بدون خلاصۀ ویرایش
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[عمرو بن جموح بن زید بن کعب بن سلمه انصاری]]، [[اهل | [[عمرو بن جموح بن زید بن کعب بن سلمه انصاری]]، [[اهل مدینه]] و از [[قبیله خزرج]] و تیره [[بنی سلمه]] بوده است. [[عمرو]] در میان خاندانش مردی محترم و [[بخشنده]] بود و به همین سبب موقعیت بسزایی داشت. لذا هنگامی که برخی از بستگانش در اولین [[ملاقات]] به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} رسیدند، [[پیامبر]] {{صل}} از آنها پرسید: بزرگ [[خاندان]] شما کیست؟ گفتند: مردی [[بخیل]] به نام [[جد بن قیس]] است. پیامبر {{صل}} فرمود: "چه [[مرضی]] از [[بخل]] بدتر است؟" سپس فرمود: "رئیس شما عمرو بن جموح، همان مرد سفید اندامی که موهای به هم پیچیده دارد، باشد". پس از آنکه [[ریاست]] عمرو بر [[قبیله]] مسلم شد؛ شعرای قبیله در مدحش اشعاری سرودند که این ابیات از آن جمله است: پیامبر {{صل}} به یک نفر از ما گفت: [[رئیس]] شما کیست؟ در حالی که گفتار او حق بود. به او گفتند: جد بن قیس، همان کسی که او را به بخل میشناسند. هر چند از سایر جهات، [[جوانی]] [[شایسته]] است که هرگز به [[بدی]] دست دراز نکرده است. پس عمرو بن جموح را به سبب سخاوتی که دارد، [[سرور]] قرار داد. و حق عمرو است که به سبب [[بخشش]] [[سرور]] باشد. پس هرگاه گدایی نزد او بیاید تمام اموالش را میبرد در حالی که او میگوید: اینها را ببرید که فردا باز میگردد<ref>{{عربی|و قال [[رسول الله]] و الحق قوله لمن قال [[منا]] من تسمون سیدا | ||
فقالوا له جد بن قیس [[علی]] التی نبخله فیها و ان کان اسودا | فقالوا له جد بن قیس [[علی]] التی نبخله فیها و ان کان اسودا | ||
[[فتی]] ماتخطی خطوة لدنیة ولا مد فی [[یوم]] الی سوئة یدا | [[فتی]] ماتخطی خطوة لدنیة ولا مد فی [[یوم]] الی سوئة یدا | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== [[همسر]] عمرو و کشته او == | == [[همسر]] عمرو و کشته او == | ||
==عمرو بن جموح== | |||
یکی از [[شهدای جنگ احد]]، که به [[نیکی]] [[لیاقت]] و قابلیت احراز [[مقام]] والای [[شهادت]] را به خود اختصاص داد، «عمرو بن جموح» است. او چهار فرزند خود را روانه [[جهاد در راه خدا]] کرد. اما خودش چون از ناحیه چشم مشکل داشت، خانوادهاش گفتند: باید در [[خانه]] بمانی؛ زیرا معذوری و نمیتوانی در [[جنگ]] شرکت کنی، حضور پسرانت برای تو کافی است. | |||
عمرو بن جموح گفت: [[عجب]] آنان به [[بهشت]] بروند و من این جا بنشینم؟! هرگز! [[همسر]] او که هند نام داشت و دختر «[[عمرو بن حزام]]» بود، میگوید: هنگامی که همسرم عمرو از خانه خارج میشد، تا خود را به صحنه [[نبرد]] برساند، متوجه شدم چیزی زیر لب زمزمه میکند. گویا چنین میگوید: {{عربی|الله لا تردني إلى أهلي}}؛ «بار الها! مرا به خانوادهام باز مگردان». | |||
او از خانه بیرون رفت، ولی باز هم تعدادی از نزدیکانش او را از شرکت در [[جهاد]] منع کردند، لکن او گوش نداد تا به [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و عرض کرد: «ای [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[قوم]] من تصمیم دارند مرا از جنگ در کنار تو منع کنند، من [[امید]] و درخواست آن را دارم تا با همین چشم ناقص وارد بهشت شوم». | |||
پیامبر خدا{{صل}} در جواب او فرمودند: «ای عمرو! [[خدا]] تو را از شرکت در [[جهاد معذور]] کرده است، جهاد بر تو [[واجب]] نیست». | |||
عمرو به قدری [[اصرار]] ورزید تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خویشان]] و فرزندانش فرمودند: او را از شرکت در جهاد منع نکنید، شاید [[خدای تعالی]] شهادت را نصیب او کند. از این پس کسی مانع کار او نشد تا سرانجام در [[جنگ احد]] به شهادت رسید. | |||
پس از شهادت عمرو، همسرش پیکر او و یکی از فرزندانش و نیز پیکر «[[عبدالله بن حزام]]»<ref>عبدالله بن عمر بن حزام (مطابق نقل ابن شبه) و طبق نقل برخی عبدالله بن عمرو بن حزام نخستین شهید احد که پیامبر به فرزندش جابر فرمود: بر او گریه نکن، ملائکه هم چنان او را زیر بال خود داشتند تا به آسمانش بردند. بهجه النفوس و الاسرار، ج۱، ص۱۴۴، به نقل از آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۳۸۵.</ref>، برادرش را روی شتری قرار داد تا به سوی [[مدینه]] حمل کند، هنگام خروج از [[منطقه احد]] به سوی مدینه، شتر از [[حرکت]] باز ایستاد، ولی وقتی شتر را به سوی [[احد]] برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حرکت کرد. | |||
هند از این واقعه متعجب و شگفتزده شد! ناگزیر به طرف احد به محضر [[رسول الله]]{{صل}} آمد و آن حضرت را در جریان این رویداد عجیب قرار داد. | |||
حضرت فرمود: شتر [[مأمور]] است و پرسید: آیا [[عمرو بن جموح]] هنگام آمدن به احد چیزی گفت؟ | |||
[[همسر]] عمرو بن جموح پاسخ داد: آری، هنگام خروج از [[خانه]] رو به [[قبله]] ایستاد و گفت: | |||
{{عربی|اللهم لا تردني إلى أهلي و ارزقني الشهادة}}؛ خداوندا! مرا به سوی خانوادهام باز مگردان و [[شهادت]] را نصیبم فرما.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۶۹۲.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[عمرو بن جموح (مقاله)|مقاله «عمرو بن جموح»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | |||
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||