شوق: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:


==مقدمه==
==مقدمه==
* [[شوق]] توجه به امر غایبی که با [[هیجان]] فوق تصور و با نوعی [[جان]] کندن "نزوع النفس" همراه و با حرکتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حرکت و خود را به او برساند. او می‌‌داند که هر [[قدر]] بیشتر تلاش کند، به [[علت]] قصوری که در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و [[دیدار]] [[جمال]] [[محبوب]] که مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می‌‌آید، اما [[لذت]] [[دیدار]] [[محبوب]]، تلاش او را گسترده تر نموده، [[آرامش]] را از او سلب و از خود بی [[نیاز]] می‌‌گرداند، تمام [[نیاز]] او به [[تجلی]] گاه [[جمال]] [[محبوب]] معطوف است. او مانند غریقی که در پهنای دریای پرموج [[اسیر]] است، گرچه [[نجات]] برایش در حد امکان وقوع نیست، اما آرزوی [[نجات]] او را به تلاش و حرکت وادار می‌‌نماید، شاید در این رهگذر به [[قرب]] [[روحانی]] دست یافته و به ساحل [[نجات]] برسد.
* شوق توجه به امر غایبی که با [[هیجان]] فوق تصور و با نوعی [[جان]] کندن "نزوع النفس" همراه و با حرکتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حرکت و خود را به او برساند. او می‌‌داند که هر [[قدر]] بیشتر تلاش کند، به [[علت]] قصوری که در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و [[دیدار]] [[جمال]] [[محبوب]] که مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می‌‌آید، اما [[لذت]] [[دیدار]] [[محبوب]]، تلاش او را گسترده تر نموده، [[آرامش]] را از او سلب و از خود بی [[نیاز]] می‌‌گرداند، تمام [[نیاز]] او به [[تجلی]] گاه [[جمال]] [[محبوب]] معطوف است. او مانند غریقی که در پهنای دریای پرموج [[اسیر]] است، گرچه [[نجات]] برایش در حد امکان وقوع نیست، اما آرزوی [[نجات]] او را به تلاش و حرکت وادار می‌‌نماید، شاید در این رهگذر به [[قرب]] [[روحانی]] دست یافته و به ساحل [[نجات]] برسد.
* در اینجاست که در وجود خود، جز نقش [[جمال]] [[محبوب]] چیزی را نمی‌بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو [[الهامات]] قلبی، به او مژده ی وصول می‌‌دهد و در این راستا، جلوه ی انس بر او پرتو افکنده، سپس [[عظمت]] [[محبوب]]، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این [[حقیقت]]، دیده اش را خیره نموده و حالت [[خشیت]] در برابر [[شعور]] به این [[عظمت]]، او را در بر می‌‌گیرد، از این پس حالت [[خوف]] ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به [[مقام]] [[محبوب]]، او را سخت در محاصره کشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.
* در اینجاست که در وجود خود، جز نقش [[جمال]] [[محبوب]] چیزی را نمی‌بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو [[الهامات]] قلبی، به او مژده ی وصول می‌‌دهد و در این راستا، جلوه ی انس بر او پرتو افکنده، سپس [[عظمت]] [[محبوب]]، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این [[حقیقت]]، دیده اش را خیره نموده و حالت [[خشیت]] در برابر [[شعور]] به این [[عظمت]]، او را در بر می‌‌گیرد، از این پس حالت [[خوف]] ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به [[مقام]] [[محبوب]]، او را سخت در محاصره کشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.
* [[امیر مؤمنان]]{{ع}} در فراز «وَ لَو لا الْاَجَلُ اَلَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَة عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ،‌ وَ خَوفاً مِنَ الْعِقابِ» (ترجمه: و اگر نبود مدتى كه خداوند براى اهل تقوا نوشته است، جانها و ارواح آنان در اين كالبد خاكى، به اندازه ى يك چشم به هم زدن استقرار نداشت، به دليل شوق به ثواب و ترس از عقاب) سخن از [[شوق]] آغاز نموده و به [[خوف]] پایان داده است. به این معنا که [[متقین]] آنچنان خود را در [[آتش]] [[شوق]] به [[جمال]] [[حق]]، در افکنده‌اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و [[حاجات]] را گسسته‌اند که اگر وقت مقرر و [[اجل]] [[موعود]] نبود، برای یک چشم به هم زدن، [[باقی]] نمی‌ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، [[خوف]] از [[عقاب]] و [[عذاب]] حرمان به وصل [[محبوب]] که نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این [[جهان]] رخت برمی بستند.
* [[امیر مؤمنان]]{{ع}} در فراز «وَ لَو لا الْاَجَلُ اَلَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَة عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ،‌ وَ خَوفاً مِنَ الْعِقابِ» (ترجمه: و اگر نبود مدتى كه خداوند براى اهل تقوا نوشته است، جانها و ارواح آنان در اين كالبد خاكى، به اندازه ى يك چشم به هم زدن استقرار نداشت، به دليل شوق به ثواب و ترس از عقاب) سخن از شوق آغاز نموده و به [[خوف]] پایان داده است. به این معنا که [[متقین]] آنچنان خود را در [[آتش]] شوق به [[جمال]] [[حق]]، در افکنده‌اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و [[حاجات]] را گسسته‌اند که اگر وقت مقرر و [[اجل]] [[موعود]] نبود، برای یک چشم به هم زدن، [[باقی]] نمی‌ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، [[خوف]] از [[عقاب]] و [[عذاب]] حرمان به وصل [[محبوب]] که نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این [[جهان]] رخت برمی بستند.


منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،  
منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،  
خط ۲۴: خط ۲۴:
http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530
http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530


==تلازم [[شوق]] و [[خوف]] ==
==تلازم شوق و [[خوف]] ==
* [[علت]] اینکه [[امام علی]]({{ع}}) عبارت «شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب» را با هم ذکر کرده، این است که هر جا شوقِ [[صادق]] باشد [[خوف]] هم هست و برعکس، [[خداوند]] در [[سوره]] [[یوسف]] [[آیه]] ۸۷ می‌فرماید: «... لا یَایئَسْ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلََّا القَوْمُ الکافِرُونَ» هیچ کس جزکافران، از [[رحمت الهی]] نامید نمی‌شود. [[انسان]] [[مؤمن]] هر [[قدر]] هم [[گناهکار]] و آلوده باشد،[[ناامید]] نیست و همیشه [[نشاط]] دارد چرا که [[ترس]] او با امیدش آمیخته است.
* [[علت]] اینکه [[امام علی]]({{ع}}) عبارت «شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب» را با هم ذکر کرده، این است که هر جا شوقِ [[صادق]] باشد [[خوف]] هم هست و برعکس، [[خداوند]] در [[سوره]] [[یوسف]] [[آیه]] ۸۷ می‌فرماید: «... لا یَایئَسْ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلََّا القَوْمُ الکافِرُونَ» هیچ کس جزکافران، از [[رحمت الهی]] نامید نمی‌شود. [[انسان]] [[مؤمن]] هر [[قدر]] هم [[گناهکار]] و آلوده باشد،[[ناامید]] نیست و همیشه [[نشاط]] دارد چرا که [[ترس]] او با امیدش آمیخته است.
* حرکت و شکفتگی [[انسان]] در گرو آمیزش [[خوف]] و رجالت و هر کدام بدون دیگری بی نتیجه است؛ [[خوف]] بدون [[رجا]]، [[ناامید]] کننده و [[رجا]] بدون [[خوف]]، غافل کننده است. عکس آن هم همینطور است. اگر یک جایی [[شوق]] باشد ولی [[خوف]] نباشد [[آدم]] را بیچاره و هلاک می‌کند زیرا او را به وادی [[غرور]] و [[فریب]] سوق می‌دهد و به همان [[عبادت]] مختصری که انجام می‌دهد [[مغرور]] می‌شود. لذا این دو معجونی است که باید به اندازه هم در [[انسان]] باشد و اگر این معادله به هم بخورد خطر [[اخلاقی]] دارد. درجبهه‌های [[دفاع مقدس]] رزمندگان [[عزیز]] ما هر دو حالت را داشتند هم به [[جهاد]] و [[شهادت]] [[شوق]] داشتند و هم از کمین [[دشمن]] و ضربه‌های ناگهانی اوخوف داشتند؛ این [[خوف]] اتخاذ [[تدابیر]] لازم و [[آمادگی]] تاکتیکی، اطلاعاتی را در برابر [[دشمن]] فراهم می‌کرد.
* حرکت و شکفتگی [[انسان]] در گرو آمیزش [[خوف]] و رجالت و هر کدام بدون دیگری بی نتیجه است؛ [[خوف]] بدون [[رجا]]، [[ناامید]] کننده و [[رجا]] بدون [[خوف]]، غافل کننده است. عکس آن هم همینطور است. اگر یک جایی شوق باشد ولی [[خوف]] نباشد [[آدم]] را بیچاره و هلاک می‌کند زیرا او را به وادی [[غرور]] و [[فریب]] سوق می‌دهد و به همان [[عبادت]] مختصری که انجام می‌دهد [[مغرور]] می‌شود. لذا این دو معجونی است که باید به اندازه هم در [[انسان]] باشد و اگر این معادله به هم بخورد خطر [[اخلاقی]] دارد. درجبهه‌های [[دفاع مقدس]] رزمندگان [[عزیز]] ما هر دو حالت را داشتند هم به [[جهاد]] و [[شهادت]] شوق داشتند و هم از کمین [[دشمن]] و ضربه‌های ناگهانی اوخوف داشتند؛ این [[خوف]] اتخاذ [[تدابیر]] لازم و [[آمادگی]] تاکتیکی، اطلاعاتی را در برابر [[دشمن]] فراهم می‌کرد.
* در کار [[دنیا]]، باید [[خوف]] و [[شوق]] همواره کنار یکدیگر باشند.اگر نه توازن روحی و قلبی [[انسان]] به هم می‌خورد. [[دل]]، بی [[امید]] و بی‌شوق مانند یک خانۀ خراب و بی [[نور]] است. همانگونه که اگر در دلی فقط [[شوق]] باشد و [[خوف]] نباشد، مانندخانه¬ای بدون [[آتش]] است با [[نور]] زیاد. پس [[شوق]] و [[خوف]] باید همراه همدیگرباشند.
* در کار [[دنیا]]، باید [[خوف]] و شوق همواره کنار یکدیگر باشند.اگر نه توازن روحی و قلبی [[انسان]] به هم می‌خورد. [[دل]]، بی [[امید]] و بی‌شوق مانند یک خانۀ خراب و بی [[نور]] است. همانگونه که اگر در دلی فقط شوق باشد و [[خوف]] نباشد، مانندخانه¬ای بدون [[آتش]] است با [[نور]] زیاد. پس شوق و [[خوف]] باید همراه همدیگرباشند.
* در [[روایت]] آمده است که [[امام صادق]]({{ع}}) فرمودند: اگر مقدار [[ترس]] و [[بیم]] در [[قلب]] [[مؤمن]] با مقدار [[امید]] و [[شوق]] آن وزن می‌شد، به [[قدر]] یک مثقال، یکی بر دیگری سنگین‌تر نبود.
* در [[روایت]] آمده است که [[امام صادق]]({{ع}}) فرمودند: اگر مقدار [[ترس]] و [[بیم]] در [[قلب]] [[مؤمن]] با مقدار [[امید]] و شوق آن وزن می‌شد، به [[قدر]] یک مثقال، یکی بر دیگری سنگین‌تر نبود.
* بنابراین [[شوق]] به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در افراد باتقوا، یک ملکه نفسانی است. یعنی هیچ وقت از روی [[غفلت]] این موازنه به هم نمی‌خورد.
* بنابراین شوق به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در افراد باتقوا، یک ملکه نفسانی است. یعنی هیچ وقت از روی [[غفلت]] این موازنه به هم نمی‌خورد.
روی همین حساب [[انسان]] [[مؤمن]] در عین جدیّت در عمل، [[مغرور]] به عملش نیست و همچنین هرگز حالت [[یأس]] به خود نمی‌گیرد. وقتی [[شوق]] به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در [[روح]] [[انسان]] به صورت ملکه و عادت باشد، همواره در عمل او دوام و جدیّت مشهود است. برای¬نمونه در [[شادی]] ها، در [[مصیبت‌ها]] و [[نعمت‌ها]] این دو حالت همراه اوست.
روی همین حساب [[انسان]] [[مؤمن]] در عین جدیّت در عمل، [[مغرور]] به عملش نیست و همچنین هرگز حالت [[یأس]] به خود نمی‌گیرد. وقتی شوق به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در [[روح]] [[انسان]] به صورت ملکه و عادت باشد، همواره در عمل او دوام و جدیّت مشهود است. برای¬نمونه در [[شادی]] ها، در [[مصیبت‌ها]] و [[نعمت‌ها]] این دو حالت همراه اوست.


منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
خط ۳۶: خط ۳۶:
http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74
http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74


==مبدأ [[شوق]] و [[خوف]]==
==مبدأ شوق و [[خوف]]==
* مبدأ [[شوق]] و [[خوف]]، تصور [[عظمت]] [[خالق]] است. وقتی [[انسان]] [[عظمت]] [[خالق]] را در ذهن مجسم کند،حالت [[شوق]] و [[خوف]] به او دست می‌دهد. هرقدر [[عظمت]] [[خالق]] را [[درک]] کنی، همان اندازه [[عظمت]] وعده‌ها و تهدید‌های [[الهی]] را [[درک]] خواهی کرد.وقتی [[عظمت]] [[خدا]] را که [[درک]] کردی، روی وعده‌اش هم حساب می‌کنی، زیرا کسی که [[عظیم]] است، وعده‌اش نیز [[عظیم]] است. [[خداوند]] [[عظیم]] اگر غضبناک شود، کوه‌ها نیز نمی‌توانند در برابر [[غضب]] او [[طاقت]] بیاورند. [[درک]] عظمتِ وعده‌ها و وعید‌های [[الهی]] موجب [[شوق]] همیشگی و [[خوف]] همیشگی می‌شود. [[بهشت]] نیز درهای مختلفی دارد که یکی از آنها درِ [[خوف]] و [[شوق]] است. این دو، یکی از راه‌های ورود به [[بهشت]] است.
* مبدأ شوق و [[خوف]]، تصور [[عظمت]] [[خالق]] است. وقتی [[انسان]] [[عظمت]] [[خالق]] را در ذهن مجسم کند،حالت شوق و [[خوف]] به او دست می‌دهد. هرقدر [[عظمت]] [[خالق]] را [[درک]] کنی، همان اندازه [[عظمت]] وعده‌ها و تهدید‌های [[الهی]] را [[درک]] خواهی کرد.وقتی [[عظمت]] [[خدا]] را که [[درک]] کردی، روی وعده‌اش هم حساب می‌کنی، زیرا کسی که [[عظیم]] است، وعده‌اش نیز [[عظیم]] است. [[خداوند]] [[عظیم]] اگر غضبناک شود، کوه‌ها نیز نمی‌توانند در برابر [[غضب]] او [[طاقت]] بیاورند. [[درک]] عظمتِ وعده‌ها و وعید‌های [[الهی]] موجب شوق همیشگی و [[خوف]] همیشگی می‌شود. [[بهشت]] نیز درهای مختلفی دارد که یکی از آنها درِ [[خوف]] و شوق است. این دو، یکی از راه‌های ورود به [[بهشت]] است.


منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش