حلم: تفاوت میان نسخه‌ها

۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ دسامبر ۲۰۱۹
خط ۳۰: خط ۳۰:
*وفاء، [[راستی]]، و نرم‌خوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را هم‌چون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمی‌پسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. [[خداوند]] به [[فضل]] عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>.
*وفاء، [[راستی]]، و نرم‌خوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را هم‌چون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمی‌پسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. [[خداوند]] به [[فضل]] عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>.
*[[عفو]] و [[بخشش]] نیز در شمار همین آثار است. در لغت [[عرب]]، "[[عفو]]" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "[[عفو]]" تنها بخششِ [[گناهکار]] مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها [[گناهکار]] بخشیده می‌شود، که اصلاً [[گناه]] او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار [[گناهکاران]] قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات [[حضرت]] [[حق]] قرار دارد، و از این رو بارها در [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: {{متن قرآن|وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. شاید از همین روست که در آیه‌ای دیگر، [[عفو]] را در شمار [[علائم]] [[تقوی]] قرار داده است: {{متن قرآن| وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است » سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref>. و نیز از [[علائم]] [[ایمان]]: {{متن قرآن|وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>.
*[[عفو]] و [[بخشش]] نیز در شمار همین آثار است. در لغت [[عرب]]، "[[عفو]]" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "[[عفو]]" تنها بخششِ [[گناهکار]] مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها [[گناهکار]] بخشیده می‌شود، که اصلاً [[گناه]] او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار [[گناهکاران]] قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات [[حضرت]] [[حق]] قرار دارد، و از این رو بارها در [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: {{متن قرآن|وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. شاید از همین روست که در آیه‌ای دیگر، [[عفو]] را در شمار [[علائم]] [[تقوی]] قرار داده است: {{متن قرآن| وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است » سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref>. و نیز از [[علائم]] [[ایمان]]: {{متن قرآن|وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم‌اند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>.
در آیه‌ای دیگر نیز، پیامبرِ خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر [[قرآن کریم]]، [[عفو]] در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمی‌توان به [[هدف]] رسید؛ پر واضح است که صفت [[بخشندگی]] تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل می‌شود و بس: {{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۹.</ref>.
*در آیه‌ای دیگر نیز، [[پیامبر]] خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر [[قرآن کریم]]، [[عفو]] در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمی‌توان به [[هدف]] رسید؛ پر واضح است که صفت [[بخشندگی]] تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل می‌شود و بس: {{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۹.</ref>.
* تمامی [[فضائل]] و رذائل در شمار فطریّات بوده، [[آدمی]] به [[فطرت]] و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را [[درک]] می‌نماید. بر این اساس، هر چند [[فطرت انسان]] نه تنها به گذشت از مجرمان، که به [[احسان]] به آنان [[حکم]] می‌نماید-:{{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}<ref>«بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.</ref>-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که [[حفظ نظام اجتماعی]] از [[هرج و مرج]] و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن [[ظالمان]] از [[ظلم]] و مجرمان از جرم‌های [[اجتماعی]]، نه تنها در شمار [[واجبات]] [[عقلی]] است، که [[شرع]] نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو [[آیه شریفه]] بنگرید:{{متن قرآن|وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دسته‌ای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref>
* تمامی [[فضائل]] و رذائل در شمار فطریّات بوده، [[آدمی]] به [[فطرت]] و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را [[درک]] می‌نماید. بر این اساس، هر چند [[فطرت انسان]] نه تنها به گذشت از مجرمان، که به [[احسان]] به آنان [[حکم]] می‌نماید-:{{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}<ref>«بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.</ref>-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که [[حفظ نظام اجتماعی]] از [[هرج و مرج]] و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن [[ظالمان]] از [[ظلم]] و مجرمان از جرم‌های [[اجتماعی]]، نه تنها در شمار [[واجبات]] [[عقلی]] است، که [[شرع]] نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو [[آیه شریفه]] بنگرید:{{متن قرآن|وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دسته‌ای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref>
*از این رو، بر اساس یک قاعده کلی که از جمیع میان آن [[فضیلت]] و این [[حکم عقلی]] شرعی به‌دست می‌آید، می‌توان گفت که کابرد آن صفت، در جایی است که خود به فضیلتی دیگر بیانجامد؛ امّا اگر با به‌کاربردن آن [[خوی]] [[شایسته]]، [[انسان]] [[بدکار]] در [[بدکاری]] خود پابرجا می‌شود، و یا [[ظالم]] بر ادامه [[ظلم]] خود [[استوار]] می‌گردد، [[عقل]] استفاده از این صفت را قبیح شمرده به [[ایستادگی]] در برابر این دو [[حکم]] می‌نماید، تا دفع [[بدکاری]] و [[ظلم]] شده [[جامعه]] به این دو آلوده نگردد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۲۰-۱۲۱.</ref>.
*از این رو، بر اساس یک قاعده کلی که از جمیع میان آن [[فضیلت]] و این [[حکم عقلی]] شرعی به‌دست می‌آید، می‌توان گفت که کابرد آن صفت، در جایی است که خود به فضیلتی دیگر بیانجامد؛ امّا اگر با به‌کاربردن آن [[خوی]] [[شایسته]]، [[انسان]] [[بدکار]] در [[بدکاری]] خود پابرجا می‌شود، و یا [[ظالم]] بر ادامه [[ظلم]] خود [[استوار]] می‌گردد، [[عقل]] استفاده از این صفت را قبیح شمرده به [[ایستادگی]] در برابر این دو [[حکم]] می‌نماید، تا دفع [[بدکاری]] و [[ظلم]] شده [[جامعه]] به این دو آلوده نگردد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۲۰-۱۲۱.</ref>.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش