←منابع
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
بحرانی میگوید: پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و در دوران حضور [[امامان معصوم]]{{عم}}، [[شریعت]] از سوی آنان نقل و [[حفظ]] شده است و همان شریعت، هم اکنون و در عصر [[امام غایب]]{{ع}} نیز محفوظ است و اگر چنین نبود و [[حفظ شریعت]] به حضور او نیاز میداشت، حتماً ظهور میکرد<ref>قواعد المرام فی علم الکلام، میثم بن علی البحرانی، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۴۵-۴۹.</ref> | بحرانی میگوید: پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و در دوران حضور [[امامان معصوم]]{{عم}}، [[شریعت]] از سوی آنان نقل و [[حفظ]] شده است و همان شریعت، هم اکنون و در عصر [[امام غایب]]{{ع}} نیز محفوظ است و اگر چنین نبود و [[حفظ شریعت]] به حضور او نیاز میداشت، حتماً ظهور میکرد<ref>قواعد المرام فی علم الکلام، میثم بن علی البحرانی، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۴۵-۴۹.</ref> | ||
==[[عقیدۀ شیعه]] در [[نصب امام]]== | |||
چنان که پیشتر بیان گردید، [[شیعیان]] معتقدند که [[امام]] باید از سوی [[خدا]] تعالی [[نصب]] شود. آنها برای [[اثبات]] این ادعا دلایلی دارند که ذکر خواهیم کرد: | |||
===[[لزوم]] واجدیت [[خلیفه]] همه [[شئون پیامبر]] را=== | |||
براساس [[تعریف امامت]] -که [[فریقین]] بر آن اتفاق دارند-[[امامت]]، [[ولایت]] و [[خلافت عامه]] پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[شئون نبوت]] و [[رسالت]] است. پس هر آن چه در [[نبی اکرم]] معتبر است -جز [[نبوت]]- در امام و [[خلیفه رسول خدا]] نیز معتبر خواهد بود<ref>به عنوان مثال چنان چه عصمت در نبوت شرط باشد، در امام و خلیفه نیز شرط خواهد بود. روشن است که «عصمت» برای مردم قابل درک نیست لذا تشخیص نصب معصوم از عهدۀ آنان خارج است. در بحث «شرائط امام» دلائل اثبات «عصمت» طرح و بررسی خواهد شد.</ref>. همچنین از آنجا که «امامت» [[نیابت]] از «نبوت» است پس تمام وظایفی را که [[نبی]] بر عهده داشته است، امام و خلیفۀ پس از او عهده دار خواهد بود<ref>خدای تعالی خطاب به رسول خود میفرماید: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}} «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان» سوره نحل، آیه ۱۲۵ و در آیۀ دیگر میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴. بر اساس این دو آیه دعوت مسلمانان به طریق عبودیت و بندگی خداوند که باید همراه با حکمت و موعظه نیکو باشد یکی از وظایف رسول خدا{{صل}} است همچنین تلاوت آیات الهی، تزکیه و تربیت امت و تعلیم قرآن و حکمت از دیگر وظایف رسول خدا{{صل}} است. بنابراین امام بعد از ایشان نیز باید عهده دار این وظایف باشد. روشن است که برای انجام این وظایف، امام باید دارای ویژگیهای چون علم الهی و عصمت باشد تا طریق خدا را بشناسد، علوم قرآن را -که تبیانا لکل شیء است- دارا باشد، گنجینههای حکمت در اختیارش باشد و راه تعلیم و تربیت بندگان خداوند را بداند. آیا به راستی مردم توان درک این خصوصیات را دارند و میتوانند شخصی را که حقیقتا واجد این ویژگیها باشد بشناسند تا بتوان گفت تعیین امام بر عهدۀ خلق است؟</ref>. بر این اساس، [[دلایل]] [[وجوب بعثت]] و ارسال [[رسول]] بر [[وجوب نصب امام]] و [[خلیفه]] نیز دلالت خواهد داشت؛ در نتیجه، چون [[بعثت]] رسول به دست [[خداوند]] است؛ [[نصب امام]] نیز به دست [[خداوند متعال]] خواهد بود.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۷۱.</ref> | |||
===طریق تعیین [[اوصیاء]] [[پیامبران پیشین]]=== | |||
مسلم است که تمام [[انبیاء الهی]]، [[وصی]] یا اوصیائی داشتهاند، اوصیاء پیامبران پیشین از سوی خود ایشان به [[مردم]] معرفی میشدند، و هیچ شاهدی در [[تاریخ]] وجود ندارد که [[امتها]] در تعیین و [[نصب وصی]] [[پیامبران]] دخالتی داشتهاند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز از این قاعده مستثنی نیست! [[أبوسعید خدری]] از [[سلمان]] نقل میکند: | |||
{{عربی|قلت: يا رسول الله لكل نبي وصي، فمن وصيك؟}}<ref>المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱، حدیث ۶۰۶۳.</ref>. | |||
عرض کردم ای [[رسول خدا]] هر [[پیامبری]] وصیی دارد پس وصی شما کیست؟ | |||
بر اساس این [[حدیث]]، وجود وصی برای هر پیامبری مسلم بوده است. همچنین از نظر [[صحابه]] -آن هم صحابیای چون سلمان- روشن بوده که [[وصی رسول خدا]]{{صل}} باید از سوی خود ایشان معرفی شود. | |||
از [[ابوالطفیل]] نقل شده است: حضرت [[امام]] [[حسن بن علی بن أبی طالب]] در ضمن خطبۀ خود [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا کرد و از امیرالمؤمنین علی به عنوان [[خاتم اوصیاء]] و وصی [[خاتم پیامبران]] یاد کرد<ref>{{عربی|خطب الحسن بن علي بن أبي طالب، فحمد الله وأثني عليه وذكر أمير المؤمنين عليا رضي الله عنه خاتم الأوصياء ووصي خاتم الأنبياء}}؛ المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۳۶، حدیث ۲۱۵۵.</ref>. | |||
این حدیث توسط احمد و بزار -و دیگر [[محدثان]] بزرگ و مورد قبول [[اهل تسنن]]- [[روایت]] شده، و بنابر قول [[حافظ هیثمی]] سند آن «حسن» و معتبر است<ref>در مجمع الزوائد مینویسد: رواه أحمد باختصار کثیر واسناد أحمد وبعض طرق بزار والطبرانی فی الکبیر حسان (مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۳، حدیث ۱۴۷۹۸) -یعنی احمد با اختصار زیادی این حدیث را نقل کرده است و اسناد احمد و برخی طرق بزار و طبرانی در معجم الکبیر «حسن» است-.</ref>. | |||
بر اساس این [[حدیث]] هم، وجود [[وصی]] برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بدیهی است، همچنین از حدیث استفاده میشود که [[وصی رسول خدا]]{{صل}} کسی است که توسط خود ایشان معرفی شده است؛ زیرا روشن است که [[مردم]] هیچ نقشی در تعیین امیرالمؤمنین علی{{ع}} به عنوان وصی رسول خدا{{صل}} نداشتهاند. | |||
در حلیة الاولیاء از انس روایت میکند: | |||
{{متن حدیث|قال رسول الله{{صل}}: يا [[أنس]]، أول من يدخل عليك من هذا الباب أمير المتقين وسيد المسلمين وقائد الغر المحجلين وخاتم الوصيين}}<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۳؛ ر.ک: مناقب علی بن ابی طالب ابن مردویه، ص۵۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۷.</ref>؛ | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: ای أنس! اولین کسی که از این در بر تو وارد میشود، فرمانروای [[پرهیزکاران]]، آقا و [[سرور]] [[مسلمانان]]، پیشوای بزرگواران روسفید و [[خاتم اوصیاء]] است. | |||
این حدیث نیز -بدون این که در صدد [[اثبات]] [[وصایت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} باشیم- به هویدایی تمام گویای آن است که وصی رسول خدا{{صل}} از سوی خود ایشان معرفی شده است. | |||
بنابراین طبق [[احادیث]] موجود در منابع معتبر نزد اهل تسنن، مردم هیچ نقشی در [[تعیین وصی]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} ندارند<ref>این مطلب از مسائلی است که ابن تیمیه در توجیه آن به تکلف و زحمت بسیاری افتاده است. تفصیل این بحث در بخشهای بعدی خواهد آمد.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۷۲.</ref> | |||
===[[نصوص]] [[نصب امام]]=== | |||
بر [[امامت]] [[امام]] پس از رسول خدا{{صل}} [[نص صریح]] وجود دارد. با اثبات [[نص]]، به خوبی ثابت میشود که نصب امام به دست [[خداوند]] است. [[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. | |||
و نیز میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳.</ref>. | |||
بر اساس این [[آیات]] روشن است که [[قول و فعل]] و تقریر [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} [[حجت]] است، و هر آن چه [[رسول خدا]] انجام میدهد نه به خواست خود، بلکه مطابق [[اراده]] و [[فرمان]] [[خدای تعالی]] است. | |||
رسول خدا{{صل}} در مورد [[نصب امام]] میفرماید: | |||
{{متن حدیث|إن الأمر إلى الله لله يضعه حيث يشاء}}<ref>السیرة النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۷۲؛ الروض الانف، ج۴، ص۳۹؛ السیرة الخلفاء، ج۱، ص۱۰۲؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۸۶؛ السیرة النبویۀ ابن کثیر، ج۲، ص۱۵۸؛ البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۷۱.</ref>؛ | |||
همانا امر به دست [[خداوند]] است. | |||
این فرمایش کاملا ظهور دارد بر این که نه تنها [[مردم]] بلکه خود [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} نیز در نصب امام و [[خلیفه]] پس از خود نقشی ندارد، و وظیفۀ او تنها [[اعلان]] [[امر الهی]] و معرفی خلیفهای است که از طرف خداوند [[منصوب]] شده است. | |||
با توجه به این [[کلام]] و با [[اثبات وجود]] [[نص]] بر خلیفۀ بعد از رسول خدا{{صل}}، ثابت خواهد شد که نصب امام به دست [[خداوند متعال]] است و مردم نقشی در [[گزینش]] و [[نصب]] خلیفه و [[امام]] ندارند، بنابراین تمام استدلالهای [[اهل تسنن]] در [[اثبات]] [[وجوب]] [[گزینش امام]] توسط مردم [[باطل]] خواهد بود.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۷۴.</ref> | |||
===[[ادله قرآنی]]=== | |||
====وجوب [[هدایت]] [[خلق]] بر [[خدا]]==== | |||
خدای تعالی میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى}}<ref>«بیگمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.</ref>. | |||
در این آیۀ شریفه خداوند با «ان» و «لام» که هر دو تأکید را میرساند میفرماید: «هدایت خلق بر عهدۀ ماست». بر این اساس روشن میشود که نصب [[امام هادی]] نیز بر عهدۀ خداوند خواهد بود. خدای تعالی در آیهای دیگر میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. | |||
و خطاب به [[رسول]] خویش میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.</ref>. | |||
در کتب [[فریقین]] به اسانید معتبر در ذیل این آیۀ [[مبارکه]] آمده است: | |||
{{متن حدیث|قال رسول الله{{صل}} لعلي: يا علي! أنا المنذر وأنت الهادي، وبك يهتدي المهتدون من بعدي}}<ref>المعجم الاوسط، ج۲، ص۲۱۳؛ تفسیر طبری، ج۱۲، ص۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۲؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۶۹، حدیث ۳۲۷؛ فتح الباری، ج۸، ص۳۷۶.</ref>؛ | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: [[یا علی]]! من [[انذار]] کننده هستم و تو [[هدایتگری]] و [[هدایت]] شوندگان بعد از من به وسیله تو هدایت میشوند. | |||
بر اساس [[آیات]] و [[روایات]] فراوان در عهده دار بودن [[خداوند متعال]] هدایت [[خلق]] را، معتقدیم که [[نصب]] [[امام هدایت]] گر به سوی [[حق]]، به دست [[خدای تعالی]] است و بر [[خداوند]] است که او را نصب کند. | |||
توجه به این نکته ضروری است که هدایت خلق از آن جهت بر خداوند [[واجب]] میباشد که خود خداوند این امر را بر عهده گرفته و این [[وجوب]] از باب {{متن قرآن|كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما! پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است: چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۵۴.</ref> است. بنابراین [[وجوب نصب امام]] از ناحیۀ [[خدا]] نه از باب تعیین [[تکلیف]] برای خداوند متعال<ref>برخی با این استدلال که شیعه برای خداوند تعیین تکلیف میکند، در صدد خدشهدار نمودن قاعدۀ لطف برآمدهاند. و حال آنکه وجوب لطف بر خداوند امری است که خدا خودش را به آن ملزم کرده است و انسان به عقل خویش درک میکند که آن چه را که خداوند خود را به آن الزام کرده، ناگزیر انجام خواهد داد.</ref> بلکه بر اساس فرمودۀ خود خداوند است. به عبارت دیگر وقتی خداوند هدایت خلق را بر عهده گرفته و خود را ملزم ساخته که با [[رحمت]] خویش با [[خلق]] [[رفتار]] کند، ناچار باید گفت [[خداوند]] به طور حتم و قطع این امور را انجام خواهد داد. پس میتوان گفت: «یجب علی [[الله]] الهدایة» یعنی [[هدایت]] خلق بر [[خدا]] [[واجب]] است. | |||
توضیح مطلب: کلمۀ «کتب» کنایه از واجب کردن است، مثلا: آیۀ مبارکۀ: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ}}<ref>«روزه بر شما مقرّر شده است» سوره بقره، آیه ۱۸۳.</ref> به معنای واجب کردن [[روزه]] بر خلق است. و یا {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ}}<ref>«جنگ بر شما مقرر شده است» سوره بقره، آیه ۲۱۶.</ref> به معنای واجب ساختن [[جهاد]] بر [[مسلمانان]] است، همین طور {{متن قرآن|كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.</ref> به معنای آن است که [[خداوند متعال]]، رحمت را بر خود واجب ساخته و بر آن ملتزم شده است. و به مقتضای آیۀ مبارکۀ: | |||
{{متن قرآن|وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ}}<ref>«و بخشایشم همه چیز را فرا میگیرد» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.</ref>. | |||
و از آنجا که غرض از ایجاب رحمت [[تربیت]] و به [[کمال رساندن]] است، فاعل «کتب» در [[آیه مبارکه]]، «[[رب]]» آمده نه تعابیری چون «کتب الله»، «کتب [[الرحمن]]»، «کتب [[الرحیم]]» و یا تعابیری از این قبیل. و چون [[نصب امام]] موجب هدایت و تربیت است، پس از مصادیق رحمت است که خدا بر خود واجب کرده، همچون [[نصب]] [[انبیاء]] و [[فرستادن رسولان]].<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۷۵.</ref> | |||
====[[نفی]] [[حق]] [[گزینش امام]] از [[پیامبر]]==== | |||
[[خدای تعالی]] خطاب به [[رسول]] خویش میفرماید: | |||
{{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ}}<ref>«تو را در این کار هیچ دستی نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.</ref>. | |||
[[جابر جعفی]] میگوید: | |||
{{متن حدیث|قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَوْلَهُ لِنَبِيِّهِ{{صل}}: {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ}}<ref>«تو را در این کار هیچ دستی نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.</ref> فَسِّرْهُ لِي؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: لِشَيْءٍ قَالَهُ اللَّهُ وَ لِشَيْءٍ أَرَادَهُ اللَّهُ. يَا جَابِرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ حَرِيصاً عَلَى أَنْ يَكُونَ عَلِيٌّ{{ع}} مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ. | |||
قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا مَعْنَى ذَلِكَ؟ | |||
قَالَ: نَعَمْ، عَنَى بِذَلِكَ قَوْلَ اللَّهِ لِرَسُولِهِ: | |||
{{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ}} | |||
يَا مُحَمَّدُ الْأَمْرُ فِي عَلِيٍّ أَوْ فِي غَيْرِهِ، أَ لَمْ أَتْلُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، فِيمَا أَنْزَلْتُ مِنْ كِتَابِي إِلَيْكَ | |||
{{متن قرآن|الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ}}<ref>«الف لام میم * آیا مردم پنداشتهاند همان بگویند ایمان آوردهایم وانهاده میشوند و آنان را نمیآزمایند؟» سوره عنکبوت، آیه ۲.</ref> إِلَى قَوْلِهِ {{متن قرآن|فَلَيَعْلَمَنَّ}} قَالَ: فَوَّضَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} الْأَمْرَ إِلَيْهِ}}<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۹۸؛ البرهان، ج۴، ص۳۰۴.</ref>؛ | |||
به [[امام باقر]]{{ع}} عرض کردم این آیۀ شریفه را که [[خدا]] به پیامبرش میفرماید: «تو در این امر اختیاری نداری» برای من [[تفسیر]] کن. امام باقر{{ع}} فرمود: ای جابر منظور چیزی است که خدا آن را فرموده و چیزی است که خدا آن را [[اراده]] کرده است، همانا [[رسول خدا]]{{صل}} [[شوق]] فراوانی داشت که امیرالمؤمنین علی{{ع}} پس از ایشان عملا بر [[مردم]] [[حاکم]] شود و تقدیر [[خداوند]] خلاف چیزی بود که رسول خدا{{صل}} به آن میل داشت. | |||
به ایشان عرض کردم: معنای آن چیست؟ | |||
فرمود: بله منظورم این بود که [[امر خداوند]] به [[رسول]] خودش که فرمود: «تو در این امر اختیاری نداری» یعنی ای محمد در مورد علی{{ع}} و در مورد غیر او کار به دست تو نیست ای محمد آیا برای تو [[تلاوت]] نکردم در آن چه از کتابم به سوی تو نازل کردم: «[[الم]] * آیا مردم [[گمان]] میکنند که به صرف اظهار زبانی [[ایمان]]، بدون [[آزمایش]] و [[امتحان]] رها میشوند؟» پس رسول خدا{{صل}} این امر را به خدا سپرد. | |||
با تفسیر [[امام]]{{ع}} دلالت [[آیه مبارکه]] بر این که تعیین و [[نصب امام]] به دست خداوند است کاملاً روشن گردید. | |||
و نیز در این [[روایت]] است که هر چند خداوند امام را [[نصب]] میکند؛ در عین [[حال]] [[بندگان خدا]] در پذیرش و عدم پذیرش آن مختارند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref> [[خداوند]] با اعطای [[اختیار]] به [[بندگان]] آنها را در امر [[امامت]] [[امتحان]] میکند تا [[مؤمن]] از غیر مؤمن شناخته شود. این [[سنت]] خداست که در [[امتهای پیشین]] نیز جریان داشته است. به همین جهت [[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«آیا مردم پنداشتهاند همان بگویند ایمان آوردهایم وانهاده میشوند و آنان را نمیآزمایند؟ * و بیگمان پیشینیان آنان را (نیز) آزمودهایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب میشناسد و دروغگویان را (نیز) نیک میشناسد» سوره عنکبوت، آیه ۲-۳.</ref>. | |||
پس خداوند [[تعهد]] کرده [[امام]] را تعیین و [[نصب]] کند و در عین [[حال]] جهت امتحان بندگان به آنها اختیار داده و هیچگونه [[اکراه]] از ناحیه او نیست و [[مردم]] یا [[تسلیم]] [[گزینش]] [[خدا]] میشوند و یا از آن سر باز زنند و خود به [[گزینش امام]] اقدام میکنند. | |||
[[روایت]] مزبور از روایاتی است که به [[بررسی سند]] نیاز ندارد،؛ چراکه [[تاریخ]] هم این [[واقعیت]] را روشن ساخته است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۷۷.</ref> | |||
====[[اتیان آیات الهی]]==== | |||
[[خداوند متعال]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref>«پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم» سوره طه، آیه ۱۳۴.</ref>. | |||
از این [[آیه]] چند نکته استفاده میشود: | |||
#ارسال [[رسول]] به [[دست خدا]] است. | |||
#ارسال رسول از سوی [[خدا]] به جهت آن است که [[رسولان]] [[آیات]] و [[بینات]] [[خداوند سبحان]] را بر [[خلق]] میآورند تا [[حجت بر خلق]] تمام شود. روشن است که وظیفۀ خلق نیز [[تبعیت]] از این آیات است. | |||
#عدم تبعیت از [[آیات الهی]] و [[تسلیم نشدن]] در مقابل کسانی که از سوی خدا برای آوردن این آیات [[مأمور]] هستند، موجب [[ذلت]] و [[خواری]] است. | |||
بنابراین، هر چند که آیه در مورد ارسال رسول از ناحیۀ خداست اما دلالت آن عمومیت دارد. | |||
به عبارت دیگر [[حکمت]] ارسال رسول از ناحیه خدا آن است که آیات الهی را بر خلق ارائه کند و از او تبعیت کنند تا [[هدایت]] شوند و از ذلت و خواری برهند. این امر پس از [[رسول خدا]] نیز جریان دارد و باید بعد از او کسی باشد تا به این [[رسالت]] [[قیام]] کند، و واضح است که هر کس چنین خصوصیتی داشته باشد، باید از ناحیه خدا [[نصب]] شود. | |||
خلاصه، [[امام]] [[وظیفه]] هدایت خلق را بر عهده دارد و [[خداوند]] به وسیله امام، آیات خود را بر [[مردم]] آشکار میسازد و [[حجت]] خویش را بر [[بندگان]] تمام میکند. در نتیجه [[گزینش امام]] از سوی مردم و عدم [[تسلیم]] در مقابل [[امام الهی]] موجب ذلت و خواری است. خداوند میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«بیگمان امروز خواری و عذاب برای کافران است» سوره نحل، آیه ۲۷.</ref> -یعنی خواری و ذلت در این [[روز]] مخصوص [[کافران]] است- به همین جهت رسول خدا{{صل}} فرمود: | |||
{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}<ref>صحیح ابن حبان، ج، ص۴۳۴، حدیث ۴۵۷۳؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳ و ۲۰۸، حدیث ۴۶۳، ۴۶۴ و ۱۰۳۸. ر.ک: مسند احمد، ج۴، ص۹۶، حدیث ۱۶۹۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۸۸، حدیث ۹۱۰؛ المعجم الاوسط، ج۱، ص۷۸، حدیث ۲۵۵؛ صحیح بخاری، ج۶، ص۲۵۸۸، حدیث ۶۶۴۵ و ۶۶۴۶؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۱، حدیث ۴۸۹۷؛ الجمع بین الصحیحین، ج۳، ص۲۴۷، حدیث ۲۷۷۰.</ref>؛ | |||
هر کس بمیرد در حالی که [[امام]] نداشته باشد به [[مرگ جاهلیت]] یعنی به حالت [[کفر]] و [[نفاق]] و [[گمراهی]] مرده است. | |||
چرا که امام، [[حجت]] خداست و [[آیات الهی]] را با خود میآورد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این باره به [[کمیل]] میفرماید: | |||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ}}؛ | |||
به [[خدا]] [[سوگند]] چنین است که [[زمین]] هرگز از کسی که [[حجت خدا]] را برپا کند خالی نمیشود چه این [[حجت ظاهر]] باشد و چه ترسان و پنهان. چنین کسی باید همواره باشد تا [[حجتها]] و [[دلایل]] [[خداوند]] [[باطل]] نگردد. | |||
امیرالمؤمنین{{ع}} در ادامه، خصوصیات [[حجج الهی]] را چنین بیان میفرماید: | |||
{{متن حدیث|وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، قصار الحکم، ص۱۴۷، ۴۹۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۴۶.</ref>؛ | |||
و اینان چند نفرند و کجایند؟ ایشان به خداوند سوگند از نظر تعداد کمترین هستند ولی از نظر قدر و [[منزلت]] نزد خدا بزرگترین هستند خداوند به وسیله ایشان حجتها و دلایل خود را [[حفظ]] میکند تا این که آن را به همتای خود بسپارند و در [[قلوب]] افرادی نظیر خود بکارند، [[علم]] به صورت [[حقیقت]] عیان و روشن به سوی ایشان [[هجوم]] آورده و [[روح]] [[یقین]] را لمس کردهاند و آنچه [[دنیاپرستان]] هوسباز مشکل شمارند، بر آنها آسان است. ایشان، به آن چه [[جاهلان]] از آن [[وحشت]] دارند، خو گرفتهاند. در [[دنیا]] با بدنهایی [[زندگی]] میکنند که ارواحشان به جایگاهی رفیع تعلق گرفته است. آنها [[خلفای الهی]] در [[زمین]] و دعوتکنندگان به [[دین خدا]] هستند. [[آه]] آه چه بسیار [[مشتاق]] دیدار ایشان هستم<ref>اوصاف امام از نظر شیعه اینگونه است. این اوصاف را با شرائط خلافت از نظر اهل سنت مقایسه کنید.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۸۰.</ref> | |||
====[[جعل]] [[رسالت]] مستند به [[علم الهی]] است==== | |||
[[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
در [[تفسیر صافی]] ذیل این [[آیه]] مینویسد: | |||
{{عربی|إن أبا جهل قال: زاحمنا بنو عبدالمناف في الشرف حتى إذ صرنا كفرسي رهان<ref>کنایه از همپایه بودن است.</ref> قالوا بنو عبدالمطلب: منا نبي يوحى إليه، والله لا نرضي به ولا نتبعه أبدا إلا أن يأتينا وحي كما يأتيه. فنزلت هذه الآية {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}}}<ref>تفسیر صافی، ج۲، ص۱۵۴.</ref>؛ | |||
[[ابوجهل]] گفت: [[فرزندان]] [[عبد مناف]] در [[شرف]] با ما [[رقابت]] میکردند تا آنجا که پا به پای هم پیش میرفتیم تا این که گفتند: [[پیامبری]] که به او [[وحی]] میشود از ماست. به [[خدا]] [[سوگند]]! به این امر [[راضی]] نمیشویم و هرگز از [[پیامبر]] [[تبعیت]] نمیکنیم مگر آنکه بر ما هم وحی نازل شود؛ چنان که بر او نازل میشود پس این آیه نازل شد: «خدا [[آگاه]] است که رسالتش را به چه کسی بسپارد». | |||
بنابراین جعل رسالت بر عهده خدا و از [[اختیار]] [[بندگان]] بیرون است،؛ چراکه [[خداوند]] [[هدایت]] بندگانش را برعهده گرفته و فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى}}<ref>«بیگمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.</ref> -یعنی بر عهدۀ ماست که هدایت کنیم- از سوی دیگر روشن است که [[رسول خدا]]{{صل}} همواره در این عالم باقی نخواهد بود و برای او نیز رحلتی هست. خدای تعالی خطاب به [[رسول]] خود میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بیگمان تو خواهی مرد و آنان نیز میمیرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>. | |||
از سوی دیگر روشن است که امر [[هدایت]] [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} متوقف نمیشود؛ لذا لازم است شخصی [[هدایت مردم]] را به دست گیرد، و از آنجا که هدایت خلق بر عهدۀ خداست تنها [[خدا]] میداند که این امر را به چه کسی بسپارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۸۲.</ref> | |||
===دلیلی از [[سنت]]=== | |||
[[ابن هشام]] مینویسد: [[پیامبر]]{{صل}} در اوایل [[بعثت]] به سراغ قبیلۀ [[بنی عامر بن صعصعة]] رفت و آنها را به [[خدای عزوجل]] خواند و خودش را به آنها معرفی کرد مردی از میان آن [[قبیله]] که به او بیحرة بن [[فراس]] گفته میشود... -گفت: به خدا [[سوگند]]! اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بگیرم قطعا با او بر [[عرب]] مسلط خواهم شد آن گاه به پیامبر عرض کرد: اگر ما با تو در امر [[رسالت]] [[بیعت]] کردیم، سپس خدا تو را بر مخالفانت [[پیروز]] ساخت آیا بعد از تو ما از این امر [[نصیبی]] داریم؟ پیامبر{{صل}} فرمود: [[اختیار]] این امر به دست [[خداوند]] است و آن را هر کجا بخواهد قرار میدهد آن مرد عرض کرد آیا ما به خاطر تو در مقابل عرب خود را [[فدا]] کنیم و از بین برویم و آن گاه که خدا تو را پیروز کرد [[جانشینی]] تو برای غیر ما باشد؟ ما به رسالت تو نیازی نداریم و از قبول [[رسالت پیامبر]]{{صل}} خودداری کردند<ref>{{عربی|إنه{{صل}} أتى بني عامر بن صعصعة فدعاهم إلى الله عزوجل وعرض عليهم نفسه فقال له رجل منهم يقال له بيحرة بن فراس:... والله لو أني أخذت هذا الفتى من قريش لأكلت به العرب، ثم قال: أرأيت إن نحن بايعناك على أمرك، ثم أظهرك الله على من خالفك أيكون لنا الأمر بعدك؟ قال{{صل}}: الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء، قال فقال له: أفنهدف نحورنا للعرب دونك فإذا أظهرك الله كان الأمر لغيرنا، لا حاجة لنا بأمرك، فأبوا عليه}}؛ السیرة النبویة ابن هشام، ج۲، ص۲۷۲؛ ر.ک: صفحۀ ۳۴۷ همین کتاب.</ref>. | |||
بر اساس این خبر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از ابتدای [[بعثت]] همواره تأکید میکرد که [[گزینش امام]] و [[انتخاب]] [[جانشین]] از [[اختیار]] ایشان خارج است. [[اصرار]] [[پیامبر]]{{صل}} بر این موضوع در حساسترین شرائط که از همه سو -حتی از سوی اطرافیان و [[خویشاوندان]] خویش- آماج حملات، [[آزار]] و اذیتها بودند، از این [[حقیقت]] حکایت دارد که [[خداوند]] از ابتدا [[نصب امام]] را بر عهده خود گرفته و آن را حتی از پیامبر{{صل}} [[نفی]] کرده است. پس بر [[مسلمانان]] لازم است که به [[تبعیت]] از [[پیغمبر]] خود در مقابل [[امر الهی]] [[تسلیم]] شوند و در مقابل [[گزینش]] [[خدا]] بر خود حقی قائل نگردند<ref>روشن است که مسلمانان موظف به تبعیت از رسول الله هستند و ایشان مسلما از آیندۀ مسلمانان مطلع بودند و هرگز نمیتوان به ایشان نسبت جهل داد. بنابراین ایشان کاملا به اختلاف امت پس از رحلت خویش آگاهی داشتند. از سوی دیگر میدانیم که ایشان زحمات و رنجهای فراوانی را در راه هدایت امت تحمل کردند و قطعا به استمرار این هدایت علاقۀ زیادی داشتند؛ لذا نمیتوان گفت نسبت به آیندۀ امت بیتفاوت بودند. با این حال ایشان گزینش و نصب امام را از سوی خود نفی میکند و به هویدایی تمام راه نصب امام را منحصر در انتصاب الهی معرفی میکند. قطعا راهی که پیغمبر اکرم{{صل}} ارائه میدهد، اصلح و اتم راههاست و بهترین راهی است که مسلمانان باید آن را بپذیرند، به آن تمسک کنند و بر اساس آن با هم متحد شوند.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۸۴.</ref> | |||
===[[قاعدۀ لطف]]=== | |||
قاعدۀ لطف دلیلی [[عقلی]] است که نه تنها در [[اثبات]] [[وجوب نصب امام]] از ناحیۀ [[خدا]] و مباحث [[عقیدتی]] دیگر کاربرد دارد، بلکه در [[علم اصول]] نیز-در بحث «[[اجماع]] کشفی» -مورد استفاده و استناد قرار میگیرد. همچنین در مباحثی همچون «[[نیت]]»، «[[امر به معروف و نهی از منکر]]» و «[[قضاوت]]» نیز به این قاعده استناد میشود. | |||
[[متکلمان شیعه]] برای اثبات وجوب نصب امام بر خدا به این قاعده استناد کردهاند. مهمترین کتب [[کلامی]] که قاعدۀ لطف در آنها مطرح شده است، عبارتند از: [[شافی]]، تلخیص [[الشافی]]، تجرید و شروح آن، الذخیرة، [[دلائل الصدق]]. | |||
در [[شرح مواقف]] -که به عقیدۀ برخی، عنوان [[اعتقادات]] [[اهل تسنن]] است- مینویسد: [[احتجاج]] میشود بر وجوب نصب امام بر خدا به این که، آن [[لطف]] است و [[بنده]] با وجود [[نصب امام]] به [[طاعت]] نزدیکتر و از [[معصیت]] دورتر میشود و لطف بر [[خدای تعالی]] [[واجب]] است پاسخ میگوییم اولا: ما [[وجوب لطف]] را قبول نداریم. ثانیاً: لطفی که شما میگوئید با وجود امامی حاصل میشود که ظاهر باشد، [[قدرت]] داشته باشد. [[امید]] [[پاداش]] از او برود و از [[عقاب]] وی ترسیده شود، با اقامۀ حدود و [[قصاص]] [[مردم]] را به [[فرمانبرداری]] بخواند و از [[گناهان]] بازدارد و داد [[مظلوم]] را از [[ظالم]] باز ستاند در حالی که شما چنین چیزی را واجب نمیدانید<ref>{{عربی|احتج الموجب لنصب الإمام على الله بأنه لطف، لكون العبد معه أقرب إلى الطاعة وأبعد عن المعصية، واللطف واجب عليه تعالى. والجواب - بعد منع وجوب اللطف- إن اللطف الذي ذكرتموه إنما يحصل بإمام ظاهر قاهر يرجى ثوابه ويخشى عقابه، يدعو الناس إلى الطاعات ويزجرهم عن المعاصي باقامة الحدود والقصاص وينتصف للمظلوم من الظالم، وأنتم لا توجبونه}}؛ شرح مواقف، ج۸، ص۳۴۸؛ مواقف، ج۳، ص۵۸۳.</ref>. | |||
[[اشاعره]] به دو دلیل این قاعده را قبول ندارند: | |||
#این که قائل به [[جبر]] هستند. روشن است که با قول به جبر دیگر [[تکلیف]] معنا ندارد، لطف در جایی است که [[خداوند]] به [[بندگان]] [[اختیار]] داده باشند و ایشان را به پذیرش [[هدایت]] [[مکلف]] سازد، در این صورت تعیین [[هادی]] و بیان طریق هدایت بر خداوند [[واجب]] خواهد بود. | |||
#این که [[اشاعره]] [[حسن و قبح]] را [[شرعی]] میدانند نه [[عقلی]]، و معتقدند که: | |||
{{عربی|الحسن ما حسنه الشارع والقبيح ما قبحه الشارع ولا يسئل عما يفعل}} یعنی خوب آن است که [[شارع]] آن را خوب دانسته باشد و [[قبیح]] و بد آن است که شارع آن را قبیح دانسته باشد و «خداوند از آن چه انجام میدهد سؤال نمیشود». | |||
با این مقدمه به بررسی «[[قاعده لطف]]» میپردازیم. چنان چه این قاعده [[اثبات]] شود یک [[دلیل عقلی]] دیگر بر [[دلایل]] [[وجوب نصب امام]] از سوی [[خدا]] اضافه میشود و اگر هم این قاعده اثبات نشد، دلایل پیشین هر یک به [[تنهایی]] برای اثبات مدعا کافی هستند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۳۸۵.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۹۹: | خط ۲۲۲: | ||
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']] | # [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']] | ||
# [[پرونده:IM010560.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']] | # [[پرونده:IM010560.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']] | ||
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||