جهانبینی فلسفی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{نبوت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font...» ایجاد کرد) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، از آن نظر که به یک سلسله اصول متکی است و آن اصول اولاً، بدیهی و برای ذهن غیرقابل انکارند و با روش [[برهان]] و [[استدلال]] پیش میروند؛ و ثانیاً، عام و دربرگیرندهاند و در اصطلاح [[فلسفی]]، از [[احکام]] موجود بما هو موجودند، طبعاً از نوعی جزم برخوردار است و آن تزلزل و [[بیثباتی]] که در [[جهانبینی]] [[علمی]] دیده میشود، در [[جهانبینی]] [[فلسفی]] ملاحظه نمیشود و محدودیت [[جهانبینی]] [[علمی]] را نیز ندارد. | *[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، از آن نظر که به یک سلسله اصول متکی است و آن اصول اولاً، بدیهی و برای ذهن غیرقابل انکارند و با روش [[برهان]] و [[استدلال]] پیش میروند؛ و ثانیاً، عام و دربرگیرندهاند و در اصطلاح [[فلسفی]]، از [[احکام]] موجود بما هو موجودند، طبعاً از نوعی جزم برخوردار است و آن تزلزل و [[بیثباتی]] که در [[جهانبینی]] [[علمی]] دیده میشود، در [[جهانبینی]] [[فلسفی]] ملاحظه نمیشود و محدودیت [[جهانبینی]] [[علمی]] را نیز ندارد. | ||
[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، ارکان و پایههای [[ایدئولوژی]] [[انسان]] را [[استوار]] میسازد، یا از بیخ و بن ویران مینماید. [[تفکر]] [[فلسفی]]، چهره و قیافه [[جهان]] را در کل خود مشخص میکند. | *[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، ارکان و پایههای [[ایدئولوژی]] [[انسان]] را [[استوار]] میسازد، یا از بیخ و بن ویران مینماید. [[تفکر]] [[فلسفی]]، چهره و قیافه [[جهان]] را در کل خود مشخص میکند. | ||
*[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، مقدمه عمل و مؤثر در عمل است؛ چرا که جهت عمل و راه [[انتخاب]] [[زندگی]] [[انسان]] را مشخص میکند. [[جهانبینی]] [[فلسفی]]، طرز برخورد و عکسالعمل [[انسان]] را در برابر [[جهان]] تحتتأثیر قرار میدهد؛ موضع او را در برابر [[جهان]] و [[جامعه]] معین میکند؛ نگرش او را به هستی و [[جهان]] شکل خاص میدهد؛ به [[انسان]] ایده میبخشد، یا ایده او را از او میگیرد؛ به حیات او معنی میدهد، یا او را به پوچی و هیچی میکشاند. بر این مبناست که [[علم]] [[قادر]] نیست تا به [[انسان]] نوعی [[جهانبینی]] بدهد که پایه و مبنای یک [[ایدئولوژی]] قرار گیرد؛ ولی [[فلسفه]] از عهده این مهم برمیآید<ref>مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲: همو، شش مقاله (جهانبینی الهی و جهانبینی مادی)، ص۲۸۴ - ۲۸۳.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۹۷-۹۸.</ref>. | *[[جهانبینی]] [[فلسفی]]، مقدمه عمل و مؤثر در عمل است؛ چرا که جهت عمل و راه [[انتخاب]] [[زندگی]] [[انسان]] را مشخص میکند. [[جهانبینی]] [[فلسفی]]، طرز برخورد و عکسالعمل [[انسان]] را در برابر [[جهان]] تحتتأثیر قرار میدهد؛ موضع او را در برابر [[جهان]] و [[جامعه]] معین میکند؛ نگرش او را به هستی و [[جهان]] شکل خاص میدهد؛ به [[انسان]] ایده میبخشد، یا ایده او را از او میگیرد؛ به حیات او معنی میدهد، یا او را به پوچی و هیچی میکشاند. بر این مبناست که [[علم]] [[قادر]] نیست تا به [[انسان]] نوعی [[جهانبینی]] بدهد که پایه و مبنای یک [[ایدئولوژی]] قرار گیرد؛ ولی [[فلسفه]] از عهده این مهم برمیآید<ref>مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲: همو، شش مقاله (جهانبینی الهی و جهانبینی مادی)، ص۲۸۴ - ۲۸۳.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۹۷-۹۸.</ref>. | ||
نسخهٔ ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۳
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جهانبینی فلسفی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- جهانبینی فلسفی، از آن نظر که به یک سلسله اصول متکی است و آن اصول اولاً، بدیهی و برای ذهن غیرقابل انکارند و با روش برهان و استدلال پیش میروند؛ و ثانیاً، عام و دربرگیرندهاند و در اصطلاح فلسفی، از احکام موجود بما هو موجودند، طبعاً از نوعی جزم برخوردار است و آن تزلزل و بیثباتی که در جهانبینی علمی دیده میشود، در جهانبینی فلسفی ملاحظه نمیشود و محدودیت جهانبینی علمی را نیز ندارد.
- جهانبینی فلسفی، ارکان و پایههای ایدئولوژی انسان را استوار میسازد، یا از بیخ و بن ویران مینماید. تفکر فلسفی، چهره و قیافه جهان را در کل خود مشخص میکند.
- جهانبینی فلسفی، مقدمه عمل و مؤثر در عمل است؛ چرا که جهت عمل و راه انتخاب زندگی انسان را مشخص میکند. جهانبینی فلسفی، طرز برخورد و عکسالعمل انسان را در برابر جهان تحتتأثیر قرار میدهد؛ موضع او را در برابر جهان و جامعه معین میکند؛ نگرش او را به هستی و جهان شکل خاص میدهد؛ به انسان ایده میبخشد، یا ایده او را از او میگیرد؛ به حیات او معنی میدهد، یا او را به پوچی و هیچی میکشاند. بر این مبناست که علم قادر نیست تا به انسان نوعی جهانبینی بدهد که پایه و مبنای یک ایدئولوژی قرار گیرد؛ ولی فلسفه از عهده این مهم برمیآید[۱][۲].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۲: همو، شش مقاله (جهانبینی الهی و جهانبینی مادی)، ص۲۸۴ - ۲۸۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۹۷-۹۸.