بحث:شبهات عصمت: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۹۴: خط ۹۴:


[[شیعه]] اگر به [[عصمت امامان]]{{عم}} [[اعتقاد]] دارد این اعتقاد برگرفته از [[آیات قرآن]] و [[احادیث]] مسلم [[نبوی]] است، [[دلایل عقلی]] نیز همین اعتقاد را [[تأیید]] می‌کند. [[شبهات]] مطرح شده درباره عصمت نیز دارای پاسخ محکم و [[علمی]] است و با این شبهات نمی‌توان عصمت [[ائمه اطهار]]{{عم}} را [[انکار]] کرد.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۲۹۹-۳۱۴.</ref>
[[شیعه]] اگر به [[عصمت امامان]]{{عم}} [[اعتقاد]] دارد این اعتقاد برگرفته از [[آیات قرآن]] و [[احادیث]] مسلم [[نبوی]] است، [[دلایل عقلی]] نیز همین اعتقاد را [[تأیید]] می‌کند. [[شبهات]] مطرح شده درباره عصمت نیز دارای پاسخ محکم و [[علمی]] است و با این شبهات نمی‌توان عصمت [[ائمه اطهار]]{{عم}} را [[انکار]] کرد.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۲۹۹-۳۱۴.</ref>
==چند شبه پیرامون [[عصمت انبیاء]]==
===[[شبهه]] یکم: منافات برخی [[آیات الهی]] با [[عصمت پیامبران]]===
[[خداوند]] در [[قرآن کریم]]ش، داستان‌هایی را از برخی [[انبیاء]] حکایت کرده است که دیر زمانی است که بزرگان [[مکتب]] [[تشیّع]] آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده و به این [[پرسش]] پاسخ داده‌اند که آیا آن حکایات با [[عصمت]] منافات دارد یا خیر؟
'''پاسخ یکم''':
پاسخ کلی [[علماء]] [[شیعه]] بر این پرسش، یکی از پاسخ‌هایی است که آنان به این شبهه داده‌اند. این پاسخ کلی در مباحث دیگری غیر از بحث عصمت نیز کاربرد دارد. مثلاً اگر [[دلیل قطعی]] بر [[عدم تحریف قرآن]] داشته باشیم، دیگر ناچاریم هر روایتی را که بر نقصان [[قرآن]] دلالت می‌کند [[تأویل]] کنیم و یا کنار بگذاریم.
در مورد [[جسم]] نبودن [[خداوند متعال]] دلیل‌ها و برهان‌های [[قطعی]] [[عقلی]] و [[نقلی]] وجود دارد. [[حال]] اگر آیه‌ای از [[قرآن مجید]] به ظاهر بر جسمانیت [[پروردگار]] دلالت داشت؛ مانند: {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>«دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ}}<ref>«و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.</ref> و {{متن قرآن|الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}}<ref>«(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.</ref> در اینجا چون آیه‌ای از قرآن مجید است نمی‌توانیم آن را کنار بگذاریم و تنها راه حل تأویل آن [[آیه]] است تا با دلیل‌های قطعی جمع شده و سازگاری پیدا کند.
به عبارت دیگر اگر دلیلی بر خلاف مقتضای دلیل‌های قطعی وجود داشته باشد، یا باید آن را کنار گذاشت و یا باید تأویل کرد. پس اگر دلیل آیه‌ای از قرآن مجید باشد که [[قطعی الصدور]] است، ناچار به تأویل هستیم. اما اگر [[روایت]] باشد، یا سندش معتبر نیست -چه روایت سند ندارد و یا سندش [[ضعیف]] است- که در این صورت آن را کنار می‌گذاریم و یا سندش صحیح است، در این صورت روایت را تأویل می‌کنیم.
و اگر قابل تأویل نبود طرح و رد می‌شود.
در [[احادیث]] آمده است:
{{متن حدیث|مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ‌}}<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹، ح۱؛ وسائل الشیعة، ج٢٧، ص۱۱۰؛ المصنف (صنعانی)، ج۶، ص۱۱۲، ش۱۰۱۶۲ و ص۳۱۳، ش۱۹۲۱۲؛ تفسیر الطبری، ج۲، ص۴۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۴۷؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۰۶.</ref>؛
آن چه را مخالف [[قرآن]] بود واگذارید.
در بسیاری از موارد، بین متنافیان جمع کرده و ظاهر را بر [[نص]] و یا بر اظهر حمل می‌کنیم.
در [[فقه]] به خاطر نص (دلیل صریح) که در [[وجوب]] و یا جواز آمده است، دلیلی که بر عدم جواز ظهور دارد حمل بر [[کراهت]] می‌شود، و اگر دلیلی ظهور در وجوب دارد - به خاطر نص [[قائم]] بر عدم وجوب - حمل بر [[استحباب]] می‌شود. این موارد در فقه فراوان است و در [[علم اصول]] به تفصیل بیان شده است.
'''پاسخ دوم''':
اگر [[ترک اولی]] را بر [[انبیاء]] پیشین جایز بدانیم، تمام قضایایی را که ظاهری بر خلاف [[عصمت]] دارند را بر ترک اولی حمل می‌کنیم. از طرفی دیگر اگر قائل به جواز صدور ترک اولی نشدیم، باید گفت هر آن چه از آنها واقع شده [[صحت]] دارد، ولی ما مصحلت آن را [[درک]] نمی‌کنیم؛ چنان که در داستان حضرت [[موسی و خضر]] [[مصلحت]] کارهایی همچون سوراخ کردن کشتی و اموری از این قبیل برای [[حضرت موسی]] روشن نبود و پاسخ [[حضرت خضر]] نیز همین بود که تو مصلحت این کارها را نمی‌دانی<ref>سوره کهف، آیه ۷۰-۸۰.</ref>.
[[صلح امام حسن مجتبی]]{{ع}} با معاویه نیز در زمره چنین اموری است. صلحی که مورد [[اعتراض]] برخی از [[اصحاب]] آن حضرت قرار می‌گیرد؛ اشخاصی که جاهلند و مصلحت را نمی‌دانند. [[معصوم]] هر کاری انجام دهد بر اساس مصحلت است، هر چند [[مردم]] مصلحت آن را ندانند؛ از این رو [[امام مجتبی]]{{ع}} در پاسخ اعتراض آنها به داستان موسی و خضر{{عم}} [[استشهاد]] می‌کنند<ref>ر.ک: الإحتجاج، ج۲، ص۸ - ۱۰؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۹، ح۳.</ref>.
'''پاسخ سوم''':
در هر داستانی از داستان‌های انبیاء که [[قرآن مجید]] حکایت نموده است، ابتدا باید جزئیات داستان بررسی شود و پس از بررسی هر مسأله‌ای پاسخ در خور خود را دریافت کند.
به عنوان مثال در جریان [[حضرت آدم]]، از کجا ثابت می‌شود که [[نهی]] از خوردن میوه درخت، نهی [[مولوی]] بوده است؟ در حالی که [[علماء]] می‌گویند: این نهی، نهی تنزیهی بوده است.
به هر تقدیر، هر آنچه در [[قرآن]] نسبت به [[انبیاء گذشته]] آمده باشد، با این سه پاسخ به آن رسیدگی کرده و به حل و فصل آن می‌پردازیم. به عبارت دیگر همه این موارد قابل حمل و [[تأویل]] است و در نهایت اگر نتوانستیم، می‌گوییم این عمل مصلحتی دارد که ما از [[درک]] آن عاجزیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۸۵.</ref>.
===[[عصمت انبیاء]] در قرآن پاسخی دیگر===
[[حقیقت]] آن است که برخی [[آیات قرآن]] [[مجید]] بر عصمت انبیاء دلالت تام دارد و ما باید آیاتی که به ظاهر خلاف [[عصمت]] است را با این دسته از [[آیات]] جمع کرده و آن‌گاه بسنجیم.
به [[نص]] [[قرآن مجید]]، آیات قرآن به [[محکمات]] و [[متشابهات]] تقسیم می‌شوند:
{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ}}<ref>«اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref>.
اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، [[آیات محکمات]] است که کلماتش صریح و معانی آن روشن است آنها اصل و اساس کتاب‌اند، و بخشی دیگر [[آیات متشابه]] است که کلماتش غیر صریح و معانی آن مختلف و گوناگون است و جز به وسیله [[آیات محکم]] و [[روایات]] [[استوار]] [[تفسیر]] نمی‌شود.
آیات متشابه باید بر آیات محکم حمل شده و بر اساس آنها تفسیر شوند.
علاوه بر آن قرآن مجید بیان کننده همه چیز است:
{{متن قرآن|وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ}}<ref>«و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>.
از این رو علماء به این مطلب اشاره کرده‌اند که [[قرآن]] خود [[مفسر]] و [[مبین]] [[آیات]] دیگر است؛ لذا معروف است که می‌گویند:
{{عربی|القرآن يفسر بعضه بعضا}}؛
بعضی از [[آیات قرآن]] بعضی دیگر را [[تفسیر]] می‌کند.
و به تبع همین قاعده گفته‌اند:
{{عربی|الحديث يفسر بعضه بعضا}}؛
برخی از [[احادیث]] یکدیگر را تفسیر می‌کنند.
با این بیان، این [[آیات متشابه]] است که باید با سنگ محک [[آیات محکم]] قرآن سنجیده شده و [[حقیقت]] آن به دست آید. در ادامه به بررسی آیاتی می‌پردازیم که بیان‌گر [[عصمت انبیاء]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۸۸.</ref>.
===آیات عصمت انبیاء===
این دسته از آیات خود بر چند گونه‌اند که هر کدام به طور جداگانه بررسی می‌شود.
====آیاتی که به [[حقیقت عصمت]] دلالت دارند====
در این‌گونه از آیات، [[سلطه شیطان]] بر [[بندگان]] [[برگزیده الهی]] [[نفی]] شده است.
[[خدای تعالی]] خطاب به [[شیطان]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>.
شیطان با راه‌های گوناگونی [[بندگان خدا]] را [[اغوا]] می‌کند و دامنه اغواگری او بسیار وسیع است. او برای [[گمراه]] ساختن همگان می‌کوشد و جهت اغوای هر کس راهی متناسب می‌جوید.
در عصر [[شیخ انصاری]] فردی [[محترم]] از [[حوزه علمیه نجف]]، [[ابلیس]] را در [[عالم رؤیا]] مشاهد کرد در حالی که ریسمان‌ها و زنجیرهای متعددی با ضخامت‌های گوناگون در دست او بود. وی از ابلیس درباره آنها پرسید. او گفت: این ریسمان‌ها و زنجیرها را به گردن افراد مختلف انداخته، آنان را به سوی [[گناه]] می‌کشانم. پرسید گوناگونی آنها از چه روست و آن زنجیر بسیار ضخیم که پاره است برای کیست؟ ابلیس گفت: آن برای شیخ انصاری بود. دیشب آن را بر گردن وی انداخته مقداری به دنبال خود کشیدم، اما شیخ [[مقاومت]] کرد و زنجیر پاره شد.
آن شخص پس از [[بیداری]] نزد شیخ رفت و ضمن بازگو کردن رؤیای خود از حقیقت ماجرا پرسید. شیخ اندکی درنگ کرد و گفت: دیشب جهت تهیه [[دارو]] برای [[خانواده]] به مقداری [[پول]] نیازمند شده بودم. خودم پولی نداشتم، اما مقداری از [[وجوهات]] در اختیارم بود. با خود [[فکر]] کردم که امشب در آن [[اموال]] [[تصرف]] کنم و فردا آن را جایگزین می‌سازم. با این فکر به طرف محل نگهداری [[سهم امام]] رفتم، اما در بین راه متنبه گشتم و با خود گفتم چه تضمینی هست که من تا فردا زنده باشم، در نتیجه از تصرف در وجوهات صرف نظر کرده، بازگشتم.
رؤیای آن شخص بیانگر این [[حقیقت]] است که [[ابلیس]] از [[گمراه]] ساختن هیچ شخصی - در هر رتبه و مقامی که باشد- [[ناامید]] نیست و برای همگان نقشه دارد. اما در [[آیه]] مورد بحث، [[خداوند]] [[سلطه شیطان]] را از [[بندگان]] خود به کلی [[نفی]] می‌کند. اضافه «عباد» به خداوند در آیه به صورت حمل شایع صناعی است؛ یعنی [[شیطان]] بر کسانی که به حقیقت [[بنده خدا]] هستند هرگز [[تسلط]] ندارد و هیچ اثری در آنها نخواهد داشت؛ نه اثری که موجب [[ارتکاب معصیت]] شود و نه اثری که باعث [[سهو]] و [[نسیان]] و [[خطا]] گردد.
{{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref> نکره در [[سیاق]] نفی و مفید عموم است؛ در نتیجه هر گونه [[سیطره]] و تصرف شیطان به هر نحوی از انحاء از بندگان [[حقیقی]] خداوند منتفی است. [[خدای تعالی]] در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref>.
در این آیه نیز [[تسلط شیطان]] بر بندگان [[واقعی]] خداوند نفی شده است، در نتیجه این دو آیه بر [[حقیقت عصمت]] دلالت دارند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۸۹.</ref>.
====آیاتی که بر اصطفای [[انبیاء]] دلالت می‌کنند====
بر اساس برخی [[آیات]]، [[خداوند متعال]] تعدادی از [[بندگان]] را از میان [[خلق]] [[گزینش]] می‌کند و آنها را برای خود [[خالص]] می‌گرداند. گزینش و خالص گردانیدن [[خداوند]] به روشنی بر [[عصمت]] و [[پاکی]] این بندگان دلالت دارد. [[خدای تعالی]] در [[سوره انعام]]، از فضل و [[برتری]] [[پیامبران]] سخن گفته و در مورد ایشان می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.</ref>.
و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
{{متن قرآن|فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.</ref>
{{متن قرآن|وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا}}<ref>«و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم» سوره مریم، آیه ۵۸.</ref>.
در آیه‌ای دیگر گزینش این دسته از بندگان را مستند به [[علم الهی]] دانسته، می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref>.
خداوند در [[سوره]] «ص»، [[انبیاء]] را تنها [[بنده]] خود معرفی می‌کند و آنان را به خویش نسبت می‌دهد و می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ... وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ... إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ... وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و از بنده ما ایّوب یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است... و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن... و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم... و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۱.</ref>.
و درباره [[حضرت موسی]]{{ع}} می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>.
آن‌گاه از زبان [[شیطان]] در مورد این [[بندگان]] برگزیده و [[خالص]] شده می‌فرماید:
{{متن قرآن|لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدی‌ها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.</ref>
و در مورد [[حضرت یوسف]] نیز می‌فرماید:
{{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>.
حاصل آنکه بر اساس این گروه از [[آیات]] [[پیامبران]] را [[خدا]] [[گزینش]] می‌کند و آنها را به خود نسبت داده و تنها [[بنده]] خویش می‌داند. این بندگان را خالص می‌گرداند و آنان را از [[بدی]] و [[فحشا]] و [[اغوای شیطان]] [[محافظت]] می‌کند و این همان معنای [[عصمت]] است، یعنی [[خداوند]] هر گونه [[سهو]] و [[نسیان]]، [[خطا]] و [[معصیت]] را از بندگان برگزیده و خالص شده خود [[نفی]] می‌کند<ref>نکته دیگری که از این آیه به دست می‌آید، برگردانیدن و انصراف سوء از پیامبران است که خود نیز قرینه‌ای بر تأیید نظریه ما در معنای «عصمت» است. همان‌طور که در بحث معنای «عصمت» گذشت، از نظر ما معنای «مسک» برای واژه «عصم» مناسب‌تر از «منع» است و مؤید این سخن همین آیات است.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۹۱.</ref>.
====آیه‌ای که بر [[وجوب اطاعت]] از [[رسولان]] دلالت می‌کند====
[[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ}}<ref>«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.</ref>.
«ما» ی نفی به همراه «الّا» ی استثناء بر [[حصر]] دلالت دارد. علاوه بر آن [[اطاعت]] از [[رسولان]] در این [[آیه]] به صورت مطلق بیان شده است. پس [[بندگان خدا]] باید در همه [[حال]] از [[اوامر و نواهی]] و بلکه از [[سکوت]] و فعل رسولان [[تبعیت]] کنند. افراد دیگری هم به [[اذن]] و [[دستور خداوند]] [[مطاع]] هستند؛ اما دایره اطاعت از ایشان محدود است نه مطلق. به عنوان مثال [[خداوند]] [[بندگان]] را به [[نیکی به پدر و مادر]] [[فرمان]] می‌دهد<ref>{{متن قرآن|وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا}} «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref>. اما در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}}<ref>«و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر» سوره لقمان، آیه ۱۵.</ref>.
به همین ترتیب، اطاعت از دیگران [[مقید]] است، اما اطاعت از [[انبیاء]] «مطلق» است و «[[عصمت]]» نیز لازمه اطاعت مطلق است. این موضوع را تمامی عقلاء پذیرفته‌اند.
[[فخر رازی]] در این باره می‌نویسد:
{{عربی|الآية دالة على أن الأنبياء{{عم}} معصومون عن المعاصي والذنوب لأنها دلت على [[وجوب]] طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء [[الواحد]] و إنه محال}}<ref>تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.</ref>؛
آیه دلالت دارد که انبیاء{{عم}} از معصیت‌ها و [[گناهان]] [[معصوم]] هستند؛ زیرا که بر وجوب [[طاعت]] ایشان به طور مطلق دلالت دارد. پس چنان چه [[پیامبران]] معصیتی بیاورند، بر ما [[واجب]] است که در آن [[معصیت]] به آنان [[اقتدا]] کنیم و انجام آن [[معصیت]] بر ما نیز [[واجب]] می‌شود. از سوی دیگر معصیت بودن آن موجب [[حرام]] بودن آن است، در نتیجه لازم می‌آید [[وجوب]] و [[حرمت]] بر یک امر بار شود، در صورتی که [[اجتماع]] [[امر و نهی]] در یک شیء واحد محال است.
البته [[فخر رازی]] تنها [[عصمت از معصیت]] را مطرح می‌کند اما برای [[وجوب اطاعت]] مطلق، [[عصمت از سهو]] و [[نسیان]] و [[خطا]] نیز لازم است؛ زیرا فرقی نمی‌کند که معصیت شخص [[واجب الاطاعه]] ما را از مسیر [[منحرف]] سازد یا [[سهو]] و نسیان و خطای وی؛ در هر صورت نتیجه واحد است، پس لازم است که شخص واجب الاطاعه علاوه بر معصیت از خطا و سهو و نسیان نیز [[معصوم]] باشد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۹۳.</ref>.
====[[آیات]] تأسّی به [[انبیاء]]====
[[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref>.
و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
در این دو [[آیه]]، [[اسوه]] بودن [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} به صورت مطلق بیان شده است. اسوه بودن به نحو اطلاق همانند وجوب اطاعتِ مطلق نیاز به [[عصمت]] دارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۹۵.</ref>.
====آیاتی که بر [[حجیت]] [[پیامبران]] دلالت می‌کنند====
[[خداوند سبحان]] در [[سوره نساء]] از پیامبران خود یاد می‌کند و خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرماید:
{{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.
روشن است که اگر [[بشارت دهنده]] و ترساننده در اموری که باید [[بشارت]] دهد و یا لازم است که [[مردم]] را از آن برحذر داشته و بترساند، دچار سهو، خطا و نسیان شود و یا به [[دروغ]] و از سر [[معصیت بندگان]] را به [[اشتباه]] اندازد، در این صورت [[خداوند]] هرگز نمی‌تواند از [[بندگان]] در آن امور بازخواست کند؛ زیرا در صورت [[مؤاخذه]] بندگان، آنان در مقابل خداوند [[حجت]] دارند و می‌توانند در مورد [[عمل ناشایست]] خود به [[خطا]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و یا [[معصیت]] فرستاده او [[احتجاج]] و استناد کنند.
بنابراین کسی که از سوی خداوند [[وظیفه]] دارد به [[نیکوکاران]] [[بشارت]] دهد و [[بدکاران]] را بترساند، باید در معرفی [[نیک]] و بد دچار سهو، خطا و نسیان نشود و یا از [[معصیت بندگان]] را به [[نافرمانی خداوند]] نخواند، در غیر این صورت وی هرگز صلاحیت حجت بودن، بشارت دادن و [[ترسانیدن]] را نخواهد داشت. همان‌طور که اگر یک [[مرجع دینی]] در پاسخ به سؤالات و [[ابتلائات]] [[مردم]] همواره دچار [[اشتباه]] و خطا گردد، صلاحیت [[تصدی]] آن [[منصب]] را ندارد. و یا چنان چه یک [[معلم]] در محدوده کار [[تربیتی]] و تعلیمی خویش از سر سهو، خطا، نسیان و یا معصیت باعث افت تحصیلی [[شاگرد]] خود گردد، صلاحیت [[آموزش]] و [[تعلیم]] را ندارد. همین‌طور است اگر فرستاده [[خداوند سبحان]] دچار سهو، خطا و نسیان شود، صلاحیت [[مقام نبوت]] و [[رسالت]] را نخواهد داشت؛ زیرا [[نبی]] یا [[رسول]] وظیفه دارد با معرفی [[کارهای نیک]] و بد و بشارت به نیکوکاران و ترسانیدن بدکاران، حجت را بر آنان تمام کند؛ زیرا که [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ}}<ref>«بگو: برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref>.
و اگر چنین نبود، خداوند هرگز نمی‌توانست بدکاران را [[عذاب]] کند؛ چراکه عذاب بدون [[اتمام حجت]] مصداق [[عقاب]] بلابیان و به [[حکم عقل]] [[قبیح]] است، و خداوند هرگز مرتکب قبیح نمی‌شود. و به عبارتی دیگر عذاب خداوند پس از اتمام حجت است. خدای تعالی در این باره می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا}}<ref>«و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.</ref>.
همچنین اگر خداوند رسولی بفرستد که به اشتباه و یا از سر نسیان و سهو و [[معصیت]] [[مردم]] را به [[گناه]] فراخواند، هرگز نمی‌تواند [[بندگان]] را به خاطر ارتکاب به آن گناه [[عذاب]] کند؛ زیرا [[سهو]]، [[نسیان]]، [[خطا]] و یا معصیت فرستاده او مانع از بیان معصیت بودن و [[عقاب]] داشتن عمل شده است و چنان چه [[بنده]] به واسطه ارتکاب آن عمل عذاب شود، عقاب بلابیان خواهد بود.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۹۵.</ref>.
====آیاتی که بر [[هدایت]]، [[تعلیم و تزکیه]] [[انبیاء]] دلالت می‌کنند====
بر اساس این گروه از [[آیات]]، [[پیامبران]] و [[فرستادگان الهی]] [[تربیت]] شدگان پروردگارند و از سوی او [[هدایت یافته]] و تحت [[تعلیم]] قرار گرفته‌اند؛ چراکه پیامبران تربیت و [[تزکیه]] و هدایت [[جامعه]] را بر عهده دارند، از این رو لازم است خود ایشان در بالاترین درجه هدایت و تعلیم و تزکیه باشند.
[[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}<ref>«آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref>.
روشن است که تنها کسانی در بالاترین درجه هدایت، تعلیم و تزکیه قرار دارند که تحت [[تعلیم و تربیت]] [[خداوند]] قرار گرفته و از سوی او هدایت یافته باشند. به همین جهت خداوند درباره پیامبران خود می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم-.».. سوره انعام، آیه ۸۴.</ref>.
و پس از ذکر نام‌های برخی از پیامبران و رسولانش می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۶-۸۷.</ref>.
بنابراین، پیامبران تربیت شدگان و هدایت یافتگان پروردگارند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز می‌فرماید:
{{متن حدیث|‌أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي‌}}<ref>بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۱۰؛ ج۶۸، ص۳۸۲، ذیل حدیث ۱۷؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۱، ص۲۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۱، ش۳۱۰؛ کنز العمال، ج۷، ص۲۱۴، ش۱۸۶۷۳ و ص۴۰۶، ش۳۱۸۹۵؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۹۱؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۷۰، ش۱۶۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۱٠، ص۱۰؛ تفسیر الرازی، ج۶، ص۲۱۴؛ تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۷۹.</ref>؛
پروردگارم مرا [[تربیت]] کرد، و خوب تربیت کرده.
[[پیامبران]] بهترین مربی‌اند، از این رو ایشان جهت [[تعلیم و تزکیه]] [[بندگان خدا]] برگزیده شده‌اند و این منّتی است بر [[مؤمنان]] از سوی [[خداوند]] که می‌فرماید:
{{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.
بسیار روشن است که تربیت شده خداوند که تربیت و [[هدایت]] بندگان خدا را بر عهده دارد، از هر گونه [[معصیت]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و [[خطا]] باید به دور باشد تا بتواند [[وظیفه]] [[تربیتی]] و [[هدایتی]] خود را به خوبی به انجام رساند. اما کسی که از روی سهو، نسیان، خطا و یا از سر معصیت [[پروردگار]] دچار [[رذائل اخلاقی]] گردد، هرگز شأنیت تربیت و هدایت دیگران را ندارد؛ زیرا [[معاشرت]] با یک شخص در [[آداب]] و [[رفتار]] [[انسان‌ها]] تأثیر دارد و اگر آن شخص در جایگاه [[تعلیم و تربیت]] قرار گیرد، اثرگذاریش بیشتر خواهد شد. در نتیجه اگر [[پیامبر]] حتی در امور [[عرفی]] [[معصوم]] نباشد، نمی‌توان او را [[معلم]] و [[مربی الهی]] نامید.
پس اگر بر فرض محال از [[آیات قرآن]] [[عصمت]] سایر [[انبیاء]] به [[اثبات]] نرسید، با توجه به این که دلیل‌های [[قطعی]] از [[عقل]] و نقل بر عصمت ایشان داریم، قهراً آن‌چه با این معنا به ظاهر منافات داشت را باید به گونه‌ای رفع تنافی کنیم و اگر نتوانستیم، [[سکوت]] می‌کنیم که این همان مقتضای قاعده است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۹۷.</ref>.
===[[شبهه]] دوم: [[سهو پیامبر]]===
در [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]]<ref>الکافی، ج۳، ص۳۵۵-۳۵۶، ح۱؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹، ح۱۰۳۱؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۱۰۴، ح۱۱.</ref> وارد شده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در نمازشان مرتکب [[سهو]] شده و پس از [[نماز]]، شخصی از [[صحابه]] به نام ذو الشمالین یا [[ذوالیدین]] به ایشان [[تذکر]] داده است.
این [[روایت]] به روایت ذوالیدین یا ذو الشمالین معروف شده و در [[مسند احمد]] و [[صحیح بخاری]] از [[ابو هریره]] آمده است<ref>مسند أحمد، ج۲، ص۲۷۱ و ۲۸۴؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۶۶ و ج۸، ص۱۳۲.</ref>.
در کتاب‌های [[شیعه]] نیز روایتی به [[سند صحیح]] وجود دارد که بر اساس آن پیامبر اکرم{{صل}} برای [[نماز صبح]] [[بیدار]] نشدند و نمازشان [[قضا]] شد. این روایت هر چند سندش صحیح باشد، باید آن را [[تأویل]] کنیم، و اگر قابل تأویل نیست باید آن را طرح و لااقل درباره آن سکوت کنیم؛ زیرا -چنان که گذشت - این قبیل [[روایات]] با [[ادله]] محکمی که به روشنی [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[اثبات]] می‌کنند در [[تعارض]] است و در [[مقام]] تعارض ظاهری میان دو دسته روایات، باید میان آنها را جمع نمود و یا ظهور روایت معارض را با [[نص]] روایات محکم تأویل کرد و اگر هیچ‌یک از این دو امر ممکن نبود، باید درباره روایت به ظاهر معارض سکوت کرد. این قاعده‌ای است که در طول [[تاریخ]] [[علما]] شیعه به آن عمل کرده‌اند. البته باید بدانیم که حتی اگر [[فقهاء]] تصریحاتی بر ردّ و [[انکار]] چنین احادیثی نداشتند و یا ما از کلمات ایشان اطلاعی نداشتیم، باید بر اساس این قاعده عمل کنیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۰۰.</ref>.
====نظر برخی از [[عالمان]] درباره «روایت ذو الشمالین»====
[[شیخ طوسی]] در [[تهذیب]] می‌گوید:
{{عربی|مع أن في الحديثين الأولين ما يمنع من التعلق بهما وهو حديث ذي الشمالين و سهو النبي{{صل}} و هذا مما تمنع العقول منه}}<ref>تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۱، ذیل حدیث ۲۷.</ref>؛
در دو [[حدیث]] نخست مطلبی است که [[التزام]] به آن ممنوع است و آن دو [[حدیث ذوالشمالین]] و [[سهو پیامبر]]{{صل}} است که [[عقول]] از پذیرش آن دو سر باز می‌زند.
وی در کتاب [[استبصار]] نیز می‌نویسد:
{{عربی|ذلك مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لا يجوز عليه السهو و الغلط}}<ref>الاستبصار، ج۱، ص۳۷۱، ذیل حدیث ۱۴۱۱.</ref>؛
این حدیث از مواردی است که [[ادله]] قطعی‌ای که ارتکاب [[سهو]] و غلط را جایز نمی‌داند، آن را رد می‌کند.
[[علامه حلی]] در [[تذکره]] می‌نویسد:
{{عربی|خبر ذي اليدين عندنا باطل، لأن النبي{{صل}} لا يجوز عليه السهو}}<ref>تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۷۴ – ۲۷۵.</ref>؛
خبر [[ذوالیدین]] نزد [[شیعیان]] [[باطل]] است؛ چراکه [[پیامبر]] ممکن نیست مرتکب سهو شود.
[[شهید]] اول نیز در ذکری می‌گوید:
{{عربی|وهو متروك بين الإمامية، لقيام الدليل العقلي على عصمة النبي{{صل}} عن السهو}}<ref>ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه، ج۴، ص۱۰.</ref>؛
این [[روایت]] بین شیعیان متروک است؛ چراکه شیعیان [[دلیل عقلی]] بر عصمتِ پیامبر از سهو اقامه کرده‌اند.
[[صاحب جواهر]] به صورت مفصل و استدلالی به حدیث ذو الشمالین می‌پردازد و می‌نویسد:
{{عربی|فالإنصاف أنه لا يجترئ على نسبته إليهم{{عم}} لما [[دل]] من الآيات و الأخبار.
و أنهم تنام أعينهم ولا تنام قلوبهم، وأن حالهم في المنام كحالهم في اليقظة....
و أنهم علموا ما كان وما يكون من أول الدهر إلى انقراضه، و أنهم جعلوا [[شهداء]] على [[الناس]] في أعمالهم،
و أن ملائكة الليل والنهار كانوا يشهدون مع النبي{{صل}} [[صلاة]] الفجر.
و أن الملائكة كانوا يأتون الأئمة{{عم}} عند وقت كل صلاة وأنهم ما من يوم ولا [[ساعة]] ولا وقت صلاة إلا [[وهم]] ينبهونهم لها ليصلوا معهم، وأنهم كانوا مؤيدين بروح القدس يخبرهم و يسددهم}}<ref>جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۳، ص۷۲ - ۷۶.</ref>؛
[[انصاف]] این است که جرأتی بر نسبت دادن سهو به آنها [[رسول خدا]] و [[ائمه]]{{عم}} وجود ندارد؛ چراکه [[آیات قرآن]] و [[روایات]] این [[اجازه]] را به ما نمی‌دهد.
همانا ایشان چشمانشان می‌خوابد در حالی که قلب‌هایشان نمی‌خوابد. همانا [[حال]] ایشان در [[خواب]] مانند [[حال]] بیداریشان می‌ماند....
و به [[درستی]] که ایشان کسانی هستند که به آن چه بوده و خواهد آمد از ابتدای عالم تا [[انقراض]] آن [[علم]] دارند و اینان [[شاهدان]] بر [[اعمال]] [[مردم]] هستند. و به [[حقیقت]] [[ملائکه]] شب و [[روز]] همیشه با [[پیامبر]]{{صل}} در [[نماز صبح]] حاضر می‌شوند. و همانا ملائکه همیشه در هنگام هر نمازی به نزد [[ائمه]]{{عم}} آیند و به درستی که آنها هیچ روز، [[ساعت]] و وقت نمازی نیست مگر این که ملائکه ائمه را یادآور شوند تا این که با ایشان [[نماز]] بخوانند. ائمه{{عم}} به وسیله [[روح القدس]] کمک می‌شوند و وی ایشان را با خبر می‌سازد و [[تحکیم]] می‌نماید.
بر اساس [[روایات صحیح]]، به هنگام خواب [[چشم]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به خواب می‌رود، اما [[دل]] ایشان [[بیدار]] است.
چگونه می‌شود حال [[معصومان]] در خواب به‌سان [[بیداری]] ایشان باشد؟ چطور می‌شود کسی خواب باشد و در عین حال بیدار باشد؟
[[عقل]] به جهت محدودیتش از [[درک]] بسیاری از حقایقی که در اطراف ما اتفاق می‌افتد و با اتفاقاتی که إخبار می‌شود عاجز است. این که چگونه [[آتش]] به یک باره برای [[حضرت ابراهیم]] گلستان می‌شود؛ دریا برای [[قوم]] [[بنو اسرائیل]] شکافته شود؛ عصایی چوبین و جماد ناگهان اژدهایی زنده می‌گردد؛ مرده‌ای زنده شود و مواردی از این قبیل از حیطه عقل ما و [[درک عقلانی]] [[انسان‌ها]] خارج است. از این رو کوته‌فکری است که بگوییم چون نمی‌فهمیم پس چنین چیزی نیست!
به عبارت دیگر عقل و سطح [[فهم]] ما از درک چنین حقایقی [[پایین‌تر]] است و اگر سطح فکرمان بالا رود، خواهیم فهمید که نیازی به پایین آوردن سطح آن مطالب فوق‌العاده نخواهد بود. و به قول آن استاد که شاگردان تقاضای پایین آوردن سطح درس را از وی کرده بودند، گفت باید شاگردان سطح فهم و درک خود را بالا می‌برند نه استاد سطح علم را پایین بیاورد.
این [[روایت]] علاوه بر مصادر [[شیعی]]<ref>الکافی، ج۳، ص۱۵۵، ح۱؛ الاستبصار، ج۱، ص۳۷۰، ح۴.</ref>، در مصادر [[سنی]] نیز [[مشاهده]] می‌شود<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۴۴ و ۳۰۸ و ج۴، ص۱۶۸؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۱؛ المستدرک، ج۲، ص۴۳۱؛ المصنف (صنعانی)، ج۲، ص۴۰۵، ح۳۸۶۴ و منابع دیگر.</ref>.
همچنین بر اساس [[تعالیم وحیانی]]، [[ملائکه]] برای [[اقامه نماز]] و [[اقتدا]] به [[پیامبر]] صبحگاهان نزد او می‌آیند. با این [[حال]] چطور ممکن است ملائکه برای اقتدا به وی [[خدمت]] پیامبر آمده و ایشان را [[خواب]] ببینند و [[نماز]] آن حضرت [[قضا]] شود؟!
بنابراین هر چند سند این‌گونه [[احادیث صحیح]] هم باشد، ولی ظاهر آن مورد قبول نیست و ما به [[صحت]] هیچ کتابی از ابتدا تا آخر آن [[معتقد]] نیستیم؛ مگر [[قرآن مجید]] که از ابتداء تا انتهای آن [[وحی]] مُنزَل است.
این کلمات [[صاحب جواهر]] برداشتی از [[آیات]] و [[روایات]] [[قطعی]] است. همین باعث شد تا ایشان در ابتداء [[کلام]] بگوید کسی نمی‌تواند به خود [[جرأت]] دهد به [[معصومین]] نسبت [[سهو]] دهد.
اما درباره روایات عامّه باید دانست، [[دروغ]] در کتاب‌های آنان حتی در [[صحاح ستّه]] فراوان است و ما پیش‌تر این موضوع را ثابت کرده‌ایم. اما در مقابل، به سبب زحماتی که [[دانشمندان شیعه]] در طول [[تاریخ]] کشیده‌اند این قبیل روایات در مجامع [[حدیثی]] [[شیعه]] بسیار کم است.
[[اهل سنت]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] می‌کنند که می‌گفت: به نزد پیامبر رفتم و عرض کردم ای [[رسول خدا]]، [[احادیث]] شما بسیار است و من به خاطر فراوانی آنها بعضی را فراموش می‌کنم. رسول خدا به او توجهی و عنایتی کردند و او پس از آن هرگز دچار [[فراموشی]] نشد و تمام آن‌چه را که از پیامبر می‌شنید [[حفظ]] می‌کرد<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۸؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۷۷۱؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۲ و ج۴، ص۳۲۹؛ سیرأعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. - البته این هم دروغ است- عجیب این است که آنان از همین شخص احادیثی را نقل می‌کنند که بیانگر [[سهو النبی]] است. حال جای این سؤال هست که چگونه ممکن است کسی بر اثر توجه [[پیامبر]] دچار [[سهو]] و [[نسیان]] نشود، اما خود پیامبر از سهو و [[فراموشی]] در [[امان]] نباشد؟!
حاصل آن‌که بر اساس قاعده عمومی مذکور می‌توانیم تمام آن‌چه را که به حسب ظاهر با [[قرآن]] و [[روایات]] منافات دارد، حل کنیم و اگر نتوانستیم [[سکوت]] می‌کنیم و یا می‌گوییم [[باطل]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۰۱.</ref>.
====مسأله سهو و [[غلو]] از دیدگاه [[شیخ صدوق]]====
مرحوم شیخ صدوق که [[مقام علمی]] بسیار والایی دارد و جایگاه ایشان بالاتر از این است که بخواهیم درباره [[شخصیت]] ایشان سخنی بگوییم، از استاد خود [[محمد بن حسن بن ولید]] این‌گونه نقل می‌کند:
{{عربی|أول درجة في الغلو نفي السهو عن النبي{{صل}}}}<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰.</ref>؛
نخستین مرتبه غلو، [[اعتقاد]] به نبود سهو از پیامبر است.
شیخ صدوق برای جواز [[سهو النبی]] دو وجه ذکر کرده است:
#روایاتی همچون [[روایت]] [[ذوالیدین]] که شیخ صدوق بنابر مبنای خود در [[احادیث]] آن روایت را قبول فرموده؛
# [[نفی]] سهو از [[نبی]] غلو است، و غلو نیز بالاجماع [[حرام]] و باطل است.
پاسخ: این مطلب در منظر و دیدگاه [[علمی]] بزرگانی همچون [[شیخ مفید]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]] و [[فقهاء]] دیگر بوده است و ما نظر ایشان را پیرامون روایاتی که شیخ صدوق بر اساس آن این [[رأی]] را قبول کرده است خواندیم و همه آن بزرگان، وقوع سهو را از پیامبر غیر ممکن دانسته و به بطلان این روایت نظر داده‌اند.
[[شیخ بهایی]] در این باره می‌فرماید:
{{عربی|نسبة السهو إلى الصدوق أولى من نسبته إلى النبي}}<ref>ر.ک: التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو والنسیان، ص١٣.</ref>.
اما اگر مقصود شیخ صدوق – چنان‌که برخی- به این مطلب اشاره کرده‌اند این باشد که [[خداوند متعال]] می‌تواند [[پیامبر اکرم]] را إسهاء کند، یعنی اگر [[مؤمنین]] برای [[نماز]] [[بیدار]] نشدند و یا در نماز [[سهوی]] برایشان پیش‌آمد کرد همدیگر را [[سرزنش]] نکنند، [[خداوند]] پیامبر را به سهو بیندازد و آن‌گاه که برای پیامبر اکرم{{صل}} چنین اتفاقی بیفتد، دیگر این حالت برای دیگران [[عیب]] و [[عار]] نخواهد بود.
این نظریه هر چند هرگز تحقق پیدا نکرده، اما از جهتی قابل قبول است؛ زیرا «[[سهو]]» غیر از «[[اسهاء]]» است. «سهو» از «[[شیطان]]» است و او بر [[پیامبر]] [[تسلط]] ندارد، همان‌طور که [[خداوند متعال]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ}}<ref>«چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند» سوره نحل، آیه ۱۰۰.</ref>.
بنابراین، اگر از بزرگانی همچون [[شیخ مفید]]، [[شیخ طوسی]]، [[محقق حلی]]، [[علامه حلی]]، [[شهید ثانی]] و [[صاحب جواهر]] که بزرگان [[فقه]]، اصول و کلامند بپرسیم که آیا در [[مقام ثبوت]] اسهاء [[نبی]] از جانب خداوند متعال جایز است یا نه؟ پاسخ ایشان مثبت خواهد بود مشروط بر این که با مبانی [[عقلانی]] [[عصمت]] منافاتی نداشته باشد.
درباره [[غلو]] نیز باید گفت: همه [[علماء]] آن را [[حرام]] می‌دانند و هیچ اختلافی وجود ندارد. [[شیخ صدوق]]<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰.</ref>، شیخ طوسی و دیگر [[عالمان]] [[شیعی]] معتقدند که بالا بردن پیامبر به بیش از آن چه است حرام و [[کفر]] است. مثلاً قائل به [[ربوبیت]] و یا [[ازلی]] بودن پیامبر شوند. پس در کبرای قضیه که غلو کفر است اختلافی نیست و [[اختلاف]] و محل بحث در صغرای قضیه است. از طرفی شیخ صدوق [[نفی]] سهو را غلو می‌داند و از طرف دیگر دیگران غلو نمی‌دانند. این همان بحث صغروی است که چنین بحثی در موضوعات فراوان است.
قول تحقیقی و صحیح آن است که نفی سهو از پیامبر غلو نمی‌باشد، بلکه دلیل‌های [[قطعی]] بر عدم [[سهو نبی]] دلالت دارد.
اکنون توجه به چند نکته ضروری است:
#در [[مسائل اعتقادی]] مقلّد نیستیم؛
#به صرف بزرگی اشخاص نباید [[تبعیت]] از آنها شود؛ چراکه [[اشتباه]] کوچک شخص بزرگ، بزرگ است؛
# اختلاف در مصادیق و جزئیات طبیعی است. البته باید ضمن [[احترام]] و [[حفظ]] [[شأن]] بزرگان [[مکتب]]، برای دست‌یابی به [[حقیقت]] [[کوشش]] نموده و [[واقعیت]] را به [[اثبات]] برسانیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۰۵.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010573.jpg|22px]] [[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|'''پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه''']]
# [[پرونده:IM010573.jpg|22px]] [[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|'''پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه''']]
# [[پرونده:Jawahir-kalam-2.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
== پانویس ==
{{پانویس}}
۷۳٬۶۹۳

ویرایش