بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
پر واضح است که همه این تعریفها و [[تفسیرها]] به منزله سپر انداختن در برابر اشکالات ایدهآلیستها و سوفسطائیان و یک [[سلسله]] اشکالات دیگر است که بعضی از آنها را ضمن گفتار فلیسین شاله و ویلیام جیمز [[نقل]] کردیم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۱۵۸.</ref>. بسیاری از ماتریالیستها به این نظریه چسبیدند و گفتهاند تعریف حقیقت، هیچکدام از اینها نیست، تعریف حقیقت این است: هر اندیشهای که تجربه و عمل آن را تأیید کند حقیقت است، و هر اندیشهای که تجربه و عمل آن را [[تأیید]] نکند حقیقت نیست؛ هر فرضیهای که یک دانشمند ابراز میدارد اگر در [[مقام عمل]]، خوب جواب داد حقیقت است چون در عمل خوب جواب داده است<ref>شناخت، ص۱۸۴.</ref>. بعضی دیگر حقیقت را به شکل دیگری تعریف کردهاند که این نظر و نظر چهارمی که ذکر میکنم امروز مطرح است. گفتهاند: اصلاً حقیقت و [[خطا]] به آن شکل که شما میگویید، معنی ندارد. حقیقت چیزی است که در نتیجه برخورد [[قوای ادراکی]] ما با عالم خارج پیدا شده باشد (تز، آنتیتز، سنتز). اگر حواس ما در مقابل عینیّت خارجی قرار گیرد، آن عینیّت خارجی روی [حواس ما] اثر میگذارد و حواس هم عکسالعملی از خود نشان میدهد. مثلاً به [[انسانی]] که روبهروی ماست نگاه میکنیم اگر آن [[انسان]] نباشد که ما نمیتوانیم ببینیم. وقتی که هوا روشن است یا چراغی وجود دارد، نوری که به او میتابد در چشم ما منعکس میشود و تصویری در شبکیّه چشم ما به وجود میآورد. ولی چشم ما فقط اثر پذیر نیست، اثر بخش هم هست، یعنی از خودش عکسالعمل نشان میدهد. آن تصویری که در شبکیه چشم من قرار میگیرد، وضع خاصّی به خودش میگیرد. حقیقت یعنی آنچه که معلول برخورد عالم عین و عالم [[ذهن]] باشد. هر چه که معلول این [برخورد] باشد اسمش حقیقت است، نه هر چیز که [[مطابق با واقع]] باشد<ref>شناخت، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۶۹.</ref> | پر واضح است که همه این تعریفها و [[تفسیرها]] به منزله سپر انداختن در برابر اشکالات ایدهآلیستها و سوفسطائیان و یک [[سلسله]] اشکالات دیگر است که بعضی از آنها را ضمن گفتار فلیسین شاله و ویلیام جیمز [[نقل]] کردیم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۱۵۸.</ref>. بسیاری از ماتریالیستها به این نظریه چسبیدند و گفتهاند تعریف حقیقت، هیچکدام از اینها نیست، تعریف حقیقت این است: هر اندیشهای که تجربه و عمل آن را تأیید کند حقیقت است، و هر اندیشهای که تجربه و عمل آن را [[تأیید]] نکند حقیقت نیست؛ هر فرضیهای که یک دانشمند ابراز میدارد اگر در [[مقام عمل]]، خوب جواب داد حقیقت است چون در عمل خوب جواب داده است<ref>شناخت، ص۱۸۴.</ref>. بعضی دیگر حقیقت را به شکل دیگری تعریف کردهاند که این نظر و نظر چهارمی که ذکر میکنم امروز مطرح است. گفتهاند: اصلاً حقیقت و [[خطا]] به آن شکل که شما میگویید، معنی ندارد. حقیقت چیزی است که در نتیجه برخورد [[قوای ادراکی]] ما با عالم خارج پیدا شده باشد (تز، آنتیتز، سنتز). اگر حواس ما در مقابل عینیّت خارجی قرار گیرد، آن عینیّت خارجی روی [حواس ما] اثر میگذارد و حواس هم عکسالعملی از خود نشان میدهد. مثلاً به [[انسانی]] که روبهروی ماست نگاه میکنیم اگر آن [[انسان]] نباشد که ما نمیتوانیم ببینیم. وقتی که هوا روشن است یا چراغی وجود دارد، نوری که به او میتابد در چشم ما منعکس میشود و تصویری در شبکیّه چشم ما به وجود میآورد. ولی چشم ما فقط اثر پذیر نیست، اثر بخش هم هست، یعنی از خودش عکسالعمل نشان میدهد. آن تصویری که در شبکیه چشم من قرار میگیرد، وضع خاصّی به خودش میگیرد. حقیقت یعنی آنچه که معلول برخورد عالم عین و عالم [[ذهن]] باشد. هر چه که معلول این [برخورد] باشد اسمش حقیقت است، نه هر چیز که [[مطابق با واقع]] باشد<ref>شناخت، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۶۹.</ref> | ||
==[[حقیقتجویی]]== | ==[[حقیقتجویی]]== | ||
انسان چنین گرایشی وجود دارد، [[گرایش]] به [[کشف]] واقعیّتها آنچنان که هستند؛ [[درک]] حقایق اشیاء {{عربی|كما هي عليها}}. اینکه انسان میخواهد [[جهان]] را، هستی را، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۷۳.</ref> | انسان چنین گرایشی وجود دارد، [[گرایش]] به [[کشف]] واقعیّتها آنچنان که هستند؛ [[درک]] حقایق اشیاء {{عربی|كما هي عليها}}. اینکه انسان میخواهد [[جهان]] را، هستی را، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۷۳.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |