بحث:امامت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۱۳: خط ۳۱۳:
*بنابراین، [[اهل سنت]] در مسئله امامت و [[خلافت]]، به [[وحدت]] نظر و دیدگاه یکسان و متفق القولی نرسیده‌اند. از طرفی، به تعریفی پایبندند که [[امام]] و [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} را [[اسلام‌شناسی]] [[عادل]] و مجاز از سوی [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} معرفی می‌کند و در آن [[جایگاه]] قرار می‌دهد، از سوی دیگر، در واقع امر و در [[مقام]] [[تعیین]] مصداق، خلاف آن عمل کرده و نه این شرایط را مد نظر قرار می‌دهند و نه چنین شرایط و شایستگی‌هایی در خلفای آنها وجود دارد!
*بنابراین، [[اهل سنت]] در مسئله امامت و [[خلافت]]، به [[وحدت]] نظر و دیدگاه یکسان و متفق القولی نرسیده‌اند. از طرفی، به تعریفی پایبندند که [[امام]] و [[خلیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} را [[اسلام‌شناسی]] [[عادل]] و مجاز از سوی [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} معرفی می‌کند و در آن [[جایگاه]] قرار می‌دهد، از سوی دیگر، در واقع امر و در [[مقام]] [[تعیین]] مصداق، خلاف آن عمل کرده و نه این شرایط را مد نظر قرار می‌دهند و نه چنین شرایط و شایستگی‌هایی در خلفای آنها وجود دارد!
*از آنچه گفته شد، این [[حقیقت]] مهم و کلیدی نیز آشکار گشت که به رغم تشابه ظاهری [[شیعه]] و [[سنّی]] در [[تعریف امامت]]، ولی [[اختلاف]] این [[دو مذهب]] مهم و محوری در میان [[مسلمانان]] در مسئله امامت، اختلافی شدید است؛ چه اینکه اساساً ریشه همه [[اختلافات]] [[شیعه]] و [[سنّی]] در مسائل اصولی و فروعی [[دین]]، به هیمن [[اختلاف]] دیدگاه آنها در مسئله امامت و [[خلافت]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} برمی‌گردد و از آن نشأت می‌گیرد؛ زیرا [[شیعیان]] بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، امامت را اصلی از [[اصول دین]] و [[مذهب]] خود می‌دانند، ولی [[اهل سنّت]] آن را تا آنجا تنزل داده‌اند که فرعی از [[فروع فقهی]] می‌شمارند؛ هر چند در عمل، با [[واجب الاطاعه]] دانستن هر [[حاکم]] حتی فاقد صلاحیت، او را در [[جایگاه امام]] و [[پیامبر]] [[معصوم]] قرار داده و [[قداست]] و [[منزلت]] والایی برای او قائل شده‌اند!<ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۲۰-۲۲.</ref>
*از آنچه گفته شد، این [[حقیقت]] مهم و کلیدی نیز آشکار گشت که به رغم تشابه ظاهری [[شیعه]] و [[سنّی]] در [[تعریف امامت]]، ولی [[اختلاف]] این [[دو مذهب]] مهم و محوری در میان [[مسلمانان]] در مسئله امامت، اختلافی شدید است؛ چه اینکه اساساً ریشه همه [[اختلافات]] [[شیعه]] و [[سنّی]] در مسائل اصولی و فروعی [[دین]]، به هیمن [[اختلاف]] دیدگاه آنها در مسئله امامت و [[خلافت]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} برمی‌گردد و از آن نشأت می‌گیرد؛ زیرا [[شیعیان]] بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، امامت را اصلی از [[اصول دین]] و [[مذهب]] خود می‌دانند، ولی [[اهل سنّت]] آن را تا آنجا تنزل داده‌اند که فرعی از [[فروع فقهی]] می‌شمارند؛ هر چند در عمل، با [[واجب الاطاعه]] دانستن هر [[حاکم]] حتی فاقد صلاحیت، او را در [[جایگاه امام]] و [[پیامبر]] [[معصوم]] قرار داده و [[قداست]] و [[منزلت]] والایی برای او قائل شده‌اند!<ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۲۰-۲۲.</ref>
== معنای اصطلاحی امام ==
* واژه [[امام]] در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها [[مقتدا]] و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او [[پیروی]] می‌شود”<ref>فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. مؤلف [[کتاب]] [[معانی الاخبار]] نیز در توضیح وجه تسمیه [[امام]] می‌گوید: “امام را [[امام]] نامیدند به [[دلیل]] اینکه او پیشرو و مقتدای [[مردم]] است”<ref>محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.</ref>. بنابراین [[امامت]]، همان [[ریاست عامه]] بر همه [[مردم]] است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان [[ریاست]] [[پیامبر]] و [[رسالت]] است<ref>{{عربی|الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵).</ref>. پس به گروهی خاص که از نظر [[فکری]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند [[امت]] می‌گویند و رهبرشان نیز [[امام]] نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ [[امام]]، [[امامت]] و [[امت]] لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. [[امت]] نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب [[پیروی از امام]] واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند<ref>ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.</ref>.
* نکته مهم اینکه معنای [[پیشوا]] لزوماً مثبت نیست، بلکه ممکن است [[پیشوا]] [[عادل]] یا [[فاسق]] و [[ظالم]] باشد. در [[قرآن]] کلمه [[پیشوا]] به هر دو مورد گفته شده است. در آیه‌ای آمده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، و در جای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. در [[آیه]] نخست [[امام]] به پیشوای خیر و در [[آیه]] دوم [[امام]] به پیشوای [[شر]] گفته شده است. [[امام]] به معنای مقدم نیز آمده است<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۵.</ref>. [[قرآن]] درباره [[فرعون]] همین تعبیر را به کار برده است: {{متن قرآن|يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>«او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید» سوره هود، آیه ۹۸.</ref>. همچنین [[امام]] به معنای طریق و [[راه]] نیز آمده است<ref>{{عربی|و يقال للطريق إِمَامٌ، لأنّه يُؤَمُّ أي يقصد و يتبع}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰).</ref>. ابن‌منظور در لسان العرب [[معتقد]] است که [[امام]] (جلو و مقدم) با [[امام]] ([[پیشوا]]) هم‌ریشه است و هر دو از ریشه “أمّ، یؤمّ” به معنای قصد کردن و [[پیشی گرفتن]] است<ref>ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۶؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر یزدی مطلق، ص۴۶.</ref>. واژه [[امام در قرآن]] در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. البته واژه [[امام در قرآن]] کاربردهای فراوانی دارد که تفلیسی در وجوه القرآن، پنج معنای آن را به شرح ذیل برشمرده است:
* گاهی [[امام]] به معنای [[مقتدا]] و پیشواست: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، نیز در آیه‌ای دیگر به همین معنا آمده است: {{متن قرآن|وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}}<ref>«و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.</ref>، به معنای [[نامه]]: {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>، [[لوح محفوظ]]: {{متن قرآن|كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.</ref> و [[تورات]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا}}<ref>«و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.</ref>. مقصود از [[امام]] در [[آیه]] اخیر، [[تورات]] است. در [[قرآن]] [[امام]] به معنای [[راه]] آشکار و روشن نیز آمده است: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.</ref>؛ مراد [[راه]] واضح و آشکار است<ref>ر.ک: جیش بن ابراهیم تفلیسی، وجوه القرآن، ترجمه مهدی محقق، ص۲۸-۲۹.</ref>.<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۴۴.</ref>
==[[مقام امامت]] در [[مکتب شیعه]]==
در این [[مکتب]]، مقام امامت یک [[مقام]] و [[منصب الهی]] است که باید متصدی و [[مسئول]] آن را [[خداوند]] مشخص سازد.
به عبارت دیگر: همان طور که [[مقام نبوت]]، یک مقام و منصب الهی است و باید [[نبی]] و [[پیامبر]] را خداوند تعیین نماید و هرگز امکان ندارد فردی از طریق [[گزینش]] [[مردم]] به مقام نبوت برسد، همچنین مقام امامت، یک [[مقام الهی]] است که هرگز فردی از طریق [[انتخاب مردم]] و یا [[انتخاب]] [[اهل حل و عقد]] و دایره [[شوری]] به مقام امامت نمی‌رسد.
مردم در برابر پیامبر به دو دسته تقسیم می‌شوند: [[مؤمن]] و [[کافر]]، و هرگز مردم بسان حکومت‌های [[دموکراتیک]] برنامه‌ای ندارند که فردی را برای [[پیامبری]] انتخاب کنند و یا انتخاب نکنند، بلکه بحث از انتخاب و اتفاق آراء و [[اکثریت]] و [[شورا]] در این مورد بی‌معنی است. در اینجا مسأله [[شناخت]] و عدم شناخت، [[ایمان]] و [[انکار]]، [[تصدیق]] و [[تکذیب]] مطرح است.
اگر همه مردم [[جهان]] در یک [[انتخابات]] کاملاً [[آزاد]] [[مُسیلمه]] [[کذاب]] را با [[اتفاق نظر]] برای [[نبوت]] برگزینند، و بر [[پیامبر اسلام]] یک [[رأی]] هم ندهند، دموکرات‌ترین روشنفکر [[لیبرال]]، نباید برای چنین گزینش و ردی، پشیزی [[ارزش]] قائل شود.
در اینجا مسأله [[وراثت]] و [[انتصاب]] از مقام بشری، انتخاب و [[غلبه]] و [[پیروزی]]، کاندیداتوری، بی‌معنی است.
عین این مطلب در [[امام]] نیز حکم‌فرماست. [[امامت]] واقعیتی است در امام، همچنان‌که نبوت حقیقتی است در پیامبر، و [[نبوغ]] واقعیتی است در [[نابغه]]، از این جهت باید رفت و نبی و نابغه را شناخت. گاهی مردم راه شناسائی موضوعی را در [[اختیار]] دارند و الماس را از سنگ‌های قیمتی می‌شناسند و آن را از شیشه و الماس تقلبی و بلور و الماس مصنوعی تشخیص می‌دهند، ولی گاهی در مردم چنین تشخیصی وجود ندارد، بلکه باید از طریق [[خدا]] به مردم معرفی گردد، و هرگز [[سنت]] و [[اشرافیت]] و انتخابات قلابی و [[فضیلت]] تراشی‌های بی‌مبنا و تعیین رسمی به وسیله عوامل داخلی و خارجی، ملاک نیل به این [[مقام]] نیست.
کمی این [[حقیقت]] را بیشتر بشکافیم و روشن کنیم که چرا [[مقام امامت]] بالاتر و [[برتر]] از موضوع [[انتخاب]] و [[گزینش]] است.
اصولاً دو نوع مقام داریم:
مقام و منصبی که به وسیله یک عامل خارجی تحقق می‌پذیرد، مانند [[وکالت]] که از طریق انتخاب و اخذ [[رأی]] انجام می‌پذیرد، همچنان‌که از طریق [[نصب]] یک مقام بالا و برتر صورت می‌پذیرد.
نوع دیگر از [[مقامات]] داریم که هرگز با انتخاب افراد و نصب مقام برتر صورت نمی‌پذیرد. مثلاً یک [[نابغه]]، یک [[پارسا]]، یک [[شاعر]]، یک نویسنده، یک مخترع، یک مکتشف بزرگ و... مقامش انتخابی یا [[انتصابی]] نیست. یک قهرمان [[ورزش]]، نه با انتخاب تعیین می‌شود و نه کاندیدا شدن درباره او معنی صحیح دارد، اگر [[منصوب]] بشود یا نشود، برگزیده گردد یا نگردد، نابغه نابغه است و نویسنده نویسنده، ولو هیچ فرد و مقامی به [[نبوغ]] او پی [[نبرد]] و هیچ فرد و مقامی او را [[تأیید]] ننماید.
[[ابن سینا]] نابغه فسلفه [[مشاء]] است، شهاب الدین سهروردی استاد [[فلسفه اشراق]] است، سیبویه بزرگ مرد [[جهان]] [[ادب]] [[عرب]] است، [[محقق حلی]] استاد [[فقه شیعه]] است و... این مقامات و [[مناصب]]، جزء ذات آنهاست، با تصویب و رأی‌گیری درست نمی‌گردد، و به اصطلاح [[فلسفه]] از امور [[حقیقی]] و [[واقعی]] است، نه اعتباری و جعلی.
اگر در [[مکتب تشیع]] می‌گویند [[امام]] باید از جانب [[خدا]] منصوب گردد، مقصود این است که فردی شرائط [[رهبری]] در او جمع است، به [[مردم]] معرفی گردد و در حقیقت، [[نصب الهی]] وسیله تشخیص مردم است، نه تعیین فردی برای [[خلافت]]؛ زیرا صاحب این مقام، در واقع مردد نیست تا معین گردد، بلکه [[حق]] با صاحب حق ملازم می‌باشد، فقط پرده [[جهل]] روی آن را گرفته آن هم به وسیله [[وحی]] آسمانی برطرف می‌گردد.
اصولاً لفظ نصب و [[انتصاب]] و... در مکالمات روزمره ما در مواردی به کار می‌رود که با [[استبداد]] و خودسری، با سلب [[حریت]] و [[آزادی]]، با سلب [[حقوق]] از دیگران همراه می‌باشد. به کار بردن این لفظ در این مسائل [[عقیدتی]] بر اثر تداعی معانی مفاهیم غیر صحیحی را همراه دارد. از این جهت به توضیح این قسمت پرداختیم، تا روشن گردد که [[انتصابی]] داریم تا انتصابی!
[[انتصاب]] افراد غیر لایق برای اشغال کرسی‌های [[شورا]] و [[سنا]] موجب [[محرومیت]] لایق‌ها و شایسته‌هاست، ولی [[انتصاب الهی]] به معنای [[ارائه طریق]] برای شناسائی فرد لایق و [[شایسته]] است که می‌تواند [[مسئولیت]] [[رهبری]] [[امت]] را در تمام [[شؤون]] مادی و [[معنوی]] به عهده بگیرد و کاروان بشری را به کمال مطلوب خود برساند و اگر چنین انتصابی نبود، یعنی فرد لایق و شایسته از جانب [[خدا]] معین نمی‌شد، نه [[دین]] تکمیل می‌گشت و نه [[انقلاب]] به ثمر می‌رسید.
در پایان یادآور می‌شویم که در میان [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]، [[ابن خلدون]] در مقدمه خود توانسته است که [[حقیقت]] و [[واقعیت]] دو [[مکتب]] را با عبارت کوتاه منعکس کند.
وی [[امامت]] را از نظر اهل تسنن چنین تعریف می‌کند:
{{عربی|الأمامة: المصالح العامة التي تفوض الى نظر الامة و يتعين القائم بها بتعيينهم}}.
امامت در نظر اهل تسنن از [[مصالح همگانی]] است که به خود امت بستگی دارد، هر کس را تعیین کردند او [[پیشوا]] خواهد بود.
{{عربی|الامامة لدى الشيعة: ركن الدين و قاعدة الاسلام و لا يجوز لنبي اغفاله و لا تفويضه الى الامة، بل يجب عليه تعيين الامام لهم و يكون معصوماً من الكبائر و الصغائر}}<ref>مقدمه ابن خلدون، طبع المکتبة التجاریة، مصر، ص۱۹۶.</ref>.
امامت، [[ستون]] و پایه دین است، بر [[پیامبر]] جائز نیست آن را نادیده بگیرد و نه به امت واگذار کند، بلکه باید [[امام]] را تعیین کند و باید از [[گناهان کبیره]] و [[صغیره]] مصون باشد.
به عبارت روشن‌تر: امامت و [[پیشوائی]] پس از پیامبر، اداره [[وظائف]] [[مقام رسالت]] است و یک فرد امام، تمام وظائفی را که [[رسول]] و پیامبر بر عهده دارد، بر عهده بگیرد<ref>از نظر دقیق‌تر، امامت فردی پس از پیامبر، ادامه مقام امامت پیامبر گرامی است، و با درگذشت پیامبر اسلام، نبوت و رسالت پایان پذیرفت ولی امامت او به وسیله امامان بعدی ادامه داشت.  </ref> تنها تفاوتی که [[رسول]] و [[امام]] دارند، این است که [[پیامبر]] پایه‌گذار [[دین]] و طرف [[وحی الهی]] و دارای کتاب است، و امام منهای این جهت و یا جهات دیگر، نسخه دوم پیامبر، [[مبین]] و بیانگر اصول و [[فروع]]، [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] از [[تحریف]]، [[مرجع]] کلیه [[امور دینی]] و [[دنیوی]] و تعقیب کننده تمام [[وظائف]] [[مقام نبوت]] به عنوان [[جانشینی]] از پیامبر است.
در این نظر و دید که [[امامت]]، ادامه وظائف [[رسالت]] و امام نسخه دوم پیامبر، منهای [[نزول وحی]] آسمانی است، باید امام علاوه بر شرائط گذشته دو شرط دیگر را نیز دارا باشد:
# [[اعلم امت]] و آگاهترین فرد نسبت به اصول و [[فروع اسلام]] بوده و [[علم]] او از افراد عادی مکتسب نباشد، تا سرانجام مبین اصول و فروع اسلام و برطرف کننده کلیه نیازهای [[علمی]] و [[معنوی]] [[امت]] گردد و امت با وجود او به کسی و مقامی نیازمند نشود. به عبارت دیگر: داشتن اطلاع و [[آگاهی]] وسیع‌تر نسبت به [[معارف]] و اصول و کلیه فروع و [[احکام اسلام]]؛ زیرا بدون یک چنین [[علم وسیع]] نمی‌تواند خلائی را که از رفتن پیامبر در [[جامعه اسلامی]] پدید می‌آید، پرکند.
# مصونیت از [[گناه]] و [[پیراستگی]] از [[خطا]]؛ زیرا بدون داشتن [[عصمت]] نمی‌تواند [[اعتماد]] [[مردم]] را به گفتار و [[رفتار]] خود جلب کند و الگوئی برای مردم باشد.
همچنان‌که بدون [[مقام عصمت]] نمی‌تواند در [[قلوب]] و [[ارواح]] [[نفوذ]] کند. بنابراین امام به خاطر دو جهت - [[جلب اعتماد]] مردم نفوذ در [[افکار]] و [[اندیشه‌ها]] - باید از تمام لغزش‌های عمدی و [[سهوی]] مصون بوده باشد.
همان‌طور که در این [[مکتب]]، شرائط امام افزایش یافت، علاوه بر [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و [[عدل]] و [[دادگری]]، دو شرط دیگر به نام علم وسیع و [[عصمت]] بر شرائط اضافه گردید.
همچنین [[وظیفه امام]] در این [[مکتب]]، علاوه بر تأمین [[عدالت اجتماعی]] و [[تحکیم]] [[امنیت]] و [[گسترش اسلام]] و دیگر امور [[متشابه]]، دو موضوع زیر می‌باشد:
# بیان اصول و [[فروع اسلام]] و رفع هر نوع نیازمندی‌های [[علمی]] و [[فکری]] و [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]].
# صیانت [[دین]] از هر نوع [[تحریف]]، تا [[معارف]] و [[احکام دین]] به صورت دست نخورده به دست [[مردم]] برسد، و از اسلاف به اخلاف منتقل گردد و سوداگران و [[بازرگانان]] [[حدیث]] و [[تاریخ]] و [[دشمنان خارجی]] با حقائق دین [[بازی]] ننمایند<ref>مشروح این قسمت را در تشریح زمینه‌های ده‌گانه خواهید خواند.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۴.</ref>.
==معرفی‌های فشرده‌ای از دو [[مکتب]]==
معرفی‌هائی که در [[کتاب‌های کلامی]] از [[مقام امامت]] صورت پذیرفته است، بیانگر [[نظریه]] [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] است. آنان [[مقام خلافت]] را این چنین توصیف می‌کنند:
١. {{عربی|الخلافة نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین و سیاسة الدنیا}}<ref>مقدمه عبد الرحمن بن خلدون، ص۱۹۱، طبع مصر، المکتبة التجاریة، وی در سال ۷۷۹ از نگارش مقدمه تاریخ، فارغ شده و در سال ۸۰۸ درگذشته است.</ref>
[[خلافت]] یک نوع [[جانشینی]] از [[صاحب شریعت]] برای [[حفاظت]] [[دین]] و [[اداره امور]] دنیاست.
مقصود از [[حفظ دین]]، همان اجراء [[احکام]] و [[حدود الهی]] و جلوگیری از منکر و [[گناه]] است. در نظر صاحبان این مکتب، فردی که کار او اجراء احکام و تأمین [[زندگی]] [[مردم]] است، باید [[لیاقت]] و صلاحیت این کار را داشته باشد، ولی هرگز لازم نیست که [[آگاه‌ترین]] فرد به اصول و [[معارف]] و [[فروع]] و [[احکام اسلام]] باشد و یا از هر نوع گناه و [[خطا]] پیراسته گردد<ref>در دلائل حقانیت مکتب تشیع خواهیم گفت ایجاد حکومت اسلامی و اجراء احکام و حدود آن، به صورت کامل و بی‌نقص، به گونه‌ای که در زمان پیامبر گرامی اسلام{{صل}} بود، بدون آگاهی کامل و بدون عصمت، صورت نمی‌پذیرد.</ref>.
[[فضل بن روزبهان]]، که مدافع سرسخت مکتب [[اشاعره]] است، مقام امامت را به گونه زیر تعریف می‌کند:
٢. {{عربی|الامامة، خلافة عن الرسول في اقامة الدين و حفظ حوزة الملة، بحيث يجب اتباعه على كافة الامة}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۴.</ref>.
[[امامت]] جانشینی و [[نیابت از پیامبر]] است برای به پا داشتن دین و نگاهداری [[جامعه اسلامی]] به طوری که [[پیروی]] همه افراد لازم است.
این تعریف و تعریف‌هایی که [[متشابه]] آن است، همگی نمائی روشن از مکتب اهل تسنن است که [[مسئولیت امام]] را در [[اقامه دین]] و اجراء حدود، و [[امر به معروف]] و بازداری مردم از گناه، و [[حفظ]] و [[حراست]] جامعه اسلامی از هر نوع [[تباهی]] و خرابکاری خلاصه می‌کند.
ولی از نظر [[شیعه]]، امامت تعریف دیگری دارد. اینک تعریف:
۳. {{عربی|الإمامة رئاسة في امور الدين و الدنيا خلافةً عن الرسول}}.
[[امامت]]، [[ریاست]] گسترده‌ای است نسبت به کلیه [[امور دینی]] و [[دنیوی]] به عنوان [[جانشینی]] از جانب [[رسول خدا]].
این تعریف با دو تعریف دیگر، فرق روشنی دارد. در دو تعریف پیش سخن، تنها از اقامه و [[حفاظت]] و [[نگهداری دین]] به میان آمده، و [[امام]] [[حافظ دین]] و [[منافع دنیوی]] [[مردم]] معرفی شده است<ref>حق این است که اقامه دین و حفاظت آن به صورت واقعی و به شکل جامع و گسترده، بدون علم وسیع و عصمت از خطا امکان پذیر نیست، این دو تعریف بسان تعریف سوم به گونه‌ای مبین مکتب تسنن، و به گونه‌ای که هم اکنون اشاره کردیم، مبین مکتب تشیع نیز می‌باشد، تا مقصود از اقامه دین و حفاظت آن چه باشد؟!</ref>، دیگر امام نه [[مبین شریعت]] است و نه [[معلم]]، او فقط مراقب و [[نگهبان دین]] و اجراء آن و تأمین کننده نیازمندی‌های مردم است و یک چنین [[منصب]] جز به [[لیاقت]] و [[کاردانی]] به چیز دیگری نیاز ندارد.
ولی در این معرفی، امام، به عنوان [[رئیس]] عمومی و [[سرپرست]] کلیه امور دینی و دنیوی مردم شناسانده شده است، یک چنین [[سرپرستی]] جامع و کامل که امام [[مرجع]] عمومی [[جامعه]] [[مسلمانان]] در تمام امور دینی و دنیوی مردم باشد، جز در [[سایه]] [[علم وسیع]] و گسترده و [[عصمت]] که از شرائط اساسی امامت در نزد [[شیعه]] است، عملی و ممکن نیست.
به عبارت دیگر: این تعریف به گونه‌ای می‌تواند [[مبین]] [[مکتب]] [[تسنن]]، و به گونه دیگر بیانگر [[مکتب شیعه]] باشد زیرا: هرگاه مقصود از ریاست [[دینی]] و سرپرستی امور مربوط به [[دین]] و [[دنیا]]، همان موضوع حفاظت و [[حراست]] و [[مراقبت]] دین و [[منافع]] مسلمانان باشد، در این صورت در امام جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری شرط نیست.
ولی اگر مقصود یک سرپرستی کامل و همه جانبه باشد، قطعاً بدون [[آگاهی]] کامل از امور دینی ممکن و عملی نیست؛ زیرا چگونه می‌تواند فردی [[سرپرستی]] [[دینی]] و [[دنیوی]] ملتی را بر عهده بگیرد، در حالی که ممکن است در بیان اصول و [[فروع دین]] عمداً [[دروغ]] بگوید، و یا [[اشتباه]] کند؟! چگونه می‌تواند فردی [[سرپرست]] و [[رئیس]] مطلق [[دین]] و دنیای [[مردم]] گردد، در صورتی که پاسخ بسیاری از مسائل مورد [[ابتلاء]] را نمی‌داند و دست احتیاج به سوی این و آن دراز می‌کند؟!
از این نظر برخی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] که تعریف فوق را با نظریه خود موافق ندیدند، فوراً به توضیح آن پرداخته و گفته‌اند که دائره این سرپرستی محدود به [[حفظ شریعت]] و [[دفاع]] عملی از زوال آن است و سائر [[شئون]] سرپرستی مانند [[تعلیم]] [[احکام]] و [[راهنمایی]] [[جاهلان]] و حل گره‌های [[علمی]] [[مسلمانان]]، مربوط به [[امام]] نیست<ref>نظریة الامامه، ص۲۵.</ref>.
ولی در تطبیق این تعریف بر [[مکتب شیعه]] بهتر است پس از لفظ رئاسة لفظ الهیة نیز اضافه گردد، تا روشن گردد که [[حکومت]] و [[ریاست]] او از جانب خداست.
از این جهت، مؤلف کفایة الموحدین این لفظ را در تعریف خود آورده است و می‌گوید:
۴. {{عربی|الامامة هي الرئاسة العامة الالهية}}<ref>کفایة الموحدین، ج۱، ص۲.  </ref>.
بیان گسترده پیشین و همچنین تعریف‌های گوناگون توانست ما را با سیمای این دو [[مکتب]] آشنا سازد، حالا کدام یک از این دو مکتب صحیح و [[استوار]] است، تشریح آن موکول به فصول [[آینده]] است. ولی باید در اینجا به دو نکته اشاره شود:
# [[اختلاف]] در معنی اصطلاحی [[امامت]]، ارتباطی به معنی لغوی آن ندارد؛ زیرا معنی لغوی آن، بالاتفاق [[رهبری]] و [[پیشوائی]] است و در لغت و [[قرآن مجید]] در این معنی زیاد به کار رفته است مانند: {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>. {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>.
#مورد بحث در این فصول، امامتی است که جنبه [[نمایندگی]] از جانب [[پیامبر]] دارد، و اگر در بعضی تعریف‌ها لفظ [[خلافت]] اخذ شده است، روی واقع‌گرائی بیشتر می‌باشد؛ زیرا بحث و بررسی دو [[مکتب]]، پیرامون امامی است که به رنگ خلافت و [[جانشینی]] از پیامبر درآید ولی امامتی که در آن جنبه جانشینی از پیامبر نباشد، هرچند یکی از حقائق [[قرآنی]] است و بسیاری از [[پیامبران]]، پس از طی مرحله [[نبوت]]، به آن [[مقام]] نائل می‌آیند، ولی فعلاً محل بحث و [[گفتگو]] نمی‌باشد، بلکه باید در [[حقیقت]] چنین [[امامت]] (که مقام آن بالاتر از [[مقام نبوت]] است. و [[حضرت ابراهیم]] پس از طی مقام نبوت، به چنین مقامی رسید، [[خداوند]] در دوران کهولت به وی فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در فصل دیگری سخن گفت، و ما در کتاب مفاهیم القرآن در بحث الرسول و النبی و الامام فی القرآن [[الکریم]] پیرامون این نوع از [[امامت در قرآن کریم]]، به طرز گسترده سخن گفته‌ایم.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۹.</ref>.
==[[تاریخ]] پیدایش این [[اختلاف]]==
#عوامل خارجی که پیوسته [[مطامع]] آنان با [[اتحاد]] و [[وحدت]] [[جمعیت]]، سازگار نیست، تخم [[نفاق]] و اختلاف را در اذهان [[پیروان]] [[مکتب]] می‌پاشند و آنان را به گروه‌هایی تبدیل می‌کنند و در تاریخ [[ادیان]]، خصوصاً ادیان [[مسیحی]] و [[اسلام]] برای این نوع از [[اختلاف‌ها]]، شواهد فراوانی وجود دارد. تقسیم آئین [[مسیح]] بر ملکانی، [[نسطوری]] و [[یعقوبی]] از این قماش است. آئین‌هایی که اخیراً در میان [[تشیع]] و [[تسنن]] پدید آمده است، همگی از عوامل خارجی [[الهام]] گرفته است.
#زمینه‌های [[ذهنی]] و [[فکری]] پیروان یک مکتب، پدید آورنده چنین اختلاف می‌گردد و هرگز دست خارجی، پشت پرده [[بازی]] نکرده و در [[افکار]] اثر نگذارده است.
[[اختلاف امت]] در موضوع [[امامت]]، از قبیل دومی است. درست است که موج اختلاف و [[دودستگی]] در [[روز سقیفه]] به اوج رسید و آیندگان هر دو گروه با مرور [[زمان]] مطابق با [[پیشرفت]] [[علمی]] و فکری [[امت]]، برای مکتبی که از آن [[پیروی]] می‌کردند، دست و پا کرده و دلائل اقامه کرده‌اند، ولی ریشه اختلاف به زمان خود صاحب [[رسالت]] باز می‌گردد. در [[زمان پیامبر]] گروهی به [[امید]] [[جانشینی]] پس از [[وفات پیامبر]]، به گروه اسلام و [[مسلمین]] می‌پیوستند و یا درخواست پیوست می‌کردند.
به عبارت روشن‌تر: دقت در [[احادیث]] و [[روایات]] و [[تواریخ اسلامی]] این مطلب را [[اثبات]] می‌کند که مسأله امامت و موضوع جانشینی از [[رسول خدا]]، اگرچه در میان قشرها و توده‌ها پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} مطرح گردید ولی برای گروه معینی در زمان خود [[پیامبر]] مطرح بود و هسته مسأله در اذهان گروهی از [[مسلمانان]] در [[عهد]] رسالت در [[رشد]] و نمو بود و پیوسته گروهی در زمان خود پیامبر درباره [[زمامداری]] امور مسلمانان پس از درگذشت وی، زمزمه‌ها و گفتگوها می‌کردند، حتی گروهی مانند [[اخنس بن شویق]] فرمانروای یمامه و افراد دیگر از این نظر از [[گرایش]] به اسلام خودداری نمودند و اسلام خود را منوط به این کردند که موضوع [[خلافت]] پس از [[وفات پیامبر]]، به آنان واگذار گردد، و چون از جانب [[پیامبر]] پاسخ منفی شنیدند، از پذیرش به آئین [[اسلام]] سرباز زدند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۱۱۷۲، تاریخ کامل، ج۲، ص۶ و ۸۲.</ref>.
بنابراین نمی‌توان گفت آغاز توجه به این مسأله حیاتی پس از [[درگذشت پیامبر]] بود، بلکه باید گفت در [[زمان حیات پیامبر]] [[مسلمانان]] در این موضوع کم و بیش [[فکر]] می‌کردند، اگرچه توجه وسیع و گسترده به آن پس از [[رحلت پیامبر]] صورت پذیرفت.
مسلمانان با دیدگان خود می‌دیدند که هر موقع پیامبر [[مدینه]] را به [[عزم]] [[سفر]] و یا [[جنگ]] و [[دفاعی]] ترک می‌گوید، [[جانشینی]] برای خود تعیین می‌کند، آیا در این موقع می‌توانند درباره [[جانشین پیامبر]] پس از درگذشت او فکر نکنند؟ بلکه تکرار این عمل در دوران [[حیات پیامبر]]، [[حس]] [[کنجکاوی]] آنان را تحریک می‌کرد که در مسأله [[وصایت]] به طور کلی فکر کنند و نظر دهند.
این بیان و تجزیه و تحلیل در تعیین [[تاریخ]] طرح این مسأله میان مسلمانان، از نقطه نظر کلی است، ولی بر اساس دلائل [[شیعه]] درباره [[امامت]] و وصایت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به طور قطع باید گفت که موضوع امامت در [[زمان]] خود پیامبر مطرح بوده و بعدها هر نوع گفتگوئی پیرامون آن، به دنبال تعیین [[رسول خدا]] بوده است.
امامت و خلافت: این دو واژه هر چند به صورت دو لفظ مترادف به کار می‌روند، ولی هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح میان این دو لفظ فرق روشنی وجود دارد.
[[امام]] در لغت به معنای [[قائد]] و پیشواست که گفتار و [[رفتار]] او الگوی دیگران باشد و [[مسئولیت]] [[رهبری جامعه]] را بر عهده بگیرد. خواه [[رهبری]] او به عنوان جانشینی از جانب پیامبر باشد، یا اصالتاً دارای این [[مقام]] گردد. و همان‌طور که گفته شد، [[امام در قرآن]] یک معنی وسیع و گسترده‌ای دارد که بسیاری از [[پیامبران]] زیر [[پوشش]] آن قرار گرفته‌اند. به گفته ابن منظور خود پیامبر امام الائمه<ref>لسان العرب، ج۱۴، ص۲۹۰، ذیل لغت ام.</ref> است زیرا عالی‌ترین [[مقام]] و موقعیت [[رهبری]] را دارا می‌باشد، و رهبری او از اصالت خاص برخوردار است و عنوان [[جانشینی]] از کسی نیست. در حالی که در مسأله [[خلافت]] موضوع رهبری، شکل و قیافه دیگری دارد و رهبری شخص به عنوان جانشینی از [[پیامبر]] صورت می‌گیرد، از این جهت گروهی از [[دانشمندان]] در [[تعریف امامت]]، لفظ خلافةً عن الرسول را گنجانیده‌اند، به طور مسلم نظر آنان [[تفسیر]] [[امامت]] و معنی لغوی و [[قرآنی]] نیست؛ زیرا از نظر [[قرآن]] و لغت، چنین قیدی در [[حقیقت امامت]] اخذ نشده است، بلکه نظر آنان به آن قسم از رهبریست که به عنوان جانشینی از طرف پیامبر باشد.
از این بحث و بررسی چه سودی می‌بریم؟
گاهی دیده می‌شود که برخی از [[روشنفکران]] [[لیبرال]]، بر چنین بحث‌ها ایراد و خرده می‌گیرند و می‌گویند که بر چنین بحث‌ها و گفتگوها چه سودی مترتب است؟ فرض کنید با دلائل [[قطعی]] فهمیدیم که [[پیشوائی]] [[امت]] پس از [[درگذشت پیامبر]] با [[امام علی]]{{ع}} و یا با فرد دیگری بوده است، [[آگاهی]] از این [[حقیقت]] ارزشی بیش از آگاهی از یک حقیقت [[تاریخی]] ندارد و بر چنین موضوعی نباید این همه صف‌آرائی کرد و صدها کتاب و مقاله نوشت و هزاران [[سخنرانی]] و کنفرانس تشکیل داد.
آگاهی از اینکه [[مسئول]] پیشوائی [[مردم]] [[مسلمان]] پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} از آن چه کسی بوده، بسان این است که بدانیم: در [[قرن]] هیجدهم چه کسانی در فرانسه و [[آلمان]] شاغل کرسی‌های [[زمامداری]] بوده‌اند.
به خاطر دارم، وقتی در قاهره با شیخ الجامع الازهر<ref>دکتر عبدالحلیم محمود این ملاقات در بیست و نهم رجب سال ۱۳۹۷ رخ داد. وی مرد به وارسته و خلیق و صوفی منش است.  </ref> ملاقاتی رخ داد، در گفتگوی مفصل و گسترده‌ای که با ایشان در مسائل مربوط به رهبری داشتیم، وی بر تمام این بحث‌ها قلم قرمز کشید و گفت:
{{عربی|هؤلاء انتقلوا الى رحمة الله و حسابهم مع ربهم}}.
[[خلفا]] همگی به [[رحمت]] [[حق]] پیوستند و حساب ایشان با خداست.
ما نباید پس از چهارده [[قرن]] بنشینیم، درباره آنان [[رأی]] غیابی صادر کنیم و [[حاکم]] حق را از حاکم [[باطل]] بشناسیم و درباره کشمکش‌های [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] سخن بگوئیم و....
این نوع اعتراض‌ها و ایرادها و بحث و بررسی‌ها، در موضوع [[رهبری]] پس از [[پیامبر]] و هر نوع [[انتقاد]] و نقد منطقی را رأی غیابی [[اندیشیدن]]، حاکی است که [[روشنفکران]] و نویسندگان ما هنوز [[حقیقت]] مسأله رهبری را [[درک]] نکرده و به اصطلاح از دور، دست به [[آتش]] دارند.
آنان تصور می‌کنند که بحث [[امامت]]، یک بعد بیشتر ندارد و آن تعیین [[زمامدار]] وقت، پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی{{صل}} است، به طور مسلم اگر موضع‌گیری ما در بحث امامت، در همین بعد خلاصه گردد، قطعاً بحث ما رنگ [[تاریخی]] گرفته، ارزش‌های دیگر خود را از دست می‌دهد. [[آگاهی]] از اینکه پس از [[پیامبر گرامی]] چه کسی مسؤول [[تأمین امنیت]] و اجراء حدود و [[حفظ]] [[ثغور]] [[کشور]] و... بود، بسان این است که بدانیم که پس از درگذشت فلان زمامدار در غرب و شرق، چه کسی زمام امور را به دست گرفت و خلأ را پر کرد.
یک چنین طرز [[تفکر]] و اندیشیدن از تز و [[مکتب فکری]] [[اهل تسنن]] درباره [[حقیقت امامت]] سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا امامت در نظر آنان، یک بعد بیش ندارد و آن بعد [[زمامداری]] است و از این جهت شیخ ازهر چنین بحث‌ها را بحث تاریخی خواند و از [[ارزش]] آن کاست. ولی در تز [[شیعه]] و [[مکتب]] [[علمی]] این گروه، امامت و رهبری دارای ابعاد مختلف و گوناگونی است که اگر یک بعد آن جنبه تاریخی پیدا کرد، ابعاد دیگر بحث، ارزش علمی و [[اجتماعی]] و [[دینی]] خود را از دست نخواهد داد؛ زیرا:
اولاً: بحث درباره امامت، بحث درباره [[شیوه حکومت]] [[اسلام]] است که یکی از لازم‌ترین و ضروری‌ترین بحث‌هاست. ما در [[قرآن مجید]] و [[احادیث اسلامی]] صدها [[حکم]] و [[فرمان]] داریم که مربوط به [[حاکم]] و [[زمامدار]] وقت است. درست است که خطاب [[قرآن]] به [[جامعه]] و افراد است، ولی به طور مسلم مجری آن، زمامدار وقت و حاکم [[علی الاطلاق]] [[مسلمانان]] می‌باشد، [[قرآن مجید]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا...}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>.
{{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دسته‌ای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref>.
و [[آیات]] و دستورهای دیگری که همگی مربوط به مسؤول و [[متعهد]] جامعه است. آیا [[احکام اسلام]] و [[حقوق اجتماعی]] و [[سیاسی]] و [[قوانین]] جزائی و [[کیفری]] آن [[منسوخ]] شده است، یا اینکه به حکم [[جاودانی]] بودن این [[دین]] تا [[روز رستاخیز]]، باقی و جاودانی است؟ اگر واقعاً به [[خاتمیت]] و جاودانی بودن این دین و آئین [[ایمان]] داریم، باید مسؤول این [[احکام]] را از طریق بحث و بررسی روشن سازیم. اگر [[مقام امامت]] یک [[مقام]] [[انتصابی]] است، باید اجراء این احکام را به دست گروهی سپرد که از جانب [[خدا]] [[مسئولیت]] [[رهبری]] [[امت]] به آنها سپرده شده است و اگر آنان یکی پس از دیگری شربت [[شهادت]] نوشیده‌اند و آخرین فرد از آنان نیز بر اثر مساعد نبودن محیط در پس پرده [[غیبت]] باقی مانده است، باید از طرح [[اسلام]] برای اجراء این احکام در [[دوران غیبت]] او [[آگاه]] شد و مورد بحث و بررسی قرار داد.
مسأله رهبری در اسلام و تعیین [[شیوه حکومت]] از بحث‌های لازم و ضروری است که بدون روشن شدن این نقطه نمی‌توان [[واقعیت]] جاودانی این آئین را لمس و [[درک]] کرد؛ زیرا آئینی می‌تواند [[ابدی]] و [[جاودانی]] باشد که ضامن اجراء جاودانی داشته باشد، و بدون یک چنین ضمانت اجرائی، وضع قانونی به شکل ابدی، کاری [[لغو]] و [[بیهوده]] می‌باشد.
بنابراین، بحث درباره [[حکومت]] و [[خلافت]] و اینکه باید [[مردم]] [[سرنوشت]] خود را به برجسته‌ترین [[انسان]] که از جانب [[خدا]] معرفی می‌شود، بسپارند و باید [[خداوند]] رابطه مردم را با [[امام عصر]] خود روشن سازد و او را به [[رهبری سیاسی]] مردم بگمارد، و یا اینکه مردم به [[شورا]] و [[انتخاب]] او را برگزینند، هم اکنون نیز مطرح و مفید است و هم اکنون نیز باید دید که حکومت [[اسلام]] بر اساس [[نصب الهی]] و یا [[اجماع امت]] است و تا این مسأله که زیربنای دیگر مباحث مربوط به [[حکومت اسلامی]] است روشن نگردد، هیچ بحثی سر و سامان صحیحی پیدا نمی‌کند.
جای [[تأسف]] است که در طول قرون درخشان [[اسلامی]] درباره تمام موضوعات، کتاب‌های فراوانی نوشته شده است، حتی درباره [[فضائل]] و [[مناقب]] خلفائی مانند [[معاویه]] و یزید و [[خلفای عباسی]] و کنیزان و [[غلامان]] و مجالس شب‌نشینی و شراب‌خواری آنان با [[زنان]] طناز و ماهرو و... کتاب‌های چندی به رشته تحریر درآمده<ref>از باب نمونه کتاب الاغانی فی انواع الالحان و الاصوات نگارش ابوالفرج علی بن الحسین، محمد الاصفهانی البغدادی که در سال ۳۵۶ درگذشته، مراجعه کنید.</ref>. ولی هرگز درباره شیوه حکومت اسلامی و [[احکام]] و [[وظائف]] [[حاکم]] و دیگر مباحث مربوط به [[زمامداری]]، کتاب جامع و کافی تألیف نگردیده است.
در میان [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]، برخی که دارای [[اندیشه]] بلند و از نویسندگان پرشور و هدفی بوده‌اند، در قرون نخست اسلامی کتاب‌هائی در این زمینه نوشته‌اند که می‌تواند شیوه‌های حکومت جاری آن [[زمان]] را روشن سازد<ref>مانند الاحکام السلطانیة، تألیف ابوالحسن علی بن محمد ماوردی متوفای سال ۴۵۰ این کتاب برای بار دوم در سال ۱۳۸۶ چاپ شده است.  </ref>، نه [[واقعیت]] حکومت اسلامی و شیوه‌های [[راستین]] آن را.
[[دانشمندان شیعه]] که پیوسته در [[اقلیت]] و [[تقیه]] به سر می‌بردند کمتر به این مسأله پرداخته‌اند، اگر هم خواسته‌اند به مسائل مربوط به [[حکومت]] وارد شوند، موضوعاتی از قبیل: جوائز [[سلطان جائر]]، [[کمک به حاکم ستمگر]] را عنوان کرده‌اند، تو گوئی مقدر است که پیوسته [[ظالم]] بر ما حکومت کند و هیچ‌گاه به [[فکر]] طرح حکومت [[عادل]] و [[دادگر]] نبوده‌اند که حکومت او مورد رضای [[حق]] باشد که به بیان خصوصیات و شرائط آن بپردازند.
از بحث دور نشویم. فشرده سخن اینکه: [[امامت]] دارای ابعاد مختلف است، یک بعد آن مربوط به تعیین [[شیوه حکومت]] در [[اسلام]]، این [[دین]] [[ابدی]] و [[جاودانی]] است و هیچ روشنفکر [[لیبرالی]] نمی‌تواند خود را از این بحث که پایه [[سعادت‌ها]] و [[شقاوت‌ها]] در همین جا قرار دارد، [[بی‌نیاز]] بداند.
ثانیاً: هر گاه [[امام]] و [[خلیفه]]، وظیفه‌اش در مسائل مربوط به [[زمامداری]] و تأمین [[عدالت اجتماعی]] و... خلاصه می‌گردید، جا داشت که برخی آن را یک بحث [[تاریخی]] بیندیشند، در حالی که یکی از [[ابعاد امامت]] در نظریه [[شیعه]] موضوع تشریح اصول و [[معارف]] و [[بیان احکام]] و [[فروع دین]] و [[داوری]] میان اندیشه‌های مختلف که در میان [[مسلمانان]] پدید می‌آید، می‌باشد به طور مسلم آراء و [[افکار]] و نظرات و اندیشه‌های بلند امام در این [[مکتب]] از [[مقام الهی]] و [[نبی گرامی]] گرفته شده و هرگز مربوط به خود او نیست، از این جهت سخنان و کلمات و [[قضاء]] و داوری‌های او نه تنها برای معاصران او [[حجت]] می‌باشد، بلکه برای نسل‌های [[آینده]] که در بسیاری از مسائل نوظهور به سخنان او نیاز مبرمی دارند، نیز حجت و نافذ خواهد بود.
درست است که یک بعد از ابعاد مربوط به امامت سپری گردیده است و بحث درباره آن [[سود]] چشمگیری ندارد، و آن اینکه بدانیم پس از [[پیامبر گرامی]] چه کسی باید بر [[مردم]] حکومت کند، ولی بعد دیگر آن‌که مربوط به شناسائی [[مرجع دینی]] و [[فکری]] و [[علمی]] مسلمانان پس از [[پیامبر گرامی]] به قوت خود باقی است.
هم‌اکنون می‌توان این بحث صد درصد مفید را مطرح کرد و آن اینکه پس از درگذشت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[مرجع]] [[فکری]] [[امت]] و گره‌گشای [[جماعت]]، بازگوکننده اصول و [[معارف اسلام]]، تشریح کننده [[احکام]] و [[فروع دین]]، [[قاضی]] و داور میان [[مسلمانان]] در مسائل اختلافی و مکتب‌های متضاد و متناقض کیست؟ زیرا این نوع [[مسئولیت‌ها]] در [[مکتب]] انتخابی هر چند از دوش [[امام]] برداشته شده است، ولی در مکتب دیگر همه این مسئولیت‌ها و رهبری‌ها بر دوش امام و پیشوای پس از [[پیامبر]] گذاشته شده است.
در این جا برای کسی که منکر سودمند بودن این نوع کنکاش‌ها و کوشش‌هاست، دو راه بیش نیست:
یا باید بگوید که پس از [[درگذشت پیامبر]] مسلمانان به هیچ نوع مرجع فکری و [[علمی]] که بازگوکننده [[مشکلات]] [[عقیدتی]] و فکری و [[قرآنی]] و [[حدیثی]] و قضائی و [[داوری]] باشد، نیازی ندارند، و تنها [[قرآن]] و [[احادیث]] انگشت‌شمار پیامبر، پیرامون احکام به ضمیمه [[اجتهاد]] [[صحابه]] برای حل تمام مشکلات [[جامعه]] تا [[روز رستاخیز]] کافی است، همچنان‌که مکتب [[اهل تسنن]]، روی این اساس [[استوار]] است و یا اینکه باید بگوید: نیاز امت، پس از درگذشت [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[فیض الهی]] و [[تعلم]] آسمانی قطع نشده و حتماً باید میان [[مردم]] فردی باشد که گره‌گشای مشکلات علمی و فکری و بازگو کننده اصول و [[فروع اسلام]] بوده و [[ملت]] را از هر نوع [[انحراف]] غلط که لازمه [[اجتماع]] بدون [[معصوم]] است، باز دارد.
سرانجام، بحث درباره این موضوع لازم و ضروری است؛ زیرا یا از بحث خود نتیجه منفی می‌گیرد و [[کوشش]] می‌کند مانند فقهای [[سنی]] در پرتو [[کتاب و سنت]]، و یا [[قواعد]] دیگر (که از هر نوع اصالت و [[صحت]] پیراسته است، مانند [[قیاس]] و [[استحسان]] و...) تمام نیازمندی‌های فردی و [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] و فکری و... [[جامعه اسلامی]] را برطرف کند، و یا بحث و بررسی به او [[بینش]] دیگری می‌دهد و [[ضرورت]] چنین [[امام]] و [[مرجع]] را که از [[علم]] و [[عصمت الهی]] بهره‌مند است، لمس می‌کند در این صورت پس از شناسائی او گفتار و [[رفتار]] او را درباره تمام [[امت]] تا [[روز رستاخیز]]، [[حجت]] و نافذ تلقی می‌نماید. در هر حال از بحث و بررسی و تشخیص [[حقیقت]] [[بی‌نیاز]] نخواهیم بود.
تا اینجا بحث‌های مقدماتی درباره مسأله [[امامت]] و [[رهبری]] و تشریح ماهیت و [[واقعیت]] هر دو [[مکتب]] پایان پذیرفت، اکنون وقت آن رسیده که با کمال [[بی‌طرفی]] و دور از هر نوع [[عصبیت]] در اصل بحث وارد شویم و سیمای حقیقت را از لابه‌لای اندیشه‌های فراوان و ضد و نقیض، نشان دهیم.
بهترین راه برای [[درک]] حقیقت این سنخ مسائل، این است که زمینه‌های مساعد این مسأله را در نظر بگیریم و سپس درباره آن [[داوری]] نمائیم.  
و به عبارت دیگر: باید دید آیا شرائط [[سیاسی]] و [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] [[مسلمانان]] آن [[روز]]، کدام یک از این روش‌ها را ایجاب می‌کرد؟
آیا [[مصلحت]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] در این بود که از جانب [[خداوند]]، فردی مشخص گردد که مرجع [[فکری]] و [[علمی]] و سیاسی و اجتماعی مسلمانان شود و [[سرنوشت]] مردم را از جانب [[خدا]] به دست بگیرد و یا اینکه مصحلت، درست در نقطه مقابل آن بوده و [[لیاقت]] و [[شایستگی]] مردم به حدی رسیده بود که می‌توانستند روی پای خود بایستند و [[زمامدار]] خود را با دست خود تعیین کنند.
روشن‌تر بگوئیم: آیا بقاء [[انقلاب]] و به ثمر رسیدن هسته و نهالی که به دست [[با کفایت]] [[پیامبر گرامی]] غرس گردید، در [[سایه]] کدام یک از دو روش عملی بود؟
اینجاست که مسأله رهبری پس از [[پیامبر]]، ابعاد مختلفی پیدا می‌کند و می‌‌توان آن را از جهات گوناگونی مورد مطالعه قرار داد.
زمینه‌های مساعد این مسأله عبارتند از:
#آیا [[رشد عقلی]] و فکری و فرهنگی [[جامعه اسلامی]] آن روز به پایه‌ای رسیده بود که بتواند بزرگ‌ترین [[میراث]] [[الهی]] (دین) را از گزند حوادث و از [[تحریف]] خائنان، از بروز مکتب‌های [[باطل]] و متضاد که هر کدام برای خود [[دلیل قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد و... صیانت کند، یا اینکه برای صیانت [[دین]]، [[نگهبان]] و مراقبی لازم بود که اصول و [[فروع]] و [[معارف]] و [[عقائد]] آن را از تحریف و [[تأویل]] [[حفاظت]] نماید؟ به عبارت دیگر: آیا [[درک]] و [[شعور]] [[دینی]] [[مردم]] به پایه‌ای رسیده بود که از بروز مکتب‌های متضاد و متناقض از پیدایش [[اختلاف]] در اصول و [[فروع اسلام]]، و ورود [[اخبار دروغ]] جلوگیری کند، یا اینکه [[رشد فکری]] و [[فرهنگی]] در این حد نبود، بلکه برای جلوگیری از این حوادث، مراقب و [[نگهبانی]] لازم بود.
#آیا [[سیاست خارجی اسلام]]، ایجاب می‌کرد که [[پیامبر گرامی]] [[جانشین]] و [[نماینده]] خود را در میان مردم معین کند و یا ایجاب می‌کرد که [[سرنوشت]] مردم را به دست خود آنان بسپارد؟ 
#آیا [[جامعه اسلامی]] از نظر [[رشد]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] و دینی به حدی رسیده بود که در [[پوشش]] حکومت‌های [[دموکراسی]] [[زندگی]] کنند؟ و یا اینکه دموکراسی برای ملت‌های در حال رشد مفید و سودمند نیست، بلکه باید برای این [[جوامع]]، غیر از [[استبداد]] و دموکراسی طرح دیگری ریخت؟
#آیا اطلاعات و [[آگاهی]] [[امت]] از [[کتاب و سنت]] و فروع و اصول و کلیه نیازمندی‌های [[انسان]] تا [[روز رستاخیز]] به حدی رسیده بود که آنان را از [[وجود امام معصوم]] و مطلع که [[علم]] و [[عصمت]] او بسان علم و اطلاع و [[عصمت پیامبر]] باشد، [[بی‌نیاز]] سازد. یا پس از [[درگذشت پیامبر اکرم]]{{صل}} نیاز شدیدی بر چنین [[امام]] [[آگاه]] [[معصوم]] داشتند؟
#آیا رشد فکری و [[قدرت]] [[دفاع]] منطقی امت از [[حریم]] عقائد به پایه‌ای رسیده بود که از حریم [[اسلام]] دفاع کنند و به سئوالات و مناقشات [[یهود]] و [[نصاری]] پاسخ بگویند؟
#آیا برداشت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و [[یاران]] [[پاک]] او از مسأله [[امامت]] چگونه بود؟ آیا آن را یک [[مقام]] [[انتصابی]] و [[الهی]] تلقی می‌کردند و یا آن را بسان دیگر مقام‌های [[اجتماعی]] مربوط به خود [[مردم]] می‌دانستند؟
#آیا [[تکامل]] [[امت]] در [[سایه]] [[نصب امام]] [[معصوم]] است، با [[انتخاب امام]] غیر معصوم؟ هرگاه تکامل امت در سایه نصب امام معصوم انجام می‌گیرد، چگونه ممکن است [[خداوند]] که خواهان [[تکامل انسان]] است، همه نوع ابزار تکامل مادی را در [[اختیار]] او بگذارد، ولی او را از وسیله [[تکامل معنوی]] که همان نصب امام معصوم است، [[محروم]] سازد؟
#وضع [[امامت]] در امت‌های گذشته چگونه بوده است؟ آیا آنان زحمات خود را به دست افراد کامل می‌سپردند، و [[تربیت]] دیگران را به او واگذار می‌کردند، یا در این باره [[سکوت]] می‌نمودند.
به عبارت دیگر: آیا [[جانشینان]] و [[اوصیاء]] [[پیامبران پیشین]] به وسیله [[پیامبران]] برای مردم معرفی می‌شدند، با اینکه مردم، آنان را [[انتخاب]] می‌کردند؟ اگر وضع در امت‌های گذشته بر اساس نصب امام بوده است، [[تغییر]] و دگرگونی در [[امت اسلام]] نیاز به دلیل محکم و بیان رسا دارد که امت را از [[سیره]] مستمره باز دارد و در غیر این صورت مردم به دنبال سیره ملت‌های گذشته خواهند رفت.
#آیا [[حکومت]] حقه الهیه که داوود{{ع}} بر آن [[مأموریت]] پیدا کرد، و [[پیامبر گرامی]] نیز [[حاکم]] به [[حق الهی]] بود، بدون [[سرپرستی]] یک [[امام]] معصوم و [[آگاه]] از حدود [[اسلام]] امکان پذیر است؟ به عبارت دیگر: کسی که می‌خواهد به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]] حکومت کند، بدون [[علم گسترده]] و [[عصمت]] می‌تواند [[حکومت پیامبر]] را ادامه دهد، و حکومت وی بسان حکومت پیامبر باشد و خلائی که از فقدان وجود [[پیامبر]] به وجود آمده است، پرکند؟!
#درباره [[آینده]] امت، پیامبر باید یکی از امور ممکن را انتخاب نماید:
##بی‌تفاوت بودن درباره آینده اسلام، و لب فروبستن درباره [[شیوه رهبری]] در میان امت و آنان را به حال خود واگذاردن که هر چه می‌خواهند بکنند.
##انتخاب [[سیستم حکومت]] [[شورا]] برای امت.
##[[تعیین وصی]] و [[جانشین]] برای خود.
در اینجاست که مسأله امامت از نظر تجزیه و تحلیل، ابعاد گوناگونی پیدا کرده و در [[علوم]] مختلفی مانند: [[تاریخ]]، [[سیاست]]، [[جامعه‌شناسی]]، [[تفسیر]] و [[حدیث]] ریشه پیدا می‌کند و هر فردی مطابق رشته [[علمی]] خود می‌تواند در این مسأله [[قضاوت]] و [[داوری]] کند.
همان‌طور که ملاحظه می‌نمائید، داوری در این موضوعات ده‌گانه نیاز به یک رشته اطلاعات [[تاریخی]]، [[سیاسی]]، جامعه‌شناسی، [[قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد. از این جهت کمتر فردی می‌تواند [[حق]] این نقاط را ادا کند. ما [[اندیشمندان]] بزرگ را [[دعوت]] می‌کنیم که این نقاط حساس از مسأله [[رهبری]] را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، تا حق را برای گروه آماده و [[نیک]] اندیش روشن سازند.
نتایج این زمینه‌های ده‌گانه تقریباً یکی است و همگی [[هدف]] واحدی را تعقیب می‌کنند.
هر چند برخی از آنها به روشنی ثابت خواهند کرد که [[امام]] و [[پیشوای امت]] باید از جانب [[پیامبر]] معرفی گردد و برخی دیگر ثابت می‌کنند که باید در میان [[امت]]، پیشوای عالم و معصومی باشد که به نیازهای امت پاسخ گوید، ولی چون شناسائی چنین فردی برای امت ممکن نیست، باید چنین فردی از جانب [[خداوند]] به وسیله [[پیامبر گرامی]] معرفی گردد.
و به عبارت روشن‌تر: این بررسی‌های ده گانه، در عین اینکه هدف مشترکی را تعقیب می‌کنند، ولی هر کدام از طریق خاصی به آن هدف می‌رسد.
#برخی به روشنی ثابت می‌کنند که [[مصالح اسلام]] و امت ایجاب می‌کرد که امام و [[پیشوای مسلمانان]]، از طریق [[خدا]] و پیامبر تعیین گردد، و هرگز [[مصلحت]] نبود که [[گزینش]] [[سرپرست]] در [[اختیار]] امت باشد.
#برخی ثابت می‌کنند که باید پس از [[درگذشت پیامبر]]، امام [[معصوم]] با [[علم]] گسترده‌ای در میان امت باشد که [[نیازهای مردم]] را برطرف سازد و شناسائی چنین فردی از عهده امت خارج است و باید خدا آن را معرفی کند.
سرانجام هر دو طریق ما را به یک هدف رهبری می‌کند و آن اینکه [[مقام امامت]]، پس از پیامبر گرامی، [[انتصابی]] است، نه انتخابی. و خواننده گرامی با مطالعه و دقت در محتویات هر یک از بررسی‌ها، می‌تواند تشخیص دهد که کدام بررسی مربوط به کدام یک از این دو طریق است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۳۲-۴۴.</ref>.
==[[امامت]] و [[خلافت]] در اصطلاح==
===در اصطلاح [[اهل سنت]]===
[[جرجانی]] در [[تعریف امامت]] می‌نویسد: «امامت، [[مقام]] شخصی است که [[ریاست عام]] [[دین]] و [[دنیا]] را دارد»<ref>جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۱۶.</ref>. [[ایجی]] می‌نویسد: «امامت، خلافت [[رسول]] در [[اقامه دین]] و [[حفظ]] حوزه [[شریعت]] است که [[پیروی]] از او بر همه [[امت]] [[واجب]] است»<ref>ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>. در القاموس الفقهی آمده است: «[[امامت کبرا]] در نظر علمای [[حنفی]]، [[استحقاق]] [[تصرف]] عام بر [[خلق]]، و [[ریاست]] دین و دنیا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] است»<ref>سعدی، ابو حبیب، القاموس الفقهی، ص۲۴.</ref>. [[قاضی عبدالجبار]] نیز می‌گوید: «[[امام]] از نظر [[شرع]]، کسی است که بر امت [[ولایت]] دارد و در امور آنان تصرف می‌کند؛ آن گونه که بالای دست او دستی نباشد»<ref>قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.</ref>. ایجی درباره [[شرایط امامت]] می‌نویسد:
[[جمهور]] معتقدند که امام باید در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد تا بتواند امور دین را به پا دارد و بر [[عقاید دینی]] [[برهان]] اقامه نماید و [[شبهات]] را حل کند و در حوادث و [[احکام]] بدون کمک دیگران [[فتوا]] دهد؛ زیرا مهم‌ترین چیزی که از امامت مقصود است، [[حفظ عقاید]] و فیصله دادن محاکم و رفع [[دعاوی]] است، و این امور، بدون [[اجتهاد]] در اصول و فروع تمام نمی‌شود<ref>ایجی، عبدالرحمان، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>.
[[تفتازانی]] نیز در [[حکمت]] [[وجود امام]] می‌نویسد:
در کتاب‌های [[فقهی]] یادآور شده‌ایم که امت امامی را لازم دارند که دین را زنده کند و [[سنت]] را به پا دارد و داد [[مظلومان]] را بستاند و [[حقوق]] را استیفا کرده، آنها را در مواضع خود قرار دهد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۶.</ref>.
===در اصطلاح [[امامیه]]===
[[سید مرتضی]] در تعریف امامت می‌نویسد:
{{عربی|الإمامة رئاسة عامة في الدين بالأصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف}}<ref>سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref>؛ «امامت، [[ریاست عام دینی]] است که شخص از ناحیه [[خدای تعالی]]، نه به [[نیابت]] از [[مکلفان]]، آن را دارا می‌شود».
[[علامه حلی]] نیز می‌نویسد: «امام کسی است که از سوی [[خدای تعالی]]، [[ریاست عام]] [[دین]] و [[دنیا]] را در دنیا دارا شده است»<ref>علامه حلی، الألفین، ص۱۲.</ref>.
تعریف هر دو [[طایفه]] از «[[امامت]]»، به هم نزدیک است؛ ولی به دلیل اینکه [[امامیه]]، [[ریاست]] [[دینی]] و [[دنیایی]] [[امام]] را از سوی [[خداوند]] می‌داند، برای امامت شرایط و ویژگی‌هایی را قائل می‌شود که [[اهل سنت]] هیچ کدام از آنها را نمی‌پذیرند. از نظر [[شیعه]]، امام نه تنها بر همه [[انسان‌ها]] ریاست عام دارد، بلکه همچون [[پیامبر]]، بر [[مؤمنان]] سزاوارتر از خود آنها است، و امام [[عصمت الهی]] دارد و هیچ گونه [[خطا]]، کار خلاف و [[بدی]] و [[پلیدی]] از او سر نمی‌زند. او [[حجت]] خدای تعالی بر همه انسان‌ها، بلکه بر تمام [[آفریدگان]]، است و پیروی‌اش بر همه [[واجب]]، و [[مخالفت]] او به طور مطلق و بی‌هیچ قیدی [[حرام]] است؛ به این دلیل، [[فیض کاشانی]] می‌نویسد: «هر صفتی که در پیامبر شرط است، در امام هم لازم است، جز [[نبوت]]»<ref>فیض کاشانی، علم الیقین، ص۳۷۷.</ref>. [[شیخ صدوق]] در [[معانی الاخبار]] از [[پیامبر اسلام]] نقل می‌کند که فرمود: «امام را از آن رو امام می‌گویند که مقتدای [[مردم]] است و از سوی خدای تعالی [[منصوب]] شده و پیروی‌اش بر [[بندگان]] واجب است»<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۴.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۷.</ref>.
===تفاوت دیدگاه امامیه و اهل سنت===
روشن است که امامیه و اهل سنت در مسئله امامت، [[اختلاف]] اساسی دارند. در تعاریفی که نقل شد، [[اهل]] [[سنت امام]] را [[حافظ]] و [[نگهبان شریعت]] از [[تحریف]] و [[تغییر]]، و پاسخ‌گو در مقابل [[شبهات]] [[کافران]] و [[معاندان]] می‌دانند؛ ولی آنجا که از [[ویژگی‌های امام]] بحث می‌کنند، با صراحت می‌گویند که امام مانند [[امیر]] و [[حکمران]] است، و لازم نیست به تمام جوانب [[دین الهی]] و [[تدبیر امور]] [[مسلمانان]] [[آگاهی]] کامل داشته باشد، و هیچ لزومی ندارد [[معصوم]] باشد، و این را نیز نمی‌پذیرند که امام، [[حجت خدا]] بر آفریدگان است. [[قاضی عبدالجبار]] در بحث [[علم امام]] این [[پرسش]] را طرح می‌کند که آیا لازم است [[امام]] همچون [[پیامبر]] به همه [[دین]] عالم، و از همه [[امت]] آگاه‌تر باشد؛ آن گاه در پاسخ می‌گوید:
این در مورد پیامبر به این دلیل لازم است که راه [[یادگیری]] [[شریعت]]، فقط از ناحیه او حاصل می‌شود و او [[حجت شرعی]] [[مردم]] است و در باب دین باید به او مراجعه کرد؛ اما امام این گونه نیست؛ زیرا ما دین و شریعت را از او نمی‌آموزیم، و امام شأنی خاص دارد و حال او مانند حال [[امیران]] و [[حکمرانان]] است<ref>قاضی عبدالجبار، المعنی، کتاب الإمامه، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۰.</ref>.
وی در باب [[لزوم امام]] و نیاز به او می‌نویسد:
مردم از این جهت به امام نیاز دارند که [[احکام شرعی]] را [[اجرا]] کند؛ مانند [[اقامه حدود]] و [[حفظ]] مرزهای [[مملکت اسلامی]] و [[تجهیز]] [[لشکر]] و [[جنگ با دشمنان]] و احراز [[عدالت]] [[شهود]] و نظایر آنها<ref>قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۵۰۹.</ref>.
او در پاسخ این [[پرسش]] که امام باید در [[باطن]] و ظاهر [[عادل]] و در تمام حالاتش از [[فسق]] [[منزه]] باشد، می‌گوید:
تفاوت [[رسول]] با امام در همین جهت است که این امور در رسول لازم است و در امام لزومی ندارد، و در مورد امام ثابت شده که او در این جهت مانند [[امیر]] و [[حاکم]] است<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص٢٠٣.</ref>.
پس، از دید [[اهل سنت]]، امت در یادگیری دین، اعم از اصول و [[فروع]]، هیچ نیازی به امام ندارند و امام نیز در این جهت چون دیگر مردم است و همان طور که بر دیگران لازم است در دین [[اجتهاد]] کنند، بر او نیز لازم است اجتهاد نماید، و در صورت نیاز، به [[عالمان دین]] مراجعه کند. پس هیچ گونه [[پیشوایی دینی]] بر مردم ندارد و فقط مجری حدود و [[احکام شریعت]] است، نه بیان کننده و [[رافع]] [[اختلاف]] و حل کننده [[شبهات]] و [[مرجع دینی]] مردم. [[علامه امینی]] پس از نقل سخنان [[عالمان اهل سنت]]، درباره [[امامت]] می‌نویسد:
امامت نزد آنان، چیزی نیست جز [[ریاست عام]] برای [[تدبیر]] [[لشکریان]] و [[حفظ مرزها]] و [[رد مظالم]] و [[دستگیری]] از [[مظلوم]] و [[اقامه حدود]] و [[تقسیم غنایم]] بین [[مسلمانان]] و [[همکاری]] با آنان در [[حج]] و [[جنگ]]. و در [[امامت]]، [[علم افزون]] بر [[علم]] [[رعیت]] شرط نیست... و [[امام]]، با [[فسق]] و [[ستم]] و کارهای خلاف، از امامت ساقط نمی‌شود و [[پیروی]] او بر [[امت]] [[واجب]] است؛ اعم از اینکه فردی [[نیکوکار]] باشد یا [[فاجر]]، و [[مخالفت]] با او و [[قیام]] بر ضد او و [[نزاع]] در امر امامت او بر هیچ کس جایز نیست<ref>علامه امینی، الغدیر، ج۷، ص۱۹۸-۱۹۷.</ref>.
[[دانشوران]] [[امامیه]]، [[مقام امام]] را به اندازه‌ای ارجمند می‌دانند که معتقدند [[خدای تعالی]] بعد از آنکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را با امور سخت و دشوار آزمود، به او فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. [[مقام امامت]] چنان است که [[پیامبری]] چون ابراهیم{{ع}}، پس از آنکه مدت‌ها [[مقام پیامبری]] را داشت و به [[مقام خلت]] و [[دوستی]] خدای تعالی رسیده بود، از سوی او به این [[مقام]] رسید و از [[خداوند]] این مقام را برای [[ذریه]] خویش نیز خواستار شد.
[[شیعه امامیه]] [[معتقد]] است که [[خدای متعال]] به کسی مقام امامت می‌دهد که از تمام جهات آزموده شده باشد؛ چون او را [[حجت]] خود بر همه [[خلق]]، و از خود خلق بر آنها سزاوارتر قرار می‌دهد، بنابراین، او را از [[مقام عصمت]] برخوردار می‌کند و [[علمی]] بالاتر از [[علوم]] همه امت به او می‌بخشد؛ بدین جهت، [[شیعه]] امام را [[رهبر دینی]] و [[مرجع]] [[مردم]] در تمام مسائل مربوط به [[دین]] و [[دنیا]] می‌داند. امام از نظر امامیه، نه تنها حجت، مرجع و [[ملجأ]] [[انسان‌ها]] است، بلکه چنان‌که خواهیم گفت، [[حجت الهی]] بر تمام [[آفریدگان]] نیز به شمار می‌رود و پیروی‌اش نه تنها بر انسان‌ها واجب است، بلکه [[اطاعت]] و ولایتش بر همه آفریدگان لازم است. اساس [[تفکر شیعی]] در مسئله امامت با [[فکر]] [[اهل سنت]] تفاوت ماهوی دارد؛ بنابراین، ابتدا باید اصل موضوع و مسئله روشن شود؛ آن گاه [[اختلافات]] بین این دو گروه یا [[شرایط امام]] نزد دو [[فرقه]] بررسی گردد.
[[امامت]] در [[تفکر شیعی]]، در سطحی بسیار بالاتر از [[حکومت]] مطرح است. [[امام]] وظایفی را به عهده دارد که یک شعبه آن حکومت است. [[وظیفه]] اصلی امام، بیان و توضیح [[اسلام]] است. او در [[احکام]] [[مرجعیت]] دارد و بدین جهت، [[معصوم]] و [[خطاناپذیر]] است. [[امام علی]]{{ع}} درباره امام و جایگاه او در [[جامعه اسلامی]] می‌فرماید:
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ... أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ‌}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>؛ «بلی، [[زمین]] تهی نماند از کسی که [[حجت]] برپای [[خدا]] است، یا پدیدار و شناخته است یا ترسان و پنهان از دیده‌ها است تا [[حجت خدا]] [[باطل]] نشود و نشانه‌هایش از میان نرود.... آنها [[جانشینان]] خدا در زمین هستند و [[مردم]] را به [[دین]] او می‌خوانند».
در حالی که اهل سنت، امام را در حد حاکمی می‌شمارند که وظیفه‌اش اموری از قبیل [[تدبیر]] [[لشکر]] و [[حفظ مرزها]] و ایجاد [[امنیت]] است. امامی که این گونه باشد، مسلماً می‌تواند با [[انتخاب مردم]] پدیدار شود؛ ولی امامت در نظر [[شیعه]] چنان است که [[انتخاب]] او از سوی مردم یا [[تفویض]] [[حق]] خود به او، بی‌معنا و بطلانش آشکار است<ref>ر.ک: مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص۱۱۷-۱۱۱.</ref>.
بنابراین، [[اختلاف]] میان شیعه و اهل سنت در مسئله امامت، ماهوی است. [[اهل]] [[سنت امام]] را [[حاکم]] و [[امیر]] [[مسلمانان]] می‌دانند، اما شیعه، [[امارت]] و حکومت بر [[خلق]] را شاخه‌ای از امامت امام به شمار می‌آورند و با وجود او، هیچ کسی را برای امارت و [[سلطنت]] بر خلق [[صالح]] نمی‌دانند؛ زیرا امارت و سلطنت را حق مسلم او می‌دانند که از سوی [[خدای تعالی]] به وی عطا شده است، ولی [[خواست خداوند]] [[متعال]] این است که [[امامان]] از این [[حق]] خود زمانی استفاده کنند که [[مردم]] به آنها روی آورند؛ چنانکه [[پیامبران]] دارای [[مقام امامت]] نیز این گونه عمل کرده و هیچ‌گاه به [[زور]] بر مردم [[حکومت]] نکرده‌اند. بنابراین، [[امام]] هیچ‌گاه از صلاحیت حکومت و [[امارت]] فرو نمی‌افتد؛ ولی حکومت زمانی فعلیت می‌یابد که مردم به او روی آورند. این امر درباره [[رهبری دینی]] آنها نیز صادق است. آنان هیچ‌گاه در [[بیان احکام]] [[دین]] به زور [[متوسل]] نمی‌شوند؛ همان‌طور که [[پیامبران الهی]] در رساندن [[ادیان]] و [[شرایع]] به مردم هیچ‌گاه زور به کار نبرده‌اند.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۳۸.</ref>.
==پیشینه [[تعریف امامت]]==
# [[سید مرتضی]]<ref>شریف مرتضی، علم الهدی، علی بن حسین موسوی، ادیب توانا، متکلم، فقیه و یکی از شخصیت‌های بزرگ علمی شیعه است. او برادر سید رضی گردآورنده نهج‌البلاغه و شاگرد شیخ مفید بوده و آثار زیادی در علوم اسلامی از وی باقی مانده است.</ref> (۳۵۵-۴۳۶): «[[امامت]]، [[رهبری]] در [[دین]] است، چنان که [[پیشوایی]] او اصل باشد نه به [[نیابت]] از کسی که در [[جهان]] [[تکلیف]] است»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة في الدين بالإصالة لا بالنيابة عمن هو في دار التكليف}}.</ref>. کلمه «رهبری» در تعریف [[سید]]، به منزله جنس است و تمام انواع [[ریاست]] را فرا می‌گیرد. قید «در دین» نیز به منزله فصل است و رهبری و ریاست را به [[دینی]] و [[الهی]] بودن تقیید می‌کند تا بفهماند که امامت، یک [[منصب الهی]] و [[رهبری دینی]] است نه مطلق پیشوایی. «اصل بودن» نیز اشاره به مطلبی ظریف دارد و آن اینکه رهبری غیر اصلی را که به نیابت از فردی در [[دار تکلیف]] است، امامت نمی‌گویند. نیابت از این رو [[مقید]] به دار تکلیف شده تا این اشکال رفع شود که [[پیشوایی دینی]] [[امام]] به نیابت از [[پیغمبر]]{{صل}} است. قید «از کسی که در جهان تکلیف است» اشاره به این نکته دارد که نیابت امام را از کسی که در دار تکلیف است، امامت نمی‌گویند.
#[[ماوردی اشعری]]<ref>ابوالحسن، علی بن محمد بن حبیب بصری بغدادی ماوردی، اشعری، از متکلمان قرن پنجم.</ref> (۳۶۶-۴۵۰): «امامت، برای [[جانشینی]] [[نبوت]] در [[پاسداری]] دین و [[تدبیر امور]] [[دنیا]] قرار داده شده است»<ref>{{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في دراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ ماوردی اشعری، الاحکام السلطانیة، ص۳.</ref>. تعریف ماوردی، تعریف به [[غایت]] است؛ یعنی [[غایت امامت]] که عبارت است از «پاسداری دین و تدبیر امور [[دنیایی]] [[مسلمانان]]» در تعریف گنجانده شده است و قید {{عربی|خلافة عن النبي}} برای ایجاد تمایز میان امامت و نبوت آورده شده است؛ زیرا نبوت نیز [[پاسداری از دین]] و تدبیر امور دنیاست، ولی این پاسداری، اصلی است نه به [[نیابت]] از کس دیگر.
# [[ابن حزم]]<ref>ابومحمد، علی بن احمد بن سعید بن حزم در سال ۳۸۴ در قرطبه متولد شد. وی اشعری مسلک بوده و در شرعیات و کلام، آثاری از او به جا مانده است. </ref> (۳۸۴-۴۵۶): «[[امامت]]، عهده‌داری امور [[مسلمانان]] است»<ref>{{عربی|الإمامة هي التولي لأمور أهل الإسلام}}؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص۸۷.</ref>. این تعریف نیز همانند تعریف گذشته، تعریف به [[غایت امامت]] است؛ یعنی به عهده گرفتن تمام امور مسلمانان.
# [[سیف‌الدین آمدی]]<ref>علی بن ابی علی بن محمد بن سالم سیف الدین آمدی از دانشمندان اشعری بوده که در زمینه منطق، فلسفه، کلام و اصول فقه آثاری داشته است. از عمده‌ترین آثار او کتاب ابکار الافکار فی اصول الدین در علم کلام است.</ref> (۵۵۱ - ۶۳۱): «امامت عبارت است از [[جانشینی]] شخصی از اشخاص از [[پیغمبر]]{{صل}} و اجرای [[دستورات]] [[شرعی]] و [[پاسداری]] حوزه [[دین]]، چنان که بر تمام [[امت]]، [[پیروی]] از او [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|هي خلافة شخص من الأشخاص للرسول{{صل}} في إقامة قوانين الشرع و حفظ حوزة الملة على وجه يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۲۱.</ref>. در این توصیف نیز [[غایت]] و [[وظایف امام]] آورده شده و در ذیل تعریف به یکی از [[ویژگی‌های امام]] نیز اشاره شده است که همان «[[واجب الاطاعه]]» بودن اوست.
# [[محمود حمصی]] شیعه<ref>شیخ سدیدالدین رازی، متوفای قرن هفتم، از دانشمندان شیعه است. ر.ک: علامه تهرانی، الذریعة، ج۲۳، ص۱۵۲.</ref> (متوفای اوایل [[سده هفتم]]): «امامت در عرف [[شرع]]، هنگامی که به صورت مطلق آورده می‌شود، عبارت است از [[رهبری]] فراگیر در امور دین؛ به گونه‌ای که [رهبری] اصلی باشد نه به نیابت از دیگری که در [[دار تکلیف]] است<ref>شیخ محمود حمصی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. با آوردن کلمه «فراگیر» ([[عامه]])، رهبری کسی که از سوی [[امام]] [[منصوب]] گردیده، از تعریف خارج می‌شود؛ چون [[ریاست]] آنان در پاره‌ای از امور است. با قید «اصلی»، [[ریاست]] کسی که از سوی [[امام]] در تمام امور به ریاست [[منصوب]] گردیده، نقض می‌شود؛ چون ریاست چنین کسی، هر چند فراگیر است، ولی اصلی نیست، بلکه به [[نیابت از امام]] است؛ از این رو هم آوردن قید «[[عامه]]» و هم «[[بالاصاله]]» در تعریف، لازم است. اما اینکه [[سرپرستی]] را [[مقید]] به سرپرستی [[دینی]] کرد و ریاست در [[امور دنیا]] را همانند دیگران به آن ضمیمه نکرد، به این دلیل است که مؤلف، امور دنیا را [[دانش‌ها]] و صنایع [[علمی]] دانسته است و امام، [[رئیس]] [[صنعتگران]] در [[صناعت]] آنان نیست. آن دسته از [[منافع]] و اغراض [[دنیایی]] که از [[تدبیر امام]] عاید می‌گردد، در [[حقیقت]] از پیامدهای [[غایت امامت]] است و غایت امامت مانند از میان رفتن [[ظلم]] و [[دادخواهی]] [[ستمدیدگان]] و... همه از [[امور دینی]] است؛ بنابراین به نظر وی نیازی به آوردن قید «امور دنیا» نبوده است.
# [[خواجه نصیرالدین طوسی]]<ref>محمد بن محمد بن حسن طوسی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی، از بزرگان علمای امامیه که جامع منقول و معقول بوده و در حسن سیاست و تدبیر و اخلاق، مشهور بوده است. او در حکمت و کلام و سایر فنون تبحر داشته و آثار ارزشمندی در فلسفه، کلام و... بر جای گذاشته است. </ref> (۵۹۸ - ۶۲۷): «[[امامت]]، [[رهبری]] فراگیر دینی است، مشتمل بر فراخواندن همه [[مردم]] در نگهداری [[مصالح دین]] و [[دنیا]] و بازداشتن از چیزهایی که بر حسب رهبری [[دین]]، برای آنان ضرر دارد»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية ما للدنيوية و زجرهم عما يضرهم بحسبها}}؛ نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۹.</ref>. تعریف خواجه در مقایسه با تعریف‌های ذکر شده، تعریفی جامع است؛ زیرا [[لطف]] بودن، [[مرجعیت]] و [[الهی بودن منصب امامت]] که از مؤلفه‌های مهم امامت است، در آن گرد آمده است.
# [[محقق حلی]]<ref>جعفر بن حسن بن یحیی هذلی حلی، ابوالقاسم نجم الدین، مشهور به محقق حلی و محقق اول، مؤلف کتاب معروف فقهی شیعه شرایع الاسلام. در زمینه فقه و سایر علوم اسلامی بیش از ۲۰ اثر از او باقی مانده است.</ref> (۶۰۲-۶۷۴): «[[امامت]]، [[سرپرستی]] فراگیر و اصیل شخصی از اشخاص است در امور [[دین]] و [[دنیا]]»<ref>{{عربی|إن الإمامة رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالأصالة}}: محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۳۰۶.</ref>.
# کمال ‌الدین [[میثم]] [[بحرانی]]<ref>کمال الدین، میثم بن علی بن میثم بحرانی، فیلسوف، متکلم، فقیه و محدث، از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی (میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴).</ref> (۶۳۴ - ۶۹۹): همان تعریف پیشین با حذف قید «شخصی از اشخاص».
# [[علامه حلی]]<ref>امام جمال الدین ابومنصور، حسن بن یوسف بن علی بن محمد بن المطهر، معروف به علامه حلی، از علمای بزرگ امامیه و دارای تألیفات زیاد در علوم مختلف اسلامی.</ref> (۶۴۸- ۶۹۹): همان تعریف [[محقق حلی]] با حذف قید «اصیل»<ref>علامه حلی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۶۲.</ref>.
# [[قاضی عضدالدین ایجی]] [[اشعری]] (- ۷۵۶): «امامت [[جانشینی پیامبر]] است در برپا داشتن دین؛ چنان که [[پیروی]] از [[[امام]]] بر تمامی [[امت]] [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|خلاف الرسول في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref>.
# [[جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری الحلی]] (م ۸۲۶): «امامت عبارت است از [[ریاست]] فراگیر امت در دین و دنیا»<ref>جمال الدین مقداد السیوری الحلی، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۲۵.</ref>.
# [[سعدالدین تفتازانی]] اشعری (۷۱۲-۷۹۳): «امامت یعنی [[رهبری]] فراگیر به [[نیابت از پیامبر]] در امر دین و دنیا»<ref>{{عربی|رئاسة عامة في أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبي}}؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.</ref>.
# [[ابن خلدون]]<ref>ابن خلدون از دانشمندان بزرگ اهل سنت که در فلسفه، تاریخ، حدیث‌شناسی و کلام تبحر داشته است. تاریخ و مقدمه او از بزرگ‌ترین آثاری است که به جا مانده است.</ref> (۷۴۲ -۸۰۸): امامت یعنی [[جانشینی]] از صاحب [[شرع]] در [[پاسداری]] دین و [[تدبیر]] دنیا»<ref>{{عربی|الإمامة خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ ابن خلدون، مقدمه، ص۱۹۱.</ref>.
# [[فاضل مقداد]] سیوری حلی (؟- ۸۲۸): «[[امامت]] عبارت است از [[رهبری]] فراگیر در [[دین]] و [[دنیا]] برای شخصی به [[جانشینی]] از [[پیامبر]]{{صل}}»<ref>{{عربی|رئاسة عامة في الدين و الدنيا لشخص إنساني خلافة عن النبي{{صل}}}}؛ سیوری حلی، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ص۲۵۴.</ref>.
#[[قوشجی اشعری]] (؟-۸۷۹): همان تعریف شماره ۱۲<ref>قوشجی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵.</ref>.
# حمید مفتی [[اهل سنت]] ([[قرن نهم]]): «امامت عبارت است از [[ریاست]] فراگیر در دین و دنیا»<ref>محمد ابوالفضل محمد مشهور به حمید مفتی، قاموس البحرین، ص۳۳۳؛ میر سید شرف الدین جرجانی، التعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نوربخش، ص۲۲.</ref>.
# [[قاضی نورالله شوشتری]] (۹۵۶-۱۰۱۹): «امامت منصبی است [[الهی]]، در برگیرنده همه [[فضیلت‌ها]] و مراتب [[کریم]] جز [[نبوت]] و چیزهایی که لازم این [[مقام]] است»<ref>قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲، ص۳۰۰.</ref>.
# [[عبدالرزاق لاهیجی]] (؟-۱۰۷۲): «امامت، [[ریاست عامه]] [[مسلمین]] است در امور دین و دنیا بر [[سبیل]] [[خلیفگی]] از پیامبر{{صل}}»<ref>عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۱.</ref>.
#[[نوری طبرسی]] (۱۲۵۴-۱۳۲۰): «امامت، رهبری فراگیر الهی است به [[نیابت از پیامبر]]{{صل}} در امور دین و دنیا؛ چنان که [[پیروی]] از او بر تمام [[امت]] [[واجب]] باشد»<ref>{{عربی|الرئاسة العامة الإلهية خلافة عن رسول الله في أمور الدين و الدنيا بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}؛ نوری طبرسی، کفایة الموحدین، ص۱۷.</ref>.
#[[محمد موسی کاظمی]] (اواخر [[قرن]] ۱۴ق): «امامت، رهبری سترگی است در امور دین و دنیا و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} در [[حفظ دین]] از [[تباهی]]، [[دفع فساد]]، برپا داشتن حدود، نشر [[احکام]] و [[دادخواهی]] برای ستمدیده از [[ستمکار]]»<ref>{{عربی|الإمامة هي الزعامة الكبرى في أمور الدين و الدنيا و هي خلافة الرسول في حفظ الشريعة من الضياع و دفع الفساد و إقامة الحدود و نشر الأحكام}}؛ محمد موسی کاظمی، اصول المعارف، ص۸۲.</ref>. در این تعریف به چندین مؤلفه امامت اشاره شده است: «[[زعامت]] کبری، یعنی [[مرجعیت]] در امور دین و دنیا»، «جانشینی پیامبر{{صل}}» و «حفظ دین».
#شیخ [[محمد حسن مظفر]] (۱۳۰۱-۱۳۷۵): «ریاست [[امام]]، ریاست دین و الهی و [[نیابت]] از [[پیغمبر]]{{صل}} در انجام [[وظایف]] آن حضرت است»<ref>محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.</ref>. [[مظفر]] در توضیح [[غایت امامت]] گوید: «غایت امامت، تنها [[حفظ]] حوزه [[مسلمانان]] و تحصیل [[امنیت]] [[رعیت]] نیست؛ چه اینکه این کار ممکن است از یک [[انسان]] [[فاسق]] نیز ساخته باشد، بلکه غایت امامت، همانند ذات [[نبوت]]، تحصیل [[سعادت]] دو [[جهان]] است»<ref>محمد حسن مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۲۹.</ref>.
# [[جعفر سبحانی]]: «[[امامت]]، [[رهبری]] فراگیر [[الهی]] است»<ref>جعفر سبحانی، الالهیات، ج۲، ص۵۱۰.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۲۱-۲۶.</ref>.
==رابطه [[امامت]] و [[ولایت]]==
[[پرسش]] اصلی در این باره آن است که آیا ولایت عین امامت است یا لازم آن؟
برای روشن شدن پاسخ این پرسش، نخست باید مراتب امامت و معنا و [[مراتب ولایت]] بررسی گردد:
===امامت===
امامت دو مرتبه دارد: امامت [[تشریعی]] و امامت [[تکوینی]]:
# امامت تشریعی: آن است که کسی در [[مقام]] [[امر و نهی]] باشد و زمام امر و نهی و [[تدابیر]] امور [[مسلمانان]] در دست او باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴.</ref>.
# امامت تکوینی: یعنی [[تصرف تکوینی]] در امر [[هدایت]]؛ به گونه‌ای که تنها نشان دادن راه نباشد، بلکه ایصال به مطلوب باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۳۷.</ref>.
===تمایز امامت تکوینی و تشریعی===
امامت تشریعی، صرف نشان دادن و هدایت به [[حق]] است و کسی که مورد [[هدایت تشریعی]] و امر و نهی او قرار می‌گیرد، ممکن است به دستور و [[راهنمایی]] [[امام]] عمل کند و هدایت گردد یا به آن عمل نکند و هدایت نشود، اما در امامت تکوینی، رسیدن به مطلوب، عین همان [[هدایت تکوینی]] است. امام در هدایت تکوینی، [[مأموم]] را به مقصود و [[هدف]] می‌رساند که به همین امر، امامت تکوینی گفته می‌شود.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۳۸.</ref>.
===ولایت===
«ولایت» از کلمه «ولی» گرفته شده است و «ولی» در [[زبان عربی]] به معنای آمدن چیزی در پی چیز دیگر است، بدون اینکه فاصله‌ای میان آن دو باشد و لازمه توالی و پی هم آمدن، [[قرب]] و نزدیکی آن دو به یکدیگر است. به همین دلیل کلمه «ولایت» با هیئت‌های مختلف (به فتح و کسر) در معانی «[[حب]] و [[دوستی]]»، «[[نصرت]] و [[یاری]]»، «[[متابعت]] و [[پیروی]]» و «[[سرپرستی]] و [[تصرف]]» در امری استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، المفردات؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۸۸؛ شعرانی، نثر طوبی، ج۲، ص۵۸۰.</ref>. مقصود از ولایت در این بحث، همان معنای اخیر، یعنی سرپرستی است.
# [[ولایت تشریعی]]: ذکر این نکته درخور توجه است که این اصطلاحات به این صورت در [[آیات]] و [[روایات]] نیامده؛ هر چند که معنا و مضمون آن در آنها موجود است. [[ولایت تشریعی]] با [[امامت]] [[تشریعی]] تفاوتی ندارد و همان [[مقام رهبری]] و [[سرپرستی]] و [[زمامداری]] در محدوده [[تشریع]] و [[قوانین الهی]] را ولایت تشریعی می‌گویند؛ از همین روست که بعضی از بزرگان، امامت را به [[ولایت مطلق]] تعریف کرده‌اند<ref>صدرالمتألهین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۲، ص۴۷۵.</ref>. ولایت تشریعی غیر از [[ولایت بر تشریع]] است؛ زیرا ولایت بر تشریع، همان [[ولایت]] بر [[قانون‌گذاری]] و [[تشریع احکام]] است؛ یعنی اینکه کسی [[سرپرست]] [[جعل قانون]] و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد.
# [[ولایت تکوینی]]''': ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات [[جهان]] و عالم خارج و [[تصرف]] عینی داشتن آنها؛ مانند ولایت [[نفس انسان]] بر قوای درونی خود. بازگشت این نوع ولایت به علت و معلول است و بر این اساس، هر علتی ولی و سرپرست معلول خویش است<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ آیة الله حجت، ولایت و علم امام، ص۱۰۴؛ شیخ محمد جواد خراسانی، الامامة عند الشیعة الامامیة، ص۴۱.</ref>.
دقت در معنا و مراتب امامت و ولایت نشان می‌دهد که میان ولایت تشریعی و امامت تشریعی تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا کسی که در [[مقام امامت]] تشریعی (یعنی [[مقام]] [[امر و نهی]]) قرار دارد، همان مقام ولایت تشریعی را داراست، اما تفاوت امامت [[تکوینی]] با ولایت تکوینی، تنها در این است که امامت تکوینی اخص از ولایت تکوینی است؛ زیرا ولایت تکوینی، تصرف در مطلق موجودات جهان است، اما امامت تکوینی، سرپرستی در امر [[هدایت]] و [[تصرف تکوینی]] و عینی در امر هدایت است.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۳۸.</ref>.
==[[تعریف امامت]] از نظر [[متکلمان شیعه]]==
مرحوم علامۀ حلی<ref>ما مبانی بحث‌های شیعه را ابتدا از مرحوم علامه حلی نقل و سپس به کلام علمای دیگر استناد و استشهاد می‌کنیم. مطالب در آثار علامه رحمه الله بسیار منظم، مرتب و مبرهن ارائه شده است. همچنین کتاب‌های کلامی علامه رحمه الله کلام مقارن است. اولین شرحی که بر کتاب تجرید الاعتقاد نوشته شد، شرح مرحوم علامۀ حلی بود. تجرید الاعتقاد نوشته مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی است ایشان پس از سقوط عباسیان اوج گرفتند و ریاستشان فراگیر شد. اولین اقدام ایشان در این موقعیت نگارش کتاب تجرید الاعتقاد بود. از این‌رو اهل سنت از وی ناخشنود هستند. سه کتاب شرح مواقف، شرح مقاصد و شرح عقاید نسفیه ناظر به کتاب تجرید الاعتقاد نگاشته شده‌اند. کتاب الامامة فی اهم الکتب الکلامیة وعقیدة الشیعة الامامیة نگاشتۀ مؤلف حاشیه‌ای بر باب امامت سه کتاب یاد شده است.</ref> در کتاب الباب [[الحادی]] [[عشر]]، [[امامت]] را چنین تعریف می‌کند:
{{عربی|الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي{{صل}}}}؛
امامت به معنای [[ریاست]] عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] برای شخصی از اشخاص و به [[نیابت از پیامبر]] است.
[[فاضل مقداد]] درشرح این عبارت واژۀ «[[انسانی]]» را به «شخص» اضافه می‌کند و می‌نویسد:
{{عربی|الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني}}؛
امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است.
وی پس از این تعریف می‌گوید: برخی از فضلاء قید بحق الاصالة را در تعریف امامت اضافه کرده و در تعریف آن گفته‌اند: «امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای یک شخص انسانی است به اصالت» این گروه با این قید خواسته‌اند نائبی را که [[ولایت]] عمومی از سوی [[امام]] به وی [[تفویض]] شده است از تعریف خارج سازند؛ چراکه معتقدند ریاست [[نائب]] هم عمومی است اما اصالت ندارد<ref>{{عربی|وزاد بعض الفضلاء في التعريف: «بحق الأصالة» وقال في تعريفها: «الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا لشخص إنساني بحق الأصالة. واحترز بهذا عن نائب يفوض إليه الإمام عموم الولاية، فإن رياسته عامة لكن ليست بالأصالة. والحق، إن ذلك يخرج بقيد العموم، فإن النائب المذكور لا رياسة له على إمامه، فلا تكون رياسته عامة}}؛ النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۴.</ref>.
و در انتها می‌فرماید: با همه اینها، این تعریف بر [[نبوت]] منطبق است پس در این جا قید [[نیابت از پیامبر]] یا به واسطه [[بشر]] را به تعریف می‌افزایند<ref>{{عربی|ومع ذلك كله، فالتعريف ينطبق على النبوة، فحينئذ يزاد فيه: بحق النيابة عن النبي أو بواسطة بشر}}؛ النافع یوم الحشر، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۷۷.</ref>
==[[تعریف امامت]] نزد [[متکلمان]] [[سنی]]==
[[تفتازانی]]<ref>سعدالدین تفتازانی -متوفای ۷۹۳- از عالمان بزرگ سنی است که در ادبیات تفسیر، اصول فقه و اعتقادات تألیفاتی دارد. وی کتابی به عنوان المقاصد فی علم الکلام نگاشته و سپس آن را شرح کرده است.</ref> در تعریف امامت می‌نویسد:
{{عربی|والإمامة رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛
و آن به معنای [[ریاست]] عمومی در امر [[دین]] و [[دنیا]] و از باب [[جانشینی پیامبر]] است.
و از [[فخر رازی]] نقل می‌کند:
{{عربی|وقال الإمام الرازي: هي رياسة عامة في الدين والدنيا لشخص من الأشخاص}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛
و [[امام]] رازی می‌گوید: آن به معنای ریاست عمومی در دین و دنیا برای شخصی از اشخاص است.
[[قاضی ایجی]] در ابتدای باب [[امامت]] می‌نویسد: در ابتدای امر ناگزیر از تعریف آن هستیم. قومی گفته‌اند: امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست این تعریف با نبوت نقض می‌شود و بهتر است که گفته شود: آن جانشینی پیامبر است در بر پا داشتن دین از آن جهت که [[تبعیت از امام]] بر همۀ [[امت]] [[واجب]] است و با این قید آنکه امام در منقطه‌ای [[منصوب]] کرده و نیز [[مجتهد]] از دایرۀ این تعریف خارج می‌شود<ref>{{عربی|ولابد من تعريفها أولا:
قال [[قوم]]: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا. ونقض بالنبوة.
والأولى أن يقال: هي [[خلافة الرسول]] في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الامة. وبهذا القيد يخرج من ينصبه الإمام في ناحية والمجتهد}}؛ [[المواقف]]، ج۳، ص۵۷۴.</ref>.
بر اساس این تعریف، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد،؛ چراکه [[وجوب اطاعت]] مطلق با عدم [[عصمت]] ناسازگار است. [[فخر رازی]] هم در ذیل آیۀ {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به این موضوع تصریح می‌کند و می‌نویسد: [[خدای تعالی]] به طور حتم در این [[آیه]] به [[اطاعت از اولی الامر]] دستور داده است و هر کس که [[خداوند]] به طور حتم و به صورت [[قطعی]] به [[اطاعت]] از او امر کرده باشد ناگزیر باید از [[خطا]] معصوم باشد زیرا چنان چه او [[معصوم از خطا]] نباشد، آن خطا به دلیل اقدام وی امری خواهد شد که خداوند به [[متابعت]] از آن دستور داده است و این موضوع به معنای دستور به انجام آن خطاست و خطا از ان رو که خطاست مورد [[نهی]] قرار گرفته است پس این موضوع به [[اجتماع]] [[امر و نهی]] در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر می‌شود و آن محال است<ref>{{عربی|إن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم في هذه الآية، ومن أمر الله بطاعته على سبيل الجزم والقطع لابد وأن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ، والخطأ لكونه خطأ منهي عنه، فهذا يفضي إلى اجتماع الأمر والنهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد، وإنه محال}}؛ تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۱۳.</ref>.
بر اساس تعریف [[ایجی]] از [[امامت]]، امام باید معصوم باشد؛ زیرا روشن است که عصمت لازمۀ [[وجوب]] [[طاعت]] است، چنان که فخر رازی به این امر اعتراف کرده است.
اما تعریف [[قاضی ایجی]] از امامت دچار اشکال است؛ زیرا «وجوب طاعت» از لوازم امامت و [[آثار وجودی]] امام است و داخل کردن اثر در تعریف خلاف قاعده است.
به هر [[حال]]، تا این جا روشن شد که [[تعریف امامت]] نزد [[شیعه]] و [[سنی]] واحد است، و [[متکلمان شیعه]] و سنی در محورهای اصلی تعریف اتفاق دارند، تفاوت‌هایی هم در جزئیات وجود داشت که ضمن طرح دیدگاه‌های مختلف روشن شد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۷۹.</ref>
==نکاتی از تعریف==
از تعاریف ارائه شده برای [[امامت]] نکاتی استفاده می‌شود که ذیلا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
# امامت «[[خلافة الرسول]]» و در نتیجه از توابع و [[شئون نبوت]] است.
# [[خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]]{{صل}} همۀ [[وظایف]] او را بر عهده دارد، پس آن چه در [[پیامبر]] اعتبار می‌شود همگی -جز [[نبوت]]- در خلیفۀ ایشان هم اعتبار می‌شود. به عبارت دیگر «خلیفه» کسی است که خلاء فقدان [[رسول الله]]{{صل}} را پر می‌کند، پس باید دارای جمیع ویژگی‌هایی باشد که [[رسول خدا]]{{صل}} واجد آنها بوده است. یکی از ویژگی‌های اساسی رسول خدا{{صل}} [[عصمت]] است، پس [[جانشین]] ایشان هم باید [[معصوم]] باشد.
# [[ریاست]] در امور [[دین]] و [[دنیا]]، به ابعاد وجودی [[امام]] اشاره دارد. چنان که وجود رسول خدا{{صل}} ذو وجوه است، جانشین ایشان هم باید دارای ابعاد وجودی ایشان باشد از جمله: [[هدایت]] [[خلق]]، [[وساطت فیض]]، [[حفظ شریعت]]، [[تعلیم]] [[احکام]]، [[بسط عدالت]]، [[اجرای حدود]]، اقامۀ [[حکومت]]، [[قضاوت]]، [[تفسیر قرآن]] و [[کلام رسول خدا]]{{صل}} و تمام امور مربوط به دین و دنیا باید به امام مراجعه شود.
#از قید «لشخص [[انسانی]]» یا «لشخص من الاشخاص» هم استفاده می‌شود که در [[زمان]] واحد وجود دو امام ممکن نیست. خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا{{صل}} باید یک نفر باشد. [[اهل سنت]] هم [[خلافت]] بیش از یک نفر را در زمان واحد جایز نمی‌دانند. مسلم در این باره از [[پیامبر اکرم]] نقل می‌کند: {{متن حدیث|إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا}}<ref>صحیح مسلم، ج۶، ص۲۳، حدیث ۴۹۰۵.</ref>؛ اگر در زمان واحد با [[دو خلیفه]] [[بیعت]] شد یکی از آن دو را بکشید.
#همچنین قید «لشخص انسانی» گویای آن است که [[امام]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} باید [[انسان]] باشد، پس [[فرشته]]، [[جن]]، [[خرد]] بشری و... هیچ کدام نمی‌توانند جانشین رسول خدا{{صل}} و پر کنندۀ خلأ باشند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۸۱.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010595.jpg|22px]] [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|'''پیشوائی از نظر اسلام''']]
# [[پرونده:1368101.jpg|22px]] [[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۳''']]
# [[پرونده:1379348.jpg|22px]] [[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|'''خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲''']]
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۷۶٬۱۱۸

ویرایش