←پانویس
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = امام علی | | موضوع مرتبط = سیره امام علی | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = سیره اجتماعی امام علی | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = | ||
| پرسش مرتبط = امام علی (پرسش) | | پرسش مرتبط = امام علی (پرسش) | ||
خط ۹: | خط ۹: | ||
== [[رفتارها]] و عملکرد [[اجتماعی]] (سبک زندگی اجتماعی) == | == [[رفتارها]] و عملکرد [[اجتماعی]] (سبک زندگی اجتماعی) == | ||
[[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[زمامداران]] [[حکومت]] را به [[مهربانی]] با [[مردم]] [[دعوت]] و [[حقوق مردم]] توصیه میکند و | [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[زمامداران]] [[حکومت]] را به [[مهربانی]] با [[مردم]] [[دعوت]] و [[حقوق مردم]] توصیه میکند و سیره مدیریتی حضرت الگویی از [[سیره]] یک [[رهبر]] مردمی است. با آنکه [[بینیاز]] از [[مشورت]] با دیگران بود، ولی برای [[ترویج]] [[فرهنگ]] مشورت میان زمامداران، همواره با اطرافیان خود مشورت میکردند<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۷۹.</ref>. آن حضرت هیچگاه خود را [[برتر]] از مردم و جدا از آنها نمیدید. چنانچه برخورد آن حضرت با دزد [[زره]] در [[محکمه]] [[قضاوت]] موجب [[اسلام]] فرد [[مسیحی]] شد<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج ۱۸ ص۲۱۵.</ref>. ایشان با تشریفات مخالف بود و دربارۀ استقبال [[اهل]] [[انبار]] از ایشان فرمود: "چنین [[رفتاری]] شما را در [[دنیا]] به [[رنج]] میاندازد و در [[آخرت]] به [[شقاوت]] میکشاند. از کارهایی که شما را [[پست]] و [[خوار]] میکند [[پرهیز]] کنید. این [[کارها]] سودی به حال آن افراد ندارد"<ref>{{متن حدیث|وقد لقيه عند مسيره إلى الشام دهاقين الأنبار فترجلو له واشتدوا بين يديه): ما هذا الذي صنعتموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به أمراءنا. فقال: والله ما ينتفع بهذا أمراؤكم. وإنكم لتشقون به على أنفسكم في دنياكم وتشقون به في آخرتكم، وما أخسر المشقة وراءها العقاب، وأربح الدعة معها الأمان من النار}}؛ نهج البلاغه، حکمت ٣٧</ref>.<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج ۱۸ ص۲۰۷.</ref> در [[نامه]] به [[مالک اشتر]] توصیه کردند: "ساعاتی را برای رسیدگی شخصی به کارهای مردم قرار داده و کسی را بین خود و مردم واسطه قرار ندهد"<ref>{{متن حدیث|وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ}}؛ نهج البلاغه، نامه ٥٣.</ref>.<ref>ر.ک: [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۶۳ ـ ۷۵.</ref> | ||
== | == وحدتطلبی == | ||
آنچه در [[حیات]] [[امام علی]] {{ع}} بهویژه پس از [[مرگ]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بارز است تلاش ایشان برای [[حفظ وحدت جامعه]] [[اسلامی]] است. پس از | آنچه در [[حیات]] [[امام علی]] {{ع}} بهویژه پس از [[مرگ]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بارز است تلاش ایشان برای [[حفظ وحدت جامعه]] [[اسلامی]] است. پس از رحلت [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در حالی که [[خلافت]] [[حق]] مسلم علی {{ع}} بود این [[جوان]] ۳۳ ساله آنچنان آیندهنگر و [[خالص]] و بر نفس خويش مسلط و نسبت به [[اسلام]] [[دلسوز]] بود که [[حفظ وحدت مسلمانان]] را بر [[خلافت]] ترجیح داد. ایشان شرایط آن [[زمان]] را چنین توصیف میکند: "در [[اندیشه]] فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوتهدستی [[قیام]] کنم یا بر تاریکیای [[کور]] [[صبر]] کنم؟ تاریکیای که بزرگسال در آن فرتوت و تازهسال، پیر میگردد و [[مؤمن]] در تلاشی سخت تا آخرین نفس قرار میگیرد. دیدم صبر بر همین حالت طاقتفرسا، عاقلانهتر است"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>. "صبر از [[تفرق]] کلمۀ [[مسلمانان]] و ریختن خونشان بهتر است. [[مردم]] تازهمسلماناند و [[دین]] مانند مشکی است که تکان داده میشود. کوچکترین [[سستی]] آن را تباه میکند و کوچکترین فشاری آن را وارونه میکند". | ||
[[حفظ]] [[وحدت در جامعه]] نوپای مسلمانان از مهمترین هدفهای آن [[حضرت]] بود؛ از اینرو هنگامی که [[ابوسفیان]] میخواست به بهانه [[حمایت]] از علی {{ع}} فتنهای به پا کند [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "امواج دریای [[فتنه]] را با کشتیهای [[نجات]] بشکافید و از راه خلاف و [[تفرقه]] دوری گزینید"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵.</ref>. همچنین در [[شورای شش نفره]] که برای [[تعیین جانشین]] [[عمر]] تشکیل شده بود، پس از [[انتخاب]] شدن [[عثمان]] فرمود: "شما خود میدانید من از همه برای خلافت شایستهترم اما به [[خدا]] [[سوگند]]، مادامی که کار مسلمانان مرتب باشد و تنها بر شخص من [[جور]] و [[جفا]] کنند، مخالفتی نمیکنم"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. | [[حفظ]] [[وحدت در جامعه]] نوپای مسلمانان از مهمترین هدفهای آن [[حضرت]] بود؛ از اینرو هنگامی که [[ابوسفیان]] میخواست به بهانه [[حمایت]] از علی {{ع}} فتنهای به پا کند [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "امواج دریای [[فتنه]] را با کشتیهای [[نجات]] بشکافید و از راه خلاف و [[تفرقه]] دوری گزینید"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵.</ref>. همچنین در [[شورای شش نفره]] که برای [[تعیین جانشین]] [[عمر]] تشکیل شده بود، پس از [[انتخاب]] شدن [[عثمان]] فرمود: "شما خود میدانید من از همه برای خلافت شایستهترم اما به [[خدا]] [[سوگند]]، مادامی که کار مسلمانان مرتب باشد و تنها بر شخص من [[جور]] و [[جفا]] کنند، مخالفتی نمیکنم"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[امام علی|امیرمؤمنان]] {{ع}} در پاسخ به [[حضرت زهرا|حضرت فاطمه]] {{س}} که او را [[دعوت]] به [[اعتراض]] و قیام کرد، به صدای [[مؤذن]] اشاره کرد که بانگ میزد: اشهد انّ محمداً [[رسول الله]] و فرمود: "[[سکوت]] من تنها برای باقی ماندن این فریاد است". ایشان میدانست هر گونه قیام سبب پاشیده شدن [[اتحاد مسلمانان]] و نتیجۀ آن از بین رفتن ثمره تلاش بیست و سه ساله [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} خواهد بود. علی {{ع}} که هرگز پشت به [[دشمن]] نکرده و پشت دلاوران از [[بیم]] او میلرزید برای [[حفظ]] [[یکپارچگی]] و [[وحدت]] جامعۀ نوپای [[اسلام]] حتی در برابر [[اهانت]] به همسرش نیز واکنش تند نشان نداده و [[سکوت]] کرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[سیری در نهج البلاغه (کتاب)|سیری در نهج البلاغه]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۸۵.</ref>. | [[امام علی|امیرمؤمنان]] {{ع}} در پاسخ به [[حضرت زهرا|حضرت فاطمه]] {{س}} که او را [[دعوت]] به [[اعتراض]] و قیام کرد، به صدای [[مؤذن]] اشاره کرد که بانگ میزد: اشهد انّ محمداً [[رسول الله]] و فرمود: "[[سکوت]] من تنها برای باقی ماندن این فریاد است". ایشان میدانست هر گونه قیام سبب پاشیده شدن [[اتحاد مسلمانان]] و نتیجۀ آن از بین رفتن ثمره تلاش بیست و سه ساله [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} خواهد بود. علی {{ع}} که هرگز پشت به [[دشمن]] نکرده و پشت دلاوران از [[بیم]] او میلرزید برای [[حفظ]] [[یکپارچگی]] و [[وحدت]] جامعۀ نوپای [[اسلام]] حتی در برابر [[اهانت]] به همسرش نیز واکنش تند نشان نداده و [[سکوت]] کرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[سیری در نهج البلاغه (کتاب)|سیری در نهج البلاغه]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۸۵.</ref>. | ||
ایشان در تمام مدت ۲۵ سال پس از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} صلحجو و وحدتطلب بود و در حوادثی چون [[صبر]] در مقابل [[ظلم]] به همسرش، [[میانجیگری]] میان [[شورشیان]] و [[عثمان]]، پذیرش [[حکمیت]]، [[انتقاد]] از [[خلفا]] و [[راهنمایی]] آنان؛ [[حفظ وحدت]] و یکپارچگی [[جامعۀ اسلامی]] [[هدف]] اصلی او بود<ref>[[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۶۳ | ایشان در تمام مدت ۲۵ سال پس از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} صلحجو و وحدتطلب بود و در حوادثی چون [[صبر]] در مقابل [[ظلم]] به همسرش، [[میانجیگری]] میان [[شورشیان]] و [[عثمان]]، پذیرش [[حکمیت]]، [[انتقاد]] از [[خلفا]] و [[راهنمایی]] آنان؛ [[حفظ وحدت]] و یکپارچگی [[جامعۀ اسلامی]] [[هدف]] اصلی او بود<ref>[[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۶۳ ـ ۷۵.</ref>. | ||
==احترام به حقوق و [[کرامت]] [[انسانها]]== | |||
[[مردم]] در رفتارهای [[اجتماعی]] و چگونگی روابطشان با یکدیگر، به دو دسته تقسیم میشوند و روابط خویش را با یکدیگر از دو دیدگاه پی میریزند: الف. [[رفتار]] مبتنی بر [[تکریم]] و احترام به حقوق همگانی؛ ب. شیوهای مبتنی بر [[اهانت]] و [[بیاحترامی]] به دیگران. | |||
نمونه دوم [[رفتار اجتماعی]] را در طول [[تاریخ]] فراوان میتوان یافت که نمونههای بارز آن در رفتار [[فرعون]] و فرعون صفتان، نمایان است. [[شیوه]] آنان بر بیاحترامی و [[تحقیر]] مردم مبتنی است؛ چنانکه قرآن به صراحت به آن اشاره کرده است: {{متن قرآن|فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ}}<ref>«آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند زیرا آنان قومی بزهکار بودند» سوره زخرف، آیه ۵۴.</ref>. | |||
قرآن، فرعون را [[مظهر]] برخورد تحقیرآمیز با [[انسان]]، معرفی کرده است و به این ترتیب، هر کس در روابط اجتماعی خویش، مردم را به دیده [[حقارت]] بنگرد و آنها را کوچک شمارد، پیرو فرعون است. در مقابل این گروه، [[پیامبران]] و [[اولیای خدا]] قرار دارند که در [[سیره]] و رفتار اجتماعی خویش، تکریم انسانها و [[احترام به حقوق مردم]] را سرلوحه روش و منش خویش قرار دادهاند که نماد عینی این گروه، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} هستند. | |||
[[امام علی]]{{ع}} در [[برخورد با مردم]] و [[جوامع انسانی]]، دیدگاهی فراتر از دید [[مسلمان]] به [[مسلمانی]] دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم میشوند: دستهای از آنها [[برادر]] دینیاند و دستهای دیگر، در [[آفرینش]] با [[مسلمانان]] یکسانند؛ از این رو با هر یک از آنها متناسب با آنچه [[خداوند]] تعیین کرده و [[سنت پیامبر]] و نیز متناسب با [[شأن]] و [[کرامت انسانی]] آنان، عمل میکرد. [[حضرت امیر]]{{ع}} در سفارش به [[مالک اشتر]]، در همین مورد میفرماید: {{متن حدیث|... فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>؛ «ای مالک، [[مردمان]] دو دستهاند: گروهی [[برادر دینی]] تواند و گروهی در [[آفرینش]] با تو همانندند». | |||
[[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} هنگام [[خلافت]] خویش، با مردی از [[اهل کتاب]] برخورد کرد. آن مرد که [[امام]] را نمیشناخت، از وی پرسید: مقصدت کجا است؟ حضرت فرمود: عازم [[کوفه]] هستم. آن دو مقداری از راه را باهم رفتند و وقتی بر سر دو راهی رسیدند که مسیر هر یک از آنها از یکدیگر جدا میشد، [[امام علی]]{{ع}} از راه کوفه نرفت؛ بلکه همراه آن مرد در مسیر دیگر راه را ادامه داد آن مرد با [[شگفتی]] پرسید: مگر نگفتی عازم کوفه هستی؟ امام فرمود: بله. مرد پرسید: پس چرا با من همراه شدی و از راه خود به کوفه نرفتی؟ امام فرمود: میخواهم قدری تو را [[همراهی]] کنم تا [[حق]] [[رفاقت]] را به جا آورده باشم؛ زیرا [[پیامبر]] ما دستور داده است: هرگاه دو نفر در راهی همسفر شدند، به گردن یکدیگر حق مییابند و لازم است شخص، [[رفیق]] راهش را هنگام جدایی، چند گام بدرقه کند. آن مرد گفت: بیگمان هر که او را [[پیروی]] کرده، به دلیل همین کردارهای بزرگوارانه و [[پسندیده]] او بوده است و من تو را [[گواه]] میگیرم که از این [[تاریخ]] پیرو کیش و [[آیین]] شما شدم و با حضرت به کوفه رفت و چون فهمید وی، [[خلیفه]] [[مسلمانان]] است، [[مسلمان]] شد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۷۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۳۰.</ref> | |||
==[[مروت]] و [[مدارا]] با [[دوست]] و [[دشمن]]== | |||
[[مردم]] به اعتباری دیگر، از دیدگاه امام علی{{ع}} دو دستهاند: دستهای موافق و دوست، و گروهی مخالف و دشمناند. بعضی نیز گاهی برخلاف [[راه و رسم]] [[دوستی]]، اعمالی را انجام میدهند که با هر یک از آنها باید متناسب با رفتارشان، برخورد کرد. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در وصف [[مدارای پیامبر]] [[خدا]] با [[مردم]] فرموده است: «[[پیامبر]] همیشه خوشرو و خوشخوی بود، و [[خشن]] و درشتخوی نبود»<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق، ص۱۴.</ref>. | |||
او که دستپرورده همین [[مکتب]] بود، [[مدارا با مردم]] را سرلوحه برنامه عملی [[سیره اجتماعی]] خویش قرار داده بود و میفرمود: {{متن حدیث|مَنْ كَانَ رَفِيقاً فِي أَمْرِهِ نَالَ مَا يُرِيدُ مِنَ النَّاسِ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۳۰.</ref>؛ «کسی که در امور خویش، [[سیره]] [[مدارا]] و [[سیاست]] [[رفق]] و [[ملایمت]] و [[نرمی]] را پیش گیرد، به آنچه از مردم [[انتظار]] دارد، خواهد رسید». زیرا مدارا با مردم، سنتی [[حسنه]] در [[اسلام]] است که از گسترش مخالفتها و [[دشمنیها]] جلوگیری میکند: {{عربی|الرفق يقل حد المخالفة}}<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۳۴.</ref>؛ «با [[اعمال]] سیاست مبتنی بر [[رفق و مدارا]]، مخالفتهای [[اجتماعی]] کاهش مییابد». | |||
[[امام]] [[اعتقاد]] داشت که نیمی از [[زندگی اجتماعی]] و [[معاشرت با مردم]]، در گرو مدارا با مردم است<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۱۴.</ref> و [[انسان]] [[عاقل]] و [[با تدبیر]]، کسی است که از این موضوع بهره کامل بگیرد<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج، ص۳۲۸.</ref> و با استفاده عاقلانه و مدبرانه از مدارا با مردم، در روابط خود، [[زندگی]] درست و منطقی و سالمی را پی ریزد. | |||
سیره اجتماعی امام علی{{ع}} را در بعد نظری میتوان از [[دستورها]] و سفارشهایی که به [[مالک اشتر]] داده است، به خوبی به دست آورد؛ آنجا که درباره چگونگی برخورد مالک با زیردستان خویش سفارش میکند و او را به مدارا با آنان که مرتکب [[لغزش]] میشوند، فرا میخواند: گاه از آنان لغزش و خطایی سر میزند. ناراحتیهایی به آنها عارض میشود. به دست آنان به عمد یا [[اشتباه]]، کارهایی انجام میگیرد که در این موارد، از [[عفو]] خود آن مقدار به آنها ببخش که [[دوست]] داری [[خداوند]] از عفوش به تو عنایت کند؛ زیرا تو مافوق آنها، و پیشوایت مافوق تو، و خداوند مافوق کسی است که تو را به این سمت گمارده است. امور آنان را به تو واگذاشته، به وسیله تو آنها را [[آزمایش]] میکند. هرگز خود را در [[مقام]] [[نبرد]] با [[خدا]] قرار مده؛ چراکه تاب [[کیفر]] او را نداری و از [[عفو]] و [[رحمت]] او [[بینیاز]] نیستی. هرگز از عفوی که نمودهای، پشیمان مباش و هیچگاه از [[کیفری]] که نمودهای به خود مبال<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>. | |||
سپس با تعبیری دیگر در همین زمینه، اما عمیقتر و اصولیتر، مالک را اینگونه به [[مدارا با مردم]] فرا میخواند: باید آنها که از [[مردم]] بیشتر [[عیب]] میجویند، از تو دور باشند؛ زیرا مردم عیوبی دارند که [[والی]] در پوشاندن آن [[عیوب]] از همه سزاوارتر است. در صدد مباش که عیب پنهانی آنها را به دست آوری؛ بلکه [[وظیفه]] تو آن است که آنچه برایت ظاهر شده، [[اصلاح]] کنی و آنچه از تو پنهان است، خدا درباره آن [[حکم]] میکند؛ بنابراین تا آنجا که [[توانایی]] داری، عیوب مردم را بپوش تا [[خداوند]] عیبهایی را که [[دوست]] داری از تو برای مردم فاش نشود، پنهان دارد. [[عقده]] آنها را که [[کینه]] دارند، بگشا و اسباب [[دشمنی]] مردم را با خود و با یکدیگر قطع کن و از آنچه برایت روشن نیست، [[تغافل]] نما! به [[تصدیق]] و [[تأیید]] سخنان سخنچینان [[شتاب]] مکن؛ زیرا آنان گرچه در [[لباس]] ناصحان جلوهگر شوند، [[خیانت]] میکنند<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>. | |||
[[امام علی]]{{ع}} فقط به «سفارش» مدارا با مردم و [[رفق]] و [[ملایمت]] در [[روابط اجتماعی]] بسنده نکرد؛ بلکه خود در «عمل» و [[سیره رفتاری]] حتی در [[برخورد با مخالفان]] و دشمنانش، همه آنچه را در بعد نظری به آن [[اعتقاد]] داشت، به کار میبست. در اینجا به چند نمونه بارز آن اشاره میشود: | |||
# در [[جنگ جمل]]، [[امام]] با [[سپاهیان]] [[جمل]]، بسیار مماشات و [[مدارا]] کرد<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۴؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۷۷، ۷۶، ۷۴،۷۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۱۰، ۳۰۶، ۳۰۲، ۳۰۰.</ref> و آنان را [[پند]] داد تا جلو [[قتل]] و [[خونریزی]] را بگیرد و با اینکه [[سپاه جمل]] در [[جنگ]] پیشدستی کرده بود، به یارانش دستور داد تا جنگ را آغاز نکنند و به سران سپاه جمل [[نامه]] فرستاده، آنها را از این جنگ برحذر داشت و به [[صلح]] و [[پرهیز]] از جنگ [[دعوت]] کرد. از آنان خواست تا برای [[مذاکره]] حاضر شوند؛ ولی آنان از پذیرش پیشنهاد [[امام]]، سر باز زدند و [[طلحه]] از سران [[سپاه]] که [[بصره]] را [[تصرف]] و [[فرماندار]] امام را به [[سختی]] [[شکنجه]] و از بصره بیرون کرده بود، در پاسخ فرستاده امام گفت: «حال که پسر [[ابوطالب]]، جنگ را بر ما سخت گرفته است، به [[مدارا]] با ما اقدام میکند؟»<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۱۷۱، ۱۶۹، ۱۶۷، ۱۴۷؛ نهج البلاغه، نامه ۵۴.</ref>. پس از پایان جنگ نیز با اینکه با دسیسههای [[عایشه]] و [[جنگافروزی]] او، [[خون]] بسیاری ریخته شده بود، امام با او مدارا کرد و با [[احترام]] فراوان، وی را به همراه گروهی از [[زنان]] که به [[لباس]] مردان درآمده بودند، با [[محمد بن ابی بکر]]، برادرش، روانه [[مدینه]] ساخت<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴۴؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۷۹؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۱؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۹۸.</ref>. این [[رفتار]] علی{{ع}} و مدارای وی با او موجب شد که عایشه از کار خویش پشیمان شود و بارها از این واقعه با [[تأسف]] یاد کند و بگوید: کاش بیست سال پیش از این ماجرا مرده بودم!<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۳، ص۵۵؛ هیثمی، بغیة الزائد فی تحقیق مجمع الزوائد، ج۷، ص۴۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق. ج۳۴، ص۲۷۴؛ شیخ مفید، الجمل، ص٢٠٣.</ref>. | |||
# مدارا و [[نرمی]] [[امام علی]]{{ع}} در برابر [[خوارج]] و جنگجویان [[نهروان]]، نمونه کاملی از [[ملایمت]] و مدارا در برابر [[دشمنان]] قسمخوردهای است که به قتل حضرت کمر بسته، بیش از همه، امام را [[اذیت]] و [[آزار]] کرده بودند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۲، ۶۴؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۲۹ - ۱۲۲؛ نهج البلاغه، نامه ۷۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۱۲۵، ۱۰۶ و ۹۷ - ۹۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۱۰، ۲۷۳؛ مبرد، محمد بن فرید، الکامل فی اللغة و الادب، ج۳، ص۱۰۳۸، ۹۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۳، ص۴۶۶.</ref>. شدت [[آزار]] [[خوارج]] آنقدر زیاد است که [[مقاومت]] و مدارای حضرت در برابر آنان، ضربالمثل شده و همگان بر این امر تصریح کردهاند؛ به عنوان نمونه: [[امام]] پس از [[نماز ظهر]] در [[مسجد کوفه]]، [[خطبه]] میخواند که ناگهان خوارج از گوشه و کنار مسجد کوفه فریاد برآوردند: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}}، و حضرت را [[سرزنش]] کردند و مردی از آن گروه، در حالی که انگشتان خویش را در گوشهای خود قرار داده بود تا [[سخنان امام]] را نشنود، فریاد زد: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>. علی{{ع}} در برابر این [[جسارت]] فرمود: {{متن قرآن|فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ}}<ref>«پس شکیبا باش که وعده خداوند راستین است و مبادا آنان که اهل یقین نیستند تو را سبکسار گردانند» سوره روم، آیه ۶۰.</ref>.<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۳؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۲۸؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۶.</ref> | |||
در مورد دیگری [[روایت]] شده که حضرت در مسجد کوفه خطبه میخواند و خوارج از هر گوشه [[مسجد]] [[ناسزا]] میگفتند و [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} را سر میدادند؛ اما حضرت با خونسردی کامل در پاسخ آنان میفرمود: [[خدا]] بزرگ است. این سخن حقی است که از آن، ارادهای [[باطل]] شده است؛ اما شما نزد ما سه [[حق]] دارید مادامی که با ما هستید: شما را از ورود به [[مساجد]] [[خداوند]] منع نمیکنیم، هنگامی که در آن به [[ذکر خداوند]] میپردازید؛ شما را تا آن [[زمان]] که دستتان با ما است، از سهم [[بیتالمال]] منع نمیکنیم؛ و با شما نمیجنگیم، مگر اینکه پیشدستی کنید<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۳، ۷۲؛ ر.ک: بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۸، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۳۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۳۲.</ref>. | |||
==[[سهلانگاری]] نکردن در امور [[دین]]== | |||
ممکن است برخی سهلانگاری در برابر امور خلاف دین و در برابر [[احکام الهی]] را با [[رفق و مدارا]] [[اشتباه]] بگیرند که باید گفت: این دو مقوله به کلی از یکدیگر جدا هستند و حد و مرزهای آنان مشخص و روشن است. اگر پای تعطیلی احکام الهی و نادیده گرفتن آنان به میان آید، دیگر رفق و مدارا معنایی ندارد؛ بلکه باید آن را [[سستی]] در [[اجرای احکام دین]] به شمار آورد و سخت در برابر آن ایستاد. [[امام علی]]{{ع}} در این باره میفرماید: به [[جان]] خودم [[سوگند]] که در [[مبارزه]] با [[مخالفان حق]] و آنان که در [[گمراهی]] غوطهورند، آنی [[مدارا]] و سستی نمیکنم. همچنین آن حضرت میفرماید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۴.</ref>: {{متن حدیث|لَا تُدَاهِنُوا فِي الْحَقِّ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَتَخْسَرُوا خُسْراناً مُبِيناً}}<ref>حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۰۰.</ref>؛ «در حق، [[مداهنه]] و مدارا روا مدارید و سستی مکنید هنگامی که حق بر شما وارد شد و آن را شناختید؛ زیرا دچار [[خسران]] آشکار میشوید». | |||
زندگانی امام علی{{ع}} چه در برابر [[دوستان]] و چه در مقابل [[دشمنان]]، سراسر مبارزه و [[عدم مداهنه]] در امور دین و حق و [[عدالت]] است که برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم: الف. بردهای سیاه از دوستان و [[پیروان علی]]{{ع}}، مرتکب [[دزدی]] شد. او را نزد حضرت آوردند و پس از [[اقرار]] بر ارتکاب [[سرقت]] و مسلم شدن آن، دستور داد [[حد شرعی]] را بر وی جاری و پنجه راست او را قطع کنند. برده [[سیاه پوست]]، پنجه قطع شده خویش را به دست چپ گرفت و در حالی که [[خون]] از دستش میچکید، بیرون رفت. [[ابن کواء خارجی]]، به [[خیال]] خویش [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد تا آن برده سیاه را [[دشمن]] علی{{ع}} سازد؛ از این رو نزد وی رفت و پرسید: چه کسی پنجه تو را قطع کرده است؟ برده سیاه که به علی{{ع}} بسیار [[عشق]] میورزید، [[شجاعانه]] و مخلصانه پاسخ داد: [[سید]] اوصیای [[پیامبران]]، پیشوای روسفیدان [[قیامت]]، حقدارترین [[مردم]] به [[مؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[امام هدایت]]، [[همسر]] [[فاطمه زهرا]]{{س}}، پیشتاز [[بهشتیان]]، [[انتقام]] گیرنده از جهالتپیشگان، [[بخشنده]] [[زکات]]، [[پسر عموی رسول خدا]]، [[رهبر]] [[راه رشد]] و کمال، گوینده گفتار [[راستین]]، و [[بزرگوار]] باوفا. [[ابنکواء]] با شنیدن این سخنان سخت برآشفت و گفت: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع میکند و تو اینگونه او را میستایی؟ پاسخ داد: چرا ثنایش نگویم؛ در حالی که محبتش با گوشت و خونم آمیخته است. به [[خدا]] [[سوگند]]! دستم را جز به [[حق]] و در راه حق نبرید تا مرا از [[مجازات]] [[آخرت]] برهاند<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۸۸.</ref>. | |||
البته همگان در برابر [[اجرای عدالت]] علی{{ع}} همانند این برده سیاه نبودند که چنین عاشقانه و با [[شیفتگی]] از [[امام]] خویش یاد کنند؛ بلکه برخی [[تحمل]] خویش را از دست میدادند و بر میآشفتند؛ به طور مثال، [[نجاشی شاعر]]، که از [[یاران امام علی]]{{ع}} بود، در [[ماه مبارک رمضان]] شراب خورد و حضرت بیهیچ [[مداهنه]] و [[سستی]] در [[اجرای حد]] [[الهی]]، او را مجازات کرد و حتی بیست تازیانه افزون بر حد شرابخواری بر وی جاری ساخت. آنگاه که [[نجاشی]] با [[اعتراض]] گفت: چرا بیست تازیانه اضافه. بر من زدی، فرمود: چون در ماه مبارک رمضان [[گناه]] کردی و [[حرمت]] این ماه را شکستی. کسانی از [[قبایل یمن]] که با حضرت بودند و این ماجرا را از نزدیک دیدند، به [[خشم]] آمدند و [[طارق بن عبدالله]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! ما ندیده بودیم که [[سرکشان]] و [[فرمانبرداران]] و [[اهل]] [[تفرقه]] و [[اهل جماعت]]، از [[زمامداران]] [[عادل]] و سرچشمههای [[فضیلت]]، یکسان [[کیفر]] ببینند تا [[رفتار]] تو را با برادرم حارث دیدم. تو سینههای ما را از خشم انباشتی و کارهای ما را پریشان ساختی و ما را به راهی کشاندی که هر کس رهرو آن باشد، سرانجامش [[دوزخ]] است. [[امام]] فرمود: {{متن قرآن|وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ}}<ref>«از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.</ref>. ای [[برادر]] بنینهد، مگر نه چنین است که او یکی از [[مسلمانان]] است که حرمت [[حکم خداوند]] را رعایت نکرده و [[پردهدری]] کرده است و ما نیز حدی را که [[کفاره گناه]] او است، بر وی جاری ساختیم؟ [[خداوند متعال]] میفرماید: [[دشمنی]] و [[شماتت]] گروهی، شما را واندارد که [[عدالت]] را رعایت نکنید. عدالت بورزید که به [[پروا]] نزدیکتر است<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۲، ص۵۳۹؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰ و ۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۳۶.</ref> | |||
==[[عدالت اجتماعی]]== | |||
[[نام علی]]{{ع}} و عدالت اجتماعی چنان به هم آمیخته که ذکر هر یک از آنها، تداعیگر دیگری است؛ چنانکه نام علی، عنوان [[صحیفه]] عدالت قرار گرفته است. حضرت، عدالت اجتماعی را به ویژه در [[حکومت]] خویش، محور تمام دوران [[حکومتی]] و سرفصل آن قرار داد؛ چنان که عدالت نیز به جای خود، عنوان صحیفه [[حکومت علی]]{{ع}} و سرلوحه [[زندگی]] وی قرار گرفت. | |||
در قاموس زندگی علی{{ع}} کلمهای زیباتر و مقدستر از [[عدل]] و عدالت نیست؛ چنانکه فرمود: {{متن حدیث|الْعَدْلُ حَيَاةٌ}}<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۴۶.</ref>؛ «عدالت جانمایه زندگی است». نیز فرمود: {{متن حدیث|الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.</ref>؛ «عدالت، قانونی همگانی و عمومی است». همچنین از آن حضرت [[روایت]] شده است: | |||
{{متن حدیث|جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ص۱۸۶؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰. </ref>؛ «[[خداوند سبحان]]، [[عدل]] را مایه برپایی و [[استواری]] [[انسانها]] و متون زندگانی آنان و سبب [[پاکی]] از ستمکاریها و [[گناهان]] و روشنی چراغ [[اسلام]] قرار داده است». | |||
[[امام]]، عدل را [[برترین]] [[جهاد در راه خدا]] دانسته، فرموده است: {{متن حدیث|أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>؛ «برترین [[جهاد]]، حرف عدل است که در برابر [[پیشوایی]] [[ستمگر]] گفته شود». و این همه بدان سبب است که عدل، همه چیز را در جای خود قرار میدهد و [[ستم]]، آن را از جایگاه خود خارج میسازد؛ بنابراین باید [[عدالت]] را برقرار کرد تا همۀ امور در جای خود [[استوار]] شوند که {{متن حدیث|الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.</ref>. | |||
در بیان [[امام علی]]{{ع}}، [[ظلم]] چون برخلاف اصل و قرار دادن امور در غیر موضع آنها است، رکود و [[سستی]]، [[انحطاط]]، [[تیرهبختی]] و زوال [[دولتها]] را در پی دارد؛ چراکه: | |||
[[نشانه]] تیرهبختی و انحطاط دولتها چهار چیز است: واگذاردن کارهای اصلی و اساسی و پرداختن به امور فرعی و جانبی؛ جلو انداختن و مقدم داشتن [[فرومایگان]] و پس راندن و مؤخر داشتن صاحبان فضل<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۴۴۱.</ref>. | |||
در مقابل، عدالت چون کاری بر اساس و مبنای [[فطرت]] و قرار دادن هر چیز و هر کس در جایگاه خویش است، باعث [[رشد]]، کمال و [[پیشرفت]] دولتها و [[ملتها]] میشود. | |||
حضرت در دوران [[زندگی]] خویش، همیشه در راه عدالت [[مبارزه]] کرد. ۲۳ سال در کنار [[پیامبر]] مبارزهای پیگیر بر سر [[تنزیل قرآن]]، و پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نیز تمام [[عمر]] خود را در راه [[تأویل قرآن]] و اجرای آن سپری کرد و این درست همان چیزی است که پیامبر در وصف زندگی علی{{ع}} بیان کرده است: | |||
{{متن حدیث|إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}}}<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۸۲، ۳۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۱۱.</ref>؛ «از شما کسی است که بر سر [[تأویل قرآن]] میجنگد؛ چنان که من برای [[تنزیل]] آن جنگیدم و او [[علی بن ابی طالب]] است». | |||
عصر تأویل قرآن، دوران سخت [[مبارزه]] برای [[عدالت]] بود. [[امام علی]]{{ع}} ۲۵ سال در دوران [[خلفای سهگانه]]، مبارزه در راه [[عدالت اجتماعی]] را به صورت [[مبارزه منفی]] و ارشادی، و گاه مبارزه مثبت، و پس از آن، پنج سال [[پیکار]] مسلحانه در راه استقرار عدالت اجتماعی با [[قاسطین]]، [[مارقین]]، [[ناکثین]] گذراند. [[عاقبت]] نیز [[جان]] بر سر این سودا نهاد و به گفته جرج جرداق [[مسیحی]]: {{عربی|قتل علي في محراب عبادته لشدة عدله}}<ref>جرداق، جرج، امام علی صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۱، ص۶۳ و ۶۲.</ref>؛ «[[قتل]] علی در [[محراب]] [[عادت]]، به سبب شدت عدالت او بود». | |||
امام علی{{ع}} موضوع [[فرار]] یارانش و پیوستن آنان به [[معاویه]]، و کوتاهی کردن در [[حمایت]] از برنامه استقرار عدالت اجتماعی وی و نامردمی آنان را در سخنانی شکوهآمیز، با [[مالک اشتر]] در میان گذاشت. مالک گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! ما با کمک گروهی از [[مردم بصره]] و [[کوفه]] در [[جنگ]] با [[بصریان]] [[پیروز]] شدیم و در این حال، [[رأی مردم]] یکی بود؛ اما پس از آن [[اختلاف]] پیش آمد و [[ستیز]] کردند و [[ارادهها]] [[سست]] و شمار [[مردمان]] اندک شد. تو آنان را به [[عدل و داد]] گرفتهای و میانشان به [[حق]] عمل میکنی و حق [[ناتوانان]] را از اشراف میگیری؛ زیرا در نظر تو، اشراف را بر ناتوانان، هیچ [[برتری]] و منزلتی نیست. چون حق فراگیر شد و با همه یکسان برخورد کردی، گروهی از آنان که با تو بودند، صدای اعتراضشان بلند شد و چون به عدالت با آنان [[رفتار]] کردی، از آن [[اندوهگین]] شدند و [[دادگری]] تو را بر نتافتند. در آن حال، مماشات و ملاحظه کاری معاویه با توانگران و اشراف را دیدند، پس نفسهایشان به [[دنیا]] متمایل شد؛ زیرا کسانی که دوستدار [[دنیا]] شدند، اندک، و بیشتر [[مردم]]، فروشنده [[حق]] و خریدار باطلند و دنیا را ترجیح میدهند؛ بنابراین ای [[امیرمؤمنان]]! [[خداوند]] کارت را سامان بخشد و دشمنانت را [[خوار]] و جمعشان را پریشان و نیرنگشان را [[سست]] و امورشان را پراکنده کند که خداوند به آنچه میکنند، [[آگاه]] است. [[امام]] در پاسخ به سخنان [[مالک اشتر]] فرمود: | |||
اما آنچه درباره [[کردار]] و [[سیره]] ما در [[عدالت]] گفتی [بدان که] [[خدای عزوجل]] میفرماید: {{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ}}<ref>«هر کس کاری نیک انجام دهد به سود خویش و هر که بد کند به زیان خویش کرده است و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست» سوره فصلت، آیه ۴۶.</ref>.«هر کس کار شایستهای کند، به نفع خویش کرده و هر کس بد کند، برضد خود او است و [[پروردگار]] تو به [[بندگان]] [[ستم]] نمیکند و من از اینکه مبادا در انجام آنچه گفتی کوتاهی کرده باشم، بیشتر ترسانم؛ اما اینکه گفتی حق بر آنان سنگین بوده است و به این سبب از ما جدا شدهاند، خداوند به خوبی آگاه است که آنها به سبب ستمی از ما جدا نشدهاند و پس از این جدایی، به عدالتی [[پناه]] نبردهاند؛ بلکه فقط در جستوجوی [[دنیایی]] بودهاند که از آنها جدا میشود و به [[یقین]] [[روز قیامت]] از ایشان پرسیده خواهد شد که آیا برای دنیا چنین کردهاند یا برای [[خدا]]؟ و اما آنچه درباره بخشیدن [[اموال]] و جلب [[رجال]] گفتی، سیره ما چنین نیست که به کسی از [[درآمد عمومی]]، چیزی بیش از حقش دهیم و [[خداوند بزرگ]] و [[منزه]] که سخنش حق است، فرموده: {{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref> و بیگمان، خداوند محمد{{صل}} را تنها برانگیخت و پس از اندکی بر تعداد یارانش افزود و گروهی را پس از [[زبونی]]، [[عزت]] بخشید. اگر [[خداوند]] [[اراده]] کرده باشد که ما این امر را [[سرپرستی]] کنیم، [[دشواری]] آن را بر ما آسان کند و ناهمواریهایش را هموار سازد و من از [[رأی]] و پیشنهاد تو، تنها آن چیزی را میپذیرم که باعث رضای خداوند و خواست او باشد. تو [ای مالک] از امینترین و [[خیرخواهترین]] [[مردم]] نزد من و از معتمدترین ایشان در نظر من هستی»<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۱-۷۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷. </ref>. | |||
[[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالتخواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مینویسد: | |||
با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذتجویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] میکنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمیکرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>. | |||
سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونههای عینی آن، بسیار است که در بخشهای بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره میکنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایتهای آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۳۸.</ref> | |||
==برابری اجتماعی== | |||
[[آیین]] [[مساوات]] و [[برابری]] در [[اسلام]]، در [[تاریخ]] بشری بینظیر است؛ زیرا در منطق قرآن و اسلام، [[انسانها]] همه از یک سرچشمه، نشأت گرفته و [[فرزندان]] یک پدر و مادرند و تفاوتی میان آنان نیست. به تعبیر [[پیامبر]] «[[مردم]] چون دندانههای شانه مساوی و برابرند»<ref>شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۷۴.</ref>. با این منطق، سفید را بر سیاه، [[عرب]] را بر [[عجم]]، و [[حاکم]] را بر رعیت مزیتی نیست و همگان از نظر [[قرآن]] و در [[سیره پیامبر]] و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برابرند. | |||
منظور از مساوات و برابری، خط بطلان کشیدن بر همه منزلتهای پوشالی و [[اشرافیگری]] و افتخارهای نابجا و موهوم است که پیامبر در [[سیره]] خویش آن را به کار بست؛ ولی پس از [[رحلت]] حضرت، بار دیگر [[اشرافیت]] [[جاهلی]] [[جان]] گرفت و مساوات اعلام شده [[نبوی]] را در بند کشید تا اینکه امیرمؤمنان{{ع}} زمام امور [[مسلمانان]] را به دست گرفت و بار دیگر سیره مساوات و برابری [[اسلامی]] را زنده کرد. [[امام]] اعلام کرد که در همه امور، به [[سیره رسول خدا]]{{صل}} عمل خواهد کرد: | |||
من شما را به راه و روش پیامبرتان خواهم برد و به آنچه [[فرمان]] داده شدهام، عمل خواهم کرد. اگر به آنچه میخواهم مستقیم شوید و تن سپارید، از [[خدا]] باید [[یاری]] جست، بدانید که موضع من پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} چون موضع من در دوران [[زندگی]] او است<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷ و ۳۶.</ref>. | |||
سیره حضرت در مورد مساوات و برابری در دوران [[حکومت ظاهری]] خویش به این شرح است: | |||
===برابری طبقاتی=== | |||
از نظر [[امام علی]]{{ع}} همه انسانها فرزندان یک پدر و مادر، و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ [[انسانی]] در این بعد [[اجتماعی]]، بر دیگری [[برتری]] ندارد. او به صراحت فرمود: | |||
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>؛ «ای [[مردم]]، بیگمان [[آدم]] هیچ یک از فرزندانش را برده و [[کنیز]] نزاد و همگان آزادند». | |||
[[ابو اسحاق]] از حرث نقل کرده است: من نزد علی{{ع}} بودم که دو [[زن]] آمدند و ادعای [[فقر]] و [[تنگدستی]] کردند؛ [[امام]] فرمود: بر ما [[واجب]] است در صورت [[صدق]] گفتارتان به شما کمک کنیم؛ آنگاه کسی را به [[بازار]] فرستاد تا برای آنها غذا و [[لباس]] تهیه کند و فرمود تا به هر یک از آنها صد در هم بدهد. یکی از [[زنها]] [[اعتراض]] کرد و گفت: من [[عرب]] هستم و آن زن دیگر، از [[موالی]] ([[عجم]]) است؛ چگونه ما را برابر دانستی و به طور مساوی به ما کمک کردی؟ امام فرمود: | |||
{{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریستهام؛ ولی ندیدهام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد». | |||
همچنین [[روایت]] شده است که [[امهانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیتالمال]] را به او داد؛ سپس کنیز امهانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. امهانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیشتری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچگونه امتیاز طبقاتی در سیره اجتماعی امام علی{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] میکند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کردهای، اکنون با من برابر میدانی، حضرت همان پاسخ را میدهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۴۳.</ref> | |||
===[[برابری]] حقوقی=== | |||
در [[سیره امام علی]]{{ع}} همه [[مردم]] از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب [[اجتماعی]] یکسان بهرهمند شوند. او در همان روزهای آغازین [[حکومت]] و [[خلافت]] خویش، در بخشی از خطبهای طولانی که در برابر [[مهاجران]] و [[انصار]] ایراد کرد، در مورد [[تساوی]] [[حقوق اجتماعی]] [[مسلمانان]]، چنین فرمود: | |||
مبادا فردا زورمندان و [[ثروتمندان]] که در [[نعمت]] و عافیت [[دنیا]] [[غرق]] شدهاند، فریاد کنند! مبادا آنان که بوستانها آراستهاند و نهرها را به سوی بوستانها چرخاندهاند و بر اسبان راهوار سوار شدهاند و کنیزکان [[زیبا]] در [[خانهها]] دارند، وقتی آنها را از کارهایی که میکردند، باز دارم و فقط [[حقوق]] مشروعشان را بدیشان بپردازم، این کار را بر خود [[ننگ و عار]] بدانند و [[خشمگین]] شوند و اعتراض کنند و فریاد برآورند که پسر [[ابوطالب]] ما را از حقوقمان [[محروم]] ساخت!<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۵۲.</ref>. | |||
[[آگاه]] باشید هر کس از مهاجران و انصار، از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که خود را به سبب [[مصاحبت با پیامبر]] [[برتر]] از دیگران میبیند، باید بداند که [[برتری]] آشکار برای [[روز جزا]] و نزد [[خدا]] است و [[پاداش]] و [[اجر]] آن را خدا خواهد داد. هر کس که [[دعوت]] خدا و [[رسول]] را [[اجابت]] و [[ملت]] ما را [[تأیید]] کند و [[دین]] ما را بپذیرد و [[قبله]] ما را قبله خود بشناسد، از [[حقوق اسلامی]] برابر برخوردار میشود و حد و [[حدود اسلامی]] یکسان بر او جاری خواهد گشت<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴.</ref>. | |||
[[امام]]، برخی از [[فرمانداران]] خود را که از [[آیین]] [[مساوات]] سر باز زدهاند و برای خود و [[خانواده]] خویش، امتیازهایی قائل شده، [[حقوق مردم]] را پایمال کرده بودند، خشمگینانه بر میآشوبد و در نامهای عتابآمیز مینویسد: | |||
گزارشی درباره تو به من رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به [[خشم]] آورده، [[امامت]] را [[عصیان]] و [[نافرمانی]] کردهای! [گزارش شده] که تو [[غنایم]] مربوط به [[مسلمانان]] را که با [[اسلحه]] و اسبهایشان، به دست آمده و خونهایشان در این راه ریخته شده، در میان افرادی از [[بادیهنشینان]] قبیلهات که خود برگزیدهای، تقسیم میکنی. [[سوگند]] به کسی که دانه را در زیر خاک شکافت، و [[روح انسانی]] را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من [[خوار]] خواهی شد و [[ارزش]] و مقدارت کم خواهد بود. [[حق]] پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت آباد مکن که زیانکارترین افراد خواهی بود. [[آگاه]] باش! حق مسلمانانی که نزد تو یا پیش من هستند، در تقسیم این [[اموال]] مساوی است. باید همه آنها نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۳؛ امام این نامه را به مصقلة بن هبیره شیبانی، فرماندار خود در اردشیر خره، یکی از شهرهای فارس نوشته است.</ref>. | |||
[[تساوی]] [[حقوقی]] افراد از دیدگاه علی{{ع}} چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز [[والی]] و [[حاکم]] نباید [[تبعیض]] ورزد. حضرت در سفارش به [[محمد بن ابی بکر]]، [[والی مصر]]، میفرماید: | |||
با همگان یکسان [[رفتار]] کن؛ چه آنگاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آنگاه که خیرهشان نگاه کنی تا [[زورمندان]] و بزرگان در تبعیض [[طمع]] نورزند و [[ناتوانان]] از [[عدالت]] تو [[نومید]] نشوند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ج۱، ص۳۰؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۱۹.</ref>. و برای تمام رعایای خویش، آنچه برای خود و خاندانت میخواهی، بخواه و آنچه را برای خود و خاندانت نمیپسندی، برای آنان نیز مپسند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۶.</ref>. | |||
از [[زیباترین]] مظاهر رعایت [[برابری]] افراد در سیره اجتماعی امام علی{{ع}} را [[علی بن ابی رافع]] [[خزانهدار بیت المال]] از جانب [[امام]] تعریف میکند که نشان میدهد حضرت، [[آیین]] [[مساوات]] را به شدت در میان [[خانواده]] خویش و سایر افراد [[جامعه]]، رعایت میکرد و برای خود و فرزندانش هیچ [[حق]] و امتیازی در برابر دیگر افراد [[جامعه اسلامی]]، قائل نبود. | |||
علی بن ابی رافع میگوید: من خزانهدار [[بیتالمال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] میخورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع میکردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۴۴.</ref>. | |||
===[[برابری]] در [[تقسیم بیتالمال]]=== | |||
[[پیامبر]] پس از تأسیس [[بیت المال]]، برای تقسیم اموالی که از راه [[غنیمت]] و [[زکات]] و دیگر موارد به دستش میرسید، برای هیچ فردی از مسلمانان حقی و امتیازی بر دیگری قائل نمیشد و همگان از سفید و سیاه، [[عرب]] و [[عجم]]، [[فقیر]] و [[غنی]]، اشراف و غیر اشراف، از نظر او یکسان بودند و به همگان سهمی برابر میداد و این [[سیره]] تا [[زمان]] [[رحلت]] حضرت پابرجا بود تا اینکه [[پیامبر]] [[چشم]] از [[جهان]] فروبست و به سیرهاش [[بیاعتنایی]] شد. در پی [[فتوحات]] [[سپاهیان اسلام]] در زمان [[خلافت عمر بن خطاب]] و گسترش سرزمینهای زیر نگین [[خلافت]] و انباشته شدن [[بیتالمال]] از غنیمتهای به دست آمده، وی برای چگونگی [[تقسیم اموال]] بیتالمال، با [[یاران]] خویش [[مشورت]] کرد و آنان به وی پیشنهاد دادند که به سبک [[نظام مالی]] [[ایران]] و [[روم]]، دفاتری تنظیم، و [[مردم]] را طبقهبندی کند و براساس و مبنای آن، سهمی برایشان در نظر بگیرد و به این ترتیب، [[مساوات]] [[مالی]] پیامبر از میان رفت. [[خلیفه]] در [[تقسیم بیتالمال]]، با معیارهای طبقاتی، [[مهاجران]] را بر [[انصار]] و انصار را بر عرب و [[اعراب]] را بر [[موالی]] و [[زنان پیامبر]] را بر [[زنان]] [[مهاجر]] و انصار [[برتری]] داد و حتی زنان پیامبر را نیز طبقهبندی کرد و زنان عرب پیامبر را بر زنان [[غیر عرب]] او برتری داد. [[عمر]] قصد داشت اگر زنده بماند، دوباره مساوات مالی را برقرار سازد، اما چنین فرصتی نیافت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۴ - ۲۹۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱۸ - ۶۱۲؛ قاضی ابویوسف، کتاب الخراج، ص۴۶ - ۴۲، ۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۴.</ref>. | |||
از این موضوع و اعتراف خلیفه به این امر، به خوبی استفاده میشود که او نخستین شخص در [[تاریخ اسلام]] است که [[نظام]] طبقاتی را برقرار کرد و میان افراد [[مسلمان]] تفاوت و تمایز پدید آورد. در دوران [[خلیفه سوم]]، [[عثمان بن عفان]]، این [[شکاف طبقاتی]] و امتیازبندی، بیشتر و عمیقتر و به انحرافهای اساسی [[اقتصادی]] از [[سیره رسول خدا]]{{صل}} منجر شد و ثروتهای بادآورده و انباشته شده، در دست [[نزدیکان]] [[عثمان]] که در جهت [[منافع]] وی گام بر میداشتند، متمرکز گردید. به تعبیر [[امام علی]]{{ع}} [[بیتالمال]] به [[غارت]] رفت: | |||
{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ٣.</ref>؛ «تا اینکه سومین آنها به [[خلافت]] رسید. او که مثل حیوانی از بس خورده بود، پهلو برآورده، جولانگاه رسالتش در [[زندگی]]، رفت و آمد بین آخور و مزبلش بود و بستگان پدریاش ([[بنیامیه]]) به همکاریاش برخاستند. آنان چون شتر گرسنهای که بهاران به علفزار [[هجوم]] آورد و با ولع عجیبی، گیاهان را ببلعد، برای غارت و خوردن بیتالمال [[خدا]]، دست از آستین درآوردند!». | |||
پستهایی از قبیل [[حکومت]] بر [[امپراتوری]] [[ایران]]، حکومت بر [[امپراتوری روم]] و حکومت بر [[مصر]]، دست بنیامیه و [[قوم]] و خویشهای [[عثمان]] و [[اصحاب]] کبار افتاده بود. در این اوضاع و احوال، علی آمد و میخواست یکباره، این پستها را از دست شخصیتهایی در این ۲۵ سال حکومت و خلافت [[خلفای سهگانه]] ریشه در اعماق داشتند و به نام [[دین]] و [[جهاد]] و [[شمشیر]] خدا همه را رام کرده و در قبضه خود درآورده بودند بگیرد<ref>شریعتی، علی، علی{{ع}} (مجموعه آثار ۲۶)، ص۱۴۷ و ۱۴۶.</ref>. | |||
وقتی عمق [[فاجعه]] پس از [[پیامبر]] در [[جامعه اسلامی]] و ژرفای [[رشادت]] و [[از خود گذشتگی]] علی{{ع}} را میتوانیم دریابیم که بدانیم بر اساس گزارش [[تاریخ]]، در مدت ۲۵ سال پس از [[رحلت پیامبر]]، عثمان و [[نزدیکان]] وی و برخی از [[صحابه پیامبر]]، [[مال]] و ثروتی [[باور]] نکردنی اندوختند. [[دارایی]] عثمان، پس از مرگش به [[شهادت]] تاریخ ۱۵۰ هزار دینار طلا، و یک میلیون درهم بود و [[ارزش]] [[املاک]] او در حنین و [[وادیالقری]] و جز آن، صد هزار دینار و مقداری هم ارزش احشام و گوسفندان و شتران وی بود<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۲.</ref>. | |||
علی{{ع}} در این حالت اعلام کرد که قصد دارد همه امور را به [[سیره پیامبر]] بازگرداند و [[اموال عمومی]] را حتی اگر به کابین [[زنان]] رفته باشد، به [[بیتالمال]] بازگرداند و مانند [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، آن را به طور مساوی بین [[مسلمانان]] تقسیم کند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷ و ۳۶. </ref>؛ سپس اعلام داشت که چون فردا شود، إنشاءالله نزد ما حاضر شوید تا [[مالی]] را میان شما تقسیم کنیم. هیچ کس از شما چه [[عرب]] و چه [[عجم]] از آمدن نزد ما خودداری نکند؛ چه نام وی در دفتر [[ارزاق]] باشد و چه نباشد. حتماً حاضر شوید و همین قدر که [[مسلمان]] و [[آزاد]] باشید، کافی است<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۵۲.</ref>. | |||
او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیتالمال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیتالمال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار میرسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفتزده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمیکرد. آیا این نوع [[تقسیم بیتالمال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیتالمال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقهبندی و سهمیهبندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیتالمال به شما چگونه رفتار میکرد و به شمار چقدر میداد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیتالمال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمیکرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمیتوانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختیها]] کشیدهایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیشتر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیشتر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار میکند در سهمی که از [[بیتالمال]] میگیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>. | |||
[[امام]] در خطبهای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیتالمال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاکها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>. | |||
در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیتالمال فرمود: آنچه به من [[تذکر]] دادهاید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کردهام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من میدانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۴۷.</ref> | |||
===برابری در برابر قانون و [[قضا]]=== | |||
[[امام علی]]{{ع}} نه تنها همه [[مردم]] را از نظر طبقاتی، حقوقی و [[اقتصادی]]، برابر میدانست، بلکه در [[سیره اجتماعی]] او، همگان در برابر [[قانون]] و [[دادگاه]] [[اسلامی]] نیز برابر بودند؛ چنانکه برای هیچکس، گریزی از قانون و محکمه [[عدل]] اسلامی وجود نداشت و کسی نمیتوانست [[قانون الهی]] را تعطیل یا خود را فوق قانون قضای اسلامی معرفی کند. همه مسلمانان از [[خلیفه]] آنان گرفته تا افراد عادی، باید در برابر قانون یکسان باشند. | |||
نمونههایی از رعایت [[تساوی در برابر قانون]] برای همگان در [[زندگی]] حضرت فراوان است که به دو مورد اشاره میشود: | |||
روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند. | |||
روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغگو]] نمیدانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] میدهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] میرفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۵۰.</ref> | |||
==[[مشورت]] در امور اجتماعی== | |||
بهترین [[نظامها]] و بزرگترین شخصیتها در صورتی که به [[استبداد رأی]] روی آورند و از اصل [[مشاوره]]، روی گردانند به طور قطع رو به نابودی خواهند نهاد و این حقیقتی است که امیرمؤمنان{{ع}} بارها به آن اشاره کرده؛ بلکه به آن تصریح کرده است: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.</ref>؛ «هر کس استبداد رأی ورزد، نابود خواهد شد». پس به همگان سفارش میکند که اصل مشاوره را در [[زندگی]] خویش به کار گیرند و به آن عمل کنند؛ از جمله میفرماید: «با صاحبان [[خرد]] مشورت کن تا از [[لغزشها]] و پشیمانیها در [[امان]] باشی»<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۳۲۸.</ref>. در سخنی دیگر نیز میفرماید: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳.</ref>؛ «کسی که از [[افکار]] و آرای دیگران استقبال کند، موارد [[اشتباه]] و [[خطا]] را میشناسد». | |||
حضرت در این باره، بسیار سخن دارد که به همین مقدار بسنده میکنیم و به مواردی میپردازیم که به صورت عملی با [[یاران]] خویش [[مشاوره]] کرده است. | |||
[[نصر بن مزاحم منقری]] نقل کرده است که چون علی{{ع}} آهنگ رفتن به [[شام]] کرد، [[مهاجران]] و [[انصار]] را فرا خواند و پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] فرمود: | |||
بیگمان شما کسانی هستید که نظرتان [[محترم]]، خردتان ارجمند، سخنتان [[حق]] و [[کردار]] و رفتارتان [[نیکو]] است. اکنون آهنگ آن داریم که به سوی [[دشمن]] خود و شما رهسپار شویم؛ پس رأی خویش را در این باره بیان و اعلام کنید<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۹۲.</ref>. | |||
[[امام]] نه تنها به مشاوره و تبادل نظر با دیگران [[فرمان]] داده و عمل کرده، بلکه ویژگیها و مشخصههای افراد مورد مشاوره را نیز بیان داشته است. او افراد [[خردمند]]، [[با تدبیر]]، [[امین]]، [[راستگو]]، [[متدین]] و [[خداترس]]، متخصص، و کاردان در آن امور را [[مشاوران]] مناسب و شایسته معرفی میکند: {{متن حدیث|شَاوِرْ فِي حَدِيثِكَ الَّذِينَ يَخَافُونَ اللَّهَ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۸.</ref>؛ «در تبادل نظر، با افرادی [[مشورت]] کن که خداترس باشند». در جایی دیگر میفرماید: | |||
نخست آنکه، طرف [[شور]] تو [[عاقل]] باشد. دوم آنکه آزادمرد متدین باشد و سوم آنکه [[دوستی]] [[دلسوز]] به شمار آید و چهارم اینکه اگر موضوعی مهم و پنهانی را با او در میان گذاشتی، همچون خود تو از آن [[آگاه]] باشد<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۲۶.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۵۱.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۲۷: | خط ۱۴۲: | ||
* [[سیره خانوادگی امام علی]] | * [[سیره خانوادگی امام علی]] | ||
* [[سیره تربیتی امام علی]] | * [[سیره تربیتی امام علی]] | ||
* | * سیره اجتماعی امام علی | ||
* [[سیره علمی امام علی]] | * [[سیره علمی امام علی]] | ||
* [[سیره تبلیغی امام علی]] | * [[سیره تبلیغی امام علی]] | ||
خط ۴۱: | خط ۱۵۶: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1368951.jpg|22px]] [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|'''امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت''']] | # [[پرونده:1368951.jpg|22px]] [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|'''امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت''']] | ||
# [[پرونده:1368108.jpg|22px]] [[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)|سیره امام علی]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۱۰''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۴۷: | خط ۱۶۳: | ||
[[رده:سیره امام علی]] | [[رده:سیره امام علی]] | ||
[[رده:سیره اجتماعی]] | [[رده:سیره اجتماعی]] |