مناظرات امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴٬۷۷۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام رضا | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[مناظرات امام رضا در تاریخ اسلامی]] - [[مناظرات امام رضا در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
در تمام مجالس [[مناظره]] و بحث‌های [[فقهی]]، [[فلسفی]] و....، [[امام رضا]]{{ع}} با [[توسل]] بر [[کلام خدا]] و استفاده از [[آیات قرآن]]، جواب بزرگان فرق و [[ادیان]] دیگر را می‌دادند و آنان را مغموم و سرافکنده می‌ساختند. امام{{ع}} در تمام مناظراتشان، با توجه با کتب همان ادیان، «[[شناخت خداوند]] و مسئله [[توحید]]» را طوری بیان می‌کردند که طرف‌های مقابل ایشان [[اذعان]] به [[راستی و درستی]] [[کلام]] ایشان می‌داشتند؛ آنجا بود که امام{{ع}} صاحبان [[افکار]] و [[عقاید]] مختلف را به [[حقّانیت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} معطوف می‌ساختند.
یکی از اقدامات مزوّرانه [[مأمون]]، برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن [[شخصیت]] [[علمی]] امام رضا {{ع}} و درنتیجه، بی‌اعتمادی [[شیعیان]] به امامشان، این جلسات را [[تربیت]] می‌داد. چنان که مأمون به [[سلمان]] مروزی، متکلم معروف [[خراسان]] گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر ابوالحسن ببندی»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.</ref>. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی [[امام]] {{ع}} بیشتر بود و امام {{ع}} [[پیروز]] این مناظرات بودند و به این نحو، شایستگی [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} بر [[مردم]] و دانشمندان آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام {{ع}} به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه [[استدلال]] را ببندم و استدلالشان را [[باطل]] کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که [[انتخاب]] کرده است، ندارد»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.</ref>.


شخصی به امام رضا{{ع}} عرض کرد: «[[صفات خدا]] را برای ما بیان کن! [[حضرت رضا]]{{ع}} تعدادی از صفات جلال و [[جمال الهی]] را بیان نمودند و فرمودند: [[ذات پاک الهی]] در این اوصاف [[یکتا]] و [[بی‌همتا]] است. آن مرد عرض کرد: [[پدر]] و مادرم به فدایت! در نزد ما شخصی هست که ادعای [[دوستی]] با شما را دارد و [[معتقد]] است که همه این [[صفات الهی]] در [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} هست و او [[آفریدگار]] جهانیان است. امام رضا{{ع}} تا این سخن را شنید، لرزه بر اندام مبارکشان نشست و فرمودند: سبحان [[الله]]! ذات پاک الهی از همه این گفتار [[ظالمان]] و [[کافران]] [[پاک]] و [[پاکیزه]] است، مگر [[امام علی]]{{ع}} مانند غذاخواران، [[غذا]] نمی‌خورد و مانند نوشندگان، آب نمی‌نوشد و مانند ازدواج‌کنندگان، [[ازدواج]] نمی‌کند و... با آن همه، [[در محضر خدا]] [[نماز]] می‌خواند و نهایت [[تواضع]] و [[خشوع]] را از خود نشان می‌داد و در پیشگاه او [[راز و نیاز]] و [[گریه]] می‌نمود، آیا کسی که دارای چنین اوصافی باشد می‌توان او را [[خدا]] نامید؟ اگر امام علی{{ع}} خدا باشد، پس همه شما که در این اوصاف با او [[شریک]] هستید خدا می‌باشید»<ref>به نقل از کتاب: سیره امام رضا{{ع}}.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۶۲۳.</ref>
در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه [[هدف]] یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین مورخان و صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست [[برتری]] علمی امام {{ع}} را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای [[حکومت]] خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام {{ع}} به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در [[جهان]] به عنوان یک حکومت [[برتر]] مطرح سازد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۷.</ref>.


==مناظرات [[امام رضا]]{{ع}}==
== مناظره امام رضا با ابن رامین ==
یکی از اقدامات مزوّرانه [[مأمون]]، برگزاری جلسات [[مناظره]] بود. او برای در هم شکستن [[شخصیت]] [[علمی]] امام رضا{{ع}} و درنتیجه، [[بی‌اعتمادی]] [[شیعیان]] به امامشان، این جلسات را [[تربیت]] می‌داد. چنان که مأمون به [[سلمان]] [[مروزی]]، [[متکلم]] معروف [[خراسان]] گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر [[ابوالحسن]] ببندی»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.</ref>. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی [[امام]]{{ع}} بیشتر بود و امام{{ع}} [[پیروز]] این مناظرات بودند و به این نحو، [[شایستگی]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} بر [[مردم]] و [[دانشمندان]] آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام{{ع}} به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه [[استدلال]] را ببندم و استدلالشان را [[باطل]] کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که [[انتخاب]] کرده است، ندارد»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.</ref>.
{{اصلی|مناظره امام رضا با ابن رامین}}
یکی از کسانی که با امام رضا {{ع}} به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم [[اهل]] خراسان بود که پیرامون مسئله [[امامت]] و [[جانشینی]] بعد از [[پیامبر]] {{صل}} با امام رضا {{ع}} مناظره نمود. به گوشه‌ای از این مناظره توجه کنید:
امام رضا {{ع}} به ابن رامین [[فقیه]] فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر {{صل}} از [[مدینه]] خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین گفت: [[علی]] {{ع}} را جای خود گذاشت.


در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه [[هدف]] یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین [[مورخان]] و صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست [[برتری]] علمی امام{{ع}} را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای [[حکومت]] خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام{{ع}} به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در [[جهان]] به عنوان یک حکومت [[برتر]] مطرح سازد.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۲۷.</ref>
امام {{ع}} فرمودند: پس چرا به اهل [[مدینه]] نفرمود خودتان کسی را [[انتخاب]] کنید، چون انتخاب شما [[خطا]] نمی‌شود. ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند [[اختلاف]] و درگیری در میان [[مردم]] بیفتد.  


==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[ابن رامین]]==
[[امام]] {{ع}} فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از [[مسافرت]] به مدینه بر می‌گشت آن را [[اصلاح]] می‌نمود. ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود [[جانشین]] تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.
یکی از کسانی که با امام رضا{{ع}} به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم [[اهل]] خراسان بود که پیرامون مسئله [[امامت]] و [[جانشینی]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} با امام رضا{{ع}} مناظره نمود. به گوشه‌ای از این مناظره توجه کنید:
امام رضا{{ع}} به ابن رامین [[فقیه]] فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر{{صل}} از [[مدینه]] خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟
ابن رامین گفت: [[علی]]{{ع}} را جای خود گذاشت.


امام{{ع}} فرمودند: پس چرا به اهل [[مدینه]] نفرمود خودتان کسی را [[انتخاب]] کنید، چون انتخاب شما [[خطا]] نمی‌شود.
امام {{ع}} فرمودند: بنابراین برای پس از [[مرگ]] خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه! امام {{ع}} فرمودند: آیا مرگ [[پیامبر]] {{صل}} از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ [[سفر]] [[دنیا]]، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و [[ابدی]]؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف [[امت]] خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند [[روزه]] دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست [[اختلافات]] را اصلاح نماید. ابن رامین در مقابل سخنان منطقی [[امام رضا]] {{ع}} نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد<ref>بحار الانوار، ج۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۷.</ref>


ابن رامین گفت: [[حضرت]] چون نگران بودند [[اختلاف]] و درگیری در میان [[مردم]] بیفتد.
== مناظره امام رضا با ابوقره ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با ابوقره}}
ابوقره [[مسیحی]] و از [[دوستان]] جاثلیق، بزرگ [[مسیحیان]] بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان ادیان مختلف با امام رضا {{ع}} دیدار و با ایشان مناظراتی داشته‌اند، مشتاق دیدار و انجام مناظره با امام {{ع}} شد. بنابراین به نزد [[صفوان بن یحیی]] آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام {{ع}} ببرد. ابو قرّه چون بر امام {{ع}} وارد شد، فرش زیر پای امام {{ع}} را بوسید و برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و سپس خطاب به امام رضا {{ع}} گفت: نظر شما درباره فرقه‌ای که ادعایی دارد و [[فرقه]] دیگر غیر از ایشان که خود به [[عدالت]] معروف است، آن‎ها را در ادعایشان تصدیق می‌کنند؟ امام {{ع}} فرمودند: ادعایشان ثابت است.


[[امام]]{{ع}} فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از [[مسافرت]] به مدینه بر می‌گشت آن را [[اصلاح]] می‌نمود.
ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمی‌کنند که آن‎ها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟ امام {{ع}} فرمودند: ادعایشان [[کذب]] و مردود است.


ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود [[جانشین]] تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.
ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا می‌کنیم که [[عیسی]] [[روح الله]] و کلمه اوست و به [[مریم]] القا نمود. [[مسلمانان]] با این ادعا موافقند و ما را تصدیق می‌کنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که [[محمد]] [[پیامبر]] و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ پس آنچه را که هر دو [[فرقه]] موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا می‌کند [[برتری]] دارد.


امام{{ع}} فرمودند: بنابراین برای پس از [[مرگ]] خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه!
[[امام]] {{ع}} فرمودند: ما به [[عیسی بن مریم]] و روح الله و کلمة اللهی [[ایمان]] داریم که به محمد {{صل}} ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود [[اقرار]] کرده که [[بنده]] است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی اقرار داری که این چنین نیست که به محمد {{صل}} ایمان داشته باشد و خود را بنده و [[خداوند]] را [[پروردگار]] خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن [[اجماع]] داریم؟


امام{{ع}} فرمودند: آیا مرگ [[پیامبر]]{{صل}} از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ [[سفر]] [[دنیا]]، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و [[ابدی]]؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف [[امت]] خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند [[روزه]] دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست [[اختلافات]] را اصلاح نماید.
ابو قرّه که خود را ناکام دید، از [[احکام دین]] و [[حلال و حرام]] پرسش‌های کرد تا سؤالش به مسأله [[توحید]] کشیده شد<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۲۸.</ref>


ابن رامین در مقابل سخنان منطقی [[امام رضا]]{{ع}} نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد<ref>بحار الانوار، ج۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۲۷.</ref>
== مناظره امام رضا با جاثلیق ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با جاثلیق}}
در جلسه‌ای که [[امام]] {{ع}} با جاثلیق مناظره می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس [[جالوت]] نیز حضور داشتند. امام {{ع}} در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو [[شخصیت]]، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.


==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[ابوقره]]==
[[مأمون]] رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من [[موسی بن جعفر]] {{ع}} است. او از [[فرزندان فاطمه]] {{س}} [[دختر پیامبر]] {{صل}} و فرزند [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق [[عدالت]] را در بحث رها مکن.
ابو قره [[مسیحی]] و از [[دوستان]] [[جاثلیق]]، بزرگ [[مسیحیان]] بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان [[ادیان]] مختلف با امام رضا{{ع}} [[دیدار]] و با ایشان مناظراتی داشته‌اند، [[مشتاق]] دیدار و انجام [[مناظره]] با امام{{ع}} شد. بنابراین به نزد [[صفوان بن یحیی]] آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام{{ع}} ببرد. ابو قرّه چون بر امام{{ع}} وارد شد، فرش زیر پای امام{{ع}} را بوسید و برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و سپس خطاب به امام رضا{{ع}} گفت: نظر شما درباره فرقه‌ای که ادعایی دارد و [[فرقه]] دیگر غیر از ایشان که خود به [[عدالت]] معروف است، آن‎ها را در ادعایشان [[تصدیق]] می‌کنند؟


امام{{ع}} فرمودند: ادعایشان ثابت است.
جاثلیق گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به [[کتابی]] [[استدلال]] می‌کند که من منکر آنم و به [[پیامبری]] [[عقیده]] دارد که من به او [[ایمان]] نیاورده‌‎ام.


ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمی‌کنند که آن‎ها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟
[[امام رضا]] {{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! اگر به [[انجیل]] خودت برای تو استدلال کنم، [[اقرار]] خواهی کرد؟
 
امام{{ع}} فرمودند: ادعایشان [[کذب]] و مردود است.
 
ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا می‌کنیم که [[عیسی]] [[روح الله]] و کلمه اوست و به [[مریم]] [[القا]] نمود. [[مسلمانان]] با این ادعا موافقند و ما را [[تصدیق]] می‌کنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که [[محمد]] [[پیامبر]] و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ پس آنچه را که هر دو [[فرقه]] موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا می‌کند [[برتری]] دارد.
 
[[امام]]{{ع}} فرمودند: ما به [[عیسی بن مریم]] و روح الله و کلمة اللهی [[ایمان]] داریم که به محمد{{صل}} ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود [[اقرار]] کرده که [[بنده]] است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی قرار داری که این چنین نیست که به محمد{{صل}} ایمان داشته باشد و خود را بنده و [[خداوند]] را [[پروردگار]] خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن [[اجماع]] داریم؟
 
ابو قرّه که خود را ناکام دید، از [[احکام دین]] و [[حلال و حرام]] پرسش‌های کرد تا سؤالش به مسأله [[توحید]] کشیده شد<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.</ref>، و در این مورد، چنین سؤال کرد: برای ما [[روایت]] کرده‌اند که خداوند، [[دیدار]] و هم سخنی خود را بین دو [[پیغمبر]] تقسیم نمود و در میان [[پیامبران]]، دو پیغمبر را برگزید تا با یکی هم‌کلام شود، و با دیگری دیدار نماید. قسمت هم سخنی خود را به [[حضرت موسی]]{{ع}} داد، و قسمت دیدار خود را به [[حضرت محمد]]{{صل}} عطا نمود، بنابراین [[خدا]] وجودی قابل دیدن است.
 
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: اگر چنین باشد، پس آن [[پیغمبری]] که به [[جن]] و [[انس]] خبر داد که دیده‌ها خدا را [[درک]] نکند، و وسعت [[آگاهی]] [[مخلوقات]] را یارای احاطه به او و [[فهم]] ذات او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، کدام پیغمبر بود؟ مگر شخص [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نفرمود؟
 
[[ابو قره]] گفت: آری، او چنین فرمود.
 
امام رضا{{ع}} فرمودند: بنابراین چگونه ممکن است که پیغمبری از طرف خدا به سوی [[مردم]] بیاید و آن‎ها را به سوی [[خدا]] [[دعوت]] کند، و به آنها بگوید که دیده‌ها [[قادر]] به دیدن نیستند، وسعت و [[آگاهی]] [[مخلوقات]] را یارای فهمیدن ذات [[پاک]] او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، سپس خود این [[پیغمبر]] بگوید من با دو چشمم خدا را دیده‎ام و [[احاطه علمی]] به او یافته‎ام و او به شکل [[انسان]] قابل [[رؤیت]] است. آیا [[حیا]] نمی‌کنید؟ افراد بی‌دین و کوردل، نتوانستند چنین نسبتی به آن [[حضرت]] بدهند، که او چیزی را فرمود و سپس برخلاف آن گفت.
 
ابو قرّه گفت: [[خداوند]] خودش در [[قرآن]] [[آیه]] ۱۳ [[سوره نجم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى}}<ref>«و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود» سوره نجم، آیه ۱۳.</ref>.
 
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: در همین [[سوره]] آیه ۱۱، آنچه را پیغمبر{{صل}} دیده بیان می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref>. سپس خداوند در آیه ۱۸ می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى}}<ref>«بی‌گمان برخی از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دیده است» سوره نجم، آیه ۱۸.</ref>. بنابراین نشانه‌های خدا که [[پیامبر]]{{صل}} آن‎ها را دیده، غیر خدا است. و باز خداوند در آیه ۱۱۰ [[سوره طه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}}<ref>«و آنان بر او در دانش احاطه ندارند» سوره طه، آیه ۱۱۰.</ref>. بنابراین اگر دیده‌ها خدا را می‌تواند بنگرد، احاطه و آگاهی به او را نیز پیدا خواهد کرد.
 
ابو قرّه گفت: پس شما [[روایات]] را که می‌گویند پیامبر{{صل}}، خدا را دید، [[تکذیب]] می‌کنید؟
 
امام رضا{{ع}} فرمودند: اگر روایات برخلاف قرآن باشند، تکذیب می‌کنم، و آنچه [[مسلمانان]] به آن اتفاق [[رأی]] دارند، این است که نمی‌توان به وجود خدا احاطه علمی یافت، و دیده‎ها ذات او را [[درک]] نمی‌کنند، و او به هیچ چیزی شباهت ندارد.
 
ابو قرّه گفت: آیا شما قبول دارید که خدا محمول است؟
 
[[امام]]{{ع}} فرمودند: هر محمول (حمل شده) فعلی (حمل) بر او واقع شده، که به دیگری نسبت داده می‌شود، و محمول اسمی است که معنی آن، [[نقص]] و تکیه بر دیگر که حامل باشد، دارد.
 
[[خدا]] حامل و نگهدارنده همه چیز است. کلمه محمول، بدون این که به دیگری تکیه کند، مفهومی نخواهد داشت، بنابراین روا نیست که خدا، محمول باشد و هرگز کسی که به خدا و عظمتش [[ایمان]] دارد، شنیده نشده که در دعای خود، خدا را با جمله‌ای محمول بخواند.
 
ابو قرّه گفت: خدا در [[آیه]] ۱۷ [[سوره]] الحاقه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ}}<ref>«و در آن روز اورنگ (فرمانفرمایی) پروردگارت را هشت تن (از ایشان) بر فراز سر می‌برند» سوره حاقه، آیه ۱۷.</ref>.
 
و نیز در آیه ۷ [[سوره غافر]] می‌فرماید {{متن قرآن|الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ}}<ref>«کسانی که عرش خداوند را برمی‌دارند» سوره غافر، آیه ۷.</ref>.
 
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: [[عرش]]، [[نام خدا]] نیست، بلکه عرش نام [[علم]] و [[قدرت]] است و عرشی که همه چیز در آن هست. [[خداوند]] انجام حمل عرش را به غیر خود که [[فرشتگان]] باشند نسبت داده است.
 
ابو قرّه گفت: در روایتی آمده: هرگاه خدا [[خشم]] کند، فرشتگان حامل عرش، سنگینی [[خشم خدا]] را بر دوش خود، [[احساس]] می‌کنند، و به [[سجده]] می‌افتند، و هنگامی که خشم خدا برطرف شد، دوش آنها سبک گردد و به جای نخستین خود باز گردند، آیا شما این [[روایت]] را [[تکذیب]] می‌کنید؟!
 
امام رضا{{ع}} در رد این روایت فرمودند: ای [[ابو قره]]! به من بگو از وقتی که خدا [[شیطان]] را [[لعنت]] کرده و بر او خشم نموده آیا تا امروز، خدا از شیطان [[خشنود]] شده است؟ هرگز از او خشنود نشده، بلکه همیشه بر شیطان و [[دوستان]] و پیروانش [[خشمگین]] است. طبق گفته تو، باید از آن [[زمان]] تا حال، [[حاملان عرش]] در سجده باشند، در صورتی که چنین نیست، پس عرش نام خدا نیست، وانگهی، تو چگونه جرأت می‌کنی که پروردگارت را به [[تغییر]] و دگرگونی از حالی به حال دیگر توصیف نمایی، و او را همانند مخلوق، دست‌خوش حالات گوناگون بدانی. [[ذات خداوند]] ثابت و غیر قابل دست‌خوش و منزه و دور از این نسبت‌ها است، و همه موجودات در قبضه [[قدرت]] او و تحت [[تدبیر]] او است و همه به او نیاز دارند، و او به هیچ کس نیاز ندارد<ref>اصول کافی، ج۱، باب عرش و کرسی، حدیث دوم، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۲۸.</ref>
 
==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[جاثلیق]]، [[نسطاس]]، [[رأس الجالوت]]==
در جلسه‌ای که [[امام]]{{ع}} با جاثلیق [[مناظره]] می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس [[جالوت]] نیز حضور داشتند. امام{{ع}} در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو [[شخصیت]]، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.
 
[[مأمون]] رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من [[موسی بن جعفر]]{{ع}} است. او از [[فرزندان فاطمه]]{{س}} [[دختر پیامبر]]{{صل}}، و فرزند [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق [[عدالت]] را در بحث رها مکن.
 
جاثلیق گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من چگونه بحث و [[گفتگو]] کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به [[کتابی]] [[استدلال]] می‌کند که من منکر آنم و به [[پیامبری]] [[عقیده]] دارد که من به او [[ایمان]] نیاورده‌‎ام.
 
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! اگر به [[انجیل]] خودت برای تو استدلال کنم، [[اقرار]] خواهی کرد؟


جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را [[انکار]] کنم؟ آری به [[خدا]] [[سوگند]] اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد.
جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را [[انکار]] کنم؟ آری به [[خدا]] [[سوگند]] اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد.
امام{{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.
امام {{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.


جاثلیق گفت: درباره [[نبوت]] [[عیسی]] و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟
جاثلیق گفت: درباره [[نبوت]] [[عیسی]] و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟ امام {{ع}} فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش [[بشارت]] داده و [[حواریون]] به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت [[محمد]] {{صل}} و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!


امام{{ع}} فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش [[بشارت]] داده و [[حواریون]] به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت [[محمد]]{{صل}} و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!
جاثلیق گفت: آیا به هنگام [[قضاوت]] از دو [[شاهد]] [[عادل]] استفاده نمی‌کنی؟ امام {{ع}} فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو [[شاهد]] از غیر [[اهل]] [[مذهب]] خود از کسانی که [[نصاری]] [[شهادت]] آنان را مردود نمی‌شمارند بر [[نبوت]] [[محمد]] {{صل}} اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.


جاثلیق گفت: آیا به هنگام [[قضاوت]] از دو [[شاهد]] [[عادل]] استفاده نمی‌کنی؟
[[امام]] {{ع}} فرمودند: هم‌اکنون [[انصاف]] را رعایت کردی ای [[نصرانی]]، آیا کسی را که [[عادل]] بود و نزد [[عیسی بن مریم]] مقدم بود می‌پذیری؟ جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام {{ع}} فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد [[مسیح]] را بیان کردی.


امام{{ع}} فرمودند: آری.
امام {{ع}} فرمودند: تو را [[سوگند]] می‎دهم، آیا [[انجیل]] این سخن را بیان می‌کنند که [[یوحنا]] گفت: [[حضرت مسیح]] مرا از [[دین]] محمد عربی باخبر ساخت و به من [[بشارت]] داد که بعد از او چنین [[پیامبری]] خواهد آمد، من نیز به [[حواریون]] بشارت دادم و آن‎ها به او [[ایمان]] آوردند؟
جاثلیق گفت: پس دو [[شاهد]] از غیر [[اهل]] [[مذهب]] خود از کسانی که [[نصاری]] [[شهادت]] آنان را مردود نمی‌شمارند بر [[نبوت]] [[محمد]]{{صل}} اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
 
[[امام]]{{ع}} فرمودند: هم‌اکنون [[انصاف]] را رعایت کردی ای [[نصرانی]]، آیا کسی را که [[عادل]] بود و نزد [[عیسی بن مریم]] مقدم بود می‌پذیری؟
 
[[جاثلیق]] گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟
امام{{ع}} فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟
 
جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد [[مسیح]] را بیان کردی.
امام{{ع}} فرمودند: تو را [[سوگند]] می‎دهم، آیا [[انجیل]] این سخن را بیان می‌کنند که [[یوحنا]] گفت: [[حضرت مسیح]] مرا از [[دین]] محمد [[عربی]] باخبر ساخت و به من [[بشارت]] داد که بعد از او چنین [[پیامبری]] خواهد آمد، من نیز به [[حواریون]] بشارت دادم و آن‎ها به او [[ایمان]] آوردند؟


جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به [[اهل بیت]] و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به [[اهل بیت]] و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.


امام{{ع}} فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد{{صل}} و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، [[تلاوت]] کند آیا ایمان به او می‌آوری؟
امام {{ع}} فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد {{صل}} و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، [[تلاوت]] کند آیا ایمان به او می‌آوری؟(...)<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۱.</ref>
 
جاثلیق گفت: بسیار خوب است.
امام{{ع}} به نسطاس رومی فرمودند: آیا [[سفر]] سوم انجیل را از [[حفظ]] داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
 
سپس امام{{ع}} به رأس الجالوت فرمودند: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟
گفت: آری.
امام{{ع}} فرمودند: سِفر سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد{{صل}}، و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس [[امام رضا]]{{ع}} سفر سوم را قرائت کرد تا به نام [[پیامبر]]{{صل}} رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به [[حق]] مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از [[انجیل]] باخبرم؟ [[جاثلیق]] گفت: آری.
 
سپس [[امام]]{{ع}} نام [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] و امتش را برای او [[تلاوت]] کرد و افزود: ای [[نصرانی]]! چه می‌گویی، این سخن [[عیسی بن مریم]] است؟ اگر [[تکذیب]] کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، [[موسی]] و [[عیسی]] هر دو را تکذیب کرده‌ای و [[کافر]] شده‌ای.
 
جاثلیق گفت: آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است [[انکار]] نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.
امام{{ع}} فرمودند: همگی [[شاهد]] باشید او [[اقرار]] کرد، سپس فرمودند: ای جاثلیق! هر سوالی می‌خواهی بکن.
 
جاثلیق گفت: از [[حواریون]] عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
[[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: از شخص [[آگاهی]] سؤال کردی، حواریون [[دوازده نفر]] بودند و [[اعلم]] و [[افضل]] آن‎ها [[لوقا]] بود. اما علمای [[نصاری]] سه نفر بودند: یوحنای اکبر در [[سرزمین]] باخ، یوحنای دیگری در [[قرقیسا]] و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر{{صل}} و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به [[امت]] عیسی و [[بنی اسرائیل]] [[بشارت]] داد. به [[خدا]] [[سوگند]]، ما [[ایمان]] به آن عیسایی داریم که ایمان به [[محمد]]{{صل}} داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی{{ع}} داریم این بود که او کم [[روزه]] می‌گرفت و کم [[نماز]] می‌خواند!
 
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند [[علم]] خود را [[باطل]] کردی و پایه کار خویش را [[ضعیف]] نمودی و من [[گمان]] می‌کردم تو اعلم [[مسلمانان]] هستی.
امام{{ع}} فرمودند: مگر چه شده؟
 
جاثلیق گفت: به خاطر این که می‌گویی عیسی ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک [[روز]] را [[افطار]] نکرد و هیچ شبی را به طور کامل نخوابید و صائم الدهر و [[قائم]] اللیل بود.
امام{{ع}} فرمودند: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟!
 
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد؛ زیرا اگر اعتراف به [[عبودیت]] [[عیسی]] می‌کرد با [[ادعای الوهیت]] او سازگار نبود.
[[امام]]{{ع}} فرمودند: ای [[نصرانی]]! سؤال دیگری از تو دارم.
 
[[جاثلیق]] با [[تواضع]] گفت: اگر بدانم پاسخ می‌گویم.
امام{{ع}} فرمودند: تو [[انکار]] می‌کنی که عیسی، [[مردگان]] را به [[اذن]] [[خداوند متعال]] زنده می‌کرد؟
 
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار می‌کنم،؛ چراکه آن کس که مردگان را زنده کند و [[کور]] مادرزاد و [[مبتلا]] به برص را [[شفا]] دهد او [[پروردگار]] است و مستحق [[الوهیت]].


امام{{ع}} فرمودند: [[حضرت]] [[الیسع]]{{ع}} نیز همین کار را می‌کرد و او بر آب راه می‌رفت و مردگان را زنده کرد و [[نابینا]] و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را [[عبادت]] نکرد. [[حزقیل]] [[پیامبر]]{{ع}} نیز همان کار [[مسیح]] را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث [[فلسفی]] ـ [[کلامی]] در عصر خود بود که در مناظره‎ای با [[امام رضا]] {{ع}} مسائلی پیرامون [[اثبات]] [[توحید]] می‌پرسد. از آنجا که عمران [[مسلمان]] نبوده، [[حضرت رضا]] {{ع}} در مقام بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به [[آیات]] کتاب الهی استناد کنند، لکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات [[قرآنی]] در [[کلام]] ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به [[تفسیر]] چه آیاتی است. در این مناظره، مباحثی چون ابداعی بودن [[خلقت]]، بی‌غرض و غایت بودن فعل [[الهی]]، [[نور]] بودن [[خدا]] و چگونگی معیت حق با [[خلق]] را مورد بررسی قرار می‌دهند.


سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمودند: ای راس الجالوت! آیا این‎ها را در [[تورات]] می‌یابی که [[بخت]] النصر، [[اسیران]] [[بنی اسرائیل]] به [[بابل]] آورد، [[خداوند]] حزقیل را به سوی آن‎ها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این [[واقعیت]] در تورات مضبوط است، هیچ کس جز [[منکران]] [[حق]] آن را انکار نمی‌کنند.
امام رضا {{ع}} در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: [[خداوند]] منزه از چنین سخنانی است. اینک به [[لطف الهی]] برایت مثلی می‎زنم که مطلب را [[درک]] کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟


راس الجالوت گفت: ما این را شنیده‌ایم و می‌دانیم.
عمران گفت: هیچ کدام. اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟ عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد. امام {{ع}} فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟ گفت: آری.
امام{{ع}} فرمودند: راست می‌گویی، سپس افزود: ای [[یهودی]]! این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد. [[مرد]] یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.


سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از [[معجزات پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از [[بیماران]] غیر قابل علاج را به [[برکت]] او برشمرد و فرمودند: با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانیم، اگر به خاطر این‌گونه [[معجزات]]، عیسی را خدای خود بدانید، باید الیسع و حزقیل{{عم}} را نیز [[معبود]] خویش بشمارید؛ زیرا آن‎ها نیز مردگان را زنده کردند و نیز [[ابراهیم خلیل]] پرندگانی را گرفت و سر [[برید]] و آن‎ها را بر [[کوه]] اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. [[موسی بن عمران]] نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر [[صاعقه]] مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی این [[حقایق]] را [[انکار]] کنی؛ زیرا [[تورات]] و [[انجیل]] و [[زبور]] و [[قرآن]] از آن سخن گفته‌اند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
امام {{ع}} فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. سپس حضرت فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. عمران صابی پرسید: خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود، با [[آفرینش]] [[مخلوقات]] تغییری در وی به وجود آمد؟


[[جاثلیق]] که پاسخی نداشت، [[تسلیم]] شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز [[خداوند]] یگانه نیست.
حضرت در پاسخ وی از عدم [[تغییر]] در [[خدا]] و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و [[عمران صابی]] برای این که تغییری را در خدا [[اثبات]] کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از [[خلقت]] ساکت نبوده است؟ [[امام]] {{ع}} در مقام پاسخ به وی متذکر می‌شوند که [[سکوت]] در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۴.</ref>.
سپس [[امام]]{{ع}} در باب کتاب [[اشعیا]] از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمودند: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباس‌هایی از [[نور]] در تن کرده (اشاره به [[حضرت مسیح]]) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به [[پیامبر اسلام]]{{صل}}).
گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.


امام{{ع}} افزودند: ای [[نصرانی]]! این سخن [[مسیح]] را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی [[پروردگار]] شما و پروردگار خودم می‌روم و پارقلیطا<ref>مقصود از پارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد{{صل}} می‌باشد و این پیش‎گویی در انجیل یوحنا، در ابواب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است.</ref> می‌آید و درباره من [[شهادت به حق]] می‌دهد (آنگونه که من درباره او [[شهادت]] داده‌ام) و همه چیز را برای شما [[تفسیر]] می‌کند؟
== مناظره امام رضا با عمر بن هذاب ==
جاثلیق گفت: آنچه را از انجیل می‌گویی ما به آن معترفیم.
{{اصلی|مناظره امام رضا با عمر بن هذاب}}
او از اهالی [[بصره]] و [[ناصبی]] بود و خود را [[زاهد]] معرفی می‌کرد. وقتی کاروان [[امام رضا]] {{ع}} به بصره رسید و [[مردم]] پیرامون [[امام]] {{ع}} را گرفتند، امام {{ع}} از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس، عمر بن هذاب ناصبی که [[امامت]] امام {{ع}} را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: [[محمد بن فضل هاشمی]] از شما سخنانی نقل می‌کند که [[عقل]] ما آن را نمی‌پذیرد و قبول نمی‌کند.


سپس امام{{ع}} سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به‌وسیله [[مرقس]]، [[لوقا]]، [[یوحنا]] و [[متی]] که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند، سخن گفت و تناقض‌هایی از [[کلام]] جاثلیق گرفت.
حضرت فرمودند: چه سخنانی؟ عمر بن هذاب گفت: شما می‌گویید: من هر چه [[خداوند]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرستاده می‌دانم و به جمیع زبان‌ها و لغت‎ها آگاهم. حضرت فرمودند: آری چنین است، هر چه می‌خواهید بپرسید.


جاثلیق به کلی [[درمانده]] شده بود؛ به گونه‌ای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که [[امام]]{{ع}} بار دیگر به او فرمود: ای [[جاثلیق]]! هر چه می‌خواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به [[حق]] که [[گمان]] نمی‌کردم در میان [[مسلمانان]] کسی مثل تو باشد<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۱.</ref>
عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین [[آگاهی]] و [[علم]] خود را به لغات و زبان‌های گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و هندی و فارسی هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. حضرت فرمودند: [[بسم الله]]، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.


==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[عمران صابی]]==
عده‌ای با زبان‌ها و لهجه‌های مختلف در آن مجلس بودند که از [[امام رضا]] {{ع}} سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آن‎ها صحبت کرد به گونه‌ای که [[اهل]] مجلس حیران شده و همگی [[اقرار]] کردند که حضرت بهتر از آن‎ها به زبان آن‎ها صحبت می‌کند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۶.</ref>.
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث [[فلسفی]] - [[کلامی]] در عصر خود بود که در مناظره‎ای با [[امام رضا]]{{ع}} مسائلی پیرامون [[اثبات]] [[توحید]] می‌پرسد. از آنجا که عمران [[مسلمان]] نبوده، [[حضرت رضا]]{{ع}} در [[مقام]] بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به [[آیات]] [[کتاب الهی]] استناد کنند، لیکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات [[قرآنی]] در [[کلام]] ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به [[تفسیر]] چه آیاتی است. در این [[مناظره]]، مباحثی چون ابداعی بودن [[خلقت]]، بی‌غرض و [[غایت]] بودن فعل [[الهی]]، [[نور]] بودن [[خدا]] و چگونگی [[معیت]] حق با [[خلق]] را مورد بررسی قرار می‌دهند.


امام رضا{{ع}} در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: [[خداوند]] منزه از چنین سخنانی است. اینک به [[لطف الهی]] برایت مثلی می‎زنم که مطلب را [[درک]] کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟
== مناظره امام رضا با مسافر بلخی ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با مسافر بلخی}}
مسافری از بلخ، به حضور [[حضرت امام رضا]] {{ع}} آمد و عرض کرد: من از شما مسأله‌ای می‌پرسم، اگر جواب آن را آن گونه که خودم می‌دانم بدهی، [[امامت]] تو را می‌پذیرم. [[امام]] {{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس. مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده و بر چه تکیه دارد؟ امام {{ع}} فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد، بی‌آنکه مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونه نموده بی‌آنکه خود چگونه باشد و بر [[قدرت]] خودش تکیه دارد.


عمران گفت: هیچ کدام.
در این هنگام، آن مرد مسافر برخاست و سر [[حضرت رضا]] {{ع}} را بوسید و گفت: [[گواهی]] می‌دهم که معبودی جز [[خدای یکتا]] نیست و [[محمد]] {{صل}} [[رسول خدا]] است و [[علی]] {{ع}} وصی رسول خدا {{صل}} و [[سرپرست]] [[امت]] پس از اوست و [[پیشوایان]] [[راستگو]]، شما [[امامان]] هستید و تو [[جانشین]] آنها هستی<ref>اصول کافی، ج۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص۸۸.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۷.</ref>
اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟
عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد.


امام{{ع}} فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟
== مناظره امام رضا با هربز اکبر ==
گفت: آری.
{{اصلی|مناظره امام رضا با هربز اکبر}}
[[امام رضا]] {{ع}} به بزرگ [[زرتشتیان]] فرمودند: شما که [[زرتشت]] را [[پیامبر]] خود می‌دانید، دلیلتان بر [[نبوت]] او چیست؟ هربز گفت: زرتشت [[دلایل]] و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود [[شاهد]] [[معجزات]] او نبوده‎ایم، بلکه از پیشینیان ما نسل به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته‌ایم.


امام{{ع}} فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند.
[[امام]] {{ع}} فرمودند: پس بر اساس [[اخبار]] و گزارش‌های رسیده، به زرتشت [[ایمان]] آورده‌اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش‌ها را درباره [[موسی]] {{ع}} و [[عیسی]] {{ع}} و محمد {{صل}} به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی، این اخبار را نپذیرفته‌اید، در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته‌اید! هربز [[سکوت]] کرد و جوابی نداشت<ref>مناظره علی بن موسی الرضا {{ع}} با عالمان دینی، ص۵۰-۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۷.</ref>
سپس [[حضرت]] فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود.
عمران صابی پرسید: خدا که [[یکتا]] بود و چیزی جز او نبود، با [[آفرینش]] [[مخلوقات]] تغییری در وی به وجود آمد؟


[[حضرت]] در پاسخ وی از عدم [[تغییر]] در [[خدا]] و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و [[عمران]] [[صابی]] برای این که تغییری را در خدا [[اثبات]] کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از [[خلقت]] ساکت نبوده است؟ [[امام]]{{ع}} در [[مقام]] پاسخ به وی متذکر می‌شوند که [[سکوت]] در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد.
== مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی ==
{{اصلی|مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی}}
[[مأمون]] [[دوست]] داشت امام رضا {{ع}} را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام {{ع}} می‌آمدند، در خفا می‌گفت که حول چه محوری با امام {{ع}} بحث و مناظره نمایید.


[[گفتگو]] بین [[امام رضا]]{{ع}} و عمران صابی به درازا کشید تا این که امام{{ع}} فرمودند که وقت [[نماز]] است و ادامه بحث به بعد از [[اقامه نماز]] محول گردد. حضرت بعد از به جا آوردن نماز، به نزد عمران آمدند و باری دیگر [[مناظره]] آن‎ها شکل گرفت.
مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای [[اهل]] [[کلام]] بود و در [[خراسان]] همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور [[امامت]] با امام {{ع}} مناظره نماید. مجلس برپا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی! بپرس.
عمران صابی پرسید: خدا چیست؟


امام{{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ}} (او [[نور]] است. به این معنا که [[هادی]] و راهنمای مخلوقاتش از [[اهل آسمان]] و [[زمین]] است.)
یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا {{صل}}! تو بپرس که مایه [[شرف]] و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی که ادعای [[راستی]] کرده و [[راستگویان]] را [[تکذیب]] نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا [[دروغگو]] است؟


امام رضا{{ع}} در مواضع مختلفی از این مناظره به فعل ابداعی [[حق]] اشاره می‌کنند و حتی اولین مخلوق [[خداوند]] را [[ابداع]] می‌دانند، و هنگامی که عمران از ایشان درخواست می‌کند که از موجود نخستین و مخلوق او سخن بگوید، حضرت چنین می‌فرمایند: [[خدای یکتا]] پیوسته [[یکتا]] بود، بی‌آنکه چیزی با او باشد و بدون حد و حدودی با عرض و کیفیت و کمیتی. پیوسته چنین بود، آنگاه خلقتی گوناگون بی‌هیچ سابقه و نقشه پیشین پدید آورد. خدا در [[آفریدن]] موجودات احتیاج به حرکت و به کار بردن آلت و ابزار یا [[فکر]] ندارد. اولین [[خلق]] خدا ابداع بود که نه وزن داشت و نه حرکت و نه [[سمع]] و نه رنگ و نه [[حس]]<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۱۳.</ref>.
[[یحیی]] یک [[ساعت]] سر در گریبان برده، هر چه [[فکر]] کرد، نتوانست جوابی بدهد. [[مأمون]] گفت: ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی [[حجت]] را از دستم گرفته است و هیچ‌گونه پاسخی ندارم. مأمون به [[امام]] {{ع}} گفت: این چه مسأله‌ای است که یحیی [[اقرار]] به عجز کرده است؟
عمران در این مناظره از [[صفات خداوند]] سؤال کرد و امام رضا{{ع}} جواب دادند. آن گاه که امام{{ع}} دریافتند که عمران قانع شده است فرمودند: آیا فهمیدی؟


عمران گفت: بلی ای آقای من! [[شهادت]] می‌دهم که [[خدا]] همان است که تو او را [[وصف]] کردی و [[وحدانیت]] او را ثابت نمودی. و [[شهادت]] می‌دهم که [[محمد]]{{صل}} [[بنده]] اوست که [[مبعوث]] است به [[هدایت]] [[خلق]] و [[دین حق]]. سپس به [[سجده]] افتاد.
امام {{ع}} فرمودند: اگر یحیی [[گمان]] دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش [[شهادت]] عجز و [[ناتوانی]] داده، امامتی نخواهد بود که سر [[منبر]] [[رسول خدا]] {{صل}} بگوید: من [[سرپرستی]] شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که [[امیر]] از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او [[صادقین]] و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من [[شیطانی]] هست که مرا پیوسته در معرض کار [[اشتباه]] و خلاف قرار می‌دهد، در حالی که در امام، [[شیطان]] وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره‌اش اقرار کرده که [[امامت ابوبکر]] کاری برخلاف [[مصالح]] [[امت]] بوده که [[خداوند]] همگان را از شرش [[حفظ]] کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه [[امامت]] برای او ثابت نمی‌باشد.
[[دانشمندان]] دیگر دیدند که [[عمران]] [[صابی]] به عنوان [[برترین]] [[متکلم]]، این چنین به زانو درآمده و [[مسلمان]] گردید. احدی در آن مجلس لب به سخن نگشود<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
اینجا بود که مأمون از روی [[خشم]] و [[عصبانیت]] بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از [[ترس]] و [[وحشت]] مجلس را ترک گفته و متفرق شدند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۸.</ref>


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مناظرات امام رضا]]
[[رده:امام رضا]]
[[رده:مدخل]]
۱۱۸٬۳۵۶

ویرایش