←منابع
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
آیا به [[راستی]] هیچ [[عقل]] سالمی میپذیرد منصبی که روزی [[پیامبر خاتم]] {{صل}} با آن [[مقام]] والای [[علم]] و [[عصمت]] و در سمت [[نبوّت]] و [[رسالت]] تکیه زده بود، پس از او همان [[منصب]] و [[جایگاه]] [[رهبری]] بر [[اسلام]] و [[امت اسلامی]]، بدون هیچ ضابطه و معیار ارزشی قابل [[تصدی]] و تصاحب برای هر فردی حتی بدون هیچگونه [[شایستگی]] باشد؟! هرگز. | آیا به [[راستی]] هیچ [[عقل]] سالمی میپذیرد منصبی که روزی [[پیامبر خاتم]] {{صل}} با آن [[مقام]] والای [[علم]] و [[عصمت]] و در سمت [[نبوّت]] و [[رسالت]] تکیه زده بود، پس از او همان [[منصب]] و [[جایگاه]] [[رهبری]] بر [[اسلام]] و [[امت اسلامی]]، بدون هیچ ضابطه و معیار ارزشی قابل [[تصدی]] و تصاحب برای هر فردی حتی بدون هیچگونه [[شایستگی]] باشد؟! هرگز. | ||
بنابراین، باید ریشه و علت این دیدگاههای متفاوت و متضاد را در جای دیگری جستوجو کرد و از آن رمزگشایی نمود. توضیح آنکه بررسیها نشان میدهد طرز تلقی [[اهل سنت]] از امامت و [[خلافت]]، نه ملهم از [[مبانی دینی]] و یا تأسّی به [[سیره]] قولی و عملی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بوده و نه اینکه برخاسته از طرز [[تفکر]] عمیق [[دینی]] آمیخته با استدلالها و [[براهین عقلی]] است، بلکه برگرفته از عملکرد خلفای سهگانه نخستین در [[نصب]] و [[گزینش خلیفه]] پس از خود است و سپس برای توجیه آنچه در این زمینه در دوران | بنابراین، باید ریشه و علت این دیدگاههای متفاوت و متضاد را در جای دیگری جستوجو کرد و از آن رمزگشایی نمود. توضیح آنکه بررسیها نشان میدهد طرز تلقی [[اهل سنت]] از امامت و [[خلافت]]، نه ملهم از [[مبانی دینی]] و یا تأسّی به [[سیره]] قولی و عملی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بوده و نه اینکه برخاسته از طرز [[تفکر]] عمیق [[دینی]] آمیخته با استدلالها و [[براهین عقلی]] است، بلکه برگرفته از عملکرد خلفای سهگانه نخستین در [[نصب]] و [[گزینش خلیفه]] پس از خود است و سپس برای توجیه آنچه در این زمینه در دوران [[خلفای اموی]] و [[عباسی]] رخ داده، است. | ||
بر این اساس، اگر میبینیم [[اهل سنت]] در یک دیدگاه در [[گزینش خلیفه]]، به [[اجماع اهل حل و عقد]] [[معتقد]] شدهاند، مبتنی بر شیوه [[انتخاب خلیفه]] اول "[[ابوبکر]]" است<ref>ر. ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۲ - ۲۵۳؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱ ۳۵۲.</ref>؛ و اگر در دیدگاه دیگری، [[شیوه]] [[نصب]] [[خلیفه]] را پیش میکشند، برگرفته از شیوه [[انتخاب خلیفه]] دوم "[[عمر]]" است که توسط [[خلیفه اول]] [[نصب]] و معرّفی شده است<ref>ر. ک: اصول الدین، ابیمنشور عبد القاهر بن الطاهر التمیمی البغدادی، ص۲۸۵؛ الاحکام السلطانیة، ماوردی، ص۱۰.</ref> و اگر شورای خاص را نیز پذیرفته و مطرح کردهاند، به [[عمل]] [[خلیفه دوم]]، مستند است که در [[نصب]] [[خلیفه]] پس از خود چنین عمل کرده است<ref>الاحکام السلطانیه، ص۱۰.</ref> و اگر میبینیم [[معتزله]] مدعی شدهاند حداقل پنج نفر باید باشند نیز مستند به همان [[رأی]] است<ref>الاحکام السلطانیه، ص۷.</ref>. اینکه گفتهاند اگر کسی به [[زور]] بر سر [[مردم]] مسلّط شد هر چند فاقد [[عدالت]]، [[علم]] و [[فضل]] باشد، او [[خلیفه مسلمین]] و "[[امیرالمؤمنین]]" است و [[اطاعت]] از او بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] بوده و [[شورش]] علیه او و [[مخالفت]] با او [[حرام]] است، ریشه این گفتار و دیدگاه در [[گزینش خلیفه]]، تمام تحولات [[تاریخ]] [[بنیامیه]] و [[بنیعباس]] و کودتاها و جابجاییهای [[حکام]] در آن دورانهاست!<ref>مقدمه ابن خلدون، رضوان ابراهیم، ص۱۴۴؛ الاحکام السلطانیة، ص۵ - ۲۱، باب اول:</ref> | بر این اساس، اگر میبینیم [[اهل سنت]] در یک دیدگاه در [[گزینش خلیفه]]، به [[اجماع اهل حل و عقد]] [[معتقد]] شدهاند، مبتنی بر شیوه [[انتخاب خلیفه]] اول "[[ابوبکر]]" است<ref>ر. ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۲ - ۲۵۳؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱ ۳۵۲.</ref>؛ و اگر در دیدگاه دیگری، [[شیوه]] [[نصب]] [[خلیفه]] را پیش میکشند، برگرفته از شیوه [[انتخاب خلیفه]] دوم "[[عمر]]" است که توسط [[خلیفه اول]] [[نصب]] و معرّفی شده است<ref>ر. ک: اصول الدین، ابیمنشور عبد القاهر بن الطاهر التمیمی البغدادی، ص۲۸۵؛ الاحکام السلطانیة، ماوردی، ص۱۰.</ref> و اگر شورای خاص را نیز پذیرفته و مطرح کردهاند، به [[عمل]] [[خلیفه دوم]]، مستند است که در [[نصب]] [[خلیفه]] پس از خود چنین عمل کرده است<ref>الاحکام السلطانیه، ص۱۰.</ref> و اگر میبینیم [[معتزله]] مدعی شدهاند حداقل پنج نفر باید باشند نیز مستند به همان [[رأی]] است<ref>الاحکام السلطانیه، ص۷.</ref>. اینکه گفتهاند اگر کسی به [[زور]] بر سر [[مردم]] مسلّط شد هر چند فاقد [[عدالت]]، [[علم]] و [[فضل]] باشد، او [[خلیفه مسلمین]] و "[[امیرالمؤمنین]]" است و [[اطاعت]] از او بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] بوده و [[شورش]] علیه او و [[مخالفت]] با او [[حرام]] است، ریشه این گفتار و دیدگاه در [[گزینش خلیفه]]، تمام تحولات [[تاریخ]] [[بنیامیه]] و [[بنیعباس]] و کودتاها و جابجاییهای [[حکام]] در آن دورانهاست!<ref>مقدمه ابن خلدون، رضوان ابراهیم، ص۱۴۴؛ الاحکام السلطانیة، ص۵ - ۲۱، باب اول:</ref> | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
وی در جای دیگری میگوید: «امام بر اثر [[آلودگی]] به [[گناه]] و [[ستم]] از [[مقام امامت]] بر کنار نمیشود؛ زیرا [[پیشوایان]] و [[امیران]] اسلام پس از [[خلفا]]، [[گناه آشکار]] میکردند و [[امت اسلامی]] از آنان اطاعت میکردند»<ref>التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، تحقیق: محمد عدنان درویش، ص۲۳۹.</ref><ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۴۹.</ref> | وی در جای دیگری میگوید: «امام بر اثر [[آلودگی]] به [[گناه]] و [[ستم]] از [[مقام امامت]] بر کنار نمیشود؛ زیرا [[پیشوایان]] و [[امیران]] اسلام پس از [[خلفا]]، [[گناه آشکار]] میکردند و [[امت اسلامی]] از آنان اطاعت میکردند»<ref>التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، تحقیق: محمد عدنان درویش، ص۲۳۹.</ref><ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۴۹.</ref> | ||
==امامت از نظر [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]== | |||
[[مقام امامت]] یک [[مقام]] [[اجتماعی]] است که در میان تمام [[ملل]] [[جهان]] وجود دارد، همانطور که مقام [[ریاست جمهوری]] و نخست وزیری یک موقعیت خاص اجتماعی است و در هر اجتماعی [[مردم]] به شکل خاصی [[رئیس جمهور]] و نخست [[وزیر]] [[کشور]] را [[انتخاب]] میکنند، همچنین مقام امامت پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی{{صل}}، یک [[منصب]] عادی و غیر [[الهی]] است که [[توده]] مردم، بالخصوص [[مهاجر]] و [[انصار]] و یا کسانی که امور مردم در دست آنهاست، و به اصطلاح [[اهل حلّ و عقد]] هستند، [[مدیر]] و مسؤول این مقام را انتخاب میکنند و در نتیجه مردم، منتخِب و انتخابگر. و [[امام]]، منتخب و برگزیده بوده و مصداق واضح [[حکومت مردم بر مردم]] خواهد بود<ref>حقیقت این مکتب، همین است. حالا اگر گزینش خلفا روی این اساس نبوده است، ضرری به واقعیت مکتب نمیزند و یا اگر برخی از متکلمین اهل سنت، بیعت چند نفر محدود و با غلبه و پیروزی فردی را مصحح اشغال مقام امامت میدانند، یک نوع توسعه در بینش مکتب است، و برای دفاع از خلافت خلفاتی است که واجد این شرط نبودهاند، یک چنین توسعه انجام گرفته است.</ref>. | |||
چیزی که هست جهان امروز به چنین شیوه از [[حکومت]] دست یافته است، ولی در [[جامعه]] [[مسلمانان]]، چنین شیوه از حکومت، چهارده [[قرن]] سابقه [[تاریخی]] دارد<ref>حکومت دمکراسی با اشکال مختلفی که دارد، در یونان باستان، سابقهای داشته است بنام حکومت «دموها» که مردم با آراء خود گروهی یا فردی را برای رهبری خود بر میگزیدند. تنها ملاک حکومت یک فرد یا یک گروه، شماره آراء بوده که هر کدام از آراء بیشتری از مردم برخوردار بود، واجد مقام رهبری میگردید. </ref>. | |||
شرط مهم در [[خلیفه]]، صلاحیت و [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و عُرضه اداره کردن امور مملکت است و بس، نه [[عدالت]] و [[عصمت]] و [[پیراستگی]] از [[گناه]] و [[خطا]] شرط است و نه [[آگاهی]] کامل و گسترده از [[کتاب الهی]] و سنتهای [[پیامبر]]{{صل}} و اصول و [[فروع اسلام]]. | |||
[[خردمندان]] [[جهان]] در [[انتخاب رئیس]] [[جمهور]] و یا [[زمامداران]] دیگر، بیش از همه به [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و [[رشادت]] و [[شجاعت]] او در برابر [[مشکلات]] میاندیشند، و هرگز [[انتظار]] ندارند که بسان یک دانشمند [[حقوقی]] از [[قوانین]] [[مدنی]] و یا [[کیفری]] و جزائی [[آگاه]] باشد، یا آنچنان [[پاک]] و پیراسته باشد که دست از پا [[خطا]] نکند. | |||
[[وظیفه]] شاغل [[مقام خلافت]] در امور مانند زیر خلاصه میشود: | |||
#تأمین [[عدالت اجتماعی]] یا اجراء [[قوانین اسلام]] در [[جامعه اسلامی]] و این کار با تأسیس [[دادگستری]] و یا گسترش آن و [[نصب]] گروهی برای [[دادرسی]]، انجام میپذیرد و اگر خود [[خلیفه]] نیز به اصول قضائی [[اسلام]] آشنا باشد، میتواند در منطقهای به [[داوری]] بپردازد. | |||
# [[تأمین امنیت]] عمومی، که [[مردم]] بتوانند با خاطر [[آسوده]] و آرام [[زندگی]] کنند. این [[آرمان]] با [[استمداد]] خلیفه از [[قوه مجریه]] و [[نیروی انتظامی]] تحقق میپذیرد. آنان با اجراء حدود اسلام، مانند بریدن دست دزد، اجراء حد [[زنا]] برزن و [[مرد]] [[گنهکار]] و... به این [[هدف]] میرسند. | |||
# [[گسترش اسلام]] در سرتاسر جهان، از طریق [[جهاد در راه خدا]] و این هدف با اعزام ستون و یا ستونهائی از [[مجاهدان]] صورت میپذیرد. | |||
اینها و شبیه اینها: مانند تأمین [[ارزاق]] عمومی، گسترش [[بهداشت]]، [[توسعه]] آموزشهای همگانی و [[نظارت]] بر [[داد و ستد]] و کارهای مردم، تا منکر [[شرعی]] را آشکارا انجام ندهند و...، رؤوس کارهای خلیفه و [[امام]] پس از پیامبر است و در انجام این نوع [[کارها]]، جز لیاقت و کاردانی و [[آگاهی]] از اوضاع جهان چیز دیگری لازم نیست. | |||
روی این اساس، شرط اینکه امام باید [[اعلم امت]] و با اطلاعترین آنان نسبت به اصول و فروع اسلام و آشناترین آنها به [[کتاب آسمانی]] و سنتهای پیامبر باشد، یک شرط استحبابی و استحسانی است. اگر امام چنین شرطی را دارا باشد. چه بهتر، ولی نبودن آن به [[امامت]] او ضرری وارد نمیسازد. | |||
همچنین است مسأله [[عصمت]] و [[پیراستگی]] از [[گناه]] که [[مکتب]] دوم روی این شرط و شرط پیشین، تأکید فراوانی دارد. | |||
پایهگذاران این مکتب میگویند که [[امت]] نمیخواهد اصول و [[فروع]] را از [[امام]] بیاموزد، تا او از مطلعترین و آگاهترین آنان نسبت به [[معارف]] و [[احکام اسلام]] باشد، نمیخواهد او را وسیله خود در پیشگاه [[خدا]] قرار دهد، تا او فردی پیراسته از گناه و [[لغزش]] باشد، آنچه از او میخواهد این است که [[قوانین الهی]] را در میان [[مردم]] اجراء کند، دست سارق را ببرد، زانی را تازیانه بزند، [[قاتل]] را [[قصاص]] کند، مرزهای [[کشور]] را صیانت کند و کارهائی از این قبیل. و در چنین فردی جز [[شایستگی]] برای اجراء و اداره این [[کارها]]، چیز دیگری شرط نیست.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۸.</ref>. | |||
==سخنانی از نویسندگان این مکتب== | |||
[[باقلانی]] میگوید: | |||
در [[خلیفه]]، شرائط زیر معتبر است: | |||
#قرشی باشد. | |||
#به اندازه یک [[قاضی]] [[آگاهی]] داشته باشد. | |||
#نسبت به تاکتیکهای [[جنگی]] و [[اداره سپاه]] و [[حفظ]] [[مرز]] و صیانت مرکز و [[انتقام]] از [[ستمگر]]، آشنایی کامل داشته باشد<ref>{{عربی|ان يكون قرشياً من صميم، ان يكون في العلم بمنزلة من يصلح ان يكون قاضياً من قضاة المسلمين، ان يكون ذا بصيرة بامر الحرب و تدبير الجيوش و السرايا و سد الثغور و حماية البيضة و حفظ الامة و الانتقام من ظالمها و الأخذ لمظلومها}} (التمهید، ص۱۸۱) نوشته قاضی ابوبکر محمد بن طیب، متکلم عصر عضدالدوله دیلمی که در سال ۴۰۳ در سن شصت و پنج سالگی درگذشته است. کتاب ریحانة الادب ج۱، ص۲۲۲ تا ۲۲۳ مراجعه شود.</ref>. | |||
وی سپس اضافه میکند: | |||
{{عربی|لا ينخلع الامام بفسقه و ظلمه بغصب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرمة و تضييع الحقوق و تعطيل الحدود، و لا يجب الخروج عليه، بل يجب وعظه و تخويفه و ترك طاعته في شيء مما يدعوا اليه من معاصي الله}}. | |||
هرگز امام با [[غصب]] [[اموال]]، زدن چهرهها، کشتن [[نفوس]] [[محترم]]، محو [[حقوق]] و عدم اجراء حدود، از [[مقام]] و موقعیت خود برکنار نمیشود، بلکه بر [[امت]] است که او را [[نصیحت]] کند و بترساند و در مورد [[گناه]] از او [[فرمان]] [[نبرد]]. | |||
این سخن در [[مکتب شیعه]] به هیچ وجه قابل قبول نیست، در حالی که در [[مکتب]] دیگر، عین [[واقعگرایی]] است؛ زیرا لازم نیست [[امام]] [[معصوم]] باشد، و فرد غیر معصوم در [[طول عمر]]، گناه میکند، [[مال]] را [[غصب]] مینماید، حقی را پایمال میکند و... | |||
[[تفتازانی]] در شرح مقاصد میگوید: | |||
{{عربی|اذا مات الامام و تصدى للامامة من يستجمع شرائطها من غير بيعة و استخلاف و قهر الناس بشوكته، انعقدت الخلافة له، و كذا اذا كان فاسقاً او جاهلاً على الأظهر، الا انه يعصي فيما فعل و يجب طاعة الامام ما لم يخالف حكم الشرع سواء كان عادلا او فاسقاً}}<ref>شرح مقاصد الطالبیین فی علم اصول عقائد الدین، طبع استانبول، سال ۱۳۰۵، نوشته مسعود بن عمر بن عبدالله خراسانی که در سال ۷۱۲ در تفتازان متولد شد و در سال ۷۹۱ یا ۷۹۳ وفات یافت. این کتاب به صورت متن و شرح است و هر دو از خود ایشان میباشد.</ref>. | |||
هرگاه امامی بمیرد و امام دیگری [[مقام خلافت]] را از طریق [[قهر و غلبه]] به دست آورد. او [[خلیفه]] [[اسلام]] خواهد بود، و همچنین است اگر [[فاسق]] شود یا به [[احکام]] [[جاهل]] باشد، چیزی که هست اگر به کار نامشروعی فرمان داد، [[اطاعت]] او لازم نیست. خواه [[عادل]] باشد، خواه فاسق. | |||
گاهی برخی که [[بینش]] صحیحتری داشتهاند، میگویند: امام باید عادل باشد تا [[ستم]] نکند<ref>المواقف، نگارش قاضی عضدالدین عبد الرحمن بن احمد ایجی، متوفای سال ۷۵۶ مطبعة السهادة. مصر، ط ۱۳۴۹، همراه با شرح سید شریف جرجانی.</ref> و در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد، ولی در عین حال نه [[عصمت]] را شرط میدانند و نه [[علم]] به تمام مسائل [[دین]] را. | |||
برخی دیگر میگویند: امام باید در اصول و [[فروع دین]] مجتهد باشد، ولی اضافه میکنند که گروهی این شرط را لازم نمیشمارند<ref>مطارح الانظار، تألیف شمس الدین بن محمود، متوفای سال ۷۴۹. </ref>. | |||
با این نوسانهائی که در سخنان نویسندگان این [[مکتب]] است، که برخی [[عدالت]] را شرط دانسته و برخی شرط نمیدانند، برخی میگویند: [[علم امام]] باید در حدود [[علم]] یک [[قاضی]] باشد و برخی میگویند که [[امام]] باید در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد. با این همه، از مجموع سخنان آنان یک مطلب استفاده میشود که: | |||
امام فردی است برخاسته از این [[جامعه]]، که علم و [[آگاهی]] و عدالت و [[پیراستگی]] او در سطح خود [[امت]] است و یک فرد برخاسته از جانب [[خدا]] نیست. چه بسا ممکن است که در میان امت، فرد آگاهتر و پاکتر از او باشد، چیزی که هست، هر گاه [[مردم]] کسی را برای اداره [[مقام امامت]] برگزیدند، باید از او [[اطاعت]] کنند. هر چند اطاعت او در مورد [[گناه]] و خلاف لازم نیست، بلکه [[حرام]] است. | |||
روی همین اساس است که [[پیروان]] این مکتب معاویهها، یزیدها، مروانها، عبدالملکها، هشامها، یا [[مهدی عباسی]] و [[هارون عباسی]] را که دستشان تا مرفق به [[خون]] [[ملت]] فرو میرفت، و هر [[روز]] حمام خون راه میانداختند، [[خلیفه پیامبر]] دانسته و بر همگی به عنوان [[امیرالمؤمنین]] [[سلام]] میکردند و [[حکم]] و [[رأی]] آنان را نافذ میدانستند. | |||
امروز در برخی از کشورهای به اصطلاح [[اسلامی]] که رنگ و قیافه [[حکومت اسلامی]] خود را [[حفظ]] کرده، [[خطیب]] در [[نماز جمعه]] [[زمامداران]] خود را به عنوان امیرالمسلمین و یا امیرالمؤمنین [[دعا]] میکند و لو مصدر صدها خلاف و [[بزه]] فردی و [[اجتماعی]] باشد، و بر چنین [[پیروی کورکورانه]] با [[آیه]] زیر [[استدلال]] میکند: | |||
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. | |||
ما [[فکر]] میکنیم جملههای پیشین را که از [[اساتید]] علم و [[کلام]] این گروه نقل کردیم، در نشان دادن [[واقعیت]] این مکتب کافی باشد، ولی برای جلب [[اطمینان]] خوانندگان به [[حقیقت]] گفتار خود، چند فراز دیگر از نویسندگان آنان نقل مینمائیم. | |||
اسفرانی [[شافعی]] یکی از علل محقق [[امامت]] را [[قهر و غلبه]] و به اصطلاح کودتای سفید و یا سرخ [[امام]] میداند و میگوید: | |||
{{عربی|بالقهر و الاستيلاء و لو كان فاسقاً أو جاهلاً}}<ref>به دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲، طبع ۱۳۹۵، افست، مراجعه شود.</ref>. | |||
با [[قدرت]] و [[تسلط]]، هر چند فرد مسلط [[فاسق]] و [[جاهل]] به [[احکام]] و حدود [[اسلام]] باشد. | |||
مؤلف الوقایة فی [[فقه]] الحنفیة مسألهای را طرح کرده که نمایی روشن از [[مقام امامت]] در نظر اوست وی میگوید: | |||
{{عربی|انه لا يجد الامام حد الشرب لانه نائب من الله}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲.</ref>. | |||
اگر امام شراب خورد، حد شرابخوار بر او [[اجرا]] نمیشود؛ زیرا او [[نماینده]] خداست. | |||
شارح العقائد النسفیة بر مدعای خود که [[گناه]] و [[آلودگی]] امام موجب [[عزل]] و برکناری او نمیگردد<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲.</ref>، این چنین [[استدلال]] میکند: | |||
{{عربی|لا ينعزل الامام بالفسق و الجور لانه قد ظهر الفسق و الجور في الائمة و الامراء بعد الخلفاء و السف كانوا ينقادون بهم}}. | |||
امام بر اثر آلودگی به گناه و [[ستم]]، از مقام امامت برکنار نمیشود؛ زیرا از [[پیشوایان]] و [[امیران]] اسلام که پس از [[خلفاء]] بودند، [[گناه آشکار]] گردید و [[امت اسلامی]] همگی از آنان [[اطاعت]] میکردند. | |||
امامت و [[پیشوائی]] که زیربنای آن را یک چنین [[افکار]] و [[اندیشهها]] تشکیل دهد و [[خلق]] [[الله]] را این چنین تفهیم کنند که اطاعت سه گروه [[واجب]] و لازم است: | |||
۱ -[[خدا]]، ۲- [[پیامبر]]، ۳- [[صاحبان فرمان]] و [[زمامداران]]، به هر شکلی و به هر نحوی بر شما [[حکومت]] نمایند، و به هر کلک و حقهای زمام امور را به دست بگیرند. | |||
نتیجه یک چنین [[مکتب]]، ظهور [[واقعه کربلا]] و حادثه [[حره]] [[مدینه]] و تسلط حجاجها و سفاحها بر [[جان]] و [[مال]] [[ملت]] میباشد، و کسانی که در راه آنان [[جهاد]] میکردند و [[شمشیر]] میزدند، خود را [[مجاهد فی سبیل الله]] میدانستند که خدا به آنان [[وعده]] [[بهشت]] داده است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۰.</ref>. | |||
==[[تعریف امامت]] نزد [[متکلمان]] [[سنی]]== | |||
[[تفتازانی]]<ref>سعدالدین تفتازانی -متوفای ۷۹۳- از عالمان بزرگ سنی است که در ادبیات تفسیر، اصول فقه و اعتقادات تألیفاتی دارد. وی کتابی به عنوان المقاصد فی علم الکلام نگاشته و سپس آن را شرح کرده است.</ref> در تعریف امامت مینویسد: | |||
{{عربی|والإمامة رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛ | |||
و آن به معنای [[ریاست]] عمومی در امر [[دین]] و [[دنیا]] و از باب [[جانشینی پیامبر]] است. | |||
و از [[فخر رازی]] نقل میکند: | |||
{{عربی|وقال الإمام الرازي: هي رياسة عامة في الدين والدنيا لشخص من الأشخاص}}<ref>شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲.</ref>؛ | |||
و [[امام]] رازی میگوید: آن به معنای ریاست عمومی در دین و دنیا برای شخصی از اشخاص است. | |||
[[قاضی ایجی]] در ابتدای باب [[امامت]] مینویسد: در ابتدای امر ناگزیر از تعریف آن هستیم. قومی گفتهاند: امامت به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست این تعریف با نبوت نقض میشود و بهتر است که گفته شود: آن جانشینی پیامبر است در بر پا داشتن دین از آن جهت که [[تبعیت از امام]] بر همۀ [[امت]] [[واجب]] است و با این قید آنکه امام در منقطهای [[منصوب]] کرده و نیز [[مجتهد]] از دایرۀ این تعریف خارج میشود<ref>{{عربی|ولابد من تعريفها أولا: | |||
قال [[قوم]]: الإمامة رياسة عامة في امور الدين والدنيا. ونقض بالنبوة. | |||
والأولى أن يقال: هي [[خلافة الرسول]] في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الامة. وبهذا القيد يخرج من ينصبه الإمام في ناحية والمجتهد}}؛ [[المواقف]]، ج۳، ص۵۷۴.</ref>. | |||
بر اساس این تعریف، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد،؛ چراکه [[وجوب اطاعت]] مطلق با عدم [[عصمت]] ناسازگار است. [[فخر رازی]] هم در ذیل آیۀ {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به این موضوع تصریح میکند و مینویسد: [[خدای تعالی]] به طور حتم در این [[آیه]] به [[اطاعت از اولی الامر]] دستور داده است و هر کس که [[خداوند]] به طور حتم و به صورت [[قطعی]] به [[اطاعت]] از او امر کرده باشد ناگزیر باید از [[خطا]] معصوم باشد زیرا چنان چه او [[معصوم از خطا]] نباشد، آن خطا به دلیل اقدام وی امری خواهد شد که خداوند به [[متابعت]] از آن دستور داده است و این موضوع به معنای دستور به انجام آن خطاست و خطا از ان رو که خطاست مورد [[نهی]] قرار گرفته است پس این موضوع به [[اجتماع]] [[امر و نهی]] در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر میشود و آن محال است<ref>{{عربی|إن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم في هذه الآية، ومن أمر الله بطاعته على سبيل الجزم والقطع لابد وأن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه على الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ، والخطأ لكونه خطأ منهي عنه، فهذا يفضي إلى اجتماع الأمر والنهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد، وإنه محال}}؛ تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۱۳.</ref>. | |||
بر اساس تعریف [[ایجی]] از [[امامت]]، امام باید معصوم باشد؛ زیرا روشن است که عصمت لازمۀ [[وجوب]] [[طاعت]] است، چنان که فخر رازی به این امر اعتراف کرده است. | |||
اما تعریف [[قاضی ایجی]] از امامت دچار اشکال است؛ زیرا «وجوب طاعت» از لوازم امامت و [[آثار وجودی]] امام است و داخل کردن اثر در تعریف خلاف قاعده است. | |||
به هر [[حال]]، تا این جا روشن شد که [[تعریف امامت]] نزد [[شیعه]] و [[سنی]] واحد است، و [[متکلمان شیعه]] و سنی در محورهای اصلی تعریف اتفاق دارند، تفاوتهایی هم در جزئیات وجود داشت که ضمن طرح دیدگاههای مختلف روشن شد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۷۹.</ref> | |||
==از [[فروع دین]] بودن [[امامت]] از نظر [[اهل سنت]]== | |||
تا این جا با توجه به [[آیات قرآن]] [[مجید]] و [[روایات]] مورد اتفاق [[فریقین]]، به روشنی [[اثبات]] شد که امامت از [[اصول دین]] است، اما اهل سنت بدون توجه به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] منقول در منابع معتبر خود، امامت را از فروع دین میشمارند. | |||
[[تفتازانی]] در این مورد مینویسد: | |||
{{عربی|لا نزاع في أن مباحث الإمامة بعلم الفروع أليق}}<ref>شرح مقاصد، ج۲، ص۲۷۱.</ref>؛ | |||
در این مورد اختلافی نیست که اگر [[مباحث امامت]] در فروع دین مطرح شود، شایستهتر است. | |||
[[قاضی عضد الدین ایجی]]، [[میر سید شریف جرجانی]] و مشهور [[قوم]] بر این قولند که امامت از فروع دین است. در این قول، سخن از [[شایستگی]] طرح مسأله امامت در فروع دین نیست بلکه [[ایجی]] صریحا این بحث را از فروع دین شمرده است. | |||
این قول در بین اهل سنت مشهور و معروف است، و تقریباً میتوان آن را به همۀ آنها نسبت داد. حتی برخی در این مورد ادعای [[اجماع]] کردهاند<ref>مواقف، ج۳، ص۵۷۴؛ شرح مواقف، ج۸، ص۳۴۴.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۱۹.</ref> | |||
===نظر [[قاضی]] [[بیضاوی]] و نقد آن=== | |||
اما برخی از [[عالمان]] [[سنی]] ضمن اشاره به [[اعتقاد شیعه]] -مبنی بر اصل بودن امامت- آن را پذیرفتهاند تا به [[زعم]] خود از این طریق [[اعتقاد]] به [[امامت بلافصل امیرالمؤمنین]]{{ع}} را مخدوش سازند. | |||
قاضی بیضاوی مینویسد: باب دوم در [[اخبار]] است که شامل فصولی است. فصل دوم در مورد اخباری است که دروغش دانسته شده است و آن بر دو قسم است اول اخباری که با یک امر بدیهی یا [[استدلال]] منطقی مخالف است. دوم اخباری که در صورت [[صحت]]، انگیزه فراوانی برای نقل آن بود و باید به گوش ما میرسید چنان که میدانیم شهری بین [[مکه]] و [[مدینه]] وجود ندارد؛ چراکه اگر چنین شهری بود حتما نقل میشد و به گوش ما میرسید. | |||
[[شیعه]] ادعا میکند که [[نص]]، بر [[امامت علی]]{{ع}} دلالت دارد در حالی که [[متواتر]] نیست؛ چنان که اقامه، شروع [[نماز]] با [[بسم الله الرحمن الرحیم]] و [[معجزات]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[تواتر]] به ما نرسیده است. میگوئیم دو مورد اول - یعنی اقامه و [[تسمیه]]-از [[فروع دین]] هستند و [[مخالفت]] و عدم پذیرش آن دو موجب [[بدعت]] و [[کفر]] نمیشود؛ بر خلاف [[امامت]] که از [[اصول دین]] است و مخالفت با آن موجب کفر است و اما عدم تواتر در نقل [[معجزات پیامبر]] به دلیل قلت [[مشاهده]] کنندگان آن هاست<ref>{{عربی|الفصل الثاني فيما [[علم]] كذبه وهو قسمان: [[الأول]]: ما علم خلافه ضرورة أو استدلالا... الثاني: ما لو صح لتوفير الدواعي على نقله كما نعلم أنه لا [[بلدة]] بين مكة والمدينة أكبر منهما إذ لو كان لنقل؛ | |||
وادعت الشيعة أن النص [[دل]] على إمامة علي ولم يتواتر كما لم تتواتر الإقامة والتسمية ومعجزات الرسول{{صل}}. قلنا: الأولان من الفروع ولا كفر ولا بدعة في مخالفتهما، بخلاف الإمامة. وأما تلك المعجزات فلقلة المشاهدين}}؛ الابهاج فی شرح المنهاج، ج۲، ص۲۹۵.</ref>. | |||
منظور [[بیضاوی]] آنست که چون امامت از اصول دین است و [[انکار]] آن موجب بدعت و کفر میگردد؛ لذا چنان چه نصی در این زمینه وجود داشت، میبایست افراد زیادی آن را نقل میکردند. اما از آنجا که این [[نص]] به تواتر به ما نرسیده است، پس چنین نصی وجود نداشته است. | |||
سبکی در شرح این عبارت مینویسد: پاسخ میدهد به خلاف امامت، پس امامت از اصول است و مخالفت با آن بدعت و انگیزه [[فتنه]] است و انگیزۀ نقل آن فراوان بوده است لذا عدم تواتر آن بر عدم صحتش دلالت میکند<ref>{{عربی|أجاب... بخلاف الامامة، فإنها من الاصول ومخالفتها بدعة ومؤثرة في الفتن، فتتوافر الدواعي على نقلها، فلما لم تتوافر دل على عدم صحته}}؛ الابهاج فی شرح المنهاج، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. | |||
[[اسنوی]] نیز مینویسد: و [[شیعه]] در قسم دوم مخالفت کرده و مدعی شده است که نص آشکار بر [[امامت علی]]{{ع}} دلالت میکند؛ در حالی که [[متواتر]] نیست. چنان که غیر از امامت در امور مهم دیگری نیز تواتر وجود ندارد. مثل اقامه و تسمیه در [[نماز]] و [[معجزات]] [[رسول خدا]]{{صل}}. پاسخ در مورد اول که مراد اقامه و [[تسمیه]] میباشد، آنست که آن دو از [[فروع]] هستند و کسی که در این موارد [[خطا]] کند، [[کافر]] و [[بدعت گذار]] نخواهد بود. بنابراین انگیزههای زیادی برای نقل آن دو نبوده است؛ بر خلاف [[امامت]] که از [[اصول دین]] و [[مخالفت]] با آن [[فتنه]] و [[بدعت]] است<ref>{{عربی|وخالفت الشيعة في القسم الثاني فادعت أن النص الجلي دل على إمامة علي رضي الله عنه ولم يتواتر غيره من الامور المهمة كالإقامة والتسمية في الصلاة ومعجزات الرسول{{صل}}... والجواب عن الأولين -وهما الإقامة والتسمية- لأنهما من الفروع والمخطئ فيهما ليس بكافر ولا مبتدع؛ فلذلك لم تتوافر الدواعي على نقلهما، بخلاف الإمامة فإنها من اصول الدين ومخالفتها فتنة وبدعة}}؛ نهایة السؤل شرح منهاج الوصول، ج۲، ص۳۸.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۰.</ref> | |||
===وجود [[نصوص]] [[متواتر]] فراوان برخلافت [[امیرالمؤمنین]]=== | |||
در پاسخ این اشکال باید گفت: که در مورد [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} نه یک [[نص]]، بلکه نصوص متواتری وجود دارد. برخی از نصوصی که به روشنی بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}} دلالت دارند و [[اهل سنت]] در منابع خود آنها را نقل کردهاند، عبارتند از: | |||
# [[حدیث غدیر]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}. | |||
# [[حدیث منزلت]] {{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}. | |||
# [[حدیث]] {{متن حدیث|سأعطي الراية غدا رجلا يحبه الله ورسوله}}. | |||
# [[حدیث ثقلین]] {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي}}. | |||
این [[احادیث]] بخشی از نصوصی است که هر یک به نحوی بیان گر [[امامت بلافصل امیرالمؤمنین]]{{ع}} هستند و به [[تواتر]] به ما رسیدهاند<ref>در مورد دلالت و تواتر هر یک از این احادیث در محل خود بحث خواهد شد.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۲.</ref> | |||
===دلالت [[اخبار]] فراوان بر امامت امیرالمؤمنین=== | |||
به علاوه روشن است که راه حصول [[یقین]] منحصر به [[خبر متواتر]] نیست بلکه [[خبر واحد]] محفوف به قرائن نیز مفید [[علم]] است، پس هر چند در [[امور اعتقادی]] یقین لازم است و نمیتوان به ادلۀ ظنی استناد کرد، اما در این امور علاوه بر [[خبر متواتر]]، میتوان به [[خبر واحد]] محفوف به قرائن نیز استناد کرد؛ لذا برای [[اثبات امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} استناد به خبری که به کمک قرائن افادۀ [[یقین]] کند، کافی است و نیازی به خبر متواتر وجود ندارد. | |||
حاصل آنکه اولا: در مورد [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نصوص]] [[متواتر]] وجود دارد و ثانیا: برای [[اثبات]] این موضوع نیازی به [[تواتر]] نیست بلکه آن چه مفید [[علم]] باشد کافی است. | |||
در [[منابع شیعه]] و [[سنی]] [[اخبار]] فراوانی وجود دارد که بر امامت امیرالمؤمنین{{ع}} دلالت دارند. بیشتر این اخبار اگر متواتر نباشند، محفوف به قرینه هستند. از سوی دیگر خبری که [[فریقین]] در نقل آن متفق باشند، مفید [[اطمینان]] است و چنین خبری نزد همۀ عقلای عالم مقبول است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۳.</ref> | |||
===وجود موانع فراوان در راه نقل [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]=== | |||
[[بیضاوی]] مدعی شده است که چون [[امامت]] از [[اصول دین]] است، پس باید انگیزۀ زیادی برای بیان امامت امیرالمؤمنین{{ع}} وجود داشته باشد، در نتیجه اگر نصی در این مورد وجود داشت؛ لزوما باید به تواتر میرسید. اما شواهد و قرائن متقنی حاکی از آنست که نه تنها [[اوضاع فرهنگی و سیاسی]] برای نقل [[دلایل امامت]] و [[فضائل امیرالمؤمنین]]{{ع}} مناسب نبوده؛ بلکه موانع زیادی در این راه وجود داشته است. مرحوم علامۀ حلی به نقل از اخطب خوارزم مینویسد: | |||
{{عربی|وقال: بعض الفضلاء<ref>مراد از «بعض الفضلاء» خلیل بن احمد فراهیدی از علمای بزرگ قرن سوم و صاحب کتاب العین است. کتاب وی اولین کتابی است که در لغت نگاشته شده است. ر.ک: احقاق الحق، ج۴، ص۲.</ref>، وقد سئل عنه{{ع}} فقال: ما أقول في شخص أخفى أعداؤه فضائله حسدا له، وأخفى أولياؤه فضائله خوفا وحذرا وظهر فيما بين هذين [[فضائل]] طبقت الشرق والغرب}}<ref>کشف الیقین، ص۴.</ref>؛ | |||
از برخی فضلا در مورد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سؤال شد ایشان در پاسخ گفت: چه بگویم در مورد کسی که دشمنانش از روی [[حسادت]] و پیروانش به جهت [[ترس]] و [[احتیاط]]، فضائل او را مخفی ساختهاند؛ با این [[حال]] فضائل ایشان در بین این دو گروه شرق و غرب عالم را فرا گرفته است. | |||
این سخن به روشنی بیانگر این [[حقیقت]] است که پس از [[رسول خدا]]{{صل}} جریانهای [[حاکم]] به شدت از نقل و انتشار [[فضائل امیرالمؤمنین]]{{ع}} جلوگیری میکردند، اما علیرغم تلاشهای فراوان [[حاکمان]]، [[فضائل]] بسیاری از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در منابع مخالفان و موافقان موجود است. این موضوع از فراوانی فوق العادۀ فضیلتهای امیرالمؤمنین{{ع}} حکایت دارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۴.</ref> | |||
===[[تغییر]] و [[تحریف]] نقلهای متقدمین=== | |||
نکته دیگری که در بیان [[مناقب]] امیرالمؤمنین{{ع}} در منابع مخالفان به وضوح قابل [[مشاهده]] است، تغییر و تحریف نقلهای متقدمین از سوی متأخرین است. [[احمد بن حنبل]] میگوید: | |||
{{عربی|ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح ما ورد لعلي رضي الله عنه}}<ref>مناقب احمد لابن الجوزی، ص۱۶۳، به نقل از کتاب العمدة إبن البطریق، ص۶.</ref>؛ | |||
به اندازهای که احادیثی با [[سندهای صحیح]] در مورد علی امیرالمؤمنین{{ع}} وجود دارد، در مورد هیچ یک از [[صحابه]]، آن فضائل نقل نشده است. | |||
[[حاکم نیشابوری]] عبارت {{عربی|بالأسانيد الصحاح}} را حذف کرده و از قول [[عبدالله بن احمد بن حنبل]] مینویسد: | |||
{{عربی|سمعت أبي يقول: ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله{{صل}} من الفضائل ما جاء لعلي بن أبي طالب}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۶، حدیث ۴۵۷۲.</ref>؛ | |||
شنیدم پدرم میگفت: فضائلی که در مورد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمده در مورد هیچ یک از صحابه نیامده است. | |||
[[ابن عبدالبر]] نیز در این عبارت [[تصرف]] میکند و مینویسد: احمد بن حنبل و [[اسماعیل بن اسحاق قاضی]] میگویند: آن چه در فضائل علی بن ابی طالب{{ع}} با سندهای حسن [[روایت]] شده در فضائل هیچ یک از صحابه روایت نشده است. [[احمد بن شعیب بن علی نسائی]] نیز چنین میگوید<ref>{{عربی|وقال أحمد بن حنبل وإسماعيل بن إسحاق القاضي: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روي في فضائل علي بن أبي طالب. وكذلك قال أحمد بن شعيب بن علي النسائي}}؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۱۵.</ref>. | |||
ابن عبدالبر با تصرفی آشکار عبارت «بالاسانید الحسان» را جایگزین عبارت «بالاسانید الصحاح» کرده است. روشن است که بین سند حسن و [[سند صحیح]] تفاوت زیادی وجود دارد<ref>در حالی که روایت با سند صحیح همواره مقبول است و همۀ علما در فقه بر اساس چنین روایتی فتوا میدهند، برخی از علما به روایات حسن عمل نمیکنند و طبق آن فتوا نمیدهند.</ref>. | |||
[[ابن حجر عسقلانی]] هم مینویسد: و [[مناقب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فراوان است تا آنجا که [[احمد بن حنبل]] میگوید آن چه در مورد علی{{ع}} نقل شده است در مورد هیچ یک از [[صحابه]] نقل نشده است<ref>{{عربی|ومناقبه كثيرة حتى قال الإمام أحمد: لم ينقل لأحد من الصحابة ما نقل لعلي}}؛ الاصابة، ج۴، ص۵۶۵.</ref>. | |||
و بالاخره در فتح الباری آمده است: احمد، اسماعیل قاضی، [[نسائی]] و [[ابوعلی نیشابوری]] میگویند: در [[حق]] هیچ یک از صحابه احادیثی با سند خوب وارد نشده است، بیشتر از آن چه در [[حق علی]]{{ع}} آمده است<ref>{{عربی|قال أحمد وإسماعيل القاضي والنسائي وأبو علي النيسابوري: لم يرد في حق أحد من الصحابة بالأسانيد الجياد أكثر مما جاء في علي}}؛ فتح الباری، ج۷، ص۷۱.</ref>. | |||
با توجه به تصرفات و تحریفاتی که از سوی [[عالمان]] [[سنی]] در [[کلام]] یکی از علمای خودشان صورت گرفته، روشن است که هرگز نمیتوان [[انتظار]] داشت، [[نصوص]] دلالت کننده بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[تواتر]] به دست ما برسد، [[حال]] آنکه شواهد [[تاریخی]] بیان گر مخالفتها، [[کینهتوزیها]]، [[حسادتها]] و دشمنیهای [[منافقان]] در عصر [[حیات رسول خدا]]{{صل}} و پس از [[رحلت]] ایشان است. این موضوع بزرگترین دلیل برای [[اثبات]] عدم توافر دواعی در بیان امامت امیرالمؤمنین{{ع}} است. در ادامه برخی از شواهد را بررسی میکنیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۵.</ref> | |||
===شواهدی بر عدم توافر دواعی برای نقل [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]=== | |||
الف) '''[[دشمنی]] [[بریدة]] و خالد با امیرالمؤمنین''': در [[مجمع الزوائد]] مینویسد: از بریده نقل شده که گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} دو گروه را به سوی [[یمن]] فرستاد، [[فرماندهی]] یک گروه بر عهده [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بود و گروه دوم را [[خالد بن ولید]] فرماندهی میکرد رسول خدا{{صل}} فرمود: چنان چه دو گروه به هم رسیدید علی{{ع}} [[فرمانده]] [[مردم]] هر دو [[لشکر]] خواهد بود و اگر از همدیگر جدا شدید هریک از شما [[فرماندهی لشکر]] خود را بر عهده خواهد داشت. | |||
بریده گفت، ما با [[بنی زبید]] از [[اهل یمن]] برخورد کردیم و جنگیدیم، [[مسلمانان]] بر [[مشرکان]] [[پیروز]] شدند: تعدادی را در [[جنگ]] کشتیم و عدهای از [[زنان]] را به [[اسارت]] گرفتیم. علی{{ع}} زنی را از بین [[اسیران]] برای خود برگزید. | |||
بریده گفت: من و [[خالد بن ولید]] نامهای به [[رسول خدا]]{{صل}} نوشتیم و این داستان را به او اطلاع دادیم. وقتی [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسیدیم [[نامه]] را به او دادم، وقتی نامه برای ایشان خوانده شد، [[غضب]] را در چهره رسول خدا{{صل}} دیدم. رسول خدا{{صل}} فرمود: در مورد علی [[بیانصافی]] و [[دشمنی]] مکن او از من است و من از اویم و پس از من [[سرپرست]] امور شماست<ref>{{عربی|عن بريدة قال: بعث رسول الله{{صل}} بعثين إلى اليمن على أحدهما علي بن أبي طالب رضي الله عنه وعلى الآخر خالد بن الوليد، فقال: إذا التقيتم فعلي على الناس، وإن افترقتما فكل واحد منكما على جنده. | |||
قال: فلقينا بني زيد من [[أهل]] اليمن فاقتتلنا، فظهر المسلمون على المشركين، فقتلنا المقاتلة وسبينا الذرية، فاصطفى على امرأة من السبي لنفسه. | |||
قال بريدة: فكتب معي خالد بن الوليد إلى رسول الله يخبره بذلك، فلما أتيت النبي{{صل}} دفعت الكتاب، فقرئ عليه، فرأيت الغضب في وجه رسول الله. فقلت: يا رسول الله، هذا مكان العائذ، بعثتني مع رجل وأمرتني أن أطيعه، ففعلت ما أرسلت به. | |||
فقال رسول الله{{صل}}: لا تقع في علي، فإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي}}؛ [[مجمع الزوائد]]، ج۹، ص۱۷۲، [[حدیث]] ۱۴۷۳۲؛ [[مسند احمد]]، ج۵، ص۳۵۶، حدیث ۲۳۰۶۲؛ [[سنن نسائی]]، ج۵، ص۱۳۳، حدیث ۸۴۷۵؛ غایة المقصد فی زوائد [[المسند]]، ج۲، ص۱۳۵۰؛ [[کنز العمال]]، ج۱۱، ص۶۰۸.</ref>. | |||
این [[روایت]] به خوبی بیان گر [[کینهتوزی]] و دشمنی برخی از [[صحابه]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. با توجه به این [[حقیقت]] تلخ، آیا توقع توافر دواعی برای نقل [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} صحیح است؟! | |||
بر اساس نقلهای دیگر این [[حدیث]]، [[بریدة بن حصیب]] به علت شدت [[کینه]] و [[بغض]] نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[خالد بن ولید]] همراه شده بود. [[نسائی]] به سند خود، به نقل از [[عبدالله بن بریدة]] مینویسد: پدرم برایم گفت: هیچ کس به اندازه من نسبت به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} کینه و بغض نداشت تا آنجا که مردی از [[قریش]] را [[دوست]] داشتم و [[دوستی]] من با او دلیلی نداشت جز اشتراک در [[دشمنی با علی]] [[پیامبر]] [[فرماندهی]] گروهی را به این مرد سپرد و من با او همراه شدم و [[همراهی]] من دلیلی نداشت مگر اشتراک در [[دشمنی]] با علی<ref>{{عربی|قال حدثني أبي قال: | |||
لم يكن [[أحد]] من [[الناس]] أبغض إلي من علي بن أبي طالب، حتى أحببت رجلا من قريش لا احبه إلا على بغضاء علي، فبعث ذلك الرجل على خيل فصحبته وما أصحبه إلا على بغضاء علي}}؛ [[سنن نسائی]]، ج۵، ص۱۳۵، حدیث ۸۴۸۲.</ref>. | |||
در برخی از نقلها آمده است: خالد بن ولید، بریده را خواند و گفت [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمار و از این قضیه بر ضد علی استفاده کن و به پیامبر{{صل}} خبر بده که او چه کرده است<ref>{{عربی|فدعا خالد بن الوليد بريدة فقال: اغتنمها فأخبر النبي{{صل}} ما صنع}}؛ المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۶۲، حدیث ۶۰۸۵؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۲، حدیث ۱۴۷۳۳.</ref>. | |||
در نقل دیگر آمده است: خالد بن ولید این قضیه را برای پیامبر{{صل}} نوشت و به من دستور داد که به امیرالمؤمنین{{ع}} [[ناسزا]] بگویم<ref>{{عربی|فكتب بذلك خالد بن الوليد إلى النبي{{صل}}، وأمرني أن أنال منه}}؛ سنن نسائی، ج۵، ص۱۳۳، حدیث ۸۴۷۵.</ref>. | |||
ب) '''فراگیر بودن دشمنی با امیرالمؤمنین میان مسلماننماها''': برخی نقلها نیز از فراگیر بودن دشمنی [[مردم]] با امیرالمؤمنین{{ع}} حکایت دارد. در [[مجمع الزوائد]] به نقل از بریده مینویسد: وارد [[مدینه]] شدم و داخل [[مسجد]] رفتم. [[رسول خدا]]{{صل}} در منزلش بود و تعدادی از اصحابش بر درب [[منزل]] ایشان بودند، آنها گفتند: بریده چه خبر؟ گفتم: خیر است، [[خداوند]] بر [[مسلمانان]] [[گشایش]] کرد مسلمانان را [[پیروز]] گردانید گفتند: چرا زودتر آمدهای؟ گفتم: علی کنیزی را به عنوان [[خمس]] برای خود [[اختیار]] کرده است؛ آمدهام این خبر را به [[پیامبر]]{{صل}} برسانم. گفتند: این خبر را به پیامبر{{صل}} برسان تا علی از چشم پیامبر{{صل}} بیفتد!<ref>{{عربی|فقدمت المدينة ودخلت المسجد ورسول الله{{صل}} في منزله، وناس من أصحابه على بابه. فقالوا: ما الخبر يا بريدة؟ فقلت: خيرا فتح الله على المسلمين. فقالوا: ما أقدمك؟ قلت: جارية أخذها علي من الخمس، فجئت لأخبر النبي{{صل}} فقالوا: فأخبر النبي فإنه يسقطه من عين النبي}}؛ المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۶۲، حدیث ۶۰۸۵؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۲، حدیث ۱۴۷۳۳.</ref>. | |||
فراگیر بودن [[دشمنی]] با [[امیرالمؤمنین]] در [[روایت]] این داستان به روشنی آمده و موجب [[خشم]] شدید [[رسول خدا]]{{صل}} گردیده است. بر اساس این نقلها چهار نفر از [[صحابه]] خبر اختیار [[کنیز]] توسط امیرالمؤمنین{{ع}} را به عنوان اعتراص برای پیامبر{{صل}} نقل کردند، و این موضوع [[خشم رسول]] [[خدا]]{{صل}} را برانگیخت و فرمود: | |||
{{متن حدیث|ماذا تريدون من علي؟ ثلاث مرات. إن عليا مني وأنا منه وهو ولي كل مؤمن بعدي}}<ref>المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۲۸، حدیث ۱۴۹۷۵؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۶۹، حدیث ۳۲۸۸۳.</ref>؛ | |||
از علی چه میخواهید؟ سه مرتبه این را تکرار کرد و فرمود به [[درستی]] که علی از من است و من از اویم و او پس از من [[سرپرست]] هر مؤمنی است. | |||
شدت و شمول [[بغض]] در میان صحابه نسبت به امیرالمؤمنین{{ع}} از [[روایات]] همین یک داستان به هویدایی تمام نمایان است، و این روایت به [[تنهایی]] دلیلی محکم برای [[اثبات]] عدم توافر دواعی در نقل [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. | |||
ج) '''عدم نقل کامل [[خطبه غدیر]]''': [[شاهد]] دیگر عدم نقل کامل خطبۀ رسول خدا{{صل}} در [[غدیر خم]] است. قرائنی وجود دارد که [[شاهدان غدیر]] از سوی جریان [[حاکم]] به شدت تحت فشار بودند و از نقل داستان [[غدیر]] [[پرهیز]] میکردند. | |||
[[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} در مسیر بازگشت از [[حجة الوداع]]، [[مسلمانان]] را جمع کرد و در ضمن خطبهای [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[اعلان]] فرمود و از مسلمانان برای ایشان [[بیعت]] گرفت. بر اساس [[روایت]] بزرگان [[اهل سنت]] از جمله نقل [[صحیح مسلم]]<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۲، حدیث ۶۳۷۸.</ref> و [[مسند]] [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند احمد، ج۴، ص۳۷۲.</ref> [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[غدیر خم]] [[خطبه]] خواند. | |||
[[حاکم نیشابوری]] مینویسد: سپس برخاست، خطبه خواند پس [[خدا]] را [[حمد]] کرد و ستود، [[تذکر]] داد و [[موعظه]] کرد پس گفت آن چه را که خدا میخواست، بگوید<ref>{{عربی|ثم قام خطيبا فحمد الله وأثني عليه وذكر ووعظ فقال ما شاء الله أن يقول}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، حدیث ۱۴۵۷۷.</ref>. | |||
در [[مجمع الزوائد]] آمده است: | |||
{{عربی|فوالله ما من شيء يكون إلى يوم الساعة إلا قد أخبرنا به يومئذ}}<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۱، حدیث ۱۴۶۱۶.</ref>؛ | |||
به خدا [[سوگند]] هیچ اتفاقی تا [[روز قیامت]] واقع نمیشود مگر آنکه [[رسول خدا]] امروز خبر آن را به ما داد. | |||
این موضوع به روشنی بیان گر آنست که اولاً: رسول خدا{{صل}} در غدیر خم خطبه خوانده است، ثانیاً: خطبه ایشان طولانی بوده است و رسول خدا{{صل}} در مورد وقایع [[آینده]] از امور مهم [[مسلمانان]] بیاناتی فرمودهاند. [[حال]] آنکه برخی از [[عالمان]] [[سنی]] اساسا خطبه را نقل نکردهاند. برخی دیگر هم به صورت بسیار ناقص به محتوای خطبه پیامبر اکرم{{صل}} در [[روز غدیر]] اشاره کردهاند و فرمایشات حضرت به جز عبارت {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} حذف شده است. | |||
بنابراین، روشن است که در طول [[تاریخ]] به شدت با [[غدیر]] و صاحب اصلی غدیر - یعنی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} -[[مبارزه]] کردهاند؛ تا آنجا که نقل [[جریان غدیر]] به شدت از سوی [[حاکمان]] منع شده بود، و نقل آن همواره با [[ترس]] و [[دلهره]] و [[تقیه]] همراه بوده است. در [[مسند احمد]] از قول [[راوی]] آمده است: از [[زید بن ارقم]] پرسیدم و به او گفتم من شوهر خواهری دارم که از تو [[حدیثی]] در [[شأن علی]]{{ع}} در [[روز غدیر خم]] نقل کرده است که من دوست دارم آن را از خود تو بشنوم [[زید بن ارقم]] گفت شما [[اهل عراق]] هستید و در شما خصوصیتی هست که نمیتوان نزد شما سخن گفت، یعنی مایۀ دردسر هستید به او گفتم از من به تو زیانی نخواهد رسید<ref>{{متن حدیث|سألت زيد بن أرقم فقلت له: إن ختنا لي حدثني عنك بحديث في شأن علي رضي الله عنه يوم غدير خم، فأنا أحب أن أسمعه منك. فقال: إنكم معشر أهل العراق، فيكم ما فيكم. فقلت له: ليس عليك مني بأس}}؛ مسند احمد، ج۴، ص۳۶۸، حدیث ۱۹۲۹۸.</ref>. | |||
این [[روایت]] به خوبی حساسیت [[حاکمان]] نسبت به نقل [[فضایل]] و بیان [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را نشان میدهد و ثابت میکند که اگر انگیزهای هم برای بیان موضوع وجود داشت به شدت از سوی حاکمان [[سرکوب]] میشد؛ لذا ادعای توافر دواعی برای طرح مسأله [[امامت الهی]] با واقعیتهای [[تاریخ]] ناسازگار است. | |||
د) '''ابای عدهای از بردن نام [[امیرالمؤمنین]]''': برخی از اطرافیان [[رسول خدا]]{{صل}} به قدری نسبت به امیرالمؤمنین{{ع}} [[عداوت]] و [[کینه]] داشتند که حتی از بردن نام ایشان ابا داشتند. | |||
در اواخر [[عمر شریف پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} هنگامی که ایشان در بستر [[بیماری]] بودند [[عایشه]] [[ابوبکر]] را از [[ضعف]] و بدحالی شدید [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] ساخت. ابوبکر این [[فرصت]] را برای پیشبرد اهداف خویش مناسب دید و جهت اقامۀ [[نماز جماعت]] به جای رسول خدا{{صل}} در [[مسجد]] حاضر شد. وقتی پیامبر{{صل}} از این نقشه [[آگاهی]] یافت جهت جلوگیری از این کار با وجود شدت ضعف و بیماری به کمک عباس و امیرالمؤمنین{{ع}} در نماز جماعت حاضر گشت و با کنار زدن ابوبکر خود [[نماز]] را اقامه فرمود. | |||
وقتی از عایشه در مورد دو نفری که به رسول خدا{{صل}} کمک کردند. سؤال شد، وی در پاسخ گفت: | |||
{{عربی|أحدهما العباس و رجل آخر}}<ref>صحیح بخاری، ج۱، ص۲۴۳، حدیث ۶۵۵.</ref>؛ | |||
یکی از آنها عباس بود به همراه مردی دیگر. | |||
عایشه حتی پس از [[اصرار]] [[سائل]] از بردن نام نفر دوم خودداری کرد. [[راوی]] پس از این برخورد عایشه به نزد [[ابن عباس]] رفته و داستان را برای وی بازگو کرد، ابن عباس گفت: | |||
{{عربی|هل تدري من الرجل؟ قلت لا، قال: علي بن أبي طالب، ولكنها لا تقدر أن تذكره بخير وهي تستطيع}}<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۶؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۵؛ فتح الباری، ج۲، ص۱۵۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۳۰۸.</ref>؛ | |||
آیا میدانی آن مرد چه کسی بود؟ گفتم خیر! گفت: او علی{{ع}} است لکن [[عایشه]] نمیتواند از او به خیر یاد کند. | |||
با وجود چنین کینهتوزیهایی نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در بین اطرافیان [[رسول خدا]]{{صل}}، آیا بازهم ادعای توافر دواعی بر بیان [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} قابل طرح و [[اثبات]] است؟! | |||
ه) '''نادیده گرفتن وصیتهای رسول خدا در مورد امیرالمؤمنین''': برخی نقلها حکایت از آن دارد که [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} علیرغم [[آگاهی]] از [[مقام امیرالمؤمنین]]{{ع}}، وصیتهای رسول خدا{{صل}} را نسبت به ایشان نادیده گرفته و هر یک به دنبال [[منافع]] خویش بودند. در روایتی آمده است: [[ابوالحسن علی بن سلیمان نوفلی]] نقل کرد که شنیدم ابی میگفت: بعد از [[روز سقیفه]] روزی [[سعد بن عبادة]] از علی{{ع}} یاد کرد و موضوعی را در مورد ایشان یادآور شد که [[ولایت]] آن حضرت را ثابت میکرد... قیس به او گفت: تو این [[کلام]] را در مورد [[علی بن ابی طالب]]{{عم}} از رسول خدا{{صل}} شنیدی با این [[حال]] به دنبال [[خلافت]] بودی؟! و [[یاران]] تو میگفتند یک [[امیر]] از ما باشد و یک امیر از شما؟! به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این هرگز کلمهای با تو سخن نخواهم گفت<ref>{{متن حدیث|حدثني أبو الحسن علي بن سليمان النوفلي، سمعت أبي يقول: ذكر سعد بن عبادة يوما عليا بعد يوم السقيفة، فذكر أمرا من أمره -نسيه أبو الحسن- يوجب ولايته... فقال له ابنه قيس بن سعد: أنت سمعت رسول الله{{صل}} يقول هذا الكلام في علي بن أبي طالب ثم تطلب الخلافة ويقول أصحابك منا أمير ومنكم أمير! لا كلمتك والله من رأسي بعد هذا كلمة أبدا}}؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۴۴.</ref>. | |||
هر چند در این [[حدیث]] [[کلام رسول خدا]]{{صل}} نقل نشده است، اما [[راوی]] تصریح میکند که این کلام مثبت [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود. با این [[حال]] علیرغم [[توصیههای رسول خدا]]{{صل}}، [[اصحاب]] ایشان با [[بیاعتنایی]] به [[وصیت]] آن حضرت به دنبال تثبیت موقعیت خویش بودند. این موضوع به قدری [[تأسف]] برانگیز است که فرزند [[صحابی پیامبر]]{{صل}} از عملکرد پدر خویش به شدت متأثر شده و عمل وی را تقبیح میکند. | |||
حال میپرسیم، که واقعاً ادعای توافر دواعی برای بیان [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} چگونه با این جریانات قابل جمع است؟ | |||
و) '''رد استنصارهای [[حضرت زهرا]] در [[دفاع]] از [[ولایت امیرالمؤمنین]]''': بر اساس برخی از نقلهای دیگر، به این [[حقیقت]] تلخ پی میبریم که بعد از [[جریان سقیفه]]، بسیاری از [[مردم]] [[مصلحت اندیشی]] کرده و از [[اقرار]] به [[حق]] و [[تسلیم]] در مقابل آن [[امتناع]] ورزیدند. عدهای [[منافق]] نیز [[دعوت]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را جهت [[یاری]] حق با سخنانی پوچ و بیپایه رد کردند و پاسخ نگفتند. پس از جریان سقیفه و [[غصب حق]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حضرت صدیقه کبری]]{{س}} جمعی از بزرگان [[صحابه]] را به یاری از حق فرا خواند؛ از جمله به درب [[خانه]] [[معاذ بن جبل]] رفت و ضمن یادآوری [[بیعت]] او با امیرالمؤمنین{{ع}} در [[غدیر خم]]، از [[سکوت]] و عدم یاری وی از حق، سؤال فرمود. این شخص منافق در پاسخ [[نصرت]] خواهی دختر رسول خدا{{صل}} گفت: ای دختر رسول خدا شما دیر تشریف آورده اید، ما با [[ابوبکر]] بیعت کردهایم و کار از کار گذشته است<ref>{{عربی|يا ابنة رسول الله، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل، لو كان ابن عمك سبق إلينا أبا بكر ما عدلنا به!}}؛ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.</ref>. | |||
سپس حضرت زهرا{{س}} از خانه معاذ بیرون آمد و فرمود: | |||
{{متن حدیث|لا اكلمك كلمة حتى أجتمع أنا وأنت عند رسول الله...}}<ref>بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۹۲.</ref>؛ | |||
دیگر با تو کلمهای حرف نمیزنم! تا در پیشگاه [[رسول الله]]{{صل}} در [[روز حساب]] جمع شویم. | |||
وقتی محمد پسر معاذ بن جبل از این ماجرا [[آگاه]] شد به پدرش گفت: | |||
{{عربی|أنا -والله- لا نازعتك الفصيح من رأسي حتى أرد على رسول الله{{صل}}}}<ref>اختصاص، ص۱۸۴؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۹۱.</ref>؛ | |||
[[سوگند]] به [[خدا]]، من هم دیگر با تو حرفی ندارم تا این که بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شوم. | |||
با این اوصاف چگونه میتوان توقع داشت که برای بیان [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} توافر دواعی بوده باشد؟! | |||
ز) '''[[تهدید]] [[امیرالمؤمنین]] برای اخذ [[بیعت]]''': شرایط [[جامعه مسلمین]] پس از رسول خدا{{صل}} به گونهای بود که عدهای به [[سادگی]] توانستند با [[غصب حق]] امیرالمؤمنین{{ع}} خود را [[خلیفه]] و [[جانشین]] [[پیغمبر اکرم]] معرفی کنند. بر اثر [[سکوت]] و [[بیاعتنایی]] [[مردم]] و بلکه [[همراهی]] آنان با [[غاصبان]]، کار به جایی رسید که [[حاکمان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} جهت تثبیت [[حکومت]] خویش به اخذ [[بیعت اجباری]] از امیرالمؤمنین{{ع}} مبادرت ورزیدند، و علاوه بر غصب حق [[خلیفه راستین]] رسول خدا{{صل}}، [[فضائل]] و [[مناقب]] آن حضرت را منکر شدند، و در مقابل دیدگان [[مسلمانان]] ایشان را به [[قتل]] تهدید کردند. | |||
وقتی امیرالمؤمنین{{ع}} از [[بیعت با ابوبکر]] [[امتناع]] ورزید و فرمود اگر با او بیعت نکنم چه خواهید کرد، در پاسخ گفتند: در این صورت قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: در این صورت بندۀ خدا و [[برادر]] رسولش را کشتهاید عمر گفت: اما بندۀ خدا درست است اما [[برادر رسول خدا]] خیر!!<ref>{{عربی|إذا والله الذي لا إله الا هو. نضرب عنقك. فقال: إذا تقتلون عبدالله وأخا رسوله. قال عمر: أما عبدالله فنعم وأما أخو رسوله فلا}}؛ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۶.</ref>. | |||
چنان که میبینیم تنها به فاصله چند [[روز]] از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} [[مؤاخاة]] ایشان با امیرالمؤمنین{{ع}} [[انکار]] میشود، و علیرغم توصیههای فراوان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حق برادر]] و جانشین [[حقیقی]] ایشان [[غصب]] میگردد، و مردم در برابر تهدید [[وصی رسول خدا]]{{صل}} به قتل، سکوت میکنند و بلکه بدان [[راضی]] هستند! تا آنجا که غاصبان به خود جرئت میدهند که طرح [[ترور]] امیرالمؤمنین{{ع}} را مطرح کنند. [[ابوسعد سمعانی]] در ذیل شرح [[حال]] [[عباد بن یعقوب رواجنی]] واقعه ترور را نقل میکند: | |||
{{عربی|كان أمر خالد بن وليد أن يقتل عليا}}<ref>الانساب، ج۳، ص۹۵.</ref>؛ | |||
[[ابوبکر]] به خالد دستور داد علی{{ع}} را به [[شهادت]] برساند. | |||
این شرایط حاکی از آن است که نه تنها برای بیان [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} توافر دواعی وجود نداشته، بلکه کمترین انگیزهای هم برای این کار نبوده است. | |||
ح) '''[[سرکوب]] مدافعان [[امیرالمؤمنین]]''': [[حاکمان]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} -که با [[سکوت]] [[مسلمانان]] موقعیت خودرا [[تحکیم]] بخشیده بودند-هر ندایی را که در [[دفاع از حق]] برمی خاست به شدت سرکوب میکردند. جناب [[ابوذر]] جزء [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود که به [[جرم]] [[دفاع]] از [[حقیقت]] رنجهای فراوانی را متحمل گردید، ایشان باب [[کعبه]] را با دست خویش میگرفت و ندا میکرد: ای [[مردم]] هر کس مرا میشناسد پس من کسی هستم که میشناسید و هر کس مرا نمیشناسد من ابوذر هستم، همانا از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: مثل [[اهل بیت]] من، همچون مثل [[کشتی نوح]] است. کسی که داخل آن شود [[نجات]] مییابد و آنکه از او [[تخلف]] کند هلاک میشود<ref>{{عربی|أيها الناس، من عرفني فأنا من قد عرفتم، ومن لا يعرفني فأنا أبوذر، اني سمعت رسول الله{{صل}} يقول: إنما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من دخلها نجا، ومن تخلف عنها غرق}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳، حدیث ۳۳۱۲؛ ج۳، ص۱۶۳، حدیث ۴۷۲۰؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۳، حدیث ۱۳۴۳؛ المعجم الاوسط، ج۴، ص۹، حدیث ۳۴۷۸؛ ج۵، ص۳۵۴، حدیث ۵۵۳۶؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۲۴۰، حدیث ۳۹۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵، حدیث ۲۶۳۷-۲۶۳۸؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۴، حدیث ۳۴۱۴۴ و منابع فراوان دیگر.</ref>. | |||
ابوذر ابتدا خود را معرفی میکند تا به مردم یادآوری کند که رسول خدا{{صل}} در مورد او فرموده است: | |||
{{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ}}<ref>مسند احمد، ج۲، ص۲۲۳، حدیث ۷۰۷۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۸۵، حدیث ۵۴۶۱.</ref>. | |||
طیبی در شرح [[حدیث]] مینویسد: | |||
{{عربی|أراد بقوله فأنا أبوذر المشهور بصدق اللهجة وثقة الرواية، وأن هذا حديث صحيح لا مجال للرد فيه}}<ref>مرقاة المفاتیح، ج۱۱، ص۳۲۷.</ref>؛ | |||
جناب ابوذر با گفتن این که من ابوذر هستم قصد [[تذکر]] به این نکته را دارد که مشهور به [[صداقت]] گفتار و [[وثاقت]] [[روایت]] است و این [[حدیث صحیح]] است و مجالی برای رد آن نیست. | |||
بنابراین، جناب [[ابوذر]] ابتدا خود را معرفی و [[تأیید]] و [[توثیق]] خویش را از سوی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یادآور میشد و سپس به بیان [[فضیلت]] و [[حقانیت اهل بیت]]{{عم}} میپرداخت. با این وجود شرایط [[جامعه]] به گونهای بود که جریان [[حاکم]] ایشان را به [[جرم]] [[حق گویی]] تحت فشار قرار داد و به [[ربذه]] [[تبعید]] کرد. | |||
پس روشن شد که در زمانهای مختلف جریانهای حاکم به شدت با نقل [[فضائل]] و بیان [[مقام امامت]] [[الهی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[مبارزه]] کردند؛ از اینرو اولا: به دلیل [[مصلحت اندیشی]] و [[عافیتطلبی]] [[مردم]]، [[حقیقت]] طرفداری نداشت و ثانیا: حامیان اندک [[حق]] نیز تحت فشار قرار میگرفتند و از [[بیان حقیقت]] منع میشدند. در نتیجه نه تنها برای نقل [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} توافر دواعی وجود نداشت بلکه انگیزههای فراوانی برای مخفی ساختن فضائل و [[مقامات]] ایشان وجود داشت. | |||
البته [[کتمان]] [[حقایق دین]] به خاطر [[ترس]] و [[تقیه]] منحصر به مسأله [[امامت]] نبود. | |||
[[عمران بن حصین]] نزد [[اهل سنت]] از جایگاه بالایی برخوردار است و از وی بسیار [[تجلیل]] میکنند و [[مقامات معنوی]] زیادی برای او قائل هستند. وی در آخرین ساعات عمر خویش وقتی که در [[حال]] [[احتضار]] بود به دنبال کسی فرستاد تا [[حدیثی]] را از [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} برای آن شخص نقل کند عمران بن حصین با آن شخص شرط کرد که: | |||
اگر من زنده ماندم حق نداری این [[حدیث]] را از من نقل کنی، اما پس از مرگم آن را نقل کن<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۴۸، حدیث ۳۰۳۵: {{متن حدیث|عن مطرف قال بعث الى عمران بن حصين في مرضه الذي توفي فيه فقال: اني كنت محدثك بأحاديث لعل الله أن ينفعك بها بعدي، إن عشت فاكتم عني، وإن مت فحدث بها إن شئت، إنه قد سلم علي. إن النبي{{صل}} قد جمع بين حج وعمرة ثم لم ينزل فيها كتاب الله ولم ينه عنه نبي الله{{صل}}، فقال رجل فيها برأيه ما شاء}}.</ref>. | |||
آن گاه پس از حصول [[اطمینان]]، [[حدیثی]] را در مورد متعۀ [[حج]] برای او نقل کرد. | |||
چون عمر [[متعه]] را [[تحریم]] کرده بود، [[عمران بن حصین]] با وجود جایگاه بالای خود در [[جامعه]]، از [[نقل حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[واهمه]] داشته است. | |||
آیا واقعاً معنای توافر دواعی بر نقل [[حقایق]] [[اسلامی]] این است؟ وقتی [[تقیه]] مانع از نقل یک [[حدیث]] [[فقهی]] بوده است کسی را یارای آن بوده که [[حکومت]] [[حاکمان]] را تخطئه کند و ناحق بودن و [[ظلم]] ایشان را بر ملا سازد و از [[امامت الهی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سخن بگوید؟! | |||
اما با این [[حال]]، [[نصوص]] [[متواتر]] و فراوانی به روشنی بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} دلالت دارند، و [[اخبار]] زیادی در [[منابع شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد که هر یک به [[تنهایی]] مثبت [[ولایت]] و [[خلافت بلافصل امیرالمؤمنین]]{{ع}} هستند. | |||
و این [[حقیقت]] حاکی از آن است که [[امامت]] از [[اصول دین]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۲۷-۳۴۱.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: | # [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |