←کمالات امام علی {{ع}} و شایستگی ایشان برای امامت
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==[[کمالات امام علی]] {{ع}} و [[شایستگی]] ایشان برای [[امامت]]== | ==[[کمالات امام علی]] {{ع}} و [[شایستگی]] ایشان برای [[امامت]]== | ||
*[[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به [[شایستگی]] خود برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[امت]] اشاره کرده است. این رویه که کسی از [[کمالات]] خویش یاد کند، از لحاظ [[اخلاقی]] [[شایسته]] نیست، مگر آنکه به [[هدف]] احقاق حقی باشد که از او غصب شده است<ref>{{متن قرآن|لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}}؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref> یا برای [[آگاه]] کردن [[مردم]] از معالم دینشان باشد که از آن محروم ماندهاند، که در این صورت در معرفی و رساندن [[دین]] نباید مأخوذ به [[حیا]] شد. تعابیر [[امام]] {{ع}} گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستمهایی که پس از [[رسول خدا]] بر ایشان رفت و با [[هدف]] آگاهسازی [[مردم]] از حقایق و [[معالم دین]]، به بیان [[جایگاه]] خویش در حوزه [[امامت]] و [[هدایت]] پرداختهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 118.</ref>. | *[[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به [[شایستگی]] خود برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[امت]] اشاره کرده است. این رویه که کسی از [[کمالات]] خویش یاد کند، از لحاظ [[اخلاقی]] [[شایسته]] نیست، مگر آنکه به [[هدف]] احقاق حقی باشد که از او غصب شده است<ref>{{متن قرآن|لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}}؛سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref> یا برای [[آگاه]] کردن [[مردم]] از معالم دینشان باشد که از آن محروم ماندهاند، که در این صورت در معرفی و رساندن [[دین]] نباید مأخوذ به [[حیا]] شد. تعابیر [[امام]] {{ع}} گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستمهایی که پس از [[رسول خدا]] بر ایشان رفت و با [[هدف]] آگاهسازی [[مردم]] از حقایق و [[معالم دین]]، به بیان [[جایگاه]] خویش در حوزه [[امامت]] و [[هدایت]] پرداختهاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 118.</ref>. | ||
*ایشان خود را یعسوب [[مؤمنان]] معرفی میکند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۱۶</ref>. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته میشود که دیگر زنبوران گرداگرد او میچرخند. آن [[حضرت]] در [[خطبه شقشقیه]] بیان فرموده که [[خلیفه]] نخست به ناروا پیراهن [[خلافت]] را بر تن خویش کرد، در حالی که میدانست جایگان ایشان ([[علی]] {{ع}}) نسبت به [[خلافت]]، [[جایگاه]] محور آسیا به آسیاست. پسر [[ابوطالب]] کسی است که سیل از وجودش جاری میشود و پرندهای به بلندایش برنیاید<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای [[امام علی]] در توصیف [[جایگاه]] خویش اشاره میکنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو میگیرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٨٧: {{متن حدیث|إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا}}</ref>. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[تبلیغ]] [[احکام الهی]]، تحقق بخشیدن وعدهها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازههای [[حکمت]] و روشنگری نزد ما [[اهلبیت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه | *ایشان خود را یعسوب [[مؤمنان]] معرفی میکند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۱۶</ref>. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته میشود که دیگر زنبوران گرداگرد او میچرخند. آن [[حضرت]] در [[خطبه شقشقیه]] بیان فرموده که [[خلیفه]] نخست به ناروا پیراهن [[خلافت]] را بر تن خویش کرد، در حالی که میدانست جایگان ایشان ([[علی]] {{ع}}) نسبت به [[خلافت]]، [[جایگاه]] محور آسیا به آسیاست. پسر [[ابوطالب]] کسی است که سیل از وجودش جاری میشود و پرندهای به بلندایش برنیاید<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای [[امام علی]] در توصیف [[جایگاه]] خویش اشاره میکنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو میگیرد<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٨٧: {{متن حدیث|إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا}}</ref>. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[تبلیغ]] [[احکام الهی]]، تحقق بخشیدن وعدهها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازههای [[حکمت]] و روشنگری نزد ما [[اهلبیت]] است<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٢٠: {{متن حدیث|تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ}}</ref>. کسی از من در پذیرش [[دعوت]] [[حق]] و پیوند با [[خویشان]] و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷: {{متن حدیث|لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ وَ صِلَةِ رَحِمٍ وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ فَاسْمَعُوا قَوْلِي}}</ref>. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو [[دل]] داده، امرت را شنیده و پاسخ گفتهام احدی در [[نماز]] جز [[پیامبر]] {{صل}} بر من پیشی نگرفت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالصَّلَاةِ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 118-119.</ref>. | ||
*[[اصحاب]] [[آگاه]] [[محمد]] {{صل}} نیک میدانند که من هرگز در برابر [[خدا]] و [[رسول]] او نایستادم. [[آسایش]] [[پیامبر]] را در زمان حیاتش بر خود مقدم میداشتم، آن هم در میدانهایی که شجاعان فرار میکردند و قدمها واپس نهاده میشدند. این البته به توفیقی بود که [[خداوند]] مرا به آن گرامی میداشت. به هنگام [[مرگ]] نیز، [[رسول خدا]] در حالی که سرش روی سینه من بود [[قبض روح]] شد... من عهدهدار [[غسل]] آن [[حضرت]] بودم، در حالی که [[فرشتگان]] در آن امر مرا [[یاری]] میکردند، در و دیوارهای خانه فریاد میکشیدند، گروهی از [[ملائکه]] فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. سر و صدای [[فرشتگان]] از گوشم جدا نمیشد. بر او [[درود]] میفرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و [[مرگ]] به او سزاوارتر است؟!<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵: {{متن حدیث|وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ ص وَ الْمَلَائِكَةُ أَعْوَانِي ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً}}</ref>. من در [[جوانی]] پشت گردنفرازان [[عرب]] را به [[زمین]] رساندم و شاخقدرت دو [[قبیله]] [[ربیعه]] و مضر را شکستم. شما [[موقعیت]] مرا نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر خویشی نزدیک و [[جایگاه]] ویژهام میدانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن مینشاند و در آغوشش میفشرد... بوی خوشش را میبوییدم و او غذا را میجوید و در دهانم مینهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر گرفتند [[خداوند]] بزرگترین [[فرشته]] از فرشتگانش را [[مأمور]] وی کرد تا شبانهروز او را در مسیر [[کرامت]] و [[اخلاق نیکو]] راه مینمود. من نیز همانند شتر بچهای که به دنبال مادرش میرود و از او جدا نمیشود، دنبال او میرفتم. هر روز برای من از [[اخلاق]] [[پاک]] خود نمونهای نمایان میکرد و مرا به [[پیروی]] از آن [[فرمان]] میداد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان [[اسلام]] در خانهای جز خانه [[رسول الله]] و [[خدیجه]] وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. [[نور]] [[وحی]] و [[رسالت]] را میدیدم و بوی [[نبوت]] را استشمام میکردم. به هنگام [[نزول وحی]] بر ایشان {{صل}} صدای ناله [[شیطان]] را شنیدم. عرضه داشتم: یا [[رسول الله]]، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله [[شیطان]] است که از پرستیده شدن [[ناامید]] شده. ای [[علی]]! تو آنچه را میبینم میبینی، جز اینکه [[پیامبر]] نیستی، ولی [[وزیر]] من و بر طریق خیر هستی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 119.</ref>. | *[[اصحاب]] [[آگاه]] [[محمد]] {{صل}} نیک میدانند که من هرگز در برابر [[خدا]] و [[رسول]] او نایستادم. [[آسایش]] [[پیامبر]] را در زمان حیاتش بر خود مقدم میداشتم، آن هم در میدانهایی که شجاعان فرار میکردند و قدمها واپس نهاده میشدند. این البته به توفیقی بود که [[خداوند]] مرا به آن گرامی میداشت. به هنگام [[مرگ]] نیز، [[رسول خدا]] در حالی که سرش روی سینه من بود [[قبض روح]] شد... من عهدهدار [[غسل]] آن [[حضرت]] بودم، در حالی که [[فرشتگان]] در آن امر مرا [[یاری]] میکردند، در و دیوارهای خانه فریاد میکشیدند، گروهی از [[ملائکه]] فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. سر و صدای [[فرشتگان]] از گوشم جدا نمیشد. بر او [[درود]] میفرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و [[مرگ]] به او سزاوارتر است؟!<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵: {{متن حدیث|وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ ص وَ الْمَلَائِكَةُ أَعْوَانِي ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً}}</ref>. من در [[جوانی]] پشت گردنفرازان [[عرب]] را به [[زمین]] رساندم و شاخقدرت دو [[قبیله]] [[ربیعه]] و مضر را شکستم. شما [[موقعیت]] مرا نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر خویشی نزدیک و [[جایگاه]] ویژهام میدانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن مینشاند و در آغوشش میفشرد... بوی خوشش را میبوییدم و او غذا را میجوید و در دهانم مینهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} را از شیر گرفتند [[خداوند]] بزرگترین [[فرشته]] از فرشتگانش را [[مأمور]] وی کرد تا شبانهروز او را در مسیر [[کرامت]] و [[اخلاق نیکو]] راه مینمود. من نیز همانند شتر بچهای که به دنبال مادرش میرود و از او جدا نمیشود، دنبال او میرفتم. هر روز برای من از [[اخلاق]] [[پاک]] خود نمونهای نمایان میکرد و مرا به [[پیروی]] از آن [[فرمان]] میداد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان [[اسلام]] در خانهای جز خانه [[رسول الله]] و [[خدیجه]] وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. [[نور]] [[وحی]] و [[رسالت]] را میدیدم و بوی [[نبوت]] را استشمام میکردم. به هنگام [[نزول وحی]] بر ایشان {{صل}} صدای ناله [[شیطان]] را شنیدم. عرضه داشتم: یا [[رسول الله]]، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله [[شیطان]] است که از پرستیده شدن [[ناامید]] شده. ای [[علی]]! تو آنچه را میبینم میبینی، جز اینکه [[پیامبر]] نیستی، ولی [[وزیر]] من و بر طریق خیر هستی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 119.</ref>. | ||
*قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] میخواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره میکردند و میگفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] میکنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایتاند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده میکنند، جاهطلب و برتریجو نیستند، [[خیانت]] نمیکنند و خرابی به بار نمیآورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدنهایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل}}</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد میشود که همپایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقهای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹: {{متن حدیث|فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا}}</ref>. در برابر [[فتنه]] میایستم، همانگونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه میدهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲: {{متن حدیث|مَا [ضَعُفْتُ] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ}}</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگیهای [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵: {{متن حدیث|وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي}}</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار میدهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاهطلبی و مالاندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دستیابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] میکوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاکدامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیرهای برنداشته و عوض این جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام... اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافتههای ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشهاش علف خوردن است... (از فرط بیرغبتیام به خوردنیهای [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سختتر، درختان سرسبز پوستشان نازکتر، گیاهان صحرایی آتششان قویتر و خاموشیشان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رستهاند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصتها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) میروم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگریزهها از میان دانههای دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵: {{متن حدیث| ُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید}}</ref>. | *قریشیان چون در اوایل امر [[رسول خدا]] میخواستند به او طعنه زنند به [[ایمان]] من به او اشاره میکردند و میگفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر [[تصدیق]] میکنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در [[راه خدا]] از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به [[نیایش]] و روشنگران روز به هدایتاند. [[تمسک]] به ریسمان [[قرآن]] دارند، سنّت [[خدا]] و رسولش را زنده میکنند، جاهطلب و برتریجو نیستند، [[خیانت]] نمیکنند و خرابی به بار نمیآورند. ارواحشان در [[بهشت]] و بدنهایشان به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰: {{متن حدیث|وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل}}</ref>. از کسانی (به عنوان [[خلیفه پیامبر]]) در کنار من یاد میشود که همپایه من نیستند و سابقه مرا در [[اسلام]] ندارند؛ سابقهای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد<ref>نهج البلاغه، نامه ۹: {{متن حدیث|فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَا يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا}}</ref>. در برابر [[فتنه]] میایستم، همانگونه که در برابر [[کفر]] ایستادم نه ترسی به [[دل]] راه میدهم و ناتوان از رویارویی با آنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۳ و ۱۰۲: {{متن حدیث|مَا [ضَعُفْتُ] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ}}</ref>. مگر در میان شما به ثقل اکبر ([[قرآن]]) عمل نکردم و ثقل اصغر ([[فرزندان]] خود، [[حسن]] و [[حسین]]) را در میان شما نگذاشتم؟ من [[پرچم]] [[ایمان]] را در میانتان برافراشتم و بر [[حدود]] [[حلال]] و [[حرام]] آگاهتان کردم. بر تن شما از [[عدالت]] خود [[لباس]] عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه [[نیکوکاری]] را برایتان چیدم و بزرگیهای [[اخلاقی]] خود را به شما نمایاندم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۵: {{متن حدیث|وَ هُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي}}</ref>. آن [[حضرت]] در پیش و پس این اوصاف، [[مردم]] را هشدار میدهند که تابع امر وی باشند، نه تابع [[رأی]] خودشان. جاهطلبی و مالاندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دستیابی به [[قدرت]] و [[حکومت]] میکوشند، در [[سیره]] آن [[حضرت]] دیده نشد و آن [[حضرت]] در عمل این صفات [[شایسته]] را از خود به نمایش گذاشت. آن [[حضرت]] خطاب به [[نماینده]] خویش [[عثمان بن حنیف]] که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او [[اقتدا]] کند و از [[نور]] علمش بهره گیرد. [[آگاه]] باش که [[امام]] شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان [[قناعت]] کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را [[قدرت]] ندارید، ولی مرا با [[ورع]] و کوشش در [[عبادت]] و [[پاکدامنی]] و درستی [[یاری]] کنید. به [[خدا]] قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیرهای برنداشته و عوض این جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام... اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافتههای ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من [[غلبه]] کند و حرصم مرا به [[انتخاب]] غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در [[حجاز]] یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این [[قناعت]] کنم که به من [[امیرمؤمنان]] گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای [[پاکیزه]] مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشهاش علف خوردن است... (از فرط بیرغبتیام به خوردنیهای [[دنیا]]) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک [[فرزند]] [[ابوطالب]] این است پس ضعف و سستی او را از [[جنگ]] با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سختتر، درختان سرسبز پوستشان نازکتر، گیاهان صحرایی آتششان قویتر و خاموشیشان دیرتر است. من و [[رسول خدا]] همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رستهاند و چون ساعد و بازوییم. به [[خدا]] قسم، اگر [[عرب]] در [[جنگ]] با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصتها دست دهد، شتابان بدان سو ([[شام]]) میروم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این موجود وارونه ([[معاویه]]) [[پاک]] کنم تا سنگریزهها از میان دانههای دروشده جدا شود<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵: {{متن حدیث| ُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِید}}</ref>. |