←علم امام و شبهه القاء در تهلکه
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==[[علم امام]] و [[شبهه]] [[القاء]] در تهلکه== | ==[[علم امام]] و [[شبهه]] [[القاء]] در تهلکه== | ||
*گاه سؤال میشود اگر [[امامان]] [[علم]] به [[حوادث آینده]] داشتند چرا چاره جویی نکردند؟ چرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سحرگاه نوزده [[ماه مبارک رمضان]] به [[مسجد]] رفت و خود را در معرض کشه شدن قرار داد؟ چرا [[سیدالشهدا]]{{ع}} با [[علم]] به عواقب امور، [[مسلم]] را به [[کوفه]] فرستاد و از [[مکه]] به [[کوفه]] سفر کرد؟ چرا خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ ایا این [[کارها]] مصداق [[القاء]] در تهلکه نیست؟ درحالی که مورد [[نهی]] [[خدای تعالی]] است: {{متن قرآن|ِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. | *گاه سؤال میشود اگر [[امامان]] [[علم]] به [[حوادث آینده]] داشتند چرا چاره جویی نکردند؟ چرا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سحرگاه نوزده [[ماه مبارک رمضان]] به [[مسجد]] رفت و خود را در معرض کشه شدن قرار داد؟ چرا [[سیدالشهدا]]{{ع}} با [[علم]] به عواقب امور، [[مسلم]] را به [[کوفه]] فرستاد و از [[مکه]] به [[کوفه]] سفر کرد؟ چرا خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ ایا این [[کارها]] مصداق [[القاء]] در تهلکه نیست؟ درحالی که مورد [[نهی]] [[خدای تعالی]] است: {{متن قرآن|ِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. | ||
''' | *'''پاسخ:''' | ||
*'''اوّلاً:''' در مواردی که [[علم]] قطعی غیر قابل [[بداء]] و [[آگاهی]] از حتمیت حادثهای داشتند، پرهیز از وقوع در آن به معنای عدم [[علم]] به وقوع خواهد بود پس چنین [[علمی]] مانند سایر [[علوم]] نیست که [[تکلیف]] آور باشد. به [[بیان]] دیگر در موارد [[علم]] به حتمیت حادثهای آنچه که [[صدق]] میکند "وقوع در تهلکه" است نه "[[القاء]] در تهلکه" زیرا [[ولی خدا]] آنچه را [[اراده]] حتمی [[خداوند تعالی]] میداند با [[رضایت]] و کمال میل [[اختیار]] میکند {{متن قرآن|وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است» سوره انسان، آیه ۳۰.</ref> استقبال پرشور و [[نشاط]] [[سید]] و [[سالار شهیدان]] از حادثه دلخراش و ابتلائات شدید [[کربلا]]<ref>همان گونه که فرمود: {{متن حدیث كَأَنِّي بِأَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالی}}. شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار{{عم}}، ج۳، ص ۴۴، ص ۳۶۷.</ref> نیز میتواند این گونه [[تفسیر]] گردد. | *'''اوّلاً:''' در مواردی که [[علم]] قطعی غیر قابل [[بداء]] و [[آگاهی]] از حتمیت حادثهای داشتند، پرهیز از وقوع در آن به معنای عدم [[علم]] به وقوع خواهد بود پس چنین [[علمی]] مانند سایر [[علوم]] نیست که [[تکلیف]] آور باشد. به [[بیان]] دیگر در موارد [[علم]] به حتمیت حادثهای آنچه که [[صدق]] میکند "وقوع در تهلکه" است نه "[[القاء]] در تهلکه" زیرا [[ولی خدا]] آنچه را [[اراده]] حتمی [[خداوند تعالی]] میداند با [[رضایت]] و کمال میل [[اختیار]] میکند {{متن قرآن|وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است» سوره انسان، آیه ۳۰.</ref> استقبال پرشور و [[نشاط]] [[سید]] و [[سالار شهیدان]] از حادثه دلخراش و ابتلائات شدید [[کربلا]]<ref>همان گونه که فرمود: {{متن حدیث كَأَنِّي بِأَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالی}}. شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار{{عم}}، ج۳، ص ۴۴، ص ۳۶۷.</ref> نیز میتواند این گونه [[تفسیر]] گردد. | ||
*'''ثانیاً:''' مقتضای [[اسوه]] و [[الگو]] بودن [[پیامبر]] و [[امام]] آن است که اصل اولی در [[اعمال]] و رفتارشان عدم استفاده از [[دانش]] و نیروی ماورایی باشد. برای نمونه آیا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماجرای [[بیماری]] فرزندش [[ابراهیم]] که منجر به [[مرگ]] او شد از قوای ماورایی استفاده کرد؟ در حالی که میتوانست با استفاده از [[علم غیب]] از عوامل [[بیماری]] فرزندش جلوگیری کند یا داروی [[نجات]] بخشی را برای او پیدا کند. اما میبینیم آن [[حضرت]] بر اساس [[زندگی]] و [[رفتار]] عادی و طبیعی با این موضوع برخورد میکند<ref>{{متن حدیث| فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِيمُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} هَمَلَتْ عَيْنُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ{{صل}} تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَ وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ}}. الکافی، ج۳، ص ۲۶۲</ref>. اقتضای [[الگو]] و سرمشق بودن در [[زندگی]] نیز همین روش است که [[امامان]] نیز ادامه دهنده آن بودند. | *'''ثانیاً:''' مقتضای [[اسوه]] و [[الگو]] بودن [[پیامبر]] و [[امام]] آن است که اصل اولی در [[اعمال]] و رفتارشان عدم استفاده از [[دانش]] و نیروی ماورایی باشد. برای نمونه آیا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماجرای [[بیماری]] فرزندش [[ابراهیم]] که منجر به [[مرگ]] او شد از قوای ماورایی استفاده کرد؟ در حالی که میتوانست با استفاده از [[علم غیب]] از عوامل [[بیماری]] فرزندش جلوگیری کند یا داروی [[نجات]] بخشی را برای او پیدا کند. اما میبینیم آن [[حضرت]] بر اساس [[زندگی]] و [[رفتار]] عادی و طبیعی با این موضوع برخورد میکند<ref>{{متن حدیث| فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِيمُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} هَمَلَتْ عَيْنُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ{{صل}} تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَ وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ}}. الکافی، ج۳، ص ۲۶۲</ref>. اقتضای [[الگو]] و سرمشق بودن در [[زندگی]] نیز همین روش است که [[امامان]] نیز ادامه دهنده آن بودند. |