امام حسن مجتبی در زمان ابوبکر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==دوران ابوبکر و عمر==
== دوران ابوبکر و عمر ==
با [[رحلت]] جانسوز [[پیامبر عظیم الشأن اسلام]]، [[عصر رسالت]] سپری و دوران [[امامت]]، به [[پیشوایی]] [[علی ابن ابی طالب]]{{ع}} که [[رسول اکرم]]{{صل}} وی را برای پذیرش مسئولیت‌های [[انقلاب]] [[الهی]] [[مبارک]] و [[رهبری الهی]] [[مسلمانان]]، تعیین کرده بود، آغاز شد. این [[مسئولیت‌ها]] را [[خداوند]] با مزید [[الطاف]] خود بدو عطا فرمود تا این انقلاب مبارک را از پنجه‌های [[جاهلیت]] برهاند و در [[سایه]] [[هدایت]] صحیح، به سوی کمال و [[شکوه]] و جلال پیش رود و از آن بهره‌مند گردد.
با رحلت جانسوز [[پیامبر عظیم الشأن اسلام]]، عصر رسالت سپری و دوران [[امامت]]، به [[پیشوایی]] [[علی ابن ابی طالب]]{{ع}} که [[رسول اکرم]]{{صل}} وی را برای پذیرش مسئولیت‌های [[انقلاب]] [[الهی]] [[مبارک]] و [[رهبری الهی]] [[مسلمانان]]، تعیین کرده بود، آغاز شد. این [[مسئولیت‌ها]] را [[خداوند]] با مزید [[الطاف]] خود بدو عطا فرمود تا این انقلاب مبارک را از پنجه‌های [[جاهلیت]] برهاند و در [[سایه]] [[هدایت]] صحیح، به سوی کمال و شکوه و جلال پیش رود و از آن بهره‌مند گردد.
[[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} [[دوران کودکی]] خویش را در [[زمان]] [[حیات]] رسول اکرم سپری کردند و ملاحظه کردیم که [[رسول خدا]]{{صل}} نه تنها با آنان بسان [[کودکان]] [[رفتار]] نمی‌کرد بلکه به عنوان دو [[شخصیت]] [[اسلامی]] که مسئولیت‌های [[رهبری]] بزرگی در انتظارشان بود با آنان برخورد داشت چنان‌که [[روایات]] فراوانی که از [[نبی اکرم]]{{صل}} رسیده به صراحت در این خصوص سخن گفته است.
دوران بالندگی و [[جوانی]] آن دو [[بزرگوار]] در سایه امامت پدر ارجمندشان و در شرایطی نابسامان نسبت به [[دولت اسلامی]] و [[اهل بیت]] [[نبوت]]، آغاز گردید؛ زیرا علی{{ع}} از عرصه [[رهبری سیاسی]] دور شده بود و کسانی به [[قدرت]] دست یافته بودند که در رهبری [[امت]]، هیچ‌گونه سهمی برای اهل بیت{{عم}} قائل نشده‌ و از سر [[حسد]] و نیز [[تحقیر]] [[جایگاه علی]]{{ع}} و موقعیت رهبری الهی او، [[خلافت]] را به خود اختصاص دادند.


پس از آن، [[خانه زهرا]]{{س}} مورد [[هجوم]] ناگهانی قرار گرفت و علی{{ع}} برای [[بیعت با ابو بکر]] به بند کشیده شد تا دولتی که از هر سو مورد [[تهدید]] خطرات بود، روی [[آرامش]] ببیند.
[[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} دوران کودکی خویش را در [[زمان]] [[حیات]] رسول اکرم سپری کردند و [[رسول خدا]]{{صل}} نه تنها با آنان بسان کودکان [[رفتار]] نمی‌کرد بلکه به عنوان دو [[شخصیت]] [[اسلامی]] که مسئولیت‌های [[رهبری]] بزرگی در انتظارشان بود با آنان برخورد داشت چنان‌که [[روایات]] فراوانی که از [[نبی اکرم]]{{صل}} رسیده به صراحت در این خصوص سخن گفته است.
در تمام این اوضاع و احوال، امام حسن و امام حسین{{عم}} ناظر [[دگرگونی]] حوادث و رخدادها بوده و می‌دیدند پس از [[مجد]] و عزّتی که در دوران جدشان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برخوردار بودند چگونه خود و اهل بیت [[پاک]] رسول خدا{{صل}} به [[خواری]] و [[ذلت]] کشیده شدند، در این برهه [[حضرت زهرا]]{{س}} و فرزندانش مواضع گوناگونی اتخاذ کردند و از همان راه و روش [[اسلامی]] که [[رسول خدا]] بر ایشان ترسیم فرموده بود و پس از [[وفات]] آن حضرت، به [[رسالت الهی]] ارتباط داشت، فراتر نرفتند. در اینجا به مواضعی که به [[امام حسن]]{{ع}} به ویژه و یا به وی و [[برادر]] بزرگوارش [[امام حسین]]{{ع}} ارتباط دارد، اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۷۸.</ref>


===[[حسنین]]{{عم}} و فدک‌===
دوران بالندگی و [[جوانی]] آن دو بزرگوار در سایه امامت پدر ارجمندشان و در شرایطی نابسامان نسبت به [[دولت اسلامی]] و [[اهل بیت]] [[نبوت]]، آغاز گردید؛ زیرا علی{{ع}} از عرصه [[رهبری سیاسی]] دور شده بود و کسانی به [[قدرت]] دست یافته بودند که در رهبری [[امت]]، هیچ‌گونه سهمی برای اهل بیت{{عم}} قائل نشده‌ و از سر [[حسد]] و نیز تحقیر جایگاه علی{{ع}} و موقعیت رهبری الهی او، [[خلافت]] را به خود اختصاص دادند.
پس از [[رحلت]] [[رسول]] مکرّم [[اسلام]]{{صل}} حوادثی رخ داد و مخالفان، [[قدرت]] را به دست گرفتند و با [[نصب]] [[ابو بکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، علی{{ع}} را از جایگاه طبیعی‌اش که [[خدای سبحان]] وی را شایسته آن قرار داده بود، دور ساختند و [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[نبی اکرم]]{{صل}} را از [[ارث]] پدر [[محروم]] و آن را [[غصب]] کردند و آن‌چه را رسول خدا{{صل}} در دوران [[زندگی]] به ملکیت [[زهرا]] درآورده بود از آن [[مخدّره]] [[مصادره]] کردند و بین او و ابو بکر پیرامون این‌ موضوع بحث و مناقشات فراوانی صورت گرفت تا آنجا که ابو بکر از آن بانو خواست برای [[اثبات]] مدعای خود [[شاهد]] بیاورد، [[فاطمه]]{{صل}} [[امیر مؤمنان]] و حسنین{{عم}} و [[ام ایمن]] را شاهد آورد ولی ابو بکر [[گواهی]] آنها را پذیرا نشد و از بازگرداندن [[حق]] زهرا{{س}} [[امتناع]] ورزید.


[[گواه]] گرفتن [[زهرای بتول]]{{س}}، حسنین{{عم}} را (با آنکه خود، به [[حکم]] [[آیه تطهیر]] [[معصوم]] تلقی می‌شد)، عملی بود که طبق [[احکام]] [[شرع مقدس اسلام]] و در برابر دیدگاه مسلمانان و با [[تأیید]] [[سرور]] [[اوصیاء]] [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} صورت پذیرفت. همه این امور کاملا دلالت بر [[شایستگی]] آن دو [[بزرگوار]] برای ادای گواهی و [[شهادت]] در چنین مناسبتی دارد، در صورتی که آنان در آن [[روز]] بیش از هفت سال نداشتند.
پس از آن، [[خانه زهرا]]{{س}} مورد هجوم ناگهانی قرار گرفت و علی{{ع}} برای بیعت با ابوبکر به بند کشیده شد تا دولتی که از هر سو مورد [[تهدید]] خطرات بود، روی [[آرامش]] ببیند.
سپردن نقش بارزی به امام حسن و امام حسین{{عم}} در چنین قضیه بزرگی، اتفاقی و جدای از ضوابطی که مواضع [[اهل بیت]]{{عم}} را [[نظام]] می‌بخشید نبود، بلکه در امتداد مواضع [[رسول اکرم]]{{صل}} نسبت به آن دو در جهت مهیاسازی و قرار دادن آن بزرگواران در جایگاه طبیعی و در سطح [[رهبری]] [[امت]]، تلقی می‌شد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۸۰.</ref>


===[[اعتراض]] به [[ابوبکر]]===
در تمام این اوضاع و احوال، امام حسن و امام حسین{{عم}} ناظر [[دگرگونی]] حوادث و رخدادها بوده و می‌دیدند پس از مجد و عزّتی که در دوران جدشان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برخوردار بودند چگونه خود و اهل بیت [[پاک]] رسول خدا{{صل}} به [[خواری]] و [[ذلت]] کشیده شدند، در این برهه [[حضرت زهرا]]{{س}} و فرزندانش مواضع گوناگونی اتخاذ کردند و از همان راه و روش [[اسلامی]] که [[رسول خدا]] بر ایشان ترسیم فرموده بود و پس از [[وفات]] آن حضرت، به [[رسالت الهی]] ارتباط داشت، فراتر نرفتند. در اینجا به مواضعی که به [[امام حسن]]{{ع}} به ویژه و یا به وی و [[برادر]] بزرگوارش [[امام حسین]]{{ع}} ارتباط دارد، اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۷۸.</ref>.
روزی [[حسن بن علی]]{{ع}} در [[کودکی]] بر [[ابو بکر]] وارد شد و وی بر فراز [[منبر]] سخن می‌گفت، حضرت بر او بانگ زد و با اعتراض به او، فرمود: از منبر پدرم پایین بیا. ابو بکر در پاسخ [[امام]] گفت: به [[خدا]]! راست گفتی، این منبر پدر توست نه منبر پدر من<ref>تاریخ الخلفاء سیوطی، ص۸۰، صواعق المحرقه، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۸۱.</ref>
 
== حسنین{{عم}} و فدک‌ ==
پس از رحلت [[رسول]] مکرّم [[اسلام]]{{صل}} حوادثی رخ داد و مخالفان، [[قدرت]] را به دست گرفتند و با [[نصب]] [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، علی{{ع}} را از جایگاه طبیعی‌اش که [[خدای سبحان]] وی را شایسته آن قرار داده بود، دور ساختند و [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[نبی اکرم]]{{صل}} را از [[ارث]] پدر [[محروم]] و آن را [[غصب]] کردند و آن‌چه را رسول خدا{{صل}} در دوران [[زندگی]] به ملکیت [[زهرا]] درآورده بود از آن مخدّره [[مصادره]] کردند و بین او و ابو بکر پیرامون این‌ موضوع بحث و مناقشات فراوانی صورت گرفت تا آنجا که ابو بکر از آن بانو خواست برای [[اثبات]] مدعای خود [[شاهد]] بیاورد، [[فاطمه]]{{صل}} [[امیر مؤمنان]] و حسنین{{عم}} و [[ام ایمن]] را شاهد آورد ولی ابو بکر [[گواهی]] آنها را پذیرا نشد و از بازگرداندن [[حق]] زهرا{{س}} [[امتناع]] ورزید.
 
[[گواه]] گرفتن زهرای بتول{{س}}، حسنین{{عم}} را (با آنکه خود، به [[حکم]] [[آیه تطهیر]] [[معصوم]] تلقی می‌شد)، عملی بود که طبق [[احکام]] [[شرع مقدس اسلام]] و در برابر دیدگاه مسلمانان و با [[تأیید]] [[سرور]] [[اوصیاء]] [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} صورت پذیرفت. همه این امور کاملا دلالت بر شایستگی آن دو بزرگوار برای ادای گواهی و [[شهادت]] در چنین مناسبتی دارد، در صورتی که آنان در آن [[روز]] بیش از هفت سال نداشتند.
 
سپردن نقش بارزی به امام حسن و امام حسین{{عم}} در چنین قضیه بزرگی، اتفاقی و جدای از ضوابطی که مواضع [[اهل بیت]]{{عم}} را [[نظام]] می‌بخشید نبود، بلکه در امتداد مواضع [[رسول اکرم]]{{صل}} نسبت به آن دو در جهت مهیاسازی و قرار دادن آن بزرگواران در جایگاه طبیعی و در سطح [[رهبری]] [[امت]]، تلقی می‌شد<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۸۰.</ref>.
 
== [[اعتراض]] به [[ابوبکر]] ==
روزی [[حسن بن علی]]{{ع}} در کودکی بر [[ابو بکر]] وارد شد و وی بر فراز [[منبر]] سخن می‌گفت، حضرت بر او بانگ زد و با اعتراض به او، فرمود: از منبر پدرم پایین بیا. ابو بکر در پاسخ [[امام]] گفت: به [[خدا]]! راست گفتی، این منبر پدر توست نه منبر پدر من<ref>تاریخ الخلفاء سیوطی، ص۸۰، صواعق المحرقه، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۸۱.</ref>
   
   
===امام و [[پرسش]] مرد صحرانشین‌===
== امام و [[پرسش]] مرد صحرانشین ‌==
[[امامت]] بر دو رکن اساسی یکی [[لیاقت]] و [[شایستگی]] که [[علم]] و [[دانش]] و [[عصمت]] را شامل می‌شود و دیگری صریح [[روایات]]، [[استوار]] است. از این‌رو، ملاحظه می‌کنیم که [[ائمه]]{{عم}} همواره به بیان این روایات و یادآوری و تأکید بر آنها توجه زیادی مبذول می‌داشتند و [[امام حسن]]{{ع}} در بسیاری از سخنان و موضع‌گیری‌های خود در این زمینه توجه خاصی به بیان این روایات داشت از جمله در مورد ائمه{{عم}} فرمود: آنان کسانی‌اند که [[خداوند]] اطاعتشان را بر همگان [[واجب]] ساخته و یکی از دو [[امانت]] گرانسنگ [[رسول خدا]]{{صل}} به‌شمار می‌آیند<ref>الغدیر، ج۱، ص۱۹۸.</ref>.
[[امامت]] بر دو رکن اساسی یکی لیاقت و شایستگی که [[علم]] و [[دانش]] و [[عصمت]] را شامل می‌شود و دیگری صریح [[روایات]]، [[استوار]] است. از این‌رو، ملاحظه می‌کنیم که [[ائمه]]{{عم}} همواره به بیان این روایات و یادآوری و تأکید بر آنها توجه زیادی مبذول می‌داشتند و [[امام حسن]]{{ع}} در بسیاری از سخنان و موضع‌گیری‌های خود در این زمینه توجه خاصی به بیان این روایات داشت از جمله در مورد ائمه{{عم}} فرمود: آنان کسانی‌اند که [[خداوند]] اطاعتشان را بر همگان [[واجب]] ساخته و یکی از دو [[امانت]] گرانسنگ [[رسول خدا]]{{صل}} به‌شمار می‌آیند<ref>الغدیر، ج۱، ص۱۹۸.</ref>.
 
در مورد علم و دانش نیز این‌چنین بود زیرا ائمه{{عم}} پیوسته بر اینکه [[وارث علم]] رسول خدا هستند و [[جفر]] و [[جامعه]] و دیگر را در [[اختیار]] دارند، تأکید داشتند<ref>به مکاتیب الرسول، ج۱، ص۵۹- ۸۹ مراجعه شود.</ref>.
در مورد علم و دانش نیز این‌چنین بود زیرا ائمه{{عم}} پیوسته بر اینکه [[وارث علم]] رسول خدا هستند و [[جفر]] و [[جامعه]] و دیگر را در [[اختیار]] دارند، تأکید داشتند<ref>به مکاتیب الرسول، ج۱، ص۵۹- ۸۹ مراجعه شود.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}} در [[اثبات]] صفت [[علم امامت]] برای امام حسن{{ع}} از [[دوران کودکی]] وی، اهتمام ورزید تا [[مسلمانان]] را از پایه [[علمی]] امام{{ع}} [[آگاه]] سازد. این عمل خود، دلیلی [[قاطع]] بر [[امامت امام مجتبی]]{{ع}} به‌شمار می‌آمد و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} می‌کوشید این موضوع را برای کسانی که به [[حکومت]] و [[خلافت]] چنگ انداخته و آن را به خود اختصاص دادند و صاحبان [[واقعی]] آن را از حقشان دور ساختند، ابراز نماید. امام علی{{ع}} در توجه انظار [[مردم]] به امام حسن{{ع}} به کاربرد شیوه‌ای دست زد که مردم آن را برای یکدیگر نقل نموده و در مجالس و محافلشان از آن یاد کنند؛ زیرا پاسخ دادن [[کودکی]] زیر ده سال به پرسش‌های دشوار و پیچیده، قضیه‌ای بود که موجب [[شگفتی]] آنان می‌شد و توجهشان را به وی جلب می‌کرد.
[[امام علی]]{{ع}} در [[اثبات]] صفت [[علم امامت]] برای امام حسن{{ع}} از دوران کودکی وی، اهتمام ورزید تا [[مسلمانان]] را از پایه [[علمی]] امام{{ع}} [[آگاه]] سازد. این عمل خود، دلیلی [[قاطع]] بر [[امامت امام مجتبی]]{{ع}} به‌شمار می‌آمد و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} می‌کوشید این موضوع را برای کسانی که به [[حکومت]] و [[خلافت]] چنگ انداخته و آن را به خود اختصاص دادند و صاحبان واقعی آن را از حقشان دور ساختند، ابراز نماید. امام علی{{ع}} در توجه انظار [[مردم]] به امام حسن{{ع}} به کاربرد شیوه‌ای دست زد که مردم آن را برای یکدیگر نقل نموده و در مجالس و محافلشان از آن یاد کنند؛ زیرا پاسخ دادن کودکی زیر ده سال به پرسش‌های دشوار و پیچیده، قضیه‌ای بود که موجب [[شگفتی]] آنان می‌شد و توجهشان را به وی جلب می‌کرد.
   
   
[[قاضی]] نعمان در کتاب «شرح الاخبار» به إسناد خود از [[عبادة بن صامت]] نقل کرده که مردی [[صحرانشین]] از [[ابو بکر]] پرسید: من در [[حال]] [[احرام]] تخم شتر مرغی یافتم و آن را پختم و میل کردم، کفّاره این عمل چیست؟
[[قاضی]] نعمان در کتاب «شرح الاخبار» به إسناد خود از [[عبادة بن صامت]] نقل کرده که مردی صحرانشین از [[ابو بکر]] پرسید: من در حال [[احرام]] تخم شتر مرغی یافتم و آن را پختم و میل کردم، کفّاره این عمل چیست؟ ابوبکر در پاسخ وی گفت: ای مرد! [[پرسش]] بس [[دشواری]] پرسیدی و او را به عمر احاله داد و عمر او را نزد [[عبد الرحمان بن عوف]] فرستاد وقتی همه از پاسخ آن پرسش در ماندند به آن مرد گفتند: نزد آن مرد پیشانی بلند ـ یعنی [[امیر مؤمنان]] ـ نیز برو. وقتی آن [[مرد]] حضور امام{{ع}} شرفیاب شد، [[امام]] بدو فرمود: پرسشت را از هریک از این دو نوجوان (حسن و حسین) می‌خواهی، بپرس. مرد [[عرب]]، مسأله را از [[امام مجتبی]]{{ع}} پرسید: [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: ای مرد عرب! آیا شتر داری؟
ابو بکر در پاسخ وی گفت: ای مرد! [[پرسش]] بس [[دشواری]] پرسیدی و او را به عمر احاله داد و عمر او را نزد [[عبد الرحمان بن عوف]] فرستاد وقتی همه از پاسخ آن پرسش در ماندند به آن مرد گفتند: نزد آن مرد پیشانی بلند- یعنی [[امیر مؤمنان]]- نیز برو. وقتی آن [[مرد]] [[حضور امام]]{{ع}} شرفیاب شد، [[امام]] بدو فرمود: پرسشت را از هریک از این دو [[نوجوان]] (حسن و حسین) می‌خواهی، بپرس.
مرد [[عرب]]، مسأله را از [[امام مجتبی]]{{ع}} پرسید: [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: ای مرد عرب! آیا شتر داری؟
مرد گفت: آری.
مرد گفت: آری.


حضرت فرمود: به تعدادی که تخم شترمرغ خورده‌ای، شتر ماده مهیا کن و آنها را با شتران نر درآمیز و شترانی را که از آنها به وجود می‌آید، در [[خانه]] گرامی [[خدا]] که برای انجام [[حج]] به زیارتش رفته بودی، [[قربانی]] نما.
حضرت فرمود: به تعدادی که تخم شترمرغ خورده‌ای، شتر ماده مهیا کن و آنها را با شتران نر درآمیز و شترانی را که از آنها به وجود می‌آید، در [[خانه]] گرامی [[خدا]] که برای انجام [[حج]] به زیارتش رفته بودی، [[قربانی]] نما. [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: امکان دارد برخی از ناقه‌ها پیش از رسیدن وقت ولادت، سقط کنند. امام حسن{{ع}} عرضه داشت: اگر شتران چنین‌اند در تخم‌مرغ نیز احتمال [[فاسد]] شدن وجود دارد» راوی می‌گوید: در آن اثناء صدایی شنیده شد که گفت: [[مردم]]! آن‌چه را این [[جوان]] فهمیده، همان است که [[سلیمان بن داوود]] به آن پی برده است<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۸۱.</ref>
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: امکان دارد برخی از ناقه‌ها پیش از رسیدن وقت ولادت، سقط کنند.
امام حسن{{ع}} عرضه داشت: اگر شتران چنین‌اند در تخم‌مرغ نیز احتمال [[فاسد]] شدن وجود دارد» [[راوی]] می‌گوید: در آن اثناء صدایی شنیده شد که گفت: [[مردم]]! آن‌چه را این [[جوان]] فهمیده، همان است که [[سلیمان بن داوود]] به آن پی برده است<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۸۱.</ref>
===امام حسن{{ع}} در [[شورا]]===
[[عمر بن خطاب]] پس از زخم برداشتن و اینکه مسأله شورا را به‌گونه معروف، ترتیب داد به نامزدهای عضویت در شورا چنین گفت: برخی از بزرگان [[انصار]] را در شورای خود شرکت دهید ولی [[حق]] [[رأی]] و دخالت در کار ندارند و [[حسن بن علی]] و [[عبد الله بن عباس]] را نیز در جمع خود داشته باشید زیرا اینان با [[رسول خدا]]{{صل}} [[خویشاوندی]] داشته ولی در [[شورا]] حق رأی ندارند و عبدالله (فرزند عمر) به عنوان [[مشاور]] در شورا حضور یابد، او نیز حق رأی نخواهد داشت» و بدین‌سان، افراد یاد شده در شورا حضور یافتند<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۸.</ref>.
[[امام حسن]]{{ع}} حضور در جلسات شورا را پذیرفت و با حضور خود از عمر اعتراف گرفت که حضرتش از جمله کسانی است که حتی در بزرگترین و مهمترین ماجرایی که [[امت]] با آن مواجه است حق [[مشارکت سیاسی]] دارد تا [[مردم]] به این قضیه پی‌ببرند و خود بتواند در [[آینده]] در مسائل سرنوشت‌ساز اظهار نظر کند هرچند از او پذیرفته نشود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۸۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۱۹۶

ویرایش