شهادت امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = امام رضا
| موضوع مرتبط = امام رضا
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط =  
| مداخل مرتبط = [[شهادت امام رضا در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =
| پرسش مرتبط  =
}}
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[مأمون]] پس از مدت‌ها که [[اخبار]] ناخوشایندی از [[نافرمانی]] [[عباسیان]] در [[بغداد]] می‌شنید، تصمیم گرفت تا خود برای [[آرام‌سازی]] وضعیت، به سوی مرکز پیشین [[خلافت عباسی]] [[حرکت]] کند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۶.</ref>. به ویژه آنکه خبر رسید در یک گردهمایی و با حضور بزرگان [[خاندان عباسی]]، برخلافت ابراهیم، پسر [[مهدی عباسی]]، توافق شده است. عباسیان بر اقدام خود پافشاری می‌کردند و گفته شده است که به هر کس با ابراهیم[[بیعت]] می‌کرد، مبلغی به عنوان [[پاداش]] می‌پرداختند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۷۰.</ref>؛ اما واضح بود که با وجود [[تعصب]] [[عربی]] و خاندانی عباسیان، حضور [[فضل بن سهل]] [[ایرانی]] به عنوان بالاترین [[مقام]] لشکری و کشوری و [[امام رضا]]{{ع}} به عنوان [[خلیفه]] بعدی، مانعی بزرگ در برقراری روابط مأمون و عباسیان به شمار می‌رفت.
[[مأمون]] پس از مدت‌ها که [[اخبار]] ناخوشایندی از [[نافرمانی]] [[عباسیان]] در [[بغداد]] می‌شنید، تصمیم گرفت تا خود برای آرام‌سازی وضعیت، به سوی مرکز پیشین [[خلافت عباسی]] حرکت کند<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۶.</ref>. به ویژه آنکه خبر رسید در یک گردهمایی و با حضور بزرگان [[خاندان عباسی]]، برخلافت ابراهیم، پسر [[مهدی عباسی]]، توافق شده است. عباسیان بر اقدام خود پافشاری می‌کردند و گفته شده است که به هر کس با ابراهیم [[بیعت]] می‌کرد، مبلغی به عنوان [[پاداش]] می‌پرداختند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۷۰.</ref>؛ اما واضح بود که با وجود [[تعصب]] عربی و خاندانی عباسیان، حضور [[فضل بن سهل]] [[ایرانی]] به عنوان بالاترین مقام لشکری و کشوری و [[امام رضا]]{{ع}} به عنوان [[خلیفه]] بعدی، مانعی بزرگ در برقراری روابط مأمون و عباسیان به شمار می‌رفت.


در اوایل [[شعبان]] [[سال ۲۰۲ ق]] و با رسیدن کاروان مأمون به [[سرخس]]، گروهی از سوی مأمون به فضل بن سهل [[حمله]] کرده و او را از پای در آوردند. نقل شده است که وی آنچنان در [[رأی]] و [[عمل]]مأمون تأثیرگذار بود که [[اهل بغداد]] و عباسیان، مأمون را [[اسیر]] جادوی وی می‌خواندند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶.</ref>. مأمون برای پوشاندن اقدامش، خود را داغدار فضل نشان داد، دستور [[قتل]] [[قاتلان]] را صادر کرد و سرهای آنان را برای [[حسن بن سهل]]، [[برادر]] فضل و [[والی]] واسط فرستاد و حسن را به عنوان [[وزیر]] [[انتخاب]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۵.</ref>. بر پایه برخی گزارش‌ها از همین [[زمان]] نیز امام رضا{{ع}} به [[طور]] ویژه تحت نظر قرار گرفته و کمتر [[اجازه]] داشت با دیگران ارتباط برقرار کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۹۷.</ref>.
در اوایل [[شعبان]] سال ۲۰۲ ق و با رسیدن کاروان مأمون به سرخس، گروهی از سوی مأمون به فضل بن سهل حمله کرده و او را از پای در آوردند. نقل شده است که وی آنچنان در رأی و [[عمل]] مأمون تأثیرگذار بود که [[اهل بغداد]] و عباسیان، مأمون را [[اسیر]] جادوی وی می‌خواندند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶.</ref>. بر پایه برخی گزارش‌ها از همین [[زمان]] نیز امام رضا{{ع}} به طور ویژه تحت نظر قرار گرفته و کمتر [[اجازه]] داشت با دیگران ارتباط برقرار کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۹۷.</ref>.
 
مأمون نمی‌توانست میان [[حفظ]] [[منصب ولایتعهدی]] برای امام رضا{{ع}} و [[همراهی]] عباسیان جمع کند. بدین جهت بعدها تصمیم خود درباره [[امام]]{{ع}} را توجیه کرد و گفت که این اقدام برای جبران [[محبت امام علی]]{{ع}} به عباسیان در دوره خلافتش بوده است. دستیابی به [[حمایت]] عباسیان برای مأمون چنان اهمیت داشت که وی پس از [[شهادت امام رضا]]{{ع}} و پیش از ورود به [[بغداد]] در نامه‌ای خطاب به [[عباسیان]] از این موضوع به آنان خبر داد و درخواست کرد که از این پس به [[اطاعت]] وی در آیند. گفته شده که وی [[معتقد]] بود، تنها دلیل مخالفت‌های عباسیان با [[خلیفه]]، روی کار بودن [[امام رضا]]{{ع}} بوده است<ref>طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۷.</ref>.


== شهادت امام رضا{{ع}} ==
== شهادت امام رضا{{ع}} ==
اقوال متعددی درباره [[زمان]] و کیفیت شهادت امام رضا{{ع}} وجود دارد<ref>برای نمونه، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۰۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۱۲.</ref>؛ برای نمونه، برخی [[علمای اهل سنت]] بر این باورند که [[مأمون]]، امام رضا{{ع}} را [[مسموم]] نکرده است یا اینکه ایشان به دست کسی غیر از مأمون مسموم شده است؛ اما بر اساس نقل مشهور و صحیح<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۸؛ طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۸.</ref>، آن حضرت در آخرین [[روز]] ماه صفر [[سال ۲۰۳ ق]] و ۵۵ سالگی، به دست مأمون مسموم شد و به [[شهادت]] رسید. مطابق قول [[اباصلت]]، مأمون، امام رضا{{ع}} را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد تا از انگور بخورند و آن حضرت به واسطه آن مسموم شد<ref>طبرسی، اعلام الوری، ص۸۲- ۸۳.</ref>.
اقوال متعددی درباره [[زمان]] و کیفیت شهادت امام رضا{{ع}} وجود دارد<ref>برای نمونه، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۰۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۱۲.</ref>؛ برای نمونه، برخی علمای اهل سنت بر این باورند که [[مأمون]]، امام رضا{{ع}} را [[مسموم]] نکرده است، یا اینکه ایشان به دست کسی غیر از مأمون مسموم شده است؛ اما بر اساس نقل مشهور و صحیح<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۸؛ طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۸.</ref>، آن حضرت در آخرین [[روز]] ماه صفر سال ۲۰۳ ق و ۵۵ سالگی، به دست مأمون مسموم شد و به [[شهادت]] رسید. مطابق قول [[اباصلت]]، مأمون، امام رضا{{ع}} را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد تا از انگور بخورند و آن حضرت به واسطه آن مسموم شد<ref>طبرسی، اعلام الوری، ص۸۲- ۸۳.</ref>.
 
مأمون تا یک روز خبر [[شهادت امام]]{{ع}} را آشکار نکرد. او در یک برنامه از پیش تعیین شده نخست محمد پسر [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}}، [[عموی امام رضا]]{{ع}} و جمعی از [[علویان]] حاضر در [[خراسان]] را مطلع ساخت. خود نیز با [[گریه]] و [[اندوه]] بسیار این خبر را به آنان [[تسلیت]] گفت. سپس [[پیکر امام]] [[رضا]]{{ع}} را به آنان نشان داد و آنان را بر سالم بودن [[بدن امام]]{{ع}} [[گواه]] گرفت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷.</ref>. [[رفتار]] ریاکارانه مأمون سبب نشد که [[مردم]] پس از اطلاع از شهادت امام{{ع}} متوجه اقدام مأمون نشوند، از این رو، [[اجتماعی]] تشکیل داده و به [[اعتراض]] پرداختند. مأمون به وسیله عموی امام رضا{{ع}} مردم را متفرق ساخت و اعلام شد که آن حضرت در [[زمان]] دیگری [[تشییع]] خواهند شد. وضعیت به حدی متشنج بود که [[پیکر امام]]{{ع}} به دستور [[مأمون]] شبانه و در [[قریه]] سناباد از توابع [[نوقان]] در ناحیه [[طوس]] و در کنار [[قبر]] [[هارون عباسی]]، [[دفن]] شد<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۱.</ref>.
 
بررسی اوضاع [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[شهرهای اسلامی]] در دوره مأمون نشان می‌دهد، به رغم آنکه وی موفق شد با [[انتصاب امام]]{{ع}} به [[ولایتعهدی]]، تا مدتی کوتاه نظر [[شیعیان]] و [[علویان]] را نسبت به خود جلب کند، ولی [[امام رضا]]{{ع}} با تدبیرهای [[حکیمانه]] خود نه تنها حیله‌های مأمون را خنثی کرد، بلکه موفق شد تا نهایت بهره را در [[ترویج]] [[تشیع]] [[ناب]] از جلسات عمومی، یا [[مناظرات]] در جایگاه ولایتعهدی [[عباسیان]] ببرد. بنابراین، هم [[محبوبیت امام]] [[رضا]]{{ع}} و هم جوشش [[امید]] و [[رضایت]] در [[قلوب]] شیعیان به [[طور]] چشمگیری افزایش یافت<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۶۰؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۸۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]]، ص۱۱۴.</ref>
 
== [[شهادت امام رضا]]{{ع}} از دیدگاه [[روایات]] ==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|تُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ}}؛ «[[فرزندی]] از فرزندانم در [[زمین]] [[خراسان]] کشته خواهد شد»<ref>مجمع البحرین، ج۳، ص۳۸، ذیل واژه حفد.</ref>. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده: {{متن حدیث|يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} إِلَى أَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ}}؛ «مردی از [[نسل]] فرزندم [[موسی]] که نامش هم چون نام [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} می‌باشد، به خراسان خواهد رفت و در آنجا به وسیله زهر، به [[شهادت]] خواهد رسید»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۵۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۴۴.</ref>
 
== [[شهادت امام]]{{ع}} از زبان [[اباصلت]] ==
مهم‌ترین مسئله‌ای که [[تاریخ‌نویسان]] به آن پرداخته‌اند، نحوه به شهادت رسیدن امام رضا{{ع}} می‌باشد در این باره، گزارشاتی از اباصلت، هرثمة بن أعین، عبداللّه بن [[بشیر]] و محمد بن جهم به ثبت رسیده است. طبق تحقیقات وسیع و دقیق در مورد [[شهادت امام]]{{ع}} از زبان هرثمة بن اعین، مشخص گردید که [[تاریخ]] [[مرگ]] هرثمة بن اعین، سه سال قبل از [[شهادت امام رضا]]{{ع}} بوده و نمی‌توانسته [[شاهد]] شهادت امام رضا{{ع}} بوده و [[امام]]{{ع}} با وی پیرامون شهادتشان صحبتی داشته باشند. بنابراین گزارش وی که [[تاریخ نویسان]] در گذشته به آن دامان زده‌اند، مردود و بی‌اعتبار است<ref>گزارش شهادت امام رضا{{ع}} از زبان هرثمة بن اعین، در کتاب عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۶۴، ص۶۰۲ تا ص۶۱۳ آمده است. برای آشنایی بیشتر با این شخصیت، به تیتر واژه هرثمة بن اعین مراجعه کنید.</ref>.
 
اما بهترین و مستندترین گزارش، گزارش جناب [[اباصلت هروی]] می‌باشد. [[امید]] است از این پس، در مورد گزارش شهادت امام رضا{{ع}}، تنها به گزارشی از ایشان استناد شود. [[ابن بابویه قمی]] به [[سند معتبر]] در [[عیون اخبار الرضا]]{{ع}} آن را نقل کرده است. [[اباصلت]] می‌گوید: «یک [[روز]] قبل از [[شهادت]] [[حضرت رضا]]{{ع}}، نزد ایشان بودم. حضرت فرمودند: ای اباصلت! به این قبّه‌ای که [[قبر]] [[هارون الرشید]] در آن است وارد شو و از چهار طرف قبر او، مشتی از خاک برگیر و نزد من بیاور. من طبق دستور حضرت، خاک‌ها را آماده کردم، حضرت آن خاکی را که مربوط به پشت و پایین و بالای سر هارون بود، بوئیدند و سپس بر [[زمین]] ریختند و فرمودند: [[مأمون]] قصد دارد مرا پشت سر هارون [[دفن]] کند که قبر او [[قبله]] من قرار گیرد و دستور می‌دهد که آن ناحیه را حفر کنند، ولی زمانی که کلنگ می‌زنند به صخره‌ای اصابت می‌کند که اگر تمام کلنگ داران [[توس]] جمع شوند، نمی‌توانند آن را [[حرکت]] دهند. وقتی حضرت خاک سمت قبله را بوئیدند، فرمودند: به زودی دفن من در این موضع خواهد بود، پس امر کن که این محل را حفر کنند تا ضریحی نمایان شود و امر کن که لحد آن را دو ذراع و یک وجب بسازند و [[حق تعالی]] هر اندازه که خواهد آن را گسترده خواهد نمود و آن را [[باغی]] از باغ‌های [[بهشتی]] می‌گرداند. در آن هنگام از جانب بالای سر [[قبر]]، رطوبتی ظاهر می‌شود، همان وقت آنچه را که به تو می‌آموزم بخوان تا به [[قدرت الهی]]، آن قدر آب می‌جوشد که لحد را فرا می‌گیرد و ماهیان کوچکی در آب ظاهر می‌شوند و این نانی را که به تو می‌دهم، برای آنها در آب ریزه کن تا آن ماهیان بخوردند؛ سپس ماهی بزرگی ظاهر می‌شود و آن ماهیان کوچک را می‌بلعد؛ و ناپدید می‌شود. پس در آن هنگام، [[دست]] خود را در آب بگذار و این دعایی را که به تو [[تعلیم]] می‌کنم قرائت کن تا [[آب‌ها]] بر [[زمین]] فرو رود و قبر خشک گردد. آنگاه که مرا درون قبر می‌کنید، قبر به هم متصل می‌گردد و احتیاج به ریختن خاک نیست. همانا این [[اعمال]] تو در حضور [[مأمون]] خواهد بود».


[[اباصلت]] می‌گوید: «فردای آن [[روز]]، من در خدمت [[امام]]{{ع}} بودم. آن حضرت بعد از [[نماز صبح]]، جامه‌هایشان را پوشیدند و در [[محراب]] نشستند و گویا [[منتظر]] چیزی بودند. تا اینکه [[غلام]] مأمون آمد. آنگاه امام{{ع}} [[کفش]] خویش را پوشیدند و ردای [[مبارک]] را بر دوش افکندند و خطاب به من فرمودند: ای اباصلت! به مجلس مأمون داخل می‌شوم. به هنگام بازگشت، اگر ردایم بر دوشم بود با تو سخن می‌گویم و اگر ردایم را بر سر کشیده بودم، با من سخن مگو».
مأمون تا یک روز خبر شهادت امام{{ع}} را آشکار نکرد. او در یک برنامه از پیش تعیین شده نخست محمد پسر [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}}، عموی امام رضا{{ع}} و جمعی از [[علویان]] حاضر در [[خراسان]] را مطلع ساخت. خود نیز با [[گریه]] و [[اندوه]] بسیار این خبر را به آنان تسلیت گفت. سپس پیکر امام رضا{{ع}} را به آنان نشان داد و آنان را بر سالم بودن بدن امام{{ع}} [[گواه]] گرفت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷.</ref>. [[رفتار]] ریاکارانه مأمون سبب نشد که [[مردم]] پس از اطلاع از شهادت امام{{ع}} متوجه اقدام مأمون نشوند، از این رو، [[اجتماعی]] تشکیل داده و به [[اعتراض]] پرداختند. مأمون به وسیله عموی امام رضا{{ع}} مردم را متفرق ساخت و اعلام شد که آن حضرت در [[زمان]] دیگری [[تشییع]] خواهند شد. وضعیت به حدی متشنج بود که پیکر امام{{ع}} به دستور [[مأمون]] شبانه و در [[قریه]] سناباد از توابع نوقان در ناحیه [[طوس]] و در کنار [[قبر]] [[هارون عباسی]]، [[دفن]] شد<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۱.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]]، ص۱۱۴.</ref>


اباصلت در ادامه می‌گوید: «حضرت به [[خانه]] مأمون وارد شدند و من نیز ایشان را تا پشت درب [[همراهی]] کردم و در حالی که در [[نگرانی]] و [[اضطراب]] به سر می‌بردم، منتظر ماندم و بدون این که کسی متوجه گردد، به [[سخنان امام]]{{ع}} و مأمون، گوش فرا می‌دادم. با ورود امام{{ع}} به خانه مأمون، او مشتاقانه و به حسب ظاهر، با [[خوشرویی]] به استقبال امام{{ع}} آمد و آنچه می‌توانست [[اکرام]] و [[احترام]] نمود و به [[اصرار]] ایشان را به خوردن انگور [[دعوت]] کرد. دیری نپایید که درب [[اتاق]] باز شد و [[امام]]{{ع}} قصد خارج شدن از اتاق را داشتند که [[مأمون]] گفت: ای پسرعمو! کجا می‌روی؟! امام{{ع}} در حالی که باقی انگور از دست مبارکشان بر [[زمین]] افتاد، فرمودند: به آنجا که مرا فرستادی».
== شهادت امام رضا{{ع}} از دیدگاه [[روایات]] ==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌فرمایند: «[[فرزندی]] از فرزندانم در [[زمین]] [[خراسان]] کشته خواهد شد»<ref>{{متن حدیث|تُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ}}؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۳۸، ذیل واژه حفد.</ref>. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده: «مردی از نسل فرزندم [[موسی]] که نامش هم چون نام [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} می‌باشد، به خراسان خواهد رفت و در آنجا به وسیله زهر، به [[شهادت]] خواهد رسید»<ref>{{متن حدیث|يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} إِلَى أَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ}}؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۵۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۴۴.</ref>


آن حضرت [[غمگین]] و محزون، ردایشان را بر سر خویش کشیدند و از [[خانه]] مأمون بیرون آمدند. من به [[دستور امام]]، با ایشان سخن نگفتم تا به خانه وارد شدند و فرمودند: {{متن حدیث|یا اَباصَلْتِ! قَدْفَعَلُوها}}؛ [[اباصلت]]! آنها کار خود را انجام دادند و در این هنگام، [[زبان]] آن حضرت به ذکر [[توحید]] و [[شکر]] و [[حمد]] [[خدا]]، گویا بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۷۷؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۴۴.</ref>
== شهادت امام{{ع}} از زبان [[اباصلت]] ==
مهم‌ترین مسئله‌ای که تاریخ‌نویسان به آن پرداخته‌اند، نحوه به شهادت رسیدن امام رضا{{ع}} می‌باشد در این باره، گزارشاتی از اباصلت، هرثمة بن أعین، عبداللّه بن بشیر و محمد بن جهم به ثبت رسیده است. بهترین و مستندترین گزارش، گزارش جناب [[اباصلت هروی]] می‌باشد. [[اباصلت]] می‌گوید: «یک [[روز]] قبل از [[شهادت]] [[حضرت رضا]]{{ع}}، نزد ایشان بودم. حضرت فرمودند: ای اباصلت! به این قبّه‌ای که [[قبر]] [[هارون الرشید]] در آن است وارد شو و از چهار طرف قبر او، مشتی از خاک برگیر و نزد من بیاور. من طبق دستور حضرت، خاک‌ها را آماده کردم، حضرت آن خاکی را که مربوط به پشت و پایین و بالای سر هارون بود، بوئیدند و سپس بر [[زمین]] ریختند و فرمودند: [[مأمون]] قصد دارد مرا پشت سر هارون [[دفن]] کند که قبر او [[قبله]] من قرار گیرد و دستور می‌دهد که آن ناحیه را حفر کنند، ولی زمانی که کلنگ می‌زنند به صخره‌ای اصابت می‌کند که اگر تمام کلنگ داران [[توس]] جمع شوند، نمی‌توانند آن را حرکت دهند. وقتی حضرت خاک سمت قبله را بوئیدند، فرمودند: به زودی دفن من در این موضع خواهد بود، پس امر کن که این محل را حفر کنند تا ضریحی نمایان شود و امر کن که لحد آن را دو ذراع و یک وجب بسازند و [[حق تعالی]] هر اندازه که خواهد آن را گسترده خواهد نمود و آن را [[باغی]] از باغ‌های بهشتی می‌گرداند. در آن هنگام از جانب بالای سر [[قبر]]، رطوبتی ظاهر می‌شود، همان وقت آنچه را که به تو می‌آموزم بخوان تا به [[قدرت الهی]]، آن قدر آب می‌جوشد که لحد را فرا می‌گیرد و ماهیان کوچکی در آب ظاهر می‌شوند و این نانی را که به تو می‌دهم، برای آنها در آب ریزه کن تا آن ماهیان بخوردند؛ سپس ماهی بزرگی ظاهر می‌شود و آن ماهیان کوچک را می‌بلعد؛ و ناپدید می‌شود. پس در آن هنگام، [[دست]] خود را در آب بگذار و این دعایی را که به تو [[تعلیم]] می‌کنم قرائت کن تا آب‌ها بر [[زمین]] فرو رود و قبر خشک گردد. آنگاه که مرا درون قبر می‌کنید، قبر به هم متصل می‌گردد و احتیاج به ریختن خاک نیست. همانا این [[اعمال]] تو در حضور [[مأمون]] خواهد بود».


== بازتاب [[شهادت امام رضا]] ==
[[اباصلت]] می‌گوید: «فردای آن [[روز]]، من در خدمت [[امام]]{{ع}} بودم. آن حضرت بعد از نماز صبح، جامه‌هایشان را پوشیدند و در [[محراب]] نشستند و گویا [[منتظر]] چیزی بودند. تا اینکه [[غلام]] مأمون آمد. آنگاه امام{{ع}} کفش خویش را پوشیدند و ردای مبارک را بر دوش افکندند و خطاب به من فرمودند: ای اباصلت! به مجلس مأمون داخل می‌شوم. به هنگام بازگشت، اگر ردایم بر دوشم بود با تو سخن می‌گویم و اگر ردایم را بر سر کشیده بودم، با من سخن مگو».
با شهادت امام رضا{{ع}} به دست مأمون، [[مردم]] به این [[فاجعه]] بزرگ [[اعتراض]] کردند و مأمون را عامل این [[جنایت]] بزرگ دانستند؛ به‌طوری که مأمون خود [[شکوه]] از این [[اتهام]] می‌کرد که چرا مردم او را عامل [[مسموم]] کردن امام{{ع}} می‌پندارند! در [[روایت]] آمده که هنگام شهادت امام رضا{{ع}}، مردم با اعتراضی پر سر و صدا، مقابل [[کاخ مأمون]] [[اجتماع]] کرده و پیوسته می‌گفتند که این مرد- یعنی مأمون - عامل [[قتل امام]]{{ع}} است؛ این [[اعتراضات]] با سخنان عموی امام -[[محمد بن جعفر]] - خوابید<ref>مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۳۰؛ بحار الانوار، ج۴۹، ص۲۹۹؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.


هم‌چنین بعد از این که خبر شهادت امام رضا{{ع}} به [[بغداد]] و [[مدینه]] رسید، جمع کثیری از [[برادران]] و [[علویان]] به [[نشانه]]اعتراض و به [[خون‌خواهی]] [[خون]] امام و [[سرور]] خویش از مدینه به سوی [[خراسان]] رهسپار شدند. [[ابن خلدون]] علت [[قیام]] «[[ابراهیم بن موسی]]{{ع}}» را آن دانسته که وی مأمون را متهم به [[قتل]] برادرش می‌نمود<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۱۵.</ref>. [[حرکت]] کاروان علویان به [[رهبری]] «[[احمد بن موسی]]{{ع}}» و «[[محمد عابد]] بن [[موسی]]{{ع}}»، به خاطر [[آگاهی]] از [[حیله]] مأمون و کمک به [[برادر]] و امامشان بود که به دست عوامل [[مأمون]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>قیام سادات علوی، ص۱۶۹؛ اعیان الشیعه، ج۱۱، ص۲۸۶ و ۲۸۷ به نقل از کتاب الانساب محمد بن هارون موسوی نیشابوری، ج۲، ص۹۱؛ بحار الانوار، ج۸، ص۳۰۸؛ حیاة الامام موسی بن جعفر{{ع}}، ج۲، ص۴۱۳؛ فرق الشیعة، ص۹۷ به نقل از بحر الأنساب (چاپ بمبئی).</ref>.
اباصلت در ادامه می‌گوید: «حضرت به [[خانه]] مأمون وارد شدند و من نیز ایشان را تا پشت درب [[همراهی]] کردم و در حالی که در [[نگرانی]] و [[اضطراب]] به سر می‌بردم، منتظر ماندم و بدون اینکه کسی متوجه گردد، به سخنان امام{{ع}} و مأمون، گوش فرا می‌دادم. با ورود امام{{ع}} به خانه مأمون، او مشتاقانه و به حسب ظاهر، با [[خوشرویی]] به استقبال امام{{ع}} آمد و آنچه می‌توانست [[اکرام]] و [[احترام]] نمود و به[اصرار ایشان را به خوردن انگور [[دعوت]] کرد. دیری نپایید که درب اتاق باز شد و [[امام]]{{ع}} قصد خارج شدن از اتاق را داشتند که [[مأمون]] گفت: ای پسرعمو! کجا می‌روی؟! امام{{ع}} در حالی که باقی انگور از دست مبارکشان بر [[زمین]] افتاد، فرمودند: به آنجا که مرا فرستادی».


با توجه به این وقایع، در می‌یابیم که مسأله [[شهادت امام رضا]]{{ع}} به دست مأمون، در همان ایام با عکس‌العمل‌های شدیدی از طرف [[مردم]] و [[خانواده]] بزرگ ایشان و هم‌چنین دیگر [[علویان]] گشت<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۱۴۴.</ref>.
آن حضرت [[غمگین]] و محزون، ردایشان را بر سر خویش کشیدند و از [[خانه]] مأمون بیرون آمدند. من به دستور امام، با ایشان سخن نگفتم تا به خانه وارد شدند و فرمودند: {{متن حدیث|یا اَباصَلْتِ! قَدْفَعَلُوها}}؛ [[اباصلت]]! آنها کار خود را انجام دادند و در این هنگام، [[زبان]] آن حضرت به ذکر [[توحید]] و [[شکر]] و [[حمد]] [[خدا]]، گویا بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۷۷؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۴۴۴.</ref>


== تغسیل [[امام رضا]] ==
== تغسیل [[امام رضا]] ==
[[منابع تاریخی]] در مورد «تغسیل امام رضا{{ع}}» گزارشی از «[[ابا صلت]]» و «هرثمة بن اعین» بیان کرده‌اند. بنابر [[تاریخ]] [[مرگ]] هرثمة بن اعین در [[سال ۲۰۰ هجری]] [[قمری]]، این گزارش بی‌اعتبار بوده و تنها به گزارش جناب ابا صلت می‌پردازیم<ref>به تیتر واژه خواجه مراد و هرثمة بن اعین مراجعه کنید.</ref>. ایشان بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا{{ع}} می‌گوید: «چون [[امام جواد]]{{ع}} بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! [[اطاعت]] کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در [[تجهیز]] بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون [[ملائکه مقرب]] با من [[همکاری]] می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی [[مراسم]] [[غسل]] تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا [[کفن]] و [[حنوط]] بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به [[خدمت]] حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع [[سجده]] [[شریف]] حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: [[تابوت]] را حاضر کن. عرض کردم بروم و [[تابوت]] تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به [[قدرت]] [[حق تعالی]] از چوب [[سدرة المنتهی]] آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به [[نماز]] ایستادند.
«[[ابا صلت]]» بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا{{ع}} می‌گوید: «چون [[امام جواد]]{{ع}} بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! [[اطاعت]] کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در تجهیز بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون ملائکه مقرب با من [[همکاری]] می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی مراسم [[غسل]] تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا کفن و حنوط بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به خدمت حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع [[سجده]] [[شریف]] حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: [[تابوت]] را حاضر کن. عرض کردم بروم و [[تابوت]] تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به [[قدرت]] [[حق تعالی]] از چوب [[سدرة المنتهی]] آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به [[نماز]] ایستادند.
 
هنوز نماز [[امام]] [[جواد الائمه]]{{ع}} تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف [[آسمان]] رفت. گفتم: یابن [[رسول الله]]{{صل}}! الان [[مأمون]] می‌آید و می‌گوید بدن [[مبارک]] [[حضرت رضا]]{{ع}} چه شد؟ امام{{ع}} فرمودند: آرام باش! آن [[بدن مطهر]] به زودی برمی‌گردد. ای [[ابا صلت]]! هیچ [[پیامبری]] در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه [[خداوند]] [[ارواح]] و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر [[وصی]] او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به [[زمین]] نشست. سپس [[حضرت جواد]]{{ع}}، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه [[غسل]] داده و نه [[کفن]] شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.
 
بر اساس برخی [[منابع تاریخی]] و [[اعتقادات]] مردمی، تغسیل [[امام رضا]]{{ع}} در محل سر چشمه قنات روستای سناباد انجام گردید. بعدها آن محل به [[قبرستان]] غسلگاه و قبرستان [[قتلگاه]] [[تغییر]] نام داد<ref>روضه رضوان، ص۱۰.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۱۸۶.</ref>
 
== [[نمازگزاران]] بر [[پیکر امام]] [[رضا]] ==
یکی از مسلّمات این است که [[پیکر مطهر]] و [[پاک]] امام را غیر از امام، کسی نمی‌تواند غسل و [[حنوط]] و کفن کند و بر آن نماز بگذارد. چون امام رضا{{ع}} به دست مأمون لعین، توسط انگور زهرآگین [[مسموم]] شدند، [[امام جواد]]{{ع}} - فرزند [[خلف]] امام رضا{{ع}} - با مجهز بودن به [[معجزه]] «طی الأرض»، بر بالین پدر حاضر شدند و بعد از سخنانی چند، آن هنگام که [[امام رضا]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند، [[امام جواد]]{{ع}} ایشان را [[غسل]] و [[کفن]] نمودند و بر پیکر ایشان [[نماز]] خواندند که بی‌تردید صفوفی از [[ملائک]] به ایشان [[اقتدا]] نمودند. [[شاهد]] بر این ماجرا، جناب [[اباصلت هروی]] - [[خادم]] مخصوص [[خانه امام رضا]]{{ع}} - بود که به احتمال [[قوی]]، ایشان نیز بر [[پیکر امام]]{{ع}} نماز خواند و این [[روایت]] را نقل کرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۵۹۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۷۷۵.</ref>
 
== [[قاتل]] امام رضا ==
[[ابوبصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که ایشان فرمودند: «پدرم [[امام محمد باقر]]{{ع}} روزی [[جابر بن عبدالله انصاری]] را خواست و به او فرمود: {{متن حدیث|يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ{{س}}}}؛ ای جابر! از آن [[لوح]] که در دست مادرم [[فاطمه]]{{س}} دیده‌ای، برایم سخن بگو. جابر گفت: برای تبریک [[ولادت امام حسین بن علی]]{{ع}} به حضور مادرت فاطمه{{س}} شرفیاب شدم. در دست وی لوح سبزی دیدم که گویی از زمرد بود. درباره آن لوح از ایشان پرسیدم که در پاسخ فرمود: [[هدیه]] خداوندی است به پدرم که در آن نام پدرم، همسرم، [[فرزندان]] و [[امامان]] [[نسل]] من آمده است. پدرم نیز آن را به من داده است تا مرا مژده بخشد». در بخشی از این لوح که مربوط به امام رضا{{ع}} می‌باشد آمده: {{متن حدیث|يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ}}، او را عفریتی [[خودخواه]] و [[قدرت‌طلب]] خواهد کشت<ref>سفینة البحار، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>حسین محمدی|محمدی، حسین، رضانامه (کتاب)|رضانامه ص۷۱۵.</ref>
 
== [[تهمت]] به امام رضا ==
[[اعتقاد]] ما [[شیعیان]] و حتی برخی از [[اهل تسنن]] بر این [[حقیقت]] [[استوار]] است که [[مأمون]] (شخصا) با خوراندن انگور زهرآلود به امام رضا{{ع}}، ایشان را به شهادت رساند. اما عده‌ای از [[دانشمندان]] و [[علما]]، دیده بر حقیقت بسته و آن‌چه را که به [[زعم]] [[خلفا]] شیرین بود، بیان کردند.
 
طبق نوشته برخی از این نویسندگان، [[امام]]{{ع}} انگور خورد و آن قدر زیاد خورد که به مرگش منتهی گردید<ref>الکامل فی التاریخ، ج۵، ۱۵۰؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۱۰۳۰؛ تاریخ ابو الفداء، ج۲، ص۲۳؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۱. </ref>. [[ابن خلدون]] هم که شخصی [[اموی]] مشرب بود، در [[تاریخ]] خود چنین آورده: «چون [[مأمون]] به [[طوس]] وارد شد، [[امام رضا]]{{ع}} بر اثر انگوری که خورده بود به [[طور]] ناگهانی درگذشت»<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۳ و ۲۵۰.</ref>.


«[[اربلی]]» [[مسموم]] شدن [[امام]]{{ع}} را پذیرفته، ولی منکر آن است که مأمون عامل این [[جنایت]] بوده باشد. آنها حتی دلایلی را برای «تبرئه نمودن مأمون» از این [[گناه بزرگ]] و [[جرم]] عظیم، بیان کردند:
هنوز نماز [[امام]] [[جواد الائمه]]{{ع}} تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف [[آسمان]] رفت. گفتم: یابن [[رسول الله]]{{صل}}! الان [[مأمون]] می‌آید و می‌گوید بدن [[مبارک]] [[حضرت رضا]]{{ع}} چه شد؟ امام{{ع}} فرمودند: آرام باش! آن بدن مطهر به زودی برمی‌گردد. ای [[ابا صلت]]! هیچ [[پیامبری]] در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه [[خداوند]] [[ارواح]] و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر [[وصی]] او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به [[زمین]] نشست. سپس [[حضرت جواد]]{{ع}}، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه [[غسل]] داده و نه کفن شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»<ref>بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۱۸۶.</ref>
# به موجب [[پیمان]] [[ولی‌عهدی]]، امام{{ع}} پس از مأمون به [[خلافت]] می‌رسید.
# [[بزرگداشت]] [[شأن امام]] و [[تأیید]] [[شرف]] و [[علم]] و [[فضیلت]] وی و [[ارجمندی]] خانواده‌اش از طرف مأمون.
# مأمون دخترش را به همسری امام{{ع}} در آورد که خود عامل [[تحکیم]] [[دوستی]] میان آن دو بود.
# [[استدلال]] مأمون بر [[برتری امام]]{{ع}} در برابر [[علما]].
# [[ابن جوزی]] می‌گوید: «پس از یک استحمام، در برابر امام{{ع}} بشقابی از انگور که به وسیله سوزن به زهرآلوده شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده، بدرود [[حیات]] گفت. و این درست نیست که بگوییم مأمون عامل مسموم کردن وی بوده باشد. چه اگر این طور بود، پس چرا آن همه در [[مرگ امام]]{{ع}}، «ابراز [[حزن]] و [[اندوه]]» می‌کرد. این حادثه چنان بر مأمون گران آمد که از شدت اندوه چند [[روز]] از [[خوردن و آشامیدن]] و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود»<ref>تذکرة الخواص، ص۳۵۵.</ref>.
# [[دفن]] کردن امام{{ع}} در کنار [[قبر]] پدرش [[رشید]]، و اینکه او خود بر جسد وی [[نماز]] گزارد.
# [[احمد]] [[امین]] می‌گوید: «کسی به غیر از مأمون بود که سم را به امام{{ع}} خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام{{ع}} و ورودش به [[بغداد]]، هنوز [[جامه]] سبز می‌پوشید و به علاوه، مأمون با علما درباره [[برتری]] [[حضرت علی]]{{ع}} [[مباحثه]] می‌کرد<ref>ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۹۵ و ۲۹۶.</ref>.
# پیوسته با [[علویان]] به رغم اقدام‌های مکرر بر ضدش، [[مهربانی]] می‌نمود.
# [[خلق و خوی]] [[مأمون]] به او [[اجازه]] سم خوراندن به [[امام]]{{ع}} را نمی‌داد.
# دکتر احمد محمود صبحی می‌نویسد: «داستان [[مسمومیت]] [[امام رضا]]{{ع}} از مطالب ساختگی و جعلی [[شیعه]] است که هرگز بین [[موقعیت امام]]{{ع}} در نزد مأمون که از آن همه [[ارجمندی]] برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی [[احساس]] نمی‌کنند<ref>نظریة الامام، ص۳۸۷. </ref>.


این خلاصه همه دلایلی بود که تبرئه کنندگان مأمون آورده‌اند. ولی به نظر ما، اینان یا به تمام [[حقایق]] [[علم]] کافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر [[درستی]] درباره این مسأله [[تاریخی]] ابراز کنند، و یا آن‌که [[حقیقت]] را می‌دانستند، ولی همچون پیشینیان خود بر ضد [[ائمه]] [[تعصب]] ورزیده، به [[پیروی]] از هوای خویش و خلفایشان، حقایق[[مضر]] به احوالشان را لوث کرده‌اند. روایاتی [[موثق]] و قابل [[اعتماد]]، چه از طرف [[اصحاب]] و [[یاران امام]]{{ع}} و چه از طرف [[کارگزاران]] مأمون، پیرامون [[اخلاق]] و [[رفتار امام]]{{ع}} بیان شده است که همگی آنها بیانگر [[ادب]] سرشار و رعایت حد افراط و تفریط و سنجیده عمل نمودن امور توسط امام{{ع}} می‌باشند. آمده است که ایشان [[مناجات]] و [[راز و نیاز]] زیادی با [[خداوند]] داشتند و بیشتر اوقات شبانه [[روز]] را در [[سجده]] و [[شب زنده داری]] و [[عبادت]] ذات [[پروردگار]] سپری می‌کردند. کسی می‌تواند شب زنده داری کند که شب را با شکم پر نخوابیده باشد. کسی می‌تواند دلش را مشغول مناجات خداوند کند که [[دل]] مشغولی [[دنیایی]] نداشته باشد. بسیاری از اصحاب و خدمتکاران ایشان نقل کرده‌اند که امام رضا{{ع}} کم [[خوراک]] بودند؛ غذایی را که خادمین حضرت حاضر می‌نمودند، امام{{ع}} قبل صرف غذا، مقداری از آن را در ظرفی می‌ریختند و به خادمین می‌فرمودند که آن را به [[فقرا]] برسانید. چگونه ممکن است امامی که در [[رساله ذهبیه]]، مأمون را هشدار می‌دهند که بدن سالم، در رعایت حد [[اعتدال]] در خوردن و نوع غذا می‌باشد، به گفته این [[مورخین]]، خود آن قدر انگور می‌خورد که منجر به مرگش می‌شود؟! حتی پذیرش این چنین پرخوری برای یک [[آدم]] معمولی سخت است و غیر [[عقلانی]]، چه برسد به امامی که همه به [[دانش]]، [[حکمت]]، [[زهد]] و پارسائیش اعتراف داشتند. آیا [[انسان]] [[عاقل]] به خود [[اجازه]] چنین پنداری می‌دهد که شخصی عاقل و [[حکیم]] همچون [[امام رضا]]{{ع}} با پرخوری دست به خودکشی زده باشد؟ به [[راستی]] که این بیانات و تهمت‌های عجیب، «[[خیانت]] به [[تاریخ]]» است<ref>برگرفته از: زندگی سیاسی هشتمین امام{{ع}}.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۱۹۷.</ref>
== [[نمازگزاران]] بر پیکر امام [[رضا]] ==
یکی از مسلّمات این است که پیکر مطهر و [[پاک]] امام را غیر از امام، کسی نمی‌تواند غسل و حنوط و کفن کند و بر آن نماز بگذارد. چون امام رضا{{ع}} به دست مأمون لعین، توسط انگور زهرآگین [[مسموم]] شدند، [[امام جواد]]{{ع}} ـ فرزند [[خلف]] امام رضا{{ع}} ـ با مجهز بودن به [[معجزه]] «طی الأرض»، بر بالین پدر حاضر شدند و بعد از سخنانی چند، آن هنگام که [[امام رضا]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند، [[امام جواد]]{{ع}} ایشان را [[غسل]] و کفن نمودند و بر پیکر ایشان [[نماز]] خواندند که بی‌تردید صفوفی از [[ملائک]] به ایشان [[اقتدا]] نمودند. [[شاهد]] بر این ماجرا، جناب [[اباصلت هروی]] ـ خادم مخصوص خانه امام رضا{{ع}} ـ بود که به احتمال قوی، ایشان نیز بر پیکر امام{{ع}} نماز خواند و این [[روایت]] را نقل کرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۵۹۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص۷۷۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۲

مقدمه

مأمون پس از مدت‌ها که اخبار ناخوشایندی از نافرمانی عباسیان در بغداد می‌شنید، تصمیم گرفت تا خود برای آرام‌سازی وضعیت، به سوی مرکز پیشین خلافت عباسی حرکت کند[۱]. به ویژه آنکه خبر رسید در یک گردهمایی و با حضور بزرگان خاندان عباسی، برخلافت ابراهیم، پسر مهدی عباسی، توافق شده است. عباسیان بر اقدام خود پافشاری می‌کردند و گفته شده است که به هر کس با ابراهیم بیعت می‌کرد، مبلغی به عنوان پاداش می‌پرداختند[۲]؛ اما واضح بود که با وجود تعصب عربی و خاندانی عباسیان، حضور فضل بن سهل ایرانی به عنوان بالاترین مقام لشکری و کشوری و امام رضا(ع) به عنوان خلیفه بعدی، مانعی بزرگ در برقراری روابط مأمون و عباسیان به شمار می‌رفت.

در اوایل شعبان سال ۲۰۲ ق و با رسیدن کاروان مأمون به سرخس، گروهی از سوی مأمون به فضل بن سهل حمله کرده و او را از پای در آوردند. نقل شده است که وی آنچنان در رأی و عمل مأمون تأثیرگذار بود که اهل بغداد و عباسیان، مأمون را اسیر جادوی وی می‌خواندند[۳]. بر پایه برخی گزارش‌ها از همین زمان نیز امام رضا(ع) به طور ویژه تحت نظر قرار گرفته و کمتر اجازه داشت با دیگران ارتباط برقرار کند[۴].

شهادت امام رضا(ع)

اقوال متعددی درباره زمان و کیفیت شهادت امام رضا(ع) وجود دارد[۵]؛ برای نمونه، برخی علمای اهل سنت بر این باورند که مأمون، امام رضا(ع) را مسموم نکرده است، یا اینکه ایشان به دست کسی غیر از مأمون مسموم شده است؛ اما بر اساس نقل مشهور و صحیح[۶]، آن حضرت در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ ق و ۵۵ سالگی، به دست مأمون مسموم شد و به شهادت رسید. مطابق قول اباصلت، مأمون، امام رضا(ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد تا از انگور بخورند و آن حضرت به واسطه آن مسموم شد[۷].

مأمون تا یک روز خبر شهادت امام(ع) را آشکار نکرد. او در یک برنامه از پیش تعیین شده نخست محمد پسر امام جعفر صادق(ع)، عموی امام رضا(ع) و جمعی از علویان حاضر در خراسان را مطلع ساخت. خود نیز با گریه و اندوه بسیار این خبر را به آنان تسلیت گفت. سپس پیکر امام رضا(ع) را به آنان نشان داد و آنان را بر سالم بودن بدن امام(ع) گواه گرفت[۸]. رفتار ریاکارانه مأمون سبب نشد که مردم پس از اطلاع از شهادت امام(ع) متوجه اقدام مأمون نشوند، از این رو، اجتماعی تشکیل داده و به اعتراض پرداختند. مأمون به وسیله عموی امام رضا(ع) مردم را متفرق ساخت و اعلام شد که آن حضرت در زمان دیگری تشییع خواهند شد. وضعیت به حدی متشنج بود که پیکر امام(ع) به دستور مأمون شبانه و در قریه سناباد از توابع نوقان در ناحیه طوس و در کنار قبر هارون عباسی، دفن شد[۹].[۱۰]

شهادت امام رضا(ع) از دیدگاه روایات

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «فرزندی از فرزندانم در زمین خراسان کشته خواهد شد»[۱۱]. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده: «مردی از نسل فرزندم موسی که نامش هم چون نام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد، به خراسان خواهد رفت و در آنجا به وسیله زهر، به شهادت خواهد رسید»[۱۲].[۱۳]

شهادت امام(ع) از زبان اباصلت

مهم‌ترین مسئله‌ای که تاریخ‌نویسان به آن پرداخته‌اند، نحوه به شهادت رسیدن امام رضا(ع) می‌باشد در این باره، گزارشاتی از اباصلت، هرثمة بن أعین، عبداللّه بن بشیر و محمد بن جهم به ثبت رسیده است. بهترین و مستندترین گزارش، گزارش جناب اباصلت هروی می‌باشد. اباصلت می‌گوید: «یک روز قبل از شهادت حضرت رضا(ع)، نزد ایشان بودم. حضرت فرمودند: ای اباصلت! به این قبّه‌ای که قبر هارون الرشید در آن است وارد شو و از چهار طرف قبر او، مشتی از خاک برگیر و نزد من بیاور. من طبق دستور حضرت، خاک‌ها را آماده کردم، حضرت آن خاکی را که مربوط به پشت و پایین و بالای سر هارون بود، بوئیدند و سپس بر زمین ریختند و فرمودند: مأمون قصد دارد مرا پشت سر هارون دفن کند که قبر او قبله من قرار گیرد و دستور می‌دهد که آن ناحیه را حفر کنند، ولی زمانی که کلنگ می‌زنند به صخره‌ای اصابت می‌کند که اگر تمام کلنگ داران توس جمع شوند، نمی‌توانند آن را حرکت دهند. وقتی حضرت خاک سمت قبله را بوئیدند، فرمودند: به زودی دفن من در این موضع خواهد بود، پس امر کن که این محل را حفر کنند تا ضریحی نمایان شود و امر کن که لحد آن را دو ذراع و یک وجب بسازند و حق تعالی هر اندازه که خواهد آن را گسترده خواهد نمود و آن را باغی از باغ‌های بهشتی می‌گرداند. در آن هنگام از جانب بالای سر قبر، رطوبتی ظاهر می‌شود، همان وقت آنچه را که به تو می‌آموزم بخوان تا به قدرت الهی، آن قدر آب می‌جوشد که لحد را فرا می‌گیرد و ماهیان کوچکی در آب ظاهر می‌شوند و این نانی را که به تو می‌دهم، برای آنها در آب ریزه کن تا آن ماهیان بخوردند؛ سپس ماهی بزرگی ظاهر می‌شود و آن ماهیان کوچک را می‌بلعد؛ و ناپدید می‌شود. پس در آن هنگام، دست خود را در آب بگذار و این دعایی را که به تو تعلیم می‌کنم قرائت کن تا آب‌ها بر زمین فرو رود و قبر خشک گردد. آنگاه که مرا درون قبر می‌کنید، قبر به هم متصل می‌گردد و احتیاج به ریختن خاک نیست. همانا این اعمال تو در حضور مأمون خواهد بود».

اباصلت می‌گوید: «فردای آن روز، من در خدمت امام(ع) بودم. آن حضرت بعد از نماز صبح، جامه‌هایشان را پوشیدند و در محراب نشستند و گویا منتظر چیزی بودند. تا اینکه غلام مأمون آمد. آنگاه امام(ع) کفش خویش را پوشیدند و ردای مبارک را بر دوش افکندند و خطاب به من فرمودند: ای اباصلت! به مجلس مأمون داخل می‌شوم. به هنگام بازگشت، اگر ردایم بر دوشم بود با تو سخن می‌گویم و اگر ردایم را بر سر کشیده بودم، با من سخن مگو».

اباصلت در ادامه می‌گوید: «حضرت به خانه مأمون وارد شدند و من نیز ایشان را تا پشت درب همراهی کردم و در حالی که در نگرانی و اضطراب به سر می‌بردم، منتظر ماندم و بدون اینکه کسی متوجه گردد، به سخنان امام(ع) و مأمون، گوش فرا می‌دادم. با ورود امام(ع) به خانه مأمون، او مشتاقانه و به حسب ظاهر، با خوشرویی به استقبال امام(ع) آمد و آنچه می‌توانست اکرام و احترام نمود و به[اصرار ایشان را به خوردن انگور دعوت کرد. دیری نپایید که درب اتاق باز شد و امام(ع) قصد خارج شدن از اتاق را داشتند که مأمون گفت: ای پسرعمو! کجا می‌روی؟! امام(ع) در حالی که باقی انگور از دست مبارکشان بر زمین افتاد، فرمودند: به آنجا که مرا فرستادی».

آن حضرت غمگین و محزون، ردایشان را بر سر خویش کشیدند و از خانه مأمون بیرون آمدند. من به دستور امام، با ایشان سخن نگفتم تا به خانه وارد شدند و فرمودند: «یا اَباصَلْتِ! قَدْفَعَلُوها»؛ اباصلت! آنها کار خود را انجام دادند و در این هنگام، زبان آن حضرت به ذکر توحید و شکر و حمد خدا، گویا بود[۱۴].[۱۵]

تغسیل امام رضا

«ابا صلت» بعد از گزارش نحوه شهادت امام رضا(ع) می‌گوید: «چون امام جواد(ع) بر پیکر بی‌جان پدر بزرگوارشان حاضر شدند، به من دستور دادند که از اندرون آب و تخته بیاورم. به حضرت عرض کردم: در اندرون آب و تخته موجود نیست. حضرت فرمودند: آنچه را که می‌گویم عمل کن! اطاعت کردم و به اندرون وارد شدم؛ دیدم آب و تخته موجود است. آنها را برای حضرت بردم؛ خواستم ایشان را در تجهیز بدن پدر بزرگوارشان کمک کنم. فرمودند: اکنون ملائکه مقرب با من همکاری می‌کنند و به کمک تو احتیاجی ندارم. وقتی مراسم غسل تمام شد، به من دستور دادند که از داخل سرا کفن و حنوط بیاورم. وقتی داخل شدم، سبدی بود که کفن و حنوطی در آن قرار داشت ولی من هرگز آن را ندیده بودم، آن را برداشتم و به خدمت حضرت آوردم؛ پدر بزرگوارش را کفن پوشاندند و بر مواضع سجده شریف حضرت حنوط پاشیدند. سپس فرمودند: تابوت را حاضر کن. عرض کردم بروم و تابوت تهیه کنم؟ فرمودند: از داخل سرا بیاور. وقتی به سرا وارد شدم، دیدم تابوتی در آنجا مهیا است که به قدرت حق تعالی از چوب سدرة المنتهی آماده شده بود بدن پدر بزرگوارش را در آن قرار داد و به نماز ایستادند.

هنوز نماز امام جواد الائمه(ع) تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و بعد از اتمام نماز، تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم: یابن رسول الله(ص)! الان مأمون می‌آید و می‌گوید بدن مبارک حضرت رضا(ع) چه شد؟ امام(ع) فرمودند: آرام باش! آن بدن مطهر به زودی برمی‌گردد. ای ابا صلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی‌میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصی‌اش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصی او در غرب عالم بمیرد. در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست. سپس حضرت جواد(ع)، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمودند: ای ابا صلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن»[۱۶].[۱۷]

نمازگزاران بر پیکر امام رضا

یکی از مسلّمات این است که پیکر مطهر و پاک امام را غیر از امام، کسی نمی‌تواند غسل و حنوط و کفن کند و بر آن نماز بگذارد. چون امام رضا(ع) به دست مأمون لعین، توسط انگور زهرآگین مسموم شدند، امام جواد(ع) ـ فرزند خلف امام رضا(ع) ـ با مجهز بودن به معجزه «طی الأرض»، بر بالین پدر حاضر شدند و بعد از سخنانی چند، آن هنگام که امام رضا(ع) به شهادت رسیدند، امام جواد(ع) ایشان را غسل و کفن نمودند و بر پیکر ایشان نماز خواندند که بی‌تردید صفوفی از ملائک به ایشان اقتدا نمودند. شاهد بر این ماجرا، جناب اباصلت هروی ـ خادم مخصوص خانه امام رضا(ع) ـ بود که به احتمال قوی، ایشان نیز بر پیکر امام(ع) نماز خواند و این روایت را نقل کرده است[۱۸].[۱۹]

منابع

  1. محمدی، حسین، رضانامه
  2. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۵۶.
  2. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۷۰.
  3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۳۴۶.
  4. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷.
  5. برای نمونه، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۰۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۱۲.
  6. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۸؛ طبری، تاریخ، ج۸، ص۵۶۸.
  7. طبرسی، اعلام الوری، ص۸۲- ۸۳.
  8. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶۷.
  9. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۱.
  10. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۱۴.
  11. «تُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۳۸، ذیل واژه حفد.
  12. «يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِلَى أَرْضِ طُوسَ وَ هِيَ بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ»؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۵.
  13. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۴۴.
  14. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۷؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.
  15. محمدی، حسین، رضانامه، ص۴۴۴.
  16. بحار الانوار، ج۴۹، ص۳۰۰؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۴۲.
  17. محمدی، حسین، رضانامه، ص۱۸۶.
  18. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۹۵.
  19. محمدی، حسین، رضانامه، ص۷۷۵.