درباره علت غیبت امام مهدی مسئله حفظ جان ایشان مطرح است چرا امامان گذشته برای حفظ جان خود غایب نشدند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (حذف پیوند از عنوان منبع‌شناسی جامع مهدویت توسط ربات)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
{{جعبه اطلاعات پرسش
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی        = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]]
| موضوع اصلی        = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]]
| موضوع فرعی        = درباره علت [[غیبت امام مهدی]]{{ع}} مسئله حفظ جان ایشان مطرح است چرا [[امامان]] گذشته برای حفظ جان خود غایب نشدند؟
| موضوع فرعی        = درباره علت [[غیبت امام مهدی]]{{ع}} مسئله [[حفظ جان]] ایشان مطرح است چرا [[امامان]] گذشته برای [[حفظ جان]] خود [[غایب]] نشدند؟
| تصویر            = 7626626268.jpg
| تصویر            = 7626626268.jpg
| اندازه تصویر      = 200px
| اندازه تصویر      = 200px
| نمایه وابسته     =  
| مدخل بالاتر     = [[مهدویت]] / [[غیبت امام مهدی]] / [[عصر غیبت کبری]]
| مدخل اصلی         = [[مهدویت]]
| مدخل اصلی   =  
| موضوعات وابسته    = ۲
| مدخل وابسته    =  
| پاسخ‌دهنده        =  
| پاسخ‌دهنده        =  
| پاسخ‌دهندگان      = [[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]
| پاسخ‌دهندگان      = ۲ پاسخ
}}
}}
'''درباره علت [[غیبت امام مهدی]]{{ع}} مسئله حفظ جان ایشان مطرح است چرا [[امامان]] گذشته برای حفظ جان خود غایب نشدند؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[مهدویت (پرسش)|مهدویت]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مهدویت]]''' مراجعه شود.
'''درباره علت [[غیبت امام مهدی]]{{ع}} مسئله [[حفظ جان]] ایشان مطرح است چرا [[امامان]] گذشته برای [[حفظ جان]] خود [[غایب]] نشدند؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[مهدویت (پرسش)|مهدویت]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مهدویت]]''' مراجعه شود.


==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
خط ۱۷: خط ۱۷:
== پاسخ نخست==
== پاسخ نخست==
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::[[حجت الاسلام و المسلمین]] دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«باید دانست که درگیری و جنگ [[حق]] و باطل منحصر به عرب‌ها نبوده است، یعنی جنگ و درگیری خاندان علوی با عباسیان و امویان، بلکه این جنگ و درگیری‌ها سابقه‌ای طولانی داشته و از زمان گام نهادن [[حضرت آدم]]{{ع}} بر زمین بوده است. شاید اولین کسانی که راه آن‌را هموار ساختند فرزندان آدم باشند، آن هنگام که یکی دیگری را به قتل رساند و از دفن جنازه‌اش درمانده گردید.
::::::«باید دانست که درگیری و [[جنگ]] [[حق]] و [[باطل]] منحصر به عرب‌ها نبوده است، یعنی [[جنگ]] و درگیری [[خاندان]] [[علوی]] با [[عباسیان]] و [[امویان]]، بلکه این [[جنگ]] و [[درگیری‌ها]] سابقه‌ای طولانی داشته و از زمان گام نهادن [[حضرت آدم]]{{ع}} بر [[زمین]] بوده است. شاید اولین کسانی که راه آن‌را هموار ساختند [[فرزندان آدم]] باشند، آن هنگام که یکی دیگری را به قتل رساند و از [[دفن]] جنازه‌اش درمانده گردید.
::::::در اینجا ما قصد آن نداریم که به ذکر جزئیات این کشمکش قدیمی بپردازیم، بلکه ما به اندازه‌ای به آن خواهیم پرداخت که از چارچوب بحث خود خارج نشویم. اختلاف علوی‌ها با اموی‌ها از اولین روز ظهور اسلام آغاز شد و آن به خاطر رسیدن به خلافت نبود، بلکه به دلیل استعدادها و قابلیت‌های ذاتی علویان مانند شکیبایی، جهاد، بر دوش کشیدن بارهای سنگین این [[رسالت]] و نبود این عناصر در خاندان اموی بود. استراتژی و خطمشی خاندان اموی بر قدرت‌طلبی و دنبال جاه و مقام و عیش و نوش بودن، استوار بود و آنها ارزشی برای فداکاری و ایثار قائل نبودند، در نتیجه، طبیعی بود که چنین اختلاف و درگیری‌ای میان دو خاندان علوی و اموی پیش بیاید، اما به هر حال نمی‌بایست در این درگیری‌ها، اموی‌ها تمام اصول و اخلاقیات جنگ و اصول کلی اخلاقی را زیر پا بگذارند و جامعه زمان آنها تبدیل به جنگل شود و در آنجا فقط قانون جنگل حاکم باشد.
::::::در اینجا ما قصد آن نداریم که به ذکر جزئیات این کشمکش قدیمی بپردازیم، بلکه ما به اندازه‌ای به آن خواهیم پرداخت که از چارچوب بحث خود خارج نشویم. [[اختلاف]] علوی‌ها با اموی‌ها از اولین روز [[ظهور]] [[اسلام]] آغاز شد و آن به خاطر رسیدن به [[خلافت]] نبود، بلکه به ###[[313]]### استعدادها و قابلیت‌های ذاتی [[علویان]] مانند [[شکیبایی]]، [[جهاد]]، بر دوش کشیدن بارهای سنگین این [[رسالت]] و نبود این عناصر در [[خاندان]] [[اموی]] بود. استراتژی و خطمشی [[خاندان]] [[اموی]] بر قدرت‌طلبی و دنبال [[جاه و مقام]] و [[عیش و نوش]] بودن، استوار بود و آنها ارزشی برای [[فداکاری]] و [[ایثار]] قائل نبودند، در نتیجه، طبیعی بود که چنین [[اختلاف]] و درگیری‌ای میان دو [[خاندان]] [[علوی]] و [[اموی]] پیش بیاید، اما به هر حال نمی‌بایست در این [[درگیری‌ها]]، اموی‌ها تمام اصول و اخلاقیات [[جنگ]] و اصول کلی [[اخلاقی]] را زیر پا بگذارند و [[جامعه]] زمان آنها تبدیل به جنگل شود و در آنجا فقط قانون جنگل [[حاکم]] باشد.
::::::هنگامی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در درگاه خداوند برای ظالمان به او طلب مغفرت می‌کرد، طرف مقابل، جلسات شبانه می‌گذاشت و برای کشتن ایشان با استفاده از وسایل و روش‌های گوناگون برنامه‌ریزی می‌کرد. این موضوع محدود به چند شخصیت محدود مانند ([[امام علی|علی]] و دشمنانش) نمی‌شد بلکه تمام خاندان علوی را دربر می‌گرفت، مصیبت‌هایی که به [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]] {{ع}} به خاطر جنگ‌ها و حملات مختلف رسید، باعث شد که صفحه تاریخ سیاه و تاریک شود.
::::::هنگامی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در درگاه [[خداوند]] برای [[ظالمان]] به او طلب [[مغفرت]] می‌کرد، طرف مقابل، جلسات شبانه می‌گذاشت و برای کشتن ایشان با استفاده از وسایل و روش‌های گوناگون [[برنامه‌ریزی]] می‌کرد. این موضوع محدود به چند شخصیت محدود مانند ([[امام علی|علی]] و دشمنانش) نمی‌شد بلکه تمام [[خاندان]] [[علوی]] را دربر می‌گرفت، مصیبت‌هایی که به [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]] {{ع}} به خاطر [[جنگ‌ها]] و حملات مختلف رسید، باعث شد که صفحه [[تاریخ]] سیاه و تاریک شود.
::::::و ما در اینجا به خاطر تحقیق‌های گسترده و بسیار دانشمندان [[اهل تسنن]] و [[شیعه]] در این مورد، بیش از این، وارد این مسئله نمی‌شویم. آنچه در اینجا بر [[ایمان]] حایز اهمیت است، چگونگی اختلاف علویان و عباسیان است و می‌خواهیم بدانیم چرا عباسیان ریشه درخت [[نبوت]] را برکندند و نهال [[امامت]] را برچیدند و البته کتاب‌های مورخان در ارائه تصویر واقعی این جنایات، خود کافی است. ما بحث خود را از آغاز حرکت پرچمدار حکومت عباسیان یعنی ابو مسلم خراسانی شروع می‌کنیم.
::::::و ما در اینجا به خاطر تحقیق‌های گسترده و بسیار [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] و [[شیعه]] در این مورد، بیش از این، وارد این مسئله نمی‌شویم. آنچه در اینجا بر [[ایمان]] حایز اهمیت است، چگونگی [[اختلاف]] [[علویان]] و [[عباسیان]] است و می‌خواهیم بدانیم چرا [[عباسیان]] ریشه درخت [[نبوت]] را برکندند و نهال [[امامت]] را برچیدند و البته کتاب‌های مورخان در ارائه تصویر واقعی این جنایات، خود کافی است. ما بحث خود را از آغاز حرکت [[پرچمدار]] [[حکومت]] [[عباسیان]] یعنی ابو مسلم [[خراسانی]] شروع می‌کنیم.
::::::خوارزمی درباره او چنین می‌گوید: ابو مجرم نه ابو مسلم بر آنان- یعنی علویان- چیره گشت و زیر هر سنگ و کوه و در و دشتی را می‌گشت تا آنها را به قتل رساند<ref>جعفر مرتضی العاملی، حیاة الامام الرضا {{ع}}، ص ۱۰۱.</ref>.
::::::خوارزمی درباره او چنین می‌گوید: ابو [[مجرم]] نه ابو مسلم بر آنان- یعنی علویان- چیره گشت و زیر هر سنگ و کوه و در و دشتی را می‌گشت تا آنها را به قتل رساند<ref>جعفر مرتضی العاملی، حیاة الامام الرضا {{ع}}، ص ۱۰۱.</ref>.
::::::با رسیدن منصور به [[حکومت]]، ابو مسلم به بهانه توطئه‌چینی ضد منصور دستگیر شد و خود چنین اعتراف نمود: دستور دادند که شمشیر بکشم و هر مظنونی را بگیرم و با تهمت بستن بکشم، عذری را نپذیرم، حریم‌هایی که خداوند دستور حفظش را داده بود شکستم و خون‌هایی را که خداوند حفظ آن‌را واجب نموده بود ریختم کار (زمامداری و حکومت مسلمانان) را از اهلش گرفته و در غیر جایگاهش قرار دادم<ref>تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۲۰.</ref>.
::::::با رسیدن [[منصور]] به [[حکومت]]، ابو مسلم به بهانه توطئه‌چینی ضد [[منصور]] دستگیر شد و خود چنین اعتراف نمود: [[دستور]] دادند که [[شمشیر]] بکشم و هر مظنونی را بگیرم و با تهمت بستن بکشم، عذری را نپذیرم، حریم‌هایی که [[خداوند]] [[دستور]] حفظش را داده بود شکستم و خون‌هایی را که [[خداوند]] حفظ آن‌را [[واجب]] نموده بود ریختم کار ([[زمامداری]] و [[حکومت]] [[مسلمانان]]) را از اهلش گرفته و در غیر جایگاهش قرار دادم<ref>تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۲۰.</ref>.
::::::منظور او از اهل امر، خاندان علوی است زیرا او شعار دعوت به رضای [[آل محمد]] {{صل}} را سر می‌داد و کارهایش سامان یافت و خلافت را از آنان بستاند.
::::::منظور او از اهل امر، [[خاندان]] [[علوی]] است زیرا او شعار [[دعوت]] به رضای [[آل محمد]] {{صل}} را سر می‌داد و کارهایش سامان یافت و [[خلافت]] را از آنان بستاند.
::::::نویسنده معاصر احمد امین جنایات و زندگی منصور را چنین توصیف کرده است: زندگی او سرشار از خونریزی و خونخواری و نابودی مخالفان بود<ref>ضحی الاسلام، ج ۴، ص ۱۰۵.</ref>.
::::::نویسنده معاصر [[احمد]] [[امین]] جنایات و زندگی [[منصور]] را چنین توصیف کرده است: زندگی او سرشار از خونریزی و خونخواری و نابودی [[مخالفان]] بود<ref>ضحی الاسلام، ج ۴، ص ۱۰۵.</ref>.
::::::[[مسعودی]] در مورد علت نام‌گذاری منصور بدین نام می‌گوید: راز برگزیدن نام منصور (پیروزشده) بر خود، پیروزی‌اش بر علویان است<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۹۵.</ref>.
::::::[[مسعودی]] در مورد علت نام‌گذاری [[منصور]] بدین نام می‌گوید: [[راز]] [[برگزیدن]] نام [[منصور]] (پیروزشده) بر خود، پیروزی‌اش بر [[علویان]] است<ref>التنبیه و الاشراف، ص ۲۹۵.</ref>.
::::::منصور به این جرایم چنین اعتراف می‌کند: دو هزار نفر یا بیشتر از فرزندان فاطمه را کشتم و سرور و آقا و امامشان جعفر بن محمد را رها کردم<ref>الأدب فی ظل التشیع، ص ۶۳.</ref>.
::::::[[منصور]] به این جرایم چنین اعتراف می‌کند: دو هزار نفر یا بیشتر از [[فرزندان]] [[فاطمه]] را کشتم و سرور و آقا و امامشان [[جعفر بن محمد]] را رها کردم<ref>الأدب فی ظل التشیع، ص ۶۳.</ref>.
::::::[[طبری]] می‌گوید: او انباری پر از سرهای علویان از خرد و کلان گرفته تا پیر و جوان داشت و بر هریک از سرها برگه مشخصات او را درج و آویزان کرده بود و نام او و نام پدرش را بر آن نوشته بودند<ref>تاریخ الخلفاء، ص ۳۲۳.</ref>.
::::::[[طبری]] می‌گوید: او انباری پر از سرهای [[علویان]] از [[خرد]] و کلان گرفته تا پیر و [[جوان]] داشت و بر هریک از سرها برگه مشخصات او را درج و آویزان کرده بود و نام او و نام پدرش را بر آن نوشته بودند<ref>تاریخ الخلفاء، ص ۳۲۳.</ref>.
::::::این اعمال و رفتار جای شگفتی ندارد، زیرا قبلا هم گفته شد راه و خطمشی دو خاندان متفاوت بود. خط مشی علویان، فداکاری و ایثار و خطمشی عباسیان قدرت‌طلبی و زورگویی و احساس کمبود بود. این حرف نتیجه تحلیل تاریخی صرف نیست بلکه‌ اعتراف خود منصور است. وقتی عمویش عبد الصمد بن علی او را به خاطر جرایم قتل و کشتارش سرزنش کرد پاسخ داد: شمشیرهای فرزندان ابو طالب از زمانی که ما میان مردم، جزو اشخاص عامی و عادی بودیم تا اکنون که به خلافت رسیده‌ایم، در نیام نبوده است.
::::::این اعمال و [[رفتار]] جای شگفتی ندارد، زیرا قبلا هم گفته شد راه و خطمشی دو [[خاندان]] متفاوت بود. خط مشی [[علویان]]، [[فداکاری]] و [[ایثار]] و خطمشی [[عباسیان]] قدرت‌طلبی و زورگویی و احساس کمبود بود. این حرف نتیجه تحلیل تاریخی صرف نیست بلکه‌ اعتراف خود [[منصور]] است. وقتی عمویش [[عبد]] الصمد بن [[علی]] او را به خاطر جرایم قتل و کشتارش سرزنش کرد پاسخ داد: شمشیرهای [[فرزندان]] [[ابو طالب]] از زمانی که ما میان [[مردم]]، جزو اشخاص عامی و عادی بودیم تا اکنون که به [[خلافت]] رسیده‌ایم، در نیام نبوده است.
::::::تنها راه برای حفظ هیبت و شکوه و عظمتمان، فراموش کردن بخشش و استفاده از زور و قدرت است. تا اینکه کار به تهدید [[امام صادق]] {{ع}} رسید و به او گفت: تو و خانواده‌ات را می‌کشم تا هیچ اثری از شما باقی نماند<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۵۱.</ref>.
::::::تنها راه برای حفظ هیبت و [[شکوه]] و عظمتمان، فراموش کردن [[بخشش]] و استفاده از [[زور]] و [[قدرت]] است. تا اینکه کار به تهدید [[امام صادق]] {{ع}} رسید و به او گفت: تو و خانواده‌ات را می‌کشم تا هیچ اثری از شما باقی نماند<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۵۱.</ref>.
::::::و در پایان منصور رو به مسیب بن زهره کرده و می‌گوید: من بر این باورم، حجاج برای بنی مروان دلسوزتر از همه بود، مسیب گفت: مولایم هرچه حجاج در گذشته (در حق آل پیامبر) کرد، ما هم از آن فروگذار نکردیم. به خدا قسم خدا هیچ کسی عزیزتر از پیامبر برایمان نیافریده و تو فرمان قتل فرزندانش را دادی و ما اطاعت کردیم<ref>مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۲۸.</ref>.
::::::و در پایان [[منصور]] رو به مسیب بن زهره کرده و می‌گوید: من بر این باورم، [[حجاج]] برای بنی [[مروان]] دلسوزتر از همه بود، مسیب گفت: مولایم هرچه [[حجاج]] در گذشته (در [[حق]] آل [[پیامبر]]) کرد، ما هم از آن فروگذار نکردیم. به [[خدا]] قسم [[خدا]] هیچ کسی عزیزتر از [[پیامبر]] برایمان نیافریده و تو [[فرمان]] قتل فرزندانش را دادی و ما [[اطاعت]] کردیم<ref>مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۲۸.</ref>.
::::::پس از او نوبت مهدی رسید. او از یک ابزار دیگر هم برای مبارزه با علویان استفاده کرد؛ او با به وجود آوردن فرقه‌ها و گروه‌های انحرافی و سعی در منسوب کردن این نام‌ها به پیروان ائمه و خدشه وارد کردن به اعتبارشان، بیشتر از پیش به اختلافات دامن زد و فرقه‌های زراریه منسوب به زراره و جو الیقیه را به وجود آورد<ref>تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۹۶، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۳۲۴.</ref>.
::::::پس از او نوبت [[مهدی]] رسید. او از یک ابزار دیگر هم برای [[مبارزه]] با [[علویان]] استفاده کرد؛ او با به وجود آوردن فرقه‌ها و گروه‌های انحرافی و سعی در منسوب کردن این نام‌ها به [[پیروان]] [[ائمه]] و خدشه وارد کردن به اعتبارشان، بیشتر از پیش به [[اختلافات]] دامن زد و فرقه‌های زراریه منسوب به [[زراره]] و جو الیقیه را به وجود آورد<ref>تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۹۶، قاموس الرجال، ج ۹، ص ۳۲۴.</ref>.
::::::او [[شیعیان]] و پیروان [[ائمه]] {{ع}} را متهم به کفر و زندیق بودن کرد تا بهانه قتل و آواره کردنشان را داشته باشد.
::::::او [[شیعیان]] و [[پیروان]] [[ائمه]] {{ع}} را متهم به [[کفر]] و [[زندیق]] بودن کرد تا بهانه قتل و آواره کردنشان را داشته باشد.
::::::عبد الرحمن بدوی می‌گوید: آن زمان پیوسته رافضی‌ها (شیعیان) را متهم به زندقه و کفر می‌کردند<ref>من تاریخ الاحاد فی الاسلام، ص ۳۷.</ref>. پس از مهدی فرزندش هادی روی کار آمد. یعقوبی در مورد او می‌گوید: او بر دستگیری شیعیان بسیار پافشاری می‌کرد و بسیار از آنها هراس داشت‌ و جیره و مواجبی که مهدی برایشان در نظر گرفته بود قطع کرد و برای دستگیری و احضار آنان به اطراف و اکناف نامه فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۳، ص ۱۴۸.</ref>.
::::::[[عبد]] الرحمن بدوی می‌گوید: آن زمان پیوسته رافضی‌ها ([[شیعیان]]) را متهم به زندقه و [[کفر]] می‌کردند<ref>من تاریخ الاحاد فی الاسلام، ص ۳۷.</ref>. پس از [[مهدی]] فرزندش [[هادی]] روی کار آمد. یعقوبی در مورد او می‌گوید: او بر دستگیری [[شیعیان]] بسیار پافشاری می‌کرد و بسیار از آنها هراس داشت‌ و جیره و مواجبی که [[مهدی]] برایشان در نظر گرفته بود قطع کرد و برای دستگیری و احضار آنان به اطراف و اکناف [[نامه]] فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۳، ص ۱۴۸.</ref>.
::::::ذکر واقعه فخ برای تشریح این نکته به تنهایی کافی است. واقعه فخ تمام مسلمانان را به وحشت افکند. آنها به کشتار و آوارگی علویان اکتفا نکرده بلکه آنها برای به وحشت انداختن مردم، سرها را از تن جدا می‌کردند. پس از او هارون الرشید به حکومت رسید و به خاندان ابو طالب اعلان جنگ داد و بنابر سخن خوارزمی درخت [[نبوت]] را درو کرد و نهال امامت را از جا کند. کار او به جایی رسید که بدون دلیل و هیچ جرمی، به کشتن فرزندان [[پیامبر خدا]] {{صل}} پرداخت. الفخری در کتاب الاداب السلطانیة به شرح این وقایع پرداخته است.
::::::ذکر واقعه فخ برای تشریح این نکته به تنهایی کافی است. واقعه فخ تمام [[مسلمانان]] را به [[وحشت]] افکند. آنها به [[کشتار]] و آوارگی [[علویان]] اکتفا نکرده بلکه آنها برای به [[وحشت]] انداختن [[مردم]]، سرها را از تن جدا می‌کردند. پس از او [[هارون]] الرشید به [[حکومت]] رسید و به [[خاندان]] [[ابو طالب]] اعلان [[جنگ]] داد و بنابر سخن خوارزمی درخت [[نبوت]] را درو کرد و نهال [[امامت]] را از جا کند. کار او به جایی رسید که بدون [[دلیل]] و هیچ جرمی، به کشتن [[فرزندان]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} پرداخت. الفخری در کتاب الاداب السلطانیة به شرح این وقایع پرداخته است.
::::::همین بس که او خود اعتراف می‌کند و می‌گوید: تا کی در مورد آل ابو طالب صبر کنم، قسم می‌خورم که آنها را می‌کشم و پیروانشان را می‌کشم و حتما این کار را انجام خواهم داد. او این نقشه ناجوانمردانه را هنگام فرستادن جلودی به جنگ با محمد بن جعفر بن محمد، اجرا کرد و به او فرمان داد تا به خانه‌های علویان در مدینه یورش برده و لباس و زیورآلات زنان را به غارت ببرند<ref>اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۲۹، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۷۹.</ref>.
::::::همین بس که او خود اعتراف می‌کند و می‌گوید: تا کی در مورد آل [[ابو طالب]] [[صبر]] کنم، قسم می‌خورم که آنها را می‌کشم و پیروانشان را می‌کشم و حتما این کار را انجام خواهم داد. او این نقشه ناجوانمردانه را هنگام فرستادن جلودی به [[جنگ]] با [[محمد]] بن [[جعفر بن محمد]]، [[اجرا]] کرد و به او [[فرمان]] داد تا به خانه‌های [[علویان]] در [[مدینه]] یورش برده و [[لباس]] و زیورآلات زنان را به [[غارت]] ببرند<ref>اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۲۹، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۷۹.</ref>.
::::::بنابر گفته‌های طبری و ابن اثیر<ref>تاریخ الطبری، ج ۸، ص ۲۳۵، الکامل، ج ۵، ص ۸۵.</ref> او به دلیل نفرت از شیعیان، همه آنها را از بغداد بیرون راند و به مدینه برد. این جنایتکار به قتل و آوارگی و تعقیب زندگان بسنده نکرده، بلکه کینه‌اش شامل اموات نیز شد و قبر [[امام حسین]] {{ع}} را نابود و زمین کربلا را شخم زد و با کشتن رئیس و سرور خاندان علوی یعنی [[امام موسی کاظم]] {{ع}} در کنج زندان تاریک عباسی، پرونده جنایت‌هایش را بست.(...)
::::::بنابر گفته‌های [[طبری]] و ابن اثیر<ref>تاریخ الطبری، ج ۸، ص ۲۳۵، الکامل، ج ۵، ص ۸۵.</ref> او به [[دلیل]] نفرت از [[شیعیان]]، همه آنها را از [[بغداد]] بیرون راند و به [[مدینه]] برد. این جنایتکار به قتل و آوارگی و تعقیب زندگان بسنده نکرده، بلکه کینه‌اش شامل اموات نیز شد و [[قبر]] [[امام حسین]] {{ع}} را نابود و [[زمین]] [[کربلا]] را شخم زد و با کشتن رئیس و سرور [[خاندان]] [[علوی]] یعنی [[امام موسی کاظم]] {{ع}} در کنج زندان تاریک [[عباسی]]، پرونده جنایت‌هایش را بست.(...)
::::::خلفایی که معاصر [[امام حسن عسکری]] {{ع}} بودند ۳ تن هستند: معتز، مهتدی و معتمد و ما به مناسبات امام با آنها و تلاش آنها برای به قتل رساندن ایشان در فصل‌های گذشته اشاره کردیم. در آن فصل به نقش [[امام عسکری]] {{ع}} در مورد نظریه مصلح موعود اشاره شده بود. شبراوی به صراحت از ترس [[امام عسکری]] {{ع}} بر جان فرزندش به خاطر مشکلات زمانه و ستم حاکمان می‌گوید.
::::::خلفایی که معاصر [[امام حسن عسکری]] {{ع}} بودند ۳ تن هستند: [[معتز]]، [[مهتدی]] و [[معتمد]] و ما به مناسبات [[امام]] با آنها و [[تلاش]] آنها برای به قتل رساندن ایشان در فصل‌های گذشته اشاره کردیم. در آن فصل به نقش [[امام عسکری]] {{ع}} در مورد نظریه [[مصلح]] [[موعود]] اشاره شده بود. شبراوی به صراحت از [[ترس]] [[امام عسکری]] {{ع}} بر [[جان]] فرزندش به خاطر مشکلات زمانه و [[ستم]] [[حاکمان]] می‌گوید.
::::::[[امام عسکری]] {{ع}}، فرزندش را جانشین خود نمود؛ او دوازدهمین امام از نسل [[پیامبر خاتم|ابو القاسم محمد]] {{صل}} است و پدرش وی را به هنگام تولد مخفی نمود و به خاطر شرایط زمانه و ترس از خلفا که در آن موقع به دنبال هاشمیان و دستگیری و کشتن و نابود کردن آنها بودند مسئله او را پنهان داشت<ref>الاتحاف بحب الاشراف، ص ۱۷۹.</ref>.
::::::[[امام عسکری]] {{ع}}، فرزندش را [[جانشین]] خود نمود؛ او [[دوازدهمین امام]] از نسل [[پیامبر خاتم|ابو القاسم محمد]] {{صل}} است و پدرش وی را به هنگام تولد مخفی نمود و به خاطر شرایط زمانه و [[ترس]] از [[خلفا]] که در آن موقع به دنبال هاشمیان و دستگیری و کشتن و نابود کردن آنها بودند مسئله او را [[پنهان]] داشت<ref>الاتحاف بحب الاشراف، ص ۱۷۹.</ref>.
::::::چگونگی برخورد و رفتار حاکمان با خانواده [[امام عسکری]] {{ع}} خود بیانگر ترس و احتیاط حاکمان در مورد این نوزاد بود. در همین راستا، معتز زمانی که [[امام حسن‌ عسکری]] {{ع}} را به زندان علی بن اوتامش افکنده بود، تلاش کرد ایشان را به قتل برساند.
::::::چگونگی برخورد و [[رفتار]] [[حاکمان]] با [[خانواده]] [[امام عسکری]] {{ع}} خود بیانگر [[ترس]] و احتیاط [[حاکمان]] در مورد این نوزاد بود. در همین راستا، [[معتز]] زمانی که [[امام حسن‌ عسکری]] {{ع}} را به زندان [[علی]] بن اوتامش افکنده بود، [[تلاش]] کرد ایشان را به قتل برساند.
::::::[[شیخ مفید]] در توصیف اوتامش می‌گوید: او دشمنی زیادی با خاندان پیامبر {{صل}} داشت<ref>الأرشاد، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>.
::::::[[شیخ مفید]] در توصیف اوتامش می‌گوید: او [[دشمنی]] زیادی با [[خاندان پیامبر]] {{صل}} داشت<ref>الأرشاد، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>.
::::::اربلی می‌گوید: وقتی معتز به سعید حاجب دستور انتقال امام را به کوفه داد، ابو الهیثم نامه‌ای به امام {{ع}} نوشت و گفت: فدایت شوم. خبری رسید. که نگرانمان ساخته است. امام {{ع}} پاسخ داد: تا سه روز دیگر گشایشی می‌رسد و معتز روز سوم به قتل رسید<ref>کشف النعمة، ج ۳، ص ۲۱۲.</ref>.
::::::[[اربلی]] می‌گوید: وقتی [[معتز]] به سعید [[حاجب]] [[دستور]] انتقال [[امام]] را به [[کوفه]] داد، ابو الهیثم نامه‌ای به [[امام]] {{ع}} نوشت و گفت: فدایت شوم. خبری رسید. که نگرانمان ساخته است. [[امام]] {{ع}} پاسخ داد: تا سه روز دیگر گشایشی می‌رسد و [[معتز]] روز سوم به قتل رسید<ref>کشف النعمة، ج ۳، ص ۲۱۲.</ref>.
::::::ابن شهر آشوب درباره خبری که یاران ائمه را نگران ساخت گفته است: معتز نزد سعید حاجب رفت و به او دستور داد که ابو محمد را به سمت کوفه ببرد و در راه گردنش را بزند<ref>مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۴۶۴.</ref>.
::::::ابن شهر آشوب درباره خبری که [[یاران]] [[ائمه]] را نگران ساخت گفته است: [[معتز]] نزد سعید [[حاجب]] رفت و به او [[دستور]] داد که [[ابو محمد]] را به سمت [[کوفه]] ببرد و در راه گردنش را بزند<ref>مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۴۶۴.</ref>.
::::::مهتدی هم [[امام عسکری]] {{ع}} را همراه با ابو هاشم زندانی کرد، وی می‌گوید: در زندان مهتدی بن واثق با ابو محمد زندانی بودیم<ref>الطوسی، الغیبة، ص ۱۴۳.</ref>. معتمد نیز جاسوسانش را بر خانه امام گمارده بود که هر از گاهی از نوزاد جدید خبری آورند و هر از چندگاهی به بازرسی خانه ایشان می‌پرداختند تا آن نوزاد را بیابند.
::::::[[مهتدی]] هم [[امام عسکری]] {{ع}} را همراه با ابو هاشم زندانی کرد، وی می‌گوید: در زندان [[مهتدی]] بن واثق با [[ابو محمد]] زندانی بودیم<ref>الطوسی، الغیبة، ص ۱۴۳.</ref>. [[معتمد]] نیز جاسوسانش را بر خانه [[امام]] گمارده بود که هر از گاهی از نوزاد جدید خبری آورند و هر از چندگاهی به بازرسی خانه ایشان می‌پرداختند تا آن نوزاد را بیابند.
::::::اما این سیاست نیز سودی نبخشید و او مجبور شد امام {{ع}} را زندانی کند و او را به یحیی بن قتیبه که بسیار بر امام سخت‌گیری می‌کرد، سپرد<ref>مناقب ابن شهر آشوب.</ref>.
::::::اما این [[سیاست]] نیز سودی نبخشید و او مجبور شد [[امام]] {{ع}} را زندانی کند و او را به یحیی بن قتیبه که بسیار بر [[امام]] سخت‌گیری می‌کرد، سپرد<ref>مناقب ابن شهر آشوب.</ref>.
::::::با مطالعه حوادث تاریخی دوره اخیر زندگی [[امام عسکری]] {{ع}} ما به ترس دستگاه حکومتی از این نوزاد پی می‌بریم. تاریخ اشاره به تفتیش خانه امام و خادمان وی و نیز گماشتن چند قاضی در خانه امام، قبل از وفات ایشان و زیر نظر گرفتن اوضاع و احوال آنجا و اقدامات شبیه دارد و تمامی این حوادث در فصل مربوط به نقش [[امام عسکری]] {{ع}} در حفظ و اثبات نظریه مهدویت توضیح داده شد، به همین دلیل [[امام عسکری]] {{ع}} در زمان حیات خود، به ناچار فرزندش را پنهان داشت و بالطبع آن امر هنگام رحلت ایشان، به دلیل تمایل حکومت برای پیدا کردن نوزاد و ستم خویشاوندانی مانند عمویش جعفر، بیش از پیش احساس می‌شد. ترس یکی از عواملی بود که باعث شد امام در جامعه حضور ظاهری نداشته باشند و این غیبت همانند خورشید است، هنگامی که ابرها آن‌را می‌پوشانند.
::::::با [[مطالعه]] حوادث تاریخی دوره اخیر زندگی [[امام عسکری]] {{ع}} ما به [[ترس]] دستگاه حکومتی از این نوزاد پی می‌بریم. [[تاریخ]] اشاره به تفتیش خانه [[امام]] و خادمان وی و نیز گماشتن چند [[قاضی]] در خانه [[امام]]، قبل از [[وفات]] ایشان و زیر نظر گرفتن اوضاع و احوال آنجا و اقدامات شبیه دارد و تمامی این حوادث در فصل مربوط به نقش [[امام عسکری]] {{ع}} در حفظ و اثبات نظریه [[مهدویت]] توضیح داده شد، به همین [[دلیل]] [[امام عسکری]] {{ع}} در زمان حیات خود، به ناچار فرزندش را [[پنهان]] داشت و بالطبع آن امر هنگام [[رحلت]] ایشان، به [[دلیل]] تمایل [[حکومت]] برای پیدا کردن نوزاد و [[ستم]] خویشاوندانی مانند عمویش [[جعفر]]، بیش از پیش احساس می‌شد. [[ترس]] یکی از عواملی بود که باعث شد [[امام]] در [[جامعه]] حضور ظاهری نداشته باشند و این [[غیبت]] همانند [[خورشید]] است، هنگامی که ابرها آن‌را می‌پوشانند.
::::::علاوه بر موارد قبل، احادیثی از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان به دست ما رسیده که به این حکمت اشاره می‌کند. از ابا عبد الله {{ع}} نقل شده است که ایشان فرمود: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: این پسر باید غایب شود. گفتند: چرا یا رسول الله؟ فرمود: بیم قتل او می‌رود<ref>معجم أحادیث الامام المهدی، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>. از ابو جعفر {{ع}} روایت شده است که: اگر خداوند از ظلم عده‌ای نسبت به ما ناخرسند باشد ما را از برابر دیدگانشان پنهان می‌دارد.
::::::علاوه بر موارد قبل، احادیثی از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان به دست ما رسیده که به این [[حکمت]] اشاره می‌کند. از ابا [[عبد الله]] {{ع}} [[نقل]] شده است که ایشان فرمود: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: این پسر باید [[غایب]] شود. گفتند: چرا یا [[رسول الله]]؟ فرمود: [[بیم]] قتل او می‌رود<ref>معجم أحادیث الامام المهدی، ج ۱، ص ۲۶۳.</ref>. از [[ابو جعفر]] {{ع}} [[روایت]] شده است که: اگر [[خداوند]] از [[ظلم]] عده‌ای نسبت به ما ناخرسند باشد ما را از برابر دیدگانشان [[پنهان]] می‌دارد.
::::::زراره به نقل از امام ابو جعفر {{ع}} می‌گوید: وی قبل از ظهورش غایب می‌شود<ref>الشیخ الصدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۴۴.</ref>. پرسیدم: چرا؟ فرمود: ترس و با دستش به شکمش اشاره کرد. زراره می‌گوید: یعنی ترس از کشته شدن. روایات دیگری در کتاب‌های روایی وجود دارد که از بیم قتل به‌عنوان حکمت غیبت یاد کرده است»<ref>[[سید نذیر حسنی|حسنی، سید نذیر]]، [[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]، ص:۱۱۸-۱۲۵.</ref>.
::::::[[زراره]] به [[نقل]] از [[امام]] [[ابو جعفر]] {{ع}} می‌گوید: وی قبل از ظهورش [[غایب]] می‌شود<ref>الشیخ الصدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۴۴.</ref>. پرسیدم: چرا؟ فرمود: [[ترس]] و با دستش به شکمش اشاره کرد. [[زراره]] می‌گوید: یعنی [[ترس]] از کشته شدن. [[روایات]] دیگری در کتاب‌های روایی وجود دارد که از [[بیم]] قتل به‌عنوان [[حکمت غیبت]] یاد کرده است»<ref>[[سید نذیر حسنی|حسنی، سید نذیر]]، [[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]، ص:۱۱۸-۱۲۵.</ref>.
==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌های دیگر==
{{یادآوری پاسخ}}
{{یادآوری پاسخ}}
خط ۵۴: خط ۵۴:
[[پرونده:151828.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]]]
[[پرونده:151828.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]]]
::::::'''[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]'''، در کتاب ''«[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
::::::'''[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]'''، در کتاب ''«[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
::::::«آن چه مطابق قاعده است ظهور امام و حضور آشکار او در میان امت است؛ چون او [[حجت]] خدا و رهبر و پیشوای مردم است، پس اصل بر این است که او آشکار باشد و مردم او را ببینند و به او دسترس داشته باشند. به همین دلیل همه [[امامان]] یازده گانه قبل - و نیز [[پیامبر]] اکرم {{صل}} - ظاهر و آشکار بودند و حتی خطر جانی هم مانع از حضور و آشکاری آن‌ها نشد، ولی امام دوازدهم آخرین [[حجت]] خدا و [[امام]] [[معصوم]] است که باید اهدافِ بر زمین مانده همه [[انبیا]] و [[ائمه]] را تأمین کند و دین اسلام را به همه جهان و جهانیان برساند و ظلم و ستم را از همه زمین بر دارد؛ حال اگر پیش از فراهم شدن زمینه قیام و انقلابش ظاهر گردد و کشته شود، دیگر امامی نیست که رسالت او را انجام دهد، به همین دلیل غایب شده است تا جان او محفوظ بماند؛ ولی [[امامان]] پیشین هرکدام وظیفه امامت خود را در حدّی که امکان داشت انجام می‌دادند و هرگاه کشته می‌شدند، امام پس از ایشان هدف آن‌ها را دنبال می‌کرد و به همین شکل اسلام پیش رفت و احکام و معارف قرآن و سنت [[پیامبر]] {{صل}} تبیین و تدوین گردید»<ref>[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۲۰۷.</ref>.
::::::«آن چه مطابق قاعده است [[ظهور امام]] و حضور [[آشکار]] او در میان [[امت]] است؛ چون او [[حجت]] [[خدا]] و [[رهبر]] و پیشوای [[مردم]] است، پس اصل بر این است که او [[آشکار]] باشد و [[مردم]] او را ببینند و به او دسترس داشته باشند. به همین [[دلیل]] همه [[امامان]] یازده گانه قبل - و نیز [[پیامبر]] اکرم {{صل}} - ظاهر و [[آشکار]] بودند و حتی خطر جانی هم مانع از حضور و آشکاری آن‌ها نشد، ولی [[امام دوازدهم]] آخرین [[حجت]] [[خدا]] و [[امام]] [[معصوم]] است که باید اهدافِ بر [[زمین]] مانده همه [[انبیا]] و [[ائمه]] را تأمین کند و [[دین اسلام]] را به همه [[جهان]] و جهانیان برساند و [[ظلم و ستم]] را از همه [[زمین]] بر دارد؛ حال اگر پیش از فراهم شدن زمینه [[قیام]] و انقلابش ظاهر گردد و کشته شود، دیگر امامی نیست که [[رسالت]] او را انجام دهد، به همین [[دلیل]] [[غایب]] شده است تا [[جان]] او محفوظ بماند؛ ولی [[امامان]] پیشین هرکدام [[وظیفه]] [[امامت]] خود را در حدّی که امکان داشت انجام می‌دادند و هرگاه کشته می‌شدند، [[امام]] پس از ایشان [[هدف]] آن‌ها را دنبال می‌کرد و به همین شکل [[اسلام]] پیش رفت و [[احکام]] و [[معارف]] [[قرآن]] و [[سنت]] [[پیامبر]] {{صل}} [[تبیین]] و تدوین گردید»<ref>[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۲۰۷.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


==پرسش‌های وابسته==
==پرسش‌های وابسته==
 
{{پرسمان عصر غیبت کبری}}
==منبع‌شناسی جامع مهدویت==
==منبع‌شناسی جامع مهدویت==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{پرسش‌های وابسته}}
خط ۷۶: خط ۷۶:
[[رده:پرسش‌های مهدویت]]
[[رده:پرسش‌های مهدویت]]
[[رده:پرسش‌های مهدویت]]
[[رده:پرسش‌های مهدویت]]
[[رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اب): پرسش‌هایی با ۲ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌های مهدویت با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اب): پرسش‌های مهدویت با ۲ پاسخ]]
[[رده:اتمام لینک داخلی]]
۱۹٬۴۱۸

ویرایش