(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱:
خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = انسان | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[شخصیت در قرآن]] | پرسش مرتبط = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[شخصیت در قرآن]] - [[شخصیت در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط = }}
== معناشناسی شخصیت==
== ثبات شخصیت ==
==شخصیت فردی و شخصیت اجتماعی==
{{اصلی|ثبات شخصیت}}
===[[شخصیت فردی]] و [[شخصیت اجتماعی پیامبر]]===
بیثباتی شخصیت، دلالت بر نوعی شایع از اختلال شخصیت دارد که مبتلایان به آن از تغییرات دائمی حالات، رفتارها و [[افکار]] [[رنج]] میبرند؛ به نحوی که هر لحظه به رنگی درمیآیند و نغمه جدیدی ساز میکنند. [[وحدت شخصیت]]، بستر مناسبی برای شکوفایی فراهم میآورد و [[آدمی]] را برای آشنایی با مراحل عالیتر هوشیار و توانا میسازد. نقش "[[الگو]]" در [[کمالات انسانی]] این است که جوینده آن میفهمد، وصول به این [[هدف]]، همچنان که برای او میسر شد، برای من نیز ممکن است و نیز از [[باب]] "ره چنان رو که رهروان رفتند"، او را از تردید و سرگردانی در [[انتخاب]] مناسبترین و نزدیکترین راه وصول بدان مرتبه، نجات میدهد و موانع و پیچ و خمهای دشوار راه و رموز موفقیت [[اسوه]] و مجموعه تجربههای راهگشای او را در [[اختیار]] میگیرد و پیشروی خود قرار میدهد؛ بنابراین هر کس، در هر رشته و فنی که دنبال آن است، اگر بخواهد رشد کند و مقامهایی به دست آورد، [[انتخاب]] [[الگو]] در آن رشته برای او، امری اجتنابناپذیر و ضروری است<ref>[[محمد سبحانینیا|سبحانینیا، محمد]]، [[مهدویت و آرامش روان (کتاب)|مهدویت و آرامش روان]]، ص۸۲-۸۳.</ref>.
با نگاهی به مجموعه اوصاف و [[القاب]] و یا نکات تعلیمی و [[تربیتی]] [[پیامبر]] در [[قرآن]] که برخی از عناوین آن به صورت مستقل در مدخلهای این [[فرهنگنامه]] جای گرفته است، حکایت از گستردگی این بحث در [[قرآن]] دارد. شخصیت از نظر [[قرآن]] دارای ابعادی است، [[شخصیت فردی]] و [[شخصیت اجتماعی]]. شخصیت و [[هویت]] فرد، و شخصیت و [[هویت]] [[جامعه]] (برای کسانی که قائل به [[هویت]] و [[حیات]] مستقل [[جامعه]] هستند). همچنین شخصیت بهنجار «به عنوان نمونه: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«بیگمان مؤمنان رستگارند» سوره مؤمنون، آیه ۱.</ref> {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}<ref>«و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.</ref> و نابهنجار {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ}}<ref>«تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.</ref> با [[جهانبینی الهی]] و [[معرفت]] نفسی که به دست میدهد که او [[خلیفه خدا]] در روی [[زمین]] میشود. {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>[[تعلیم]] اسما به او داده شده، {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref>از نفحه [[روح]] [[الهی]] برخوردار است، {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>{{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>امانتی دارد که موجودات دیگر نتوانستهاند، آن را حمل کنند. {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref>و [[حیات]] و [[مرگ]] او به مثابه [[حیات]] و [[مرگ]] دیگر موجودات نیست. {{متن قرآن|مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ}}<ref>«به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را- جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانها (ی روشن)» سوره مائده، آیه ۳۲.</ref>دارای [[کرامت]] ویژه است {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref>و نیز عوامل سازنده بهنجاری و نابهنجاری شخصیت، شامل [[ابعاد معنوی]] و [[اخلاق دینی]] توصیف شده است. در این میان [[شخصیت پیامبر]] در فرایندی از تحولات [[حیات]] معیشتی، [[نظام]] قبیلهای، [[تاریخی]] و جغرافیایی شکل گرفته است.
==[[تربیت روحی]]==
=== ثبات شخصیت پیامبر ===
این عنوان در شخصیت به این [[دلیل]] اهمیت دارد که در مراحل تکون شخصیت و سیر [[زندگی]] تأثیر فراوان داشته و دارد. از [[تربیت]] [[روحی]] در [[روانشناسی]] [[وجدان]] [[اخلاقی]] یاد شده است. [[وجدان]] را محصول تربیتهای [[اجتماعی]] و شرایط یادگیری میدانند. اما [[وجدان]] [[اخلاقی]] عبارت است از قوهای که علاوه بر [[درک]] خویشتن و [[آگاهی]] به حالات درونی، [[ارزش]] [[اعمال انسان]] را نیز [[تعیین]] میکند، خوب و بد [[اعمال]] را تشخیص میدهد و به [[قضاوت]] و سنجش در این زمینه میپردازد. به همین [[دلیل]] در نخستین سورههای مکی و [[نزول قرآن]] در باره [[پیامبر]] میگوید: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>
یکی از ویژگیهای [[انسان کامل]] و [[ظهور]] آن در [[پیامبر]]، [[ثبات شخصیت]] است. منظور از [[ثبات]]، [[قدرت]] [[ایستادگی]] در برابر مسائل و [[مشکلات]] و فشارهایی است که به فرد وارد میشود. علامت این [[ثبات]] این است که در اثر این تحولات بیرونی، دچار دگرگونی و [[اضطراب]] نمیشود. رنگ به رنگ نمیشود (تلون پیدا نمیکند). [[قرآن]] برای این [[ثبات]] [[معنوی]]، علائمی ذکر کرده، مانند افسوس نخوردن در اثر از دست دادن چیزی و شادمان و سرمست نشدن از به دست آوردن [[نعمت]] است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref>[[دنیا]] و مادیات را به چیزی نمیگیرد. از سوی دیگر [[ثبات]] در [[قلب]] به عنوان کانون [[احساسات]] و [[عواطف]]، خودش را در مقام [[رضایت]] نشان میدهد: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا}}<ref>«و گفتارشان جز این نبود که (می) گفتند: پروردگارا! از گناهان ما و گزافکاریها که در کار خویش کردهایم در گذر و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز گردان» سوره آل عمران، آیه ۱۴۷.</ref> و برای [[پیامبر]] شخصیتی که [[خدا]] از آن خبر میدهد: {{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا}}<ref>«و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستادهایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم» سوره فرقان، آیه ۳۲.</ref> و البته بخشی از این [[ثبات]] در گفتار است که به عنوان ویژگی پسندیده [[انسان]] [[مؤمن]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] معرفی میشود: {{متن قرآن|يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ}}<ref>«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref> و [[ثبات]] در [[رفتار]] به عنوان مدد و [[یاری]] [[خداوند]] برای [[مؤمنان]]: {{متن قرآن|إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷.</ref> سه خصلت توصیف شده در [[قرآن]] که شخصیت انسان را ثابت نگه داشته و به عنوان [[پاداش]] [[ایمان]] و [[عمل صالح]] دانسته و آن را به درختی [[پاک]] تشبیه کرده است که ریشه و اساس آن [[استوار]] و غیرقابل تغییر است {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ}}<ref>«آیا درنیافتهای که خداوند چگونه به کلمهای پاک مثل میزند که همگون درختی پاک است، ریشهاش پابرجاست و شاخهاش سر بر آسمان دارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>.
==[[استقلال شخصیت]]==
==[[حفظ]] شخصیت==
===[[استقلال شخصیت پیامبر]]===
یکی از اموری که بایستی در [[روابط اجتماعی]] رعایت شود، شخصیت و [[احترام]] خود فرد است. شاید شما نیز با ما هم نظر باشید که احترام و شخصیت هر کس وابسته به [[رفتار]] خود اوست<ref>[[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)| سیره اجتماعی پیامبر اعظم]]، ص ۷۸-۷۹.</ref>.
مراد از [[استقلال]] شخصیت، داشتن [[هویت]] مستقل از [[نبوت]] و جدایی میان [[قرآن]] و [[شخصیت فردی]] [[پیامبر]] است، چیزی که برای [[شناخت]] [[وحی]] از [[سخنان پیامبر]] لازم است. در این باره [[دلایل]] فراوانی وجود دارد که [[شخصیت پیامبر]]، مستقل از شخصیت [[قرآن]] در این کتاب بازتاب یافته است:
'''اول''': [[وحی]] بر [[پیامبر امی]] که [[قدرت]] ضبط کلمات را نداشته در آغاز در جملههای کوتاه و مُقَطَع (بریده بریده) و در سورههای کوچک خواندهشده و رفته رفته، این کلمات و [[سورهها]] طولانیشده و زمان [[وحی]] و مدت [[ارتباط]] و اتصال بیشتر گردیده است. لذا اگر شخصیت [[حضرت]] بروز و ظهوری در این میدان داشته، این تدریج ضرورتی نداشته و میباید در ادامه آن سبک و سیاق سخن بگوید، یا [[آیات]] بزرگتر و سورههای طولانیتر را [[تحمل]] کند و این خود [[دلیل]] بر این است که [[وحی قرآنی]] جدای از [[شخصیت پیامبر]] [[امی]] و جدای از [[هویت]]، استعداد، اطلاعات، تجربهها و دریافتهای شخصی او است.[[شاهد]] بر این مسئله: وقتی [[پیامبر]] با [[وحی]] برخورد میکند، اولین خطاب به او با: (اقْرَأْ) آغاز میگردد. گویی آنکه [[پیامبر]] را آماده شنیدن و گفتن و [[تحمل]] سخنانی [[جدید]] و کلماتی با [[وصف]] [[خواندن]] - و نه شنیدن و دریافتن میکند و در [[تاریخ]] آمده: این کلمه سه بار تکرار میشود، تا جایی که [[حضرت]] [[آمادگی]] پیدا میکند و میتواند بخواند و از آن به بعد این [[خواندن]] [[وحی]] که با لفظ است، تکرار و در فرایند [[نزول وحی]] از [[آیات]] کوتاه و سورههای کوچک به بزرگ متحقق میگردد. در حالی که پیش از این [[پیامبر]] حتی نمیتوانسته بخواند و نه سابقه داشته که به این شیوه سخن بگوید. [[قرآن]] به این [[حقیقت]] [[امی بودن]]، تصریح میکند: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَاَلذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ * فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار * بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاوری» سوره اعراف، آیه ۱۵۷-۱۵۸.</ref> به این جهت مبدء [[شناخت]] [[وحی]] [[قرآن]] از اوان [[رسالت]] و سرفصل آن، [[خواندن]] [[مردم]] به [[توحید]] و حقایق [[معنوی]] با کلمات متمایز از قریحه و [[ادبیات]] و گفتمان [[پیامبر]] است.
==شاخصهای حفظ شخصیت==
# '''شوخیهای بیمورد:''' شوخی در عین حال که خوب است و [[نشانه]] [[شادابی]] و [[نشاط]] [[انسان]] است، اما شوخی بیمورد، موجب میشود تا شخصیت و آبروی انسان به خطر بیفتاد؛ برای مثال در نظر بگیرید، اگر انسان با بزرگتر یا کوچکتر از خود [[مزاح]] کند، در واقع خود را سبک کرده است، یا مناسب نیست که در مراسم فاتحه، [[تشییع جنازه]] و... شوخی کند؛ زیرا از قدیم گفتهاند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
# '''درخواستهای بیجا و مکرر:''' اصرار و پافشاری بیش از حد انسان در امری که [[مقبولیت]] [[اجتماعی]] ندارد و از [[واجبات]] و [[مستحبات]] [[الهی]] هم نیست، باعث میشود تا به شخصیت او لطمه وارد شده، منزوی شود.
# '''بار خود را بر دوش دیگران انداختن:''' اگر انسان بکوشد خود را سبکبال کرده، بار خود را به دوش [[جامعه]] بیندازد، در روابط اجتماعی خود دچار [[زیان]] خواهد شد و به زودی محبوبیت خود را از دست خواهد داد.
# '''بازگو کردن [[مشکلات]]:''' برخی از افراد جامعه اگر کوچکترین مشکلی متوجهشان گردد، [[زمین]] و [[زمان]] را به هم میزنند و از کاه [[کوه]] ساخته و به هر کسی آن را بازگو میکنند. این افراد سفره [[دل]] خود را جلو هر کسی پهن نموده با او درد دل میکنند و [[اسرار]] [[خانواده]] و فرزندانشان را با دیگران در میان میگذارند و در واقع با تیشه بر پیکر شخصیت خود میکوبند. [[امام صادق]]{{ع}} به [[مفضل]] چنین سفارش نمود: ای مفضل! از بازگو کردن شرح حال خود برای [[مردم]] دوری کن؛ زیرا اگر چنین کنی نزد مردم [[ذلیل]] و [[خوار]] میشوی<ref>بحارالانوار، ج۴۷، ص۴۴ (به نقل از: سیمای مسلمان، ص۸۷).</ref>. در هر حال انسان باید تلاش کند از مواضع [[اتهام]] بپرهیزد و از سخن و حرکتی که موجب میشود شخصیت انسان یا دوستانش آسیب ببیند، پرهیز کند<ref>[[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)| سیره اجتماعی پیامبر اعظم]]، ص ۷۹-۸۰.</ref>.
'''دوم''': پس از آغاز [[دعوت پیامبر]]، این تمایز سخنان برای [[حضرت]] و [[خانواده]] و اطرافیانش مشخص بوده است. چیزی که تا پایان [[حیات]] و [[رسالت]] او معلوم بوده است. کلماتی مانند: قُل و تَقول و یا [[نقل]] قولهایی غائبانه از اشخاص، حاکی از همین جدایی بافت زبانی در بیان حقایق از مصدر [[وحی]] با سخنان معمولی آن [[حضرت]] است. این معنا برای اطرافیان [[حضرت]] حتی از [[مخالفان]] نیز روشن بوده است. به عنوان نمونه،. کفارآیات [[قرآن]] که خوانده میشد، درخواست میکردند که [[آیات]] دیگری غیر اینها برای آنها خوانده شود، و او میگوید من از پیش خود چیزی نمیتوانم بیاورم، من تنها از آنچه به من [[وحی]] میشود، [[پیروی]] میکنم: {{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافر» سوره یونس، آیه ۱۵.</ref> حتی [[قرآن]] خبر میدهد که [[کفار]] [[امیدوار]] بودند بتوانند در [[وحی]] [[پیامبر]] تصرفی بکنند و کاری نمایند تا [[پیامبر]] به [[اشتباه]] بیافتد و میان کلمات خود و [[قرآن]] امتزاجی ایجاد شود، اما از آنجا که [[خداوند]] نگه دار [[پیامبر]] بود و [[عصمت]] او را با این مواظبتها تضمین کرده بود، جلوگیری کرد: {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref> یا [[منافقین]] از اینکه سورهای نازل شود و [[اسرار]] آنها آشکار گردد، همواره در [[ترس]] و [[هراس]] بودند: {{متن قرآن|يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ}}<ref>«منافقان میهراسند آیهای به زیان آنان فرو فرستاده شود که آنان را از آنچه در دلهای ایشان است، آگاه گرداند بگو: ریشخند کنید که خداوند آنچه را که از آن میهراسید آشکار خواهد کرد» سوره توبه، آیه ۶۴.</ref>
== وحدت شخصیت ==
{{اصلی|وحدت شخصیت}}
وحدت شخصیت بر این معنا تأکید دارد که هر کسی منحصر به فرد و تقسیم نشدنی است. افکار، [[احساسات]] و [[اعمال]] فرد همگی به سمت هدف خاصی [[هدایت]] شدهاند و در خدمت مقصود خاصی هستند. [[رفتار]] گسیخته وجود ندارد. چنانچه همۀ اعمال فرد در رابطه با هدف نهایی [[برتری]] یا [[موفقیت]] در نظر گرفته شود، میتوان دریافت که آنها منسجم و معنی دار هستند و انسجام و [[وحدت]] فرد [[منتظر]] نسبت به بقیۀ افراد ملموستر است زیرا به سمت هدف غایی یعنی ظهور موعود [[مصلح]] متوجه است<ref>ر.ک: [[محسن موحدی|موحدی، محسن]]، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.</ref>.
'''سوم''': این [[وحی]] به [[اراده]] و [[اختیار]] [[پیامبر]] نبوده که چه بگوید، چه وقتی بگیرد و چه وقتی تمام کند. گاهی [[وحی]] را میگرفته، بدون آنکه [[انتظار]] آن را داشته باشد، یا درخواست [[وحی]] میکرده و میخواسته پاسخ سؤال و حل مشکلی بیاید، اما [[وحی]] نمیآمده و گاهی [[انتظار]] آمدن، چنان طولانی و [[جان]] لبریز میشده است: {{متن قرآن|وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref> یا مانند آنچه در [[حدیث]] [[افک]] و [[اتهام]] ناپاکی به همسرش وارد شده که در این موارد میگفته من [[منتظر]] [[وحی]] هستم و در این باره چیزی نمیدانم. گاهی [[وحی]] میآمده، اما برخلاف [[انتظار]] اولیه خودش بوده و حتی [[تصور]] نمیکرده چنین پاسخی توسط [[وحی]] برسد، مانند آنچه در [[سوره مجادله]] و در قضیه ظهار و [[اصرار]] [[زن]] [[مجادله]] کننده رسیده است.
== رشد شخصیت ==
{{اصلی|رشد شخصیت}}
'''چهارم''': گاهی [[وحی]] را میگرفته، ولی پاسخ [[وحی]] برخلاف رویه همیشگی، مبهم یا مغلق بوده است، مانند: {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}}<ref>«از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref> {{متن قرآن|نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ}}<ref>«ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم» سوره کهف، آیه ۱۳.</ref> {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا}}<ref>«و از تو درباره ذو القرنین میپرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند» سوره کهف، آیه ۸۳.</ref>و [[آیات]] دیگری که پاسخها و توضیحات مطابق خواسته [[پرسش]] کنندگان صریح و تفصیل دهنده نیست. در جاهایی [[وحی]] [[رفتاری]] از [[پیامبر]] را تصحیح میکند و گفتار او را به جهت خاصی [[راهنمایی]] میکند: {{متن قرآن|وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا}}<ref>«و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود»». سوره کهف، آیه ۲۳.</ref> * {{متن قرآن|إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ}}<ref>«و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان فرو میفرستادیم و مردگان با ایشان سخن میگفتند و همه چیز را پیش روی آنان گرد میآوردیم سر آن نداشتند که ایمان آورند مگر آنکه خداوند بخواهد اما بیشتر آنان نادانی میکنند» سوره انعام، آیه ۱۱۱.</ref> یا برخلاف [[اندیشه]] او سخن گفته است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ}}<ref>«ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام میداری؟ و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره تحریم، آیه ۱.</ref>چیزی را پنهان کرده: {{متن قرآن|وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که:» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>تمام این تعبیرات و [[آیات]] بسیار دیگری که در همین سیاق آمده و نشان میدهد که [[شخصیت پیامبر]] مستقل از [[وحی قرآنی]] است و این گونه نیست که [[وحی]] از ذات [[پیامبر]] جوشیده باشد، یا [[سخنان پیامبر]] براساس [[وحی]] باشد، یا آن حقایق با زبان و [[گزینش]] [[پیامبر]] بوده است<ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۷۶۴.</ref>.
یکی از مؤلفههای بهداشت روانی رشد شخصیت و [[خودشکوفایی]] است. شکوفایی، در لغت به معنای گشودن، شکافته شدن و از خود بیرون آمدن است و در اصطلاح، به رشد همه جانبۀ [[روح]]، جسم و روان به صورت هماهنگ و یکنواخت گویند. بنابراین، خودشکوفایی به معنای آن است که شخص از همۀ ظرفیتها و توانمندیهای خویش بهره گیرد<ref>ر.ک: [[محمد سبحانینیا|سبحانینیا، محمد]]، [[مهدویت و آرامش روان (کتاب)|مهدویت و آرامش روان]]، ص۷۶-۷۷.</ref>. رشد شخصیت، رشد و ارتقای الگوهای [[رفتاری]] است که موجب متمایز شدن فرد میشود و با جلو رفتن روحیات، عادات و محیط فرد اتفاق میافتد<ref>ر.ک: [[محسن موحدی|موحدی، محسن]]، مکاتبه اختصاصی [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>.
== [[ثبات شخصیت]] ==
===ثبات شخصیت پیامبر===
یکی از ویژگیهای [[انسان کامل]] و [[ظهور]] آن در [[پیامبر]]، [[ثبات شخصیت]] است. منظور از [[ثبات]]، [[قدرت]] [[ایستادگی]] در برابر مسائل و [[مشکلات]] و فشارهایی است که به فرد وارد میشود. علامت این [[ثبات]] این است که در اثر این تحولات بیرونی، دچار دگرگونی و [[اضطراب]] نمیشود. رنگ به رنگ نمیشود (تلون پیدا نمیکند). [[قرآن]] برای این [[ثبات]] [[معنوی]]، علائمی ذکر کرده، مانند افسوس نخوردن در اثر از دست دادن چیزی و شادمان و سرمست نشدن از به دست آوردن [[نعمت]] است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref>[[دنیا]] و مادیات را به چیزی نمیگیرد. از سوی دیگر [[ثبات]] در [[قلب]] به عنوان کانون [[احساسات]] و [[عواطف]]، خودش را در [[مقام]] [[رضایت]] نشان میدهد: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا}}<ref>«و گفتارشان جز این نبود که (می) گفتند: پروردگارا! از گناهان ما و گزافکاریها که در کار خویش کردهایم در گذر و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز گردان» سوره آل عمران، آیه ۱۴۷.</ref> و برای [[پیامبر]] شخصیتی که [[خدا]] از آن خبر میدهد: {{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا}}<ref>«و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستادهایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم» سوره فرقان، آیه ۳۲.</ref> و البته بخشی از این [[ثبات]] در گفتار است که به عنوان ویژگی [[پسندیده]] [[انسان]] [[مؤمن]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] معرفی میشود: {{متن قرآن|يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ}}<ref>«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref> و [[ثبات]] در [[رفتار]] به عنوان مدد و [[یاری]] [[خداوند]] برای [[مؤمنان]]: {{متن قرآن|إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷.</ref> سه [[خصلت]] توصیف شده در [[قرآن]] که [[شخصیت انسان]] را ثابت نگه داشته و به عنوان [[پاداش]] [[ایمان]] و [[عمل صالح]] دانسته و آن را به درختی [[پاک]] [[تشبیه]] کرده است که ریشه و اساس آن [[استوار]] و غیرقابل تغییر است {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ}}<ref>«آیا درنیافتهای که خداوند چگونه به کلمهای پاک مثل میزند که همگون درختی پاک است، ریشهاش پابرجاست و شاخهاش سر بر آسمان دارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>
== [[وحدت شخصیت]] ==
== [[رشد شخصیت]] ==
== [[شخصیت پیامبر]] ==
== [[شناخت شخصیت اهل بیت]] ==
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[هویت]]
* [[هویت]]
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}
خط ۳۸:
خط ۳۲:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱''']]
# [[پرونده:137963.jpg|22px]] [[محمد سبحانینیا|سبحانینیا، محمد]]، [[مهدویت و آرامش روان (کتاب)|'''مهدویت و آرامش روان''']]
# [[پرونده:1100808.jpg|22px]] [[محمد جواد برهانی|برهانی، محمد جواد]]، [[سیره اجتماعی پیامبر اعظم - برهانی (کتاب)|'''سیره اجتماعی پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:13681269.jpeg|22px]] [[محسن موحدی|موحدی، محسن]]، مکاتبۀ اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
خط ۴۴:
خط ۴۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:مدخل]]
[[رده:انسان]]
[[رده:شخصیت]]
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۵
این مدخل زیرشاخهٔ بحث انسان است. شخصیت از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:شخصیت در قرآن - پرسش مرتبط ندارد
بیثباتی شخصیت، دلالت بر نوعی شایع از اختلال شخصیت دارد که مبتلایان به آن از تغییرات دائمی حالات، رفتارها و افکاررنج میبرند؛ به نحوی که هر لحظه به رنگی درمیآیند و نغمه جدیدی ساز میکنند. وحدت شخصیت، بستر مناسبی برای شکوفایی فراهم میآورد و آدمی را برای آشنایی با مراحل عالیتر هوشیار و توانا میسازد. نقش "الگو" در کمالات انسانی این است که جوینده آن میفهمد، وصول به این هدف، همچنان که برای او میسر شد، برای من نیز ممکن است و نیز از باب "ره چنان رو که رهروان رفتند"، او را از تردید و سرگردانی در انتخاب مناسبترین و نزدیکترین راه وصول بدان مرتبه، نجات میدهد و موانع و پیچ و خمهای دشوار راه و رموز موفقیت اسوه و مجموعه تجربههای راهگشای او را در اختیار میگیرد و پیشروی خود قرار میدهد؛ بنابراین هر کس، در هر رشته و فنی که دنبال آن است، اگر بخواهد رشد کند و مقامهایی به دست آورد، انتخابالگو در آن رشته برای او، امری اجتنابناپذیر و ضروری است[۱].
ثبات شخصیت پیامبر
یکی از ویژگیهای انسان کامل و ظهور آن در پیامبر، ثبات شخصیت است. منظور از ثبات، قدرتایستادگی در برابر مسائل و مشکلات و فشارهایی است که به فرد وارد میشود. علامت این ثبات این است که در اثر این تحولات بیرونی، دچار دگرگونی و اضطراب نمیشود. رنگ به رنگ نمیشود (تلون پیدا نمیکند). قرآن برای این ثباتمعنوی، علائمی ذکر کرده، مانند افسوس نخوردن در اثر از دست دادن چیزی و شادمان و سرمست نشدن از به دست آوردن نعمت است: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾[۲]دنیا و مادیات را به چیزی نمیگیرد. از سوی دیگر ثبات در قلب به عنوان کانون احساسات و عواطف، خودش را در مقام رضایت نشان میدهد: ﴿وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا﴾[۳] و برای پیامبر شخصیتی که خدا از آن خبر میدهد: ﴿كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا﴾[۴] و البته بخشی از این ثبات در گفتار است که به عنوان ویژگی پسندیده انسانمؤمن در دنیا و آخرت معرفی میشود: ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ﴾[۵] و ثبات در رفتار به عنوان مدد و یاریخداوند برای مؤمنان: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[۶] سه خصلت توصیف شده در قرآن که شخصیت انسان را ثابت نگه داشته و به عنوان پاداشایمان و عمل صالح دانسته و آن را به درختی پاک تشبیه کرده است که ریشه و اساس آن استوار و غیرقابل تغییر است ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴾[۷].
یکی از اموری که بایستی در روابط اجتماعی رعایت شود، شخصیت و احترام خود فرد است. شاید شما نیز با ما هم نظر باشید که احترام و شخصیت هر کس وابسته به رفتار خود اوست[۸].
شاخصهای حفظ شخصیت
شوخیهای بیمورد: شوخی در عین حال که خوب است و نشانهشادابی و نشاطانسان است، اما شوخی بیمورد، موجب میشود تا شخصیت و آبروی انسان به خطر بیفتاد؛ برای مثال در نظر بگیرید، اگر انسان با بزرگتر یا کوچکتر از خود مزاح کند، در واقع خود را سبک کرده است، یا مناسب نیست که در مراسم فاتحه، تشییع جنازه و... شوخی کند؛ زیرا از قدیم گفتهاند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
درخواستهای بیجا و مکرر: اصرار و پافشاری بیش از حد انسان در امری که مقبولیتاجتماعی ندارد و از واجبات و مستحباتالهی هم نیست، باعث میشود تا به شخصیت او لطمه وارد شده، منزوی شود.
بار خود را بر دوش دیگران انداختن: اگر انسان بکوشد خود را سبکبال کرده، بار خود را به دوش جامعه بیندازد، در روابط اجتماعی خود دچار زیان خواهد شد و به زودی محبوبیت خود را از دست خواهد داد.
بازگو کردن مشکلات: برخی از افراد جامعه اگر کوچکترین مشکلی متوجهشان گردد، زمین و زمان را به هم میزنند و از کاه کوه ساخته و به هر کسی آن را بازگو میکنند. این افراد سفره دل خود را جلو هر کسی پهن نموده با او درد دل میکنند و اسرارخانواده و فرزندانشان را با دیگران در میان میگذارند و در واقع با تیشه بر پیکر شخصیت خود میکوبند. امام صادق(ع) به مفضل چنین سفارش نمود: ای مفضل! از بازگو کردن شرح حال خود برای مردم دوری کن؛ زیرا اگر چنین کنی نزد مردم ذلیل و خوار میشوی[۹]. در هر حال انسان باید تلاش کند از مواضع اتهام بپرهیزد و از سخن و حرکتی که موجب میشود شخصیت انسان یا دوستانش آسیب ببیند، پرهیز کند[۱۰].
وحدت شخصیت بر این معنا تأکید دارد که هر کسی منحصر به فرد و تقسیم نشدنی است. افکار، احساسات و اعمال فرد همگی به سمت هدف خاصی هدایت شدهاند و در خدمت مقصود خاصی هستند. رفتار گسیخته وجود ندارد. چنانچه همۀ اعمال فرد در رابطه با هدف نهایی برتری یا موفقیت در نظر گرفته شود، میتوان دریافت که آنها منسجم و معنی دار هستند و انسجام و وحدت فرد منتظر نسبت به بقیۀ افراد ملموستر است زیرا به سمت هدف غایی یعنی ظهور موعود مصلح متوجه است[۱۱].
یکی از مؤلفههای بهداشت روانی رشد شخصیت و خودشکوفایی است. شکوفایی، در لغت به معنای گشودن، شکافته شدن و از خود بیرون آمدن است و در اصطلاح، به رشد همه جانبۀ روح، جسم و روان به صورت هماهنگ و یکنواخت گویند. بنابراین، خودشکوفایی به معنای آن است که شخص از همۀ ظرفیتها و توانمندیهای خویش بهره گیرد[۱۲]. رشد شخصیت، رشد و ارتقای الگوهای رفتاری است که موجب متمایز شدن فرد میشود و با جلو رفتن روحیات، عادات و محیط فرد اتفاق میافتد[۱۳].
↑«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.
↑«و گفتارشان جز این نبود که (می) گفتند: پروردگارا! از گناهان ما و گزافکاریها که در کار خویش کردهایم در گذر و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز گردان» سوره آل عمران، آیه ۱۴۷.
↑«و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستادهایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم» سوره فرقان، آیه ۳۲.
↑«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
↑«ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷.
↑«آیا درنیافتهای که خداوند چگونه به کلمهای پاک مثل میزند که همگون درختی پاک است، ریشهاش پابرجاست و شاخهاش سر بر آسمان دارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.