بنی امیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹٬۷۹۵ بایت اضافه‌شده ،  ۱۵ اکتبر
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بنی امیه در قرآن]] - [[بنی امیه در نهج البلاغه]] - [[بنی امیه در تاریخ اسلامی]] - [[بنی امیه در معارف و سیره نبوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[بنی امیه در نهج البلاغه]] | [[بنی امیه در حدیث]] | [[بنی امیه در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[بنی امیه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''بنی امیه''' طایفه‌ای از [[قریش]]، که [[نسب]] آنان به [[امیة بن خلف]] از [[فرزندان]] [[عبد شمس]] می‌رسد. [[امیه]] از [[دشمنان]] سرسخت [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]]{{صل}} بود و [[فرزندان]] او و کلا بنی امیه همواره با [[بنی هاشم]] مخالف و [[کینه]] توز بودند<ref>رک. النزاع و التخاصم از بین بنی امیة و بنی هاشم مقریزی</ref>. با [[پیامبر]] به نحوی، با [[امام علی|علی]] به نحو دیگر و با [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} و سایر [[ائمه]] به گونه دیگری [[خصومت]] می‌ورزیدند. [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} آنان را [[لعنت]] کرد. در [[قرآن]]، [[شجره ملعونه]] [[سوره]] [[اسراء]] [[آیه]] ۶۰ به بنی امیه [[تفسیر]] شده است<ref>سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۶</ref><ref>ر. ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۸۵.</ref>.
'''بنی امیه''' طایفه‌ای از [[قریش]] است، که [[نسب]] آنان به [[امیة بن خلف]] از فرزندان عبد شمس می‌رسد. این خاندان هنگام [[فتح مکّه]] در ظاهر [[اسلام]] آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} آنها را "[[طُلَقا]]" نامید. آنها در دوران خلافت خلیفه سوم به [[قدرت]] رسیده و به [[غارت]] [[بیت المال]] پرداختند. [[امام علی]] {{ع}} [[فتنه]] [[بنی‌امیه]] را خطرناک‌ترین [[فتنه‌ها]] معرفی می‌‌کرد.  


==مقدمه==
نقطه آغازین [[حکومت امویان]] را باید [[ولایت]] [[شام]] و به دست [[معاویه]] در سال ۴۱ هجری دانست که تا سال ۱۳۲ هجری [[حکومت]] داشتند. روش [[حکومتی]] بنی امیه بر غلبه [[سیاسی]] و نظامی [[استوار]] بود و [[دین]] در [[حکومت]] آنها جایگاهی نداشت. با [[اهل بیت]] [[دشمنی]] دیرینه داشتند و در طول [[حکومت]] خود ذکر [[فضائل امام علی]] {{ع}} را منع و آن حضرت را [[ناسزا]] می‌دادند.  
*این دودمان، با [[عترت]] [[پیامبر]] و [[آل علی]] [[دشمنی]] شدید داشتند و بزرگانی از آنان در جنگ‌های صدر [[اسلام]] به تیغ [[مسلمانان]] کشته شده بودند. [[یزید]] و [[معاویه]] از [[نسل]] اینان بودند که آن [[دشمنی‌ها]] را با [[علی]] و [[آل علی]] نشان دادند. اینان از زمان [[معاویه]] در سال ۴۱ [[هجری]] به [[حکومت]] رسیدند و تا سال ۱۳۲ [[هجری]] [[حکومت]] داشتند و مرکز حکومتشان در [[شام]] بود. به تبع حکومت‌های [[روم]] و [[فارس]]، بساط و تشریفات و [[تجملات]] و عیش و نوش‌هایی راه انداخته بودند. بعضی از [[خلفای بنی امیه]] عبارت بودند از: [[معاویه]]، [[یزید]]، [[مروان]]، [[عبد الملک]]، [[ولید]]، [[سلیمان]]، [[عمر بن عبد العزیز]]، [[هشام]] و...که با [[مروان حمار]]، این سلسله منقرض شد، در جریان [[قیام]] [[ابو مسلم خراسانی]]<ref>معارف و معاریف، ج ۱، ص ۴۱۲ درباره وقایع زمان خلفای بنی امیه و شناخت آنها، از جمله رجوع کنید به تتمةالمنتهی، شیخ عباس قمی و نیز منتهی الارب(ترجمه)جلد ۵و۶</ref> مدت حکومتشان هزار [[ماه]]<ref>کتاب هزار ماه سیاه شرح جنایات امویان را در بردارد. نیز رک. شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه الشیعة والحاکمون از محمد جواد مغنی</ref>بود، از زمان [[امام حسن مجتبی]] تا زمان روی کار آمدن [[سفاح]]، یعنی ۹۰ سال و ۱۱ [[ماه]] و ۱۳ روز دقیقا طول کشید. بعضی [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ}} را بر هزار [[ماه]] [[حکومت]] آنان [[تأویل]] کرده‌اند<ref>مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۳۵</ref>. [[ابوسفیان]]، در اولین روز به [[خلافت]] رسیدن [[عثمان]] به او توصیه کرد که: پس از [[قبیله]] [[تیم]] وعدی (که [[ابوبکر]] و [[عمر]] ازآن بودند) اینک [[حکومت]] به دست تو افتاده است، آن را همچون توپی در میان بنی امیه [[دست]] به دست بگردان. این [[سلطنت]] است نه چیز دیگر، من به [[بهشت]] و [[جهنمی]] [[باور]] ندارم<ref>استیعاب، ج ۲، ص ۶۹۰</ref>. [[امویان]] [[سنت]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را تغییر دادند. خود [[پیامبر]] [[پیشگویی]] کرده بود که چنین خواهد شد: {{عربی|" إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَدِّلْ سُنَّتِي رَجُلُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ "}}<ref>اولین کسی که [[سنت]] مرا تغیر می‌دهد مردی از بنی امیه است</ref>.
*در [[زیارت عاشورا]]، از [[آل ابوسفیان]]، [[آل زیاد]]، [[آل مروان]] و بنی امیه نام برده شده و مورد [[لعنت]] قرار گرفته‌اند. [[امام حسین]]{{ع}} نیز در پاسخ[[سخن]] مصرانه [[مروان]] که می‌خواست [[امام]] با [[یزید]] [[بیعت]] کند، فرمود: از جدم شنیدم که می‌فرمود [[خلافت]] بر [[آل ابوسفیان]] [[حرام]] است<ref>{{عربی|"الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ "}}</ref><ref>ر. ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۸۵.</ref>.
==بنی امیه در [[فرهنگنامه]] [[آخرالزمان]]==
[[امام حسین]]{{ع}} بر گروهی از [[بنی‌امیه]] گذر کرد که دور هم در [[مسجد]] حلقه زده بودند. سپس [[حضرت]] به شخصی که همراه ایشان بود فرمود: بدان! [[سوگند]] به [[خدا]] که این [[جهان]] پایان نپذیرد مگر زمانی که [[خداوند]] مردی از [[فرزندان]] مرا فرستد تا هزار نفر از شما را بکشد و هزار نفر دیگر و هزار نفر دیگر را. [[راوی]] پرسید: فدایت شوم، [[قبیله]] [[بنی‌امیه]] این [[قدر]] جمعیت ندارند؟! [[حضرت]] با [[عتاب]] به او فرمود: در آن زمان [[فرزندان]] هر مرد از آنها بسیار است و آقا و غلامشان از خودشان است<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۱۲۲ و غیبت شیخ طوسی: ص ۱۱۶.</ref>.
در [[زیارت عاشورا]] می‌خوانیم {{متن حدیث|اللَّهُمَّ الْعَنْ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَةً}} [[بنی‌امیه]] جملگی ملعون‌اند و این بدان جهت است که در میان آنان جز [[دشمن]] [[اهل بیت]]{{ع}} به وجود نیامده است. لذا در این [[حدیث]] هم [[حضرت]] می‌فرماید: آقا و [[غلام]] آنها خودی‌اند و یک رنگند و [[رسول خدا]] درباره آنان فرمود: هر [[دینی]] آفتی دارد و آفت [[دین]] من بنی‌امیه‌اند<ref>ملاحم: ص ۱۶۲.</ref>. [[حضرت]] سه بار فرمود که هزار نفر از [[بنی‌امیه]] به [[قتل]] می‌رسند، و این شاید کنایه از [[کثرت قتل]] و [[کشتار]] باشد زیرا در [[کلام عرب]] مرسوم است که عدد سه را [[دلیل]] بر جمع می‌گیرند و مثلاً هفتاد را برای بیان کثرت به کار می‌برند.
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: وای بر [[امت]] من از دست دو گروه، [[پیروان]] [[بنی‌امیه]] و [[پیروان]] [[بنی‌عباس]] که هر دو گروه، [[پرچم گمراهی]] برافرازند<ref>ملاحم: ص ۳۴.</ref>.  


در [[حدیثی]] [[نقل]] شده است: مردی از [[فرزندان]] [[هاشم]] به [[حکومت]] می‌رسد و [[بنی‌امیه]] را [[قتل عام]] می‌کند، به حدی که جز اندکی از آنان باقی نمی‌ماند و با غیر [[بنی‌امیه]] کاری ندارد. پس از آن مردی از [[بنی‌امیه]] به پا می‌خیزد و به جای هر نفر از [[بنی‌امیه]] (که کشته شده است) دو نفر از [[بنی‌هاشم]]) را به [[قتل]] می‌رساند تا جایی که جز [[زنان]] کسی باقی نمی‌ماند. سپس [[مهدی]]{{ع}} [[ظهور]] می‌نماید. (بعضی معتقدند که این شخص که از [[بنی‌امیه]] [[قیام]] می‌کند همان [[سفیانی]] است که در [[آخرالزمان]] قبل از [[قیام حضرت حجت]]{{ع}} [[خروج]] می‌کند و از [[بنی‌هاشم]] بسیار خواهد کشت)<ref>ملاحم: ص ۵۹.</ref>. [[سفیانی]] یکی از طاغوت‌های [[آخرالزمان]] است که قبل از [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} با لشکری بزرگ به [[خونریزی]] و [[کشتار]] [[دست]] می‌زند و [[عاقبت]] به [[دست حضرت]] کشته می‌شود. در روایتی از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پرسیدند: [[سفیانی]] از چه نژادی است؟ [[حضرت]] فرمود از [[بنی‌امیه]] است<ref>ملاحم: ص ۱۵۰.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۴۷.</ref>.
== سرگذشت بنی امیه ==
بنی امیه طایفه‌ای از [[قریش]] است، که [[نسب]] آنان به [[امیة بن خلف]] از [[فرزندان عبد شمس]] می‌رسد. [[خاندان بنی امیه]] هنگام [[فتح مکّه]] در [[سال دهم هجری]]، در ظاهر [[اسلام]] آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} آنها را "[[طُلَقا]]" (یعنی [[آزادشدگان]]) نامید. بنی امیه به [[اسلام]] به عنوان جایگاهی برای رسیدن به مطامع [[دنیوی]] و [[سیاسی]] می‌نگریستند. از این‌رو پس از [[ارتحال پیامبر]] در تب و تاب دست‌یابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] برآمدند. آنها در دوران [[خلافت خلیفه سوم]]، که خود از [[فرزندان امیّه]] بود، به [[قدرت]] رسیدند. از [[ابوسفیان]] [[نقل]] شده است که به [[خویشان]] خود سفارش می‌کرد: «حال که گوی [[خلافت]] به دست شما رسیده، آن‌را میان خود بگردانید و نگذارید از دستتان خارج شود». بنی امیه به حسب طبع زیاده‌خواه و [[مستکبر]] خود از [[فرصت]] به دست آمده استفاده کرده و به [[غارت]] [[بیت المال]] پرداختند. [[امام علی]] {{ع}} در مورد آنها فرمود: «تا سرانجام سومی به [[خلافت]] نشست، در حالی که باد [[نخوت]] به غبغب افکنده و هدفی جز کام‌جویی از [[خلافت]] در سر نپرورده بود و همراه او خویشانش به [[غارت بیت المال]] پرداختند و چون شتری که بر گیاه بهاران درآمده، [[مال]] [[خدا]] را بر باد دادند»<ref>{{متن حدیث|إِلَی أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- [خَضْمَ‏] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ إِلَی أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه‏}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>.
 
[[امام علی]] {{ع}} پس از [[خلافت]] در نخستین خطبه‌های خود از خیانت‌هایی که در [[بیت المال]] صورت گرفته بود، پرده برداشت و فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر این [[اموال]]، مهر [[همسران]] و بهای کنیزکان هم شده باشد، آن را به [[بیت‌المال]] برمی‌گردانم، که در [[عدالت]] [[گشایش]] است و آن کس که "داد" بر او سخت آید، از "[[بیداد]]" به فریاد آید»<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَق}}؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۱۵.</ref>. <ref>ر.ک: [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۷۰.</ref>
 
== [[حکومت بنی امیه]] ==
در دوران [[خلافت امام علی]] {{ع}} سران [[بنی‌امیه]] به [[مکه]] گریختند. [[امام علی]] {{ع}} [[فتنه]] [[بنی‌امیه]] را خطرناک‌ترین [[فتنه‌ها]] معرفی می‌‌کرد، ولی در عین حال از آنجا که اقتضای [[مقام امامت]] است در فرازهای گوناگون آنها را مورد [[نصیحت]] قرار می‌داد. برای مثال آنها را از کوتاهی [[عمر]] حکومتشان مطلع می‌سازد. آنها هنگامی که [[طلحه]] و [[زبیر]] به [[خون‌خواهی عثمان]] به [[مخالفت با امام]] برخاستند، مجالی برای [[مخالفت با امام]] یافتند و پس از [[جنگ جمل]] بیشتر آنها راهی [[شام]]، مقر [[خلافت]] [[معاویه]] شدند. از این‌رو نقطه آغازین [[حکومت امویان]] را باید [[ولایت]] [[شام]] و به دست [[معاویه]] در سال ۴۱ [[هجری]] دانست که تا سال ۱۳۲ [[هجری]] [[حکومت]] داشتند و به تبع حکومت‌های [[روم]] و [[فارس]]، بساط و تشریفات و [[تجملات]] و عیش و نوش‌هایی راه انداخته بودند. برخی از [[خلفای بنی امیه]] عبارت بودند از: [[معاویه]]، [[یزید]]، [[مروان بن حکم|مروان]]، [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]]، [[ولید بن عبدالملک بن مروان|ولید]]، [[سلیمان بن عبدالملک بن مروان|سلیمان]]، [[عمر بن عبد العزیز]]، [[یزید بن عبدالملک بن مروان|یزید]]، [[هشام بن عبدالملک بن مروان|هشام]] و... که با [[مروان حمار]]، این سلسله منقرض شد. در جریان [[قیام ابو مسلم خراسانی]] مدت حکومتشان هزار ماه بود. [[امویان]] اولین کسانی بودند که [[سنت رسول خدا]] {{صل}} را [[تغییر]] دادند و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[پیشگویی]] کرده بود که چنین خواهد شد: {{متن حدیث|إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُبَدِّلْ سُنَّتِی رَجُلُ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ}}<ref>شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار {{عم}}، ج‏۲، ص۱۵۷.</ref>
 
روش [[حکومتی]] بنی امیه در طول دوران [[خلافت]] بر [[غلبه]] [[سیاسی]] و نظامی [[استوار]] بود و [[دین]] در [[حکومت]] آنها جایگاهی نداشت و تنها محملی برای [[بنی‌عباس]] بود تا با [[دعوت به دین]] و تأکید بر [[حق]] [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} پایه [[حکومتی]] آنها را [[سست]] و ساقط کنند<ref>ر.ک: [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۶۹-۱۷۰؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۸۵.</ref>.
 
== [[دشمنی]] بنی امیه با [[اهل بیت]] ==
[[بنی‌امیه]] [[پیش از ظهور]] [[اسلام]] نیز با [[قبیله]] [[بنی‌هاشم]] رقابت داشتند، اما [[ظهور اسلام]] بر [[تقابل]] آنها با [[بنی‌هاشم]] و [[دشمنی]] آنها با [[رسول خدا]] {{صل}} و خاندانش افزود. [[هنگام ظهور]] [[اسلام]]، [[ابوسفیان]] برجسته‌ترین فرد [[خاندان]] [[بنی‌امیه]] در شمار [[مخالفان پیامبر]] اکرم {{صل}} قرار داشت. آنها در چندین مورد به [[اقدام عملی]] بر ضد [[پیامبر]] {{صل}} دست زدند. بزرگانی از بنی امیه در [[جنگ‌های صدر اسلام]] به دست [[مسلمانان]] کشته شدند، لذا آنها نسبت به [[عترت پیامبر]] {{صل}} و [[آل علی]] {{ع}} [[کینه]] و [[دشمنی]] شدید داشتند.
 
[[بنی‌امیه]] در طول [[حکومت]] خود ذکر [[فضائل امام علی]] {{ع}} را منع و آن [[حضرت]] را [[ناسزا]] می‌دادند. "[[شجره ملعونه]]" در [[آیه]] ۶۰ [[سوره اسراء]] بر بنی امیه [[تفسیر]] شده و [[رسول خدا]] {{صل}} آنها را [[لعنت]] کرده و به [[دلیل]] [[دشمنی]] آنها با [[اهل‌بیت پیامبر]] {{صل}}، همواره مورد [[لعن]] و [[نفرین]] شیعیان‌اند و در [[زیارت عاشورا]] می‌خوانیم {{متن حدیث|اللَّهُمَّ الْعَنْ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً}} یعنی همه [[بنی‌امیه]] ملعون‌اند چون در میان آنان جز [[دشمن]] [[اهل بیت]] {{ع}} به وجود نیامده و [[رسول خدا]] {{صل}} درباره آنان فرمود: «هر [[دینی]] آفتی دارد و آفت [[دین]] من بنی‌امیه‌اند»<ref>ملاحم، ص۱۶۲.</ref><ref>ر.ک: [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۶۹-۱۷۰؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۸۵.</ref>
 
== بنی امیه در [[آخرالزمان]] ==
در حوادث [[آخرالزمان]] آمده است: مردی از [[فرزندان هاشم]] به [[حکومت]] می‌رسد و [[بنی‌امیه]] را [[قتل عام]] می‌کند، به حدی که جز اندکی از آنان باقی نمی‌ماند و با غیر [[بنی‌امیه]] کاری ندارد. پس از آن مردی از [[بنی‌امیه]] به پا می‌خیزد و به جای هر نفر از [[بنی‌امیه]] که کشته شده، دو نفر از [[بنی‌هاشم]] را به [[قتل]] می‌رساند تا جایی که جز [[زنان]] کسی باقی نمی‌ماند. سپس [[مهدی]] {{ع}} [[ظهور]] می‌نماید. بعضی معتقدند این شخص که از [[بنی‌امیه]] [[قیام]] می‌کند همان [[سفیانی]] است که در [[آخرالزمان]] قبل از [[قیام حضرت حجت]] {{ع}} خروج می‌کند و از [[بنی‌هاشم]] بسیار خواهد کشت. [[سفیانی]] یکی از طاغوت‌های [[آخرالزمان]] است که قبل از [[قیام حضرت مهدی]] {{ع}} با لشکری بزرگ به [[خونریزی]] و [[کشتار]] دست می‌زند و [[عاقبت]] به [[دست حضرت]] کشته می‌شود. در روایتی از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} پرسیدند: [[سفیانی]] از چه نژادی است؟ [[حضرت]] فرمود از [[بنی‌امیه]] است<ref>ملاحم، ص۱۵۰.</ref>
 
در روایتی آمده است: [[امام حسین]] {{ع}} بر گروهی از [[بنی‌امیه]] گذر کرد که دور هم در [[مسجد]] حلقه زده بودند. سپس [[حضرت]] به شخصی که همراه ایشان بود فرمود: بدان! [[سوگند]] به [[خدا]] این [[جهان]] پایان نپذیرد مگر زمانی که [[خداوند]] مردی از [[فرزندان]] مرا فرستد تا هزار نفر از شما را بکشد و هزار نفر دیگر و هزار نفر دیگر را. [[راوی]] پرسید: فدایت شوم، [[قبیله]] [[بنی‌امیه]] این [[قدر]] جمعیت ندارند؟! [[حضرت]] با [[عتاب]] به او فرمود: در آن زمان [[فرزندان]] هر مرد از آنها بسیار است و آقا و غلامشان از خودشان است<ref>غیبت شیخ طوسی، ص ۱۱۶؛ موسوی دهسرخی، سید محمود، یأتی علی الناس زمان، ص ۱۲۲.</ref><ref>ر. ک: [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۴۷.</ref>
 
==برداشت [[انحرافی]] [[امویان]] از [[مبانی دینی]]==
امویان آن قدر که با [[شمشیر]] به [[جنگ]] [[دین]] آمدند به همان اندازه با [[مسخ]] دین و [[انحراف در دین]] ریشه [[اسلام]] را زدند. آنها با ایجاد [[شبهات]] [[دینی]] در بین [[مردم]] توانستند پایه‌های [[حکومت]] خود را آن‌گونه [[استوار]] کنند که صیانت از [[خلافت اموی]] رنگ دینی گرفت، یعنی دینی را برای مردم تعریف کردند که یکی از استوانه‌ها و مؤلفه‌های لاینفک آن دین، این بود که مردم باید [[مطیع]] محض حکومت باشند و عدم [[پایداری]] و [[وفاداری]] از امویان به [[بی‌دینی]] معنی شد.
سه مفهوم «[[اطاعت از ائمه]]، [[لزوم]] [[جماعت]]، [[حرمت]] [[نقض بیعت]]» را برای دوام حکومت خود به [[استخدام]] درآوردند. ظاهر این واژه‌ها در [[امامت]] [[نور]] معنی [[درستی]] دارد، چون حکومت [[ائمه هدی]] متصل به [[ولایت الهیه]] است و [[خداوند]] [[اطاعت]] آن را طبق [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> [[واجب]] کرده است.
 
این سه مفهوم را می‌توان به عنوان سند محکمی از [[آیات]] و [[روایات]] برای [[خلافت اسلامی]] [[صالحان]] ذکر کرد. یعنی در حکومت [[رسول اکرم]] مردم ملزم به [[اطاعت از امام]] می‌باشند و [[حفظ]] جماعت [[مسلمین]] و [[پرهیز]] از [[تفرقه]] و [[اغتشاش]] و [[شورش]] یک [[ضرورت]] [[سیاسی]] است که ریشه در [[واجب شرعی]] دارد و حرمت نقض بیعت. یعنی آن روزی که [[پیامبر]] در [[غدیرخم]] از مردم برای [[امیرالمؤمنین]] [[بیعت]] گرفت که مردم [[تسلیم]] و منقاد [[ولایت]] حضرت باشند، هر نوع [[پیمان‌شکنی]] و نقض بیعت که بعدها افرادی مثل [[طلحه]] و [[زبیر]] به [[سرنوشت]] آن دچار شدند خروج از [[ولایت الهی]] است.
ولی مشکلی که [[امام]] [[سیدالشهداء]] با آن مواجه بود اینست که [[بنی‌امیه]] به [[مردم]] [[القا]] کرده‌اند هر کس در رأس [[خلافت مسلمین]] باشد حتی اگر یزید [[فاسق]] دائم الخمر، به اعتبار [[خلیفه]] بودنش مردم باید این سه مفهوم را تحت حکومتش رعایت کنند. این تحلیل را در [[فکر]] و [[اعتقاد]] مردم قالب زدند که هر کس خلیفه است از حرمتی برخوردار می‌باشد که ضرورتاً باید در [[نظام]] حکومتی‌اش این سه مفهوم را رعایت کرد حتی اگر فاسق باشد.
از طرفی [[حکومت امویان]] صاحب این تحلیل است و از طرف دیگر تمام وسایل و ابزار [[تبلیغاتی]] در [[اختیار]] [[حکومت بنی‌امیه]] است، در نتیجه [[منبر]] و [[نماز جمعه]] و نشست‌های [[سیاسی]] و [[قراء]] [[قرآن]] و خطبا و [[قضات]] در جا انداختن این تحلیل [[بسیج]] شده و سال‌ها فکر مردم را این‌گونه پروریده‌اند، [[قدرت]] تحلیل را از مردم گرفتند که آیا [[امام عادل]] را باید [[اطاعت]] کرد یا از هر خلیفه‌ای ولو فاسق باشد؟ [[لزوم]] [[وحدت]] و [[نفی]] [[تفرقه]] در [[حکومت عدل]] معنی دارد یا در برابر [[استبداد]] هم باید [[سکوت]] کرد؟ [[نقض بیعت]] در برابر [[صالحان]] [[حرام]] است یا در حکومت‌هایی که [[احکام دین]] را بازیچه خود قرار داده‌اند، باز نقض بیعت حرام است؟
 
اعتقاد [[راسخ]] مردم [[شام]] به اصل «اطاعت از خلیفه» و «رعایت [[جماعت]]» در [[واقعه حره]] خودش را نشان داد که بنی‌امیه توانستند آنها را برای [[سرکوب]] [[مردم مدینه]] اعزام کنند و از تحریک آنها بهره‌برداری شد. [[مسلم بن عقبه]] که سخت به این اصل [[معتقد]] بود، حاضر شد به [[مدینه]] [[حمله]] کرده و [[حرمت]] آن را از بین ببرد. او بعد از این همه [[کشتارها]] می‌گفت: خدایا تو می‌دانی که من در مورد هیچ خلیفه‌ای نه پنهان و نه آشکار [[نافرمانی]] نکردم و بهترین عمل خویش را بعد از اعتراف به {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«آنان چنان بودند که چون به آنها می‌گفتند: هیچ خدایی جز خداوند نیست، سرکشی می‌ورزیدند» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> کشتن [[اهل]] [[حره]] می‌دانم<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۴۰.</ref>.
او می‌گفت: هیچ چیز برای من [[دوست]] داشتنی‌تر از این نبود که در وقت [[مرگ]] [[پاک]] شوم و اینک پس از کشتن این نجس‌ها پاک گردیدم. [[حصین بن نمیر]] [[جانشین]] [[مسلم بن عقبه]] که پس [[مکه]] از [[واقعه حره]] در مسیر مکه به [[هلاکت]] رسید از او نقل کرد که در وقت مرگ مسلم بن عقبه می‌گفت: {{عربی|اللهم انك لا تعلم اني لم اشاق خليفة ولم افارق جماعة قط فاغفر لي}}<ref>طبری، ج۴، ص۳۸۲.</ref>.
 
خدایا تو می‌دانی که من با هیچ خلیفه‌ای در نیفتاده و هیچ‌گاه از [[جماعت]] جدا نشدم مرا بیامرز.
ابی اسحاق می‌گوید: [[شمر]] ابتدا با ما [[نماز]] می‌خواند. پس از نماز دست‌های خود را بلند می‌کرد و می‌گفت: خدایا تو می‌دانی من مردی [[شریف]]. هستم. مرا مورد [[بخشش]] قرار ده. من به او گفتم: چگونه [[خداوند]] تو را ببخشد در حالی که در [[قتل]] [[فرزند پیامبر]] معاونت کرده‌ای؟ شمر گفت: مگر ما چه کردیم؟ امرای ما به ما دستور دادند که چنین کنیم، ما نیز نمی‌بایست با آنها [[مخالفت]] کنیم؛ چراکه اگر مخالفت می‌کردیم از الاغ‌های آبکش بدتر بودیم. من به او گفتم: این [[عذر]] [[زشتی]] است. [[اطاعت]] تنها در کارهای درست و معروف است<ref>{{عربی|كان شمر يصلي ثم يقول: «اللهم انك تعلم اني شريف فاغفر لي. قلت: كيف يغفر الله لك و قد اعنت على قتل ابن رسول الله{{صل}} قال: ويحک فكيف نصنع، ان هولاء امرونا بامر فلم نخالفهم و لو خالفناهم كنا شرا من هذه الحمر السقاه. قلت: ان هذا لعذر قبيح فانما الطاعة في المعروف»}}؛ الامامه و السیامه، ص۲۹۷؛ لسان المیزان، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.
 
[[عمرو بن حجاج]] یکی از سرکردگان و از سران [[کوفه]] بود و در میان [[مردم کوفه]] معروفیت تمام داشت. چنان که می‌نویسند به یک اشاره و تحریکی که از این نانجیب شد [[لشکر]] کوفه خود را برای [[مبارزه]] با [[امام]] و [[ایستادگی]] در برابر آن حضرت حاضر نمودند. به این نحو که ابتدا [[کوفیان]] از [[قیام]] و اقدام به [[جنگ]] [[سستی]] داشتند، عمرو میان [[لشکر]] آمده به این بیان آنها را تحریک نمود که اینها جمعیتی هستند که بر علیه [[امام زمان]] یزید و [[دولت]] وقت خروج نموده‌اند و با [[اجتماع]] بنای [[مخالفت]] را گذاشته می‌خواهند که اجتماع [[مسلمین]] را بر هم زنند و دفع آنها [[واجب]] است و با این [[منطق]] خلاف، [[مردم]] [[حق]] ناشناس و [[متزلزل]] را وادار به ریختن [[خون]] [[امام]] و [[یاران]] او نمود. عمروبن حجاج در [[روز عاشورا]] برای [[تشویق]] نیروهایش به [[جنگ با امام]] گفت: {{عربی|قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة}} بجنگید با کسی که از [[دین خدا]] برگشته و از صف ما مسلمین بیرون رفته است. امام فرمود: {{متن حدیث|ويحك يا عمرو اعلى تحرض الناس؟ انحن مرقنا من الدين و انت تقيم عليه؟ ستعلمون إذا فارقت ارواحنا اجسادنا من اولى بصلي النار}}؛ وای بر تو ای عمرو آیا مردم مردم را با این بهانه و [[اتهام]] که ما از دین خدا خارج شده‌ایم به جنگ ما تشویق می‌کنی؟ آیا ما [[خاندان پیامبر]] از دین خدا خارج شده‌ایم ولی تو که حق را از [[باطل]] نشناخته‌ای در [[دین]] پا برجا هستی؟ نه! زمانی که [[روح]] از بدن ما جدا شود خواهید فهمید چه کسی سزاوار [[آتش]] است<ref>طبری، ج۷، ص۳۴۲.</ref>.
 
[[عمرو بن حجاج]] با [[افتخار]] می‌گفت: ما [[اطاعت از امام]] را کنار نگذاشته و از [[جماعت]] [[کناره‌گیری]] نکردیم<ref>طبری، ج۴، ص۲۷۵.</ref>.
و به [[سپاه ابن زیاد]] نیز [[نصیحت]] می‌کرد: {{عربی|الزموا طاعتكم و جماعتكم و لا ترتابوا في قتل من مرق عن الدين و خالف الامام}}<ref>طبری، ج۴، ص۳۳۱.</ref> [[طاعت]] و جماعت را [[حفظ]] کرده و در کشتن کسی که از دین خارج شده و [[مخالفت با امام]] مسلمین (یزید) ورزیده تردید نکنید.
وقتی امام از [[مکه]] خارج شد، عمروبن سعید [[حاکم حجاز]] آن سال [[امیر]] حاج بود. مأموران [[مسلح]] خود را به [[ریاست]] برادرش [[یحیی بن سعید]] برای تعقیب کاروان امام فرستاد که آن حضرت را به [[مکه]] برگردانند، وقتی که [[امام]] از [[حرم]] خارج شده بود [[نظامیان]] او را تعقیب کردند و خواستند [[فرزند پیامبر]] را به مکه برگردانند امام از برگشتن به شدت [[امتناع]] کرد تا آنجا که زد و خورد با شلاق هم به میان آمد. عمال [[حکومت]] که از برگشت امام [[مأیوس]] شدند گفتند: {{عربی|اما تتقي الله تعالى تخرج من الجماعة و تفرق بين هذه الامة}}<ref>طبری، ج۴، ص۲۸۹.</ref>.
به امام گفتند: آیا از [[خدا]] نمی‌ترسی که از [[جماعت]] [[مسلمین]] خارج شده و [[تفرقه]] بین [[امت]] ایجاد می‌کنی؟ مشکل اساسی عصر [[سیدالشهداء]] این بود که در عرف مردم [[دین]] مساوی بود با [[اطاعت]] [[خلیفه]]، به خاطر [[سرکوب]] [[ابن زبیر]] [[کعبه]] را به منجیق بستند و [[مسجدالحرام]] را به [[آتش]] کشیدند، چون اطاعت از خلیفه است پس رنگ دین را دارد.
[[جان]] و [[مال]] و [[ناموس]] [[مردم مدینه]] را برای [[سپاهیان]] [[مسلم بن عقبه]] [[آزاد]] گذاشت، و هزار طفل [[نامشروع]] یعنی [[اولاد]] [[زنا]] متولد شد، چون اطاعت از خلیفه است پس رنگ دین دارد، در حالی که امام سیدالشهداء فرمود: اگر با این خلیفه [[بیعت]] کنم {{متن حدیث|وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ‌}} یعنی با دین خداحافظی کرده‌ام. آن کسی که آن [[روز]] خلیفه است و [[امیرالمؤمنین]] خطابش کنند و خود را [[جانشین رسول الله]] می‌داند می‌گوید:
{{عربی|لعبت هاشم بالملك فلا *** خبر جاء و لا وحي نزل}}
[[بنی‌هاشم]] [[پادشاهی]] و حکومت [[بازی]] می‌کردند تا آن را به دست آورند و الانه [[وحی]] و نه قیامتی در کار نیست.
 
وقتی [[حجر بن عدی]] آن [[صحابی]] [[پاک]] [[رسول خدا]]{{صل}} علیه رفتارهای غیر [[اسلامی]] [[امویان]] زبان به [[اعتراض]] گشود، [[زیاد بن ابیه]] [[احساس]] خطر کرد و تصمیم گرفت تا او را به [[شهادت]] برساند، هفتاد تن از جیره‌خواران [[اموی]] را از نوع [[عمر سعد]] و [[عمرو بن حجاج]] و [[شبث بن ربعی]] و [[ابوبرده پسر ابوموسی]] [[اشعری]] و... را جمع کرد و به آنها گفت: شما [[گواهی]] کنید و بنویسید که [[حجر]] از [[اطاعت]] سرباز زده و از [[جماعت]] [[مسلمانان]] بیرون رفته است... همه نوشتند و [[امضا]] کردند و همین [[استشهاد]] سند [[شهادت]] [[حجر بن عدی]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۵۰.</ref>.
با همین مبنای [[فکری]] تخدیری و [[ظالمانه]] است که بعضی از [[اهل سنت]] با [[الهام]] از اندیشه‌های عفن [[امویان]] به [[حرکت]] [[سیدالشهداء]] از دید [[انتقاد]] نگریسته و گفته‌اند، [[پیامبر]] فرمود: {{عربی|من اراد ان يفرق امر هذه الامة و هو جميع فاضربوه كائنا من كان}} کسی که بخواهد امور این [[امت]] را متفرق و پراکنده کند هر کس باشد با [[شمشیر]] او را سر جایش بنشانید. این جمله را مبنا قرار داده [[شهادت حسین]]{{ع}} را مصداقی از آن می‌دانند که حسین{{ع}} چون [[تفرقه]] در امت ایجاد کرده شایسته کشتن بوده است.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۱، ص ۵۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[شجره ملعونه]]
* [[طلقاء]]
* [[عثمان بن عفان]]
* [[ابوسفیان صخر بن حرب]]
* [[معاویة بن ابی سفیان]]
{{پایان مدخل وابسته}}
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681151.jpg|22px]] [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|'''فرهنگنامه آخرالزمان''']]
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سیدجمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
# [[پرونده:IM010710.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==منابع==
== پانویس ==
* [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
{{پانویس}}
* [[پرونده:13681151.jpg|22px]] [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|'''فرهنگنامه آخرالزمان''']]


==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{امام مهدی}}
{{مخالفان امام علی}}
{{مخالفان امام علی}}
{{مخالفان امام حسین}}
{{مخالفان امام حسین}}
[[رده:بنی امیه]]
[[رده:بنی امیه]]
[[رده:مدخل فرهنگ عاشورا]]
[[رده:مدخل فرهنگ عاشورا]]
[[رده:مدخل]]
۷۳٬۳۵۲

ویرایش