←فطرت
(←فطرت) |
|||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
====[[فطرت]]==== | ====[[فطرت]]==== | ||
*دستهای از معلومات به [[وسیله]] [[فطرت]] شناخته میشوند، چنانکه همه [[انسانها]] با [[فطرت]] خود با [[علم]] بسیط [[خدا]] را میشناسند {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref><ref>نک: اسفار، ج ۱، ص ۱۱۸.</ref>، یا میدانند که برخی [[کارها]] خوب و سزاوار و دستهای ناسزایند. منشأ این [[شناخت]]، [[الهامات]] الهیاست، بی آنکه [[حس]] یا [[عقل نظری]] در آن نقش داشته باشند. [[فطرت]] میان همه [[انسانها]] مشترک است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref><ref>نک: شناخت از دیدگاه قرآن، ص۳۸۵ - ۳۸۷.</ref> البته تحقق [[شناخت فطری]] در صورتی است که [[انسان]] دچار [[انحراف]] نشده باشد، زیرا در صورت [[انحراف]]، [[فطرت]] کارایی ندارد: {{متن قرآن|ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«سپس سرانجام آنان که بدی کردند بدی بود، برای آنکه آیات خداوند را دروغ شمردند و آن را به ریشخند میگرفتند» سوره روم، آیه ۱۰.</ref><ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | *دستهای از معلومات به [[وسیله]] [[فطرت]] شناخته میشوند، چنانکه همه [[انسانها]] با [[فطرت]] خود با [[علم]] بسیط [[خدا]] را میشناسند {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref><ref>نک: اسفار، ج ۱، ص ۱۱۸.</ref>، یا میدانند که برخی [[کارها]] خوب و سزاوار و دستهای ناسزایند. منشأ این [[شناخت]]، [[الهامات]] الهیاست، بی آنکه [[حس]] یا [[عقل نظری]] در آن نقش داشته باشند. [[فطرت]] میان همه [[انسانها]] مشترک است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref><ref>نک: شناخت از دیدگاه قرآن، ص۳۸۵ - ۳۸۷.</ref> البته تحقق [[شناخت فطری]] در صورتی است که [[انسان]] دچار [[انحراف]] نشده باشد، زیرا در صورت [[انحراف]]، [[فطرت]] کارایی ندارد: {{متن قرآن|ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«سپس سرانجام آنان که بدی کردند بدی بود، برای آنکه آیات خداوند را دروغ شمردند و آن را به ریشخند میگرفتند» سوره روم، آیه ۱۰.</ref><ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | ||
==[[اقسام شناخت]]== | |||
* [[شناخت]] از منظرهای گوناگون تقسیماتی دارد؛ مانند اینکه [[شناخت]] از چه راهی به دست میآید و آیا از راه [[حس]]، [[عقل]]، [[کشف]] یا [[وحی]] حاصل میشود؟ براساس این ملاک، [[شناخت]] به اقسام چهارگانه ذیل قسمت میشود<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>: | |||
===[[شناخت حسی]]=== | |||
* [[شناخت]] حسّی از راه بهکارگیری ابزار حسّی در [[امور مادی]] و [[محسوسات]] به دست میآید و به [[تنهایی]] یقینآور نیست، زیرا آنچه را [[حس]] [[ادراک]] میکند، تنها در طرف [[اثبات]] است نه جانب [[نفی]]؛ برای مثال، با ابزار حسّی میفهمیم [[نور]] موجود است؛ ولی این مقدار [[شناخت]] که با دیدن [[نور]] حاصل میشود، سبب [[یقین]] به وجود [[نور]] نمیشود. [[یقین]] به وجود [[نور]] هنگامی حاصل میشود که قاعده عقلیِ [[امتناع]] [[اجتماع]] نقیضین را شناخته و بر اساس آن قیاسی استثنایی تشکیل داده و از آن نتیجه قطعی و [[یقینی]] به دست آوریم؛ بدین گونه که گفته شود [[نور]] با [[حس]] [[مشاهده]] میشود. پس موجود است و هر شیء یا موجود است یا معدوم و [[اجتماع]] وجود و عدم یک شیء در آنِ واحد محال است. پس عدم آن [[نور]] مستحیل است، در نتیجه وجود آن ضروری و [[یقینی]] است<ref>شناختشناسی در قرآن، ص۲۱۲.</ref>.در باره قلمرو کارکرد حواس در [[شناخت]]، برخی راه [[افراط]] را پیموده و تنها راه [[شناخت]] را [[ابزار حسی]] میدانند؛ ولی [[حکمای اسلامی]] تفاوتی میان [[ادراکات]] [[حسی]] و [[عقلی]] نگذاشته و هر دو را معتبر دانستهاند<ref> شناخت در قرآن، ص۳۳ - ۳۴.</ref>. [[قرآن]] [[اعتماد]] کامل بر [[شناخت]] حسّی و [[تجربی]] را مردود میداند، زیرا [[عقل]] و [[الهام]] و [[فطرت]] نیز از ابزار و منابع شناختاند. اموری مانند [[توحید]] و [[معاد]] و [[غیب]] و امور [[اخلاقی]] و [[عبادی]] [[دین]] با [[حس]] ثابت نمیشوند، بلکه این [[معارف]] بر [[فطرت]] ([[روم]] / ۳۰، ۳۰) و [[استدلال]] و [[برهان عقلی]]: «اَفِی [[اللّه]] شَکٌّ فاطِرِ السَّمـوتِ و الاَرضِ» ([[ابراهیم]] / ۱۴، ۱۰) استوارند. | |||
* [[قرآن]] کسانی را که [[حسگرایی]] و [[اعتماد]] کامل بر [[حس]] را اساس [[پذیرش]] باورهای خود قرار داده و [[انتظار]] داشتند [[خدا]] را با چشم ببینند به شدّت [[نکوهش]] کرده و آنان را [[مستکبر]] و [[سرکش]] دانسته است: «و قالَ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلـئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا لَقَدِ استَکبَروا فی اَنفُسِهِم و عَتَو عُتُوًّا کَبیرا». ([[فرقان ]]/ ۲۵، ۲۱) [[بنیاسرائیل]] از این دسته بودند، زیرا خواستار دیدن حسّی [[خداوند]] بودند. (بقره / ۲، ۵۵) [[اعتماد]] آنان بر حسّ چنان شدید بود که از همین راه، [[سامری]] با ساختن مجسمه گوسالهای آنان را از [[توحید]] [[منحرف]] کرد و به [[شرک]] و گوسالهپرستی واداشت<ref>التبیان، ج ۴، ص ۵۴۵؛ معرفتشناسی در قرآن، ص ۲۴۶.</ref> ([[اعراف]] / ۷، ۱۴۸) ویژگی [[شناخت]] حسّی، [[خطاپذیری]] آن است، زیرا دیگران میتوانند در آن [[تصرف]] کنند؛ مانند تصرفی که ساحران دارند: «قالَ اَلقوا فَلَمّا اَلقَوا سَحَروا اَعیُنَ النّاسِ و استَرهَبوهُم و جاءو بِسِحرٍ [[عَظیم]]». ([[اعراف]] / ۷، ۱۱۶) ساحران یا با استفاده از سرعت حرکات دست و مهارت جابهجایی اشیاء، یا با تلقینهای مؤثر و جملات هولانگیز، مطالب را برای مخاطبانْ [[خارقالعاده]] جلوه میدهند<ref>نمونه، ج۶، ص۲۹۲؛ من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۰۸.</ref> [[فرعون]] نیز که به حسگرایی [[بنیاسرائیل]] در [[شناخت]] [[آگاه]] بود، [[دستور]] داد رصدخانهای بسازند تا بگوید ما در [[آسمانها]] نیز [[سیر]] [[علمی]] و رصد نجومی کردیم؛ ولی خدای ادعایی [[موسی]] را ندیدیم: «و قالَ فِرعَونُ یـاَیُّهَا المَلاَُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلـهٍ غَیری فَاَوقِد لی یـهـمـنُ عَلَی الطّینِ فَاجعَل لی صَرحًا لَعَلّی اَطَّلِعُ اِلی اِلـهِ [[موسی]]». (قصص / ۲۸، ۳۸)<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۲۵۱.</ref><ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | |||
===[[شناخت عقلی]]=== | |||
* [[شناخت عقلی]] با نیروی [[عقل]] و [[تفکر]] حاصل میشود و یقینآور است. [[یقین]]، [[علم]] پیراسته از هرگونه [[شکّ]]<ref>المیزان، ج۷، ص۱۷۲؛ التحقیق، ج۱۴، ص۵۲، «یقن».</ref> و جزم به ثبوت محمول برای موضوع و جزم به [[امتناع]] [[سلب]] محمول از موضوع و زوالناپذیر بودن این دو جزم است<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۲۵۵.</ref>. توجه به [[آفرینش]] [[آسمانها]] و [[خورشید و ماه]] و حرکت هریک تا سرآمدی معین و [[تدبیر]] [[جهان]]، به [[شناخت]] [[یقینی]] به [[ملاقات]] [[پروردگار]] و [[معاد]] میرسد: «اللّهُ الَّذی رَفَعَ السَّمـوتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُمَّ استَوی عَلَی العَرشِ و سَخَّرَ الشَّمسَ و القَمَرَ کُلٌّ یَجری لاَِجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الاَمرَ یُفَصِّلُ الآیـتِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم توقِنون». (رعد / ۱۳، ۲) از این [[آیه]] به دست میآید نظر و تفکری که به [[شناخت خدا]] بینجامد، [[واجب]] است. در غیر این صورت تفصیل [[آیات]] از سوی [[خدا]] بیمعناست<ref>نک: مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۱.</ref>. [[شناخت]] [[یقینی]] از عوامل رسیدن به [[منصب امامت]] و عهدهداری [[هدایت مردم]] است: «و جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا و کانوا بِـآیـتِنا یوقِنون». ([[سجده]] / ۳۲، ۲۴) مراد از ارائه [[ملکوت]] به [[ابراهیم]]{{ع}} نیز ارائه نیرویی است که با آن از [[شک]] به [[یقین]] و [[توحید]] رسید: «و کَذلک نُری اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّمـوتِ و الاَرضِ و لِیَکونَ مِنَ الموقِنین» (انعام / ۶، ۷۵)<ref>من هدی القرآن، ج۳، ص۱۱۱؛ نک: مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۸.</ref><ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | |||
===[[شناخت]] [[شهودی]]=== | |||
* [[شناخت]] [[شهودی]] از راه دیدن حقایق با چشم درونی و شنیدن آنها با گوش نهانی حاصل میشود؛ حقایقی که دیگران از دیدن و شنیدن آنها محروماند. [[رؤیاهای صادق]] از جمله شناختهای شهودیاند که در آنها حقایق گذشته، حال یا [[آینده]] [[مشاهده]] میشوند؛ مانند رؤیای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} درباره [[لزوم]] [[ذبح]] فرزندش: «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قالَ یـبُنَیَّ اِنّی اَری فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَری». (صافّات / ۳۷، ۱۰۲) [[شناخت]] [[شهودی]] در [[بیداری]] نیز مانند استشمام بوی [[یوسف]]{{ع}} از راه دور توسط [[یعقوب]]{{ع}}: «اِنّی لاََجِدُ ریحَ یوسُفَ لَولا اَن تُفَنِّدون». ([[یوسف]] / ۱۲، ۹۴) این گونه [[شناخت]] در پی [[تزکیه نفس]] و [[تربیت الهی]] به دست میآید<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۳۳۲ - ۳۳۳.</ref>. به گفته برخی، [[شناخت]] [[شهودی]]، مرتبه بالای [[علم الیقین]] است: «کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحیم * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الیَقین». ([[تکاثر]] / ۱۰۲، ۵ - ۷)<ref>تفسیر بیضاوی، ج۵، ص۳۳۴.</ref><ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | |||
===[[شناخت]] [[وحیانی]]=== | |||
* [[وحی]] به معنای القای حقایق به گونه مستقیم یا به [[وسیله]] [[فرشته]] [[مأمور]] [[وحی]] از [[مقام]] [[الهی]] به کسی است که [[شایستگی]] دریافت آن را دارد<ref>شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص۱۹۵.</ref>؛ مانند القای [[قرآن]] بر [[قلب]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}: «و الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ مِنَ الکِتـبِ هُوَ الحَقُّ». (فاطر / ۳۵، ۳۱)؛ «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین». (شعراء / ۲۶، ۱۹۳) شناختی که از [[وحی]] حاصل میشود، درست، روشن و [[پاکترین]] [[شناخت]] است و هیچگونه [[شک]] و شبههای در آن نیست. گیرنده [[وحی]] موظف است آنچه را به او [[وحی]] میشود عرضه کند تا منبع [[شناخت]] دیگران شود: «و اتلُ ما اوحِیَ اِلَیکَ مِن کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمـتِهِ». (کهف / ۱۸، ۲۷)<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[شناخت (مقاله)|شناخت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |