←سبب شهرت ابومحجن
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را [[مالک بن حبیب]] و بعضی [[عبدالله بن حبیب بن عمرو]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.</ref> و بعضی [[عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی]] گفتهاند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.</ref>. [[کنیه]] او ابوعبید بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref> و مادرش، کنود، دختر [[عبدالله]] بن [[عبد]] [[شمس]] میباشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>. | درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را [[مالک بن حبیب]] و بعضی [[عبدالله بن حبیب بن عمرو]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.</ref> و بعضی [[عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی]] گفتهاند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.</ref>. [[کنیه]] او ابوعبید بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref> و مادرش، کنود، دختر [[عبدالله]] بن [[عبد]] [[شمس]] میباشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>. | ||
==سبب [[شهرت]] ابومحجن== | ==سبب [[شهرت]] ابومحجن== | ||
او یکی از [[صحابه]] و [[یاران]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و یکی از مردان بزرگ [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] بود که به [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] معروف شد. او در [[ماه رمضان]] [[سال نهم هجری]]، هنگامی که گروهی از [[نمایندگان]] بنی ثقیف نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. ابومحجن از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] [[نقل]] کرده و [[ابوسعید]] | او یکی از [[صحابه]] و [[یاران]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و یکی از مردان بزرگ [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] بود که به [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] معروف شد. او در [[ماه رمضان]] [[سال نهم هجری]]، هنگامی که گروهی از [[نمایندگان]] بنی ثقیف نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. ابومحجن از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] [[نقل]] کرده و [[ابوسعید بقان]] نیز از او روایتی [[نقل]] کرده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. محجن به عصایی گویند که سر کج باشد؛ در زمان [[فتح مکه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} عصایی را که او در دست داشت، گرفته و بتهای پشتبام [[خانه کعبه]] را [[شکست]] و سپس [[عصا]] را به امیرالمؤمنین علی{{ع}} داد تا بقیه [[بتها]] را بشکند و به سبب همین [[عصا]] او از طرف [[پیامبر]]{{صل}} به ابومحجن ملقب شد<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>. ابومحجن به شرابخواری هم علاقه زیادی داشت تا آنجا که عمروبن خطاب هفت یا هشت بار به او حد شرابخواری زد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref>. و او را به جزیرهای به نام “حضوضی” که افراد [[سرکش]] [[اعراب]] پیش از [[اسلام]] را بدانجا [[تبعید]] میکردند، [[تبعید]] کرد<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۶، ص۲۰۷.</ref> و مردی را به عنوان نگهبان همراه او فرستاد. او در آنجا خبر رفتن سعد وقاص برای [[جنگ]] با [[ایرانیان]] را شنید. از این رو از زندان فرار کرد و به سعد پیوست. او در هنگام فرار [[تصمیم]] گرفت که نگهبان خود را به [[قتل]] برساند، ولی او مطلع شد و خود را به [[عمر]] رسانید و او را از این جریان مطلع کرد. [[عمر]] به سعد وقاص نامهای نوشت که ابومحجن را زندانی کند و او نیز ابومحجن را زندانی کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. | ||
اما در میدان [[جنگ]] هم از شرابخواری دریغ نداشت؛ در [[جنگ قادسیه]] صبحگاهی سعد وقاص از نزد او عبور کرد و دید که با حالت مستی این اشعار را میخواند: | اما در میدان [[جنگ]] هم از شرابخواری دریغ نداشت؛ در [[جنگ قادسیه]] صبحگاهی سعد وقاص از نزد او عبور کرد و دید که با حالت مستی این اشعار را میخواند: | ||
#{{عربی| إذا مت فادفني إلى جنب كرمةٍ *** تروي عظامي بعد موتي عروقها}}<ref>هنگامی که مُردم مرا در کنار بوته رز (انگور) [[دفن]] کنید تا رگ و استخوانم از شراب [[سیراب]] گردد.</ref>. | #{{عربی| إذا مت فادفني إلى جنب كرمةٍ *** تروي عظامي بعد موتي عروقها}}<ref>هنگامی که مُردم مرا در کنار بوته رز (انگور) [[دفن]] کنید تا رگ و استخوانم از شراب [[سیراب]] گردد.</ref>. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
وقتی سعد این کلمات را شنید، به او گفت: “هنوز در [[گمراهی]] زمان جاهلیتی!” و [[دستور]] داد تا او در [[قصر]] [[قادسیه]] که به [[تصرف]] [[مسلمانان]] در آمده بود، زندانی کردند<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۶۳ و تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref>. | وقتی سعد این کلمات را شنید، به او گفت: “هنوز در [[گمراهی]] زمان جاهلیتی!” و [[دستور]] داد تا او در [[قصر]] [[قادسیه]] که به [[تصرف]] [[مسلمانان]] در آمده بود، زندانی کردند<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۶۳ و تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref>. | ||
اشعاری که از ابومحجن باقی مانده است، هیچ کدام ویژگی چشمگیری ندارند. او همه از آثار متوسط اواخر [[دوره جاهلی]] و [[صدر اسلام]] است و [[اعتقادات اسلامی]] در آنها چندان جلوهای ندارد و نمیتوان به انتساب همه آنها به او [[اعتماد]] داشت<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>. | اشعاری که از ابومحجن باقی مانده است، هیچ کدام ویژگی چشمگیری ندارند. او همه از آثار متوسط اواخر [[دوره جاهلی]] و [[صدر اسلام]] است و [[اعتقادات اسلامی]] در آنها چندان جلوهای ندارد و نمیتوان به انتساب همه آنها به او [[اعتماد]] داشت<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>. | ||
==علت [[تبعید]] شدن [[أبو محجن]]== | ==علت [[تبعید]] شدن [[أبو محجن]]== | ||
بعضی گفتهاند علت [[تبعید]] شدن او همان علاقه زیاد او به شراب بود. بعضی دیگر [[دلیل]] [[تبعید]] شدن او را ماجرای عاشقانهاش با یکی از [[زنان]] [[انصار]] دانستهاند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۶، ص۱۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>. | بعضی گفتهاند علت [[تبعید]] شدن او همان علاقه زیاد او به شراب بود. بعضی دیگر [[دلیل]] [[تبعید]] شدن او را ماجرای عاشقانهاش با یکی از [[زنان]] [[انصار]] دانستهاند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۶، ص۱۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>. |