عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

 
(۱۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر خاتم
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبر خاتم
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبر خاتم در قرآن]] - [[عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبر خاتم در قرآن]] - [[عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] - [[عصمت پیامبر خاتم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
}}
}}


'''عصمت پیامبر خاتم{{صل}}،''' از جمله مباحثی است که در [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[اهل بیت]]{{ع}} به وضوح بیان شده است. متکلمان امامیه [[عصمت]] را شرط لازم [[نبوت]] دانسته و [[پیامبر خاتم]] را پیش و پس از تصدی منصب از ارتکاب هر نوع [[گناه]]، [[نسیان]]، [[خطا]]، [[اشتباه]] و حتی [[ترک اولی]] [[معصوم]] می‌دانند. در مقابل، مشهور متکمان [[اهل سنت]] هر چند به اصل [[معصوم]] بودن آن حضرت [[باور]] دارند اما به طور کلی هیچ‌یک از آنها قائل به عصمت مطلق [[پیامبر خاتم]]{{ع}} از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند. [[متکلمان]] عوامل مختلفی همچون [[علم]] و [[اراده]]، تمامیت عقل و مجموع علل طبیعی، [[انسانی]] و الوهی را در شمار [[منشأ عصمت]] نام برده‌اند. عصمت پیامبر خاتم{{صل}} را می‌توان با استناد به براهین عقلی و [[ادله نقلی]] اعم از [[آیات]] و [[روایات]] بی‌شماری به [[اثبات]] رساند.  
'''عصمت پیامبر خاتم{{صل}}،''' از جمله مباحثی است که در [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[اهل بیت]]{{ع}} به وضوح بیان شده است. متکلمان امامیه [[عصمت]] را شرط لازم [[نبوت]] دانسته و [[پیامبر خاتم]] را پیش و پس از تصدی منصب از ارتکاب هر نوع [[گناه]]، نسیان، [[خطا]]، [[اشتباه]] و حتی [[ترک اولی]] [[معصوم]] می‌دانند. در مقابل، مشهور متکمان [[اهل سنت]] هر چند به اصل [[معصوم]] بودن آن حضرت [[باور]] دارند اما به طور کلی هیچ‌یک از آنها قائل به عصمت مطلق [[پیامبر خاتم]]{{ع}} از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، نسیان و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند. [[متکلمان]] عوامل مختلفی همچون [[علم]] و [[اراده]]، تمامیت عقل و مجموع علل طبیعی، [[انسانی]] و الوهی را در شمار [[منشأ عصمت]] نام برده‌اند. عصمت پیامبر خاتم{{صل}} را می‌توان با استناد به براهین عقلی و [[ادله نقلی]] اعم از [[آیات]] و [[روایات]] بی‌شماری به [[اثبات]] رساند.  


== معناشناسی ==
== معناشناسی ==
خط ۲۷: خط ۲۷:


==== دیدگاه [[پیروان]] مذاهب اهل سنت حول عصمت پیامبر خاتم ====
==== دیدگاه [[پیروان]] مذاهب اهل سنت حول عصمت پیامبر خاتم ====
مشهور متکمان اهل سنت به اصل [[معصوم]] بودن [[انبیا]]{{ع}} [[باور]] دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از [[پیروان]] [[مذاهب اهل سنت]] در بحث [[عصمت]]، قائل به عصمت مطلق [[انبیا]]{{ع}} از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند. جستاری در کلمات و اقوال پیروان دیگر مذاهب اسلامی گویای آن است که از منطر ایشان تفاوت چندانی در بحث عصمت میان پیامبر خاتم با سایر انبیای الهی وجود ندارد.
مشهور متکمان اهل سنت به اصل [[معصوم]] بودن [[انبیا]]{{ع}} [[باور]] دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از [[پیروان]] [[مذاهب اهل سنت]] در بحث [[عصمت]]، قائل به عصمت مطلق [[انبیا]]{{ع}} از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، نسیان و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند. جستاری در کلمات و اقوال پیروان دیگر مذاهب اسلامی گویای آن است که از منطر ایشان تفاوت چندانی در بحث عصمت میان پیامبر خاتم با سایر انبیای الهی وجود ندارد.


برخی از حنفی‌ها با طرح ادعای اجماع، انبیا را از ارتکاب عمدی کذب و کفر، تبلیغ احکام شرع و ارشاد امت، معصوم دانسته و در عین حال آنها را از ارتکاب سهوی گناهان صغیره و حتی کبیره معصوم ندانسته‌اند<ref>سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، «شرح العقائد النسفیة»، ص۱۲۷.</ref>.
برخی از حنفی‌ها با طرح ادعای اجماع، انبیا را از ارتکاب عمدی کذب و کفر، تبلیغ احکام شرع و ارشاد امت، معصوم دانسته و در عین حال آنها را از ارتکاب سهوی گناهان صغیره و حتی کبیره معصوم ندانسته‌اند<ref>سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، «شرح العقائد النسفیة»، ص۱۲۷.</ref>.


برخی دیگر همچون اشاعره بر این باورند که خطای [[پیامبران]] از روی [[سهو]] و [[نسیان]] اشکالی ندارد و پیش از [[نبوت]]، [[ارتکاب گناه]] کبیره نیز از آنان جایز است<ref>الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، «الحصون الحمیدیة للمحافظة علی العقائد الاسلامیة»، ص۴۹.</ref>.
برخی دیگر همچون اشاعره بر این باورند که خطای [[پیامبران]] از روی [[سهو]] و نسیان اشکالی ندارد و پیش از [[نبوت]]، [[ارتکاب گناه]] کبیره نیز از آنان جایز است<ref>الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، «الحصون الحمیدیة للمحافظة علی العقائد الاسلامیة»، ص۴۹.</ref>.


وجود انبوهی از روایات منافی با عصمت پیامبر خاتم{{صل}} که زشت‌ترین و سخیف‌ترین گناهان و گاه منکرات را به آن حضرت نسبت می‌دهند در متون و منابع روایی، کلامی، تفسیری و تاریخی اهل سنت، حاکی از اعتماد آنها به راویان این احادیث و در نتیجه پذیرش مضمون آن روایات یعنی عدم عصمت پیامبر خاتم از گناه، نسیان، اشتباه و فراموشی است. هر چند برخی از ایشان همچون حشویه پا را این نیز فراتر نهاده و حتی [[کذب]] در [[شریعت]] را برای انبیا در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز می‌دانند<ref>علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱.</ref>، چه اینکه حشویه نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران [[بعثت]] یا پس از آن) از [[انبیا]]{{ع}} روا می‌دانند. بلکه با استناد به برخی [[اخبار]] موهن، صدور [[معاصی]] را نیز از [[انبیاء]]{{عم}} به [[اثبات]] می‌رسانند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۱، ص۹۰؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]].</ref>
وجود انبوهی از روایات منافی با عصمت پیامبر خاتم{{صل}} که زشت‌ترین و سخیف‌ترین گناهان و گاه منکرات را به آن حضرت نسبت می‌دهند در متون و منابع روایی، کلامی، تفسیری و تاریخی اهل سنت، حاکی از اعتماد آنها به راویان این احادیث و در نتیجه پذیرش مضمون آن روایات یعنی عدم عصمت پیامبر خاتم از گناه، نسیان، اشتباه و فراموشی است. هر چند برخی از ایشان همچون حشویه پا را این نیز فراتر نهاده و حتی [[کذب]] در [[شریعت]] را برای انبیا در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز می‌دانند<ref>علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱.</ref>، چه اینکه حشویه نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران [[بعثت]] یا پس از آن) از [[انبیا]]{{ع}} روا می‌دانند. بلکه با استناد به برخی [[اخبار]] موهن، صدور [[معاصی]] را نیز از [[انبیاء]]{{عم}} به [[اثبات]] می‌رسانند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۱، ص۹۰؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]].</ref>
خط ۳۹: خط ۳۹:
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
{{اصلی|منشأ عصمت}}
{{اصلی|منشأ عصمت}}
در اینکه منشأ عصمت چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا [[معصومان]] در مقام عمل به [[اختیار]] خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از [[خطا]] و [[نسیان]] نیز در [[امان]] باشند، دیدگاه‌های مختلفی از سوی [[متکلمان]] [[اسلامی]] مطرح شده است:
در اینکه منشأ عصمت چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا [[معصومان]] در مقام عمل به [[اختیار]] خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از [[خطا]] و نسیان نیز در [[امان]] باشند، دیدگاه‌های مختلفی از سوی [[متکلمان]] [[اسلامی]] مطرح شده است:
# '''[[اجتماع]] چهار عنصر:''' برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت ([[لطف]] خفی) می‌شود که عبارت‌اند از: وجود خاصیتی در نفس یا بدن [[معصوم]]؛ [[علم]] و [[یقین]] نسبت به زیان‌ها و [[مفاسد]] [[معاصی]] و فوائد [[طاعات]]؛ [[وحی]] یا [[الهام]] مستمرّ به معصومان، [[بینش]] ایشان نسبت به [[حقیقت]] [[معاصی]] و [[طاعات]] را موکد و عمیق می‌سازد؛ توجه به اینکه در صورت [[ترک اولی]] و راجح، مورد مواخذه و سخت‌گیری [[الهی]] قرار خواهد گرفت<ref>حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.</ref>.
# '''[[اجتماع]] چهار عنصر:''' برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت ([[لطف]] خفی) می‌شود که عبارت‌اند از: وجود خاصیتی در نفس یا بدن [[معصوم]]؛ [[علم]] و [[یقین]] نسبت به زیان‌ها و [[مفاسد]] [[معاصی]] و فوائد [[طاعات]]؛ [[وحی]] یا [[الهام]] مستمرّ به معصومان، [[بینش]] ایشان نسبت به [[حقیقت]] [[معاصی]] و [[طاعات]] را موکد و عمیق می‌سازد؛ توجه به اینکه در صورت [[ترک اولی]] و راجح، مورد مواخذه و سخت‌گیری [[الهی]] قرار خواهد گرفت<ref>حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.</ref>.
# '''[[علم خاص]]:''' بسیاری از [[اندیشوران اسلامی]]، [[منشأ عصمت]] را نوعی خاصّ از [[علم]] و [[آگاهی]] می‌دانند<ref>طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.</ref>.
# '''[[علم خاص]]:''' بسیاری از [[اندیشوران اسلامی]]، [[منشأ عصمت]] را نوعی خاصّ از [[علم]] و [[آگاهی]] می‌دانند<ref>طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.</ref>.
خط ۷۴: خط ۷۴:
بحث از [[قلمرو عصمت]] [[پیامبر خاتم]] و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن تا عصر [[امامان اهل بیت]]{{ع}} دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید [[ائمه]] در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت پیامبر و امام بوده است<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۶۹.</ref>.
بحث از [[قلمرو عصمت]] [[پیامبر خاتم]] و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن تا عصر [[امامان اهل بیت]]{{ع}} دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید [[ائمه]] در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت پیامبر و امام بوده است<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۶۹.</ref>.


برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عده‌ای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] می‌دانستند. به شماری از آنها توجه کنید:
برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این واقعیت است که عده‌ای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] می‌دانستند. به شماری از آنها توجه کنید:
# [[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمون‌های متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]] {{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به [[کودکی]] یا [[نوجوانی]] و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} است. این روایات که به وسیله [[راویان]] مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شده‌اند، بیانگر این مطلب‌اند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم {{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با [[کودکان]] بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. [[تطهیر]] قلب پیامبر اکرم {{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل می‌کند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را [[تطهیر]] کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، می‌نویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم {{صل}} است.</ref>. بی‌گمان نقل این [[روایت‌ها]] به دست صحابه‌ای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن [[حضرت]] حکایت می‌کند؛
# [[روایات]] مربوط به «شق الصدر» در منابع [[اهل سنت]] با مضمون‌های متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]] {{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به کودکی یا نوجوانی و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} است. این روایات که به وسیله راویان مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شده‌اند، بیانگر این مطلب‌اند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم {{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با کودکان بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. تطهیر قلب پیامبر اکرم {{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل می‌کند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را تطهیر کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، می‌نویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم {{صل}} است.</ref>. بی‌گمان نقل این [[روایت‌ها]] به دست صحابه‌ای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن حضرت حکایت می‌کند؛
# گروهی از [[صحابه]] روایت‌هایی را نقل کرده‌اند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم {{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمه‌هایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمه‌هایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمه‌های پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگی‌های [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمی‌کند». پیامبر اکرم {{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک می‌شدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل می‌شد که صدا می‌زد: ای محمد {{صل}}، دست نگه‌دار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل می‌کند که پیامبر خدا {{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگ‌ها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحت‌تر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان می‌شد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقل‌ها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقل‌های دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شده‌ام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]] {{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان می‌دهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایت‌ها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمون‌های روشن آنها حکایت می‌کند؛
# گروهی از [[صحابه]] روایت‌هایی را نقل کرده‌اند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم {{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] عرب پیش از اسلام، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به اصرار عمه‌هایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمه‌هایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمه‌های پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگی‌های [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمی‌کند». پیامبر اکرم {{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک می‌شدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل می‌شد که صدا می‌زد: ای محمد {{صل}}، دست نگه‌دار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل می‌کند که پیامبر خدا {{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگ‌ها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، عموی پیامبر از ایشان خواست تا ازار را بر کتف خود اندازد تا راحت‌تر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن حضرت عریان می‌شد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقل‌ها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقل‌های دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شده‌ام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]] {{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان می‌دهند، و خبرهای غیبی آن حضرت که بیانگر ارتباط ویژه ایشان با [[خداوند]] ـ پیش از بعثت ـ است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایت‌ها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمون‌های روشن آنها حکایت می‌کند؛
# در برخی منابع آمده است که [[امام علی]] {{ع}} از پیامبر خدا {{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا {{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوش‌هایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>.
# در برخی منابع آمده است که [[امام علی]] {{ع}} از پیامبر خدا {{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی رسوم [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس عروسی یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا {{صل}} نشست تا آن مراسم را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوش‌هایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|ف"َضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ"}}؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴. نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>.
# در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] از [[همراهی]] دائم [[اسرافیل]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} - به مدت سه سال پیش از [[نبوت]] ایشان - خبر داده شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛
# در برخی منابع تاریخی [[اهل سنت]] از [[همراهی]] دائم [[اسرافیل]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} ـ به مدت سه سال پیش از [[نبوت]] ایشان ـ خبر داده شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛
# [[امام علی]] {{ع}} می‌فرمایند: از همان [[زمان]] که [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر باز گرفتند، [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از [[فرشتگان]] خویش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به راه‌های [[بزرگواری]]، [[درستی]] و [[اخلاق نیکو]] سوق دهد. من همچون سایه‌ای به دنبال آن [[حضرت]] {{صل}} حرکت می‌کردم، و او هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق نیکو را برای من آشکار می‌ساخت و مرا [[فرمان]] می‌داد که به او [[اقتدا]] کنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>؛
# [[امام علی]] {{ع}} می‌فرمایند: از همان [[زمان]] که [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر باز گرفتند، [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از [[فرشتگان]] خویش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به راه‌های [[بزرگواری]]، [[درستی]] و [[اخلاق نیکو]] سوق دهد. من همچون سایه‌ای به دنبال آن حضرت {{صل}} حرکت می‌کردم، و او هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق نیکو را برای من آشکار می‌ساخت و مرا [[فرمان]] می‌داد که به او [[اقتدا]] کنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>؛
# [[ابن اسحاق]] در [[سیره]] خود [[رشد]] و نمو پیامبر اکرم {{صل}} را چنین گزارش می‌دهد که [[پیامبر خدا]] {{صل}} می‌بالید، در حالی که خداوند او را از امور [[ناپسند]] [[جاهلی]] [[حفظ]] می‌کرد. از این رو، آن حضرت دورترین [[مردم]] از [[اخلاق جاهلی]] بود<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاقی، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۸. نیز ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۰.</ref>.
# ابن اسحاق در [[سیره]] خود [[رشد]] و نمو پیامبر اکرم {{صل}} را چنین گزارش می‌دهد که [[پیامبر خدا]] {{صل}} می‌بالید، در حالی که خداوند او را از امور ناپسند [[جاهلی]] [[حفظ]] می‌کرد. از این رو، آن حضرت دورترین [[مردم]] از اخلاق جاهلی بود<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاقی، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۸. نیز ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۰.</ref>. چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم {{صل}} از قذارت‌ها و آداب و رسوم جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم {{صل}} از قذارت‌ها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
 
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند»<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند»<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>


'''عصمت پس از تصدی منصب (نبوت):'''  
'''عصمت پس از تصدی منصب (نبوت):'''  


یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبر خاتم از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ عصمت در [[تفسیر]] و تبیین وحی؛ [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و [[فراموشی]] در انجام [[تکالیف]] شخصی و [[اجتماعی]] و [[عصمت از گناه]].
یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبر خاتم از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ عصمت در [[تفسیر]] و تبیین وحی؛ [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و فراموشی در انجام [[تکالیف]] شخصی و [[اجتماعی]] و [[عصمت از گناه]].


=== گستره متعلق (ابعاد [[عصمت]]) ===
=== گستره متعلق (ابعاد [[عصمت]]) ===
خط ۹۳: خط ۹۳:
==== [[عصمت عملی]] ====
==== [[عصمت عملی]] ====
# '''[[عصمت از گناهان]] صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب:''' تمامی متکلمان [[شیعه]] پیامبران خاتم را از انجام کلیه [[گناهان]] صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای [[متکلمان]] [[اهل سنت]] در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبر خاتم از گناهان قبل از رسیدن به [[مقام نبوت]] و نیز در جواز یا عدم جواز [[ارتکاب گناهان]] صغیره پس از تصدی [[نبوت]]، وجود داشته است<ref>[[مهدی فرمانیان|فرمانیان، مهدی]]، [[عصمت امامان شیعه (مقاله)|عصمت امامان شیعه]]، [[معارف کلامی شیعه (کتاب)|معارف کلامی شیعه]]، ص۱۹.</ref>.
# '''[[عصمت از گناهان]] صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب:''' تمامی متکلمان [[شیعه]] پیامبران خاتم را از انجام کلیه [[گناهان]] صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای [[متکلمان]] [[اهل سنت]] در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبر خاتم از گناهان قبل از رسیدن به [[مقام نبوت]] و نیز در جواز یا عدم جواز [[ارتکاب گناهان]] صغیره پس از تصدی [[نبوت]]، وجود داشته است<ref>[[مهدی فرمانیان|فرمانیان، مهدی]]، [[عصمت امامان شیعه (مقاله)|عصمت امامان شیعه]]، [[معارف کلامی شیعه (کتاب)|معارف کلامی شیعه]]، ص۱۹.</ref>.
# '''[[عصمت از سهو]]:''' [[مرحوم صدوق]] به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود [[روایات]] فراوانی مبنی بر وقوع [[سهو]] و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، [[ضرورت عصمت]] آن حضرت از [[اشتباه]] در [[نماز]]<ref>ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و نیز [[خواب]] ماندن از نماز<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.</ref>را [[نفی]] می‌کند. اما پس از او مرحوم [[شیخ مفید]] قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز<ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.</ref> و به طور کلی عمل به [[دین]] را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. روشن است که اعتقاد به عصمت امام از سهو که جانشین پیامبر خاتم است به طریق اولی مستلزم اعتقاد به عصمت خود پیامبر خواهد بود.
# '''[[عصمت از سهو]]:''' [[مرحوم صدوق]] به همراهو استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود [[روایات]] فراوانی مبنی بر وقوع [[سهو]] و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، [[ضرورت عصمت]] آن حضرت از [[اشتباه]] در [[نماز]]<ref>ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و نیز [[خواب]] ماندن از نماز<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.</ref>را [[نفی]] می‌کند. اما پس از او مرحوم [[شیخ مفید]] قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز<ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.</ref> و به طور کلی عمل به [[دین]] را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. روشن است که اعتقاد به عصمت امام از سهو که جانشین پیامبر خاتم است به طریق اولی مستلزم اعتقاد به عصمت خود پیامبر خواهد بود.
# '''[[عصمت از نسیان]]:''' فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]]{{ع}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در آن رخ نمی‌دهد. اگر رسول در گرفتن [[وحی]]، حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن مصونیت نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی ابلاغ [[رسالت]] حاصل نمی‌شود.
# '''[[عصمت از نسیان]]:''' فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]]{{ع}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و فراموشی در آن رخ نمی‌دهد. اگر رسول در گرفتن [[وحی]]، حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن مصونیت نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی ابلاغ [[رسالت]] حاصل نمی‌شود.
# '''[[عصمت از ترک اولی]] و [[ترک مستحبات]]:''' مسأله [[عصمت]] از ترک مستحبات و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایت‌ها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۷۰.</ref>
# '''[[عصمت از ترک اولی]] و [[ترک مستحبات]]:''' مسأله [[عصمت]] از ترک مستحبات و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایت‌ها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۷۰.</ref>


خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
# '''ادله قرآنی:'''
# '''ادله قرآنی:'''
## '''آیات مشتمل بر عصمت پیامبران:''' در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسان‌های برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسه‌های ابلیس]] نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان [[واقعی]] خدا، [[ثابت]] می‌نماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
## '''آیات مشتمل بر عصمت پیامبران:''' در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسان‌های برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، نسیان و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسه‌های ابلیس]] نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، [[ثابت]] می‌نماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.
### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.
### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[ امر]] فرموده نیز قابل استفاده است.
### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[امر]] فرموده نیز قابل استفاده است.
### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
### '''تاکید بر عدم ارتکاب [[فراموشی]]''': آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از [[نسیان]] و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
### '''تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی''': آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
# '''ادله روایی:'''
# '''ادله روایی:'''
## '''روایات مشتمل بر عصمت انبیاء:''' در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref> از جمله آنها روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمی‌کنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاک‌اند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref>
## '''روایات مشتمل بر عصمت انبیاء:''' در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref> از جمله آنها روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمی‌کنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاک‌اند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref>
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
# بر اساس شأن نزولی دیگر، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} کنیزی داشت به نام [[ماریه]] قبطیه که گاه نزد او می‌رفت؛ ولی [[عایشه]] و [[حفصه]] از روی [[حسادت]]، این رفت و آمد را نمی‌پسندیدند و هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} را با ماریه می‌دیدند، ناراحت می‌شدند. این جریان موجب آزار و اذیت ماریه توسط آن دو زن شد، حضرت نیز برای تسکین خاطر [[همسران]] خود، [[سوگند]] یاد نمود که دیگر نزد ماریه نرود<ref>تفسیر البصائر، ج۴۷، ص۳۹۹-۴۰۱؛ تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.</ref>.
# بر اساس شأن نزولی دیگر، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} کنیزی داشت به نام [[ماریه]] قبطیه که گاه نزد او می‌رفت؛ ولی [[عایشه]] و [[حفصه]] از روی [[حسادت]]، این رفت و آمد را نمی‌پسندیدند و هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} را با ماریه می‌دیدند، ناراحت می‌شدند. این جریان موجب آزار و اذیت ماریه توسط آن دو زن شد، حضرت نیز برای تسکین خاطر [[همسران]] خود، [[سوگند]] یاد نمود که دیگر نزد ماریه نرود<ref>تفسیر البصائر، ج۴۷، ص۳۹۹-۴۰۱؛ تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.</ref>.
# '''مقصود از [[تحریم]]؛ خودداری شخصی، نه حرام [[الهی]]''': مراد از تحریم در این آیه، خودداری کردن است، نه اینکه حلال الهی را حرام بداند. پس [[تفسیر آیه]] چنین می‌شود: برای تو سزاوار نیست به کسب [[رضایت]] دیگران [[همت]] گماری؛ بلکه این [[وظیفه]] دیگران است که در کسب [[خشنودی]] تو کوشا باشند تا تو آسوده خاطر به وظایف الهی خود بپردازی<ref>ر.ک: محمدصدیق قنوجی بخاری، فتح البیان، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>. این معنای تحریم، در [[آیات قرآن]] نیز کاربرد دارد، مانند: {{متن قرآن|وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ...}}<ref>«و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: می‌خواهید شما را به خانواده‌ای رهنمون شوم که او را برای شما نگه‌دارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۱۲.</ref> و آیه {{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً}}<ref>«(خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان می‌شوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۶.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا...}}<ref>«و بر (مردم) شهری که ما نابودشان کرده‌ایم حرام (و محال) است که (در رستخیز) بازنگردند؛ (آنان بی‌گمان باز می‌گردند)» سوره انبیاء، آیه ۹۵.</ref> ممکن است گفته شود، با توجه به مطالب مذکور، پس چرا [[خداوند]] با بیانی [[عتاب]] آلود [[پیامبر]] را مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: "چرا کاری را که خداوند [[حلال]] کرده، حرام می‌نمایی؟"
# '''مقصود از [[تحریم]]؛ خودداری شخصی، نه حرام [[الهی]]''': مراد از تحریم در این آیه، خودداری کردن است، نه اینکه حلال الهی را حرام بداند. پس [[تفسیر آیه]] چنین می‌شود: برای تو سزاوار نیست به کسب [[رضایت]] دیگران [[همت]] گماری؛ بلکه این [[وظیفه]] دیگران است که در کسب [[خشنودی]] تو کوشا باشند تا تو آسوده خاطر به وظایف الهی خود بپردازی<ref>ر.ک: محمدصدیق قنوجی بخاری، فتح البیان، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>. این معنای تحریم، در [[آیات قرآن]] نیز کاربرد دارد، مانند: {{متن قرآن|وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ...}}<ref>«و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: می‌خواهید شما را به خانواده‌ای رهنمون شوم که او را برای شما نگه‌دارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۱۲.</ref> و آیه {{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً}}<ref>«(خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان می‌شوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۶.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا...}}<ref>«و بر (مردم) شهری که ما نابودشان کرده‌ایم حرام (و محال) است که (در رستخیز) بازنگردند؛ (آنان بی‌گمان باز می‌گردند)» سوره انبیاء، آیه ۹۵.</ref> ممکن است گفته شود، با توجه به مطالب مذکور، پس چرا [[خداوند]] با بیانی [[عتاب]] آلود [[پیامبر]] را مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: "چرا کاری را که خداوند [[حلال]] کرده، حرام می‌نمایی؟"
# '''چنین خطایی در واقع، [[مدح]] شبیه به [[ذم]] است'''؛ یعنی سخن خداوند آن است که: پیامبر! تو چقدر دلسوز و [[مهربانی]] و و چقدر بر همسرانت [[شفقت]] می‌ورزی و [[سعی]] می‌کنی [[رضایت]] خاطر آنها را- هر چند با تحمل [[سختی]] و [[مشقت]] بر خود فراهم سازی؟<ref>تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۷۲؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۳.</ref>. در [[حقیقت]]، این [[آیه]]، مدح پیامبر است و مذمّت کسانی که این [[مشکلات]] را بر او [[تحمیل]] می‌کنند. سپس، خداوند در [[آیات]] بعد، برای رعایت حال پیامبر، به او [[فرمان]] می‌دهد که قسم خویش را نقض کند، تا لازم نباشد برای [[آسایش]] همسرانش، خود را در مضیقه قرار دهد. از بعضی [[روایات]] استفاده می‌شود که حضرت، بعد از نزول آیه {{متن قرآن|قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ...}}<ref>«خداوند، برای شما گشودن سوگندهایتان را (با دادن کفّاره) اجازه داده است» سوره تحریم، آیه ۲.</ref> برده‌ای را به عنوان [[کفاره]] قسم [[آزاد]] نمود و آن‌چه را از طریق قسم بر خود حرام کرده بود، حلال نمود<ref>تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۵.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۱۳۳-۱۳۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۸۵-۴۹۱.</ref>
# '''چنین خطایی در واقع، [[مدح]] شبیه به ذم است'''؛ یعنی سخن خداوند آن است که: پیامبر! تو چقدر دلسوز و [[مهربانی]] و و چقدر بر همسرانت [[شفقت]] می‌ورزی و [[سعی]] می‌کنی [[رضایت]] خاطر آنها را- هر چند با تحمل [[سختی]] و [[مشقت]] بر خود فراهم سازی؟<ref>تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۷۲؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۳.</ref>. در [[حقیقت]]، این [[آیه]]، مدح پیامبر است و مذمّت کسانی که این [[مشکلات]] را بر او [[تحمیل]] می‌کنند. سپس، خداوند در [[آیات]] بعد، برای رعایت حال پیامبر، به او [[فرمان]] می‌دهد که قسم خویش را نقض کند، تا لازم نباشد برای [[آسایش]] همسرانش، خود را در مضیقه قرار دهد. از بعضی [[روایات]] استفاده می‌شود که حضرت، بعد از نزول آیه {{متن قرآن|قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ...}}<ref>«خداوند، برای شما گشودن سوگندهایتان را (با دادن کفّاره) اجازه داده است» سوره تحریم، آیه ۲.</ref> برده‌ای را به عنوان [[کفاره]] قسم [[آزاد]] نمود و آن‌چه را از طریق قسم بر خود حرام کرده بود، حلال نمود<ref>تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۵.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۱۳۳-۱۳۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۸۵-۴۹۱.</ref>
# '''نکوهش [[الهی]] به دلیل [[سختی]] کار''': خداوند پیامبرش را در انتخاب این راه سخت که هیچ‌گونه ایرادی در آن نیست، تنها به دلیل [[مشقت]] آن سرزنش می‌کند<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۵.</ref>.
# '''نکوهش [[الهی]] به دلیل [[سختی]] کار''': خداوند پیامبرش را در انتخاب این راه سخت که هیچ‌گونه ایرادی در آن نیست، تنها به دلیل [[مشقت]] آن سرزنش می‌کند<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۵.</ref>.
# '''سرزنش در امور شخصی حضرت با آثار مفید''': این عتاب‌ها مربوط به امور زندگی شخصی آن حضرت است و شامل هیچ [[حکم]] و دستوری نیست؛ افزون بر آنکه [[وحی]] منحصر در [[وحی قرآنی]] نمی‌شود. از این رو ممکن بود [[عتاب]] و سرزنش در وحی دیگری نزول می‌یافت، اما از آنجا که این‌گونه عتاب‌ها، چیزی از مقام و جایگاه آن حضرت نمی‌کاهد، بلکه می‌توان فایده و نتیجه مثبت از آن به دست آورد، به صورت وحی قرآنی نازل شده است<ref>ر.ک: محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، ص۶۷.</ref>.
# '''سرزنش در امور شخصی حضرت با آثار مفید''': این عتاب‌ها مربوط به امور زندگی شخصی آن حضرت است و شامل هیچ [[حکم]] و دستوری نیست؛ افزون بر آنکه [[وحی]] منحصر در [[وحی قرآنی]] نمی‌شود. از این رو ممکن بود [[عتاب]] و سرزنش در وحی دیگری نزول می‌یافت، اما از آنجا که این‌گونه عتاب‌ها، چیزی از مقام و جایگاه آن حضرت نمی‌کاهد، بلکه می‌توان فایده و نتیجه مثبت از آن به دست آورد، به صورت وحی قرآنی نازل شده است<ref>ر.ک: محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، ص۶۷.</ref>.
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
# '''[[اجازه]] دادن؛ نوعی [[ترک اولی]]''': این اجازه دادن، [[لغزش]] نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار می‌آمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر می‌شد تا [[دروغ‌گویی]] آنان بهتر آشکار می‌گشت و [[مردم]] آنان را بهتر می‌شناختند و به [[حقیقت]] کارشان پی می‌بردند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.</ref>. از آنجا که [[حضرت رسول]] {{صل}} [[فرماندهی]] کل قوا را بر عهده داشت، می‌توانست به هر کسی در مورد نیآمدن و [[کناره‌گیری]] از [[جهاد]] اجازه دهد و دستور ویژه‌ای از طرف [[خداوند]] در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا [[مصلحت]] بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار می‌شد. در نتیجه، [[مسلمانان]] [[تکلیف]] خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا می‌ساختند. پس باید گفت این [[اجازه]]، تنها [[ترک اولی]] بوده است و هرگز نمی‌توان آن را لغزشی در سیره رفتاری [[حضرت رسول]] {{صل}} به شمار آورد<ref>ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.</ref>.  
# '''[[اجازه]] دادن؛ نوعی [[ترک اولی]]''': این اجازه دادن، [[لغزش]] نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار می‌آمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر می‌شد تا [[دروغ‌گویی]] آنان بهتر آشکار می‌گشت و [[مردم]] آنان را بهتر می‌شناختند و به [[حقیقت]] کارشان پی می‌بردند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.</ref>. از آنجا که [[حضرت رسول]] {{صل}} [[فرماندهی]] کل قوا را بر عهده داشت، می‌توانست به هر کسی در مورد نیآمدن و [[کناره‌گیری]] از [[جهاد]] اجازه دهد و دستور ویژه‌ای از طرف [[خداوند]] در این زمینه صادر نشده بود. گفتنی است اجازه ندادن به آنان، چه بسا [[مصلحت]] بیشتری در برداشت؛ زیرا در این فرض، رسوایی آنان آشکار می‌شد. در نتیجه، [[مسلمانان]] [[تکلیف]] خود را با آنان یکسره، و خط خود را از آنان جدا می‌ساختند. پس باید گفت این [[اجازه]]، تنها [[ترک اولی]] بوده است و هرگز نمی‌توان آن را لغزشی در سیره رفتاری [[حضرت رسول]] {{صل}} به شمار آورد<ref>ر.ک: محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۱، ص۱۲۴.</ref>.  
# '''پذیرش [[اذن]] حضرت از سوی [[خداوند]]''': با در نظر گرفتن آیاتی از [[قرآن]] <ref>همچون سوره نور، آیه ۶۲؛ سوره توبه، آیه ۶۱؛ سوره نساء، آیه ۹۴</ref>، می‌توان در این [[آیه]] به [[تفسیری]] پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر [[اثبات]] [[لغزش]] در [[پیامبران]] نخواهد بود. این دیدگاه، با برخی دیدگاه‌های پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به [[آیات]] گوناگون [[قرآنی]] است؛ گرچه [[تفسیر]] {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ}} در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا [[مفسران]] از تعبیر {{متن قرآن|لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} نوعی [[سرزنش]] برداشت می‌کنند؛ حال سرزنشی محبت‌آمیز و نمایانگر [[کرامت]] یا سرزنش [[حقیقی]]»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۴۷-۴۵۳.</ref>.
# '''پذیرش [[اذن]] حضرت از سوی [[خداوند]]''': با در نظر گرفتن آیاتی از [[قرآن]] <ref>همچون سوره نور، آیه ۶۲؛ سوره توبه، آیه ۶۱؛ سوره نساء، آیه ۹۴</ref>، می‌توان در این [[آیه]] به [[تفسیری]] پذیرفتنی دست یافت که در نتیجه، آیه دلیلی بر [[اثبات]] [[لغزش]] در [[پیامبران]] نخواهد بود. این دیدگاه، با برخی دیدگاه‌های پیشین همخوان است و ویژگی آن، همان استناد به [[آیات]] گوناگون [[قرآنی]] است؛ گرچه [[تفسیر]] {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ}} در این دیدگاه بسیار برخلاف ظاهر است؛ زیرا [[مفسران]] از تعبیر {{متن قرآن|لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} نوعی [[سرزنش]] برداشت می‌کنند؛ حال سرزنشی محبت‌آمیز و نمایانگر [[کرامت]] یا سرزنش [[حقیقی]]»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۴۷-۴۵۳.</ref>.
# '''خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است''': این [[شبهه]] در واقع ناشی از بی‌دقتی در زبان‌شناسی [[قرآن کریم]] و شیوه مفاهمه و مکالمه آن می‌باشد. با اندک تأملی در [[آیه]]، آشکار می‌گردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و [[ستایش]] از ایشان - به خاطر [[شفقت]] و [[مهربانی]] بی‌اندازه آن گرامی نسبت به [[مردم]] - صادر شده و به اصطلاح، "[[مدح]] شبیه به [[ذم]]" است. چنانکه فی‌المثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتاب‌آلود مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: چرا فلان دانش‌آموز خاطی را از کلاس [[اخراج]] نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ [[عتاب]] نما، بدان معناست که تو ([[معلم]]) آن‌چنان نسبت به دانش‌آموزانت [[لطف]] و [[مرحمت]] داری که حتی حاضر نمی‌شوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال [[عتاب]] به [[پیامبر]]، متخلفین از [[جهاد]] و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را می‌گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته‌اند<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۶۲. </ref>. از این رو [[امام]] رضا‌{{ع}} می‌فرمایند: این [[آیه]] به شیوه خطاب {{عربی|ایاک اعنی و اسمعی یا جاره}} نازل شده است<ref>ر.ک: عیون‌اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱. </ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۱۸؛ [[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۴.</ref>
# '''خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است''': این [[شبهه]] در واقع ناشی از بی‌دقتی در زبان‌شناسی [[قرآن کریم]] و شیوه مفاهمه و مکالمه آن می‌باشد. با اندک تأملی در [[آیه]]، آشکار می‌گردد که این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و [[ستایش]] از ایشان - به خاطر [[شفقت]] و [[مهربانی]] بی‌اندازه آن گرامی نسبت به [[مردم]] - صادر شده و به اصطلاح، "[[مدح]] شبیه به ذم" است. چنانکه فی‌المثل مدیر مدرسه، معلمی را با ظاهری عتاب‌آلود مورد خطاب قرار داده، می‌گوید: چرا فلان دانش‌آموز خاطی را از کلاس [[اخراج]] نکردی، تا همه او را بشناسند؟ این مدحِ [[عتاب]] نما، بدان معناست که تو ([[معلم]]) آن‌چنان نسبت به دانش‌آموزانت [[لطف]] و [[مرحمت]] داری که حتی حاضر نمی‌شوی افراد خطاکار را نیز رسوا کنی. به واقع، در قال [[عتاب]] به [[پیامبر]]، متخلفین از [[جهاد]] و کسانی که بدون داشتن عذری، اجازه شرکت نکردن در جهاد را می‌گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته‌اند<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۴۶؛ المیزان، ج۹ ص۲۸۵؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۶۲. </ref>. از این رو [[امام]] رضا‌{{ع}} می‌فرمایند: این [[آیه]] به شیوه خطاب {{عربی|ایاک اعنی و اسمعی یا جاره}} نازل شده است<ref>ر.ک: عیون‌اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۱. </ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۱۸؛ [[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۴.</ref>


=== آیات ۱ و ۲ سوره فتح ===
=== آیات ۱ و ۲ سوره فتح ===
خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:
پاسخ‌های متعددی به این شبهه داداه شده که البته برخی از آنها دارای اشکالات و ایراداتی است و قابل استناد نیستند.
پاسخ‌های متعددی به این شبهه داداه شده که البته برخی از آنها دارای اشکالات و ایراداتی است و قابل استناد نیستند.


# '''پاسخ نخست:''' [[حقیقت]] این است که نه "[[ذنب]]" در این آیه به معنای ارتکاب [[حرام]] و [[مخالفت]] با امر مولوی است و نه "غفران" به معنای رفع [[عقاب]] از مستحق آن، می‌باشد؛ زیرا در این [[آیات]]، غفران ذنب متقدم و متأخر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[دلیل]] [[فتح مکّه]] دانسته شده است. حال آنکه، هیچ رابطه‌ای بین اعطای [[پیروزی]] و [[بخشش گناهان]] [[شرعی]] نیست و معنا ندارد گفته شود "ما تو را [[پیروز]] کردیم تا [[گناهان]] پیشین و پسین تو را بیامرزیم" به طور حتم در این آیه، ذنب و همچنین [[مغفرت]] در معنای لغوی خود به کار رفته‌اند. معنای لغوی ذنب، عبارت است از: "هر کاری که دارای پیامدهای ناگوار باشد". و [[مغفرت]] هم به معنای "بر چیزی [[پوشش]] نهادن" است.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۲۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۲.</ref>
# '''پاسخ نخست:''' [[حقیقت]] این است که نه "[[ذنب]]" در این آیه به معنای ارتکاب [[حرام]] و [[مخالفت]] با امر مولوی است و نه "غفران" به معنای رفع عقاب از مستحق آن، می‌باشد؛ زیرا در این [[آیات]]، غفران ذنب متقدم و متأخر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[دلیل]] [[فتح مکّه]] دانسته شده است. حال آنکه، هیچ رابطه‌ای بین اعطای [[پیروزی]] و [[بخشش گناهان]] [[شرعی]] نیست و معنا ندارد گفته شود "ما تو را [[پیروز]] کردیم تا [[گناهان]] پیشین و پسین تو را بیامرزیم" به طور حتم در این آیه، ذنب و همچنین [[مغفرت]] در معنای لغوی خود به کار رفته‌اند. معنای لغوی ذنب، عبارت است از: "هر کاری که دارای پیامدهای ناگوار باشد". و [[مغفرت]] هم به معنای "بر چیزی [[پوشش]] نهادن" است.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۲۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۲.</ref>
# '''پاسخ دوم''': گناه [[قوم]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد آن حضرت: «[[ذنب]]» مصدر است و مصدر گاهی به فاعل و گاهی به مفعولش اضافه می‌شود؛ در این [[آیه]] به مفعولش اضافه شده است. پس مراد از «ذنب» همان گناهی است که قوم پیامبر درباره حضرت روا داشتند و ایشان را (در جریان [[حدیبیه]]) از ورود به [[مکه]] بازداشتند؛ ولی [[خداوند]] این نقصان را با [[فتح مکه]] از حضرت برداشت و آن را جزای جهادش در فتح مکه قرار داد<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۹، ص۳۱۴؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۷، ص۳۲۴.</ref>. بنابراین آیه این سان [[تفسیر]] می‌شود: «خداوند گناهی که [[مشرکان]] در [[حق]] تو مرتکب شده‌اند - که تو را از ورود به مکه و [[مسجدالحرام]] بازداشتند - می‌آمرزد و راه ورود به مکه و مسجدالحرام را به روی تو می‌گشاید»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.این پاسخ با ظاهر آیه همخوان نیست؛ زیرا در این دو آیه [[خداوند متعال]]، پیامبر {{صل}} را مخاطب قرار داده و فتح مبین را از آن حضرتش دانسته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>.
# '''پاسخ دوم''': گناه [[قوم]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد آن حضرت: «[[ذنب]]» مصدر است و مصدر گاهی به فاعل و گاهی به مفعولش اضافه می‌شود؛ در این [[آیه]] به مفعولش اضافه شده است. پس مراد از «ذنب» همان گناهی است که قوم پیامبر درباره حضرت روا داشتند و ایشان را (در جریان [[حدیبیه]]) از ورود به [[مکه]] بازداشتند؛ ولی [[خداوند]] این نقصان را با [[فتح مکه]] از حضرت برداشت و آن را جزای جهادش در فتح مکه قرار داد<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۹، ص۳۱۴؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۷، ص۳۲۴.</ref>. بنابراین آیه این سان [[تفسیر]] می‌شود: «خداوند گناهی که [[مشرکان]] در [[حق]] تو مرتکب شده‌اند - که تو را از ورود به مکه و [[مسجدالحرام]] بازداشتند - می‌آمرزد و راه ورود به مکه و مسجدالحرام را به روی تو می‌گشاید»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.این پاسخ با ظاهر آیه همخوان نیست؛ زیرا در این دو آیه [[خداوند متعال]]، پیامبر {{صل}} را مخاطب قرار داده و فتح مبین را از آن حضرتش دانسته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>.
# '''پاسخ سوم''': آمرزش گناه به معنای متداول: آمرزش گناه در این آیه، به همان معنای معروف خود است. مراد از «ما تقدم»، [[گناهان]] پیش از بعثت یا پیش از نزول [[سوره فتح]]<ref>ر.ک: محمود بن ابی الحسن نیشابوری، ایجاز البیان، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، ج۴، ص۷۴۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۴، ص۲۳؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۴، ص۱۲۹؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۴، ص۶۶؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر قرآن کریم، ج۴، ص۲۳۳۸ (جامع التفاسیر).</ref>، و مراد از «ما تأخر» گناهان پس از [[رسالت]] تا پایان [[عمر]] آن حضرت، یا گناهان پیش از نزول این [[سوره]] یا گناهانی است که تاکنون انجام نداده است. [[خداوند]] گناه [[پیامبر]] {{صل}} را می‌آمرزد و پیوند آن با فتح این است که خداوند [[اراده]] فرموده وسیله [[خشنودی]] حضرت را در [[دنیا]] و [[آخرت]] فراهم سازد؛ در دنیا با فتح، و در آخرت با [[آمرزش]]<ref>ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>. [[طبری]] چنین می‌نویسد: «اگر گناهی انجام نشده باشد، درخواست آمرزش آن کاری نامعقول است. پس حضرت آمرزش گناهان خود را از خداوند درخواست دارد»<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۶، ص۴۳.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] در این است که اولاً [[وعده]] آمرزش گناه پیش از ارتکاب آن بدان معناست که هرگونه تکلیفی از عهده آن حضرت برداشته شده و [[ارتکاب گناهان]] بر او رواست و این با صریح [[آیات قرآن]] ناسازگار است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ}}<ref>«ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست» سوره زمر، آیه ۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست* دست راستش را می‌گرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.</ref> و سیاق این [[آیات]] هیچ‌گونه تخصیصی را برنمی‌تابد؛ ثانیاً اطلاق [[آمرزش گناهان]]، همه آنها را در بر می‌گیرد. پس گناهانی همچون [[شرک]] و نسبت ناروا به [[خداوند]] و استهزای [[آیات الهی]] و... در گستره [[آمرزش]] قرار می‌گیرند؛ ولی چسان می‌توان پذیرفت که خداوند [[پیامبری]] را برای [[اقامه دین]] و [[اصلاح]] [[زمین]] [[مبعوث]] فرماید، آن‌گاه پس از [[پیروز]] شدنش او را در انجام دادن هر کاری [[آزاد]] گذارد و به وی وعده آمرزش هر گناهی را بدهد (این در [[باور]] هیچ کس نمی‌گنجد)<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۵.</ref>؛ ثالثاً چگونه آمرزش گناه با فتح پیوند می‌یابد؟ رابعاً در [[آیه]] می‌فرماید [[گناه]] [[آینده]] تو را می‌آمرزد؛ گناه آینده چگونه [[تفسیر]] می‌شود با توجه به اینکه آمرزش در [[آخرت]] با آمرزش گناه آینده متفاوت است؟ (آیا با وعده به آمرزش گناه در آینده، گناه تحقق می‌یابد یا اینکه گناه دیگر گناه نمی‌شود؟)؛ خامساً سخن [[طبری]] نیز نادرست است؛ زیرا در آیه سخن از درخواست آمرزش نیست، بلکه آمرزش با لام (لیغفر) بر فتح مترتب شده است.
# '''پاسخ سوم''': آمرزش گناه به معنای متداول: آمرزش گناه در این آیه، به همان معنای معروف خود است. مراد از «ما تقدم»، [[گناهان]] پیش از بعثت یا پیش از نزول [[سوره فتح]]<ref>ر.ک: محمود بن ابی الحسن نیشابوری، ایجاز البیان، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، ج۴، ص۷۴۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۴، ص۲۳؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۴، ص۱۲۹؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۴، ص۶۶؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر قرآن کریم، ج۴، ص۲۳۳۸ (جامع التفاسیر).</ref>، و مراد از «ما تأخر» گناهان پس از [[رسالت]] تا پایان [[عمر]] آن حضرت، یا گناهان پیش از نزول این [[سوره]] یا گناهانی است که تاکنون انجام نداده است. [[خداوند]] گناه [[پیامبر]] {{صل}} را می‌آمرزد و پیوند آن با فتح این است که خداوند [[اراده]] فرموده وسیله [[خشنودی]] حضرت را در [[دنیا]] و [[آخرت]] فراهم سازد؛ در دنیا با فتح، و در آخرت با [[آمرزش]]<ref>ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>. [[طبری]] چنین می‌نویسد: «اگر گناهی انجام نشده باشد، درخواست آمرزش آن کاری نامعقول است. پس حضرت آمرزش گناهان خود را از خداوند درخواست دارد»<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۶، ص۴۳.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] در این است که اولاً [[وعده]] آمرزش گناه پیش از ارتکاب آن بدان معناست که هرگونه تکلیفی از عهده آن حضرت برداشته شده و [[ارتکاب گناهان]] بر او رواست و این با صریح [[آیات قرآن]] ناسازگار است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ}}<ref>«ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست» سوره زمر، آیه ۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست* دست راستش را می‌گرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.</ref> و سیاق این [[آیات]] هیچ‌گونه تخصیصی را برنمی‌تابد؛ ثانیاً اطلاق [[آمرزش گناهان]]، همه آنها را در بر می‌گیرد. پس گناهانی همچون [[شرک]] و نسبت ناروا به [[خداوند]] و استهزای [[آیات الهی]] و... در گستره [[آمرزش]] قرار می‌گیرند؛ ولی چسان می‌توان پذیرفت که خداوند [[پیامبری]] را برای [[اقامه دین]] و [[اصلاح]] [[زمین]] [[مبعوث]] فرماید، آن‌گاه پس از [[پیروز]] شدنش او را در انجام دادن هر کاری [[آزاد]] گذارد و به وی وعده آمرزش هر گناهی را بدهد (این در [[باور]] هیچ کس نمی‌گنجد)<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۵.</ref>؛ ثالثاً چگونه آمرزش گناه با فتح پیوند می‌یابد؟ رابعاً در [[آیه]] می‌فرماید [[گناه]] [[آینده]] تو را می‌آمرزد؛ گناه آینده چگونه [[تفسیر]] می‌شود با توجه به اینکه آمرزش در [[آخرت]] با آمرزش گناه آینده متفاوت است؟ (آیا با وعده به آمرزش گناه در آینده، گناه تحقق می‌یابد یا اینکه گناه دیگر گناه نمی‌شود؟)؛ خامساً سخن [[طبری]] نیز نادرست است؛ زیرا در آیه سخن از درخواست آمرزش نیست، بلکه آمرزش با لام (لیغفر) بر فتح مترتب شده است.
# '''پاسخ چهارم''': [[آمرزش]] به معنای [[محبت]]: واژه «[[مغفرت]]» در این آیه، معنای [[رضایت]] و محبت را در بردارد؛ زیرا این امور نتیجه آمرزش را آشکار می‌سازند. بنابراین در [[تفسیر آیه]] باید گفت [[خداوند]] در آنچه به تو [[وحی]] کرده، [[رضایت]] و [[محبت]] خود را بر تو ارزانی داشته است. پیوند این [[مغفرت]] با [[فتح مکه]]، در این است که فتح مبین، میدان وسیعی را برای [[اسلام]] مهیا ساخته بود که [[مردم]] را به سوی پروردگارشان رهنمون شود و [[پیامبر]] {{صل}} هم با [[جهاد]] فراوان و تلاش بی‌امان خود، با عنایت الهی توانست به این نتیجه برسد. از این رو محبت خداوند را در آغاز این جهاد خود (پیش از فتح) و پایان آن (پس از فتح) جلب کرده است<ref>ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۱، ص۹۹.</ref>. ایراد این پاسخ در آن است که [[تفسیر]] مغفرت به رضایت و محبت و [[رحمت]]، با گفتار لغت‌شناسان ناهمخوان است و هیچ‌گونه قرینه و شاهدی نیز آن را [[همراهی]] نمی‌کند.
# '''پاسخ چهارم''': [[آمرزش]] به معنای [[محبت]]: واژه «[[مغفرت]]» در این آیه، معنای [[رضایت]] و محبت را در بردارد؛ زیرا این امور نتیجه آمرزش را آشکار می‌سازند. بنابراین در [[تفسیر آیه]] باید گفت [[خداوند]] در آنچه به تو [[وحی]] کرده، [[رضایت]] و [[محبت]] خود را بر تو ارزانی داشته است. پیوند این [[مغفرت]] با [[فتح مکه]]، در این است که فتح مبین، میدان وسیعی را برای [[اسلام]] مهیا ساخته بود که [[مردم]] را به سوی پروردگارشان رهنمون شود و [[پیامبر]] {{صل}} هم با [[جهاد]] فراوان و تلاش بی‌امان خود، با عنایت الهی توانست به این نتیجه برسد. از این رو محبت خداوند را در آغاز این جهاد خود (پیش از فتح) و پایان آن (پس از فتح) جلب کرده است<ref>ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۱، ص۹۹.</ref>. ایراد این پاسخ در آن است که [[تفسیر]] مغفرت به رضایت و محبت و [[رحمت]]، با گفتار لغت‌شناسان ناهمخوان است و هیچ‌گونه قرینه و شاهدی نیز آن را [[همراهی]] نمی‌کند.
# '''پاسخ پنجم''': فتح؛ همان گشایش قلب پیامبر {{صل}}: «شاید مقصود از فتح در این [[آیه]]، همان گشایش قلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سوی خداوند متعال باشد که ذات متعالی در مقام [[منت نهادن]] به پیامبرش بفرماید: "ما سینه تو را برای [[علوم]] و [[حکمت]] باز گردانیدیم... تا آنکه [[عقل]] و [[روحانیت]] تو بر قوای طبیعی غالب گردد... و در هیچ زمانی از [[عمر]] خود، گناهی از تو سر نزند". بنا بر این معنا، سبب که [[غلبه]] قوای [[نفسانی]] است، به جای مسبب که [[گناه]] باشد، گذارده شده؛ یعنی آنچه سبب گناه می‌شد از تو دفع کردیم و تو بر قوای طبیعی خود مظفر و منصور گردید. مؤید همین توجیه است؛ بلکه از لام {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که از آن تعلیل استفاده می‌شود که به تو فتح دادیم برای آنکه [[گناهان]] گذشته و [[آینده]] تو بخشیده شود، بی‌مناسبت خواهد گردید. چگونه [[فتح مکه]] سبب [[بخشش]] [[گناه]] می‌شود؟ گناه باید با [[توبه]] بخشیده شود، نه با فتح و فیروزی. گرچه گفته شده مورد نزول آیه پس از [[صلح حدیبیه]] بوده، طبق [[قواعد]] اصول، مورد هرگز مخصص نخواهد بود»<ref>نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۲، ص۱۹۳.</ref>. این پاسخ نارساست؛ زیرا اولاً [[تفسیر]] آمرزش گناه به از میان بردن سبب گناه، نیازمند قرینه و [[شاهد]] است؛ زیرا [[آمرزش]] در رتبه پس از گناه قرار دارد؛ در حالی که از میان بردن سبب، در رتبه پیشین است؛ ثانیاً این تفسیر با مورد نزول آیه هیچ همخوانی ندارد. گرچه مورد، مخصص نیست، تفسیر باید به گونه‌ای باشد که با مورد نزول همخوان باشد. اگر نزول آیه را در فتح مکه با صلح حدیبیه بدانیم، باید آن را به گونه‌ای تفسیر کنیم که این مورد نزول به [[فراموشی]] سپرده نشود. این [[مفسر]]، برای توجیه تفسیر خود و نقد دیگر [[تفاسیر]] می‌گوید: فتح مکه چسان می‌تواند سبب آمرزش گناه شود؟! در پاسخ باید گفت [[تفسیری]] که از آمرزش در پاسخ نخست بیان شد، پیوند آمرزش را با فتح کاملاً روشن می‌سازد.
# '''پاسخ پنجم''': فتح؛ همان گشایش قلب پیامبر {{صل}}: «شاید مقصود از فتح در این [[آیه]]، همان گشایش قلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سوی خداوند متعال باشد که ذات متعالی در مقام [[منت نهادن]] به پیامبرش بفرماید: "ما سینه تو را برای [[علوم]] و [[حکمت]] باز گردانیدیم... تا آنکه [[عقل]] و [[روحانیت]] تو بر قوای طبیعی غالب گردد... و در هیچ زمانی از [[عمر]] خود، گناهی از تو سر نزند". بنا بر این معنا، سبب که [[غلبه]] قوای [[نفسانی]] است، به جای مسبب که [[گناه]] باشد، گذارده شده؛ یعنی آنچه سبب گناه می‌شد از تو دفع کردیم و تو بر قوای طبیعی خود مظفر و منصور گردید. مؤید همین توجیه است؛ بلکه از لام {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که از آن تعلیل استفاده می‌شود که به تو فتح دادیم برای آنکه [[گناهان]] گذشته و [[آینده]] تو بخشیده شود، بی‌مناسبت خواهد گردید. چگونه [[فتح مکه]] سبب [[بخشش]] [[گناه]] می‌شود؟ گناه باید با [[توبه]] بخشیده شود، نه با فتح و فیروزی. گرچه گفته شده مورد نزول آیه پس از [[صلح حدیبیه]] بوده، طبق قواعد اصول، مورد هرگز مخصص نخواهد بود»<ref>نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۲، ص۱۹۳.</ref>. این پاسخ نارساست؛ زیرا اولاً [[تفسیر]] آمرزش گناه به از میان بردن سبب گناه، نیازمند قرینه و [[شاهد]] است؛ زیرا [[آمرزش]] در رتبه پس از گناه قرار دارد؛ در حالی که از میان بردن سبب، در رتبه پیشین است؛ ثانیاً این تفسیر با مورد نزول آیه هیچ همخوانی ندارد. گرچه مورد، مخصص نیست، تفسیر باید به گونه‌ای باشد که با مورد نزول همخوان باشد. اگر نزول آیه را در فتح مکه با صلح حدیبیه بدانیم، باید آن را به گونه‌ای تفسیر کنیم که این مورد نزول به فراموشی سپرده نشود. این [[مفسر]]، برای توجیه تفسیر خود و نقد دیگر [[تفاسیر]] می‌گوید: فتح مکه چسان می‌تواند سبب آمرزش گناه شود؟! در پاسخ باید گفت [[تفسیری]] که از آمرزش در پاسخ نخست بیان شد، پیوند آمرزش را با فتح کاملاً روشن می‌سازد.
# '''پاسخ ششم''': «[[ذنب]]» به معنای [[ترک اولی]]: گناه در این [[آیه]] به ترک اولی (کاری که ترک آن، بهتر از انجام دادن آن است) تفسیر می‌شود، ولی با توجه به [[شخصیت]] والای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از این ترک اولی با عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌}} و {{عربی|حسنات المقربین سیئات النبیین}}<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۳۸؛ محمد علی خالدی (سلطان العلما)، صفوة العرفان، ج۶، ص۸۹.</ref>. این توجیه هم دارای ایراداتی است.
# '''پاسخ ششم''': «[[ذنب]]» به معنای [[ترک اولی]]: گناه در این [[آیه]] به ترک اولی (کاری که ترک آن، بهتر از انجام دادن آن است) تفسیر می‌شود، ولی با توجه به [[شخصیت]] والای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از این ترک اولی با عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌}} و {{عربی|حسنات المقربین سیئات النبیین}}<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۳۸؛ محمد علی خالدی (سلطان العلما)، صفوة العرفان، ج۶، ص۸۹.</ref>. این توجیه هم دارای ایراداتی است.
# '''پاسخ هفتم''': [[گناه]] گذشته، همان گناه [[آدم]] {{ع}}، و گناه آینده؛ همان گناه [[امت]]: توجیه و [[تفسیر آیه]] این است که خداوند گناه گذشتگان ([[حضرت آدم]] و [[حوا]]) و آیندگان ([[امت مسلمان]]) را به [[برکت]] وجود [[مقدس]] حضرت رسول {{صل}} آمرزیده است.. ایراد این تفسیر در این است که بحث در مورد گناه و لغزش حضرت آدم {{ع}} بسان بحث درباره لغزش حضرت رسول {{صل}} است. اگر سخن از عصمت پیامبران از گناه مطرح است، تفاوتی بین [[پیامبران]] نیست؛ گرچه برخی از ایشان در این جهت و دیگر جهات، بر برخی دیگر [[برتری]] دارند. همچنین تفسیر این «ذنب» به گناه صغیره نیز کارساز نیست؛ زیرا طبق وعده الهی، گناه صغیره در صورت [[اجتناب از گناه]] کبیره، آمرزیده خواهد شد و به آمرزشی دیگر و وعده‌ای جداگانه نیازی ندارد. [[وعده خداوند]] مبنی بر [[آمرزش گناهان]] صغیره در صورت اجتناب از کبائر، در این [[آیه]] بازگو شده است: {{متن قرآن|إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ...}}<ref>«اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شده‌اید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم می‌پوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در می‌آوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.</ref>.<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۰.</ref>
# '''پاسخ هفتم''': [[گناه]] گذشته، همان گناه [[آدم]] {{ع}}، و گناه آینده؛ همان گناه [[امت]]: توجیه و [[تفسیر آیه]] این است که خداوند گناه گذشتگان ([[حضرت آدم]] و [[حوا]]) و آیندگان ([[امت مسلمان]]) را به [[برکت]] وجود [[مقدس]] حضرت رسول {{صل}} آمرزیده است.. ایراد این تفسیر در این است که بحث در مورد گناه و لغزش حضرت آدم {{ع}} بسان بحث درباره لغزش حضرت رسول {{صل}} است. اگر سخن از عصمت پیامبران از گناه مطرح است، تفاوتی بین [[پیامبران]] نیست؛ گرچه برخی از ایشان در این جهت و دیگر جهات، بر برخی دیگر [[برتری]] دارند. همچنین تفسیر این «ذنب» به گناه صغیره نیز کارساز نیست؛ زیرا طبق وعده الهی، گناه صغیره در صورت [[اجتناب از گناه]] کبیره، آمرزیده خواهد شد و به آمرزشی دیگر و وعده‌ای جداگانه نیازی ندارد. وعده خداوند مبنی بر [[آمرزش گناهان]] صغیره در صورت اجتناب از کبائر، در این [[آیه]] بازگو شده است: {{متن قرآن|إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ...}}<ref>«اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شده‌اید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم می‌پوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در می‌آوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.</ref>.<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۰.</ref>
# '''پاسخ هشتم''': [[مغفرت]]؛ همان آمرزش امت: از پاره‌ای [[روایات]] چنین برداشت می‌شود که منظور از [[آمرزش]] در این [[آیه]]، همان آمرزش [[پیروان]] [[حضرت رسول]] {{صل}} است (این [[تفسیر]] با [[تفسیری]] که در پاسخ دوم آمده است، تفاوت دارد؛ در آنجا سخن از [[گناه]] [[امت]] در مورد حضرت بود، ولی در اینجا گناه به طور کلی منظور است). برخی معتقدند که این وجه با ظاهر آیه نیز همخوانی دارد؛ زیرا تعبیر {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که به لفظ مضارع آمده، حاکی از آن است که این آمرزش در آینده ([[روز قیامت]]) انجام خواهد شد. افزون بر آن، لفظ «لک» می‌رساند که این آمرزش، به دلیل [[شفاعت]] و [[مقام محمود]] توست. [[قرآن]] از آن مقام چنین یاد می‌فرماید: {{متن قرآن|...عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا}}<ref>«و پاره‌ای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.</ref>.<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۱۲، ص۱۹۶.</ref>. این تفسیر هم دارای ایراداتی است.  
# '''پاسخ هشتم''': [[مغفرت]]؛ همان آمرزش امت: از پاره‌ای [[روایات]] چنین برداشت می‌شود که منظور از [[آمرزش]] در این [[آیه]]، همان آمرزش [[پیروان]] [[حضرت رسول]] {{صل}} است (این [[تفسیر]] با [[تفسیری]] که در پاسخ دوم آمده است، تفاوت دارد؛ در آنجا سخن از [[گناه]] [[امت]] در مورد حضرت بود، ولی در اینجا گناه به طور کلی منظور است). برخی معتقدند که این وجه با ظاهر آیه نیز همخوانی دارد؛ زیرا تعبیر {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که به لفظ مضارع آمده، حاکی از آن است که این آمرزش در آینده ([[روز قیامت]]) انجام خواهد شد. افزون بر آن، لفظ «لک» می‌رساند که این آمرزش، به دلیل [[شفاعت]] و [[مقام محمود]] توست. [[قرآن]] از آن مقام چنین یاد می‌فرماید: {{متن قرآن|...عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا}}<ref>«و پاره‌ای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.</ref>.<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۱۲، ص۱۹۶.</ref>. این تفسیر هم دارای ایراداتی است.  
# '''پاسخ نهم''': گناه گذشته حضرت در [[جنگ بدر]]، و گناه [[آینده]]، در حنین: گناه گذشته [[حضرت رسول]] {{صل}} در جنگ بدر تحقق یافته بود؛ آنجا که حضرتش به درگاه الهی عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ لَمْ تُعْبَدْ فِي الْأَرْضِ أَبَدَاً}} (در [[نقلی]] دیگر: {{متن حدیث|اللهم ان تهلک هذه العصابه من اهل الاسلام فلا تعبد بعد فی الارض ابدا}}<ref>محمدیوسف کاندھلوی، حیاة الصحابه، ج۲، ص۴۱۴.</ref>؛ «خداوندا، اگر این [[قوم]] کشته شوند، دیگر روی کره زمین [[عبادت]] تو انجام نخواهد شد». [[خداوند]] نیز [[وحی]] فرمود: ای [[پیامبر]]، از کجا این [[علم]] برای تو به وجود آمده است؟ [[گناه]] [[آینده]] حضرت هم در [[جنگ حنین]] محقق شد؛ آن هنگام که طبل [[شکست]] [[مسلمانان]] زده شد، حضرت از عباس و [[ابوسفیان]] مقداری سنگ‌ریزه گرفت و به صورت [[کافران]] پاشید که همین سبب شد آنان با چشمانی [[آلوده]] از میدان [[کارزار]] فرار کنند. حضرت پس از این ماجرا، با سر دادن ندا، مسلمانان را گرد آورد و فرمود: اگر این کار را نمی‌کردم، آنان هرگز شکست نمی‌خوردند. خداوند با فرستادن [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ...}}<ref>«...و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند.».. سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> پیامبرش را متوجه گناه خود ساخت<ref>ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۸، ص۲۶۳.</ref>.این تفسیر هم دارای ایراداتی است.
# '''پاسخ نهم''': گناه گذشته حضرت در [[جنگ بدر]]، و گناه [[آینده]]، در حنین: گناه گذشته [[حضرت رسول]] {{صل}} در جنگ بدر تحقق یافته بود؛ آنجا که حضرتش به درگاه الهی عرضه داشت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ لَمْ تُعْبَدْ فِي الْأَرْضِ أَبَدَاً}} (در [[نقلی]] دیگر: {{متن حدیث|اللهم ان تهلک هذه العصابه من اهل الاسلام فلا تعبد بعد فی الارض ابدا}}<ref>محمدیوسف کاندھلوی، حیاة الصحابه، ج۲، ص۴۱۴.</ref>؛ «خداوندا، اگر این [[قوم]] کشته شوند، دیگر روی کره زمین [[عبادت]] تو انجام نخواهد شد». [[خداوند]] نیز [[وحی]] فرمود: ای [[پیامبر]]، از کجا این [[علم]] برای تو به وجود آمده است؟ [[گناه]] [[آینده]] حضرت هم در [[جنگ حنین]] محقق شد؛ آن هنگام که طبل [[شکست]] [[مسلمانان]] زده شد، حضرت از عباس و [[ابوسفیان]] مقداری سنگ‌ریزه گرفت و به صورت [[کافران]] پاشید که همین سبب شد آنان با چشمانی [[آلوده]] از میدان [[کارزار]] فرار کنند. حضرت پس از این ماجرا، با سر دادن ندا، مسلمانان را گرد آورد و فرمود: اگر این کار را نمی‌کردم، آنان هرگز شکست نمی‌خوردند. خداوند با فرستادن [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ...}}<ref>«...و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند.».. سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> پیامبرش را متوجه گناه خود ساخت<ref>ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۸، ص۲۶۳.</ref>.این تفسیر هم دارای ایراداتی است.
خط ۲۵۴: خط ۲۵۴:
'''پاسخ نخست: فرضی بودن قضیه''': در آیه به حضرت نسبت شرک داده نشده، بلکه فرض آن مطرح شده است؛ یعنی [[خداوند متعال]] می‌داند. پیامبرانش هرگز در راه شرک گام نخواهند نهاد، اما با این بیان ایشان را مورد خطاب قرار می‌دهد. فرض محال چه بسا برای هدفی [[عقلی]] در گفتار آورده می‌شود، مانند آیه شریفه {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>؛ ولی [[ایمان آوردن]] اجباری نیست<ref>ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۳.</ref> و در قضیه شرطیه لازم نیست هر دو جزء موجود باشد؛ یعنی ممکن است هیچ کدام از مقدم و [[تالی]] در قضیه شرطیه محقق نباشند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۴، جزء ۲۷، ص۱۴.</ref>، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>. پس وجود این فرض در این آیه، هرگز [[عصمت پیامبران]] {{عم}} را [[نفی]] نمی‌کند؛ زیرا هیچ‌گاه نمی‌توان جمله شرطیه را دلیل بر [[اثبات]] موضوعی دانست. این بدان معنا نیست که خطاب را صوری بدانیم، بلکه می‌توان گفت این خطاب به [[نبی]] [[اسلام]] و دیگر [[پیامبران الهی]] خطابی [[حقیقی]] است؛ چراکه آن حضرات، همگی بر ایمان به خداوند و دوری از [[شرک]] مکلف‌اند و هرگز آنان را روا نیست تا به پیشنهاد [[مشرکان]]، به [[عبادت]] خدایان روی آورند و اینکه [[پیامبران]] معصوم‌اند، هرگز خطاب [[تکلیف]] را از ایشان منصرف نمی‌سازد؛ زیرا با وجود [[عصمت]]، باز [[اختیار]] و قدرتشان بر [[گناه]] همچنان باقی است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۶۲-۱۶۴؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref>
'''پاسخ نخست: فرضی بودن قضیه''': در آیه به حضرت نسبت شرک داده نشده، بلکه فرض آن مطرح شده است؛ یعنی [[خداوند متعال]] می‌داند. پیامبرانش هرگز در راه شرک گام نخواهند نهاد، اما با این بیان ایشان را مورد خطاب قرار می‌دهد. فرض محال چه بسا برای هدفی [[عقلی]] در گفتار آورده می‌شود، مانند آیه شریفه {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>؛ ولی [[ایمان آوردن]] اجباری نیست<ref>ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۳.</ref> و در قضیه شرطیه لازم نیست هر دو جزء موجود باشد؛ یعنی ممکن است هیچ کدام از مقدم و [[تالی]] در قضیه شرطیه محقق نباشند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۴، جزء ۲۷، ص۱۴.</ref>، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>. پس وجود این فرض در این آیه، هرگز [[عصمت پیامبران]] {{عم}} را [[نفی]] نمی‌کند؛ زیرا هیچ‌گاه نمی‌توان جمله شرطیه را دلیل بر [[اثبات]] موضوعی دانست. این بدان معنا نیست که خطاب را صوری بدانیم، بلکه می‌توان گفت این خطاب به [[نبی]] [[اسلام]] و دیگر [[پیامبران الهی]] خطابی [[حقیقی]] است؛ چراکه آن حضرات، همگی بر ایمان به خداوند و دوری از [[شرک]] مکلف‌اند و هرگز آنان را روا نیست تا به پیشنهاد [[مشرکان]]، به [[عبادت]] خدایان روی آورند و اینکه [[پیامبران]] معصوم‌اند، هرگز خطاب [[تکلیف]] را از ایشان منصرف نمی‌سازد؛ زیرا با وجود [[عصمت]]، باز [[اختیار]] و قدرتشان بر [[گناه]] همچنان باقی است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۶۲-۱۶۴؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref>


'''پاسخ دوم: دیگران؛ مخاطبان [[واقعی]]''': این خطاب، نوعی [[ادب]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است؛ ولی در واقع تهدیدی برای دیگران شمرده می‌شود؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} به [[عصمت الهی]] از [[لغزش‌ها]] [[معصوم]] است<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۷۹۰.</ref>.
'''پاسخ دوم: دیگران؛ مخاطبان واقعی''': این خطاب، نوعی [[ادب]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است؛ ولی در واقع تهدیدی برای دیگران شمرده می‌شود؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} به [[عصمت الهی]] از [[لغزش‌ها]] [[معصوم]] است<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۷۹۰.</ref>.


این پاسخ چنین نقد شده است: مخاطب حقیقی این گونه خطاب‌ها همان پیامبران‌اند؛ زیرا آنان همانند دیگران بر دوری از شرک و... مکلف‌اند و از آنجا که عصمت با اختیار سازگاری دارد، پس توجه این خطاب به آنان هیچ گونه محذوری را در بر نخواهد داشت؛ اما اینکه در پاره‌ای از [[روایات]] آمده که اینها از باب مثال معروف است که می‌گوید: {{عربی|إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة}}؛ «به در می‌گویم، دیوار تو بشنو»، چنین توجیه می‌شود که تکلیف و خطاب در ظاهر به افرادی تعلق می‌یابد که احتمال [[اطاعت]] و [[معصیت]] در آنان مطرح است، اما اگر مخاطب این خطاب [[معصومان]] باشند و دیگران نیز در این خطاب [[شریک]] آنان قرار گیرند، رسایی خطاب بیشتر خواهد بود؛ چنان که گفته شده است: {{عربی|الکنایة ابلغ من التصریح}}<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref>
این پاسخ چنین نقد شده است: مخاطب حقیقی این گونه خطاب‌ها همان پیامبران‌اند؛ زیرا آنان همانند دیگران بر دوری از شرک و... مکلف‌اند و از آنجا که عصمت با اختیار سازگاری دارد، پس توجه این خطاب به آنان هیچ گونه محذوری را در بر نخواهد داشت؛ اما اینکه در پاره‌ای از [[روایات]] آمده که اینها از باب مثال معروف است که می‌گوید: {{عربی|إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة}}؛ «به در می‌گویم، دیوار تو بشنو»، چنین توجیه می‌شود که تکلیف و خطاب در ظاهر به افرادی تعلق می‌یابد که احتمال [[اطاعت]] و [[معصیت]] در آنان مطرح است، اما اگر مخاطب این خطاب [[معصومان]] باشند و دیگران نیز در این خطاب [[شریک]] آنان قرار گیرند، رسایی خطاب بیشتر خواهد بود؛ چنان که گفته شده است: {{عربی|الکنایة ابلغ من التصریح}}<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref>
خط ۲۸۷: خط ۲۸۷:
# بسیاری از صاحب‌نظران [[اهل سنت]]، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از [[احادیث]] موضوعه و مجعوله توسط [[کفار]] و زنادقه شمرده<ref>تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.</ref> و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این [[روایت]]، به [[زمان]] معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول [[سوره نجم]] را [[درک]] کرده باشند. نزدیک‌ترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها [[نقل]] کرده‌اند، [[ابن‌عباس]] است و حال آنکه ابن‌عباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است<ref>و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر می‌گردد<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابن‌عباس<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref> سند همه [[روایات]] افسانه غرانیق منقطع است<ref>نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.</ref>. راویان این داستان همگی از [[تابعان]] و طبقات بعد از آنها بوده و در [[زمان]] ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به [[دنیا]] نیامده بودند و از میان آنها تنها [[ابن عباس]] از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند<ref>الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref>
# بسیاری از صاحب‌نظران [[اهل سنت]]، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از [[احادیث]] موضوعه و مجعوله توسط [[کفار]] و زنادقه شمرده<ref>تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.</ref> و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این [[روایت]]، به [[زمان]] معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول [[سوره نجم]] را [[درک]] کرده باشند. نزدیک‌ترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها [[نقل]] کرده‌اند، [[ابن‌عباس]] است و حال آنکه ابن‌عباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است<ref>و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر می‌گردد<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابن‌عباس<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref> سند همه [[روایات]] افسانه غرانیق منقطع است<ref>نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.</ref>. راویان این داستان همگی از [[تابعان]] و طبقات بعد از آنها بوده و در [[زمان]] ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به [[دنیا]] نیامده بودند و از میان آنها تنها [[ابن عباس]] از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند<ref>الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref>
# این حدیث مخالف قرآن است و [[حدیث]] مخالف [[قرآن]] بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است<ref> الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.</ref> و روایات [[غرانیق]] با [[آیات قرآنی]] مخالف و ناسازگار است<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص ۳۷۶.</ref>.
# این حدیث مخالف قرآن است و [[حدیث]] مخالف [[قرآن]] بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است<ref> الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.</ref> و روایات [[غرانیق]] با [[آیات قرآنی]] مخالف و ناسازگار است<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص ۳۷۶.</ref>.
# دشمنان پیامبر که در [[دشمنی]] با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن [[مردم]] از گرد او از انواع تهمت‌ها همچون ساحر، شاعر و [[مجنون]] استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر [[ستایش]] خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref>
# دشمنان پیامبر که در [[دشمنی]] با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن [[مردم]] از گرد او از انواع تهمت‌ها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر [[ستایش]] خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۱۲۰-۱۳۱.</ref>
# به [[اجماع]] [[امت اسلام]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از تلفظ به کلمات [[کفرآمیز]] همچون [[مدح]] بت‌ها<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.</ref> و در [[تبلیغ دین]] از [[تسلط]] [[شیطان]] [[معصوم]] بوده است<ref>روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.</ref>.
# به [[اجماع]] [[امت اسلام]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از تلفظ به کلمات [[کفرآمیز]] همچون [[مدح]] بت‌ها<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.</ref> و در [[تبلیغ دین]] از [[تسلط]] [[شیطان]] [[معصوم]] بوده است<ref>روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.</ref>.
# چنین حادثه‌ای موجب تردید در [[صداقت]] و حقانیت و سلب اعتماد [[مردم]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان [[ثابت]] شد، این احتمال در همه [[آیات]] و [[روایات]] آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است [[خداوند]] که پیامبرش را برای [[تبلیغ]] فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به [[شیطان]] دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص ۳۷۶.</ref>
# چنین حادثه‌ای موجب تردید در [[صداقت]] و حقانیت و سلب اعتماد [[مردم]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان [[ثابت]] شد، این احتمال در همه [[آیات]] و [[روایات]] آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است [[خداوند]] که پیامبرش را برای [[تبلیغ]] فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به [[شیطان]] دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص ۳۷۶.</ref>
خط ۳۱۶: خط ۳۱۶:
از ظاهر [[آیه شریفه]] چنین برداشت می‌شود که [[پیامبر]] {{صل}} در حقانیت [[آیات]] نازل شده بر خود تردید داشته و [[خداوند]] با نازل کردن این آیه شریفه، تردید حضرت را برطرف فرموده است.
از ظاهر [[آیه شریفه]] چنین برداشت می‌شود که [[پیامبر]] {{صل}} در حقانیت [[آیات]] نازل شده بر خود تردید داشته و [[خداوند]] با نازل کردن این آیه شریفه، تردید حضرت را برطرف فرموده است.


'''پاسخ نخست: سازگاری این خطاب با [[یقین]]''': این نوع خطاب هرگز با وجود شک در مخاطب آن (پیامبر {{صل}}) تلازمی ندارد؛ زیرا این سان خطاب‌ها، هم با مخاطب شک‌دار سازگاری دارد و هم مخاطبان با یقین را در بر می‌گیرد. این خطاب، کنایه از آن است که خبر اعلام شده، دارای [[براهین]] گوناگونی است که اگر در یکی از آنها شکی [[نفوذ]] کند، راه‌های دیگر همچنان سالم خواهند ماند. این گونه خطاب در میان عقلا مرسوم است که گفته می‌شود اگر در این [[برهان]] شک دارید، برهان دیگری پیش روی شما قرار می‌دهیم. پس [[آیه]] این سان [[تفسیر]] می‌شود که این [[معارف]] و [[قصص]] آن چنان روشن‌اند که هیچ‌گونه شکی را بر نمی‌تابند. افزون بر همه آنها حجتی دیگر در اینجا مطرح است که [[اهل]] کتب آسمانی پیشین نیز بدان واقف‌اند. [[شاهد]] روشن بر این نکته، این است که قرآن در آیاتی دیگر، از موضوع [[بصیرت]] و [[بینه]] داشتن حضرت سخن به میان آورده است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۲۳.</ref>.
'''پاسخ نخست: سازگاری این خطاب با [[یقین]]''': این نوع خطاب هرگز با وجود شک در مخاطب آن (پیامبر {{صل}}) تلازمی ندارد؛ زیرا این سان خطاب‌ها، هم با مخاطب شک‌دار سازگاری دارد و هم مخاطبان با یقین را در بر می‌گیرد. این خطاب، کنایه از آن است که خبر اعلام شده، دارای [[براهین]] گوناگونی است که اگر در یکی از آنها شکی نفوذ کند، راه‌های دیگر همچنان سالم خواهند ماند. این گونه خطاب در میان عقلا مرسوم است که گفته می‌شود اگر در این [[برهان]] شک دارید، برهان دیگری پیش روی شما قرار می‌دهیم. پس [[آیه]] این سان [[تفسیر]] می‌شود که این معارف و قصص آن چنان روشن‌اند که هیچ‌گونه شکی را بر نمی‌تابند. افزون بر همه آنها حجتی دیگر در اینجا مطرح است که [[اهل]] کتب آسمانی پیشین نیز بدان واقف‌اند. [[شاهد]] روشن بر این نکته، این است که قرآن در آیاتی دیگر، از موضوع [[بصیرت]] و [[بینه]] داشتن حضرت سخن به میان آورده است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۲۳.</ref>.


آیه {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ...}}<ref>«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>؛ همچنین [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ}}<ref>«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.</ref>[[شاهد]] بر این است که حضرت به [[وحی]] [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشته است و این با [[شک]] سازگاری ندارد.
آیه {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ...}}<ref>«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>؛ همچنین [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ}}<ref>«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.</ref>[[شاهد]] بر این است که حضرت به [[وحی]] [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشته است و این با [[شک]] سازگاری ندارد.
خط ۳۲۷: خط ۳۲۷:
# در اواخر این [[سوره]] ([[یونس]]) می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌پرستم ولی خداوندی را می‌پرستم که جان شما را می‌ستاند و فرمان یافته‌ام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref> پس آنچه در آیه ۹۴ [[سوره یونس]] به صورت رمز آمده، در آیه ۱۰۴ همین سوره به صراحت بیان شده است؛
# در اواخر این [[سوره]] ([[یونس]]) می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌پرستم ولی خداوندی را می‌پرستم که جان شما را می‌ستاند و فرمان یافته‌ام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref> پس آنچه در آیه ۹۴ [[سوره یونس]] به صورت رمز آمده، در آیه ۱۰۴ همین سوره به صراحت بیان شده است؛
# اگر [[پیامبر]] {{صل}} در [[نبوت]] خود [[شک]] داشته باشد، دیگران به طریق اولی باید شک داشته باشند و این، [[سقوط]] کلی [[شریعت]] را به دنبال خواهد داشت؛
# اگر [[پیامبر]] {{صل}} در [[نبوت]] خود [[شک]] داشته باشد، دیگران به طریق اولی باید شک داشته باشند و این، [[سقوط]] کلی [[شریعت]] را به دنبال خواهد داشت؛
# اگر حضرت در [[نبوت]] خویش شک داشته باشد، چگونه این شک با [[اخبار]] [[اهل کتاب]] که بیشترشان [[کافر]] بوده‌اند، برطرف می‌شود؟ البته در میان اهل کتاب افراد مؤمنی نیز بوده‌اند، اما گفتارشان برای [[حضرت حجت]] نبوده است؛ به ویژه که [[تورات]] و [[انجیل]] از [[تحریف]] در [[امان]] نبوده‌اند. پس باید گفت مخاطب ظاهری [[آیه]] حضرت است، ولی مخاطب [[واقعی]]، همه امت‌اند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>.
# اگر حضرت در [[نبوت]] خویش شک داشته باشد، چگونه این شک با [[اخبار]] [[اهل کتاب]] که بیشترشان [[کافر]] بوده‌اند، برطرف می‌شود؟ البته در میان اهل کتاب افراد مؤمنی نیز بوده‌اند، اما گفتارشان برای [[حضرت حجت]] نبوده است؛ به ویژه که [[تورات]] و [[انجیل]] از [[تحریف]] در [[امان]] نبوده‌اند. پس باید گفت مخاطب ظاهری [[آیه]] حضرت است، ولی مخاطب واقعی، همه امت‌اند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>.


'''پاسخ چهارم: شبهه‌زدایی''': وجه دیگر در تبیین آیه این است که [[خداوند متعال]] می‌داند در [[دل]] حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست [[حجت]] و [[برهان]] نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرموده‌ای مرا کفایت می‌کند. نظیر این موضوع را در مورد [[حضرت عیسی]] {{ع}} شاهدیم: {{متن قرآن|أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref> که [[عیسی]] {{ع}} با پاسخش غبار [[شبهه]] را از وجود خود می‌زداید<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>.
'''پاسخ چهارم: شبهه‌زدایی''': وجه دیگر در تبیین آیه این است که [[خداوند متعال]] می‌داند در [[دل]] حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست [[حجت]] و [[برهان]] نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرموده‌ای مرا کفایت می‌کند. نظیر این موضوع را در مورد [[حضرت عیسی]] {{ع}} شاهدیم: {{متن قرآن|أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref> که [[عیسی]] {{ع}} با پاسخش غبار [[شبهه]] را از وجود خود می‌زداید<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>.
خط ۳۴۴: خط ۳۴۴:
یکی دیگر از آیاتی که توهم عدم [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] {{متن قرآن|وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> است.این گروه پنداشته‌اند که بر اساس این خطاب، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گاهی در رساندن [[وحی]] به [[مردم]] [[عجله]] کرده و قبل از تمام شدن نزول آن، به [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] [[اقدام]] می‌کرده است و روشن است که [[نهی]] [[قرآن]] از این [[کار]] بدان سبب است که این [[اقدام]] گاه موجب خطای در فهم دقیق معنا و یا خطای در رساندن [[وحی]] را به دنبال داشته که منافی با [[عصمت]] است.
یکی دیگر از آیاتی که توهم عدم [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] {{متن قرآن|وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> است.این گروه پنداشته‌اند که بر اساس این خطاب، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گاهی در رساندن [[وحی]] به [[مردم]] [[عجله]] کرده و قبل از تمام شدن نزول آن، به [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] [[اقدام]] می‌کرده است و روشن است که [[نهی]] [[قرآن]] از این [[کار]] بدان سبب است که این [[اقدام]] گاه موجب خطای در فهم دقیق معنا و یا خطای در رساندن [[وحی]] را به دنبال داشته که منافی با [[عصمت]] است.


'''پاسخ نخست: [[نهی]] از بازگو کردن [[وحی]] پیش از پایان آن''': [[تفسیر آیه]] این است که تا پیش از تمام شدن وحی، در خواندن آن [[شتاب]] مکن. در [[آیه]] ۱۶ [[سوره قیامت]] {{متن قرآن|لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ}}<ref>«زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی» سوره قیامه، آیه ۱۶.</ref> نیز این امر بازگو شده است. از ادامه آیه ۱۱۴ [[سوره طه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> چنین برداشت می‌شود که از حضرت خواسته شده است به جای [[عجله]] در خواندن، برای خود، [[افزایش علم]] را از [[خداوند]] درخواست کند؛ گرچه ایشان درباره وحی دارای [[علم اجمالی]] بود (زیرا [[قرآن]] قبلاً به گونه دفعی بر قلبش نازل شده بود)، توصیه شده است که بدان اکتفا نکند و [[علم]] بیشتر را با [[صبر]] و شنیدن تمام وحی به دست بیاورد<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۲۱۴.</ref>. از آنجا که [[پیامبر]] {{صل}} به دلیل [[عشق]] به فراگیری قرآن و [[حفظ]] آن برای [[مردم]]، گاهی هنگام دریافت وحی عجله می‌کرد و مهلت نمی‌داد تا [[جبرئیل]] سخن خود را تمام کند، در دنباله این آیه چنین به او [[تذکر]] داده می‌شود: {{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>. از برخی دیگر از [[آیات قرآن]] نیز استفاده می‌شود که [[پیامبر]] {{صل}} هنگام نزول وحی، هیجان مخصوصی داشت که سبب می‌شد. برای دریافت وحی [[عجله]] کند: {{متن قرآن|لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ}}<ref>«زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۸.</ref>. اصولاً کارهایی که شتاب‌زده انجام می‌شود، خالی از [[عیب]] و [[نقص]] نخواهد بود. قطعاً کار پیامبر {{صل}} به دلیل داشتن [[مقام عصمت]]، از [[خطا]] و [[اشتباه]] مصون بود، ولی او می‌بایست در همه چیز [[سرمشق]] و الگوی [[مردم]] می‌بود تا مردم بدانند جایی که برای دریافت وحی نباید [[شتاب]] کرد، [[تکلیف]] بقیه [[کارها]] روشن است<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۳۱۲.</ref>.
'''پاسخ نخست: [[نهی]] از بازگو کردن [[وحی]] پیش از پایان آن''': [[تفسیر آیه]] این است که تا پیش از تمام شدن وحی، در خواندن آن [[شتاب]] مکن. در [[آیه]] ۱۶ [[سوره قیامت]] {{متن قرآن|لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ}}<ref>«زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی» سوره قیامه، آیه ۱۶.</ref> نیز این امر بازگو شده است. از ادامه آیه ۱۱۴ [[سوره طه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> چنین برداشت می‌شود که از حضرت خواسته شده است به جای [[عجله]] در خواندن، برای خود، [[افزایش علم]] را از [[خداوند]] درخواست کند؛ گرچه ایشان درباره وحی دارای [[علم اجمالی]] بود (زیرا [[قرآن]] قبلاً به گونه دفعی بر قلبش نازل شده بود)، توصیه شده است که بدان اکتفا نکند و [[علم]] بیشتر را با [[صبر]] و شنیدن تمام وحی به دست بیاورد<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۲۱۴.</ref>. از آنجا که [[پیامبر]] {{صل}} به دلیل [[عشق]] به فراگیری قرآن و [[حفظ]] آن برای [[مردم]]، گاهی هنگام دریافت وحی عجله می‌کرد و مهلت نمی‌داد تا [[جبرئیل]] سخن خود را تمام کند، در دنباله این آیه چنین به او [[تذکر]] داده می‌شود: {{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>. از برخی دیگر از [[آیات قرآن]] نیز استفاده می‌شود که [[پیامبر]] {{صل}} هنگام نزول وحی، هیجان مخصوصی داشت که سبب می‌شد. برای دریافت وحی [[عجله]] کند: {{متن قرآن|لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ}}<ref>«زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۸.</ref>. اصولاً کارهایی که شتاب‌زده انجام می‌شود، خالی از [[عیب]] و [قص نخواهد بود. قطعاً کار پیامبر {{صل}} به دلیل داشتن [[مقام عصمت]]، از [[خطا]] و [[اشتباه]] مصون بود، ولی او می‌بایست در همه چیز [[سرمشق]] و الگوی [[مردم]] می‌بود تا مردم بدانند جایی که برای دریافت وحی نباید [[شتاب]] کرد، [[تکلیف]] بقیه [[کارها]] روشن است<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۳۱۲.</ref>.
در واقع در هر گفتاری باید تا پایان آن [[صبر]] داشت؛ زیرا ممکن است استثنا یا قید و تخصیصی بدان افزوده شود. پس باید درنگ بیشتر داشت<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۲۳.</ref>.
در واقع در هر گفتاری باید تا پایان آن [[صبر]] داشت؛ زیرا ممکن است استثنا یا قید و تخصیصی بدان افزوده شود. پس باید درنگ بیشتر داشت<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۱، جزء ۲۲، ص۱۲۳.</ref>.


خط ۳۸۵: خط ۳۸۵:
از ظاهر آیه و نوع خطاب آن چنین بر می‌آید که [[پیامبر خاتم]]{{صل}} از رساندن آنچه بدان مامور بوده است،[[ خوف]] داشته و [[خدای متعال]] به آن حضرت به واسطه حمایت و پشتیبانی خود، [[اطمینان]] خاطر می‌دهد. نوع خطاب حاکی از آن است که احتمال [[سرپیچی]] از آن ماموریت وجود داشته است؛ چراکه [[قرآن]] می‌فرماید اگر این [[کار]] را انجام ندهی،[[ رسالت]] [[خدا]] را به انجام نرسانده‌ای و روشن است که این مسأله با [[عصمت]] ناسازگار است.
از ظاهر آیه و نوع خطاب آن چنین بر می‌آید که [[پیامبر خاتم]]{{صل}} از رساندن آنچه بدان مامور بوده است،[[ خوف]] داشته و [[خدای متعال]] به آن حضرت به واسطه حمایت و پشتیبانی خود، [[اطمینان]] خاطر می‌دهد. نوع خطاب حاکی از آن است که احتمال [[سرپیچی]] از آن ماموریت وجود داشته است؛ چراکه [[قرآن]] می‌فرماید اگر این [[کار]] را انجام ندهی،[[ رسالت]] [[خدا]] را به انجام نرسانده‌ای و روشن است که این مسأله با [[عصمت]] ناسازگار است.


'''پاسخ نخست: [[ترس]] بر [[دین]]''': امری از سوی [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نزول یافته بود که حضرت از ترس کارشکنی [[مردم]]، [[ابلاغ]] آن را تا فرصت مناسب به تأخیر انداخت. البته این ترس هرگز به معنای ترس بر [[جان]] خود نبوده است؛ [[سیره]] آن حضرت گویای این است که در انجام دادن [[رسالت الهی]]، حفظ جان برای ایشان به هیچ وجه اهمیتی نداشته است. خداوند، خود [[شاهد]] بر این واقعیت است و در [[قرآن]] بدان [[گواهی]] می‌دهد<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا * الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}} «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است * همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس نمی‌توان گفت که حضرت به دلیل ترس بر خود این سان [[وحی]] را وانهاده است. بلکه با توجه به فراز {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} می‌توان گفت که [[ترس حضرت]]، از مردم بوده است که به گونه‌ای با حضرت به مقابله برخیزند که اساس [[رسالت]] و [[دعوت به دین]] به چالش کشیده شود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۳.</ref>. ترسی که برای اصل دین باشد، نه تنها ناروا نیست، بلکه امری شایسته و بایسته است. برخی [[انسان‌ها]] در ذات خود، از صفت [[شجاعت]] برخوردارند و کمتر می‌ترسند؛ اما بعضی بر خلاف آنان در حوادث پیش آمده سریع [[ترس]] بر وجودشان چیره می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که [[انسان]] بتواند این ترس را جهت‌دهی کند و اگر امری از امور [[دین]] را در خطر ببیند، ترس وجود او را فرا بگیرد و اگر در مورد امری [[دینی]] نیاز به [[فداکاری]] باشد، دیگر ترس برای او مفهومی نداشته باشد. ترس [[اولیای الهی]] از این قبیل است. آنان در امر دین ترسان، و در فداکاری سرآمد شجاعان‌اند؛ همچنان که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مورد [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ يُوجِسْ مُوسَى {{ع}} خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ}}<ref>محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴.</ref>؛ «[[موسی]] در مورد خود ترسی نداشت، بلکه او از [[پیروزی]] [[جاهلان]] و حاکم شدن [[دولت]] [[گمراهان]] بیمناک بود».
'''پاسخ نخست: [[ترس]] بر [[دین]]''': امری از سوی [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نزول یافته بود که حضرت از ترس کارشکنی [[مردم]]، [[ابلاغ]] آن را تا فرصت مناسب به تأخیر انداخت. البته این ترس هرگز به معنای ترس بر [[جان]] خود نبوده است؛ [[سیره]] آن حضرت گویای این است که در انجام دادن [[رسالت الهی]]، حفظ جان برای ایشان به هیچ وجه اهمیتی نداشته است. خداوند، خود [[شاهد]] بر این واقعیت است و در [[قرآن]] بدان [[گواهی]] می‌دهد<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا * الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}} «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است * همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس نمی‌توان گفت که حضرت به دلیل ترس بر خود این سان [[وحی]] را وانهاده است. بلکه با توجه به فراز {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} می‌توان گفت که ترس حضرت، از مردم بوده است که به گونه‌ای با حضرت به مقابله برخیزند که اساس [[رسالت]] و [[دعوت به دین]] به چالش کشیده شود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۳.</ref>. ترسی که برای اصل دین باشد، نه تنها ناروا نیست، بلکه امری شایسته و بایسته است. برخی [[انسان‌ها]] در ذات خود، از صفت [[شجاعت]] برخوردارند و کمتر می‌ترسند؛ اما بعضی بر خلاف آنان در حوادث پیش آمده سریع [[ترس]] بر وجودشان چیره می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که [[انسان]] بتواند این ترس را جهت‌دهی کند و اگر امری از امور [[دین]] را در خطر ببیند، ترس وجود او را فرا بگیرد و اگر در مورد امری [[دینی]] نیاز به [[فداکاری]] باشد، دیگر ترس برای او مفهومی نداشته باشد. ترس [[اولیای الهی]] از این قبیل است. آنان در امر دین ترسان، و در فداکاری سرآمد شجاعان‌اند؛ همچنان که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مورد [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ يُوجِسْ مُوسَى {{ع}} خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ}}<ref>محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴.</ref>؛ «[[موسی]] در مورد خود ترسی نداشت، بلکه او از [[پیروزی]] [[جاهلان]] و حاکم شدن [[دولت]] [[گمراهان]] بیمناک بود».


'''پاسخ دوم: اهمیت مورد [[وحی]]''': جمهور [[مفسران]]، [[آیه]] یادشده را این سان [[تفسیر]] کرده‌اند که اگر یک مورد از موارد [[رسالت]] و وحی را [[ابلاغ]] نکنی، همانند کسی هستی که هیچ موردی از آن را ابلاغ نکرده است و این از اهمیت این وحی حکایت دارد.
'''پاسخ دوم: اهمیت مورد [[وحی]]''': جمهور [[مفسران]]، [[آیه]] یادشده را این سان [[تفسیر]] کرده‌اند که اگر یک مورد از موارد [[رسالت]] و وحی را [[ابلاغ]] نکنی، همانند کسی هستی که هیچ موردی از آن را ابلاغ نکرده است و این از اهمیت این وحی حکایت دارد.
خط ۳۹۱: خط ۳۹۱:
در نقد این پاسخ گفته شده است اگر به شخصی که یک مورد از وحی را ابلاغ نکرده باشد، گفته شود هیچ موردی از وحی را ابلاغ نکرده‌ای، این سخن [[کذب]] محض خواهد بود. این نقد چنین نقد شده که ممکن است [[خداوند]] ابلاغ نکردن این مورد از وحی را به دلیل اهمیت بسیار زیاد آن، نرساندن تمام موارد وحی به شمار آورد؛ یعنی ابلاغ موارد دیگر بی‌اثر و نتیجه خواهد شد. از ظاهر آیه همین معنا برداشت می‌شود<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۲، ص۵۳.</ref>.
در نقد این پاسخ گفته شده است اگر به شخصی که یک مورد از وحی را ابلاغ نکرده باشد، گفته شود هیچ موردی از وحی را ابلاغ نکرده‌ای، این سخن [[کذب]] محض خواهد بود. این نقد چنین نقد شده که ممکن است [[خداوند]] ابلاغ نکردن این مورد از وحی را به دلیل اهمیت بسیار زیاد آن، نرساندن تمام موارد وحی به شمار آورد؛ یعنی ابلاغ موارد دیگر بی‌اثر و نتیجه خواهد شد. از ظاهر آیه همین معنا برداشت می‌شود<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۲، ص۵۳.</ref>.


پرسشی که در این [[آیه شریفه]] رخ می‌نماید، این است که فراز {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> معنایی نخواهد داشت؛ زیرا معلوم است که اگر حضرت ابلاغ رسالت نکرده باشد، ابلاغ رسالت نکرده است. این جمله تکرار همان جمله پیشین است. پس این فراز، مفید چه معنایی خواهد بود؟ برخی در مقام پاسخ‌گویی، این نوع [[سخن گفتن]] را نوعی مبالغه دانسته‌اند؛ چنان که [[ابوالنجم]] می‌گوید: {{عربی|انا ابوالنجم و شعری شعری}}. معنای این سخن آن است که [[شعر]] من در کمال و [[فصاحت]] به مرتبه‌ای رسیده است که وقتی گفته شود این شعر من است، [[مدح]] و [[ستایش]] آن به حد اعلای خود رسیده است. در این [[آیه]] نیز می‌توان گفت برای ترک [[تبلیغ وحی]]، تهدیدی بالاتر از این نیست که گفته شود تبلیغ وحی ترک شده است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۲، ص۵۳.</ref>.
پرسشی که در این [[آیه شریفه]] رخ می‌نماید، این است که فراز {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> معنایی نخواهد داشت؛ زیرا معلوم است که اگر حضرت ابلاغ رسالت نکرده باشد، ابلاغ رسالت نکرده است. این جمله تکرار همان جمله پیشین است. پس این فراز، مفید چه معنایی خواهد بود؟ برخی در مقام پاسخ‌گویی، این نوع [[سخن گفتن]] را نوعی مبالغه دانسته‌اند؛ چنان که [[ابوالنجم]] می‌گوید: {{عربی|انا ابوالنجم و شعری شعری}}. معنای این سخن آن است که [[شعر]] من در کمال و [[فصاحت]] به مرتبه‌ای رسیده است که وقتی گفته شود این شعر من است، [[مدح]] و [[ستایش]] آن به حد اعلای خود رسیده است. در این [[آیه]] نیز می‌توان گفت برای ترک تبلیغ وحی، تهدیدی بالاتر از این نیست که گفته شود تبلیغ وحی ترک شده است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۲، ص۵۳.</ref>.


این گفتار این گونه نقد شده است: اگر مراد از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}}، [[اصل دین]] یا مجموع آن باشد، [[شبهه]] تکرار مطرح می‌شود. [[تشبیه]] این آیه به سخن ابو النجم نیز نادرست است؛ چون این سان سخن گفتن در موارد [[عام و خاص]] و مطلق و مقید کارساز است تا یکی بودن موارد را برساند. مثلاً سخن ابوالنجم چنین [[تفسیر]] می‌شود که شعر من در این [[زمان]] همان شعر من در زمان گذشته است؛ یعنی گذشت زمان خللی در ذوق شعری من ایجاد نکرده است؛ اما آیه چنین نیست؛ زیرا بر فرض آنکه آیه در اول [[بعثت]] نازل شده باشد، [[دین]] امر واحدی خواهد بود و دیگر نمی‌توان گفت اگر این [[رسالت]] را [[ابلاغ]] نکنی، آن رسالت را ابلاغ نکرده‌ای (شبهه تکرار). پس باید گفت [[آیه شریفه]] در اول [[بعثت]] نازل نشده است و منظور از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ}} اصل یا مجموع [[دین]] نیست<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۵.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۱۹.</ref>
این گفتار این گونه نقد شده است: اگر مراد از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}}، اصل دین یا مجموع آن باشد، [[شبهه]] تکرار مطرح می‌شود. تشبیه این آیه به سخن ابو النجم نیز نادرست است؛ چون این سان سخن گفتن در موارد عام و خاص و مطلق و مقید کارساز است تا یکی بودن موارد را برساند. مثلاً سخن ابوالنجم چنین [[تفسیر]] می‌شود که شعر من در این [[زمان]] همان شعر من در زمان گذشته است؛ یعنی گذشت زمان خللی در ذوق شعری من ایجاد نکرده است؛ اما آیه چنین نیست؛ زیرا بر فرض آنکه آیه در اول [[بعثت]] نازل شده باشد، [[دین]] امر واحدی خواهد بود و دیگر نمی‌توان گفت اگر این [[رسالت]] را [[ابلاغ]] نکنی، آن رسالت را ابلاغ نکرده‌ای (شبهه تکرار). پس باید گفت [[آیه شریفه]] در اول [[بعثت]] نازل نشده است و منظور از {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ}} اصل یا مجموع [[دین]] نیست<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۵.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۱۹.</ref>


=== آیات امر کننده پیامبر به استغفار ===
=== آیات امر کننده پیامبر به استغفار ===
خط ۴۰۵: خط ۴۰۵:
برخی چنین تصور کرده‌اند که این آیات حاکی از عدم عصمت رسول خدا است.
برخی چنین تصور کرده‌اند که این آیات حاکی از عدم عصمت رسول خدا است.


'''پاسخ نخست: [[غفلت]] [[قلبی]]؛ [[گناه]] [[معصومان]] {{عم}}''': [[انسان]] محب در مقام [[حب]] به مرتبه‌ای دست می‌یابد که کوچک‌ترین غفلت قلبی از محبوب خود را گناهی بزرگ می‌شمارد. او در مقام عمل تمام [[وظایف]] خود را انجام می‌دهد، اما از آنجا که [[ارزش]] کار را با توجه قلبی به محبوب می‌سنجد، این سان غفلت را برای خود ناروا می‌داند؛ حتی اگر این غفلت به دلیل پرداختن به کارهای لازم [[زندگی]] همانند خوردن و... باشد. انجام دادن این نوع [[کارها]] برای انسان [[ضرورت]] دارد، اما در [[وادی]] [[عشق]] و [[محبت]] رنگ گناه به خود می‌گیرد. با این نگرش، آیاتی که از [[لزوم]] [[استغفار]] (مانند آیات همین بحث) یا طلب آمرزش معصومان {{عم}} سخن می‌گویند، توجیه موجهی می‌یابند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۳۶۶؛ محمد حسینی شیرازی، تبیین القرآن، ص۴۸۶.</ref>. [[امام زین العابدین]] {{ع}} در مناجات با خداوند عرضه می‌دارد: {{متن حدیث|وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ‌}}<ref>شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص۱۲۸، مناجات خمسه عشر، مناجات ذاکرین.</ref>؛ «خداوندا، از هر لذتی که غیر از یاد تو بوده [است]، استغفار می‌کنم». از این جمله می‌توان این گونه برداشت کرد که هر کسی روحش از دلبستگی‌های مادی برهد، در [[لطافت]] و [[صفا]] و تعالی به مرحله‌ای می‌رسد که پی‌جویی هر لذتی را جز [[لذت]] [[یاد خدا]]، برای خود [[خسران]] و [[گناه]] می‌داند و از آن [[استغفار]] می‌کند. نکته دیگر این است که وقتی رابطه [[محبت]] و [[مودت]] بین دو شخص برقرار شود، محبت و [[عشق]] ایجاب می‌کند که تمام توجه [[عاشق]] به [[محبوب]] باشد؛ پس اگر به شخص دیگری نیز توجه داشته باشد، در [[حق]] [[معشوق]] و محبوب خود [[جفا]] کرده است. توقع و [[انتظار]] محبوب نیز این است که عاشق، تنها به او عشق بورزد. اگر توجه عاشق به غیر محبوب خود نیز جلب شود، او دلش را کاملاً [[وقف]] محبوب خود نکرده است<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح، سجاده‌های سلوک، نگارش کریم سبحانی، ج۲، ص۳۰۷.</ref>. با این توضیح به این نتیجه می‌رسیم که از این قبیل [[آیات]] نمی‌توان برای [[نفی]] [[عصمت پیامبران]] بهره جست.
'''پاسخ نخست: [[غفلت]] [[قلبی]]؛ [[گناه]] [[معصومان]] {{عم}}''': [[انسان]] محب در مقام [[حب]] به مرتبه‌ای دست می‌یابد که کوچک‌ترین غفلت قلبی از محبوب خود را گناهی بزرگ می‌شمارد. او در مقام عمل تمام [[وظایف]] خود را انجام می‌دهد، اما از آنجا که [[ارزش]] کار را با توجه قلبی به محبوب می‌سنجد، این سان غفلت را برای خود ناروا می‌داند؛ حتی اگر این غفلت به دلیل پرداختن به کارهای لازم [[زندگی]] همانند خوردن و... باشد. انجام دادن این نوع [[کارها]] برای انسان [[ضرورت]] دارد، اما در [[وادی]] [[عشق]] و [[محبت]] رنگ گناه به خود می‌گیرد. با این نگرش، آیاتی که از [[لزوم]] [[استغفار]] (مانند آیات همین بحث) یا طلب آمرزش معصومان {{عم}} سخن می‌گویند، توجیه موجهی می‌یابند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۳۶۶؛ محمد حسینی شیرازی، تبیین القرآن، ص۴۸۶.</ref>. [[امام زین العابدین]] {{ع}} در مناجات با خداوند عرضه می‌دارد: {{متن حدیث|وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ‌}}<ref>شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص۱۲۸، مناجات خمسه عشر، مناجات ذاکرین.</ref>؛ «خداوندا، از هر لذتی که غیر از یاد تو بوده [است]، استغفار می‌کنم». از این جمله می‌توان این گونه برداشت کرد که هر کسی روحش از دلبستگی‌های مادی برهد، در لطافت و صفا و تعالی به مرحله‌ای می‌رسد که پی‌جویی هر لذتی را جز [[لذت]] [[یاد خدا]]، برای خود [[خسران]] و [[گناه]] می‌داند و از آن [[استغفار]] می‌کند. نکته دیگر این است که وقتی رابطه [[محبت]] و [[مودت]] بین دو شخص برقرار شود، محبت و [[عشق]] ایجاب می‌کند که تمام توجه [[عاشق]] به محبوب باشد؛ پس اگر به شخص دیگری نیز توجه داشته باشد، در [[حق]] [[معشوق]] و محبوب خود جفا کرده است. توقع و [[انتظار]] محبوب نیز این است که عاشق، تنها به او عشق بورزد. اگر توجه عاشق به غیر محبوب خود نیز جلب شود، او دلش را کاملاً [[وقف]] محبوب خود نکرده است<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح، سجاده‌های سلوک، نگارش کریم سبحانی، ج۲، ص۳۰۷.</ref>. با این توضیح به این نتیجه می‌رسیم که از این قبیل [[آیات]] نمی‌توان برای [[نفی]] [[عصمت پیامبران]] بهره جست.


'''پاسخ دوم: مقصود؛ همان گناه دیگران''': گرچه خطاب [[آیه]] به آن حضرت است، مقصود افراد دیگرند. هرجا در [[قرآن]] سخن از استغفار آن حضرت مطرح شده است، شخص آن حضرت مراد نیست<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۳، ص۳۱۶ و ج۹، ص۸۷ و ۳۰۰.</ref>. یعنی مراد از گناه، همان گناه [[امت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است<ref>ر.ک: نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، تحقیق علی محمد معوض، ج۳، ص۲۱۰؛ حسین بن حسن جرجانی، تفسیر گازر: جلاء الاذهان، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، ج۸، ص۲۱۶.</ref>؛ از باب اضافه مصدر به مفعول {{عربی|ذَنْبُ أُمّتِكَ‌}} که مضاف (امت) حذف شده است و مضاف الیه (ک) در جای آن نهاده شده است. مصدر گاهی به فاعل اضافه می‌شود، مانند: {{عربی|فتح علی {{ع}} خیبراً}}؛ و گاهی به مفعول اضافه می‌شود، مانند: {{عربی|یوم قتل الحسین {{ع}}}}. در این پاسخ، چون بنا بر این است که گناه در آیه به غیر [[پیامبر]] {{صل}} نسبت داده شود، اضافه مصدر به مفعول فرض شده است.
'''پاسخ دوم: مقصود؛ همان گناه دیگران''': گرچه خطاب [[آیه]] به آن حضرت است، مقصود افراد دیگرند. هرجا در [[قرآن]] سخن از استغفار آن حضرت مطرح شده است، شخص آن حضرت مراد نیست<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۳، ص۳۱۶ و ج۹، ص۸۷ و ۳۰۰.</ref>. یعنی مراد از گناه، همان گناه [[امت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است<ref>ر.ک: نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، تحقیق علی محمد معوض، ج۳، ص۲۱۰؛ حسین بن حسن جرجانی، تفسیر گازر: جلاء الاذهان، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، ج۸، ص۲۱۶.</ref>؛ از باب اضافه مصدر به مفعول {{عربی|ذَنْبُ أُمّتِكَ‌}} که مضاف (امت) حذف شده است و مضاف الیه (ک) در جای آن نهاده شده است. مصدر گاهی به فاعل اضافه می‌شود، مانند: {{عربی|فتح علی {{ع}} خیبراً}}؛ و گاهی به مفعول اضافه می‌شود، مانند: {{عربی|"یوم قتل الحسین {{ع}}"}}. در این پاسخ، چون بنا بر این است که گناه در آیه به غیر [[پیامبر]] {{صل}} نسبت داده شود، اضافه مصدر به مفعول فرض شده است.


این [[تفسیر]] چنین [[نقد]] شده است که فراز بعدی آیه {{متن قرآن|وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ}} [[شاهد]] نادرست بودن این تفسیر است؛ زیرا اگر منظور از [[ذنب]] همان ذنب امت باشد، آمدن این فراز بی‌دلیل خواهد بود؛ مگر اینکه گفته شود مؤمنانی مانند [[یاسر]] و [[سمیه]]، همچون [[حضرت رسول]] {{صل}} مورد [[آزار مشرکان]] قرار گرفتند. پس تقدیر [[آیه]] چنین می‌شود: {{عربی|ذنب امتک فی حقک و حق المؤمنین و المؤمنات}}. اما این سخن با ظاهر آیه همخوانی ندارد و اصل عدم تقدیر با آن در تضاد است<ref>ر.ک: حسین مدرسی، تفسیر صحیح آیات موهم عدم عصمت... (پایان‌نامه)، ص۲۲۴.</ref>.
این [[تفسیر]] چنین نقد شده است که فراز بعدی آیه {{متن قرآن|وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ}} [[شاهد]] نادرست بودن این تفسیر است؛ زیرا اگر منظور از [[ذنب]] همان ذنب امت باشد، آمدن این فراز بی‌دلیل خواهد بود؛ مگر اینکه گفته شود مؤمنانی مانند [[یاسر]] و [[سمیه]]، همچون [[حضرت رسول]] {{صل}} مورد آزار مشرکان قرار گرفتند. پس تقدیر [[آیه]] چنین می‌شود: {{عربی|ذنب امتک فی حقک و حق المؤمنین و المؤمنات}}. اما این سخن با ظاهر آیه همخوانی ندارد و اصل عدم تقدیر با آن در تضاد است<ref>ر.ک: حسین مدرسی، تفسیر صحیح آیات موهم عدم عصمت... (پایان‌نامه)، ص۲۲۴.</ref>.


ایراد دیگر این [[تفسیر]] آن است که با ظاهر و سیاق آیه همخوان نیست؛ صدر آیه حضرت را به [[صبر]]، و پایان آن به [[تسبیح خداوند]] در صبحگاهان و شامگاهان امر می‌فرماید؛ اما در میان این سیاق، [[پیامبر]] {{صل}} [[مأمور]] شده است برای [[امت]] خود [[استغفار]] کند؛ آن هم امتی که در اوج فشار و آزار مشرکان در سال‌های سخت [[مکه]] بر [[ایمان]] خود [[پایداری]] ورزیده و در کنار آن حضرت مانده‌اند. این، شکستن سیاق و نادیده گرفتن آن است<ref>ر.ک: محمود طیب حسینی، «نقد دیدگاه مفسران در آیه ۵۵ غافر»، مجله مطالعات تفسیری، ش۱۹، پاییز ۱۳۹۳، ص۱۲.</ref> و تا جایی که تفسیر بدون ارتکاب خلاف ظاهر ممکن باشد، وجهی برای وانهادن تفسیر موافق ظاهر وجود ندارد.
ایراد دیگر این [[تفسیر]] آن است که با ظاهر و سیاق آیه همخوان نیست؛ صدر آیه حضرت را به [[صبر]]، و پایان آن به [[تسبیح خداوند]] در صبحگاهان و شامگاهان امر می‌فرماید؛ اما در میان این سیاق، [[پیامبر]] {{صل}} [[مأمور]] شده است برای [[امت]] خود [[استغفار]] کند؛ آن هم امتی که در اوج فشار و آزار مشرکان در سال‌های سخت [[مکه]] بر [[ایمان]] خود [[پایداری]] ورزیده و در کنار آن حضرت مانده‌اند. این، شکستن سیاق و نادیده گرفتن آن است<ref>ر.ک: محمود طیب حسینی، «نقد دیدگاه مفسران در آیه ۵۵ غافر»، مجله مطالعات تفسیری، ش۱۹، پاییز ۱۳۹۳، ص۱۲.</ref> و تا جایی که تفسیر بدون ارتکاب خلاف ظاهر ممکن باشد، وجهی برای وانهادن تفسیر موافق ظاهر وجود ندارد.
خط ۴۱۵: خط ۴۱۵:
'''پاسخ سوم: استغفار؛ همان طلب صیانت از [[گناه]]''': برخی [[مفسران]] معتقدند [[طلب آمرزش]] به معنای طلب صیانت از گناه است؛ به این بیان که «استغفر» به معنای «استعصم» است. پس مراد، آن است که طلب [[عصمت]] کن تا [[خدا]] تو را از [[گناهان]] نگاه دارد<ref>ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۸، ص۳۴۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴۳.</ref>. استغفار دو گونه است: یکی آنکه برای دفع است؛ یعنی مانع عروض [[غفلت]] و گناه می‌شود؛ دیگر آنکه برای رفع و نابودی گناه و خطای موجود است. استغفار [[معصومان]] از نوع استغفار دفعی است؛ یعنی همواره با درخواست [[آمرزش]]، [[آموزش]] عصمت دارند<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۹، ص۴۲.</ref>. مأمور شدن [[پیامبر گرامی]] {{صل}} به استغفار، بدین معنا نیست که [[گناه]] یا کاری ناپسند از آن حضرت سر زده است؛ بلکه از آن جهت است که چون [[معصومان]] {{عم}} [[معصوم]] بالذات نیستند، به [[عبادت]] و [[انابه]] و [[استغفار]] و فضل و عنایت خداوند نیازمندند و علل دوام [[عصمت]] و [[پیراستگی]] خود را با استغفار و مانند آن [[حفظ]] می‌کنند. پس استغفار برای پیشگیری از [[لغزش]] است، نه پیرایش از آن<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۰، ص۳۴۵.</ref>.
'''پاسخ سوم: استغفار؛ همان طلب صیانت از [[گناه]]''': برخی [[مفسران]] معتقدند [[طلب آمرزش]] به معنای طلب صیانت از گناه است؛ به این بیان که «استغفر» به معنای «استعصم» است. پس مراد، آن است که طلب [[عصمت]] کن تا [[خدا]] تو را از [[گناهان]] نگاه دارد<ref>ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۸، ص۳۴۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴۳.</ref>. استغفار دو گونه است: یکی آنکه برای دفع است؛ یعنی مانع عروض [[غفلت]] و گناه می‌شود؛ دیگر آنکه برای رفع و نابودی گناه و خطای موجود است. استغفار [[معصومان]] از نوع استغفار دفعی است؛ یعنی همواره با درخواست [[آمرزش]]، [[آموزش]] عصمت دارند<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۹، ص۴۲.</ref>. مأمور شدن [[پیامبر گرامی]] {{صل}} به استغفار، بدین معنا نیست که [[گناه]] یا کاری ناپسند از آن حضرت سر زده است؛ بلکه از آن جهت است که چون [[معصومان]] {{عم}} [[معصوم]] بالذات نیستند، به [[عبادت]] و [[انابه]] و [[استغفار]] و فضل و عنایت خداوند نیازمندند و علل دوام [[عصمت]] و [[پیراستگی]] خود را با استغفار و مانند آن [[حفظ]] می‌کنند. پس استغفار برای پیشگیری از [[لغزش]] است، نه پیرایش از آن<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۰، ص۳۴۵.</ref>.


این [[تفسیر]] نیز بسان تفسیر پیشین با ظاهر [[آیه]] همخوانی ندارد. آمرزش گناه، ظهور در ارتکاب آن دارد؛ پس به کدامین دلیل و [[شاهد]] به عصمت از گناه تفسیر شده است؛ بنابراین نباید استغفار حضرت را به معنای [[طلب]] صیانت از گناه دانست؛ چراکه این برخلاف ظاهر کلمه استغفار است؛ بلکه استغفار باید در همان معنای اصلی خود باشد؛ ولی گناه معصومان، هماهنگ با مقام و [[منزلت]] ایشان تفسیر شود؛ چنان که در پاسخ نخست بیان شد.
این [[تفسیر]] نیز بسان تفسیر پیشین با ظاهر [[آیه]] همخوانی ندارد. آمرزش گناه، ظهور در ارتکاب آن دارد؛ پس به کدامین دلیل و [[شاهد]] به عصمت از گناه تفسیر شده است؛ بنابراین نباید استغفار حضرت را به معنای طلب صیانت از گناه دانست؛ چراکه این برخلاف ظاهر کلمه استغفار است؛ بلکه استغفار باید در همان معنای اصلی خود باشد؛ ولی گناه معصومان، هماهنگ با مقام و [[منزلت]] ایشان تفسیر شود؛ چنان که در پاسخ نخست بیان شد.


'''پاسخ چهارم: استغفار در راستای [[ترقی]] مقام''': استغفار در این [[آیه شریفه]] در راستای ترقی [[مقامات]] است؛ به این بیان که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} معصوم بود، اما لحظه به لحظه در حال ترقی در مقامات و درجات بود و در [[کشف]] [[حقایق]] و دقایق [[دین]] نظرها داشت و اظهار آن به وقت معین [[مقید]] بود. چون از [[حقایق دین]] نظری و امری ظاهر شدی، خطاب آمدی کی چون در [[علوم]] دین تزایدی می‌یابی. [[خداوند]] فرمود: جهت ترقی مقامات استغفار کن<ref>ر.ک: محمود بن محمد حسنی واعظ (ابوالمکارم)، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، پژوهش جویا جهانبخش، ص۹۷.</ref>.
'''پاسخ چهارم: استغفار در راستای [[ترقی]] مقام''': استغفار در این [[آیه شریفه]] در راستای ترقی [[مقامات]] است؛ به این بیان که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} معصوم بود، اما لحظه به لحظه در حال ترقی در مقامات و درجات بود و در [[کشف]] [[حقایق]] و دقایق [[دین]] نظرها داشت و اظهار آن به وقت معین مقید بود. چون از حقایق دین نظری و امری ظاهر شدی، خطاب آمدی کی چون در [[علوم]] دین تزایدی می‌یابی. [[خداوند]] فرمود: جهت ترقی مقامات استغفار کن<ref>ر.ک: محمود بن محمد حسنی واعظ (ابوالمکارم)، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، پژوهش جویا جهانبخش، ص۹۷.</ref>.


ایراد این بیان نیز همان خلاف ظاهر و بی‌دلیل بودن است؛ همچنان که گفته شده استغفار از [[ترک اولی]] است؛ یعنی در این [[آیه کریمه]] از ترک اولی به عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه هر مقامی دارای آدابی است که اگر در آن اخلالی وارد آید، استغفار لازم شود<ref>ر.ک: احمد بن محمد عجیبه، البحر المدید، فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق عمر احمد الراوی، ج۵، ص۳۶۷؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۵، ص۶۱؛ محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۶، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۶، ص۶۲.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] نیز در این است که نسبت [[ترک اولی]] به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خود ترک اولی است. در صورتی که بتوان [[تفسیری]] از این گونه [[آیات]] کرد که در آن حتی از نسبت دادن ترک اولی به آن حضرت خودداری شده باشد، نمی‌توان این گونه [[تفاسیر]] را که نسبت ترک اولی به حضرت داده‌اند پذیرفت.
ایراد این بیان نیز همان خلاف ظاهر و بی‌دلیل بودن است؛ همچنان که گفته شده استغفار از [[ترک اولی]] است؛ یعنی در این [[آیه کریمه]] از ترک اولی به عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه هر مقامی دارای آدابی است که اگر در آن اخلالی وارد آید، استغفار لازم شود<ref>ر.ک: احمد بن محمد عجیبه، البحر المدید، فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق عمر احمد الراوی، ج۵، ص۳۶۷؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۵، ص۶۱؛ محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۶، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۶، ص۶۲.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] نیز در این است که نسبت [[ترک اولی]] به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خود ترک اولی است. در صورتی که بتوان [[تفسیری]] از این گونه [[آیات]] کرد که در آن حتی از نسبت دادن ترک اولی به آن حضرت خودداری شده باشد، نمی‌توان این گونه [[تفاسیر]] را که نسبت ترک اولی به حضرت داده‌اند پذیرفت.
خط ۴۶۸: خط ۴۶۸:
[[فخر رازی]] در پاسخی دیگر چنین آورده است: «آیه دلالتی بر طرد مؤمنی از سوی حضرت ندارد؛ زیرا اگر چنین شده بود، در جواب شرط، به جای {{متن قرآن|فَتَطْرُدَهُمْ}} عبارت {{عربی|فطردتهم}} به کار گرفته می‌شد...»<ref>محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۷۶.</ref>.
[[فخر رازی]] در پاسخی دیگر چنین آورده است: «آیه دلالتی بر طرد مؤمنی از سوی حضرت ندارد؛ زیرا اگر چنین شده بود، در جواب شرط، به جای {{متن قرآن|فَتَطْرُدَهُمْ}} عبارت {{عربی|فطردتهم}} به کار گرفته می‌شد...»<ref>محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۷۶.</ref>.


'''پاسخ نخست: ناسازگاری طرد [[مؤمنان]] با [[اخلاق حضرت]]''': جمله {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ}} که در آغاز [[آیه]] مورد بحث می‌خوانیم، نشان می‌دهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از [[یاران پیامبر]] {{صل}} را داشته‌اند، نه پیشنهاد تناوب [(یک [[روز]] برای آنان و [[روز]] دگر از آن ایشان)؛ زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد»<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۳.</ref>. البته این با عظمت [[خلق]] حضرت که پیش از [[سوره انعام]]، در [[سوره قلم]]، [[خداوند]] با چندین تأکید، از آن یاد کرده است، سازگاری ندارد {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. پس هر گونه [[روایت]] مخالف با این خُلق عظیم، مخالف [[قرآن]] و مطرود است و بی‌گمان پذیرش پیشنهاد طرد یا تناوب با چنین خلق عظیمی هماهنگی ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۳۰۴.</ref>.
'''پاسخ نخست: ناسازگاری طرد [[مؤمنان]] با اخلاق حضرت''': جمله {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ}} که در آغاز [[آیه]] مورد بحث می‌خوانیم، نشان می‌دهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از [[یاران پیامبر]] {{صل}} را داشته‌اند، نه پیشنهاد تناوب [(یک [[روز]] برای آنان و [[روز]] دگر از آن ایشان)؛ زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد»<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۳.</ref>. البته این با عظمت [[خلق]] حضرت که پیش از [[سوره انعام]]، در [[سوره قلم]]، [[خداوند]] با چندین تأکید، از آن یاد کرده است، سازگاری ندارد {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. پس هر گونه [[روایت]] مخالف با این خُلق عظیم، مخالف [[قرآن]] و مطرود است و بی‌گمان پذیرش پیشنهاد طرد یا تناوب با چنین خلق عظیمی هماهنگی ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۳۰۴.</ref>.


به بیانی دیگر، [[مشرکان]] در مرحله نخست با شخص [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشکل داشتند و می‌گفتند ایشان نباید [[فقیر]] باشد: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ}}<ref>«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.</ref>. آنان در مرحله بعدی به تحقیر مؤمنان فقیر روی آوردند و از حضرت خواستند که از آنان فاصله بگیرد؛ ولی [[رسول خدا]] {{صل}} با [[الهام]] از [[وحی]] با این منطق نیز [[مبارزه]] کرد. [[سیره]] آن حضرت، جمع میان صفت سلبی۔ یعنی طرد نکردن [[پارسایان]] تهی دست ـ و وصف ایجابی - یعنی جذب مؤمنان به عنوان [[اصحاب]]، نه به عنوان [[مرید]] و [[شاگرد]] ـ بود.
به بیانی دیگر، [[مشرکان]] در مرحله نخست با شخص [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشکل داشتند و می‌گفتند ایشان نباید [[فقیر]] باشد: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ}}<ref>«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.</ref>. آنان در مرحله بعدی به تحقیر مؤمنان فقیر روی آوردند و از حضرت خواستند که از آنان فاصله بگیرد؛ ولی [[رسول خدا]] {{صل}} با [[الهام]] از [[وحی]] با این منطق نیز [[مبارزه]] کرد. [[سیره]] آن حضرت، جمع میان صفت سلبی۔ یعنی طرد نکردن [[پارسایان]] تهی دست ـ و وصف ایجابی - یعنی جذب مؤمنان به عنوان [[اصحاب]]، نه به عنوان مرید و شاگرد ـ بود.


پس ساحت قدسی حضرت از این [[لغزش]]، [[پاک]] و [[منزه]] است؛ اما توجیه این خطاب به حضرت این است که مصحح توجه [[امر و نهی]] و تعلق [[تکلیف]]، [[اختبار]] [[مکلف]] است و هرگز [[عصمت]] او مانع از توجه دستور تکلیفی به او نخواهد بود، هر چند صدور [[مأمور]] به از او عادتاً [[واجب]] و ضروری، و ارتکاب منهی عنه نسبت به وی عادتاً ممتنع است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۲۹۱ و ۲۹۶.</ref>.
پس ساحت قدسی حضرت از این [[لغزش]]، [[پاک]] و [[منزه]] است؛ اما توجیه این خطاب به حضرت این است که مصحح توجه [[امر و نهی]] و تعلق [[تکلیف]]، [[اختبار]] [[مکلف]] است و هرگز [[عصمت]] او مانع از توجه دستور تکلیفی به او نخواهد بود، هر چند صدور [[مأمور]] به از او عادتاً [[واجب]] و ضروری، و ارتکاب منهی عنه نسبت به وی عادتاً ممتنع است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۲۹۱ و ۲۹۶.</ref>.
خط ۵۳۸: خط ۵۳۸:
'''پاسخ نهم: برداشتن [[غفلت]] درباره [[احکام]]''': برداشتن غفلت و [[نادانی]] درباره [[احکام الهی]]؛ به این بیان که وزر به معنای سنگینی بار [[رسالت]] است؛ اما از آنجا که حضرت [[امی]] بود و از احکام الهی [[آگاهی]] نداشت، [[خداوند]] این سنگینی را از دوش حضرتش برگرفت<ref>ر.ک: محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۷، ص۴۶۱؛ نعمت الله محمود نخجوانی، الفواتح الالهیه، ج۲، ص۵۱۷.</ref>.
'''پاسخ نهم: برداشتن [[غفلت]] درباره [[احکام]]''': برداشتن غفلت و [[نادانی]] درباره [[احکام الهی]]؛ به این بیان که وزر به معنای سنگینی بار [[رسالت]] است؛ اما از آنجا که حضرت [[امی]] بود و از احکام الهی [[آگاهی]] نداشت، [[خداوند]] این سنگینی را از دوش حضرتش برگرفت<ref>ر.ک: محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۷، ص۴۶۱؛ نعمت الله محمود نخجوانی، الفواتح الالهیه، ج۲، ص۵۱۷.</ref>.


ایراد این تفسیر این است که بر پایه قاعده «قبح [[عقاب]] بلابیان» نمی‌توان [[جهل]] به احکام الهی پیش از بعشت را وزر و سنگینی دانست. [[احساس]] سنگینی بار [[مسئولیت]]، در پرتو آگاهی از احکام پدیدار می‌شود، نه آنکه ندانستن، بار گرانی شمرده شود.
ایراد این تفسیر این است که بر پایه قاعده «قبح عقاب بلابیان» نمی‌توان [[جهل]] به احکام الهی پیش از بعشت را وزر و سنگینی دانست. [[احساس]] سنگینی بار [[مسئولیت]]، در پرتو آگاهی از احکام پدیدار می‌شود، نه آنکه ندانستن، بار گرانی شمرده شود.


'''پاسخ دهم: پاکسازی [[قلب]] حضرت''': برخی [[مفسران]] اهل سنت، تفسیر این [[آیه]] را با موضوع شست‌وشوی قلب حضرت در دوران کودکی به دست [[فرشته وحی]] پیوند می‌دهند. مسلم در صحیح خود آورده است: پیامبر {{صل}} در کودکی با [[کودکان]] سرگرم [[بازی]] بود که [[جبرئیل]] او را گرفت و سینه‌اش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب حضرت خارج ساخت و گفت این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس آن را در تشتی طلایی با آب [[زمزم]] شست‌وشو داد و جمع کرد و به جایگاه اصلی‌اش باز گرداند. انس می‌گوید من اثر آن دوخته شدن را در سینه حضرت مشاهده کرده‌ام<ref>مسلم بن الحجاج نیشابوری، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج۱، ص۱۹۶.</ref>.این تفسیر با آیاتی که نفوذ و تسلط شیطان بر انبیا را غیر ممکن دانسته نقض شده و بر اساس روایاتی است که به لحاظ سندی و دلالی دچار ایرادات عمده هستند<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۶۵-۴۷۲.</ref>.
'''پاسخ دهم: پاکسازی [[قلب]] حضرت''': برخی [[مفسران]] اهل سنت، تفسیر این [[آیه]] را با موضوع شست‌وشوی قلب حضرت در دوران کودکی به دست فرشته وحی پیوند می‌دهند. مسلم در صحیح خود آورده است: پیامبر {{صل}} در کودکی با کودکان سرگرم [[بازی]] بود که [[جبرئیل]] او را گرفت و سینه‌اش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب حضرت خارج ساخت و گفت این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس آن را در تشتی طلایی با آب [[زمزم]] شست‌وشو داد و جمع کرد و به جایگاه اصلی‌اش باز گرداند. انس می‌گوید من اثر آن دوخته شدن را در سینه حضرت مشاهده کرده‌ام<ref>مسلم بن الحجاج نیشابوری، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج۱، ص۱۹۶.</ref>.این تفسیر با آیاتی که نفوذ و تسلط شیطان بر انبیا را غیر ممکن دانسته نقض شده و بر اساس روایاتی است که به لحاظ سندی و دلالی دچار ایرادات عمده هستند<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۶۵-۴۷۲.</ref>.


=== آیات ۱ و ۲ سوره عبس ===
=== آیات ۱ و ۲ سوره عبس ===
خط ۵۷۴: خط ۵۷۴:
'''پاسخ نخست: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': پاسخ این است که جمله شرطیه هرگز با تحقق مشروط آن پیوند ندارد، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>.
'''پاسخ نخست: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': پاسخ این است که جمله شرطیه هرگز با تحقق مشروط آن پیوند ندارد، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>.


'''پاسخ دوم: مخاطب [[واقعی]]؛ [[امت]]''': [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] این است که اگر [[شیطان]] [[وسوسه]] کند که تو را در برابر [[جهالت]] و بدی آنان [[غضبناک]] سازد تا دست به [[انتقام]] زنی، پس به [[خداوند]] پناه ببر. گرچه خطاب به [[پیامبر]] {{صل}} است، مخاطب واقعی، همه امت آن حضرت‌اند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۸۱؛ نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۴۵.</ref>. به بیانی دیگر، جمهور [[مفسران]]، نزغ {{متن قرآن|وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ}}<ref>«و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref> را به وسوسه شیطان تفسیر کرده‌اند که اگر در [[قلب]] شما وسوسه کرد که شما را به امری [[قبیح]]، [[زشت]]، [[معصیت]] و [[شر]] وادار کند، باید به [[خدا]] پناه ببری و [[استعاذه]] کنی؛ ولی این اشتباهی بزرگ است و قلب‌های [[مطهر]] آن حضرت و اوصیای ایشان از وسوسه [[شیاطین]] خالی است؛ زیرا در مقام خود ثابت کرده‌ایم که از برای [[قلوب]] دو باب است: یکی باب ملایکه است و دیگری باب شیاطین، و خطورات [[قلبی]] اگر از طرف ملایکه باشد، الهامش گویند و اگر از شیاطین باشد، وسوسه نام نهند و باب ملایکه [[اخلاق]] حمیده است و باب شیاطین صفات خبیثه و کسی که جامع جمیع صفات حمیده باشد و [[منزه]] از جمیع اخلاق خبیثه، باب شیطان مسدود است بر او، و وسوسه در قلب او داخل نمی‌شود؛ چنانچه بالعکس بالعکس است؛ و این [[خاندان]]، مستکمل جمیع [[کمالات]] و صفات [[حسنه]] و خالی از جمیع نواقص و صفات قبیحه‌اند؛ [[شیطان]] به آنها راه نمی‌یابد: {{متن قرآن|مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ}}<ref>«و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref>، و مراد از نزغ [[وسوسه]] شیطان نسبت به [[قوم]] آن حضرت است که وادار می‌کند آنها را بر [[مخالفت]] آن حضرت و [[اذیت]] به آن بزرگوار<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۶، ص۶۲.</ref>.
'''پاسخ دوم: مخاطب واقعی؛ [[امت]]''': [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] این است که اگر [[شیطان]] [[وسوسه]] کند که تو را در برابر [[جهالت]] و بدی آنان [[غضبناک]] سازد تا دست به [[انتقام]] زنی، پس به [[خداوند]] پناه ببر. گرچه خطاب به [[پیامبر]] {{صل}} است، مخاطب واقعی، همه امت آن حضرت‌اند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۸۱؛ نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۴۵.</ref>. به بیانی دیگر، جمهور [[مفسران]]، نزغ {{متن قرآن|وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ}}<ref>«و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref> را به وسوسه شیطان تفسیر کرده‌اند که اگر در [[قلب]] شما وسوسه کرد که شما را به امری [[قبیح]]، [[زشت]]، [[معصیت]] و [[شر]] وادار کند، باید به [[خدا]] پناه ببری و [[استعاذه]] کنی؛ ولی این اشتباهی بزرگ است و قلب‌های [[مطهر]] آن حضرت و اوصیای ایشان از وسوسه [[شیاطین]] خالی است؛ زیرا در مقام خود ثابت کرده‌ایم که از برای [[قلوب]] دو باب است: یکی باب ملایکه است و دیگری باب شیاطین، و خطورات [[قلبی]] اگر از طرف ملایکه باشد، الهامش گویند و اگر از شیاطین باشد، وسوسه نام نهند و باب ملایکه [[اخلاق]] حمیده است و باب شیاطین صفات خبیثه و کسی که جامع جمیع صفات حمیده باشد و [[منزه]] از جمیع اخلاق خبیثه، باب شیطان مسدود است بر او، و وسوسه در قلب او داخل نمی‌شود؛ چنانچه بالعکس بالعکس است؛ و این [[خاندان]]، مستکمل جمیع [[کمالات]] و صفات [[حسنه]] و خالی از جمیع نواقص و صفات قبیحه‌اند؛ [[شیطان]] به آنها راه نمی‌یابد: {{متن قرآن|مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ}}<ref>«و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref>، و مراد از نزغ [[وسوسه]] شیطان نسبت به [[قوم]] آن حضرت است که وادار می‌کند آنها را بر [[مخالفت]] آن حضرت و [[اذیت]] به آن بزرگوار<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۶، ص۶۲.</ref>.


'''پاسخ سوم: منظور از وسوسه؛ همان چیرگی [[خشم]] بر [[انسان]]''': برخی چنین توجه کرده‌اند که منظور از وسوسه شیطان، همان معنای مجازی آن، یعنی چیرگی خشم بر انسان است، و امر به [[استعاذه]] (پناه بردن به [[خداوند]]) مفید آن است که این از امور پیچیده و مشکلی است که تنها با پناه بردن به [[حرم]] [[عصمت]] می‌توان از زیان آن در [[امان]] ماند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۲۱۴.</ref>.
'''پاسخ سوم: منظور از وسوسه؛ همان چیرگی [[خشم]] بر [[انسان]]''': برخی چنین توجه کرده‌اند که منظور از وسوسه شیطان، همان معنای مجازی آن، یعنی چیرگی خشم بر انسان است، و امر به [[استعاذه]] (پناه بردن به [[خداوند]]) مفید آن است که این از امور پیچیده و مشکلی است که تنها با پناه بردن به [[حرم]] [[عصمت]] می‌توان از زیان آن در [[امان]] ماند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۲۱۴.</ref>.
خط ۵۹۶: خط ۵۹۶:
وجه نخست: این فراز آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...}} دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دل‌هایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستانده‌اند خواهد رساند و شما را می‌آمرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت [[کافران]] را نکشته است، بلکه آنان را به [[اسارت]] گرفته است.
وجه نخست: این فراز آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...}} دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دل‌هایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستانده‌اند خواهد رساند و شما را می‌آمرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت [[کافران]] را نکشته است، بلکه آنان را به [[اسارت]] گرفته است.
در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر [[مشروعیت]] [[اسیر]] گرفتن به شرط تحقق [[اثخان]] دلالت دارد و بی‌گمان، [[صحابیان]] در [[جنگ بدر]] به آن [[جامه]] عمل پوشاندند. آیه {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً}}<ref>«پس هرگاه با کافران (حربی) روبه‌رو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا می‌خواست از آنان انتقام می‌گرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمی‌سازد» سوره محمد، آیه ۴.</ref> این ایده را [[تأیید]] می‌کند.
در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر [[مشروعیت]] [[اسیر]] گرفتن به شرط تحقق [[اثخان]] دلالت دارد و بی‌گمان، [[صحابیان]] در [[جنگ بدر]] به آن [[جامه]] عمل پوشاندند. آیه {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً}}<ref>«پس هرگاه با کافران (حربی) روبه‌رو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا می‌خواست از آنان انتقام می‌گرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمی‌سازد» سوره محمد، آیه ۴.</ref> این ایده را [[تأیید]] می‌کند.
ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از [[عقاب]] سخن به میان می‌آورد؟
ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از عقاب سخن به میان می‌آورد؟


پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که [[کشتار]] کافران به حدی باشد که در [[دل]] آنان [[رعب]] بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر [[حاکم]] دارد و حاکم ([[پیامبر]] {{صل}}) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار [[اشتباه]] شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، [[اجتهاد]] در آن روا بوده است؛ {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌}}. ترتب [[عقاب]] نیز بدین وجه توجیه می‌پذیرد.
پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که [[کشتار]] کافران به حدی باشد که در [[دل]] آنان [[رعب]] بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر [[حاکم]] دارد و حاکم ([[پیامبر]] {{صل}}) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار [[اشتباه]] شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، [[اجتهاد]] در آن روا بوده است؛ {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌}}. ترتب عقاب نیز بدین وجه توجیه می‌پذیرد.


وجه دوم: [[خداوند]]، [[پیامبر]] {{صل}} و قومش را در [[جنگ بدر]] به [[کشتار]] [[کافران]] فراخواند: {{متن قرآن|فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>؛ اما ایشان این [[امر الهی]] را وانهادند و آنان را به [[اسارت]] گرفتند.
وجه دوم: [[خداوند]]، [[پیامبر]] {{صل}} و قومش را در [[جنگ بدر]] به [[کشتار]] [[کافران]] فراخواند: {{متن قرآن|فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردن‌ها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>؛ اما ایشان این [[امر الهی]] را وانهادند و آنان را به [[اسارت]] گرفتند.
خط ۶۲۳: خط ۶۲۳:


=== آیه ۶۸ سوره انعام ===
=== آیه ۶۸ سوره انعام ===
{{اصلی|آیا آیه ۶۸ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۶۸ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۶۸ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
در آیاتی چند، از تأثیرگذاری [[شیطان]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به گونه‌ای خاص سخن به میان آمده است. «یکی از آیاتی که توهم [[معصوم]] نبودن [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] ۶۸ [[سوره انعام]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref>. آیه ۲۰۰ [[اعراف]] نیز بسان این آیه است که پیش‌تر درباره آن بحث شد. سخن در این است که اگر شیطان بتواند در [[روح]] [[پاک]] پیامبر اکرم {{صل}} راه یابد و حکم الهی را از یاد حضرتش ببرد، چگونه می‌توان عصمت آن حضرت را [[باور]] داشت؟
در آیاتی چند، از تأثیرگذاری [[شیطان]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به گونه‌ای خاص سخن به میان آمده است. «یکی از آیاتی که توهم [[معصوم]] نبودن [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] ۶۸ [[سوره انعام]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref>. آیه ۲۰۰ [[اعراف]] نیز بسان این آیه است که پیش‌تر درباره آن بحث شد. سخن در این است که اگر شیطان بتواند در [[روح]] [[پاک]] پیامبر اکرم {{صل}} راه یابد و حکم الهی را از یاد حضرتش ببرد، چگونه می‌توان عصمت آن حضرت را [[باور]] داشت؟


'''پاسخ نخست: مخاطب اصلی؛ [[امت]]''': در اینجا این [[پرسش]] مطرح می‌شود که مگر ممکن است شیطان بر [[پیامبر]] {{صل}} مسلط گردد و سبب فراموشی‌اش شود و آیا با وجود [[مقام عصمت]] و [[مصونیت از خطا]] حتی در موضوعات، ممکن است پیامبر {{صل}} گرفتار [[اشتباه]] و [[فراموشی]] شود؟! در پاسخ این پرسش می‌توان گفت روی سخن در آیه گرچه به پیامبر {{صل}} است، در [[حقیقت]] منظور [[پیروان]] اویند که اگر گرفتار فراموش‌کاری شدند و در جلسات آمیخته به [[گناه]] [[کفار]] شرکت کردند، به محض اینکه متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند. نظیر این بحث در گفت‌و‌گوهای روزانه ما و در ادبیات زبان‌های گوناگون دیده می‌شود که [[انسان]] روی سخن را به کسی می‌کند، اما هدفش این است که دیگران بشنوند؛ مطابق ضرب المثل معروف [[عرب]] که می‌گوید: {{متن حدیث|إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ}}. پس گرچه در ظاهر این آیات، پیامبر اکرم {{صل}} مخاطب است، در واقع مخاطبان اصلی این آیه مؤمنان‌اند. عطف آیه بعد که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref>، این [[حقیقت]] را روشن می‌سازد. در این [[آیه]]، هرگونه [[گناه]] در این زمینه از [[پرهیزکاران]] [[نفی]] شده است؛ چراکه [[تقوا]] آنان را از [[همراهی]] با [[اهل باطل]] باز می‌دارد. در آیه مورد بحث هم [[مؤمنان]] را از هم‌نشینی با آنان دور می‌دارد تا به تقوا و ایمانشان آسیبی وارد نیاید. آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...}}<ref>«و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیش‌تر آیه‌ای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند می‌شود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بی‌گمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>، حقیقت امر را روشن‌تر می‌سازد؛ زیرا سوره نساء در [[مدینه]] نازل شده و بند {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ}} بر همین موضوعی دلالت دارد که در [[سوره انعام]] آمده است (سوره انعام مکی است). پس، از آنجا که در آیه ۱۴۰ سوره نساء، خطاب (به گونه‌ای مستقیم) به مؤمنان شده است، می‌توان به دست آورد که مخاطب در سوره انعام هم مؤمنان‌اند. این خطاب از نوع مثل معروف است که می‌گوید: «به در می‌گویم، دیوار تو بشنو» و این سان خطاب‌ها در [[قرآن]] دیده می‌شود. نمونه روشن آن، آیه ۲۳ [[سوره اسراء]] در مورد [[احترام به پدر و مادر]] {{متن قرآن|إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ...}}<ref>«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref> است که ظاهر خطاب، متوجه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، در حالی که پدر و مادر آن حضرت سالیانی پیش از نزول این [[آیات]]، دار فانی را وداع گفته بودند.
'''پاسخ نخست: مخاطب اصلی؛ [[امت]]''': در اینجا این [[پرسش]] مطرح می‌شود که مگر ممکن است شیطان بر [[پیامبر]] {{صل}} مسلط گردد و سبب فراموشی‌اش شود و آیا با وجود [[مقام عصمت]] و [[مصونیت از خطا]] حتی در موضوعات، ممکن است پیامبر {{صل}} گرفتار [[اشتباه]] و فراموشی شود؟! در پاسخ این پرسش می‌توان گفت روی سخن در آیه گرچه به پیامبر {{صل}} است، در [[حقیقت]] منظور [[پیروان]] اویند که اگر گرفتار فراموش‌کاری شدند و در جلسات آمیخته به [[گناه]] [[کفار]] شرکت کردند، به محض اینکه متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند. نظیر این بحث در گفت‌و‌گوهای روزانه ما و در ادبیات زبان‌های گوناگون دیده می‌شود که [[انسان]] روی سخن را به کسی می‌کند، اما هدفش این است که دیگران بشنوند؛ مطابق ضرب المثل معروف [[عرب]] که می‌گوید: {{متن حدیث|إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ}}. پس گرچه در ظاهر این آیات، پیامبر اکرم {{صل}} مخاطب است، در واقع مخاطبان اصلی این آیه مؤمنان‌اند. عطف آیه بعد که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref>، این [[حقیقت]] را روشن می‌سازد. در این [[آیه]]، هرگونه [[گناه]] در این زمینه از [[پرهیزکاران]] [[نفی]] شده است؛ چراکه [[تقوا]] آنان را از [[همراهی]] با [[اهل باطل]] باز می‌دارد. در آیه مورد بحث هم [[مؤمنان]] را از هم‌نشینی با آنان دور می‌دارد تا به تقوا و ایمانشان آسیبی وارد نیاید. آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...}}<ref>«و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیش‌تر آیه‌ای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند می‌شود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بی‌گمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>، حقیقت امر را روشن‌تر می‌سازد؛ زیرا سوره نساء در [[مدینه]] نازل شده و بند {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ}} بر همین موضوعی دلالت دارد که در [[سوره انعام]] آمده است (سوره انعام مکی است). پس، از آنجا که در آیه ۱۴۰ سوره نساء، خطاب (به گونه‌ای مستقیم) به مؤمنان شده است، می‌توان به دست آورد که مخاطب در سوره انعام هم مؤمنان‌اند. این خطاب از نوع مثل معروف است که می‌گوید: «به در می‌گویم، دیوار تو بشنو» و این سان خطاب‌ها در [[قرآن]] دیده می‌شود. نمونه روشن آن، آیه ۲۳ [[سوره اسراء]] در مورد [[احترام به پدر و مادر]] {{متن قرآن|إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ...}}<ref>«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref> است که ظاهر خطاب، متوجه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، در حالی که پدر و مادر آن حضرت سالیانی پیش از نزول این [[آیات]]، دار فانی را وداع گفته بودند.


می‌توان گفت ظاهر این جمله بر [[سلطه]] و نفوذ [[شیطان]] در امر [[فراموشی]] [[تکلیف]] ([[اعراض]] از مجالس [[کافران]]) دلالت دارد؛ حال آنکه پذیرفتنی نیست که مخاطب آن پیامبر اکرم {{صل}} می‌باشد؛ زیرا ادله عقلی [[قطعی]] و [[نقلی]] معتبر بر [[عصمت]] آن حضرت از [[سهو]] و [[نسیان]] و [[گناه]] دلالت دارند. پس ممکن نیست که ایشان با نفوذ شیطان، چیزی ([[حکم شرعی]] یا موضوع آن) را فراموش کند. افزون بر این، [[خداوند]] در پایان [[آیه]] یادشده (آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]]) می‌فرماید که اگر [[مسلمانان]] در مجلس [[استهزای دین]] باشند، باید بکوشند آن مجلس را به مجلس [[استدلال]] و دفاع علمی از [[دین]] بدل کنند، یا آن مجلس را ترک گویند؛ و گرنه از [[منافقان]] و کافران به شمار می‌آیند {{متن قرآن|إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ}}؛ چون افراد بی‌اعتنا به ظاهر مسلمان‌اند، ولی در واقع منافقانی‌اند که [[خدا]] آنان را در [[جهنم]] کنار کافران گرد می‌آورد {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا}}<ref>«به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>. این گونه تعبیرها تنها در مورد مسلمانان عادی و سست ایمان رواست، نه [[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]] {{صل}}. در نتیجه آیه سوره نساء گویاست که مخاطب آیه مورد بحث، مسلمانان‌اند نه پیامبر اکرم {{صل}}.
می‌توان گفت ظاهر این جمله بر [[سلطه]] و نفوذ [[شیطان]] در امر فراموشی [[تکلیف]] ([[اعراض]] از مجالس [[کافران]]) دلالت دارد؛ حال آنکه پذیرفتنی نیست که مخاطب آن پیامبر اکرم {{صل}} می‌باشد؛ زیرا ادله عقلی [[قطعی]] و [[نقلی]] معتبر بر [[عصمت]] آن حضرت از [[سهو]] و نسیان و [[گناه]] دلالت دارند. پس ممکن نیست که ایشان با نفوذ شیطان، چیزی ([[حکم شرعی]] یا موضوع آن) را فراموش کند. افزون بر این، [[خداوند]] در پایان [[آیه]] یادشده (آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]]) می‌فرماید که اگر [[مسلمانان]] در مجلس [[استهزای دین]] باشند، باید بکوشند آن مجلس را به مجلس [[استدلال]] و دفاع علمی از [[دین]] بدل کنند، یا آن مجلس را ترک گویند؛ و گرنه از [[منافقان]] و کافران به شمار می‌آیند {{متن قرآن|إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ}}؛ چون افراد بی‌اعتنا به ظاهر مسلمان‌اند، ولی در واقع منافقانی‌اند که [[خدا]] آنان را در [[جهنم]] کنار کافران گرد می‌آورد {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا}}<ref>«به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم می‌آورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>. این گونه تعبیرها تنها در مورد مسلمانان عادی و سست ایمان رواست، نه [[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]] {{صل}}. در نتیجه آیه سوره نساء گویاست که مخاطب آیه مورد بحث، مسلمانان‌اند نه پیامبر اکرم {{صل}}.


'''توهم مخاطب بودن [[پیامبر]] {{صل}}''': شاید گفته شود در این آیه حضور پیامبر اکرم {{صل}} در مجلس استهزای کافران و [[اقدام]] شیطان به ایجاد فراموشی در آن حضرت، به صورت قضیه شرطی آمده است که هرگز بر وقوع شرط و جزا و تحقق مقدم و [[تالی]] دلالت ندارند. پس می‌توان گفت شخص پیامبر {{صل}} مراد است نه [[امت]]. ولی قضیه، فرضیه‌ای است که هرگز رخ نداد؛ نه حضرت به آن مجالس رفت تا [[اعراض]] کند و نه [[شیطان]] او را به [[فراموشی]] انداخت. [[شاهد]] گویای این مطلب، وجود آیاتی در [[قرآن کریم]] است که بالاتر از این مضمون را به حضرت به صورت فرض و شرط نسبت داده است، مانند نسبت [[شرک]] ([[آیه]] ۶۵ [[سوره زمر]]) و نسبت [[دروغ]] به [[خداوند]] ([[آیات]] ۴۴ تا ۴۶ [[سوره حاقه]])؛ ولی کسی توهم نکرده که موضوع این گونه آیات تحقق بیرونی داشته است. بنابراین مخاطب آیه مورد بحث، همانند آیه حبط و آیه تقول، شخص [[پیامبر]] {{صل}} است و با [[منزلت]] و [[عصمت]] آن حضرت از [[خطا]] و [[نسیان]] هیچ منافاتی ندارد.
'''توهم مخاطب بودن [[پیامبر]] {{صل}}''': شاید گفته شود در این آیه حضور پیامبر اکرم {{صل}} در مجلس استهزای کافران و [[اقدام]] شیطان به ایجاد فراموشی در آن حضرت، به صورت قضیه شرطی آمده است که هرگز بر وقوع شرط و جزا و تحقق مقدم و [[تالی]] دلالت ندارند. پس می‌توان گفت شخص پیامبر {{صل}} مراد است نه [[امت]]. ولی قضیه، فرضیه‌ای است که هرگز رخ نداد؛ نه حضرت به آن مجالس رفت تا [[اعراض]] کند و نه [[شیطان]] او را به فراموشی انداخت. [[شاهد]] گویای این مطلب، وجود آیاتی در [[قرآن کریم]] است که بالاتر از این مضمون را به حضرت به صورت فرض و شرط نسبت داده است، مانند نسبت [[شرک]] ([[آیه]] ۶۵ [[سوره زمر]]) و نسبت [[دروغ]] به [[خداوند]] ([[آیات]] ۴۴ تا ۴۶ [[سوره حاقه]])؛ ولی کسی توهم نکرده که موضوع این گونه آیات تحقق بیرونی داشته است. بنابراین مخاطب آیه مورد بحث، همانند آیه حبط و آیه تقول، شخص [[پیامبر]] {{صل}} است و با [[منزلت]] و [[عصمت]] آن حضرت از [[خطا]] و نسیان هیچ منافاتی ندارد.


باید دانست که اگر اصل [[حکم]] به صورت «قضیه شرطی» و تلازم مقدم و [[تالی]] باشد که هیچ گونه نظارتی به تحقق بیرونی ندارد، سخن [[درستی]] است؛ چون [[صدق]] قضیه شرطی، به صدق تلازم بین شرط و جزاست، نه تحقق آنها. پس اگر میان شرط و جزا تلازم باشد، اصل قضیه درست است؛ هرچند تحقق مقدم و تالی محال باشد، مانند (آیه ۲۲ [[سوره انبیاء]] و ۶۵ سوره زمر)؛ ولی در آیه مورد بحث تلازم شرط و جزا مطرح نیست، بلکه تکلیفی جدی آمده است که به تحقق خارجی نظر دارد: {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ... فَلَا تَقْعُدْ...}}؛ و به قرینه آیه بعدی {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref> قضیه خارجی مراد است، نه صرف تلازمی کلی. قضیه خارجی و [[تکلیف]] جدی، متوجه کسی نمی‌شود که حضورش در مجلس [[استهزا]] و انسای شیطان به او، محال است. بنابراین قضیه شرطی آیه مورد بحث با قضیه شرطی در آیه «حبط» و آیه «تقول» بسیار تفاوت دارد.
باید دانست که اگر اصل [[حکم]] به صورت «قضیه شرطی» و تلازم مقدم و [[تالی]] باشد که هیچ گونه نظارتی به تحقق بیرونی ندارد، سخن [[درستی]] است؛ چون [[صدق]] قضیه شرطی، به صدق تلازم بین شرط و جزاست، نه تحقق آنها. پس اگر میان شرط و جزا تلازم باشد، اصل قضیه درست است؛ هرچند تحقق مقدم و تالی محال باشد، مانند (آیه ۲۲ [[سوره انبیاء]] و ۶۵ سوره زمر)؛ ولی در آیه مورد بحث تلازم شرط و جزا مطرح نیست، بلکه تکلیفی جدی آمده است که به تحقق خارجی نظر دارد: {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ... فَلَا تَقْعُدْ...}}؛ و به قرینه آیه بعدی {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری می‌ورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref> قضیه خارجی مراد است، نه صرف تلازمی کلی. قضیه خارجی و [[تکلیف]] جدی، متوجه کسی نمی‌شود که حضورش در مجلس [[استهزا]] و انسای شیطان به او، محال است. بنابراین قضیه شرطی آیه مورد بحث با قضیه شرطی در آیه «حبط» و آیه «تقول» بسیار تفاوت دارد.


'''پاسخ دوم: مفاد آیه؛ [[زشتی]] آن مجالس''': این نوعی اخطار شدید به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است که از مجالست با [[مشرکان]] برحذر باشد، اما روشن است که [[شیطان]] هرگز تسلطی بر آن حضرت نخواهد داشت؛ بلکه بر مؤمنان راستین نیز چیره نخواهد شد {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref> و اینکه [[نسیان]] حضرت به شیطان نسبت داده شده {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ...}}<ref>«و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref> گویای فراوانی قبح آن مجالس است؛ یعنی زمام این سان مجالس در [[اختیار]] شیطان است و [[پیامبر]] {{صل}} را نشاید که در این گونه مجالس شرکت جوید. پس مفهوم [[آیه]] این است که اگر پیش از نھی، قبح این شرکت و مجالست را فراموش کردی، پس از آنکه تو را یادآوری کردیم و درباره قبح آن تنبه دادیم، دیگر با آنان مجالست نداشته باش.
'''پاسخ دوم: مفاد آیه؛ [[زشتی]] آن مجالس''': این نوعی اخطار شدید به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است که از مجالست با [[مشرکان]] برحذر باشد، اما روشن است که [[شیطان]] هرگز تسلطی بر آن حضرت نخواهد داشت؛ بلکه بر مؤمنان راستین نیز چیره نخواهد شد {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref> و اینکه نسیان حضرت به شیطان نسبت داده شده {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ...}}<ref>«و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref> گویای فراوانی قبح آن مجالس است؛ یعنی زمام این سان مجالس در [[اختیار]] شیطان است و [[پیامبر]] {{صل}} را نشاید که در این گونه مجالس شرکت جوید. پس مفهوم [[آیه]] این است که اگر پیش از نھی، قبح این شرکت و مجالست را فراموش کردی، پس از آنکه تو را یادآوری کردیم و درباره قبح آن تنبه دادیم، دیگر با آنان مجالست نداشته باش.


این [[تفسیر]] نیز برخلاف ظاهر است؛ زیرا دلیلی بر این تقدیر وجود ندارد. افزون بر آن، با وجود تفسیر صحیح که هم ارتکاب خلاف ظاهر در آن نیست و هم [[شأن]] [[حضرت رسول]] {{صل}} رعایت می‌شود، چه نیازی به این [[تفاسیر]] هست؟
این [[تفسیر]] نیز برخلاف ظاهر است؛ زیرا دلیلی بر این تقدیر وجود ندارد. افزون بر آن، با وجود تفسیر صحیح که هم ارتکاب خلاف ظاهر در آن نیست و هم [[شأن]] [[حضرت رسول]] {{صل}} رعایت می‌شود، چه نیازی به این [[تفاسیر]] هست؟
خط ۶۴۱: خط ۶۴۲:
'''پاسخ سوم: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': این موضوع (تأثیر شیطان بر حضرت) در این [[آیات]] به گونه شرطی بیان شده است. «اما» یعنی «ان ما»، و جمله شرطیه، بر تحقق و وقوع مشروط دلالت ندارد<ref>اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۳، ص۴۹.</ref>. به بیانی دیگر، به کار رفتن «ان» شرطیه به جای «اذا»، گویای این است که این موضوع در حد فرضیه است. شاید سرّ آنکه به [[پیامبر]] {{صل}} خطاب شده است، آن باشد که کسی از این عمل، استنکاف و [[استکبار]] نکند و تصور نکند که برخاستن از مجلس [[ستمگران]]، وهن [[مسلمان]] است. پس قضیه، شرطیه است که مستلزم وقوع نیست و مقصود، ردع از عمل است<ref>محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الرقائق، ج۴، ص۳۵۰.</ref>.
'''پاسخ سوم: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': این موضوع (تأثیر شیطان بر حضرت) در این [[آیات]] به گونه شرطی بیان شده است. «اما» یعنی «ان ما»، و جمله شرطیه، بر تحقق و وقوع مشروط دلالت ندارد<ref>اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۳، ص۴۹.</ref>. به بیانی دیگر، به کار رفتن «ان» شرطیه به جای «اذا»، گویای این است که این موضوع در حد فرضیه است. شاید سرّ آنکه به [[پیامبر]] {{صل}} خطاب شده است، آن باشد که کسی از این عمل، استنکاف و [[استکبار]] نکند و تصور نکند که برخاستن از مجلس [[ستمگران]]، وهن [[مسلمان]] است. پس قضیه، شرطیه است که مستلزم وقوع نیست و مقصود، ردع از عمل است<ref>محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الرقائق، ج۴، ص۳۵۰.</ref>.


ایراد این بیان این است که گرچه قضیه شرطیه است و شرط دلالتی بر وقوع ندارد، آیا احتمال تحقق آن وجود دارد؟ عالمان اهل سنت تحقق این احتمال را ممکن می‌پندارند، اما آیا به لازمه این پندار نیز پایبندند. اگر موضوع [[فراموشی]] در مورد [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تحقق پذیر باشد، چگونه می‌توان به [[سلامت وحی]] [[اطمینان]] یافت؟<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۵۱۴-۵۱۹.</ref>.
ایراد این بیان این است که گرچه قضیه شرطیه است و شرط دلالتی بر وقوع ندارد، آیا احتمال تحقق آن وجود دارد؟ عالمان اهل سنت تحقق این احتمال را ممکن می‌پندارند، اما آیا به لازمه این پندار نیز پایبندند. اگر موضوع فراموشی در مورد [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تحقق پذیر باشد، چگونه می‌توان به [[سلامت وحی]] [[اطمینان]] یافت؟<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۵۱۴-۵۱۹.</ref>.


=== آیه ۳۷ سوره احزاب ===
=== آیه ۳۷ سوره احزاب ===
{{اصلی|آیا آیه ۳۷ سوره احزاب بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۳۷ سوره احزاب بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۳۷ سوره احزاب بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن [[پیامبر خاتم]] {{صل}} را برای برخی به وجود آورده، آیه ۳۷ [[سوره احزاب]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.
یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن [[پیامبر خاتم]] {{صل}} را برای برخی به وجود آورده، آیه ۳۷ [[سوره احزاب]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.


'''شأن نزول آیه'''  
'''شأن نزول آیه'''  


یکی از سنت‌های رایج در [[عصر جاهلیت]] این بود که [[عرب‌ها]] پسرخوانده خود را همانند پسر [[حقیقی]] خود می‌پنداشتند. بر این اساس، پسرخوانده نیز از پدرخوانده خود [[ارث]] می‌برد و [[زن]] وی همانند عروس [[واقعی]] بر پدرخوانده [[حرام]] [[ابدی]] بود و او نمی‌توانست در صورت [[طلاق]] گرفتن [[همسر]] فرزندخوانده‌اش با وی [[ازدواج]] کند. [[اسلام]] این [[سنت]] را غلط دانست<ref>{{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>.
یکی از سنت‌های رایج در [[عصر جاهلیت]] این بود که [[عرب‌ها]] پسرخوانده خود را همانند پسر [[حقیقی]] خود می‌پنداشتند. بر این اساس، پسرخوانده نیز از پدرخوانده خود [[ارث]] می‌برد و [[زن]] وی همانند عروس واقعی بر پدرخوانده [[حرام]] [[ابدی]] بود و او نمی‌توانست در صورت [[طلاق]] گرفتن [[همسر]] فرزندخوانده‌اش با وی [[ازدواج]] کند. [[اسلام]] این [[سنت]] را غلط دانست<ref>{{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>.


این سنت چنان در [[فرهنگ جاهلی]] نهادینه شده بود که عمل کردن برخلاف آن پذیرفته نبود و با واکنش شدید [[اجتماعی]] روبه‌رو می‌شد. برای همین، [[حکمت خداوند]] اقتضا کرد که این سنت جاهلی عملاً به دست خود [[پیامبر]]{{صل}} در ازدواج با همسر فرزندخوانده خود، ([[زید بن حارثه]]) شکسته شود تا پذیرش آن برای [[مسلمانان]] آسان شود و قطعیت پیدا کند و استمرار یابد. در چنین فضای [[فکری]] و [[فرهنگی]]، [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[وحی]] کرد که [[زید بن حارثه]] همسر خود را که [[زینب دختر جحش]] و عمه زاده پیامبر بود طلاق خواهد داد و تو با آن ازدواج خواهی کرد. روزی زید نزد پیامبر آمد و از قصد خود مبنی بر طلاق دادن همسرش خبر داد. پیامبر{{صل}} درحالی‌که از فرجام کار زید و همسرش [[آگاه]] بود، به وی توصیه کرد که همسر خود را طلاق ندهد و با رعایت [[تقوا]]، [[عدالت]] را درباره او رعایت کند. در چنین شرایطی [[آیه]] ۳۷ [[سوره احزاب]] نازل شد: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.
این سنت چنان در [[فرهنگ جاهلی]] نهادینه شده بود که عمل کردن برخلاف آن پذیرفته نبود و با واکنش شدید [[اجتماعی]] روبه‌رو می‌شد. برای همین، [[حکمت خداوند]] اقتضا کرد که این سنت جاهلی عملاً به دست خود [[پیامبر]]{{صل}} در ازدواج با همسر فرزندخوانده خود، ([[زید بن حارثه]]) شکسته شود تا پذیرش آن برای [[مسلمانان]] آسان شود و قطعیت پیدا کند و استمرار یابد. در چنین فضای [[فکری]] و [[فرهنگی]]، [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[وحی]] کرد که [[زید بن حارثه]] همسر خود را که [[زینب دختر جحش]] و عمه زاده پیامبر بود طلاق خواهد داد و تو با آن ازدواج خواهی کرد. روزی زید نزد پیامبر آمد و از قصد خود مبنی بر طلاق دادن همسرش خبر داد. پیامبر{{صل}} درحالی‌که از فرجام کار زید و همسرش [[آگاه]] بود، به وی توصیه کرد که همسر خود را طلاق ندهد و با رعایت [[تقوا]]، [[عدالت]] را درباره او رعایت کند. در چنین شرایطی [[آیه]] ۳۷ [[سوره احزاب]] نازل شد: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.
خط ۶۶۶: خط ۶۶۸:


=== خطاب مزمل و مدثر به [[پیامبر خاتم]] {{صل}} ===
=== خطاب مزمل و مدثر به [[پیامبر خاتم]] {{صل}} ===
{{اصلی|آیا خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم در قرآن کریم بر سستی و کوتاهی در تبلیغ رسالت دلالت دارد؟ (پرسش)}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم در قرآن کریم بر سستی و کوتاهی در تبلیغ رسالت دلالت دارد؟ (پرسش)| آیا خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم در قرآن کریم بر سستی و کوتاهی در تبلیغ رسالت دلالت دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
برخی چنین پنداشته‌اند که دو خطاب: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ}}<ref>«ای جامه بر خویش پیچیده» سوره مزمل، آیه ۱.</ref> و {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ}}<ref>«ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱.</ref> به پیامبر خاتم {{صل}} حکایت از سستی آن حضرت در انجام رسالت خویش دارد و روشن است که این لحن عتاب گونه این دو خطاب با عصمت آن حضرت منافات دارد.
برخی چنین پنداشته‌اند که دو خطاب: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ}}<ref>«ای جامه بر خویش پیچیده» سوره مزمل، آیه ۱.</ref> و {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ}}<ref>«ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱.</ref> به پیامبر خاتم {{صل}} حکایت از سستی آن حضرت در انجام رسالت خویش دارد و روشن است که این لحن عتاب گونه این دو خطاب با عصمت آن حضرت منافات دارد.


۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش