|
|
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت در قرآن]] - [[شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت در حدیث]] - [[شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت در اخلاق اسلامی]] - [[شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت در کلام اسلامی]]| پرسش مرتبط = شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت (پرسش)}} | | {{مدخل مرتبط |
| | | موضوع مرتبط = امامت |
| | | عنوان مدخل = |
| | | مداخل مرتبط = |
| | | پرسش مرتبط = امامت (پرسش) |
| | }} |
|
| |
|
| ==ادعای ناسازگاری [[حجت]] الهیانگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]]== | | == ادعای ناسازگاری حجت الهیانگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] == |
| *برخی مدعیاند که [[خاتمیت]]، پایان و [[خاتمیت]] [[حجیّت]]، [[قداست]] و پذیرش بدون مطالبه [[دلیل]] است؛ چراکه آنها جزء مختصات [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} بودند و با [[رحلت]] آن حضرتَ، دیگر ما به [[انسان|انسانی]] قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما [[حجت]] و شخصیّت حقوقی داشته باشد که دارای [[قداست]] و موجوب [[تعبد]] و [[التزام]] به آن بدون مطالبه [[دلیل]] [[واجب]] میباشد، برای اینکه [[حجیت]] ذاتی شخصیّتهای [[دینی]] به [[پیامبران]] اختصاص داشته و در [[آیین]] [[اسلام]] تنها [[حضرت محمد]]{{صل}} از آن بهرهمند بود. براین اساس، [[جایگاه]] خاصی که [[شیعه]] بر [[امامان]]{{ع}} می-دهد و آنان را دارای [[مقام]] قدسی و [[حجت الهی]] [[وصف]] میکند، با اصل [[خاتمیت]] [[تعارض]] دارد، یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در این وادی در جاهای متعدد حکمفرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی "[[غلو]]" شمرده است: آنچه ذاتی [[اسلام]] استَ، شخصیّت [[پیامبر]] و تجربه [[باطنی]] و [[اوامر و نواهی]] ناشی از آن تجارب است که با [[رحلت]] ایشان خاتمه میپذیرد و هرچه پس از آن میآید باید چنان [[تفسیر]] شود که با این اصل اصیل و رکن رکین منافات پیدا نکند. [[غالیان]] بسیار بودهاند چه آنان که [[اولیا]] [[خدا]] را رتبهای خدایی دادهاند و چه آنان که آنان را در مرتبه [[پیامبر]] نشاندهاند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص ۱۴۴.</ref>. البته پیش از او برخی دگراندیشان [[شیعی]] اشکال فوق را مطرح کرده بودند <ref>ابوالفضل برقعی سه دهه پیش با اشاره به دعای عدیله «اقوالهم حجة» نوشته است: «آیا [[جعل]] [[حجت]] به دست شما دعاسازان است یا [[حجت]] الهی را [[خدا]] باید [[حجت]] قرار دهد - [[خدا]] کجا گفته اقوال [[ائمه]] [[حجت]] است تا شما هر خرافاتی به نام [[ائمه]] و قول ایشان [[جعل]] کنید!»، (تضاد با مفاتیح، صص ۲۴و۲۵) - وی آنگاه به ظاهر یک آیه و فرازی ار [[نهج البلاغه]] استناد میکند که شرح آن در صفحات آینده خواهد آمد.</ref><ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref>.
| | برخی مدعیاند که [[خاتمیت]]، پایان و [[خاتمیت]] حجیّت، [[قداست]] و پذیرش بدون مطالبه [[دلیل]] است؛ چراکه آنها جزء مختصات [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بودند و با [[رحلت]] آن حضرتَ، دیگر ما به [[انسان|انسانی]] قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما حجت و شخصیّت حقوقی داشته باشد که دارای [[قداست]] و موجوب [[تعبد]] و [[التزام]] به آن بدون مطالبه [[دلیل]] [[واجب]] میباشد، برای اینکه حجیت ذاتی شخصیّتهای [[دینی]] به [[پیامبران]] اختصاص داشته و در [[آیین]] [[اسلام]] تنها [[حضرت محمد]] {{صل}} از آن بهرهمند بود. براین اساس، [[جایگاه]] خاصی که [[شیعه]] بر [[امامان]] {{ع}} می-دهد و آنان را دارای مقام قدسی و [[حجت الهی]] وصف میکند، با اصل [[خاتمیت]] [[تعارض]] دارد، یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در این وادی در جاهای متعدد حکمفرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی "[[غلو]]" شمرده است: آنچه ذاتی [[اسلام]] استَ، شخصیّت [[پیامبر]] و تجربه [[باطنی]] و [[اوامر و نواهی]] ناشی از آن تجارب است که با [[رحلت]] ایشان خاتمه میپذیرد و هرچه پس از آن میآید باید چنان [[تفسیر]] شود که با این اصل اصیل و رکن رکین منافات پیدا نکند. [[غالیان]] بسیار بودهاند چه آنان که [[اولیا]] [[خدا]] را رتبهای خدایی دادهاند و چه آنان که آنان را در مرتبه [[پیامبر]] نشاندهاند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص ۱۴۴.</ref>. البته پیش از او برخی دگراندیشان [[شیعی]] اشکال فوق را مطرح کرده بودند <ref>ابوالفضل برقعی سه دهه پیش با اشاره به دعای عدیله «اقوالهم حجة» نوشته است: «آیا جعل حجت به دست شما دعاسازان است یا حجت الهی را [[خدا]] باید حجت قرار دهد - [[خدا]] کجا گفته اقوال [[ائمه]] حجت است تا شما هر خرافاتی به نام [[ائمه]] و قول ایشان جعل کنید!»، (تضاد با مفاتیح، صص ۲۴و۲۵) - وی آنگاه به ظاهر یک آیه و فرازی ار [[نهج البلاغه]] استناد میکند که شرح آن در صفحات آینده خواهد آمد.</ref><ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref>. |
| * [[شبهه]] ناسازگاری [[حجیت]] انگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] در دو نکته ذیل قابل تحلیل است:
| |
| #'''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}:'''[[پیامبر اسلام]] از سوی [[خداوند]] دارای یک شخصیّت حقوقی بود که مهمترین مؤلفه آن [[خصلت]] "[[ولایت]]" است که لازمه آن، [[حق تشریع]] [[احکام]]، خطابات آمرانه، پذیرفتن [[حکم]] وی بدون مطالبه [[دلیل]] وتعدی و [[حجیت]] [[تجربه دینی]] وی در سایر افراد میباشد. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: این عنصر "عنصر مقوم شخصیّت حقوقی [[پیامبر]]" [[ولایت]] است، [[ولایت]] به معنای این است که شخصیّت شخص سخنگو [[حجت]] سخن وفرمان او باشد و این همان چیزی است که به [[خاتمیت]] مطلقاً ختم شده است - ما اینک سخن هیچکس را نمیپذیریم مگر اینکه دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. امّا [[پیامبران]] چنین نبودند؛ آنان خود پشتوانه سخن و [[فرمان]] خود بودند، [[حجت]] سرخود بودند... [[تجربه دینی]] آنان متعدی بود نه لازم، حکمش دیگران را هم شامل میشد، [[تکلیف]] آوردند، و عمل آفریناند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، صص ۱۳۳،۱۳۲.</ref>. وی تصریح میکند با [[رحلت پیامبر]] [[اسلام]]، اعتبار [[حجت الهی]] نیز پایان یافته است و این شامل اقوال [[امامان]] نیز میشود: پس از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref>.
| |
| #'''عدم [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]]{{ع}}:'''لازمه انحصار شخصیّت حقوقی و [[دینی]] به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، نفی [[حجیت]] به صورت مطلق از دیگران، وبه صورت خاص از [[امامان]] در حوزه [[دین]]، و [[تفسیر]] آن از طریق [[روایات]] است؛ چراکه در زعم مدعی تئوری فوق [[حجت]] انگاری [[کلام]] و [[تفسیر]] [[امامان]] با [[خاتمیت]] ناسازگار است. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: پس از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّت به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۳.</ref>... [[تفسیر]] کلمات [[خدا]] و [[پیامبر]] هم نمیتواند شخصی و متکی به شخصیّتها باشد، آنهم باید دسته جمعی و مستدل باشد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref>
| |
| * یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] از [[خاتمیت]] [[حجت الهی]] به مقوله [[معرفت]] و [[تفسیر]] متن [[دینی]] [[تعدی]] میکند و لازمه [[خاتمیت]] را ختم [[حجیت]] [[تفسیر]] متون [[دینی]] و به عبارتی جزمی نبودن [[معرفت دینی]] [[تفسیر]] میکند:هیچ [[کلام]] و متن [[دینی]] را هم نمیتوان چنان [[تفسیر]] کرد که [[حق]] [[ولایت]] بدین معنی را به کسی بدهد این عین تناقض است که [[رسول]] خاتم به کسی یا کسانی حقوقی را ببخشند که ناقض [[خاتمیت]] باشد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۵.</ref>
| |
| * [[پیام]] [[خاتمیت]] این است که هیچ فهمی از [[دین]] را [[فهم]] خاتم ندانیم و ار این طریق، راه این دریا را دریاهای دیگر بگشاییم و به بسط تجربه [[نبوی]] مجال بدهیم<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۵۹.</ref>
| |
| * خاتمالنبیین آمده است، اما خاتمالشارحین نیامده است. و سخن هیچکس در [[مقام]] شرح و [[تفسیر]] در [[رتبه]] [[وحی]] نمینشیند، لذا اگر چه [[دین]] خاتم داریم، اما [[فهم]] خاتم نداریم و گرچه [[دین]] کامل داریم (که مدعای درون [[دین]] است و به تبع [[تصدیق]] [[نبی]]، [[تصدیق]] میشود) امّا [[معرفت دینی]] کامل نداریم<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۴۸.</ref>
| |
| * او تصریح میکند که ما تنها در [[کلام نبوی]] دنبال [[دلیل]] نمیگردیم، امّا در [[کلام]] غیر [[پیامبر]] حتّی [[حضرت علی]]{{ع}} نیز باید ملاک پذیرش آن [[دلیل]] باشد وگرنه صرف شخصیّت [[صاحب]] سخن، حجّتآور نخواهد بود:اگر [[دلیل]] قانعکننده باشد، مدّعا را میپذیریم و اگر نباشد، دیگر مهمّ نیست که استدلالکنندهٔ [[امام علی|علی]]{{ع}} باشد یا دیگری از این پس [[دلیل]] پشتوانه سخن است نه گوینده [[صاحب]] [[کرامت]] آن<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۵.</ref>. همو در آخرین موضعگیریاش نیز [[حجیت]] قول [[امامان]] را با [[خاتمیت]] ناسازگار توصیف میکند <ref>پاسخ اوّل به بهمنپور، اوّل شهریور ۸۴، سایت بازتاب و سروش.</ref>
| |
|
| |
|
| ===نقد و بررسی===
| | [[شبهه]] ناسازگاری حجیت انگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] در دو نکته ذیل قابل تحلیل است: |
| * در تحلیل و نقد ادّعای فوق نکات ذیل در خور تأمّل است:
| | # '''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [ |
| | |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| {{مدخل وابسته}} | | {{مدخل وابسته}} |
| * [[حجت]] | | * حجت |
| * [[حجت الهی]] | | * [[حجت الهی]] |
| * [[خاتمیت]] | | * [[خاتمیت]] |
خط ۵۲: |
خط ۶۲: |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت]] | | [[رده:امامت]] |
| | [[رده:خاتمیت]] |