←شجاعت
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←شجاعت) |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = پیامبر خاتم | | موضوع مرتبط = سیره پیامبر خاتم | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = سیره اخلاقی پیامبر خاتم | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در قرآن]] | ||
| پرسش مرتبط = پیامبر خاتم (پرسش) | | پرسش مرتبط = پیامبر خاتم (پرسش) | ||
}} | }} | ||
خط ۴۶: | خط ۴۵: | ||
آن حضرت میفرمود: "پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بیپالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله میکرد و پای افزار خویش را پینه میزد و گوسفندان را خود میدوشید و با [[غلامان]] همغذا میشد و بر [[زمین]] مینشست و بر خر بیپالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] مینمود و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید و به هر کس میرسید [[سلام]] میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود و مخارج زندگیاش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>. | آن حضرت میفرمود: "پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بیپالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله میکرد و پای افزار خویش را پینه میزد و گوسفندان را خود میدوشید و با [[غلامان]] همغذا میشد و بر [[زمین]] مینشست و بر خر بیپالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] مینمود و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید و به هر کس میرسید [[سلام]] میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود و مخارج زندگیاش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>. | ||
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمیشد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمیگرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] میگذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] میگرفت و به آنان [[نیکی]] میکرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] میکرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] نمیداد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک مینمود و با دست خود گوشت [[خرد]] میکرد<ref> | [[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمیشد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمیگرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] میگذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] میگرفت و به آنان [[نیکی]] میکرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] میکرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] نمیداد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک مینمود و با دست خود گوشت [[خرد]] میکرد<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. | ||
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام میداد. [[عایشه]] میگفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: "میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمیدارد بندهاش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند"<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>. | [[راه و رسم]] [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام میداد. [[عایشه]] میگفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: "میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمیدارد بندهاش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند"<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۳: | ||
آن حضرت راستگفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>. | آن حضرت راستگفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>. | ||
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را [[تخفیف]] میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ | با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را [[تخفیف]] میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل میشد، بدو [[احترام]] میکرد و او را بر تشک خود مینشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>. | ||
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که [[کودک]] همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد میکشیدند، ولی حضرت آنها را [[نهی]] مینمود و [[صبر]] میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان میبرد<ref>ر. ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. [[زن]] سیاهپوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]] {{صل}} را انجام میداد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا {{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا {{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>. | گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که [[کودک]] همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد میکشیدند، ولی حضرت آنها را [[نهی]] مینمود و [[صبر]] میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان میبرد<ref>ر. ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. [[زن]] سیاهپوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]] {{صل}} را انجام میداد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا {{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا {{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>. | ||
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار میداد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا {{صل}} میفرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref> | آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار میداد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا {{صل}} میفرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref> | ||
==سیره اخلاقی پیامبر خاتم در [[جنگ]]== | |||
===[[شجاعت]]=== | |||
[[دلیری]] و بیباکی [[پیامبر اسلام]] برای [[دوستان]] و [[دشمنان]] ایشان آشکار است. تلاش سیزده ساله [[پیامبر]] و [[تبلیغ دین]] جدید خود هنگام [[نبرد]]، نشان دهنده شهامتی والاست. همه [[مسلمانان]] صدر اسلام از شجاعت آن بزرگوار یاد کردهاند. [[انس بن مالک]]، یکی از [[یاران پیامبر]] اعظم{{صل}} میگوید: «[[پیامبر خدا]]، زیباترین و بخشندهترین و شجاعترین [[مردم]] بود»<ref>محمد محمدی ریشهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>. | |||
همو در توصیف شجاعت پیامبر خاطرهای بیان میکند: شبی مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار [[وحشت]] شدند. عدهای از مردم، به طرف صدا [[حرکت]] کردند. پیامبر که پیشتر از آنها به طرف صدا رفته بود، در حالی که سوار بر اسب برهنه [[ابوطلحه]] بود و [[شمشیر]] به دوش برمیگشت، آن عده را دید و فرمود: «نترسید، نترسید»<ref>محمد محمدی ریشهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>. | |||
جرئت پیامبر خدا{{صل}}، قوت [[قلبی]] برای تمام [[یاران]] بود. آنان در [[سختی]] [[کارزار]]، همواره به آن حضرت [[متوسل]] میشدند و از [[اقتدار]] و بیباکی ایشان [[روحیه]] میگرفتند. دلاورمردی همچون علی{{ع}} از شجاعت پیامبر [[خدا]] چنین یاد میکند: چون کارزار دشوار میشد، ما خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نگاه میداشتیم [و او را سپر خود میکردیم]، چنان که هیچ یک از ما از وی به [[دشمن]] نزدیکتر نبود<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>. | |||
[[سید رضی]]، گردآورنده [[نهج البلاغه]] درباره این [[سخن امام علی]]{{ع}} چنین مینویسد: معنای آن این است که چون [[بیم]] از دشمن بسیار بود و اژدهای جنگ دهان میگشود، مسلمانان به رسول خدا{{صل}} [[پناه]] میبردند و از او میخواستند تا خود، دست به جنگ بگشاید. در این هنگام، به [[برکت]] پیامبر، خدا [[پیروزی]] بر آنان میفرستاد و بیمی را که داشتند، با [[رسول]] میگشاد<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>. | |||
[[براء بن عازب]]، همان [[کلام امام]] را بر زبان آورده و گفته است: [در جنگ،] [[شجاع]] کسی بود که جرئت میکرد با [[پیامبر خدا]] هم ردیف شود<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۶۲۱.</ref>. حضور پررنگ حضرت در لحظههای دشوار [[نبرد]]، در همه [[غزوهها]] دیده شده است. در [[جنگ بدر]] که [[مسلمانان نخستین]] [[غزوه]] را با کمترین ساز و کار [[جنگی]] [[تجربه]] میکردند، [[رسول خدا]]{{صل}} با رزمی چشمگیر، [[دشمن]] را در هم نوردید. [[امام علی]]{{ع}} این [[حماسه]] را [[زیبا]] به تصویر میکشد: در جنگ بدر، ما به [[پیامبر]] [[پناه]] میبردیم و او از همه ما به دشمن نزدیکتر بود و در آن [[روز]]، از همه ما [[شجاعت]] بیشتری نشان داد<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۵.</ref>. | |||
[[عمر بن خطاب]] میگوید: «وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}<ref>«زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند» سوره قمر، آیه ۴۵.</ref> نازل شد، من میگفتم: کدام جمع به [[جنگ]] پشت و [[فرار]] میکنند؟ چون روز [[بدر]] شد، پیامبر را دیدم که [[لباس]] جنگ پوشیده و در [[حرکت]] و جنب و [[جوش]] است و میگوید: {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}؛ پس دانستم [[خداوند]] به زودی [[کافران]] را [[شکست]] میدهد»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵.</ref>. | |||
در [[جنگ احد]]، حدود هفتاد نفر از بهترین [[یاران پیامبر]] به [[شهادت]] رسیدند و [[دنیاخواهان]] و انسانهای [[ترسو]] نیز فرار را بر [[دفاع از پیامبر]] ترجیح دادند. گروهی از فراریان تا منطقه [[اعوص]] که از [[مدینه]] هم دورتر بود، فرار کردند و تا سه روز آنجا ماندند. وقتی [[یاران]] فرار کردند، تنها چند نفر برای [[حفاظت]] پیامبر بر جا ماندند. امام علی{{ع}} و [[ابودجانه]] که از فداییان حضرت بودند، تا پایان نبرد از حضرت دور نشدند. در این جنگ، پیامبر گذشته از [[فرماندهی نبرد]]، گاه تن به تن نیز [[مبارزه]] میکرد. [[ابن سعد]] درباره این مبارزه چنین گفته است: [[اُبَی بن خلف]] در بدر [[اسیر]] شد. او وقتی فدیه خود را پرداخت، به پیامبر گفت: اسبی دارم که هر روز سه صاع ذرت برایش میریزم و امیدوارم که روی همان اسب تو را بکشم. پیامبر فرمود: چنین نیست، بلکه من تو را به [[خواست خداوند]]، در حالی که پشت آن اسب سوار هستی، خواهم کشت. در [[روز]] [[احد]]، ابی بر همان اسب سوار شد و نزدیک [[پیامبر]] آمد. بعضی از [[مسلمانان]] راه را بر او بستند. پیامبر فرمود: کنار باشید، کنار باشید و زوبین<ref>زوبین: نیزه کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بر روی دشمن پرتاب میکردند. لغتنامه دهخدا، مدخل زوبین.</ref> را به سوی او پرتاب کرد، ولی زوبین فقط یکی از دندههای او را [[شکست]] و او کشان کشان بر [[یاران]] خود بازگشت. یارانش او را کمک کردند و در راه بازگشت از احد در میان راه مُرد. | |||
[[سعید بن مسیب]] میگوید: [[خدا]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> را درباره [[حمله]] پیامبر به او نازل کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] در [[جنگ احد]] تا آخرین لحظه [[نبرد]] در میدان حضور داشت و با [[شجاعت]] تمام ایستاد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref> و زخمهای بیشماری به صورت [[مبارک]] ایشان وارد آمد<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref>. | |||
همچنین هنگامی که مسلمانان در [[جنگ حنین]] محاصره شدند، بیشتر آنان پس از مقاومتی اندک [[فرار]] کردند و پیامبر و چند تن از یاران، بدون هراسی، برابر [[دشمنان]] ایستادند<ref>غزوات رسول اللّه{{صل}}، ص۱۱۲.</ref>. [[طبری]]، [[تاریخنگار]] نامدار در توصیف جنگ حنین مینویسد: «در آن روز کسی [[شجاعتر]] از پیامبر و بر دشمنان سختتر از آن حضرت دیده نشد»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، ج۴، ص۱۵۱.</ref>. حضور پیامبر خدا در ۲۷ [[غزوه]] و اعزام ۵۶ [[سپاه]]<ref>نک: غزوات رسول اللّه{{صل}}، صص ۳۸-۱۲۷.</ref> در طول ده سال، شجاعت و [[بیباکی]] وی را در لحظههای حساس نشان میدهد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۱.</ref>. | |||
===[[شکیبایی]]=== | |||
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز میگردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز میشوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمییابند» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>. | |||
میدان [[جنگ]]، از مهمترین عرصههای [[صبر]] است. اگر [[رزمندگان]] [[سختیها]] را به [[جان]] بخرند و [[شکیبایی]] ورزند، سرانجام طعم شیرین [[پیروزی]] را خواهند چشید. پیروزی در [[نبرد]]، به [[ابزار جنگی]] بستگی ندارد. آنچه میتواند امکانات نظامی [[دشمن]] را از کار بیندازد، [[امور معنوی]] است. [[پیامبر خدا]] همواره میفرمود: همانا پیروزی با صبر همراه است و [[گشایش]] با [[گرفتاری]]. را [[راستی]] که با هر [[دشواری]]، آسانی است<ref>بحارالانوار، ج۷۷، ص۸۸، ح۲.</ref>. | |||
[[پروردگار]] [[یکتا]] در [[قرآن کریم]]، بارها [[مسلمانان]] را به صبر سفارش میکند و به اثرگذاری این عنصر در [[فتوحات]] پیش از [[اسلام]]، اشاره دارد. نبرد [[طالوت]] با [[جالوت]]، یکی از داستانهای مهم [[قرآنی]] است. هنگامی که بخشی از [[سپاه]] یکتاپرست، فزونی سپاه جالوت را دیدند، به خود لرزیدند و [[ترس]] بر آنان چیره گشت. گروهی از [[مؤمنان]] به آنان گفتند: {{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref>. سپس [[سپاهیان]] طالوت [[دعا]] کردند و از [[خدا]] چنین خواستند: {{متن قرآن|رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ}}<ref>«پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گامهای ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.</ref>. | |||
چون [[لشکر]] [[توحید]]، صبر پیشه کرد، خدا [[رعب]] و [[وحشت]] را برای دلهای [[مشرکان]] به ارمغان آورد و جالوتیان [[شکست]] سنگینی را پذیرفتند. [[همراهی]] صبر با پیروزی، در همه عرصههای [[زندگی]] کاربرد دارد، ولی در جنگ [[ضرورت]] صبر، خود را بیشتر مینمایاند. بنابراین، اگر [[فرماندهان]] و سپاهیان بخواهند قلههای بلند پیروزی را فتح کنند، باید شکیبایی را بیاموزند. آیههای بسیاری بر این مهم تکیه دارد<ref>نک: سوره آل عمران، آیه ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۴۶؛ سوره انفال، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۷؛ سوره سجده، آیه ۲۴؛ سوره فصلت، آیه ۳۵ و....</ref>. | |||
[[پیامبر خدا]]، در برابر همه [[دشواریها]]، [[صبر]] پیشه کرد. در [[دوران حضور]] در [[مکه]]، بیمهریهای اطرافیان و [[دشمنان]] را به [[جان]] خرید و هرگز از دایره صبر، قدمی فراتر ننهاد. [[اسماعیل بن عیاش]] آن حضرت را چنین توصیف میکند: «پیامبر خدا در برابر [[گناهان]] (و خطاهای) [[مردم]] از همه شکیباتر بود»<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸.</ref>. | |||
[[دشمنان اسلام]] در مکه، بسیار [[پیامبر]] را آزردند. [[ابولهب]] در [[بازار]] ذوالمجاز، در پی پیامبر [[حرکت]] میکرد و آن قدر سنگ به پای برادرزادهاش زد که قوزک و ساق پای ایشان خونی شد، ولی محمد{{صل}} در راه [[دین]]، [[شکیبایی]] ورزید و هیچ سخنی بر زبان نراند<ref>ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الأحادیث والآثار، ج۸، ص۴۴۲، ح۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} جسارتهای بیشمار [[کافران]] [[قریش]] و [[مشرکان]] را [[تحمل]] کرد تا سرانجام [[خدا]] به او در فتح بزرگ مکه [[یاری]] رساند. | |||
آن حضرت پیش از هر [[نبرد]]، برای [[مسلمانان]] [[سخنرانی]] و نکتههایی را یادآوری میکرد. سفارش به شکیبایی و [[پرهیزکاری]] را میتوان جزو سفارشهای مشترک پیامبر در همه [[نبردها]] و اعزام سریّهها دانست. وقتی [[خاتم الانبیا]]، در [[جنگ احد]] صفها را [[منظم]] کرد، در برابر [[سپاه]] ایستاد و فرمود: شما امروز در آستانه [[پاداش]] و ذخیره [خیر] هستید و این پاداش برای کسانی است که خود را بر شکیبایی، [[یقین]]، [[کوشش]] و [[شادابی]] [[عادت]] دهند؛ زیرا [[جنگ]]، بسیار بدمنظر است و کماند کسانی که بر جنگ شکیبایی میورزند.... پس کارهای خود را با شکیبایی بر [[جهاد]] آغاز کنید<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۲۵.</ref>. | |||
در [[غزوه حمراء الاسد]] که یک [[روز]] پس از [[احد]] رخ داد، دوباره به سپاه خویش چنین فرمود: «[[تقوای الهی]] و صبر را پیشه کنید»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۹۴.</ref>. در [[سال پنجم هجرت]]، [[غزوه خندق]] روی داد. پس از [[آگاهی پیامبر]] از حرکت [[احزاب]] به سوی [[مدینه]]، آن حضرت مسلمانان را جمع و با آنان درباره جهاد [[رایزنی]] کرد سپس چنین فرمود: «اگر [[شکیبایی]] و [[پرهیزکاری]] کنید، [[پیروز]] خواهید شد»<ref>مغازی تاریخ جنگهای پیامبر، ص۳۳۳.</ref>. | |||
همچنین در همه سریّهها، سفارش به شکیبایی، از سفارشهای مهم آن حضرت بود. برای نمونه، در سریّه [[عبداللّه بن جحش]]، [[پیامبر]] به او نامهای داد و فرمود: همراه سپاهیانت [[حرکت]] کن و چون به فلان مکان رسیدی، [[نامه]] را بگشا و به دستورهای آن عمل کن. او وقتی به مکان [[موعود]] رسید، نامه را گشود. در آن چنین نوشته شده بود: از سوی محمد [[فرستاده خدا]]. بر شما باد [[تقوای الهی]]. به [[یاری خدا]] حرکت کنید تا به [[نخله]] برسید. آنجا دو [[روز]] بمانید و اگر با [[دشمن]] روبه رو شدید، [[صبر]] را پیشه خود سازید<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول{{صل}}، ج۲، ص۶۹۹.</ref>. | |||
همه [[کوشش]] پیامبر این بود که از [[جنگ]] بپرهیزد و اگر از جنگ گریزی نبود، تقوای الهی و صبر پیشه میکرد. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} در این باره میفرماید: [[آرزوی دیدار]] با دشمن را نداشته باشید (طالب جنگ نباشید)، ولی اگر با آنان در [[نبرد]] روبه رو شدید، شکیبایی ورزید<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۳.</ref>. آن حضرت، گذشته از آنکه [[یاران]] خویش را به بهرهمندی از چنین صفتهایی سفارش میکرد، خود نیز در میدان [[پیکار]]، [[شکیبا]] و [[پرهیزکار]] بود. | |||
[[حضرت محمد]]{{صل}} به قدری [[صبور]] بود که در سختترین شرایط [[جنگ احد]] و [[شهادت]] بسیاری از یاران و [[فرار]] بیشتر [[مسلمانان]]، حاضر نشد حتی [[دشمنان]] خویش را [[نفرین]] کند و بر این همه بیمهریها و [[خشونتها]] صبر کرد و تنها گفت: «بار خدایا! [[قوم]] مرا بیامرز؛ زیرا آنها [[نادان]] هستند»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۱۷.</ref>. | |||
یکی دیگر از نشانههای [[بردباری]] ایشان، صبر هنگام تقسیم [[غنیمتهای جنگی]] است. گاهی [[نادانان]] دنیادوست، برای دریافت [[غنیمت]] بیشتر، حتی به پیامبر [[جسارت]] میکردند، ولی آن حضرت صبر میکرد. در [[جنگ حنین]] که در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] رخ داد، مسلمانان غنیمتهای بسیاری به دست آوردند. [[پیامبر خدا]] میان مسلمانان حاضر در نبرد، [[غنایم]] را تقسیم کرد. حتی به برخی تازه مسلمانان یک صد شتر داد. [[مسلمانان]] دور حضرت جمع شدند. بر اثر فزونی [[جمعیت]]، کار به جایی رسید که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[پناه]] درختی قرار گرفت. با این [[حال]]، [[لباس]] رویین حضرت را کشیدند و بردند. بر اثر فشار جمعیت، کمر [[پیامبر]] زخمی شد و آنها همچنان تقاضایشان را مطرح میکردند. پیامبر بر این همه بیمهریها [[صبر]] کرد و تنها به آنها فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر نزد من به اندازه درختهای [[سرزمین تهامه]]، [[اموال]] و کالا باشد، همه را بین شما تقسیم میکنم<ref>کحل البصر، صص ۱۵۴ و ۱۵۵.</ref>. | |||
سرانجام درخت [[صبر حضرت]] به بار نشست و میوه [[پیروزی]] بر [[مشرکان]]، کام خداجویان را شیرین کرد و ندای [[توحید]] در [[سرزمین حجاز]] طنین انداز شد. [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: «کسی که بر مرکب صبر نشیند، به خط پایان پیروزی رسد»<ref>میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۶۵، ح۱۰۰۶۹.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۵.</ref> | |||
===[[توکل]]=== | |||
{{متن قرآن|وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«و اگر بمیرید یا کشته شوید بیگمان نزد خداوند، گردتان میآورند * پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۸-۱۵۹.</ref>. | |||
کسی که به خدا [[یقین]] و [[اطمینان]] [[راستین]] داشته باشد، امور خویش را به او واگذار میکند و توکل، ناشی از [[نیرومندی]] یقین است<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۳۶.</ref>. [[پیامبران]] کسانیاند که [[خداوند]] یقین را به آنان ارزانی داشته است<ref>{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}} «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> و کسی که [[یقین]] دارد، به [[حقانیت]] [[خدا]]، [[راستی]] [[مرگ]]، [[رستاخیز]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] [[اطمینان]] دارد. بنابراین، میداند که تنها خدا امور را سامان میدهد و بدون [[ترس از مرگ]]، در برابر [[دشمنان]] میغرد و میخروشد. | |||
[[پیامبر خدا]]، [[تفسیر]] [[توکل]] را از [[جبرئیل]] پرسید. جبرئیل چنین گفت: معنای توکل این است که [[انسان]] یقین کند به اینکه [[سود]] و [[زیان]] و [[بخشش]] و [[حرمان]] به دست [[مردم]] نیست و باید از آنها [[ناامید]] بود و اگر بندهای به این مرتبه از [[معرفت]] برسد، جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی [[امیدوار]] نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم [[طمع]] به کسی نداشته باشد. این، همان توکل بر خداست<ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۳۸، ح۲۳.</ref>. | |||
شاید بتوان مهمترین ریشه [[شجاعت پیامبر]] و [[دلیری]] آن حضرت را یقین و توکل ایشان دانست؛ زیرا نیرومندترین مردم، کسی است که به خدا توکل کند<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۴۵.</ref>. [[صحابه پیامبر]] هنگام [[سختیها]] و شنیدن خبرهای ناگوار، این جمله را بارها از آن حضرت شنیده بودند: {{متن حدیث|حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ}}؛ «[[خداوند]] ما را کفایت میکند و اوست که بهترین کارساز است»<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۱۰۰.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: در [[جنگ ذات الرقاع]]، پیامبر خدا در کنار درهای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت. مردی از [[مشرکان]] به نام غورث که متوجه شد [[یاران پیامبر]] از او دور افتادهاند و [[منتظر]] بند آمدن سیل هستند، به هم رزمان خود گفت: من محمد را میکشم. آمد و به روی پیامبر خدا [[شمشیر]] کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟ [[پیامبر]] فرمود: «همان کسی که [[پروردگار]] من و توست». | |||
در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی [[زمین]] افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: «ای غورث! کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟» عرض کرد: [[بخشندگی]] و آقایی تو ای محمد! [[پیامبر]] او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که میگفت: به [[خدا]] قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۷۱؛ کافی، ج۸، ص۱۲۷، ح۹۷.</ref>. | |||
[[رسول گرامی اسلام]] به این نکته [[یقین]] داشت که اگر تمام [[دنیامداران]] بخواهند با [[اسلام]] و [[مسلمانان]] بجنگند و خدا نخواهد، دنیامداران [[شکست]] خواهند خورد. [[توکل]] کننده، تنها از خدا میترسد و از غیر او نمیهراسد. | |||
اگر ما مسلمانان [[دین خدا]] را [[یاری]] کنیم و در [[دینداری]] محکم بایستیم، هیچ [[تحریم]] و حملهای نمیتواند مسلمانان را نابود کند و [[دشمنان]] با همه ابزارهای [[جنگی]] خویش، محکوم به شکستند؛ زیرا [[خداوند]] به [[یاریکنندگان]] دینش کمک میکند. [[پروردگار]] [[یکتا]] در [[آیه]] ۱۶۰ [[آل عمران]]، این مژده را به مسلمانان داده است: {{متن قرآن|إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۹.</ref> | |||
===[[مهربانی]]=== | |||
{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. با مراجعه به [[تاریخ]] و بررسی [[جنگهای پیامبر]] خدا، درمییابیم که [[تحمل]] این [[نبردها]]، سختگیریها و خشونتهای ظاهری بر [[دوست]] و [[دشمن]] دشوار بوده است. آیههای آخر [[سوره]] [[برائت]] - که آخرین [[آیات]] نازلشده هستند - به این [[شبهه]] پاسخ میدهند. این [[آیهها]]، مجموعهای از [[احکام]] سخت خداوند بر [[کافران]] و [[مشرکان]] است. [[حق تعالی]] در آیه ۱۲۸، [[فلسفه]] این سختگیریها را چنین بیان میکند: [[پیامبر خدا]] فردی است که از جمع خود شما برخاسته است. بنابراین، از دردها و [[مشکلات]] شما [[آگاه]] است.... او نه تنها از [[ناراحتی]] شما [[مردم]] (اعم از [[مشرکان]] و [[مسلمانان]]) [[خشنود]] نمیشود، بلکه بیتفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهای شما [[رنج]] میبرد و اگر [[اصرار]] بر [[هدایت]] شما و جنگهای طاقتفرسای پرزحمت دارد، آن هم برای [[نجات]] شما، برای رهاییتان از چنگال [[ستم]] و [[گناه]] و [[بدبختی]] است. او سخت به هدایت شما علاقهمند است و به آن [[عشق]] میورزد. اگر [[پیامبر]] هر گونه دستور طاقتفرسایی را میدهد، (مانند گذشتن از بیابانهای طولانی و سوزان در فصل تابستان یا [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] برای [[جنگ تبوک]]) آن هم نوعی [[محبت]] و [[لطف]] از ناحیه اوست<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۸، صص ۲۰۶-۲۰۸ تلخیص.</ref>. | |||
نمونه آشکار [[مهربانی پیامبر]] در [[جنگها]] را میتوان در [[غزوه حدیبیه]] یافت. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: چون [[قریش]] آمدند و پیامبر از دور آنان را دید، فرمود: وای بر قریش! [[جنگ]] آنان را بیچاره کرد! چرا مرا با [[عرب]] واگذار نمیکنند؟ اگر من راست میگویم، [[پادشاهی]] را با [[پیامبری]] به سمت آنان میآورم و اگر [[دروغ]] میگویم، گرگهای عرب مرا کفایت میکنند و [[حاجت]] به قریش نیست. امروز اگر چیزی را از من بخواهند که [[خدا]] را ناخوش نباشد، قبول خواهم کرد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۱۱.</ref>. | |||
«از این کلمات، نهایت [[عطوفت]] [[پیغمبر]] {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و [[رقت]] آن حضرت از [[بیچارگی]] و [[استیصال]] آنان دانسته میشود. او با آن همه [[دشمنیها]]، نگاه [[دشمنی]] به قریش نمیکند، بلکه با نهایت [[مهربانی]] به آنها مینگرد»<ref>تاریخ پیامبر اسلام{{صل}}، ج۲، ص۲۴۳.</ref>. | |||
در [[جنگ خیبر]]، [[حضرت علی]]{{ع}} گروهی از [[یهودیان]] را [[اسیر]] کرد. [[صفیه]]، دختر [[حی بن أخطب]] در جمع [[اسیران]] بود. [[امام علی]]{{ع}} او را به [[بلال حبشی]] سپرد و به او فرمود: «این بانو را به دست هیچ کس جز [[رسول خدا]]{{صل}} نسپار تا آن حضرت هر نظری دارد، بفرماید». [[بلال حبشی]] او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} برد و هنگام بردن، او را از محل کشته شدن [[اقوام]] و بستگانش عبور داد. [[صفیه]] از دیدن آن منظره، به قدری [[اندوهگین]] شد که نزدیک بود [[جان]] بسپرد. [[پیامبر]] پس از [[آگاهی]] از این جریان، بسیار ناراحت شد و [[بلال]] را [[سرزنش]] کرد و فرمود: «ای بلال! مگر رحم و [[عاطفه]] از تو سلب شده است؟»<ref>کحل البصر، ص۲۶۸.</ref>. | |||
[[پیامبر خدا]] با همه [[انسانها]] [[مهربان]] بود. ازاین رو، آن [[بزرگوار]] را {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> نامیدهاند. [[پیامبری]] که با [[دشمنان]] خویش مهربان بود، طبیعی است که با [[مؤمنان]] مهربانتر باشد. [[انس بن مالک]] میگوید: | |||
[[اخلاق پیامبر]] [[خدا]] چنین بود که هرگاه یکی از [[اصحاب]] خود را سه [[روز]] نمیدید، جویای حالش میشد. اگر به [[مسافرت]] رفته بود، برایش [[دعا]] میکرد و اگر در [[شهر]] بود، به دیدنش میشتافت و اگر [[بیمار]] بود، به عیادتش میرفت<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۷، ح۱۳۳.</ref>. | |||
در یکی از [[غزوهها]]، حضرت در [[حال]] [[نماز خواندن]] بود. چند سوار رسیدند و از [[یاران پیامبر]]، سراغ آن حضرت را گرفتند و برای پیامبر دعا کردند و گفتند: [[سلام]] ما را به ایشان برسانید. اگر [[عجله]] نداشتیم، [[منتظر]] میماندیم تا ایشان را [[زیارت]] کنیم و رفتند. وقتی سلام آنها را به پیامبر رسانیدند، حضرت [[خشمگین]] شد و فرمود: «سوارانی بر شما گذر میکنند و سراغ مرا میگیرند و برای من سلام میفرستند، ولی شما برای آنان غذا نمیآورید [و به مهمان [[احترام]] نمیگذارید]؟»<ref>الکافی، ج۶، ص۲۷۵، ح۱.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۲.</ref> | |||
===[[پایداری]]=== | |||
{{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. یکی از مهمترین ویژگیهای پیامبر، پایداری در راه خداست. پایداری ایشان در [[گسترش اسلام]] و شکوفایی [[دین]]، اثرگذار بود. سیزده سال پایداری در [[مکه]] و [[تحمل]] سختیهای طاقتفرسای آن دوران و ده سال پایداری در برابر جنگهای تحمیلی [[کافران]] و [[مشرکان]] و [[شیطنت]] [[اهل کتاب]] و [[منافقان]]، سبب شد [[ایستادگی]] [[پیامبر]]، [[نیکو]] به تصویر کشیده شود. | |||
آن حضرت دورههای سخت و دشوار را [[تحمل]] کرد. چه بسیار افرادی که ابتدا [[اسلام]] را پذیرفتند، ولی در ادامه از [[پایداری]] در برابر [[مشکلات]] بعدی بازماندند. ازاین رو، [[قرآن]] اعتراف به [[توحید]] را لازم میشمارد، ولی کافی نمیداند؛ زیرا اگر این توحید با [[استقامت]] همراه شود، [[پیروزی]] و [[نصرت الهی]] سرازیر خواهد شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}}<ref>«فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود میآیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده میدادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید * به پذیرایی از سوی آمرزندهای بخشاینده» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۲.</ref>. | |||
مهمترین عرصه پایداری، میدان [[کارزار]] است. آن هنگام که [[سختیها]] از هر سو به [[سپاه]] [[هجوم]] آورد و راه [[فرار]] هموار شود، کمتر کسی را میتوان [[پایدار]] یافت. در [[جنگ احد]] که مشرکان بخشی از [[یاران]] [[سپاه اسلام]] را محاصره کردند و بسیاری نیز گریختند، [[پیامبر اسلام]] تا آخرین لحظه [[نبرد]]، میدان [[جنگ]] را رها نکرد و به [[پیکار]] خویش ادامه داد. حضرت، در [[جنگ احزاب]] ([[خندق]]) به ویژه پس از [[خیانت]] [[یهود]]، [[مسلمانان]] [[ناامید]] و خسته را به پایداری [[دعوت]] و تا لحظه پیروزی نهایی، [[استوار]] [[مقاومت]] کرد. همچنین در [[جنگ حنین]] و هنگام [[شکست]] تلخ مسلمانان در آغاز کار، [[رسول خدا]]{{صل}} تنها با چند تن از یاران خویش توانست جنگ را به سود مسلمانان [[تغییر]] دهد و [[آتش]] [[مبارزه]] را بیفروزد. هنگامی که فراریان [[مسلمان]] [[پایداری]] حضرتش را دیدند، بازگشتند و زیر نظر آن حضرت [[نبرد]] کردند. اگر پایداری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از ابتدای [[نزول وحی]] تا هنگام [[رحلت]] نبود، امروز حتی نامی از [[اسلام]] نیز نبود. | |||
[[جنگ احد]] در [[سال سوم هجرت]] با [[تهاجم]] سه هزار نفر از [[نظامیان]] [[قریش]] شکل گرفت. این [[جنگ]] را از جنبههای گوناگون میتوان بررسی کرد. میدانیم که [[مسلمانان]] ابتدا جانانه [[مقاومت]] کردند و حماسهای درخشان آفریدند، ولی پس از [[نافرمانی]] گروهی از مسلمانان، [[سپاه اسلام]] در آستانه [[شکست]] قرار گرفت. در این [[زمان]]، [[سربازان]] بسیاری یا به [[شهادت]] رسیدند یا [[پیامبر]] را رها و [[فرار]] کردند. [[ابن سعد]] در الطبقات الکبری در این باره چنین مینویسد: پس از [[سستی]] و نافرمانی بخشی از [[سپاه مسلمانان]]، [[مشرکان]]، بسیاری از مسلمانان را کشتند و گروه انبوهی از مسلمانان گریختند، ولی پیامبر پایداری کرد و آن حضرت چندان تیر انداخت که کمانش شکسته شد. پس بنای سنگ انداختن نهاد و مگر گروه اندکی از [[یاران]] که چهارده تن بودند، چندان پایداری کردند که توانستند حملات را از پیامبر دفع کنند (هفت نفر از [[مهاجران]] و هفت نفر از [[انصار]]). مشرکان توانستند پیامبر را مجروح کنند، چنان که دندانهای پیشین<ref>از امام باقر{{ع}} روایت شده که تنها صورت و گونههای پیامبر زخمی شد و دندان ایشان نشکسته و آن حضرت با دندانهای سالم از دنیا رفت. نک: بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref> او شکسته و پیشانی و گونههایش زخمی شد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>. | |||
پیامبر در این جنگ بسیار آسیب دید و این، نشاندهنده مقاومت ایشان است. جنگ احد با شهادت و جراحت گروه بسیاری از مسلمانان پایان یافت. مسلمانان شب به [[مدینه]] بازگشتند و تا صبح به مداوای زخمیها پرداختند. [[روز]] بعد، پیامبر [[نماز صبح]] را به [[جماعت]] در [[مسجد]] خویش بر پا کرد و به [[بلال]] فرمود مسلمانانی را که در جنگ احد حاضر بودند، برای تعقیب [[دشمنان خدا]] فرا بخواند. او نیز با صدای بلند [[مسلمانان]] را فرا خواند. این [[حرکت]] نظامی [[پیامبر]]، به [[غزوه حمراء الاسد]]<ref>حمراء الاسد، نام مکانی در هشت کیلومتری مدینه، در راه عقیق است. پیامبر در این غزوه تا این مکان دشمن را تعقیب کرد و بازگشت. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۱.</ref> [[شهرت]] یافت و در کتابهای [[سیره]] به آن اشاره شده است. برای نمونه چنین آمده است: پیامبر برای [[ترساندن]] [[مشرکان]] بیرون رفت تا آنها برنگردند و [[گمان]] کنند مسلمانان [[قوه]] و نیرو دارند و آنچه از جراحات به آنان رسیده، ایشان را [[سست]] نکرده است؛ حتی مشغول مداوای جراحات هم نشدند<ref>دحلان، السیره النبویه، ج۲، صص ۶۴ و ۶۵.</ref>. | |||
«از این عبارات دانسته میشود آنان که بیرون رفته بودند، تنها همان مجروحان [[جنگ احد]] بودند. همچنین معلوم است در [[غزوه احد]] کسانی که در معرکه ماندند و [[جنگ]] کردند یا زود برگشتند، مجروح شده بودند، نه کسانی که در [[فرار]] مسابقه گذاشتند یا اصلاً در جنگ شرکت نداشتند»<ref>تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم{{صل}}، ج۲، ص۲۰۸.</ref>. | |||
بر اساس آنچه گذشت، غزوه حمراء الاسد، [[نشانه]] [[پایداری]] [[پیامبر اسلام]] و مسلمانان در برابر [[دشمنان]] است. بیشک، آن حضرت در حالی در این [[غزوه]] شرکت کرد که هنوز زخمهای پیشین التیام نیافته بود. [[تاریخنگاران]] درباره وضعیت حضرت در این رزمایش چنین نوشتهاند: آن حضرت از [[خانه]] بیرون شد، در حالی که رخسار زخمی و پیشانی شکافته و دندانها شکسته و لب زیرین آماسیده و پوست زانوها کنده و شانه راست از ضربه ابن قَمیئه، آسیب دیده بود<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۷.</ref>. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} تمام سختیهای [[پیکار]] با دشمنان را به [[جان]] خرید و [[ناملایمات]] داخلی و خارجی را تحمل کرد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۴.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۸۱: | خط ۱۷۰: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:88519034.jpg|22px]] [[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۸۶: | خط ۱۷۶: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:سیره اخلاقی]] | [[رده:سیره اخلاقی]] | ||
[[رده:سیره پیامبر خاتم]] | [[رده:سیره پیامبر خاتم]] |