مصرف در معارف و سیره معصوم: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۹۵: خط ۹۵:
#'''[[بهداشت]] و [[سلامتی]]''': [[روایات]] متعدد با سندهای مختلف نقل شده است که افراد درباره استفاده از آرد در حمام می‌پرسند و [[ائمه]] پاسخ می‌دهند که آنچه برای سلامتی به کار رود، اسراف نیست و در حمام می‌توان از روغن [[زیتون]] نیز استفاده کرد، یعنی آنچه برای سلامتی و بهداشت مصرف گردد، اسراف شمرده نمی‌شود. مردی گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} گفتم ما در راه [[مکه]] هستیم و قرار است [[محرم]] شویم و نخاله‌ای نداریم که در هنگام استفاده از داروی زدودن موی بدن، از آن استفاده کنیم؛ به‌ناچار از آرد استفاده می‌کنیم و از این جهت آن‌قدر ناراحت هستیم که [[خدا]] می‌داند. حضرت پرسید: از [[ترس]] اسراف (نگران و ناراحت هستید)؟ گفتم: آری. فرمود: {{متن حدیث|لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ. إِنِّي رُبَّمَا أَمَرْتُ بِالنَّقِيِّ فَيُلَتُّ بِالزَّيْتِ فَأَتَدَلَّكُ بِهِ. إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِيمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳، ج۶، ص۴۹۹-۵۰۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۱.</ref>: «در آنچه باعث بهداشت و [[سلامتی بدن]] است، اسراف نیست. گاهی من دستور می‌دهم به مخ گوسفند، روغن زیتون اضافه کنند (و سفیداب بسازند) و برای چرک بدن استفاده می‌کنم. اسراف فقط در موردی است که مال از بین برود و به بدن ضرر رساند». در برخی مناطق گاهی از پیه گوسفند و گاهی از سفیداب برای چرک‌زدایی از بدن در حمام استفاده می‌کنند. سفیداب یا روشور<ref>روشوی اصطلاح محلی است که در خراسان و مناطق دیگر به کار می‌رود و به آن سفیداب می‌گویند. دهخدا در یاداشت‌های خود به تعریف آن پرداخته است (علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ذیل کلمه روشور).</ref> قرص‌های سفید بزرگی است که دلاک‌ها از آن برای آمدن چرک بیشتر از بدن با کیسه استفاده می‌کردند. مواد اصلی آن مخ گوسفند با پودر سفید مخصوص است. حضرت می‌فرماید: دستور می‌دهم نقی یعنی مخ را با روغن [[زیتون]] مخلوط کنند، برای آمدن چرک از بدن. به نظر می‌رسد این ترکیب مانند سفیداب و پیه برای چرک‌کردن بدن با کیسه معمول بوده است. روغن زیتون گران‌تر از روغن معمولی بوده و هست؛ اما چون برای [[بهداشت بدن]] مفید است، استفاده از آن [[اسراف]] شمرده نمی‌شود. این نکته مهمی است که اهمیت [[سلامتی]] و [[بهداشت]] را در [[اسلام]] نشان می‌دهد؛ البته باید توجه داشت که بهداشت و [[حفظ]] [[سلامتی بدن]]، غیر از [[آرایش]] بدن است که شخص برای جلب نظر دیگران انجام می‌دهد.
#'''[[بهداشت]] و [[سلامتی]]''': [[روایات]] متعدد با سندهای مختلف نقل شده است که افراد درباره استفاده از آرد در حمام می‌پرسند و [[ائمه]] پاسخ می‌دهند که آنچه برای سلامتی به کار رود، اسراف نیست و در حمام می‌توان از روغن [[زیتون]] نیز استفاده کرد، یعنی آنچه برای سلامتی و بهداشت مصرف گردد، اسراف شمرده نمی‌شود. مردی گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} گفتم ما در راه [[مکه]] هستیم و قرار است [[محرم]] شویم و نخاله‌ای نداریم که در هنگام استفاده از داروی زدودن موی بدن، از آن استفاده کنیم؛ به‌ناچار از آرد استفاده می‌کنیم و از این جهت آن‌قدر ناراحت هستیم که [[خدا]] می‌داند. حضرت پرسید: از [[ترس]] اسراف (نگران و ناراحت هستید)؟ گفتم: آری. فرمود: {{متن حدیث|لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ. إِنِّي رُبَّمَا أَمَرْتُ بِالنَّقِيِّ فَيُلَتُّ بِالزَّيْتِ فَأَتَدَلَّكُ بِهِ. إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِيمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳، ج۶، ص۴۹۹-۵۰۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۱.</ref>: «در آنچه باعث بهداشت و [[سلامتی بدن]] است، اسراف نیست. گاهی من دستور می‌دهم به مخ گوسفند، روغن زیتون اضافه کنند (و سفیداب بسازند) و برای چرک بدن استفاده می‌کنم. اسراف فقط در موردی است که مال از بین برود و به بدن ضرر رساند». در برخی مناطق گاهی از پیه گوسفند و گاهی از سفیداب برای چرک‌زدایی از بدن در حمام استفاده می‌کنند. سفیداب یا روشور<ref>روشوی اصطلاح محلی است که در خراسان و مناطق دیگر به کار می‌رود و به آن سفیداب می‌گویند. دهخدا در یاداشت‌های خود به تعریف آن پرداخته است (علی‌اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ذیل کلمه روشور).</ref> قرص‌های سفید بزرگی است که دلاک‌ها از آن برای آمدن چرک بیشتر از بدن با کیسه استفاده می‌کردند. مواد اصلی آن مخ گوسفند با پودر سفید مخصوص است. حضرت می‌فرماید: دستور می‌دهم نقی یعنی مخ را با روغن [[زیتون]] مخلوط کنند، برای آمدن چرک از بدن. به نظر می‌رسد این ترکیب مانند سفیداب و پیه برای چرک‌کردن بدن با کیسه معمول بوده است. روغن زیتون گران‌تر از روغن معمولی بوده و هست؛ اما چون برای [[بهداشت بدن]] مفید است، استفاده از آن [[اسراف]] شمرده نمی‌شود. این نکته مهمی است که اهمیت [[سلامتی]] و [[بهداشت]] را در [[اسلام]] نشان می‌دهد؛ البته باید توجه داشت که بهداشت و [[حفظ]] [[سلامتی بدن]]، غیر از [[آرایش]] بدن است که شخص برای جلب نظر دیگران انجام می‌دهد.
#'''[[حج]] و [[عمره]]''': [[امام صادق]]{{ع}} بیان می‌کند [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هیچ بخششی نیست که محب‌تر باشد برای [[خدا]] از انفاقی که همراه با [[میانه‌روی]] باشد و [[خداوند]] اسراف را [[دشمن]] دارد، جز در حج و عمره. پس خداوند [[رحمت]] کند مؤمنی را که [[مال]] [[حلال]] به دست آورده و بدون [[افراط]] و [[تفریط]] بخشیده و آن را برای ذخیره [[اخروی]] خود مقدم داشته است<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۳۵۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: متن از من لایحضره الفقیه: {{متن حدیث|مَا مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْدٍ وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْدٍ أَوْ قَدَّمَ فَضْلًا}}.</ref>. به نظر می‌رسد منظور از اسراف در حج و عمره، هم رفتن به حج و عمره باشد و هم [[قربانی]] زیاد در حج و [[ولیمه]] دادن در حج و [[عمره]]؛ زیرا درباره همه این موارد [[روایت]] نقل شده که در [[سیره عبادی]] به آنها اشاره شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۶.</ref>.
#'''[[حج]] و [[عمره]]''': [[امام صادق]]{{ع}} بیان می‌کند [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هیچ بخششی نیست که محب‌تر باشد برای [[خدا]] از انفاقی که همراه با [[میانه‌روی]] باشد و [[خداوند]] اسراف را [[دشمن]] دارد، جز در حج و عمره. پس خداوند [[رحمت]] کند مؤمنی را که [[مال]] [[حلال]] به دست آورده و بدون [[افراط]] و [[تفریط]] بخشیده و آن را برای ذخیره [[اخروی]] خود مقدم داشته است<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۳۵۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: متن از من لایحضره الفقیه: {{متن حدیث|مَا مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْدٍ وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْدٍ أَوْ قَدَّمَ فَضْلًا}}.</ref>. به نظر می‌رسد منظور از اسراف در حج و عمره، هم رفتن به حج و عمره باشد و هم [[قربانی]] زیاد در حج و [[ولیمه]] دادن در حج و [[عمره]]؛ زیرا درباره همه این موارد [[روایت]] نقل شده که در [[سیره عبادی]] به آنها اشاره شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۶.</ref>.
==[[سیره حکومتی]] در [[مصرف]] درآمدها==
هجمه آسیب‌های فراوان به بخش [[توزیع]] و مصرف درآمد، این [[ضرورت]] را ایجاب کرده است که حضرات [[معصومان]] برخوردار از [[قدرت]] [[حاکمیت]]، برای [[مصرف بهینه]] درآمدها و ساماندهی وضعیت [[اقتصادی]] معیشتی [[مردم]] به‌ویژه آسیب‌پذیران از آنان، تدبیری بیندیشند و عرصه مصرف درآمدها را از لوث وجود هر گونه آسیبی که تلاش و فعالیت فعالان در عرصۀ کار و [[تولید]] و درآمد را خنثی می‌کند و [[فقر]] و نداری را در پی خود دارد، با [[اعمال]] سیاست‌هایی بایسته [[پاک]] کنند و به [[اصلاح]] [[الگوی مصرف]] و آسیب‌زدایی از آن بپردازند که از نمونه‌های آن سیاست‌های ذیل است:
۱. '''جلوگیری از [[اسراف]]''': برای اسراف دو معنا است. یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی و کاربردی. معنای لغوی آن گذشتن از حدّ [[اعتدال]] در هر کار است<ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۵۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۲۴۶.</ref> و معنای کاربردی و مشهورتر آن، گذشتن از حد اعتدال در [[مصرف اموال]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۰۷.</ref> که معنای مراد ما در این [[مقام]] همین معنای دوم و مشهور از اسراف است که در موارد فراوانی [[قرآن]] از آن [[نهی]] و [[مذمت]] کرده است. از جمله موارد بسیار آن، آنجا است که [[خدای متعال]] در خصوص استفادۀ مردم از نعمت‌هایش فرموده است: «بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید»<ref>{{متن قرآن|وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ}} «و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.</ref>.
[[پیامبر خدا]]{{صل}} هم با [[تأسی]] به قرآن به عنوان [[رهبر]] و [[حاکم]] [[جامعه اسلامی]] از آن نهی کرده و برای اصلاح الگوی مصرف و جلوگیری از شیوع آن در [[جامعه]] و تأثیر اسراف در تهیدستی مردم، به [[مخالفت]] و مقابله با آن برخاسته است: به [[روایت]] [[مسعدة بن صدقه]] از [[امام صادق]]{{ع}}، [[رسول خدا]]{{صل}} آزادکردن پنج یا شش برده را توسط مردی در وقت [[مرگ]]، درحالیکه همه [[دارایی]] او همان بود و [[اولاد]] صغیری داشت، [[مصرف]] بیجا و [[اسراف]] دانست و گویا [[اعتراض]] کرد و فرمود: «اگر از این وضعیت و عمل او به من اطلاع می‌دادید که او کودکانی صغیر داشته است و آنان را با دستی دراز و تهی نزد [[مردم]] بر جای گذارده است، نمی‌گذاشتم او را در کنار [[مسلمانان]] به خاک بسپارید»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.</ref>.
حتی آن حضرت چنان‌که گفته آمد<ref>همین کتاب، فصل دوم سیرۀ فردی در مصرف، بحث نظارت و مدیریت مصرف.</ref> مصرف زیاد آب را در [[وضو]] اسراف خواند و یکی از یارانش را از اسراف در آن منع فرمود؛ چراکه «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود»؛ ولی با ادامه و فراگیرشدن اسراف، مزارع و نخلستان‌هایی بی‌آب می‌ماند و سرانجام آن چیزی جز کاهش [[تولید]] و درآمد و همچنین [[بیکاری]] و [[فقر]] و پیامدهای ناشی از آن نیست؛ درحالی‌که هیچ کدام از این عوارض و پیامدها در [[شأن]] [[حکومت اسلامی]] و مسلمانان نیست. از همین رو است که [[پیامبر خدا]] به عنوان [[رهبر]] و [[حاکم اسلامی]]، خود را موظف به [[پیشگیری]] از آن می‌بیند و از آن [[نهی]] می‌کند، هرچند چند قطره آب اضافی در وضو باشد.
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نیز همچون پیامبر خدا{{صل}} بر اهمیت [[صرفه‌جویی]] و دوری از اسراف به‌ویژه از مصرف زیاد و بیجای در [[اموال]] [[بیت‌المال]] تأکید می‌ورزید؛ به‌گونه‌ای‌که حتی [[کارگزاران]] خود را از نوشتنِ با فاصله بیش از حد بین سطرها بر [[حذر]] می‌داشت و به حذف کلمات زاید و تیزکردن قلم سفارش می‌کرد<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ به نقل از شیخ صدوق، الخصال.</ref>. آن حضرت برخی از کارگزارانش را به طور عام و برخی دیگر از آنان را به طور خاص بر دوری از اسراف سفارش می‌کرد. در نامه‌ای به [[زیاد بن ابیه]] او را از مصرف [[بیهوده]] و بی‌مورد اموال بر حذر داشت و در نامه‌ای خطاب به او چنین نگاشت: اسراف را کنار بگذار و [[میانه‌روی]] را پیشه کن. از امروز به [[فکر]] فردا باش و از [[اموال]] [[دنیا]] به قدر [[ضرورت]] برای خویش نگهدار و زیادی را برای [[روز]] نیازت از پیش بفرست<ref>{{متن حدیث|فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۵۰، نامه ۲۱).</ref>.
آن [[امام همام]] نه‌تنها [[مصرف]] بی‌رویه و بیش از حد را [[اسراف]] می‌دانست و از آن [[نهی]] می‌کرد، بلکه مصرف بی‌مورد و بیجا را نیز اسراف می‌شمرد و در پاسخ آنان که بر [[تقسیم مساوی اموال]] عمومی بر او ایراد و [[انتقاد]] داشتند و تقاضای [[تبعیض]] در [[تقسیم اموال بیت المال]] را داشتند، چنین فرمود:
به [[خدا]] قسم تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار است و [[ستارگان]] در پی هم طلوع و غروب می‌کنند، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زنم. اگر اموال از خودم بود به طور مساوی در میان آنها تقسیم می‌کردم تا چه رسد به اینکه این اموال اموال خداست. [[آگاه]] باشید بخشیدن [[مال]] در غیر موردش اسراف و [[تبذیر]] است. این کار ممکن است در دنیا باعث [[سربلندی]] انجام‌دهندۀ آن شود، ولی در [[آخرت]] موجب [[سرافکندگی]] وی می‌گردد<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵-۶۶، خطبه ۱۲۶).</ref>.
پس با استناد به آنچه در سطور پیش رو بدان اشاره گردید، از [[روایت‌ها]] و گزاره‌های معتبر [[تاریخی]]، [[پیامبر]] و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بر ترک و مقابله با اسراف، تمام [[همت]] خود را به کار بستند تا با خشکاندن ریشه اسراف که از مهم‌ترین عوامل تهیدستی به شمار می‌آید، [[مسئولیت]] خویش را در کاهش و علاج [[فقر]] ایفا نمایند.
۲. '''مقابله با تبعیض در [[توزیع اموال عمومی]]''': مقابله [[اسلام]] و حضرات [[معصومان]] برخوردار از [[حکومت]] و [[بسط ید]] با تبعیض و تخصیص [[اموال عمومی]] به گروهی از [[مردم]]، سابقه‌ای دیرینه و گونه‌هایی مختلف داشته است.
گاهی [[قرآن]] با [[ابلاغ]] [[قانون]] [[توزیع عادلانه]] «فیء» شکلی از مقابلۀ با [[اسراف]] را به خود گرفته است و به‌منظور بهره‌مندی اقشار مختلف [[مردم]] و اختصاص‌ندادن آن به قشر خاصی از آنان، با بیان رازورمز آن به مقابله با [[تبعیض]] سفارش کرده و گفته است: «تا این [[اموال]] میان [[ثروتمندان]] شما دست‌به‌دست نگردد<ref>{{متن قرآن|كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ}} «تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.</ref> و [[فقیران]] نیز از آن بهره‌مند شوند و [[فقر]] آنان کاهش یافته و سرانجام علاج گردد».
گاهی [[پیامبر]]{{صل}} با [[نفرین]] بر تمامیت‌طلبان اموال، [[مخالفت]] خود را با تبعیض ابراز کرده و به مقابله با آن برخاسته و فرموده است: من و تمام پیامبرانی که دعایشان در پیشگاه [[خدا]] [[مستجاب]] است، هفت گروه را نفرین می‌کنیم که یکی از آن گروه‌ها کسانی هستند که [[بیت المال]] را به خود اختصاص می‌دهند<ref>علاءالدین علی متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۶، ص۹۰.</ref>.
گاهی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} با ابراز دغدغه و [[تأسف]] از [[حاکمیت]] چنان شرایطی، مخالفت خود را با آن اظهار می‌کرد: «از اینکه [[بی‌خردان]] و [[تبهکاران]] [[امت]] امور را به دست بگیرند و [[مال]] خدا را بین خود دست‌به‌دست بگردانند و [[بندگان]] او را از آن [[محروم]] کرده برده خود سازند، اندوهناکم»<ref>{{متن حدیث|وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۸۳، نامه ۶۲).</ref> یا در [[خطبه]] آغازین [[خلافت]]، [[سیاست]] خود را در [[توزیع اموال عمومی]] اعلام می‌کند و خطاب به مردم چنین می‌فرماید: «ای گروه [[مهاجرین]] و [[انصار]] و ای گروه [[قریش]]! بدانید که به خدا قسم من از فیء شما چیزی برنگیرم. [[بیت‌المال]] را میان نژاد سرخ و سیاه شما یکسان تقسیم می‌کنم و هیچ فردی از شما را بر دیگری ترجیح ندهم»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref> و زمانی هم در مقابل درخواست و پیشنهاد برخی که خواهان [[تألیف قلوب]] مخالفان - با اختصاص سهم بیشتری به آنان از [[بیت‌المال]] - بودند، [[امام]] بر موضع خود [[اصرار]] می‌ورزد و در پاسخ آنان می‌فرماید:
آیا از من می‌خواهید برای [[پیروزی]] خود از [[جور]] و [[ستم]] در [[حق]] کسانی که بر آنها [[حکومت]] می‌کنم [[استمداد]] بجویم؟ به [[خدا]] [[سوگند]] تا عمر من باقی است و شب و روزی برقرار است و [[ستارگان]] پی‌درپی طلوع و غروب می‌کنند، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زنم، حتی اگر این [[اموال]] از خودم بود آن را به [[تساوی]] میان آنان تقسیم می‌کردم تا چه رسد به اینکه این اموال [[مال]] خداست. [[آگاه]] باشید که بخشیدن مال در غیر موردش [[تبذیر]] و [[اسراف]] است و اگرچه این کار در [[دنیا]] باعث [[سربلندی]] می‌شود، ولی در [[آخرت]] موجب [[سرافکندگی]] می‌گردد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵، خطبه ۱۲۶.</ref>.
چنان‌که وقتی [[طلحه]] و [[زبیر]] به منظور اعتراضِ بر [[سیاست]] عادلانه آن حضرت در [[توزیع اموال]] نزدش آمدند - و گفتند: این آن چیزی نیست که عمر از اموال به ما می‌بخشید! - در برابر آنان نیز ایستاد و فرمود: آیا [[پیروی]] از [[سنت]] و [[سیره رسول خدا]] بهتر است یا پیروی از سنت و روش عمر؟ گفتند: اقتدای به [[پیامبر خدا]]<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۱۲۷.</ref>. آن‌گاه امام فرمود: من این روشِ در تقسیم را از سر خود برنگزیدم. من و شما [[شاهد]] و ناظر بودیم که [[رسول خدا]] آنان را که سبقتی در [[جهاد]] داشتند، [[برتری]] نداد، نه سهمی بیشتر به آنان اختصاص داد و نه آنها را از میان دیگران برگزید<ref>ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۷.</ref>.
پس بر اساس این گزارش‌ها [[توزیع عادلانه اموال]] بیت‌المال در عصر [[حاکمیت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سیاستی تغییرناپذیر و هماهنگ با سیاست رسول خدا بوده است و در آن برای گروهی دون‌گروهی و [[نژادی]] دون‌نژادی امتیازی نبوده است، حتی آنان که مصاحبتی با پیامبر خدا داشته‌اند در این عرصه بر دیگران ترجیحی نداشته‌اند و سهم آنان از بیت‌المال چون سهم دیگران بوده است تا [[اختلاف طبقاتی]] میان [[فقیر]] و [[غنی]] کاهش یابد و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آسیب‌پذیران [[جامعه]] علاج گردد؛ ازاین‌رو آن حضرت افزون بر آنچه از عدم امتیاز رنگ و نژاد و [[سبقت]] در [[جهاد]] به اشارت گذشت<ref>ر.ک: همین نوشتار، سطور پیشین.</ref>، در همان روزهای نخست [[خلافت]] از عدم تأثیر [[مصاحبت با پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در کسب هرگونه امتیاز و برخورداری از سهم بیشتری در [[اموال عمومی]] خبر داد و فرمود: «هر کس مصاحبت با پیامبر{{صل}} را مایه [[برتری]] خود بر دیگران می‌پندارد، باید بداند که آن فضیلتی است در پیشگاه خدا و [[پاداش]] آن بر عهده [[خداوند]] است. شما همه [[بنده]] خدایید، [[اموال]] از آن اوست و میان شما به طور مساوی تقسیم می‌گردد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۷.</ref>؛ چنان‌که حضرت نژاد [[عرب]] را بر [[عجم]] ترجیح نداده بود؛ از جمله در جریان آمدن دو [[زن]] فقیر نزد آن حضرت - که یکی عرب و دیگری از عجم بود - فردی را به [[بازار]] فرستاد تا به‌طور مساوی برای هر کدام از آن دو یک کُر<ref>پیمانه‌ای به اندازۀ شصت قفیز یا دوازده وسق هر وسقی یک بار شتر که مجموع آن ۷۲۰ صاع حدود۲۱۶۰ کیلوگرم و برابر دوازده بار شتر است (احمد مقری فیومی، مصباح المنیر، صص۷۲۷ و ۹۰۹؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۰).</ref> طعام و سه نوع [[لباس]] (چادر، مقنعه و پیراهن) بخرد و به هر کدام صد درهم نیز بدهد، حتی وقتی پس از دریافت عطا یکی از آنان به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} گفت: مرا به آنچه خداوند تو را به آن برتری داد، برتری ده. آن حضرت نپذیرفت، بلکه پرسید خداوند مرا به چه چیزی برتری داده است؟ گفت: به [[خویشاوندی]] با [[پیامبر]]{{صل}}. حضرت فرمود: راست گفتی، اما تو کیستی؟ - او که می‌خواست به [[تساوی]] بین خود و آن زن [[اعتراض]] کند - گفت: من یکی از [[زنان]] عرب هستم و آن زن از عجم بود. [[امام]] با شنیدن این سخن فرمود: من آنچه را میان دو [[لوح]] ([[قرآن]]) است، خواندم؛ ولی در آن فضیلتی برای [[فرزندان]] اسماعیل بر فرزندان اسحاق - حتی به‌اندازه بال پشه‌ای - نیافتم<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱.</ref>.
پس [[سیاست]] کلی آن [[امام]] [[بزرگوار]] در [[توزیع]] و واگذاری [[اموال عمومی]] - به‌منظور بهره‌مندی [[فقرا]] همچون متمکنان - عدم ترجیح گروه، نژاد و قبیله‌ای خاص بوده است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی وابستگان امام سهم ویژه‌ای از آن نداشته‌اند. ام‌عثمان یکی از [[همسران]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} می‌گوید: «در حالی بر آن حضرت وارد شدم که قَرنفُل<ref>باریا شکوفه درختی است که در فارسی به آن میخک می‌گویند و در جزایر هند یافت می‌شود (عبدالرحیم صفی‌پور، منتهی الارب، ج۳، ص۱۶۱).</ref> پیش رویش بود. گفتم: گردنبندی از این قرنفل را به دخترم ببخش. حضرت به او فرمود: قرنفل [[مال]] [[مسلمانان]] است، [[صبر]] کن [[زمان]] تقسیم آن فرا برسد و از سهم خود گردنبندی به او بدهیم»<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۹۱.</ref>؛ همچنین وقتی برادرش [[عقیل]] به هنگام اعلام این سیاست برخاست و گفت: «آیا مرا با سیاهی از سیاهان [[مدینه]] یکی قرار می‌دهی؟ حضرت فرمود: تو بر آنها هیچ [[برتری]] نداری مگر به [[سبقت در ایمان]] و [[تقوا]] که [[ارزش]] آن نزد [[خدا]] محفوظ است»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>؛ پس مقابلۀ [[پیامبر خدا]]{{صل}} و [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} با [[تبعیض]] و توزیع غیرعادلانه اموال عمومی، مقابله با یکی دیگر از عوامل مهم [[فقر]] و برای کاهش و علاج فقر بوده است و راهکاری از جمله راهکار‌های مقابله با تهیدستی به شمار می‌آید.
۳. '''تسریع در توزیع [[بیت‌المال]]''': [[روایت‌ها]] و گزارش‌های معتبر [[روایی]] و [[تاریخی]] از این حکایت دارد که در عصر [[حاکمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و امیر مؤمنان علی{{ع}} برای رفع فوری نیاز [[نیازمندان]]، در تقسیم و [[توزیع اموال]] بیت‌المال تسریع می‌شده است و هر گونه تأخیر بی‌دلیلی در توزیع آن روا نبوده است؛ بلکه فارغ از هر درنگ نبایسته‌ای میان مستحقان آن توزیع می‌شده است. [[روایات]] ذیل از آن دستۀ از [[روایات]] است:
# [[روایت]] پیش‌گفته<ref>ر.ک: همین نوشتار بحث تسریع در انفاق.</ref> از [[پیامبر خدا]]{{صل}}، دائر بر اینکه آن حضرت هرگز درهم و دیناری از [[اموال]] را نزد خود نگه نمی‌داشت؛ حتی اگر شب فرا می‌رسید، قبل از رساندن آن به دست نیازمند به [[خانه]] بر نمی‌گشت و اگر گاهی مستحق آن را نمی‌یافت، شب آن [[روز]] را غمین بود. بر اساس گزارش [[علی بن ابراهیم قمی]]، وقتی [[ابوذر]] (ره) مبلغ صد هزار درهم تقسیم‌نشده از [[اموال عمومی]] را نزد عثمان دید، به او گفت: آیا به یاد داری در یکی از شب‌ها [[خدمت پیامبر خدا]]{{صل}} رفتیم و آن حضرت را محزون دیدیم، اما صبح که [[خدمت]] آن [[بزرگوار]] رسیدیم شاد و خندان بود و وقتی جویای علت [[اندوه]] شبانه و [[شادی]] روزش شدیم، آن حضرت در پاسخ فرمود: چهار دینار از [[فیء]] [[مسلمانان]] بدون تقسیم نزدم باقی مانده بود که نگران بودم عمرم به سر آید و نزدم بماند؛ ولی امروز آن را تقسیم کردم و از این دغدغه راحت شدم<ref>ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۵۲؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۴.</ref>.
#گزارش ابن‌هشام از تقسیم فوری آن حضرت در [[غنایم جنگی]] میان [[رزمندگان]] حاضر در جبهۀ [[جنگ]] که می‌گوید: وقتی پیامبر خدا در [[جنگ بدر]] به [[سرزمین]] سَیَر<ref>تلی از ریگ میان مدینه و بدر (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۹۶).</ref> رسید، بدون تأخیر غنایمی را که نصیب مسلمانان شده بود میان آنان (حاضران در [[جبهه جنگ]]) تقسیم کرد<ref>ابن‌هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۲۹۷.</ref>.
#گزارش برخی از منابع معتبر [[تاریخی]] از اینکه آن حضرت در [[جنگ خیبر]] و [[هوازن]] و دیگر غزوه‌هایی که در آنها غنیمتی به دست مسلمانان می‌آمد، این [[سیاست]] را در [[تقسیم غنایم]] [[اعمال]] می‌کرد<ref>ر.ک: واقدی، مغازی رسول‌الله، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲؛ احمد بن ابی‌یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در [[توزیع]] آن میان رزمندگان حاضر در جبهه جنگ، تأخیر بدون دلیل را روا نمی‌دانست.
# [[روایت]] [[ضحاک بن مزاحم]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که می‌گوید: آن حضرت می‌فرمود: «دوستم [[رسول خدا]] چیزی از [[بیت‌المال]] را برای فردا [[حبس]] نمی‌کرد، [[ابوبکر]] نیز چنین می‌کرد، نظر عمر بر تدوین [[دیوان]] و تقسیم سالیانه [[اموال]] بود؛ اما من آن طور عمل می‌کنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد»<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۷-۴۵.</ref>؛ یعنی همان [[روز]] یا شب اموال را میان [[مردم]] تقسیم می‌کنم و برای فردا نمی‌گذارم.
# روایت [[هلال بن مسلم جحدری]] که بر پایه آن اموالی را شبانه برای [[علی بن أبی‌طالب]]{{ع}} آوردند و آن حضرت دستور داد همان شب آن را تقسیم کنند و به فردا نیندازند. [[اصحاب]] عرض کردند هم‌اکنون شب است، اگر [[اجازه]] بفرمایید تقسیم آن را تا صبح به تأخیر بیندازیم. حضرت فرمود: آیا تضمین می‌کنید تا فردا صبح زنده باشم؟ آنان گفتند: زنده‌ماندن شما در [[اختیار]] ما نیست. [[امام]] فرمود: پس [[تقسیم اموال]] را به تأخیر نیندازید و همین امشب آن را تقسیم کنید<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص۴۰۴.</ref>.
# روایت ابن‌سمان که در آن از چنین تقسیمی نیز خبر داده است. او می‌گوید: روزی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} [[مالی]] را در بیت‌المال دید و فرمود: این اموال اینجاست و مردم به آن احتیاج دارند؟ سپس فرمود بی‌درنگ آن را میان مستحقان تقسیم کنند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۱؛ علی بن حسن ابن‌عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۵.</ref>.
# روایت حاکی از مراتب تقسیم در سال ۳۸ھ. ق دایر بر اینکه امیرالمؤمنین{{ع}} در آن سال سه مرتبه تقسیم اموال داشت و برای تقسیم اموالی که از [[اصفهان]] رسیده بود، مرتبه دیگری هم مردم را فرا خواند و فرمود: «فردا برای بار چهارم حاضر شوید و اموالتان را بگیرید»<ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.</ref>. بخش پایانی این روایت بر تقسیم فوری و بی‌درنگ آن دلالت می‌کند؛ ضمن اینکه صدر آن چنین تقسیمی را [[نفی]] نمی‌کند و تنها از مراتب آن خبر می‌دهد و ذیل آن می‌تواند نشانی بر عدم وقوع تأخیر در آن مراتب نیز باشد.
# [[روایت]] بازگوکننده وقوع [[تقسیم اموال]] مزبور در فردای معهود به دست [[امیرمؤمنان]]{{ع}} که جریان را چنین بازگو می‌کند: آن حضرت طبق [[وعده]] اعلام‌شده، فردای آن [[روز]] [[مال]] را به هفت قسمت بزرگ تقسیم کرد و به قید قرعه به هفت نفر از سران [[قبایل]] داد تا هر کدام آن را در بین [[قبیله]] خود تقسیم کنند<ref>قاسم بن سلام ابوعبید، الاموال، ص۳۴۴؛ علی بن حسن ابن‌عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۶.</ref>.
پس این دسته از [[روایات]] از تقسیم بدون تأخیر [[اموال عمومی]] میان [[مردم]] توسط [[پیامبر خدا]] و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} خبر داده است و دلیل بر تسریع در تقسیم آن را گاهی [[خوف]] از فرارسیدن [[اجل]] و برذمه‌ماندن [[اموال]]، گاهی نیاز محتاجان و در بعض موارد [[تأسی]] به [[رسول خدا]] ذکر شده است.
اما دو روایت از تقسیم جمعه‌به‌جمعه آن به دست امیر مؤمنان{{ع}} خبر داده است که [[راوی]] یکی از آن دو مُجَمَّع تیمی است که گفته است: آن حضرت هر [[روز جمعه]] در [[بیت‌المال]] را می‌گشود و اموال آن را تقسیم می‌کرد؛ سپس آن را جاروب و آب‌پاشی می‌کرد، دو رکعت [[نماز]] می‌خواند و می‌فرمود: «وقتی [[روز قیامت]] فرا رسد، این دو رکعت نماز [[شهادت]] خواهد داد که من بیت‌المال را تقسیم کرد‌ه‌ام»<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۵-۴۷.</ref>؛ ولی به لحاظ اینکه نامی از راوی این روایت در [[منابع رجالی]] یافت نشد، نمی‌شود به آن استناد کرد.
روایت دیگر، روایت پیش‌گفته<ref>ر.ک: همین کتاب، بحث تسریع در تقسیم بیت‌المال، صفحه پیشین.</ref> [[ضحاک بن مزاحم]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که بر فرض تمام‌بودن سند آن همچون روایت مُجمّع در بخش اضافه‌شده به آن، از تقسیم جمعه‌به‌جمعه اموال بیت‌المال به دست علی{{ع}} گزارش شده است<ref>{{متن حدیث|كَانَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لَا يَحْبِسُ شَيْئاً لِغَدٍ وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ يَفْعَلُ ذَلِكَ وَ قَدْ رَأَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِي ذَلِكَ رَأْياً أَنْ دَوَّنَ الدَّوَاوِينَ وَ أَخَّرَ الْمَالَ مِنْ سَنَةٍ إِلَى سَنَةٍ وَ أَمَّا أَنَا فَأَصْنَعُ كَمَا صَنَعَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}؛ قَالَ: فَكَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يُعْطِيهِمْ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ...}} (ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۳۲-۳۳).</ref>؛ اما به دلیل تناقض ذیل و صدر آن نمی‌شود به آن [[اعتماد]] کرد؛ زیرا در بخش اول آن آمده است که [[امیرالمؤمنین]] فرموده است: محبوبم [[رسول خدا]]{{صل}} چیزی از [[بیت‌المال]] را برای فردا [[حبس]] نمی‌کرد، در بخش دیگری از آن آمده است که حضرت فرموده است من آن طور عمل می‌کنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد و در بخش دیگری از آن گزارش شده است که آن حضرت جمعه‌به‌جمعه [[اموال]] را تقسیم می‌کرد.
بنابراین می‌توان با استناد به [[روایت‌ها]] و پاره‌ای از گزارش‌های [[تاریخی]] تقسیم [[اموال عمومی]] را توسط [[پیامبر]] و امیرالمؤمنین{{ع}} تقسیمی بدون تأخیر در [[مقابله با فقر]] به شمار آورد و در عین حال چنین تقسیمی را منافی با [[آینده‌نگری]] و ذخیره هزینه‌های جاری در [[امور اداری]]، نظامی، [[قضایی]]، عمرانی و امثال آن ندانست؛ زیرا برای تقسیم دو گونه کلی و جزئی متصور است: گونه اول آن [[تقسیم اموال]] به هزینه‌های جاری دولتی و مردمی و نوع دیگر آن [[توزیع]] بخش عمومی از اموال میان رعایا و ذخیره بخش دیگر آن برای هزینه‌های [[حکومتی]]، چنان‌که روایت‌ها و گزارش‌هایی همچون روایت‌ها وگزارش‌های حاکی از تقسیم فوری اموال میان [[مردم]]، از ذخیره و تخصیص بخشی از اموال به هزینه‌های جاری [[حکومت]] حکایت کرده است که از آن جمله است:
# [[نامه]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[مالک اشتر]] که در آن نگاشته است: اما [[سپاهیان]] به [[اذن خدا]] [[حافظ]] امنیت‌اند؛ قوام [[رعیت]] جز به وسیله آنان ممکن نیست؛ چنان‌که برقراری [[سپاه]] جز به وسیله [[خراج]] معیّن از سوی [[خدا]] برای آنان امکان‌پذیر نیست؛ زیرا با خراج است که برای [[جهاد با دشمن]] تقویت می‌گردند، با آن امور خود را [[اصلاح]] می‌کنند و به منظور رفع نیازمندی‌های خود از آن بهره می‌جویند<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۴، نامه ۵۳.</ref>.
#بخش دیگری از [[نامه]] آن حضرت که برای سامان‌یافتن [[زندگی]] رده‌های پایینی [[سپاهیان]] خود به [[مالک اشتر]] نوشته است: باید از برگزیده‌ترین سران [[سپاه]]، نزد تو کسی باشد که با سپاهیان [[یار]] باشد و آنان را کمک‌کار و از آنچه در [[اختیار]] دارد چندان به آنان ببخشاید که خود و کسانشان را که در پشت [[جبهه]] به‌جای نهاده‌اند، کفایت کند تا [[عزم]] همه آنان در [[جهاد با دشمن]] فراهم آید<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.</ref>.
#گزارشی مبنی بر اینکه آن حضرت [[خراج]] دریافتی از [[عراق]] را میان سپاهیانش تقسیم کرده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۱۴۰.</ref>.
# نامه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[حذیفه بن یمان]]، که در آن نوشت: خراج [[زمین]] را بر اساس [[حق]] از [[مردم]] دریافت کن و از آنچه حق و [[قانون]] است، [[تجاوز]] نکن؛ سپس آن را بین اهلش به‌طورمساوی و بر پایه [[عدالت]] تقسیم کن<ref>حسن ابن‌الحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.</ref>.
#بخشی از نامه امیر مؤمنان{{ع}} به مالک اشتر که در آن او را بر تخصیص بخشی از [[اموال]] به [[حقوق کارمندان]] [[فرمان]] داد: [[حقوق]] کافی برای [[کارمندان]] برقرار کن تا آنان را بر [[اصلاح]] امورشان تقویت کند و از [[خیانت]] در اموالی که در دسترشان است، باز دارد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۶، نامه ۵۳.</ref>.
#بخش دیگری از نامه آن حضرت به مالک اشتر که در آن وی را بر تخصیص اموالی به متصدیان [[امور قضایی]] فرمان داده است: با [[جدیت]] بیشتری قضاوت‌های [[قاضی]] خویش را بررسی کن و در [[بذل و بخشش]] به او سفره [[سخاوت]] را بگستر؛ آن چنان‌که نیازمندی‌اش از بین برود و نیازی به مردم پیدا نکند<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.</ref>.
پس با استناد به [[فرامین]] صادر از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در بخش‌های گوناگونی از نامۀ آن حضرت به مالک اشتر می‌توان گفت تقسیم فوری [[بیت‌المال]] به دست آن [[امام همام]] در عصر [[حاکمیت]] آن [[بزرگوار]] به معنای [[هزینه]] فوری همه اموال آن نبوده است؛ بلکه بخشی از آن به هزینه‌های جاری [[حکومت]] اختصاص می‌یافت و برای [[توزیع]] در موارد آن ذخیره و نگهداری می‌شد.
۴. '''تخصیص درآمد به [[فقرا]]''': [[پیامبر خدا]]{{صل}} به منظور محرومیت‌زدایی از اقشار آسیب‌پذیر و [[فقیر]] [[جامعه]]، بخشی از درآمدهای حاصل از منابع مختلف را به فقرا اختصاص می‌داد و میان آنان توزیع می‌کرد که در فصل دوم، [[سیره فردی]] و فصل سوم [[سیره حکومتی]] و بحث تأمین درآمد از [[زکات]] گفته آمد.
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نیز افزون بر اینکه کارگزارش را بر اختصاص‌دادن سهم ویژه‌ای به فقرا از [[بیت‌المال]] و خالصه‌جات [[فرمان]] می‌دهد، وی را موظف می‌کند به وقت توزیع آن نیز به همه اقشار فقیر جامعه نگاهی واحد و به دور از [[تبعیض]] داشته باشد و میان فقرای مقیم در مرکز و مناطق دور از آن تفاوتی قائل نگردد و از میان این دو گروه، آن را که توان و [[جسارت]] سؤال دارد، بر دستۀ دیگری که نه توانی دارد برای خواستن و نه زبانی برای گفتن ترجیح ندهد و بر توزیع و تقسیم عادلانه اموال میان همه آنان تمام [[همت]] خود را به کار بندد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۷، نامه ۵۳.</ref>.
۵. '''تخصیص بیمه به بازنشستگان''': تأمین هزینۀ [[زندگی]] ازکارافتادگان و بازنشستگانی که در [[دوران جوانی]] نیرو و توان خود را در راه [[تأمین نیاز]] جامعه صرف کرده‌اند و اکنون دوران کهولت و [[پیری]] را می‌گذرانند، امری است [[عقلی]]، [[عرفی]] و [[انسانی]] که جایگاه ویژه‌ای را در [[حکومت اسلامی]] به خودش اختصاص داده است. بر اساس گزارشی روزی امیر مؤمنان{{ع}} با گروهی از [[یاران]] خود از جایی عبور می‌کرد که چشمش به پیرمردی ازکارافتاده و در حال گدایی افتاد و بی‌درنگ از همراهانش پرسید: «این [[درمانده]] کیست؟ گفتند: فردی است [[نصرانی]]. آن‌گاه آن حضرت فرمود: تا پیر و [[ناتوان]] نگشته بود، از او کار کشیده‌اید؛ اما هم‌اکنون که پیر و نیازمند گشته است، او را [[محروم]] می‌کنید؟ این عمل به هیچ وجه روا نیست، می‌باید او را از [[بیت‌المال]] بهره‌مند کنید و نیاز [[زندگی]] او را تأمین کنید»<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۹۳-۲۹۲.</ref>.
۶. '''[[مدیریت]] بر [[بازار]]''': [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برای [[مقابله با فقر]] و ساماندهی وضعیت [[اقتصادی]] - معیشتی [[مردم]] مدیریت بازار را از جمله [[سیاست‌های حکومتی]] خود قرار داد وبا شیوه‌های مختلف [[فرهنگی]]، اقتصادی و [[سیاسی]] به [[اعمال]] آن پرداخت که از نمونه‌های آن است:
#'''مدیریت در ورود و فروش [[بازاریان]]''': آن حضرت بر پایۀ برخی از [[روایات]] داوطلبان کسب در بازار را به [[فراگیری احکام]] وآداب آن فرا می‌خواند و می‌فرمود: هرکس [[دانش]] [[تجارت]] را فرانگرفته وارد بازار شود، به [[یقین]] در گرداب [[ربا]] [[غرق]] خواهد شد<ref>{{متن حدیث|مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).</ref>. ایشان همواره اعلام می‌کرد هیچ‌کس جز آشنای به [[احکام]] و [[آداب تجارت]] حقِ کاسبی در بازار را ندارد<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} يَقُولُ: لَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).</ref>. آن [[امام همام]] تنها به بیان شرط ورود به بازار بسنده نمی‌کرد؛ بلکه پس از راه‌یافتن گروه‌هایی از مردم به بازار، در محل [[کسب و کار]] آنان حضور پیدا می‌کرد و به [[تحسین]] اصناف شایسته از پیشه‌وران و [[صنعتگران]] و [[نصیحت]] آنان به خیر و [[نیکی]] و رعایت [[حقوق عمومی]] و [[عدل]] و [[انصاف]] می‌پرداخت و به [[مالک اشتر]] هم سفارش می‌کرد که بازاریان را به این امر هشدار دهد<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً}} (نهج‌البلاغه، نامه ۵۳).</ref>. و از دگر سو مانع گروهی از بازاریان سودجو می‌شد و آنان را از فسادهایی همچون [[غش]] در [[معامله]] برحذر می‌داشت؛ چنان‌که در مواجهه با قصابان می‌فرمود: هرکدام از شما در گوشت بدمد، از ما نیست<ref>{{متن حدیث|دَخَلَ السُّوقَ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ اللَّحَّامِينَ مَنْ نَفَخَ مِنْكُمْ فِي اللَّحْمِ فَلَيْسَ مِنَّا}} (حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۲۴، ص۹۳).</ref>. گاهی با گشتن در بازار و برانداز کردن کیل و [[میزان]] فروشندگان از [[کم‌فروشی]] آنان جلوگیری می‌کرد<ref>{{متن حدیث|يَطُوفُ فِي السُّوقِ يُوفِي الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۴۰-۲۴۱).</ref> و [[گران‌فروشی]] فروشندگان را بر نمی‌تافت و با آنکه برای کالای [[بازار]] جز با فرض امتیاز کالایی بر دیگر کالاها نرخی تعیین نمی‌کرد، آنان را به رعایت نرخ [[عرف]] بازار سفارش می‌کرد و فروشنده [[خاطی]] و گران‌فروش را به خروج از بازار امر می‌کرد<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۸؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۳۳ و ص۳۷.</ref>، بلکه آن حضرت برای [[مجازات]] فروشندگان متخلف با شلاقی که حمایل داشت، هرروزه در [[بازارهای کوفه]] می‌گشت<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴، ۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).</ref>. آن حضرت چون [[احتکار]] را از جمله عوامل [[فقر]] ومحرومیت [[مردم]] می‌دانست<ref>{{متن حدیث|الِاحْتِكَارُ دَاعِيَةُ الْحِرْمَانِ}} (عبدالواهب بن محمد، آمدی، غررالحکم، ص۳۶۱، ح۱۸۲۰).</ref>، وجود و رواج آن را در بازار بر نمی‌تافت و ازهمین‌رو [[مالک اشتر]] را به ممانعت [[قاطع]] از آن و مجازات محتکران پس از [[ابلاغ]] ممنوعیت آن، [[فرمان]] داد<ref>{{متن حدیث|فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَنَعَ مِنْهُ... فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ}} (محمد دشتی، شرح نهج‌البلاغه، نامه ۵۳).</ref>.
#'''[[مدیریت]] در [[امنیت شغلی]]''': [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به منظور برخورداری کسبه از امنیت شغلی، با جلوگیری از [[گفتگو]] در [[گزینش]] محل کسب، آنان را به [[رعایت حق]] [[سبق]] سفارش می‌کرد ومی‌فرمود: بازارمسلمانان مانند [[مسجد]] آنها است، هر کس صبحگاهان در گزینش محلی برای کارش بر دیگری [[سبقت]] گرفت، در استفاده از آن تا شبانگاهان، سزاوارتر ازدیگری است<ref>{{متن حدیث|سُوقُ الْمُسْلِمِينَ كَمَسْجِدِهِمْ فَمَنْ سَبَقَ إِلَى مَكَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَى اللَّيْلِ}} (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، صص ۵ و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).</ref>.
#'''مدیریت در عرضه و تقاضا''': امیرمؤمنان{{ع}} بر پایۀ برخی از [[روایات]] از محل کسب [[بازاریان]] کرایه‌ای دریافت نمی‌کرده<ref>{{متن حدیث|وَ كَانَ لَا يَأْخُذُ عَلَى بُيُوتِ السُّوقِ الْكِرَاءَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، صص۸و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).</ref> و با اتخاذ و [[اعمال]] چنین [[سیاست]] و حمایتی، بستر رعایت [[انصاف]] و تعدیل نرخ کالا را برای فروشنده و شرایط [[حمایت]] غیرمستقیم را برای مشتری فراهم می‌کرد وساحت عرضه وتقاضا را [[مدیریت]] می‌نمود.
#'''مدیریت در [[اصلاح]] [[اخلاق]] کسب''': به لحاظ اینکه امکان ظهور و بروز امورناپسند وخلافی همچون [[افراط]] و [[تفریط]] در معرفی کالا، قسم و [[کتمان]] [[عیب]] و [[ربا]] درخرید و فروش [[مردم]] وجود داشته است، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} همواره به وارد [[بازار]] می‌شد و فروشندگان را از ارتکاب چنین رذایلی که [[کسب حلال]] و [[رهایی]] از [[حرام]] را برای آنان درپی‌داشت بر [[حذر]] می‌داشت و این [[رفتار]] هرازچند روزی تکرار می‌کرد<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يَأْتِي السُّوقَ فَيَقُولُ: «يَا أَهْلَ السُّوقِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحَلْفَ فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ فَإِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ يَمْكُثُ الْأَيَّامَ ثُمَّ يَأْتِي فَيَقُولُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۵۰)؛ {{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴،۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).</ref>. گاهی هم صنف خاصی از آنان، همچون شتر فروشان را مخاطب خود قرار می‌داد و آنان را از [[قسم دروغ]] بر حذر می‌داشت و بر زوال [[برکت]] ناشی از آن هشدار می‌داد<ref>{{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِيَّاكُمْ وَ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ فَإِنَّهَا تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۱-۲۷۲).</ref>.
#'''مدیریت در [[نظارت بر بازار]]''': با استناد به برخی از روایات امیرمؤمنان{{ع}} افزون بر آنچه گفته آمد، با [[نصب]] ناظر از رواج [[فساد]] در بازار جلوگیری می‌کرد، حتی اگر ناظری در [[نظارت]] خود بر بازار کوتاهی می‌کرد یا دچارخطا و [[انحراف]] می‌گردید، دستور [[مجازات]] وی را صادر می‌کرد؛ چنان‌که عَلَی ابْنِ هَرْمَه ناظر آن حضرت بر [[بازار]] [[اهواز]] بود و وقتی مرتکب خطایی شد، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نامه‌ای به رِفَاعَه نوشت و به او دستور داد پس از قرائت [[نامه]] دست اورا از بازار کوتاه کند و به زندانش افکند<ref>{{متن حدیث|وَ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} أَنَّهُ اسْتَدْرَكَ عَلَى ابْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً وَ كَانَ عَلَى سُوقِ الْأَهْوَازِ فَكَتَبَ إِلَى رِفَاعَةَ إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي فَنَحِّ ابْنَ هَرْمَةَ عَنِ السُّوقِ وَ أَوْقِفْهُ لِلنَّاسِ وَ اسْجُنْهُ...}} (نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳).</ref>.<ref>[[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|سیره معصومان در فقرزدایی]]، ص ۲۴۵-۲۶۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100517.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
# [[پرونده:1100517.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
# [[پرونده:IM010610.jpg|22px]] [[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|'''سیره معصومان در فقرزدایی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۳٬۳۴۳

ویرایش