۴.</ref>
*[[فلسفه]] مراء و ستیزه و مجادله کردن در امور نامحسوس، [[شک]] و تردید در آن‌هاست... بحث کردن درباره مسائلی که [[انسان]] [[علم]] و اطلاع [[کافی]] از آن ندارد در این مقوله به‌شمار می‌آید<ref> عبدالعلی بازرگان، مراء و مدارا، کیان، ۴۵ (بهمن و اسفند ۷۷)، ص۱۱۹.</ref>.
*مراء و جدال عبارت است از [[اعتراض]] کردن به سخن غیر و اظهار [[نقص]] و خلل آن در لفظ یا در معنی به قصد [[پست]] کردن و اهانت به آن شخص و اظهار زیرکی و [[فطانت]] بدون باعث [[دینی]] و فایده آخرتی و [[خصومت]] نیز نوعی از جدال است و آن جدال و لجاج کردن در سخن است به جهت رسیدن به [[مالی]] یا مقصودی دیگر. اما مراء و جدال از [[اخلاق]] مذمومة و صفات رذیله است؛ خواه در مسائل علمیه باشد یا غیر؛ خواه [[اعتراض]] به [[حق]] باشد یا [[باطل]]؛ مگر این‌که متعلق به مسائل دینیه باشد و غرض و قصد فهمیدن یا فهمانیدن [[حق]] بوده باشد که در این صورت ضرر ندارد و آن را مراء و جدال نگویند بلکه [[ارشاد]] و [[هدایت]] نامند<ref> احمد نراقی، معراج السعاده، ص۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>.
*واژه جدال بیست و هفت بار در [[قرآن]] به کار رفته که اکثر این موارد در جدال مذموم و نکوهیده است و در چند مورد جدال ممدوح شده نیز به کار رفته است.
*واژه مراء با مشتقاتش بیست بار در [[قرآن]] آمده است که بیشترین مورد آن به [[قیامت]] و [[عذاب الهی]] اختصاص دارد (حدود هفت بار)<ref> عبدالعلی بازرگان، ص۱۱۹.</ref>.
*"مراء یکی از اسباب ده گانه [[غضب]] است"<ref> احمد ابن محمد ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۳۲۳.</ref>.
*"مجادله یکی از موانع برقراری ارتباط مؤثر گفتاری است"<ref> جواد ایروانی، آداب گفتگو، الهیات و حقوق، ۲۶ (پائیز ۸۶)، ص۱۸.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۵.</ref>
*[[همسایه]] دیوار به دیوار مجادله "[[مناظره]]" است. [[مناظره]] یکی از [[فنون]] [[تدریس]] و [[آموزش]] نیز می‌باشد و لکن چون در بسیاری از موارد ممکن است [[مناظره]] به مجادله کشیده شود لذا خالی از [[لطف]] نیست که مطالبی هم در این خصوص آورده شود.
*"[[مناظره]] یکی از دام‌های بزرگ [[شیطان]] و لغزشگاه‌های مهم [[انسان]] است که اگر [[لطف خدا]] [[یار]] و مددکار نباشد، [[آدمی]] را [[نجات]] از این دام [[شیطان]] مشکل و بلکه غیرممکن است"<ref> سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۸۷.</ref>.
*[[شهید]] ثانی برای بحث و [[گفتگو]] هشت شرط و [[دوازده]] آفت ذکر کرده و آورده است: بدان که بحث و [[گفتگو]] ([[مناظره]]) در [[احکام دین]] از [[وظایف دینی]] است ولی از برای آن شروطی است، و هم جای معین و وقت مخصوصی دارد که اگر کس بر طبق آن شروط به جا و به موقع به [[گفت‌وگو]] در [[دین]] پرداخت؛ [[پیروی]] از گذشتگان کرده است؛ زیرا که آنان در مسائل [[دین]] بحث و [[گفت‌وگو]] کرده‌اند ولی این کار را برای [[خدا]] کردند و هدفشان آن بود که [[حق الهی]] را به دست آورند<ref> سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۸۸.</ref>.
*[[شهید]] ثانی می‌فرمایند: اگر [[مناظره]] را به این قصد انجام دادی که بر طرف مقابل پیروز گردی و او را به پاسخگویی عاجز کنی و [[مباهات]] نمایی و [[فضل]] خود را بر دیگران [[ظاهرسازی]]، یک چنین [[مناظره]] سرچشمه همه اخلاق‌هایی است که نزد [[خدای تعالی]] [[ناپسند]] است ولی در نزد [[دشمن خدا]] [[شیطان]] لعین [[پسندیده]] است<ref> سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۹۴.</ref>.
*به نظر می‌رسد وصفی را که [[شهید]] ثانی در خصوص [[مناظره]] آورده است، چیزی نیست جزء همان مجادله نکوهیده<ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۶.</ref>
*[[فکر]] و [[اندیشه]] افراد، در بحث و [[مناظره]]، بیشتر کار می‌کند و آثار و [[برکات]] و فواید مهم‌تری خواهد داشت که به همین [[دلیل]]، [[عبادت]] نیز شمرده می‌شود<ref> [[محمد تقی مصباح یزدی]]، [[اخلاق]] در [[قرآن]]، ج۳، ص۳۷۱. در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا}} «و ما فرستادگان را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم و [[کافران]] به وسیله [[باطل]] چالش می‌ورزند تا [[حق]] را با آن از میان بردارند؛ و [[آیات]] مرا و بیم‌هایی را که یافته‌اند به ریشخند گرفتند» [[سوره کهف]]، [[آیه]] ۵۶.
{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ}} «و از [[مردم]] کسی است که بی‌هیچ دانشی درباره [[خداوند]] چالش می‌ورزد و از هر [[شیطان]] گردنکشی [[پیروی]] می‌کند» [[سوره]] [[حج]]، [[آیه]] ۳.
{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}} «آنان که در [[آیات]] [[خداوند]] بی‌آنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش می‌ورزند؛ در درونشان جز خویش‌بینی نیست که به آن (هم) نمی‌رسند؛ از این روی به [[خداوند]] [[پناه]] جو که اوست که شنوای بیناست» [[سوره]] [[غافر]]، [[آیه]] ۵۶.</ref>.
*[[امام سجاد]]{{ع}} در دعای [[چهل]] و هفتم و در عبارت بیست و هفتم آن در خصوص جدال نکردن با [[خدا]] می‌فرمایند: "منزه و [[پاکی]]! با هیچ یک از [[حواس ]] درک نمی‌گردی؛ و با دست مالیدن و اتصال جسم شناخته نمی‌شوی و کسی نمی‌تواند با تو [[مکر]] نماید (زیرا چیزی بر [[خدای تعالی]] [[پنهان]] نیست تا [[فریب]] خورد) و تو را دور سازد و با تو [[نزاع]] و [[دشمنی]] کند؛ و بر تو [[غلبه]] نموده و چیره گردد؛ و با تو جدال و زد و خورد نماید؛ و با تو [[خدعه]] کرده [[فریب]] دهد!"<ref>{{متن حدیث|سُبْحَانَكَ! لَا تُحَسُّ وَ لَا تُجَسُّ وَ لَا تُمَسُّ وَ لَا تُكَادُ وَ لَا تُمَاطُ وَ لَا تُنَازَعُ وَ لَا تُجَارَى وَ لَا تُمَارَى وَ لَا تُخَادَعُ وَ لَا تُمَاكَرُ!}}</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۷.</ref>.
*از این عبارت می‌توان چنین فهمید که با هر کسی نمی‌توان جدال کرد.
*[[امام]]{{ع}} در دعای بیستم و در عبارت هشتم آن می‌فرمایند: "بارخدایا بر [[محمد]] و آل او [[درود]] فرست، و برای من بر کسی که به من [[ستم]] کند ([[توانایی]] جلوگیری از [[ستم]]) و بر آنکه زد و خورد و گفت و شنود نماید زبانی ([[حجت]] و برهانی) و بر آنکه [[دشمنی]] کند [[پیروزی]] قرار ده؛ و به من بر آنکه درباره‌ام [[حیله]] کند (در برابر آن) [[مکر]] و فریبی؛ و بر آنکه بر من مسلط شود [[توانایی]]؛ و بر آنکه مرا [[دشنام]] دهد تکذیبی (گفتن به اینکه [[دروغ]] گفتی) و از آنکه مرا می‌ترساند [[سلامتی]] ببخش؛ و به [[فرمانبری]] آنکه مرا به راه راست آورد (معلم [[علوم دینی]]) و [[پیروی]] کسی که مرا (به راه [[حق]]) [[راهنمایی]] نماید ([[پیشوایان دین]]) توفیقم ده"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي}}</ref>؛
===[[دشنام]] و بدزبانی===
*فحش، عبارتست از اظهار کردن امور [[زشت]] و قبیح با الفاظ و عبارات صریح، که بیشتر اوقات به وسیله الفاظ وقاع (آمیزش) و آلات و متعلقات آن به کار می‌رود و اهل [[فساد]] و بی‌شرمان آن عبارات را صریحاً اظهار می‌کنند<ref>مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۸۴.</ref>.
*فحش و [[دشنام]] ممکن است از عادت [[معاشرت]] و همنشینی با اوباش و اراذل پدید آید؛ و گاهی [[انگیزه]] آن در بعضی از افراد [[دوستی]] [[مال]] و از دست دادن آن است که [[رذایل]] [[قوه]] [[شهوت]] به شمار می‌رود<ref> مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۸۱.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۸.</ref>.
*از برخی از [[روایات]] استفاده می‌شود که [[علت]] اساسی این عمل [[زشت]] و بسیاری از [[اعمال]] [[زشت]]، عدم [[رسوخ]] [[تقوا]] در [[نفس]] باشد <ref>حسین حقانی زنجانی، دشنم و بدگویی سلاح افراد پست، مکتب اسلام، ۹ آذر ۱۳۶۴، ص:۳۶.</ref>.
*بر اساس برخی [[روایات]] دیگر منشأ [[دشنام]] دادن [[پستی]] و [[فرومایگی]] [[نفس]] و [[نفاق]] می‌باشد چنانچه [[امام صادق]]{{ع}} سخنان گهرباری در این زمینه دارد<ref>حسین حقانی زنجانی، دشنم و بدگویی سلاح افراد پست، مکتب اسلام، ۹ آذر ۱۳۶۴، ص:۳۶.</ref>.
*[[دشنام]] و ناسزاگویی، یک عمل [[زشت]] و مذموم می‌باشد که موجب قطع روزی و [[برکت]] و [[رحمت الهی]] از سوی [[خدا]] به شخص [[دشنام]] دهنده می‌شود... یکی از [[مفاسد]] و ضررهای فحش و [[سب]]، دوری [[مردم]] از فحش دهنده می‌باشد و در نتیجه در صفحه [[زندگی]] با وجود مشکلات و [[گرفتاری‌ها]] نه تنها [[کمک]] و [[یاری]] پیدا نمی‌کند بلکه [[دشمنان]] زیادی هم برای او پیدا می‌شود<ref>حسینی حقانی زنجانی، آثار وقع دشنام، مکتب اسلام ۱۰ دی ۱۳۶۴، صص:۳۱-۳۲.</ref>.
*"منشأ فحش و [[دشنام]]، هرزه‌گویی و خبائث [[نفس]] است" <ref>محمد رحیم نوری، مبانی اخلاق، ص:۱۲۲.</ref>.
*فحش، بذا، سلاطه، تفحش و [[سب]]، کلماتی گوناگون با معانی بسیار نزدیک به هم، بلکه مترادف و هم‌معنایند. "فحش" در لغت به معنای افزایش [[بدی]] از حد مجاز است. "فحش" در لغت به معنای افزایش [[بدی]] از حد مجاز است. "تفحش" بیهوده گفتن یا هرزه‌گویی است. "[[سب]]" به معنای گفتار [[زشت]] یا [[دشنام]] است، "بذا" بدزبانی و "سلاطه" نیز، به معنای زبان درازی است. علمای [[اخلاق]]، به کاربردن سخنان [[زشت]] برای اشخاص را فحش و [[ناسزا]] می‌گویند<ref>سید حسن هاشمی، اخلاق در نهج البلاغه، ص:۲۴۷.</ref>
"فحش، [[بدگویی]] و بدزبانی از آثار [[خشم]] بر زبان است" <ref>محسن فیش کاشانی، اخلاق حسنه، ص:۵۷.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۷۹.</ref>.
*[[امام سجاد]]{{ع}} در دعای بیستم و در عبارت هشتم آن می‌فرمایند: "بارخدایا بر [[محمد]] و آل او [[درود]] فرست، و برای من بر کسی که به من [[ستم]] کند ([[توانایی]] جلوگیری از [[ستم]]) و بر آنکه زد و خورد و گفت و شنود نماید زبانی ([[حجت]] و برهانی) و بر آنکه [[دشمنی]] کند [[پیروزی]] قرار ده؛ و به من بر آنکه درباره‌ام [[حیله]] کند (در برابر آن) [[مکر]] و فریبی؛ و بر آنکه بر من مسلط شود [[توانایی]]؛ و بر آنکه مرا [[دشنام]] دهد تکذیبی (گفتن به اینکه [[دروغ]] گفتی) و از آنکه مرا می‌ترساند [[سلامتی]] ببخش؛ و به [[فرمانبری]] آنکه مرا به راه راست آورد (معلم [[علوم دینی]]) و [[پیروی]] کسی که مرا (به راه [[حق]]) [[راهنمایی]] نماید ([[پیشوایان دین]]) توفیقم ده"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي}}</ref>؛
*در این عبارت [[امام]]{{ع}} از [[خداوند]] می‌خواهد کسی که به او [[دشنام]] داده است از طرف [[خداوند]] مورد [[تکذیب]] قرار گیرد.
*[[امام سجاد]]{{ع}} در دعای بیستم و در عبارت سیزدهم آن می‌فرمایند: "بارخدایا آنچه [[شیطان]] از [[دروغ]] و [[گمان]] و [[رشک]] در [[دل]] من می‌افکند به یاد بزرگیت و [[اندیشه]] در تواناییت و عاقبت‌اندیشی بر دشمنت (که از بندگیت دوری گزیده آن را [[دشمن]] دارد) مبدل گردان؛ و آنچه از سخن [[زشت]] یا بیهوده یا [[دشنام]] به عرض و آبرو (ی کسی) یا [[گواهی]] [[نادرست]] یا [[غیبت]] کردن [[مؤمن]] [[غایب]] یا [[ناسزا]] گفتن به حاضر و مانند آن‌ها که بر زبان من می‌آید به گفتن [[سپاس]] تو و بسیاری [[ستایش]] تو و کوشش در بزرگ دانستن تو و [[شکر نعمت]] تو و [[اقرار]] به [[نیکی]] تو و شمردن نعمت‌هایت مبدل ساز"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ}}</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۸۰-۱۸۱.</ref>.
===[[چاپلوسی]]===
*یکی دیگر از [[رذایل]] سخن، [[چاپلوسی]] و [[تملق]] است. [[چاپلوسی]] در این است که کسی به ظاهر روی خوش به [[انسان]] نشان می‌دهد و در [[مقام]] سخن همواره از [[خوبی‌ها]] و جنبه‌های مثبت فرد حرف می‌زند، که [[هدف]] رسیدن به موقعیتی نزد فرد دیگر است. فرد [[چاپلوس]] [[نیت]] خیری ندارد و چه بسا زمانی از در [[دشمنی]] با ما، درآید<ref> حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی، (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۹)، ص۹۰.</ref>.
*براساس [[روایات اسلامی]] [[تذکر]] معایب را هدیه‌ای می‌دانند که [[برادر]] به [[برادر]] خود می‌دهد. همچنان‌که [[مؤمن]] را آینه [[مؤمن]] می‌شمارند؛ ممکن است [[تملق]] و [[چاپلوسی]] [[تذکر]] معایب و آینه [[مؤمن]] بودن را تحت شعاع خود قرار داده و فرد مخاطب را به [[غرور]] و [[نخوت]] بکشاند و چه بسا به [[طغیان]] و [[عصیان]] وادارد و [[فرصت]] اندیشیدن به او ندهد که به خود بیندیشد.
*[[چاپلوسی]] و [[تملق]]، و [[حمد]] و ثناگویی بیش از اندازه زمینه را برای [[خواری]] و زبونی فراهم می‌آورد و اصولاً هر چیزی که موجب [[خواری]] و کوچک شدن [[آدمی]] و از خود بی‌خود شدن او و زمینه پذیرش [[ذلت]] را فراهم آورد باید طرد گردد حتی امری چون [[یأس]] از [[عنایت خدا]] و [[ناامیدی]] از [[رحمت]] او که ما را از آن [[نهی]] کرده‌اند<ref> علی قائمی، اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۲۸۹.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۸۱-۱۸۲.</ref>.
*[[حضرت علی]]{{ع}} تعبیر مصانعه را به کار می‌برد. هرچند که معنای سازش‌کاری، ملاحظه‌کاری، معامله‌گری را شامل می‌شود ولی مصانعه بیشتر از این‌هاست.... احیاناً [[اصحاب]] و [[دوستان]] [[حضرت علی]]{{ع}} می‌آمدند و در حضورش او را [[ستایش]] می‌کردند، او را محتشم می‌شمردند، با [[القاب]] و عناوین یاد می‌کردند و از اینکه اگر نقصی در [[کارها]] به نظرشان برسد و ابراز کنند [[خودداری]] می‌کردند [[علی]]{{ع}} به شدت آن‌ها را از این روش [[نهی]] می‌کرد. و این عمل آن‌ها را نوعی مصانعه می‌خواند و می‌فرمود: "با من به سبک مصانعه [[معاشرت]] نکنید، با من به طرزی که با [[جباران]] و [[ستمگران]] سخن گفته می‌شود، یعنی چاپلوسانه، تملق‌آمیز و مداحانه و در لفافه [[القاب]] مطنطن و عناوین مجلل، سخن مگویید. صریح می‌فرمود که من [[دوست]] دارم [[مردم]] آنگاه که با من روبرو شوند به جای تعارف و مداحی‌ها، نقص‌ها و عیب‌هایی که به نظرشان می‌رسد با کمال صراحت رو در روی من بگویند. رودربایستی در اجرای امر [[خدا]] داشتن مصانعه است. ملاحظه [[دوست]]، رفیق، [[فرزند]]، [[خویشاوند]] و [[مرید]] را در [[کارها]] دخالت دادن، مصانعه است"<ref> مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۱۰۰ - ۱۰۱.</ref>.
*[[امام سجاد]]{{ع}} می‌فرمایند: "بسیاری از [[مردم]] از بس خوبیشان و مدحشان را گفتند، [[فاسد]] شدند"<ref> مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۶.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۸۲.</ref>.
*بیشتر تملقات برای کسب مادیات و [[طمع]] مادی است. همان‌گونه که [[امام سجاد]]{{ع}} فرمودند: "همه نیکی‌ها را در قطع [[طمع]] مشاهده کردم"<ref> محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۰۱.</ref>.
*اگر [[انسان]] از قید مادیات رها شود قطعاً بی‌مورد، [[تملق]] کسی را نخواهد کرد هرچند که بنا به فرمایش [[علی]]{{ع}} اگر برای کسب [[علم]] و [[دانش]]<ref> حسن حرانی، تحف العقول، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ص۲۰۵.</ref> باشد ایرادی ندارد.
*[[سید هاشم رسولی محلاتی]] می‌نویسد: "به دست آوردن روزی در این [[جهان]] غالباً به [[تملق]] و [[چاپلوسی]] کردن به درگاه نااهلان بستگی دارد و شخص خردمند حاضر نیست تن به [[پستی]] دهد و به درگاه این و آن روی [[نیاز]] برد و از دنیاپرستان از [[خدا]] بی‌خبر [[تملق]] گوید از این‌رو غالباً در [[سختی]] و فشار [[زندگی]] به سر می‌برد و این نابخردان و احمقانند که برای کسب تحصیل [[مال]] به هر [[پستی]] تن دهند و به [[تملق]] هر کس و ناکس حاضر شوند و همین سبب تحصیل [[مال]] فراوان گردد..."<ref> محمد بن یعقوب کلینی رازی، روضه من الکافی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۳.</ref>.
*[[امام سجاد]]{{ع}} درباره [[چاپلوسی]] در دعای [[چهل]] و نهم و در عبارت هفتم آن می‌فرمایند: "و چه بسیار [[ستمگری]] که با [[مکر]] و فریب‌هایش به من [[ستم]] کرد؛ و دام شکارهایش را برایم برپا نمود؛ و جستجوی [[مراقبت]] و نگهبانی‌اش را بر من گماشت (مراقب بود ببیند چه می‌کنم و کجا هستم و به کجا می‌روم)؛ و در کمین من نشست مانند در کمین نشستن درنده و [[چشم به راه]] بودنش برای به دست آوردن [[فرصت]] و وقت مناسبی برای شکارش درحالی‌که خوش‌رویی و [[چاپلوسی]] را برایم [[آشکار]] ساخت؛ و با [[خشم]] سخت به من می‌نگریست"<ref>{{متن حدیث|وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ، وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ، وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ، وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ}}.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۸۳.</ref>.
*نکته آخر در بحث سخن گفتن که چندین [[رذایل]] آن را برشمردیم به یکی از اوصاف مثبت و مهم آن که "[[قاطعیت]]" است اشاره می‌نماییم.
*هرچند که [[قاطعیت]] به [[رفتار]] و عمل [[آدمی]] مربوط می‌شود، لکن یکی از جلوه‌های مهم آن "[[قاطعیت]] در سخن" است.
*[[قاطعیت]] مناسب‌ترین الگوی روابط بین اشخاص از میان پرخاشگری، سلطه‌گری و [[کم‌رویی]] است. یک برخورد [[قاطع]] دارای ویژگی‌هایی از قبیل برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با [[احترام]] متقابل است. تنها [[قاطعیت]] می‌تواند ارتباطات را سازنده کند و روابط و نزاع‌ها را به حالت برد - برد ([[رضایت]] طرفین) تبدیل کند<ref> محمد حسین قدیری، مدیریت خشم، معرفت، ۹۷ (دی ۸۴)، ص۹۸.</ref>.
*[[فروتنی]] [[مسلمانان]] در ایجاد [[یکپارچگی]] و [[وحدت]] بسیار موثر است؛ ولی [[محبت]] به یکدیگر، به ویژه [[نزدیکان]]، نباید باعث [[فراموشی]] و [[غفلت]] از [[فرصت‌طلبان]] شود. [[مؤمنان]] باید در برابر [[کفار]] و دشمنانی که [[لباس]] [[دوست]] پوشیده‌اند، [[قاطع]] باشند تا از [[مهربانی]] آنان سوءاستفاده نشود.
به نظر می‌رسد که صفت [[قاطعیت]] برای مدیر و [[حاکم]] [[جامعه اسلامی]] از [[ارزش]] و [[مقام]] خاصی برخوردار است.
*[[حاکم]] و مدیر باید در تصمیم‌گیری‌ها با [[قاطعیت]] عمل کند و [[مخالفت]] افراد با او، خیرخواهانه یا مغرضانه، نباید سبب تغییر در تصمیمی شود که با دقت گرفته است... ایجاد [[امنیت]] در [[جامعه]] یکی از جلوه‌های [[قاطعیت]] [[حاکمان]] است و این امر با مجازات به موقع مجرمان و [[اجرای حدود الهی]] در [[جامعه]] ایجاد می‌شود. [[حاکم]] موفق کسی است که در راه ایجاد [[امنیت]]، به خود تردید راه ندهد و از تمام امکانات ملی برای تحقق این امر استفاده کند<ref> حمیدرضا حق شناس، اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه، ص۹۲.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص:۱۸۴-۱۸۵.</ref>


==منابع==
[[امام]] {{ع}} همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر می‌داد و پس از اندکی تأمل، لب به [[کلام]] می‌گشود. پس از [[ماجرای سقیفه]] و [[غصب خلافت]]، آن‌گاه که [[ابوسفیان]] نزد او آمد و با کلامی تهییج‌کننده او را بر [[خلیفه]] شوراند، [[امام]] پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از [[خرد]] به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از این‌رو [[امام]] در کلامی [[انسان‌ها]] را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز می‌دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۴: {{متن حدیث|"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"}}.</ref>. در کلامی نیز [[انسان‌ها]] را از سرکشی زبان باخبر می‌کند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... به‌خدا [[سوگند]]، ندیده‌ام بنده‌ای را که [[پرهیزکاری]] کند و پرهیزکاری‌اش او را سودمند افتد، مگر آن‌که زبان خود نگه دارد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"}}.</ref>.
* [[پرونده:1379218.jpg|22px]] [[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|'''مکارم اخلاق در صحیفه''']]


==پانویس==
[[فضیلت]] [[تقوا]] در گروه نگه‌داری زبان است. زبان هرزه‌گرد، [[آدمی]] را از [[عدالت]] خارج می‌کند. از این‌رو [[امام]] زبان [[مؤمن]] را در پس قلبش می‌داند، یعنی سخن او از روی [[اعتقاد]] و [[عقل]] بیان می‌شود و به‌همین [[دلیل]] دارای [[انسجام]] و سازمانی نیکوست. اما [[کلام]] [[منافق]] پشت زبان اوست و نسنجیده بیان می‌شود: هر آینه زبان [[مؤمن]] در پس [[قلب]] اوست و [[قلب]] [[منافق]] در پس زبان او؛ زیرا [[مؤمن]] هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. [[منافق]] هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه به زیان او<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ؛ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ، لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ"}}.</ref>. [[امام]] {{ع}} [[آگاهی]] و [[دانایی]] از گفتار را شرط سخن گفتن بیان می‌کند و در [[وصیت]] به فرزندش او را از سخن گفتن بدون [[آگاهی]] برحذر می‌دارد<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱.</ref> که این امر مقدمه سخن [[دروغ]] است. از این‌رو [[امام]] {{ع}} در بیان صفات [[اهل بیت پیامبر]] اکرم {{صل}} سخن آنان را سخنی همراه با [[صدق]] و [[راستی]] برمی‌شمرد. [[امام]] {{ع}} در بیانات خود به [[هم‌بستگی]] [[سکوت]] و سخن گفتن تأکید دارد. این‌گونه به‌نظر می‌رسد که در نزد ایشان [[سکوت]] بجا و [[کلام]] بجا مورد تأکید است، چنان‌که در کلامی خاموشی فرد را تا زمانی که دیگران راه سخن را بگشایند، [[برتر]] از سخن گفتنی می‌داند که دیگران او را ساکت کنند. در حکمتی با عبارت "خوشا به حال آنان که..." یکی از صفاتی که برمی‌شمرد، پرهیز از [[زیاده‌گویی]] است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۱۸: {{متن حدیث|"وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً"}}.</ref>
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
در یک جمع‌بندی کلی می‌توان به تأکید [[امام]] در [[سکوت]] و سخن بجا رسید، چنان‌که در کلامی می‌فرماید: آن‌که سخنش حکمت‌آمیز است خاموشی‌اش سود ندارد، همان‌گونه که سخن گفتن از روی [[نادانی]] را فایدتی نیست<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳: {{متن حدیث|"لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل"}}.</ref>. [[امام]] {{ع}} در عین حال، شرایط سخن را در پاره‌ای از فرازها تشریح کرده‌اند. از جمله این شرایط می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: عمل سخن‌گو به [[کلام]] خویش<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۴۲: {{متن حدیث|"وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ"}}.</ref>؛ [[سکوت]] و سخن بر مبنای [[دانش]] و [[آگاهی]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۶۳: {{متن حدیث|"و إن قلّ ما تعلم"}}.</ref>؛ [[آگاهی]] از مواضع [[سکوت]] و بیان<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ"}}.</ref>؛ ترجیح سخن راست زیان‌بخش بر [[دروغ]] سودبخش<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۵۰: {{متن حدیث|"الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ"}}.</ref>؛ رعایت [[عدالت]] زبانی<ref>همان: {{متن حدیث|"وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ"}}.</ref>، در نظر گرفتن [[خدا]] و رعایت [[تقوا]]<ref>همان: {{متن حدیث|"وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ"}}.</ref>؛ پرهیز از [[غیبت]]؛ پرهیز از [[کشف]] [[اسرار]] خود و دیگران<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱: {{متن حدیث|"تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ.... وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ"}}.</ref>؛ رعایت [[ادب]] و [[بلاغت]] در [[کلام]]؛ پرهیز از سخن نابجا<ref>نهج البلاغه، حکمت‌های ۲ و ۳۹۴: {{متن حدیث|"رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ"}}.</ref>؛ پرهیز از [[سخن‌چینی]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱.</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۴۵۳ ـ ۴۵۵.</ref>
[[رده:سخن گفتن]]
 
==شاخص‌های خطاب [[نیکو]]==
===نیکوترین اسم===
یکی از امور که در ایجاد و استحکام رابطه سهم به سزایی دارد این است که [[انسان]] بکوشد نیکوترین اسم گیرنده [[پیام]] را به کار ببرد و از جمله‌های [[زیبا]] و جذاب استفاده کند. چه بسا دیده می‌شود که شخص را با لقب‌هایی یاد می‌کند که وی به شدت از آن متنفر است و این‌گونه [[سخن گفتن]] موجب می‌شود تا ارتباط دوستانه شکل نگیرد یا از بین برود.
 
در حدیث نبوی آمده است که سه چیز [[محبت]] [[دوست]] را [[خالص]] می‌کند: به او [[سلام]] کنی، در مجلس جای‌اش را باز کنی و او را به بهترین نام‌هایش بخوانی: {{متن حدیث|ثلاث يصفين لك ودّ أخيك تسلّم عليه إذا لقيته و توسّع له في المجلس و تدعوه بأحبّ أسمائه إليه}}<ref>نهج الفصاحه، ح۱۲۹۳.</ref>.
 
[[امام رضا]]{{ع}} فرمود: اگر شخص حاضر است، او را با کنیه خطاب کن و اگر حضور ندارد، می‌‌توانی اسمش را به زبان بیاوری<ref>اصول کافی، ج۲، کتاب العشره، باب النوادر، ح۲.</ref>.
 
همچنین در روایتی دیگر آمده است که [[یاران]] خود را کوچک نشمارید، بلکه آنها را مورد [[احترام]] قرار دهید<ref>وسائل الشیعه، ج۸ باب ۵ من ابواب احکام العشره، ح۲.</ref>.
 
[[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} هیچ وقت سخنی که مورد پسند طرف نبود، ایراد نمی‌کرد:{{متن حدیث|وَ كَانَ لَا يُكَلِّمُ أَحَداً بِشَيْءٍ يَكْرَهُهُ}}<ref>سنن النبی، ص۴۶.</ref>؛
 
بی‌شک با [[لقب]] نیکو صدا زدن و احترام موجب استحکام رابطه [[اجتماعی]] بین افراد می‌گردد و با لقب [[زشت]] خواندن و بی‌احترامی موجب از بین رفتن رابطه اجتماعی و شکل نگرفتن این پیوند می‌شود.
 
=== لقب===
با لقب افراد، مخاطب را مورد خطاب قرار دهید و اگر فاقد آن بود، کنیه او را به زبان بیاورید؛ مثلاً بگویید: پدر احمد یا مادر احمد و امثال آن.
=== [[سلام کردن]]===
[[انسان]] وقتی می‌خواهد وارد خانه‌ای شود، اول باید سلام کند تا از این طریق صاحب‌خانه باخبر شود و خدای نخواسته شخص تازه وارد به حالتی او را نبیند که موجب شرمندگی‌اش شود<ref>[[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)|سیره اجتماعی پیامبر اعظم]]، ص 28-29.</ref>.
 
==نیکو سخن‌ گفتن==
انسان باید بکوشد همواره با [[مردم]] [[نیکو]] سخن بگوید و این سفارش [[قرآن کریم]] است: {{متن قرآن|قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا}}<ref>«و با مردم سخن خوب بگویید» سوره بقره، آیه ۸۳.</ref>.
 
در قرآن کریم به [[مسلمانان]] سفارش شده است که حتی با [[اهل کتاب]] نیز به شیوه نیکو و پسندیده [[مجادله]] کنند<ref>{{متن قرآن|وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ}} «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده‌اند ایمان آورده‌ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.</ref>. و در راه دعوت به پروردگار هم باید کوشید از [[حکمت]] و [[اندرز]] نیکو بهره گرفت و اگر کار به مجادله کشید، باز باید [[جدال احسن]] را برگزید<ref>{{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>.
 
سخن نیکو گفتن به این معناست که نباید به کسی [[اهانت]]، تحقیر و [[توهین]] کرد یا به کسی [[فحش]] و سخن ناروا گفت یا به جای سخن [[حق]] به [[باطل]] متمسک شد که این امور موجب می‌شود ارتباط صمیمی بین متکلم و مخاطب شکل نگیرد. [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: [[حق زبان]] بر [[انسان]] این است که آن را گرامی بداریم از این که [[آلوده]] به فحش شود و آن را به [[نیکی]] [[عادت]] بدهیم، و حرف‌های بی‌فایده را رها سازیم و به مردم نیکی کنیم. و به خوبی در میان آنان سخن گوییم: {{متن حدیث|وَ حَقُّ اللِّسَانِ إِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِيدُهُ الْخَيْرَ وَ تَرْكُ الْفُضُولِ الَّتِي لَا فَائِدَةَ لَهَا وَ الْبِرُّ بِالنَّاسِ وَ حُسْنُ الْقَوْلِ فِيهِمْ}}<ref>رساله حقوق، ص۷۵.</ref>.<ref>[[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)|سیره اجتماعی پیامبر اعظم]]، ص 30.</ref>
 
==کارکردهای [[اجتماعی]] [[نیکو]] سخن گفتن==
===جذب افراد===
بدون [[شک]] سخن گفتن باعث جذب افراد می‌شود بالعکس، [[سخن]] [[زشت]] موجب دوری فرد از [[جامعه]] می‌شود. کسی که با دیگران سخن زشت می‌گوید [[انتظار]] نداشته باشد دیگران با او به خوبی سخن بگویند؛ [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: [[بدی]] پاسخ، از بدی خطاب و از جانب آغاز کننده سخن است: {{متن حدیث|نَكِيرُ الْجَوَابِ مِنْ نَكِيرِ الْخِطَابِ}}<ref>نقش زبان در سرنوشت انسان، ص۱۰۳ (به نقل از غررالحکم).</ref>. به قول معروف [[پاداش]] کلوخ انداز، سنگ است. از این رو، [[انسان]] باید بکوشد نیکو سخن گوید تا [[مردم]] اطراف او جمع شوند و از سخن زشت بپرهیزد که این امر موجب می‌شود تا [[نیکان]] و شرافتمندان از [[انسان]] دور و متنفر گردند. در [[حدیثی]] از علی{{ع}} آمده است که فرمود: از [[کلام]] زشت پرهیز نما؛ زیرا این امر موجب می‌شود تا انسان‌های [[پست]] و ناباب اطراف انسان جمع گردد و و افراد شایسته و شرافتمند از اطراف انسان رانده شود: {{متن حدیث|إِيَّاكَ وَ مَا يُسْتَهْجَنُ مِنَ الْكَلَامِ فَإِنَّهُ يَحْبِسُ عَلَيْكَ اللِّئَامَ وَ يَنْفِرُ عَنْكَ الْكِرَامَ}}<ref>نقش زبان در سرنوشت انسان، ص۱۰۳.</ref>.
 
===[[احترام گذاشتن به دیگران]]===
نیکو سخن گفتن، [[احترام]] گذاشتن به دیگران است. روشن است وقتی انسان با دیگران نیکو سخن بگوید، در واقع به خودش احترام گذاشته است، چون وقتی ما با دیگران به خوبی [[رفتار]] کنیم، دیگران نیز با ما به خوبی رفتار می‌کنند و به ما احترام می‌گذارند<ref>[[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)|سیره اجتماعی پیامبر اعظم]]، ص ۳۲-۳۳.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100808.jpg|22px]] [[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)|'''سیره اجتماعی پیامبر اعظم''']]
#[[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:مفاهیم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۶

مقدمه

سخن گفتن از ضرورت‌های زندگی انسان و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو لطف الهی اقتضا می‌کند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون انسان را بازگو کند. از این‌رو امام در بیان شگفتی‌های انسان از پاره‌گوشتی به‌نام زبان و قدرت تکلم او یاد می‌کند[۱] و می‌فرماید: زبان، پاره‌ای است از انسان. اگر آدمی را یارای سخن‌گفتن نباشد، زبان او را سخن‌گو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر آدمی به سخن گفتن توانا باشد[۲]. از آن‌جا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شده‌اند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت می‌شود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیق‌های انسان از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورت‌ها و اخلاق پسندیده و عقاید درست‌اند و اگر از رذیلت‌ها صادر شوند، بیانگر همان ویژگی‌ها خواهند بود. از این‌رو امام S در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش پنهان است[۳].

امام S اندیشیدن در کلام افراد را از دلایل خردمندی برمی‌شمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از انسجام گفتار و نظم کلمات و مطابقت کلام او با عقل و منطق و احکام دین به کمال عقل او استدلال کند یا به نقصان او پی‌برد. از این‌رو فرمود: نگاه نکن به کسی که می‌گوید و نگاه کن به آنچه می‌گوید (و معیار خوبی و بدی سخن است نه گوینده آن). امام S در کلامی عقل و کلام را ملازم و مصدّق یکدیگر برمی‌شمرد. نزد امام، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کم‌گویی؛ اولی بیهوده‌گویی است و دومی درماندگی و ناتوانی. از این نکته رعایت حد اعتدال و میانه در سخن گفتن دریافت می‌شود. امام S در بیان صفات یکی از یاران خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از فضیلت اعتدال و موقعیت‌سنجی در گفتار و سکوت سخن می‌گوید. او چون سخن می‌گفت، سخنش حکیمانه بود و چون سکوت می‌کرد، دلیل بر کمال عقلی او بود. حضرتش می‌فرماید: پیش از این مرا برادری بود که در راه خدا برادری‌ام می‌نمود. خُرد بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به سکوت می‌گذراند و اگر سخن می‌گفت بر گویندگان برتر بود و تشنگی پرسندگان را فرومی‌نشاند...[۴].

امام S همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر می‌داد و پس از اندکی تأمل، لب به کلام می‌گشود. پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت، آن‌گاه که ابوسفیان نزد او آمد و با کلامی تهییج‌کننده او را بر خلیفه شوراند، امام پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از خرد به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از این‌رو امام در کلامی انسان‌ها را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز می‌دهد[۵]. در کلامی نیز انسان‌ها را از سرکشی زبان باخبر می‌کند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... به‌خدا سوگند، ندیده‌ام بنده‌ای را که پرهیزکاری کند و پرهیزکاری‌اش او را سودمند افتد، مگر آن‌که زبان خود نگه دارد[۶].

فضیلت تقوا در گروه نگه‌داری زبان است. زبان هرزه‌گرد، آدمی را از عدالت خارج می‌کند. از این‌رو امام زبان مؤمن را در پس قلبش می‌داند، یعنی سخن او از روی اعتقاد و عقل بیان می‌شود و به‌همین دلیل دارای انسجام و سازمانی نیکوست. اما کلام منافق پشت زبان اوست و نسنجیده بیان می‌شود: هر آینه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او؛ زیرا مؤمن هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه به زیان او[۷]. امام S آگاهی و دانایی از گفتار را شرط سخن گفتن بیان می‌کند و در وصیت به فرزندش او را از سخن گفتن بدون آگاهی برحذر می‌دارد[۸] که این امر مقدمه سخن دروغ است. از این‌رو امام S در بیان صفات اهل بیت پیامبر اکرم a سخن آنان را سخنی همراه با صدق و راستی برمی‌شمرد. امام S در بیانات خود به هم‌بستگی سکوت و سخن گفتن تأکید دارد. این‌گونه به‌نظر می‌رسد که در نزد ایشان سکوت بجا و کلام بجا مورد تأکید است، چنان‌که در کلامی خاموشی فرد را تا زمانی که دیگران راه سخن را بگشایند، برتر از سخن گفتنی می‌داند که دیگران او را ساکت کنند. در حکمتی با عبارت "خوشا به حال آنان که..." یکی از صفاتی که برمی‌شمرد، پرهیز از زیاده‌گویی است[۹]

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان به تأکید امام در سکوت و سخن بجا رسید، چنان‌که در کلامی می‌فرماید: آن‌که سخنش حکمت‌آمیز است خاموشی‌اش سود ندارد، همان‌گونه که سخن گفتن از روی نادانی را فایدتی نیست[۱۰]. امام S در عین حال، شرایط سخن را در پاره‌ای از فرازها تشریح کرده‌اند. از جمله این شرایط می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: عمل سخن‌گو به کلام خویش[۱۱]؛ سکوت و سخن بر مبنای دانش و آگاهی[۱۲]؛ آگاهی از مواضع سکوت و بیان[۱۳]؛ ترجیح سخن راست زیان‌بخش بر دروغ سودبخش[۱۴]؛ رعایت عدالت زبانی[۱۵]، در نظر گرفتن خدا و رعایت تقوا[۱۶]؛ پرهیز از غیبت؛ پرهیز از کشف اسرار خود و دیگران[۱۷]؛ رعایت ادب و بلاغت در کلام؛ پرهیز از سخن نابجا[۱۸]؛ پرهیز از سخن‌چینی[۱۹].[۲۰]

شاخص‌های خطاب نیکو

نیکوترین اسم

یکی از امور که در ایجاد و استحکام رابطه سهم به سزایی دارد این است که انسان بکوشد نیکوترین اسم گیرنده پیام را به کار ببرد و از جمله‌های زیبا و جذاب استفاده کند. چه بسا دیده می‌شود که شخص را با لقب‌هایی یاد می‌کند که وی به شدت از آن متنفر است و این‌گونه سخن گفتن موجب می‌شود تا ارتباط دوستانه شکل نگیرد یا از بین برود.

در حدیث نبوی آمده است که سه چیز محبت دوست را خالص می‌کند: به او سلام کنی، در مجلس جای‌اش را باز کنی و او را به بهترین نام‌هایش بخوانی: «ثلاث يصفين لك ودّ أخيك تسلّم عليه إذا لقيته و توسّع له في المجلس و تدعوه بأحبّ أسمائه إليه»[۲۱].

امام رضاS فرمود: اگر شخص حاضر است، او را با کنیه خطاب کن و اگر حضور ندارد، می‌‌توانی اسمش را به زبان بیاوری[۲۲].

همچنین در روایتی دیگر آمده است که یاران خود را کوچک نشمارید، بلکه آنها را مورد احترام قرار دهید[۲۳].

پیامبر گرامی اسلامa هیچ وقت سخنی که مورد پسند طرف نبود، ایراد نمی‌کرد:«وَ كَانَ لَا يُكَلِّمُ أَحَداً بِشَيْءٍ يَكْرَهُهُ»[۲۴]؛

بی‌شک با لقب نیکو صدا زدن و احترام موجب استحکام رابطه اجتماعی بین افراد می‌گردد و با لقب زشت خواندن و بی‌احترامی موجب از بین رفتن رابطه اجتماعی و شکل نگرفتن این پیوند می‌شود.

لقب

با لقب افراد، مخاطب را مورد خطاب قرار دهید و اگر فاقد آن بود، کنیه او را به زبان بیاورید؛ مثلاً بگویید: پدر احمد یا مادر احمد و امثال آن.

سلام کردن

انسان وقتی می‌خواهد وارد خانه‌ای شود، اول باید سلام کند تا از این طریق صاحب‌خانه باخبر شود و خدای نخواسته شخص تازه وارد به حالتی او را نبیند که موجب شرمندگی‌اش شود[۲۵].

نیکو سخن‌ گفتن

انسان باید بکوشد همواره با مردم نیکو سخن بگوید و این سفارش قرآن کریم است: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا[۲۶].

در قرآن کریم به مسلمانان سفارش شده است که حتی با اهل کتاب نیز به شیوه نیکو و پسندیده مجادله کنند[۲۷]. و در راه دعوت به پروردگار هم باید کوشید از حکمت و اندرز نیکو بهره گرفت و اگر کار به مجادله کشید، باز باید جدال احسن را برگزید[۲۸].

سخن نیکو گفتن به این معناست که نباید به کسی اهانت، تحقیر و توهین کرد یا به کسی فحش و سخن ناروا گفت یا به جای سخن حق به باطل متمسک شد که این امور موجب می‌شود ارتباط صمیمی بین متکلم و مخاطب شکل نگیرد. امام سجادS فرمود: حق زبان بر انسان این است که آن را گرامی بداریم از این که آلوده به فحش شود و آن را به نیکی عادت بدهیم، و حرف‌های بی‌فایده را رها سازیم و به مردم نیکی کنیم. و به خوبی در میان آنان سخن گوییم: «وَ حَقُّ اللِّسَانِ إِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِيدُهُ الْخَيْرَ وَ تَرْكُ الْفُضُولِ الَّتِي لَا فَائِدَةَ لَهَا وَ الْبِرُّ بِالنَّاسِ وَ حُسْنُ الْقَوْلِ فِيهِمْ»[۲۹].[۳۰]

کارکردهای اجتماعی نیکو سخن گفتن

جذب افراد

بدون شک سخن گفتن باعث جذب افراد می‌شود بالعکس، سخن زشت موجب دوری فرد از جامعه می‌شود. کسی که با دیگران سخن زشت می‌گوید انتظار نداشته باشد دیگران با او به خوبی سخن بگویند؛ امام علیS می‌فرماید: بدی پاسخ، از بدی خطاب و از جانب آغاز کننده سخن است: «نَكِيرُ الْجَوَابِ مِنْ نَكِيرِ الْخِطَابِ»[۳۱]. به قول معروف پاداش کلوخ انداز، سنگ است. از این رو، انسان باید بکوشد نیکو سخن گوید تا مردم اطراف او جمع شوند و از سخن زشت بپرهیزد که این امر موجب می‌شود تا نیکان و شرافتمندان از انسان دور و متنفر گردند. در حدیثی از علیS آمده است که فرمود: از کلام زشت پرهیز نما؛ زیرا این امر موجب می‌شود تا انسان‌های پست و ناباب اطراف انسان جمع گردد و و افراد شایسته و شرافتمند از اطراف انسان رانده شود: «إِيَّاكَ وَ مَا يُسْتَهْجَنُ مِنَ الْكَلَامِ فَإِنَّهُ يَحْبِسُ عَلَيْكَ اللِّئَامَ وَ يَنْفِرُ عَنْكَ الْكِرَامَ»[۳۲].

احترام گذاشتن به دیگران

نیکو سخن گفتن، احترام گذاشتن به دیگران است. روشن است وقتی انسان با دیگران نیکو سخن بگوید، در واقع به خودش احترام گذاشته است، چون وقتی ما با دیگران به خوبی رفتار کنیم، دیگران نیز با ما به خوبی رفتار می‌کنند و به ما احترام می‌گذارند[۳۳].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، حکمت ۷.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: «"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"».
  3. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸: «"تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه"».
  4. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: «"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"».
  5. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۴: «"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"».
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: «"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"».
  7. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: «"وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ؛ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ، لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ"».
  8. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  9. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۸: «"وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً"».
  10. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳: «"لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل"».
  11. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۲: «"وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ"».
  12. نهج البلاغه، حکمت ۴۶۳: «"و إن قلّ ما تعلم"».
  13. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: «"وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ"».
  14. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۰: «"الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ"».
  15. همان: «"وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ"».
  16. همان: «"وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ"».
  17. نهج البلاغه، نامه ۳۱: «"تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ.... وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ"».
  18. نهج البلاغه، حکمت‌های ۲ و ۳۹۴: «"رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ"».
  19. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱.
  20. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۴۵۳ ـ ۴۵۵.
  21. نهج الفصاحه، ح۱۲۹۳.
  22. اصول کافی، ج۲، کتاب العشره، باب النوادر، ح۲.
  23. وسائل الشیعه، ج۸ باب ۵ من ابواب احکام العشره، ح۲.
  24. سنن النبی، ص۴۶.
  25. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 28-29.
  26. «و با مردم سخن خوب بگویید» سوره بقره، آیه ۸۳.
  27. وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده‌اند ایمان آورده‌ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
  28. ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  29. رساله حقوق، ص۷۵.
  30. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 30.
  31. نقش زبان در سرنوشت انسان، ص۱۰۳ (به نقل از غررالحکم).
  32. نقش زبان در سرنوشت انسان، ص۱۰۳.
  33. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۳۲-۳۳.