←عیادت ابوبکر و عمر، از حضرت فاطمه{{س}}
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== | == عیادت ابوبکر و عمر، از حضرت [[فاطمه]]{{س}} == | ||
[[صحابه]] و [[زنان]] آنها هر لحظه به عیادت [[فاطمه اطهر]]{{س}} میآمدند ولی از آنجا که آن مخدّره با ابوبکر و عمر | [[صحابه]] و [[زنان]] آنها هر لحظه به [[عیادت]] [[فاطمه اطهر]]{{س}} میآمدند ولی از آنجا که آن مخدّره با [[ابوبکر]] و عمر قطع رابطه کرده و آنها را به حضور نپذیرفته و [[اجازه]] عیادت از خود را به آنان نداده بود، آن دو به عیادتش نیآمدند ولی زمانیکه [[بیماری]] [[زهرای مرضیه]]{{س}} شدّت یافت و در آستانه رحلت قرار گرفت ناگزیر به عیادت او آمدند تا قبل از رحلت پاره تن [[رسول خدا]]{{صل}} که [[خشم]] خود را از آنان، آشکارا [[اعلان]] داشته بود، به دیدارش نائل شوند تا این لکه ننگ، بر تارک [[خلیفه]] و دستگاه حکومتش تا [[قیامت]] باقی نماند. و با کسب [[رضایت]] زهرا{{س}}، خواستند بر [[انحراف]] خود [[پوشش]] نهاده و همه چیز با این کار تمام شود و [[اندوه]] و [[مصیبت]] جنایاتی که انجام دادند، رفتهرفته به فراموشی سپرده شود. | ||
[[روایت]] شده عمر به ابوبکر گفت: بیا به | [[روایت]] شده عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه برویم؛ چراکه ما او را به خشم آوردهایم، هر دو راه افتادند و از فاطمه{{س}} اجازه ورود خواستند، حضرت بدانها اجازه نداد، خدمت علی{{ع}} آمدند و از او خواستند از [[زهرا]] برایشان اجازه [[ملاقات]] بگیرد و [[امام علی]]{{ع}} برایشان اجازه ورود گرفت و آنها را وارد [[خانه]] گرداند، آن دو به زهرا{{س}} [[سلام]] کردند حضرت پاسخ [[سلام]] آنها را نداد، ابوبکر به سخن درآمد و عرضه داشت: ای محبوب [[دل]] [[پیامبر]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! [[نزدیکان]] رسول خدا{{صل}} نزد من، محبوبتر از نزدیکان خودم بوده و تو نزد من از دخترم [[عایشه]] عزیزتری. کاش آن [[روز]] که پدر بزرگوارت رحلت کرد، من نیز مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم، با [[شناختی]] که من از شما دارم و به مجد و عظمت تو آگاهم، چگونه تو را از [[میراث]] رسول خدا{{صل}} [[محروم]] میسازم؟ من خود، از پدرت [[رسول اکرم]]{{صل}} شنیدم میفرمود: ما [[پیامبران]] میراث نمینهیم، آنچه از ما باقی میماند [[صدقه]] است. | ||
ما [[پیامبران]] میراث نمینهیم، آنچه از ما باقی میماند [[صدقه]] است. | |||
فاطمه{{س}} فرمود: اگر [[حدیثی]] را از [[رسول خدا]]{{صل}} برایتان بازگو کنم آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟ گفتند: آری؛ حضرت فرمود: {{متن حدیث|نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي}}؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا شما دو تن از رسول خدا{{صل}} نشنیدید که میفرمود: خشنودی فاطمه از [[خشنودی]] من، و خشم فاطمه از [[خشم]] من است، آن کس که [[دوستدار]] [[فاطمه]] است، مرا [[دوست]] داشته و کسیکه [[زهرا]] را [[خشنود]] کند مرا خشنود ساخته است و هرکه او را به خشم آورد، مرا [[خشمگین]] کرده است؟ گفتند: درست است، ما این [[حدیث]] را از رسول خدا{{صل}} شنیدهایم. | |||
اگر [[حدیثی]] را از رسول خدا{{صل}} برایتان بازگو کنم آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟ | |||
گفتند: آری؛ | |||
{{متن حدیث|نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي}}؛ | |||
شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا شما دو تن از رسول خدا{{صل}} نشنیدید که میفرمود: [[خشنودی]] | |||
حضرت فرمود: | حضرت فرمود: {{متن حدیث|فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ{{صل}} لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ}}؛ خدا و فرشتگانش را [[گواه]] میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده و در صدد خشنودیم برنیامدید. اگر [[پیامبر]]{{صل}} را دیدار کنم [[شکایت]] شما را نزدش خواهم برد. [[ابوبکر]] عرضه داشت: فاطمه! من از [[خشم خدا]] و خشم تو به [[پروردگار]] پناه میبرم و سپس به [[گریه]] افتاد. | ||
{{متن حدیث|فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ{{صل}} لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ}}؛ | |||
خدا و فرشتگانش را [[گواه]] میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آورده و در صدد خشنودیم برنیامدید. اگر [[پیامبر]]{{صل}} را | |||
[[ابوبکر]] عرضه داشت: فاطمه! من از [[خشم خدا]] و خشم تو به [[پروردگار]] | |||
[[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: به خدا سوگند! پس از هر نمازی که میگزارم شما دو تن را [[نفرین]] میکنم. ابوبکر گریهکنان بیرون رفت و [[مردم]] گرد او جمع شدند، به آنان گفت: هر کدام از شما شب را در کنار خانوادهاش به [[آرامش]] بسر میبرد و [[روزگار]] را به [[شادمانی]] میگذراند، امّا مرا با انبوه گرفتاریهایم دست به گریبان رها ساختهاید، اکنون من [[بیعت]] با شما را نمیخواهم، [[بیعت]] خود را از من بازستانید<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] | [[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: به خدا سوگند! پس از هر نمازی که میگزارم شما دو تن را [[نفرین]] میکنم. ابوبکر گریهکنان بیرون رفت و [[مردم]] گرد او جمع شدند، به آنان گفت: هر کدام از شما شب را در کنار خانوادهاش به [[آرامش]] بسر میبرد و [[روزگار]] را به [[شادمانی]] میگذراند، امّا مرا با انبوه گرفتاریهایم دست به گریبان رها ساختهاید، اکنون من [[بیعت]] با شما را نمیخواهم، [[بیعت]] خود را از من بازستانید<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۳]]، ص۲۴۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۳۳: | خط ۲۵: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:حضرت فاطمه]] | ||