سیره اخلاقی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۱٬۲۱۳ بایت اضافه‌شده ،  یک‌شنبهٔ ‏۱۱:۰۰
 
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==ساحت‌های اخلاقی ==
{{مدخل مرتبط
# [[اخلاق عرفانی]]؛
| موضوع مرتبط = سیره پیامبر خاتم
# [[اخلاق عقلانی]]؛
| عنوان مدخل  = سیره اخلاقی پیامبر خاتم
# [[اخلاق عاطفی]]؛
| مداخل مرتبط = [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در قرآن]]
# [[اخلاق جنسی]]؛
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
# [[اخلاق خانوادگی]] ([[اخلاق کودک]]، [[اخلاق فرزند]]، [[اخلاق همسرداری]]، [[اخلاق با خويشاوندان]]، [[اخلاق با سالمندان]])
}}
# [[اخلاق اجتماعی]] ([[آداب و رسوم عرفی]])؛
# [[اخلاق سیاسی]]؛
# [[اخلاق نظامی]]؛
# [[اخلاق شغلی]] ([[اخلاق حرفه‌ای]]).
==فهرست مباحث==  
===[[اصول اخلاقی پیامبر خاتم]]===
* [[حق‌مداری در سیره پیامبر خاتم]]
* [[دادگستری در سیره پیامبر خاتم]]
* [[نیکوکاری در سیره پیامبر خاتم]]
* [[ادب‌ورزی در سیره پیامبر خاتم]]
* [[ساده‌زیستی در سیره پیامبر خاتم]]
* [[اعتدال در سیره پیامبر خاتم]]
* [[آسانی در سیره پیامبر خاتم]]
* [[نظم در سیره پیامبر خاتم]]
* [[استواری در سیره پیامبر خاتم]]
* [[مداومت در سیره پیامبر خاتم]]
* [[پرهیز از تکلف در سیره پیامبر خاتم]]


===فهرست اول===
'''سیره اخلاقی پیامبر خاتم {{صل}}''' مهمترین ویژگی آن حضرت محسوب می‌شود. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} و اصل [[بعثت]] ایشان برای احیای [[مکارم اخلاقی]] بوده است.
* [[خوش‌خلقی در سیره پیامبر خاتم]]
* [[تقوا در سیره پیامبر خاتم]]
* [[صدق در سیره پیامبر خاتم]]
* [[امانت در سیره پیامبر خاتم]]
* [[صبر در سیره پیامبر خاتم]]
* [[حلم در سیره پیامبر خاتم]]
* [[خشم در سیره پیامبر خاتم]]
* [[زهد در سیره پیامبر خاتم]]
* [[تواضع در سیره پیامبر خاتم]]
* [[حیا در سیره پیامبر خاتم]]
* [[توکل در سیره پیامبر خاتم]]
* [[شجاعت در سیره پیامبر خاتم]]


===فهرست دوم===
== [[سیره اخلاقی]] ==
* [[احترام به مقام زن در سیره پیامبر خاتم]]
در میان ویژگی‌های رسول خدا {{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ}}؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>.
* [[آداب خوردن و آشامیدن در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[آداب سفر در سیره پیامبر خاتم]]
در روایتی بلند، [[امام حسن]] {{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا {{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخش‌هایی را نیز به نقل از [[امام حسین]] {{ع}} از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامع‌ترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا {{صل}} است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: "هر کس را که می‌دید به [[سلام دادن]] پیشی می‌گرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمی‌فرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمی‌داشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را [[نکوهش]] نمی‌کرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمی‌فرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمی‌ساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت [[تبسم]] بود".
* [[آداب هم‌نشینی در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[آراستگی و پیراستگی در سیره پیامبر خاتم]]
[[امام حسین]] {{ع}} به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: "وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] می‌داشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] می‌فرمود. به [[یاران]] خود تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای [[پسندیده]] را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش می‌کرد و [[خوار]] می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.
* [[اصلاح بین مردم در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[اعتدال در سیره پیامبر خاتم]]
هرگز در مورد حق [[قصور]] نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن حضرت [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر [[پیامبر]] {{صل}} گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمی‌کرد کسی در نظر [[پیامبر]] {{صل}} از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، [[تحمل]] می‌فرمود تا خود او برگردد.
* [[آمرزش در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[انفاق در سیره پیامبر خاتم]]
هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود می‌دانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمی‌گردید. [[رسول خدا]] {{صل}} همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او [[نومید]] نمی‌شد.
* [[تشویق به علم‌اندوزی در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[تفکر در سیره پیامبر خاتم]]
سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] می‌فرمود. هرگاه رسول خدا {{صل}} صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است و چون [[سکوت]] می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی می‌خندیدند یا [[تعجب]] می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد.
* [[توجه به مستضعفان در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[رعایت عدالت در سیره پیامبر خاتم]]
به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد ـ مثلا [[غیبت]] کند ـ که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد یا خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
* [[ساده‌زیستی در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[صله رحم در سیره پیامبر خاتم]]
[[سیره رسول خدا]] {{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا {{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه‌روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه‌روی توصیه می‌فرمود.
* [[قانون‌گرایی در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[قرض‌الحسنه در سیره پیامبر خاتم]]
رسول خدا {{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کناره‌گیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضت‌های شاق [[نهی]] می‌کرد و می‌فرمود: "[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست"<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>.
* [[قناعت در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[مساوات در سیره پیامبر خاتم]]
[[رسول خدا]] {{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمی‌کرد. آن حضرت در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عده‌ای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزه‌دار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزه‌داران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و می‌خواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا {{صل}} به ایشان می‌فرمود: "من که خاشع‌ترین و متقی‌ترین شما هستم، [[نماز]] می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و نمی‌گیرم، می‌خندم و می‌گریم و ازدواج می‌کنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند"<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر. ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
* [[مشورت در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[مواسات در سیره پیامبر خاتم]]
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر می‌شد، کاری را برمی‌گزید که آسان‌تر و ساده‌تر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] می‌کرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمی‌کرد و از آن [[تجاوز]] نمی‌نمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمی‌کرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] می‌فرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمی‌پذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
* [[میهمان و میهمانی در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[نظم در سیره پیامبر خاتم]]
"[[تفکر]]" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمی‌داد و در همه امور تأمل و [[اندیشه]] می‌کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفره‌ای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا {{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زره‌اش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمین‌های وسیعی زیر [[سلطه]] او بود و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالی‌تر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] می‌داشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
* [[همسرداری در سیره پیامبر خاتم]]
 
* [[وفای به عهد در سیره پیامبر خاتم]]
[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] می‌خورد و همچون [[بندگان]] می‌نشست. به دست خود پای‌افزار خویش را پینه می‌زد و [[جامه]] خود را وصله می‌کرد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد. پرده‌ای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان می‌نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می‌آورم". آن حضرت با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود می‌راند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمی‌دانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
 
پیامبر {{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می‌خورد"<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.
 
[[رسول خدا]] {{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] می‌کرد و از ناپسندی‌هایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام می‌دادند، [[چشم]] می‌پوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشه‌ای از آن بول کرد. [[اصحاب]] می‌خواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا {{صل}} فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است<ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
 
رسول خدا {{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد. چون وارد مجلس می‌شد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود می‌نشست<ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانه‌ای وارد مجلس می‌شد، آن حضرت را نمی‌شناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] می‌گوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را می‌دیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند چنین کاری را خوش نمی‌دارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} خود می‌فرمود: "همچون [[بندگان]] [[خوراک]] می‌خورم و چون بندگان می‌نشینم که همانا من بنده‌ام"<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و می‌فرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است"<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.
 
هنگامی که سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار می‌کرد و یا اگر آن فرد نمی‌پذیرفت، می‌فرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش"<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.
 
آن حضرت می‌فرمود: "پنج کار را ترک نمی‌کنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی‌پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله می‌کرد و پای افزار خویش را پینه می‌زد و گوسفندان را خود می‌دوشید و با [[غلامان]] هم‌غذا می‌شد و بر [[زمین]] می‌نشست و بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانه‌اش را از بازار تهیه و به سوی خانواده‌اش حمل می‌کرد و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] می‌نمود و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را می‌کشید و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] می‌شد، آن را کوچک نمی‌شمرد، هر چند خرمایی پوسیده می‌بود و مخارج زندگی‌اش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.
 
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمی‌شد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمی‌گرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] می‌کرد. با تنگدستان می‌نشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] می‌گذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] می‌گرفت و به آنان [[نیکی]] می‌کرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] می‌کرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] ‌نمی‌داد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است درباره‌شان روا نمی‌داشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته می‌شد، او را کمک می‌کرد. آب وضوی شبش را خود تهیه می‌نمود و هنگام نشستن تکیه نمی‌کرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک می‌نمود و با دست خود گوشت [[خرد]] می‌کرد<ref>ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.
 
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعه‌ای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام می‌داد. [[عایشه]] می‌گفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید و کارهای خود را انجام می‌داد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: "می‌دانم که شما کار مرا انجام می‌دهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند"<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.
 
آن حضرت [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده‌رو بود. [[مزاح]] می‌کرد، ولی جز سخن [[حق]]، چیزی نمی‌گفت<ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] می‌کرد تا [[عظمت]] و بزرگی‌اش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواسته‌های خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] می‌دید، با شوخی کردن او را مسرور می‌ساخت و می‌فرمود: "خداوند کسی را که با تُرش‌رویی با برادرانش روبه‌رو شود، [[دشمن]] می‌دارد"<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.
 
آن حضرت راست‌گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.
 
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را [[تخفیف]] می‌داد و زود تمام می‌کرد و به او می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل می‌شد، بدو [[احترام]] می‌کرد و او را بر تشک خود می‌نشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.
 
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامن خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که [[کودک]] همان جا ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد می‌کشیدند، ولی حضرت آنها را [[نهی]] می‌نمود و [[صبر]] می‌کرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان می‌برد<ref>ر. ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیف‌ترین افراد را می‌گرفت. [[زن]] سیاه‌پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]] {{صل}} را انجام می‌داد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا {{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا {{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.
 
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشنده‌تر و با گذشت‌تر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار می‌داد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا {{صل}} می‌فرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمی‌افزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref>
 
==سیره اخلاقی پیامبر خاتم در [[جنگ]]==
===[[شجاعت]]===
[[دلیری]] و بی‌باکی [[پیامبر اسلام]] برای [[دوستان]] و [[دشمنان]] ایشان آشکار است. تلاش سیزده ساله [[پیامبر]] و [[تبلیغ دین]] جدید خود هنگام [[نبرد]]، نشان دهنده شهامتی والاست. همه [[مسلمانان]] صدر اسلام از شجاعت آن بزرگوار یاد کرده‌اند. [[انس بن مالک]]، یکی از [[یاران پیامبر]] اعظم{{صل}} می‌گوید: «[[پیامبر خدا]]، زیباترین و بخشنده‌ترین و شجاع‌ترین [[مردم]] بود»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
همو در توصیف شجاعت پیامبر خاطره‌ای بیان می‌کند: شبی مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار [[وحشت]] شدند. عده‌ای از مردم، به طرف صدا [[حرکت]] کردند. پیامبر که پیش‌تر از آنها به طرف صدا رفته بود، در حالی که سوار بر اسب برهنه [[ابوطلحه]] بود و [[شمشیر]] به دوش برمی‌گشت، آن عده را دید و فرمود: «نترسید، نترسید»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
جرئت پیامبر خدا{{صل}}، قوت [[قلبی]] برای تمام [[یاران]] بود. آنان در [[سختی]] [[کارزار]]، همواره به آن حضرت [[متوسل]] می‌شدند و از [[اقتدار]] و بی‌باکی ایشان [[روحیه]] می‌گرفتند. دلاورمردی همچون علی{{ع}} از شجاعت پیامبر [[خدا]] چنین یاد می‌کند: چون کارزار دشوار می‌شد، ما خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نگاه می‌داشتیم [و او را سپر خود می‌کردیم]، چنان که هیچ یک از ما از وی به [[دشمن]] نزدیک‌تر نبود<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
 
[[سید رضی]]، گردآورنده [[نهج البلاغه]] درباره این [[سخن امام علی]]{{ع}} چنین می‌نویسد: معنای آن این است که چون [[بیم]] از دشمن بسیار بود و اژدهای جنگ دهان می‌گشود، مسلمانان به رسول خدا{{صل}} [[پناه]] می‌بردند و از او می‌خواستند تا خود، دست به جنگ بگشاید. در این هنگام، به [[برکت]] پیامبر، خدا [[پیروزی]] بر آنان می‌فرستاد و بیمی را که داشتند، با [[رسول]] می‌گشاد<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
 
[[براء بن عازب]]، همان [[کلام امام]] را بر زبان آورده و گفته است: [در جنگ،] [[شجاع]] کسی بود که جرئت می‌کرد با [[پیامبر خدا]] هم ردیف شود<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۶۲۱.</ref>. حضور پررنگ حضرت در لحظه‌های دشوار [[نبرد]]، در همه [[غزوه‌ها]] دیده شده است. در [[جنگ بدر]] که [[مسلمانان نخستین]] [[غزوه]] را با کمترین ساز و کار [[جنگی]] [[تجربه]] می‌کردند، [[رسول خدا]]{{صل}} با رزمی چشم‌گیر، [[دشمن]] را در هم نوردید. [[امام علی]]{{ع}} این [[حماسه]] را [[زیبا]] به تصویر می‌کشد: در جنگ بدر، ما به [[پیامبر]] [[پناه]] می‌بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیک‌تر بود و در آن [[روز]]، از همه ما [[شجاعت]] بیشتری نشان داد<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
[[عمر بن خطاب]] می‌گوید: «وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}<ref>«زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند» سوره قمر، آیه ۴۵.</ref> نازل شد، من می‌گفتم: کدام جمع به [[جنگ]] پشت و [[فرار]] می‌کنند؟ چون روز [[بدر]] شد، پیامبر را دیدم که [[لباس]] جنگ پوشیده و در [[حرکت]] و جنب و [[جوش]] است و می‌گوید: {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}؛ پس دانستم [[خداوند]] به زودی [[کافران]] را [[شکست]] می‌دهد»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵.</ref>.
 
در [[جنگ احد]]، حدود هفتاد نفر از بهترین [[یاران پیامبر]] به [[شهادت]] رسیدند و [[دنیاخواهان]] و انسان‌های [[ترسو]] نیز فرار را بر [[دفاع از پیامبر]] ترجیح دادند. گروهی از فراریان تا منطقه [[اعوص]] که از [[مدینه]] هم دورتر بود، فرار کردند و تا سه روز آنجا ماندند. وقتی [[یاران]] فرار کردند، تنها چند نفر برای [[حفاظت]] پیامبر بر جا ماندند. امام علی{{ع}} و [[ابودجانه]] که از فداییان حضرت بودند، تا پایان نبرد از حضرت دور نشدند. در این جنگ، پیامبر گذشته از [[فرماندهی نبرد]]، گاه تن به تن نیز [[مبارزه]] می‌کرد. [[ابن سعد]] درباره این مبارزه چنین گفته است: [[اُبَی بن خلف]] در بدر [[اسیر]] شد. او وقتی فدیه خود را پرداخت، به پیامبر گفت: اسبی دارم که هر روز سه صاع ذرت برایش می‌ریزم و امیدوارم که روی همان اسب تو را بکشم. پیامبر فرمود: چنین نیست، بلکه من تو را به [[خواست خداوند]]، در حالی که پشت آن اسب سوار هستی، خواهم کشت. در [[روز]] [[احد]]، ابی بر همان اسب سوار شد و نزدیک [[پیامبر]] آمد. بعضی از [[مسلمانان]] راه را بر او بستند. پیامبر فرمود: کنار باشید، کنار باشید و زوبین<ref>زوبین: نیزه کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگ‌های قدیم آن را بر روی دشمن پرتاب می‌کردند. لغت‌نامه دهخدا، مدخل زوبین.</ref> را به سوی او پرتاب کرد، ولی زوبین فقط یکی از دنده‌های او را [[شکست]] و او کشان کشان بر [[یاران]] خود بازگشت. یارانش او را کمک کردند و در راه بازگشت از احد در میان راه مُرد.
 
[[سعید بن مسیب]] می‌گوید: [[خدا]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> را درباره [[حمله]] پیامبر به او نازل کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] در [[جنگ احد]] تا آخرین لحظه [[نبرد]] در میدان حضور داشت و با [[شجاعت]] تمام ایستاد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref> و زخم‌های بی‌شماری به صورت [[مبارک]] ایشان وارد آمد<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref>.
 
همچنین هنگامی که مسلمانان در [[جنگ حنین]] محاصره شدند، بیشتر آنان پس از مقاومتی اندک [[فرار]] کردند و پیامبر و چند تن از یاران، بدون هراسی، برابر [[دشمنان]] ایستادند<ref>غزوات رسول اللّه{{صل}}، ص۱۱۲.</ref>. [[طبری]]، [[تاریخ‌نگار]] نامدار در توصیف جنگ حنین می‌نویسد: «در آن روز کسی [[شجاع‌تر]] از پیامبر و بر دشمنان سخت‌تر از آن حضرت دیده نشد»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، ج۴، ص۱۵۱.</ref>. حضور پیامبر خدا در ۲۷ [[غزوه]] و اعزام ۵۶ [[سپاه]]<ref>نک: غزوات رسول اللّه{{صل}}، صص ۳۸-۱۲۷.</ref> در طول ده سال، شجاعت و [[بی‌باکی]] وی را در لحظه‌های حساس نشان می‌دهد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۱.</ref>.
 
===[[شکیبایی]]===
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>.
 
میدان [[جنگ]]، از مهم‌ترین عرصه‌های [[صبر]] است. اگر [[رزمندگان]] [[سختی‌ها]] را به [[جان]] بخرند و [[شکیبایی]] ورزند، سرانجام طعم شیرین [[پیروزی]] را خواهند چشید. پیروزی در [[نبرد]]، به [[ابزار جنگی]] بستگی ندارد. آنچه می‌تواند امکانات نظامی [[دشمن]] را از کار بیندازد، [[امور معنوی]] است. [[پیامبر خدا]] همواره می‌فرمود: همانا پیروزی با صبر همراه است و [[گشایش]] با [[گرفتاری]]. را [[راستی]] که با هر [[دشواری]]، آسانی است<ref>بحارالانوار، ج۷۷، ص۸۸، ح۲.</ref>.
 
[[پروردگار]] [[یکتا]] در [[قرآن کریم]]، بارها [[مسلمانان]] را به صبر سفارش می‌کند و به اثرگذاری این عنصر در [[فتوحات]] پیش از [[اسلام]]، اشاره دارد. نبرد [[طالوت]] با [[جالوت]]، یکی از داستان‌های مهم [[قرآنی]] است. هنگامی که بخشی از [[سپاه]] یکتاپرست، فزونی سپاه جالوت را دیدند، به خود لرزیدند و [[ترس]] بر آنان چیره گشت. گروهی از [[مؤمنان]] به آنان گفتند: {{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref>. سپس [[سپاهیان]] طالوت [[دعا]] کردند و از [[خدا]] چنین خواستند: {{متن قرآن|رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ}}<ref>«پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گام‌های ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.</ref>.
 
چون [[لشکر]] [[توحید]]، صبر پیشه کرد، خدا [[رعب]] و [[وحشت]] را برای دل‌های [[مشرکان]] به ارمغان آورد و جالوتیان [[شکست]] سنگینی را پذیرفتند. [[همراهی]] صبر با پیروزی، در همه عرصه‌های [[زندگی]] کاربرد دارد، ولی در جنگ [[ضرورت]] صبر، خود را بیشتر می‌نمایاند. بنابراین، اگر [[فرماندهان]] و سپاهیان بخواهند قله‌های بلند پیروزی را فتح کنند، باید شکیبایی را بیاموزند. آیه‌های بسیاری بر این مهم تکیه دارد<ref>نک: سوره آل عمران، آیه ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۴۶؛ سوره انفال، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۷؛ سوره سجده، آیه ۲۴؛ سوره فصلت، آیه ۳۵ و....</ref>.
 
[[پیامبر خدا]]، در برابر همه [[دشواری‌ها]]، [[صبر]] پیشه کرد. در [[دوران حضور]] در [[مکه]]، بی‌مهری‌های اطرافیان و [[دشمنان]] را به [[جان]] خرید و هرگز از دایره صبر، قدمی فراتر ننهاد. [[اسماعیل بن عیاش]] آن حضرت را چنین توصیف می‌کند: «پیامبر خدا در برابر [[گناهان]] (و خطاهای) [[مردم]] از همه شکیباتر بود»<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸.</ref>.
 
[[دشمنان اسلام]] در مکه، بسیار [[پیامبر]] را آزردند. [[ابولهب]] در [[بازار]] ذوالمجاز، در پی پیامبر [[حرکت]] می‌کرد و آن قدر سنگ به پای برادرزاده‌اش زد که قوزک و ساق پای ایشان خونی شد، ولی محمد{{صل}} در راه [[دین]]، [[شکیبایی]] ورزید و هیچ سخنی بر زبان نراند<ref>ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الأحادیث والآثار، ج۸، ص۴۴۲، ح۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} جسارت‌های بی‌شمار [[کافران]] [[قریش]] و [[مشرکان]] را [[تحمل]] کرد تا سرانجام [[خدا]] به او در فتح بزرگ مکه [[یاری]] رساند.
 
آن حضرت پیش از هر [[نبرد]]، برای [[مسلمانان]] [[سخنرانی]] و نکته‌هایی را یادآوری می‌کرد. سفارش به شکیبایی و [[پرهیزکاری]] را می‌توان جزو سفارش‌های مشترک پیامبر در همه [[نبردها]] و اعزام سریّه‌ها دانست. وقتی [[خاتم الانبیا]]، در [[جنگ احد]] صف‌ها را [[منظم]] کرد، در برابر [[سپاه]] ایستاد و فرمود: شما امروز در آستانه [[پاداش]] و ذخیره [خیر] هستید و این پاداش برای کسانی است که خود را بر شکیبایی، [[یقین]]، [[کوشش]] و [[شادابی]] [[عادت]] دهند؛ زیرا [[جنگ]]، بسیار بدمنظر است و کم‌اند کسانی که بر جنگ شکیبایی می‌ورزند.... پس کارهای خود را با شکیبایی بر [[جهاد]] آغاز کنید<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۲۵.</ref>.
 
در [[غزوه حمراء الاسد]] که یک [[روز]] پس از [[احد]] رخ داد، دوباره به سپاه خویش چنین فرمود: «[[تقوای الهی]] و صبر را پیشه کنید»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۹۴.</ref>. در [[سال پنجم هجرت]]، [[غزوه خندق]] روی داد. پس از [[آگاهی پیامبر]] از حرکت [[احزاب]] به سوی [[مدینه]]، آن حضرت مسلمانان را جمع و با آنان درباره جهاد [[رایزنی]] کرد سپس چنین فرمود: «اگر [[شکیبایی]] و [[پرهیزکاری]] کنید، [[پیروز]] خواهید شد»<ref>مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۳۳.</ref>.
 
همچنین در همه سریّه‌ها، سفارش به شکیبایی، از سفارش‌های مهم آن حضرت بود. برای نمونه، در سریّه [[عبداللّه بن جحش]]، [[پیامبر]] به او نامه‌ای داد و فرمود: همراه سپاهیانت [[حرکت]] کن و چون به فلان مکان رسیدی، [[نامه]] را بگشا و به دستورهای آن عمل کن. او وقتی به مکان [[موعود]] رسید، نامه را گشود. در آن چنین نوشته شده بود: از سوی محمد [[فرستاده خدا]]. بر شما باد [[تقوای الهی]]. به [[یاری خدا]] حرکت کنید تا به [[نخله]] برسید. آنجا دو [[روز]] بمانید و اگر با [[دشمن]] روبه رو شدید، [[صبر]] را پیشه خود سازید<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول{{صل}}، ج۲، ص۶۹۹.</ref>.
 
همه [[کوشش]] پیامبر این بود که از [[جنگ]] بپرهیزد و اگر از جنگ گریزی نبود، تقوای الهی و صبر پیشه می‌کرد. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} در این باره می‌فرماید: [[آرزوی دیدار]] با دشمن را نداشته باشید (طالب جنگ نباشید)، ولی اگر با آنان در [[نبرد]] روبه رو شدید، شکیبایی ورزید<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۳.</ref>. آن حضرت، گذشته از آنکه [[یاران]] خویش را به بهره‌مندی از چنین صفت‌هایی سفارش می‌کرد، خود نیز در میدان [[پیکار]]، [[شکیبا]] و [[پرهیزکار]] بود.
 
[[حضرت محمد]]{{صل}} به قدری [[صبور]] بود که در سخت‌ترین شرایط [[جنگ احد]] و [[شهادت]] بسیاری از یاران و [[فرار]] بیشتر [[مسلمانان]]، حاضر نشد حتی [[دشمنان]] خویش را [[نفرین]] کند و بر این همه بی‌مهری‌ها و [[خشونت‌ها]] صبر کرد و تنها گفت: «بار خدایا! [[قوم]] مرا بیامرز؛ زیرا آنها [[نادان]] هستند»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۱۷.</ref>.
 
یکی دیگر از نشانه‌های [[بردباری]] ایشان، صبر هنگام تقسیم [[غنیمت‌های جنگی]] است. گاهی [[نادانان]] دنیادوست، برای دریافت [[غنیمت]] بیشتر، حتی به پیامبر [[جسارت]] می‌کردند، ولی آن حضرت صبر می‌کرد. در [[جنگ حنین]] که در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] رخ داد، مسلمانان غنیمت‌های بسیاری به دست آوردند. [[پیامبر خدا]] میان مسلمانان حاضر در نبرد، [[غنایم]] را تقسیم کرد. حتی به برخی تازه مسلمانان یک صد شتر داد. [[مسلمانان]] دور حضرت جمع شدند. بر اثر فزونی [[جمعیت]]، کار به جایی رسید که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[پناه]] درختی قرار گرفت. با این [[حال]]، [[لباس]] رویین حضرت را کشیدند و بردند. بر اثر فشار جمعیت، کمر [[پیامبر]] زخمی شد و آنها همچنان تقاضایشان را مطرح می‌کردند. پیامبر بر این همه بی‌مهری‌ها [[صبر]] کرد و تنها به آنها فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر نزد من به اندازه درخت‌های [[سرزمین تهامه]]، [[اموال]] و کالا باشد، همه را بین شما تقسیم می‌کنم<ref>کحل البصر، صص ۱۵۴ و ۱۵۵.</ref>.
 
سرانجام درخت [[صبر حضرت]] به بار نشست و میوه [[پیروزی]] بر [[مشرکان]]، کام خداجویان را شیرین کرد و ندای [[توحید]] در [[سرزمین حجاز]] طنین انداز شد. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: «کسی که بر مرکب صبر نشیند، به خط پایان پیروزی رسد»<ref>میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۶۵، ح۱۰۰۶۹.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۵.</ref>
 
===[[توکل]]===
{{متن قرآن|وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«و اگر بمیرید یا کشته شوید بی‌گمان نزد خداوند، گردتان می‌آورند * پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۸-۱۵۹.</ref>.
کسی که به خدا [[یقین]] و [[اطمینان]] [[راستین]] داشته باشد، امور خویش را به او واگذار می‌کند و توکل، ناشی از [[نیرومندی]] یقین است<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۳۶.</ref>. [[پیامبران]] کسانی‌اند که [[خداوند]] یقین را به آنان ارزانی داشته است<ref>{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}} «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> و کسی که [[یقین]] دارد، به [[حقانیت]] [[خدا]]، [[راستی]] [[مرگ]]، [[رستاخیز]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] [[اطمینان]] دارد. بنابراین، می‌داند که تنها خدا امور را سامان می‌دهد و بدون [[ترس از مرگ]]، در برابر [[دشمنان]] می‌غرد و می‌خروشد.
 
[[پیامبر خدا]]، [[تفسیر]] [[توکل]] را از [[جبرئیل]] پرسید. جبرئیل چنین گفت: معنای توکل این است که [[انسان]] یقین کند به اینکه [[سود]] و [[زیان]] و [[بخشش]] و [[حرمان]] به دست [[مردم]] نیست و باید از آنها [[ناامید]] بود و اگر بنده‌ای به این مرتبه از [[معرفت]] برسد، جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی [[امیدوار]] نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم [[طمع]] به کسی نداشته باشد. این، همان توکل بر خداست<ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۳۸، ح۲۳.</ref>.
 
شاید بتوان مهم‌ترین ریشه [[شجاعت پیامبر]] و [[دلیری]] آن حضرت را یقین و توکل ایشان دانست؛ زیرا نیرومندترین مردم، کسی است که به خدا توکل کند<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۴۵.</ref>. [[صحابه پیامبر]] هنگام [[سختی‌ها]] و شنیدن خبرهای ناگوار، این جمله را بارها از آن حضرت شنیده بودند: {{متن حدیث|حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ}}؛ «[[خداوند]] ما را کفایت می‌کند و اوست که بهترین کارساز است»<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۱۰۰.</ref>.
 
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: در [[جنگ ذات الرقاع]]، پیامبر خدا در کنار دره‌ای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت. مردی از [[مشرکان]] به نام غورث که متوجه شد [[یاران پیامبر]] از او دور افتاده‌اند و [[منتظر]] بند آمدن سیل هستند، به هم رزمان خود گفت: من محمد را می‌کشم. آمد و به روی پیامبر خدا [[شمشیر]] کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟ [[پیامبر]] فرمود: «همان کسی که [[پروردگار]] من و توست».
 
در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی [[زمین]] افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: «ای غورث! کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟» عرض کرد: [[بخشندگی]] و آقایی تو ای محمد! [[پیامبر]] او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به [[خدا]] قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۷۱؛ کافی، ج۸، ص۱۲۷، ح۹۷.</ref>.
[[رسول گرامی اسلام]] به این نکته [[یقین]] داشت که اگر تمام [[دنیامداران]] بخواهند با [[اسلام]] و [[مسلمانان]] بجنگند و خدا نخواهد، دنیامداران [[شکست]] خواهند خورد. [[توکل]] کننده، تنها از خدا می‌ترسد و از غیر او نمی‌هراسد.
 
اگر ما مسلمانان [[دین خدا]] را [[یاری]] کنیم و در [[دین‌داری]] محکم بایستیم، هیچ [[تحریم]] و حمله‌ای نمی‌تواند مسلمانان را نابود کند و [[دشمنان]] با همه ابزارهای [[جنگی]] خویش، محکوم به شکستند؛ زیرا [[خداوند]] به [[یاری‌کنندگان]] دینش کمک می‌کند. [[پروردگار]] [[یکتا]] در [[آیه]] ۱۶۰ [[آل عمران]]، این مژده را به مسلمانان داده است: {{متن قرآن|إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۹.</ref>
 
===[[مهربانی]]===
{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. با مراجعه به [[تاریخ]] و بررسی [[جنگ‌های پیامبر]] خدا، درمی‌یابیم که [[تحمل]] این [[نبردها]]، سخت‌گیری‌ها و خشونت‌های ظاهری بر [[دوست]] و [[دشمن]] دشوار بوده است. آیه‌های آخر [[سوره]] [[برائت]] - که آخرین [[آیات]] نازل‌شده هستند - به این [[شبهه]] پاسخ می‌دهند. این [[آیه‌ها]]، مجموعه‌ای از [[احکام]] سخت خداوند بر [[کافران]] و [[مشرکان]] است. [[حق تعالی]] در آیه ۱۲۸، [[فلسفه]] این سخت‌گیری‌ها را چنین بیان می‌کند: [[پیامبر خدا]] فردی است که از جمع خود شما برخاسته است. بنابراین، از دردها و [[مشکلات]] شما [[آگاه]] است.... او نه تنها از [[ناراحتی]] شما [[مردم]] (اعم از [[مشرکان]] و [[مسلمانان]]) [[خشنود]] نمی‌شود، بلکه بی‌تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنج‌های شما [[رنج]] می‌برد و اگر [[اصرار]] بر [[هدایت]] شما و جنگ‌های طاقت‌فرسای پرزحمت دارد، آن هم برای [[نجات]] شما، برای رهایی‌تان از چنگال [[ستم]] و [[گناه]] و [[بدبختی]] است. او سخت به هدایت شما علاقه‌مند است و به آن [[عشق]] می‌ورزد. اگر [[پیامبر]] هر گونه دستور طاقت‌فرسایی را می‌دهد، (مانند گذشتن از بیابان‌های طولانی و سوزان در فصل تابستان یا [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] برای [[جنگ تبوک]]) آن هم نوعی [[محبت]] و [[لطف]] از ناحیه اوست<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۸، صص ۲۰۶-۲۰۸ تلخیص.</ref>.
 
نمونه آشکار [[مهربانی پیامبر]] در [[جنگ‌ها]] را می‌توان در [[غزوه حدیبیه]] یافت. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: چون [[قریش]] آمدند و پیامبر از دور آنان را دید، فرمود: وای بر قریش! [[جنگ]] آنان را بیچاره کرد! چرا مرا با [[عرب]] واگذار نمی‌کنند؟ اگر من راست می‌گویم، [[پادشاهی]] را با [[پیامبری]] به سمت آنان می‌آورم و اگر [[دروغ]] می‌گویم، گرگ‌های عرب مرا کفایت می‌کنند و [[حاجت]] به قریش نیست. امروز اگر چیزی را از من بخواهند که [[خدا]] را ناخوش نباشد، قبول خواهم کرد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۱۱.</ref>.
 
«از این کلمات، نهایت [[عطوفت]] [[پیغمبر]] {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و [[رقت]] آن حضرت از [[بیچارگی]] و [[استیصال]] آنان دانسته می‌شود. او با آن همه [[دشمنی‌ها]]، نگاه [[دشمنی]] به قریش نمی‌کند، بلکه با نهایت [[مهربانی]] به آنها می‌نگرد»<ref>تاریخ پیامبر اسلام{{صل}}، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
 
در [[جنگ خیبر]]، [[حضرت علی]]{{ع}} گروهی از [[یهودیان]] را [[اسیر]] کرد. [[صفیه]]، دختر [[حی بن أخطب]] در جمع [[اسیران]] بود. [[امام علی]]{{ع}} او را به [[بلال حبشی]] سپرد و به او فرمود: «این بانو را به دست هیچ کس جز [[رسول خدا]]{{صل}} نسپار تا آن حضرت هر نظری دارد، بفرماید». [[بلال حبشی]] او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} برد و هنگام بردن، او را از محل کشته شدن [[اقوام]] و بستگانش عبور داد. [[صفیه]] از دیدن آن منظره، به قدری [[اندوهگین]] شد که نزدیک بود [[جان]] بسپرد. [[پیامبر]] پس از [[آگاهی]] از این جریان، بسیار ناراحت شد و [[بلال]] را [[سرزنش]] کرد و فرمود: «ای بلال! مگر رحم و [[عاطفه]] از تو سلب شده است؟»<ref>کحل البصر، ص۲۶۸.</ref>.
 
[[پیامبر خدا]] با همه [[انسان‌ها]] [[مهربان]] بود. ازاین رو، آن [[بزرگوار]] را {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> نامیده‌اند. [[پیامبری]] که با [[دشمنان]] خویش مهربان بود، طبیعی است که با [[مؤمنان]] مهربان‌تر باشد. [[انس بن مالک]] می‌گوید:
[[اخلاق پیامبر]] [[خدا]] چنین بود که هرگاه یکی از [[اصحاب]] خود را سه [[روز]] نمی‌دید، جویای حالش می‌شد. اگر به [[مسافرت]] رفته بود، برایش [[دعا]] می‌کرد و اگر در [[شهر]] بود، به دیدنش می‌شتافت و اگر [[بیمار]] بود، به عیادتش می‌رفت<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۷، ح۱۳۳.</ref>.
در یکی از [[غزوه‌ها]]، حضرت در [[حال]] [[نماز خواندن]] بود. چند سوار رسیدند و از [[یاران پیامبر]]، سراغ آن حضرت را گرفتند و برای پیامبر دعا کردند و گفتند: [[سلام]] ما را به ایشان برسانید. اگر [[عجله]] نداشتیم، [[منتظر]] می‌ماندیم تا ایشان را [[زیارت]] کنیم و رفتند. وقتی سلام آنها را به پیامبر رسانیدند، حضرت [[خشمگین]] شد و فرمود: «سوارانی بر شما گذر می‌کنند و سراغ مرا می‌گیرند و برای من سلام می‌فرستند، ولی شما برای آنان غذا نمی‌آورید [و به مهمان [[احترام]] نمی‌گذارید]؟»<ref>الکافی، ج۶، ص۲۷۵، ح۱.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۲.</ref>
 
===[[پایداری]]===
{{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر، پایداری در راه خداست. پایداری ایشان در [[گسترش اسلام]] و شکوفایی [[دین]]، اثرگذار بود. سیزده سال پایداری در [[مکه]] و [[تحمل]] سختی‌های طاقت‌فرسای آن دوران و ده سال پایداری در برابر جنگ‌های تحمیلی [[کافران]] و [[مشرکان]] و [[شیطنت]] [[اهل کتاب]] و [[منافقان]]، سبب شد [[ایستادگی]] [[پیامبر]]، [[نیکو]] به تصویر کشیده شود.
 
آن حضرت دوره‌های سخت و دشوار را [[تحمل]] کرد. چه بسیار افرادی که ابتدا [[اسلام]] را پذیرفتند، ولی در ادامه از [[پایداری]] در برابر [[مشکلات]] بعدی بازماندند. ازاین رو، [[قرآن]] اعتراف به [[توحید]] را لازم می‌شمارد، ولی کافی نمی‌داند؛ زیرا اگر این توحید با [[استقامت]] همراه شود، [[پیروزی]] و [[نصرت الهی]] سرازیر خواهد شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}}<ref>«فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید * به پذیرایی از سوی آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۲.</ref>.
 
مهم‌ترین عرصه پایداری، میدان [[کارزار]] است. آن هنگام که [[سختی‌ها]] از هر سو به [[سپاه]] [[هجوم]] آورد و راه [[فرار]] هموار شود، کمتر کسی را می‌توان [[پایدار]] یافت. در [[جنگ احد]] که مشرکان بخشی از [[یاران]] [[سپاه اسلام]] را محاصره کردند و بسیاری نیز گریختند، [[پیامبر اسلام]] تا آخرین لحظه [[نبرد]]، میدان [[جنگ]] را رها نکرد و به [[پیکار]] خویش ادامه داد. حضرت، در [[جنگ احزاب]] ([[خندق]]) به ویژه پس از [[خیانت]] [[یهود]]، [[مسلمانان]] [[ناامید]] و خسته را به پایداری [[دعوت]] و تا لحظه پیروزی نهایی، [[استوار]] [[مقاومت]] کرد. همچنین در [[جنگ حنین]] و هنگام [[شکست]] تلخ مسلمانان در آغاز کار، [[رسول خدا]]{{صل}} تنها با چند تن از یاران خویش توانست جنگ را به سود مسلمانان [[تغییر]] دهد و [[آتش]] [[مبارزه]] را بیفروزد. هنگامی که فراریان [[مسلمان]] [[پایداری]] حضرتش را دیدند، بازگشتند و زیر نظر آن حضرت [[نبرد]] کردند. اگر پایداری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از ابتدای [[نزول وحی]] تا هنگام [[رحلت]] نبود، امروز حتی نامی از [[اسلام]] نیز نبود.
 
[[جنگ احد]] در [[سال سوم هجرت]] با [[تهاجم]] سه هزار نفر از [[نظامیان]] [[قریش]] شکل گرفت. این [[جنگ]] را از جنبه‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. می‌دانیم که [[مسلمانان]] ابتدا جانانه [[مقاومت]] کردند و حماسه‌ای درخشان آفریدند، ولی پس از [[نافرمانی]] گروهی از مسلمانان، [[سپاه اسلام]] در آستانه [[شکست]] قرار گرفت. در این [[زمان]]، [[سربازان]] بسیاری یا به [[شهادت]] رسیدند یا [[پیامبر]] را رها و [[فرار]] کردند. [[ابن سعد]] در الطبقات الکبری در این باره چنین می‌نویسد: پس از [[سستی]] و نافرمانی بخشی از [[سپاه مسلمانان]]، [[مشرکان]]، بسیاری از مسلمانان را کشتند و گروه انبوهی از مسلمانان گریختند، ولی پیامبر پایداری کرد و آن حضرت چندان تیر انداخت که کمانش شکسته شد. پس بنای سنگ انداختن نهاد و مگر گروه اندکی از [[یاران]] که چهارده تن بودند، چندان پایداری کردند که توانستند حملات را از پیامبر دفع کنند (هفت نفر از [[مهاجران]] و هفت نفر از [[انصار]]). مشرکان توانستند پیامبر را مجروح کنند، چنان که دندان‌های پیشین<ref>از امام باقر{{ع}} روایت شده که تنها صورت و گونه‌های پیامبر زخمی شد و دندان ایشان نشکسته و آن حضرت با دندان‌های سالم از دنیا رفت. نک: بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref> او شکسته و پیشانی و گونه‌هایش زخمی شد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.
 
پیامبر در این جنگ بسیار آسیب دید و این، نشان‌دهنده مقاومت ایشان است. جنگ احد با شهادت و جراحت گروه بسیاری از مسلمانان پایان یافت. مسلمانان شب به [[مدینه]] بازگشتند و تا صبح به مداوای زخمی‌ها پرداختند. [[روز]] بعد، پیامبر [[نماز صبح]] را به [[جماعت]] در [[مسجد]] خویش بر پا کرد و به [[بلال]] فرمود مسلمانانی را که در جنگ احد حاضر بودند، برای تعقیب [[دشمنان خدا]] فرا بخواند. او نیز با صدای بلند [[مسلمانان]] را فرا خواند. این [[حرکت]] نظامی [[پیامبر]]، به [[غزوه حمراء الاسد]]<ref>حمراء الاسد، نام مکانی در هشت کیلومتری مدینه، در راه عقیق است. پیامبر در این غزوه تا این مکان دشمن را تعقیب کرد و بازگشت. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۱.</ref> [[شهرت]] یافت و در کتاب‌های [[سیره]] به آن اشاره شده است. برای نمونه چنین آمده است: پیامبر برای [[ترساندن]] [[مشرکان]] بیرون رفت تا آنها برنگردند و [[گمان]] کنند مسلمانان [[قوه]] و نیرو دارند و آنچه از جراحات به آنان رسیده، ایشان را [[سست]] نکرده است؛ حتی مشغول مداوای جراحات هم نشدند<ref>دحلان، السیره النبویه، ج۲، صص ۶۴ و ۶۵.</ref>.
 
«از این عبارات دانسته می‌شود آنان که بیرون رفته بودند، تنها همان مجروحان [[جنگ احد]] بودند. همچنین معلوم است در [[غزوه احد]] کسانی که در معرکه ماندند و [[جنگ]] کردند یا زود برگشتند، مجروح شده بودند، نه کسانی که در [[فرار]] مسابقه گذاشتند یا اصلاً در جنگ شرکت نداشتند»<ref>تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم{{صل}}، ج۲، ص۲۰۸.</ref>.
 
بر اساس آنچه گذشت، غزوه حمراء الاسد، [[نشانه]] [[پایداری]] [[پیامبر اسلام]] و مسلمانان در برابر [[دشمنان]] است. بی‌شک، آن حضرت در حالی در این [[غزوه]] شرکت کرد که هنوز زخم‌های پیشین التیام نیافته بود. [[تاریخ‌نگاران]] درباره وضعیت حضرت در این رزمایش چنین نوشته‌اند: آن حضرت از [[خانه]] بیرون شد، در حالی که رخسار زخمی و پیشانی شکافته و دندان‌ها شکسته و لب زیرین آماسیده و پوست زانوها کنده و شانه راست از ضربه ابن قَمیئه، آسیب دیده بود<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۷.</ref>. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} تمام سختی‌های [[پیکار]] با دشمنان را به [[جان]] خرید و [[ناملایمات]] داخلی و خارجی را تحمل کرد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۴.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سبک زندگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]
* [[سیره عبادی پیامبر خاتم]] ([[سیره معنوی پیامبر خاتم]])
* [[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تربیتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]]
* [[سیره علمی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]]
* [[سیره سیاسی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]]
* [[سیره فرهنگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره مدیریتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره نظامی پیامبر خاتم]]
* [[سیره قضایی پیامبر خاتم]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:88519034.jpg|22px]] [[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:سیره اخلاقی]]
[[رده:سیره پیامبر خاتم]]
۱۱۱٬۷۲۲

ویرایش