بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
#او که در آن هنگام در عنفوان [[جوانی]] بود، با این شهامتها، شجاعتها و رزمآوریها، مدال افتخار جاودانه "لا سیفَ إلاذوالفقارِ ولا فَتی إلاعلی"<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۷۱.</ref> را به دست آورد. | #او که در آن هنگام در عنفوان [[جوانی]] بود، با این شهامتها، شجاعتها و رزمآوریها، مدال افتخار جاودانه "لا سیفَ إلاذوالفقارِ ولا فَتی إلاعلی"<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۷۱.</ref> را به دست آورد. | ||
*[[المستدرک علی الصحیحین (کتاب)|المستدرک علی الصحیحین]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: [[پیامبر خدا]]، در [[جنگ بدر]]، [[پرچم]] را به [[علی]] {{ع}} سپرد و او در آن هنگام، بیست سال داشت<ref>المستدرک علیالصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۰، ح ۴۵۸۳.</ref>. | |||
السیرة | *[[السیرة النبویة (کتاب)|السیرة النبویة]]، [[ابن هشام]]- به [[نقل]] از ابن [[اسحاق]]، در ذکر وقایع [[جنگ]] بدر-: پس از او (اسود بن [[عبد]] الأسد مخزومی که حمزه او را کشت)، عتبة بن [[ربیعه]] با برادرش شیبة بن [[ربیعه]] و پسرش ولید بن عتبه [برای جنگ] بیرون آمد و چون از صف جدا شد، هماورد طلبید. پس سه [[جوان]] از [[انصار]]، بیرون آمدند: عوف و معوذ، پسران حارث- که نام مادرشان عفراء بود-، و مردی دیگر که گفته میشود [[عبد الله]] بن رواحه بود. گفتند: شما کیستید؟ گفتند: ما گروهی از [[انصار]] هستیم. گفتند: ما به شما کاری نداریم. سپس مُنادی آنان ندا در داد: ای [[محمد]]! همتایانمان از [[قوم]] خودمان را به سوی ما گسیل دار. [[پیامبر خدا]] فرمود: "ای عبیدة بن حارث، برخیز! ای حمزه، برخیز! ای [[علی]]، برخیز!". پس چون برخاستند و به آنان نزدیک شدند، گفتند: شما کیستید؟ عبیده گفت: عبیده. و حمزه گفت: حمزه. و [[علی]] گفت: [[علی]]. گفتند: آری، همتایان ارجمندی هستید. پس عبیده- که مسنترین فرد گروه بود- با عتبة بن [[ربیعه]]، و حمزه با شیبة بن [[ربیعه]]، و [[علی]] {{ع}} با ولید بن عُتبه رویارو شدند. | ||
پس سه [[جوان]] از [[انصار]]، بیرون آمدند: عوف و معوذ، پسران حارث- که نام مادرشان عفراء بود-، و مردی دیگر که گفته میشود [[عبد الله]] بن رواحه بود. | |||
گفتند: شما کیستید؟ گفتند: ما گروهی از [[انصار]] هستیم. گفتند: ما به شما کاری نداریم. سپس مُنادی آنان ندا در داد: ای [[محمد]]! همتایانمان از [[قوم]] خودمان را به سوی ما گسیل دار. | |||
[[پیامبر خدا]] فرمود: "ای عبیدة بن حارث، برخیز! ای حمزه، برخیز! ای [[علی]]، برخیز!". پس چون برخاستند و به آنان نزدیک شدند، گفتند: شما کیستید؟ عبیده گفت: عبیده. و حمزه گفت: حمزه. و [[علی]] گفت: [[علی]]. گفتند: آری، همتایان ارجمندی هستید. پس عبیده- که مسنترین فرد گروه بود- با عتبة بن [[ربیعه]]، و حمزه با شیبة بن [[ربیعه]]، و [[علی]] {{ع}} با ولید بن عُتبه رویارو شدند. | |||
حمزه، در کشتن شیبه به وی مهلت نداد و [[علی]] {{ع}} نیز در کشتن ولید، و دو ضربه میان عبیده و عتبه رد و بدل شد؛ ولی هر دو در برابر هم [[ایستادگی]] میکردند و حمزه و [[علی]] {{ع}} با شمشیرهایشان به سوی عتبه بازگشتند و کارش را تمام کردند و عبیده را برداشتند و به همراهانش رساندند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>. | حمزه، در کشتن شیبه به وی مهلت نداد و [[علی]] {{ع}} نیز در کشتن ولید، و دو ضربه میان عبیده و عتبه رد و بدل شد؛ ولی هر دو در برابر هم [[ایستادگی]] میکردند و حمزه و [[علی]] {{ع}} با شمشیرهایشان به سوی عتبه بازگشتند و کارش را تمام کردند و عبیده را برداشتند و به همراهانش رساندند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref>. | ||