فرقه‌های انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار')
خط ۲۳: خط ۲۳:
::::::پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله‌ای جدید و حساس در شکل‌گیری [[فرقه‌های انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقه‌ای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ‌تر به نام [[بهائیت]] شد.
::::::پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله‌ای جدید و حساس در شکل‌گیری [[فرقه‌های انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقه‌ای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ‌تر به نام [[بهائیت]] شد.
::::::پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی‌بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا می‌گفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید.
::::::پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی‌بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا می‌گفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید.
::::::[[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به [[مکه]]، خود را باب [[امام مهدی|امام زمان]]می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را [[امام مهدی|مهدی موعود]]{{ع}} و همان [[امام]] [[غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزاران سال است در [[انتظار ظهور]] و بوده‌اند. مریدان او و به ویژه شاگردان [[کاظم رشتی]] این ادعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: زود است که پس از من، [[امام]] [[غایب]]، [[آشکار]] شود و شاید [[امام]] [[غایب]] در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام]] [[غایب]] را [[اجابت]] کنید<ref>شیخی‌گری، بابی‌گری، ص۷۹.</ref>.
::::::[[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به [[مکه]]، خود را باب [[امام مهدی|امام زمان]]می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را [[امام مهدی|مهدی موعود]]{{ع}} و همان [[امام]] [[غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزاران سال است در [[انتظار ظهور]] و بوده‌اند. مریدان او و به ویژه شاگردان [[کاظم رشتی]] این ادعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: زود است که پس از من، [[امام]] [[غایب]]، آشکار شود و شاید [[امام]] [[غایب]] در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام]] [[غایب]] را [[اجابت]] کنید<ref>شیخی‌گری، بابی‌گری، ص۷۹.</ref>.
::::::[[علی محمد شیرازی]]، به ادعای [[بابیت]] و [[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدی رساند که مدعی [[نزول]] کتاب و [[دین جدید]] شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان" خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش [[آیین]] [[اسلام]]، منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است<ref>تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.</ref>.
::::::[[علی محمد شیرازی]]، به ادعای [[بابیت]] و [[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدی رساند که مدعی [[نزول]] کتاب و [[دین جدید]] شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان" خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش [[آیین]] [[اسلام]]، منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است<ref>تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.</ref>.
::::::پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] [[میرزا یحیی نوری]] معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین علی نوری]] [[حدود]] هیجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ اما در تمام این مدت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف [[موقعیت]] [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. [[اختلاف]] جدی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین علی نوری]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است.
::::::پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] [[میرزا یحیی نوری]] معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین علی نوری]] [[حدود]] هیجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ اما در تمام این مدت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف [[موقعیت]] [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. [[اختلاف]] جدی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین علی نوری]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است.
::::::[[علی محمد شیرازی|باب]]، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یظهره [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را [[آشکار]] خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سالپس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یظهره [[الله]]" شد و کتاب اقدس<ref>این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت.
::::::[[علی محمد شیرازی|باب]]، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یظهره [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سالپس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یظهره [[الله]]" شد و کتاب اقدس<ref>این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت.
::::::[[میرزا حسین علی نوری|بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] [[علی محمد شیرازی|باب]]و [[دین]] او، بار دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادعا کرد که [[خدا]] در او تجسم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: {{عربی|«لا اله الا أنا المسجون الفريد»}}؛ یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۳۰۹، ۳۱۱.</ref>.
::::::[[میرزا حسین علی نوری|بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] [[علی محمد شیرازی|باب]]و [[دین]] او، بار دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادعا کرد که [[خدا]] در او تجسم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: {{عربی|«لا اله الا أنا المسجون الفريد»}}؛ یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۳۰۹، ۳۱۱.</ref>.


خط ۳۷: خط ۳۷:
::::::که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>.  
::::::که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>.  
::::::[[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را [[آشکار]] کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
:::::*«[[ناووسیه]] برگرفته از اسم شخصی با نام ناووس از اهالی [[بصره]] است<ref>  شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۸۴</ref>.
:::::*«[[ناووسیه]] برگرفته از اسم شخصی با نام ناووس از اهالی [[بصره]] است<ref>  شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۸۴</ref>.
::::::برخی گفتند: او [[عبد اللّه بن ناووس]] یا [[عجلان بن ناووس]] نام داشت. وی می‌‏گفت: "[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} [[برترین]] فرد [[امت اسلام]] بود و هرکس او را تفضیل ندهد، [[کافر]] است".
::::::برخی گفتند: او [[عبد اللّه بن ناووس]] یا [[عجلان بن ناووس]] نام داشت. وی می‌‏گفت: "[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} [[برترین]] فرد [[امت اسلام]] بود و هرکس او را تفضیل ندهد، [[کافر]] است".
::::::[[ناووسیه]] [[عقیده]] داشتند [[جعفر بن محمّد]]{{ع}} زنده است و نمی‌‏میرد. او [[مهدی]] [[آخر الزمان]] است. [[آشکار]] می‌‏شود و بر مردمان [[فرمانروایی]] می‏‌کند. آنان می‌‏پنداشتند از وی [[روایت]] شده است: "اگر کسی بر شما فراز آید و بگوید مرا [[بیمار]] یافته و مرده مرا شسته است، باور نکنید و بدانید من سرور شما و دارنده [[شمشیر]] هستم" به سبب کلمه [[شمشیر]]، این طایفه را صارمیه نیز خوانده‏‌اند"<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۶</ref>.
::::::[[ناووسیه]] [[عقیده]] داشتند [[جعفر بن محمّد]]{{ع}} زنده است و نمی‌‏میرد. او [[مهدی]] [[آخر الزمان]] است. آشکار می‌‏شود و بر مردمان [[فرمانروایی]] می‏‌کند. آنان می‌‏پنداشتند از وی [[روایت]] شده است: "اگر کسی بر شما فراز آید و بگوید مرا [[بیمار]] یافته و مرده مرا شسته است، باور نکنید و بدانید من سرور شما و دارنده [[شمشیر]] هستم" به سبب کلمه [[شمشیر]]، این طایفه را صارمیه نیز خوانده‏‌اند"<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۶</ref>.
::::::روشن است این ادعا درباره [[امام صادق]]{{ع}} درست نیست و طبق [[شهادت]] مسلّم [[تاریخ]] آن حضرت به [[شهادت]] رسیده است<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} خود فرمود: "هنگامی که سه اسم محمّد، [[علی]] و [[حسن]]، به طور متوالی در [[امامان]]{{عم}} جمع شد، چهارمین آنان [[قائم]] است".
::::::روشن است این ادعا درباره [[امام صادق]]{{ع}} درست نیست و طبق [[شهادت]] مسلّم [[تاریخ]] آن حضرت به [[شهادت]] رسیده است<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} خود فرمود: "هنگامی که سه اسم محمّد، [[علی]] و [[حسن]]، به طور متوالی در [[امامان]]{{عم}} جمع شد، چهارمین آنان [[قائم]] است".
::::::[[مفضل بن عمر]] گوید: بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شدم و عرض کردم: "ای آقای من! کاش [[جانشین]] خودت را به ما معرفی می‌‏کردی. فرمود: ای مفضّل! [[امام]] بعد از من فرزندم [[موسی]] است و [[امام]] [[خلف]] و [[موعود منتظر]] "[[محمد]]"، [[فرزند]] [[حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی]]{{عم}} است<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۳۴، ح ۴</ref>.  
::::::[[مفضل بن عمر]] گوید: بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شدم و عرض کردم: "ای آقای من! کاش [[جانشین]] خودت را به ما معرفی می‌‏کردی. فرمود: ای مفضّل! [[امام]] بعد از من فرزندم [[موسی]] است و [[امام]] [[خلف]] و [[موعود منتظر]] "[[محمد]]"، [[فرزند]] [[حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی]]{{عم}} است<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۳۴، ح ۴</ref>.  
خط ۴۷: خط ۴۷:
:::::*«[[عسکریه]] فرقه‌‏ای از [[شیعیان]] [[امامیه]] بودند که حضرت [[امام حسن عسکری]]{{ع}} را [[امام مهدی|مهدی موعود]] پنداشته، به [[غیبت]] او قائل شدند. [[شیخ صدوق]]، آنان را با عنوان واقفیه یاد کرده، می‌‏نویسد: "[[واقفیه]] ادعا کردند [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[غیبت]] [[اختیار]] کرده است. ایشان نیز امر [[غیبت]] را صحیح می‌دانستند؛ اما در وقوع آن در [[امام عسکری|حضرت عسکری]]{{ع}} اشتباه نموده، گمان کردند [[قائم]] [[مهدی]]، [[امام عسکری|امام یازدهم]] است؛ اما چون [[وفات]] آن حضرت ثابت شده، گفتار ایشان در این باب [[باطل]] است<ref> [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۳۰۷ - ۳۰۸.</ref>.
:::::*«[[عسکریه]] فرقه‌‏ای از [[شیعیان]] [[امامیه]] بودند که حضرت [[امام حسن عسکری]]{{ع}} را [[امام مهدی|مهدی موعود]] پنداشته، به [[غیبت]] او قائل شدند. [[شیخ صدوق]]، آنان را با عنوان واقفیه یاد کرده، می‌‏نویسد: "[[واقفیه]] ادعا کردند [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[غیبت]] [[اختیار]] کرده است. ایشان نیز امر [[غیبت]] را صحیح می‌دانستند؛ اما در وقوع آن در [[امام عسکری|حضرت عسکری]]{{ع}} اشتباه نموده، گمان کردند [[قائم]] [[مهدی]]، [[امام عسکری|امام یازدهم]] است؛ اما چون [[وفات]] آن حضرت ثابت شده، گفتار ایشان در این باب [[باطل]] است<ref> [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۳۰۷ - ۳۰۸.</ref>.
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند. که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>. [[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند. که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>. [[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را [[آشکار]] کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
خط ۷۳: خط ۷۳:
:::::*'''ادعای [[بابیت]]:''' پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref> به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن کریم]] را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را «ذکر» نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را "باب" [[امام دوازدهم]] [[شیعیان]] (یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام زمان]]) معرّفی نمود. او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و مقدّس، باید [[مردم]] به ناچار از "در" بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: "[[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند". او غالباً، [[حدیث]] مشهور {{عربی|" أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِيٌ‏ بَابُهَا‏ "}} را می‌خواند و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به شهر [[علم پیامبر]] ممکن نیست، جز به واسطه [[امام علی]]{{ع}} که باب [[علم]] [[پیامبر]] است، در این زمان نیز تنها راه دست‌یابی به حقایق، [[رجوع]] به اوست که باب [[امام غایب]] است.<ref> دائرة المعارف الشیعیه العامه، ج ۶، ص ۲۰.</ref> او آشکارا می‌گفت: "ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]] را از طرف "باب" بشنوید"<ref> احسن القصص، ذیل آیه ۵۵ سوره یوسف.</ref> [[نقل]] شده است که [[علی]] [[محمد]] به یکی از مریدانش گفت که در [[اذان]] [[نماز]] [[جمعه]] [[شیراز]] پس از شهادت‌های سه‌گانه چنین بگوید: گواهی می‌دهم که "[[علی]] قبل از نبیل" باب [[امام مهدی|امام زمان]] است. <ref> «أشهد أن عليا قبل نبيل باب بقية الله»؛ (علی قبل از نبیل یعنی «علی محمد» که به حساب ابجد با «علی نبیل» برابر است)؛  که اعتراض و خشم مسلمانان را به دنبال داشت؛ تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref>
:::::*'''ادعای [[بابیت]]:''' پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref> به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن کریم]] را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را «ذکر» نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را "باب" [[امام دوازدهم]] [[شیعیان]] (یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام زمان]]) معرّفی نمود. او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و مقدّس، باید [[مردم]] به ناچار از "در" بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: "[[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند". او غالباً، [[حدیث]] مشهور {{عربی|" أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِيٌ‏ بَابُهَا‏ "}} را می‌خواند و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به شهر [[علم پیامبر]] ممکن نیست، جز به واسطه [[امام علی]]{{ع}} که باب [[علم]] [[پیامبر]] است، در این زمان نیز تنها راه دست‌یابی به حقایق، [[رجوع]] به اوست که باب [[امام غایب]] است.<ref> دائرة المعارف الشیعیه العامه، ج ۶، ص ۲۰.</ref> او آشکارا می‌گفت: "ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]] را از طرف "باب" بشنوید"<ref> احسن القصص، ذیل آیه ۵۵ سوره یوسف.</ref> [[نقل]] شده است که [[علی]] [[محمد]] به یکی از مریدانش گفت که در [[اذان]] [[نماز]] [[جمعه]] [[شیراز]] پس از شهادت‌های سه‌گانه چنین بگوید: گواهی می‌دهم که "[[علی]] قبل از نبیل" باب [[امام مهدی|امام زمان]] است. <ref> «أشهد أن عليا قبل نبيل باب بقية الله»؛ (علی قبل از نبیل یعنی «علی محمد» که به حساب ابجد با «علی نبیل» برابر است)؛  که اعتراض و خشم مسلمانان را به دنبال داشت؛ تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref>
:::::*'''حروف حیّ:''' [[علی محمد شیرازی]] توانست در مدت پنج ماه، هجده نفر را که بیشتر آن‌ها از شاگردان [[سید کاظم رشتی]] و شیخی [[مذهب]] بودند، با خود همراه کند. هر یک از افراد این گروه، در نقطه‌ای به [[تبلیغ]] مسلک بابی‌گری پرداخته، جمعی را به [[آیین]] وی درآوردند. شیرازی به منظور قدردانی، آنان را "حروف حیّ"<ref> «حیّ» ابجد معادل عدد ۱۸ است.</ref> نامید.
:::::*'''حروف حیّ:''' [[علی محمد شیرازی]] توانست در مدت پنج ماه، هجده نفر را که بیشتر آن‌ها از شاگردان [[سید کاظم رشتی]] و شیخی [[مذهب]] بودند، با خود همراه کند. هر یک از افراد این گروه، در نقطه‌ای به [[تبلیغ]] مسلک بابی‌گری پرداخته، جمعی را به [[آیین]] وی درآوردند. شیرازی به منظور قدردانی، آنان را "حروف حیّ"<ref> «حیّ» ابجد معادل عدد ۱۸ است.</ref> نامید.
:::::*'''ادّعای [[مهدویت]]:''' [[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب [[امام]] می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض و خود را [[مهدی موعود]] و همان [[امام غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزار سال است در [[انتظار]] [[ظهور]] او بوده‌اید. مریدان او و به ویژه شاگردان [[سید کاظم رشتی]] این ادّعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[سید کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: "زود است که پس از من، [[امام غایب]]، [[آشکار]] شود و شاید [[امام غایب]] در میان شما باشد". او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام غایب]] را [[اجابت]] کنید.<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری، ص ۷۹.</ref> همزمان با ادّعای جدید باب، شاگردان [[سید کاظم رشتی]] در شهرهای مختلف به [[تبلیغ]] او پرداخته، [[مردم]] را به [[ظهور]] [[امام غایب]] [[بشارت]] می‌دادند. گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویّت شیرازی را پذیرفتند و به او [[ایمان]] آوردند؛ به ویژه که اوضاع [[سیاسی]] اجتماعی زمان قاجار و نابسامانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادّعایی مهیّا کرده بود.<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری، ص ۸۰ – ۹۰ با تلخیص و تصرف.</ref>
:::::*'''ادّعای [[مهدویت]]:''' [[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب [[امام]] می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض و خود را [[مهدی موعود]] و همان [[امام غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزار سال است در [[انتظار]] [[ظهور]] او بوده‌اید. مریدان او و به ویژه شاگردان [[سید کاظم رشتی]] این ادّعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[سید کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: "زود است که پس از من، [[امام غایب]]، آشکار شود و شاید [[امام غایب]] در میان شما باشد". او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام غایب]] را [[اجابت]] کنید.<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری، ص ۷۹.</ref> همزمان با ادّعای جدید باب، شاگردان [[سید کاظم رشتی]] در شهرهای مختلف به [[تبلیغ]] او پرداخته، [[مردم]] را به [[ظهور]] [[امام غایب]] [[بشارت]] می‌دادند. گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویّت شیرازی را پذیرفتند و به او [[ایمان]] آوردند؛ به ویژه که اوضاع [[سیاسی]] اجتماعی زمان قاجار و نابسامانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادّعایی مهیّا کرده بود.<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری، ص ۸۰ – ۹۰ با تلخیص و تصرف.</ref>
:::::*'''ادعای [[نبوت]]:''' [[علی محمّد شیرازی]]، به ادّعای "بابیّت" و "[[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدّی راسند که مدّعی [[نزول]] کتاب و [[دین]] جدید شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان"، خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش آیی [[اسلام]]، منسوج و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰ – ۱۷۰.</ref> بدین ترتیب، [[علی محمّد شیرازی]]، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای [[مقامات]] بالاتری تغییر می‌داد و سخنان پیشین خود را برای [[یاران]] [[تأویل]] و توجیه می‌کرد.
:::::*'''ادعای [[نبوت]]:''' [[علی محمّد شیرازی]]، به ادّعای "بابیّت" و "[[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدّی راسند که مدّعی [[نزول]] کتاب و [[دین]] جدید شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان"، خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش آیی [[اسلام]]، منسوج و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰ – ۱۷۰.</ref> بدین ترتیب، [[علی محمّد شیرازی]]، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای [[مقامات]] بالاتری تغییر می‌داد و سخنان پیشین خود را برای [[یاران]] [[تأویل]] و توجیه می‌کرد.
:::::*'''واکنش [[علما]] و توبۀ باب:''' از همان ابتدا که [[علی محمد شیرازی]] ادعای [[بابیت]] کرد، علمای [[شیعه]] در برابر [[انحراف]] [[آشکار]] او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به [[شیراز]] گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر [[امام]] [[جمعه]] شهر، اظهار پشیمانی و [[توبه]] کرد. او در [[مسجد]] [[وکیل]] [[شیراز]] بر فراز [[منبر]] و در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا [[وکیل]] [[امام غایب]] بداند. [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند"<ref> تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱.</ref>. پس از این پشیمانی و [[توبه]]، مدتی در [[شیراز]] و [[اصفهان]] تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیت‌های او و طرفدارانش به قلعه‌ ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب "بیان" را نوشت و ادعا کرد که بر او [[وحی]] شده است. او پس از [[ناتوانی]] در اثبات ادّعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و [[توبه]] نامه‌ای تنظیم نمود، آن را به قصد طلب [[بخشش]]، برای شاه ارسال کرد. در [[توبه]] [[نامه]] "باب" که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس [[شورای اسلامی]] [[ایران]]، نگهداری می‌گردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است: اگر کلماتی که خلاف رضای [[خدا]] بود، از قلم من جاری شده، غرضم [[عصیان]] نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را. و این [[بنده]] را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعای باشد و {{عربی|" أستغفر اللهَ ربّی و أتوب الیه من أن یُنسَب إلی أمرٌ‏ "}} <ref>و طلب بخشش می‌کنم از پروردگارم و به سوی او توبه می‌کنم از اینکه امری به من نسبت داده شود</ref> و بعضی [[مناجات]] و کلمات که از لسان جاری شده، [[دلیل]] بر هیچ امری نیست و مدعّی [[نیابت]] خاصّه [[امام مهدی|حضرت حجة الله]]{{ع}} را محض ادّعا مبطل<ref> این آشفتگی عبارات در کلمات باب، امری رایج و شایع بوده است.</ref> می‌دانم و این [[بنده]] را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.<ref> کشف الغطاء، ص ۲۰۴ – ۲۰۵.</ref>
:::::*'''واکنش [[علما]] و توبۀ باب:''' از همان ابتدا که [[علی محمد شیرازی]] ادعای [[بابیت]] کرد، علمای [[شیعه]] در برابر [[انحراف]] آشکار او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به [[شیراز]] گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر [[امام]] [[جمعه]] شهر، اظهار پشیمانی و [[توبه]] کرد. او در [[مسجد]] [[وکیل]] [[شیراز]] بر فراز [[منبر]] و در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا [[وکیل]] [[امام غایب]] بداند. [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند"<ref> تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱.</ref>. پس از این پشیمانی و [[توبه]]، مدتی در [[شیراز]] و [[اصفهان]] تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیت‌های او و طرفدارانش به قلعه‌ ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب "بیان" را نوشت و ادعا کرد که بر او [[وحی]] شده است. او پس از [[ناتوانی]] در اثبات ادّعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و [[توبه]] نامه‌ای تنظیم نمود، آن را به قصد طلب [[بخشش]]، برای شاه ارسال کرد. در [[توبه]] [[نامه]] "باب" که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس [[شورای اسلامی]] [[ایران]]، نگهداری می‌گردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است: اگر کلماتی که خلاف رضای [[خدا]] بود، از قلم من جاری شده، غرضم [[عصیان]] نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را. و این [[بنده]] را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعای باشد و {{عربی|" أستغفر اللهَ ربّی و أتوب الیه من أن یُنسَب إلی أمرٌ‏ "}} <ref>و طلب بخشش می‌کنم از پروردگارم و به سوی او توبه می‌کنم از اینکه امری به من نسبت داده شود</ref> و بعضی [[مناجات]] و کلمات که از لسان جاری شده، [[دلیل]] بر هیچ امری نیست و مدعّی [[نیابت]] خاصّه [[امام مهدی|حضرت حجة الله]]{{ع}} را محض ادّعا مبطل<ref> این آشفتگی عبارات در کلمات باب، امری رایج و شایع بوده است.</ref> می‌دانم و این [[بنده]] را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.<ref> کشف الغطاء، ص ۲۰۴ – ۲۰۵.</ref>
:::::*'''آشوب و فتنۀ [[بابیان]]:''' پس از دستگیری باب در اواخر [[سلطنت]] محمّد شاه قاجار، طرفداران وی [[اقدام]] به یک سری آشوب، در [[کشور]] از جمله در شهرهای مازندران، تبریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عده‌ای کشته شده، اموالشان [[غارت]] گشت. شگفت آن که مریدان [[علی]] محمّد، در جنگ‌های قلعه [[طبرسی]] و زنجان، از مسلمانی دم می‌زدند و [[نماز]] می‌گزارند و از "[[بابیت]]" [[علی]] محمّد جانب‌داری می‌کردند.<ref> تخلیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.</ref> گویی، در آن هنگام، هنوز ادّعای مهدویّت و [[نبوّت]] وی به آنان نرسیده بود.
:::::*'''آشوب و فتنۀ [[بابیان]]:''' پس از دستگیری باب در اواخر [[سلطنت]] محمّد شاه قاجار، طرفداران وی [[اقدام]] به یک سری آشوب، در [[کشور]] از جمله در شهرهای مازندران، تبریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عده‌ای کشته شده، اموالشان [[غارت]] گشت. شگفت آن که مریدان [[علی]] محمّد، در جنگ‌های قلعه [[طبرسی]] و زنجان، از مسلمانی دم می‌زدند و [[نماز]] می‌گزارند و از "[[بابیت]]" [[علی]] محمّد جانب‌داری می‌کردند.<ref> تخلیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.</ref> گویی، در آن هنگام، هنوز ادّعای مهدویّت و [[نبوّت]] وی به آنان نرسیده بود.
:::::*'''واقعه بَدَشت:''' عده‌ای از [[بابیان]] مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راه‌های رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیه‌های پررنگی را به دنبال داشت. قُرّة العین<ref> نام اصلی او زرّین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عده‌ای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابی‌ها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد؛ شیخی‌گری، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۱۰۸ – ۱۰۵.</ref> با دسیسه [[حسین علی نوری]] با آرایش و بدون [[حجاب]]، وارد مجلس شد و [[نسخ]] [[اسلام]] را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: "امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد".<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۲۷۳ – ۲۷۱.</ref> این واقعه سبب جدایی برخی [[بابیان]] [[فریب]] خورده شد، و [[حکومت]] را در برخورد با آن‌ها جدی‌تر کرد.
:::::*'''واقعه بَدَشت:''' عده‌ای از [[بابیان]] مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راه‌های رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیه‌های پررنگی را به دنبال داشت. قُرّة العین<ref> نام اصلی او زرّین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عده‌ای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابی‌ها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد؛ شیخی‌گری، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۱۰۸ – ۱۰۵.</ref> با دسیسه [[حسین علی نوری]] با آرایش و بدون [[حجاب]]، وارد مجلس شد و [[نسخ]] [[اسلام]] را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: "امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد".<ref> شیخی‌گری، بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۲۷۳ – ۲۷۱.</ref> این واقعه سبب جدایی برخی [[بابیان]] [[فریب]] خورده شد، و [[حکومت]] را در برخورد با آن‌ها جدی‌تر کرد.
:::::*'''اعدام باب:''' به [[دلیل]] بالا گرفتن [[فتنه]] بابیّه، [[امیر کبیر]] مسامحه در کار [[علی]] محمّد را روا ندید و پس از گرفتن فتوای برخی از [[علما]] برای قتل باب، وی را در ملأ عام به همراه یکی از پیروانش در [[شعبان]] ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام کرد و [[آتش]] شورش‌ها را فرو نشاند.<ref> دانشنامه جهان اسلام، ج ۱، ص ۱۸ – ۱۹.</ref>
:::::*'''اعدام باب:''' به [[دلیل]] بالا گرفتن [[فتنه]] بابیّه، [[امیر کبیر]] مسامحه در کار [[علی]] محمّد را روا ندید و پس از گرفتن فتوای برخی از [[علما]] برای قتل باب، وی را در ملأ عام به همراه یکی از پیروانش در [[شعبان]] ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام کرد و [[آتش]] شورش‌ها را فرو نشاند.<ref> دانشنامه جهان اسلام، ج ۱، ص ۱۸ – ۱۹.</ref>
:::::*'''[[احکام]] باب:''' باب با ادّعای [[پیامبری]] و [[دین]] جدید، [[احکام]] و [[تکالیف]] تازه‌ای را برای [[بابیان]] آورد. مروری کوتاه بر برخی از این [[تکالیف]]، [[مخالفت]] [[آشکار]] این [[آیین]] ساختگی را با [[اسلام]] و [[تعالیم]] آن ثابت می‌کند؛ در حالی که "باب"، خود را [[موعود]] [[اسلام]] و دینش را در ادامه [[دین اسلام]] می‌دانسته است؛ ضمن اینکه با اندک تأمّلی می‌توان تضادّ این [[احکام]] را با [[حکم عقل]] و عقلا به دست آورد. در این قسمت چند نمونه از آن [[احکام]] را می‌آوریم:
:::::*'''[[احکام]] باب:''' باب با ادّعای [[پیامبری]] و [[دین]] جدید، [[احکام]] و [[تکالیف]] تازه‌ای را برای [[بابیان]] آورد. مروری کوتاه بر برخی از این [[تکالیف]]، [[مخالفت]] آشکار این [[آیین]] ساختگی را با [[اسلام]] و [[تعالیم]] آن ثابت می‌کند؛ در حالی که "باب"، خود را [[موعود]] [[اسلام]] و دینش را در ادامه [[دین اسلام]] می‌دانسته است؛ ضمن اینکه با اندک تأمّلی می‌توان تضادّ این [[احکام]] را با [[حکم عقل]] و عقلا به دست آورد. در این قسمت چند نمونه از آن [[احکام]] را می‌آوریم:
::::#درس خواندن و درس دادن در هر رشته و هر علمی [[حرام]] است، مگر آنچه خود "باب" نوشته یا در امر ترویج بابیّت بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۳۰).
::::#درس خواندن و درس دادن در هر رشته و هر علمی [[حرام]] است، مگر آنچه خود "باب" نوشته یا در امر ترویج بابیّت بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۳۰).
::::#به [[دستور]] باب باید همه کتاب‌های علمی [[جهان]] در هر رشته به کلی از بین برده شود، جز کتاب‌هایی که در ترویج امر او بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۹۸).
::::#به [[دستور]] باب باید همه کتاب‌های علمی [[جهان]] در هر رشته به کلی از بین برده شود، جز کتاب‌هایی که در ترویج امر او بنویسند (بیان فارسی، ص ۱۹۸).
خط ۸۹: خط ۸۹:
:::::*'''سیر پیدایش و شکل‌گیری [[بهائیت]]:''' [[انحراف]] بزرگی که [[علی محمد شیرازی]] ایجاد کرد، با [[مرگ]] او پایان نگرفت؛ بلکه در قالبی دیگر ادامه یافت. برخی از مبلّغان بابی‌گری، پس از باب، ادعای [[جانشینی]] او را کرده، هر یک [[مردم]] را به خود می‌خواندند، تا در نهایت، این [[نزاع]] و آشفتگی به یک [[آیین]] انحرافی جدید به نام [[بهائیت]] انجامید. مهم‌ترین بخش [[اختلاف]] بر سر [[جانشینی]] باب، [[نزاع]] دو برادر یعنی میرزا [[یحیی نوری]] و میرزا [[حسین علی نوری]] بود.
:::::*'''سیر پیدایش و شکل‌گیری [[بهائیت]]:''' [[انحراف]] بزرگی که [[علی محمد شیرازی]] ایجاد کرد، با [[مرگ]] او پایان نگرفت؛ بلکه در قالبی دیگر ادامه یافت. برخی از مبلّغان بابی‌گری، پس از باب، ادعای [[جانشینی]] او را کرده، هر یک [[مردم]] را به خود می‌خواندند، تا در نهایت، این [[نزاع]] و آشفتگی به یک [[آیین]] انحرافی جدید به نام [[بهائیت]] انجامید. مهم‌ترین بخش [[اختلاف]] بر سر [[جانشینی]] باب، [[نزاع]] دو برادر یعنی میرزا [[یحیی نوری]] و میرزا [[حسین علی نوری]] بود.
:::::*'''میرزا [[حسین علی نوری]] کیست؟''' میرزا [[حسین علی نوری]]، ملقّب به "[[بهاء الله]]" [[فرزند]] میرزا [[عباس نوری مازندرانی]] بود که در سال ۱۲۳۳ ق در [[تهران]] متولّد شد. اگر چه [[حسین]] [[علی]] در نامه‌اش به [[ناصر الدین شاه]] نوشته است: "من تحصیل [[علم]] نکرده‌ام و در مدارس وارد نشده‌ام"<ref> اقدس، ص ۲۹.</ref> ولی به گفته‌ی خواهرش عزیّه خانم نوری، او از ابتدای [[بلوغ]] به درس و مشق اهتمام داشته و پس از تحصیل مقدمات [[ادبیات]] فارسی و [[عربی]] به [[علم]] [[حکمت]] و مطالب عرفان گرایش یافته است.<ref> تنبیه النائمین، ص ۴.</ref> پس از آنکه آوازه [[دعوت]] [[علی محمد باب]] انتشار یافت، میرزا [[حسین]] [[علی]] در ۳۷ سالگی به او پیوست و به [[تبلیغ]] و ترویج [[بابیت]] پرداخت. او با [[تلاش]] برای رهایی قرّة العین<ref> قرة العین به اتّهام قتل عمدی مرحوم ملا محمد تقی برغانی قزوینی –که از مخالفان باب بود- به زندان افتاده بود.</ref> (تنها بانوی عضو حروف حیّ) از زندان و نیز تأمین مخارج اجتماع بَدَشت،<ref> پیش‌تر درباره واقعه بدشت سخن گفتیم.</ref> [[جایگاه]] بالاتری نزد [[بابیان]] یافت. پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] "[[میرزا یحیی]] نوری" معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین]] [[علی]] نوری [[حدود]] هجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ امّا در تمام این مدّت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف [[موقعیت]] [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. او حتّی بسیاری از [[مخالفان]] خود را مخفیانه از میان برداشت و این همه در حالی بود که [[بابی‌ها]] به [[دلیل]] توطئه بر ضد ناصرالدین شاه قاجار به [[بغداد]] تبعید شده، در آشفتگی و آوارگی به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌بردند.<ref> تنبیه النائمین، ص ۱۶ و ۱۵.</ref> [[اختلاف]] جدّی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین]] [[علی]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب  به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است. او برخلاف تذکرهای برادرش بر ادعای خود پافشاری کرد و بعضی از سران [[بابیه]] را پیرو خود گردانید. بدین‌سان [[بابیان]] دو دسته شدند؛ بیشتر آن‌ها از [[صبح ازل]] [[پیروی]] کرده، به ازلیّه معروف شدند و گروه کمتری پیرو [[حسین]] [[علی]] شده و به [[بهائی]] معروف گردیدند. [[اختلاف]] بین ازلی‌ها و بهائی‌ها [[دولت]] [[عثمانی]] را بر آن داشت که آن‌ها را به ادرنه (یکی از شهرهای ترکیّه) تبعید کند؛ ولی با بالا گرفتن [[اختلاف]] و قتل و [[کشتار]] در میان ایشان، دو برادر و پیروانشان را از هم جدا کرد؛ بهاءالله و طرفدارانش را به شهر [[عکّا]] واقع در شمال غربی [[فلسطین]] و [[صبح ازل]] و پیرونش را به جزیره قبرس فرستاد. [[صبح ازل]] که رفته رفته از پیروانش کاسته می‌شدند با همان اقلیّت [[پیروان]] تا آخر [[عمر]] در قبرس ماند و در سال ۱۳۳۰ در آنجا [[وفات]] کرد و ازلیّه پس از او رو به ضعف و انقراض نهادند؛ ولی از آن‌سو، [[بهاء الله]] به وسیله مکاتبه با [[ایران]]، [[بابیان]] دیگر را نیز پیرو خود گردانید و به دور از مزاحمت برادر، [[آیین]] [[بهائی]] را در [[عکّا]]، استوار کرد. سرانجام [[حسین]] [[علی]] نوری در سال ۱۳۰۹ ق در ۷۵ سالگی در اثر بیماری اسهال خونی در [[عکّا]] درگذشت و در همانجا به [[خاک]] سپرده شد که امروز [[قبله]] [[بهائیان]] است.<ref> ماجرای باب و بهاء، ص ۱۲۶ – ۱۴۰ با تلخیص.</ref>
:::::*'''میرزا [[حسین علی نوری]] کیست؟''' میرزا [[حسین علی نوری]]، ملقّب به "[[بهاء الله]]" [[فرزند]] میرزا [[عباس نوری مازندرانی]] بود که در سال ۱۲۳۳ ق در [[تهران]] متولّد شد. اگر چه [[حسین]] [[علی]] در نامه‌اش به [[ناصر الدین شاه]] نوشته است: "من تحصیل [[علم]] نکرده‌ام و در مدارس وارد نشده‌ام"<ref> اقدس، ص ۲۹.</ref> ولی به گفته‌ی خواهرش عزیّه خانم نوری، او از ابتدای [[بلوغ]] به درس و مشق اهتمام داشته و پس از تحصیل مقدمات [[ادبیات]] فارسی و [[عربی]] به [[علم]] [[حکمت]] و مطالب عرفان گرایش یافته است.<ref> تنبیه النائمین، ص ۴.</ref> پس از آنکه آوازه [[دعوت]] [[علی محمد باب]] انتشار یافت، میرزا [[حسین]] [[علی]] در ۳۷ سالگی به او پیوست و به [[تبلیغ]] و ترویج [[بابیت]] پرداخت. او با [[تلاش]] برای رهایی قرّة العین<ref> قرة العین به اتّهام قتل عمدی مرحوم ملا محمد تقی برغانی قزوینی –که از مخالفان باب بود- به زندان افتاده بود.</ref> (تنها بانوی عضو حروف حیّ) از زندان و نیز تأمین مخارج اجتماع بَدَشت،<ref> پیش‌تر درباره واقعه بدشت سخن گفتیم.</ref> [[جایگاه]] بالاتری نزد [[بابیان]] یافت. پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] "[[میرزا یحیی]] نوری" معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین]] [[علی]] نوری [[حدود]] هجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ امّا در تمام این مدّت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف [[موقعیت]] [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. او حتّی بسیاری از [[مخالفان]] خود را مخفیانه از میان برداشت و این همه در حالی بود که [[بابی‌ها]] به [[دلیل]] توطئه بر ضد ناصرالدین شاه قاجار به [[بغداد]] تبعید شده، در آشفتگی و آوارگی به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌بردند.<ref> تنبیه النائمین، ص ۱۶ و ۱۵.</ref> [[اختلاف]] جدّی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین]] [[علی]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب  به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است. او برخلاف تذکرهای برادرش بر ادعای خود پافشاری کرد و بعضی از سران [[بابیه]] را پیرو خود گردانید. بدین‌سان [[بابیان]] دو دسته شدند؛ بیشتر آن‌ها از [[صبح ازل]] [[پیروی]] کرده، به ازلیّه معروف شدند و گروه کمتری پیرو [[حسین]] [[علی]] شده و به [[بهائی]] معروف گردیدند. [[اختلاف]] بین ازلی‌ها و بهائی‌ها [[دولت]] [[عثمانی]] را بر آن داشت که آن‌ها را به ادرنه (یکی از شهرهای ترکیّه) تبعید کند؛ ولی با بالا گرفتن [[اختلاف]] و قتل و [[کشتار]] در میان ایشان، دو برادر و پیروانشان را از هم جدا کرد؛ بهاءالله و طرفدارانش را به شهر [[عکّا]] واقع در شمال غربی [[فلسطین]] و [[صبح ازل]] و پیرونش را به جزیره قبرس فرستاد. [[صبح ازل]] که رفته رفته از پیروانش کاسته می‌شدند با همان اقلیّت [[پیروان]] تا آخر [[عمر]] در قبرس ماند و در سال ۱۳۳۰ در آنجا [[وفات]] کرد و ازلیّه پس از او رو به ضعف و انقراض نهادند؛ ولی از آن‌سو، [[بهاء الله]] به وسیله مکاتبه با [[ایران]]، [[بابیان]] دیگر را نیز پیرو خود گردانید و به دور از مزاحمت برادر، [[آیین]] [[بهائی]] را در [[عکّا]]، استوار کرد. سرانجام [[حسین]] [[علی]] نوری در سال ۱۳۰۹ ق در ۷۵ سالگی در اثر بیماری اسهال خونی در [[عکّا]] درگذشت و در همانجا به [[خاک]] سپرده شد که امروز [[قبله]] [[بهائیان]] است.<ref> ماجرای باب و بهاء، ص ۱۲۶ – ۱۴۰ با تلخیص.</ref>
:::::*'''ادّعاهای میرزا [[حسین علی نوری]]:''' باب، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یُظهرهُ [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را [[آشکار]] خواهد ساخت از او خبر داده و [[بابیان]] را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سال پس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یُظهرهٌ [[الله]]" شد و کتاب «اقدس»<ref> این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت. [[بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] باب و [[دین]] او، با دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادّعا کرد که [[خدا]] در او تجسّم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: «لا اله الّا أنا المسجون الفرید»<ref> کتاب مبین، ص ۳۹۶.</ref> یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد! او درباره [[عظمت]] و بزرگی مقامش نوشته است: این [[مقام]] (یعنی [[مقام]] [[بهاء الله]]) .... همه کارهایش صواب است که [[خطا]] در آن نباشد. روی این اصل، اگر او را شراب بنامد، به [[آسمان]]، [[زمین]] بگوید، به [[نور]] [[آتش]] گوید، [[حق]] است و درآن شکی نیست. کسی [[حق]] ندارد بر او اعتراض کند... هرکه به او اعتراض کند، از کسانی شمرده خواهد شد که به گفتار [[خدا]] اعتراض کرده باشد. او هرچه کند –از خوب و بد- سؤال نمی‌شود؛ امّا همه شما از همه کردارتان پرسیده خواهید شد... اگر کار صواب را ناصواب شمرده، [[کفر]] را [[ایمان]] بگیرد، [[حق]] با اوست... اگر به سوی راست، چپ اطلاق کند؛ اگر گوید سوی جنوب، شمال است؛ [[حق]] با اوست و نباید در گفتار و کردار او [[شک]] کرد؛ چون او و کردارش [[پسندیده]] و [[دستورات]] او [[مطاع]] است.<ref> شیخ‌گری، بابی‌گری، بهائی‌گری، ص ۱۸۹.</ref>
:::::*'''ادّعاهای میرزا [[حسین علی نوری]]:''' باب، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یُظهرهُ [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و [[بابیان]] را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سال پس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یُظهرهٌ [[الله]]" شد و کتاب «اقدس»<ref> این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت. [[بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] باب و [[دین]] او، با دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادّعا کرد که [[خدا]] در او تجسّم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: «لا اله الّا أنا المسجون الفرید»<ref> کتاب مبین، ص ۳۹۶.</ref> یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد! او درباره [[عظمت]] و بزرگی مقامش نوشته است: این [[مقام]] (یعنی [[مقام]] [[بهاء الله]]) .... همه کارهایش صواب است که [[خطا]] در آن نباشد. روی این اصل، اگر او را شراب بنامد، به [[آسمان]]، [[زمین]] بگوید، به [[نور]] [[آتش]] گوید، [[حق]] است و درآن شکی نیست. کسی [[حق]] ندارد بر او اعتراض کند... هرکه به او اعتراض کند، از کسانی شمرده خواهد شد که به گفتار [[خدا]] اعتراض کرده باشد. او هرچه کند –از خوب و بد- سؤال نمی‌شود؛ امّا همه شما از همه کردارتان پرسیده خواهید شد... اگر کار صواب را ناصواب شمرده، [[کفر]] را [[ایمان]] بگیرد، [[حق]] با اوست... اگر به سوی راست، چپ اطلاق کند؛ اگر گوید سوی جنوب، شمال است؛ [[حق]] با اوست و نباید در گفتار و کردار او [[شک]] کرد؛ چون او و کردارش [[پسندیده]] و [[دستورات]] او [[مطاع]] است.<ref> شیخ‌گری، بابی‌گری، بهائی‌گری، ص ۱۸۹.</ref>
:::::*'''[[جانشینان]] بهاء:''' طبق منابع [[بهائی]]،<ref> کتاب عَهْدِی، مجموعه الواح بهاءالله، ص ۳۹۹.</ref> [[حسین]] [[علی]] نوری پیش از [[مرگ]] به [[جانشینی]] [[فرزند]] بزرگ‌ترش [[عباس]] افندی وصیّت کرد و [[فرزند]] دیگرش [[محمد]] [[علی]] افندی را به عنوان [[جانشین]] [[عباس]] افندی قرار داد؛ ولی بلافاصله پس از [[مرگ]] بهاء، بین دو برادر [[اختلاف]] شد<ref> ر.ک: مکاتیب، ج ۱، ص ۴۴۲ و ۴۴۳.</ref> و این [[اختلاف]] به جمعیت [[بهائی]] هم کشیده شد. سرانجام [[عباس]] افندی بر برادر کوچک‌تر [[غلبه]] کرد و رسماً رئیس [[بهائیان]] شد. [[عباس]] افندی معروف به [[عبدالبهاء]] در سال ۱۲۶۰ ق در [[تهران]] به [[دنیا]] آمد و از سن نه سالگی در تبعیدهای بهاءالله همراه او بود و تجربه‌های لازم را از پدر آموخت. [[عبدالبهاء]] در سال ۱۳۲۸ ق به مدت سه سال در اروپا و آمریکا رفت که این سفرها بر نگرش و [[عقاید]] او تأثیر زیادی داشت و سبب شد تا او [[مکتب]] بهاء را با آنچه در غرب تحت عناوین روشنفکری و مدرنیسم اومانیسم رایج بود، تطبیق دهد. او تعالیمی را به عنوان [[تعالیم]] اصلی بهاء مطرح کرد که به [[تعالیم]] [[دوازده‌گانه]] معروف است.<ref> جامعه بهائی عشق آباد، ص ۱۸۵.</ref> پس از [[عباس]] افندی، "[[شوقی افندی]]" معروف به شوقی ربّانی [[ریاست]] [[بهائیان]] را به عهده گرفت. او نوه دختری [[عبدالبهاء]] و ملقب به "ولیّ أمر" بود که مدتی در دانشگاه آکسفورد [[انگلستان]] تحصیل می‌کرد؛ ولی در پی [[مرگ]] [[عبدالبهاء]]، تحصیل او ناتمام ماند.<ref> کشف الحیل، ص ۲۱۲.</ref> او با شعار [[برابری]] [[زن]] و مرد، [[دستور]] برداشتن [[حجاب]] را صادر کرد و به [[بهائیان]] [[دستور]] داد تا بی‌حجابی را قبل از هر جای دیگر در [[ایران]] ترویج کنند. با توجّه به اینکه او به [[رذائل اخلاقی]] آلوده بود،<ref> خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۶۱.</ref> [[انتخاب]] او به [[رهبری]] [[بهائیان]] موجب [[اختلاف]] و انشعاب‌های تازه‌ای در [[بهائیت]] شد.<ref> انشعاب در بهائیت، ص ۱۵۵.</ref> طبق [[وصیت]] [[عبدالبهاء]] باید [[رهبری]] [[بهائیت]] در [[خاندان]] [[شوقی افندی]] به صورت موروثی باقی می‌ماند؛ اما بر خلاف پیش‌بینی [[بهاء الله]] و [[عبدالبهاء]] [[شوقی افندی]] [[صاحب]] [[فرزند]] نشد و به همین سبب برای اداره جامعۀ [[بهائی]]، تشکیلاتی به نام "[[بیت العدل]]" را ایجاد کرد؛ ولی پس از [[مرگ]] شوقی به سال ۱۳۷۷ ق بار دیگر [[اختلاف]] در [[رهبری]] بالا گرفت و با اینکه شوقی، "چارلز میسن ریمی" -فرزند یکی از [[روحانیون]] ارتدوکس- را به [[جانشینی]] خود [[برگزیده]] بود، همسر کانادایی شوقی "روحیه ماکسول" به میدان آمد و سبب انشعاب در [[بهائیت]] شد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و در شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۲، ص ۱۸۸ - ۱۹۸.</ref>.
:::::*'''[[جانشینان]] بهاء:''' طبق منابع [[بهائی]]،<ref> کتاب عَهْدِی، مجموعه الواح بهاءالله، ص ۳۹۹.</ref> [[حسین]] [[علی]] نوری پیش از [[مرگ]] به [[جانشینی]] [[فرزند]] بزرگ‌ترش [[عباس]] افندی وصیّت کرد و [[فرزند]] دیگرش [[محمد]] [[علی]] افندی را به عنوان [[جانشین]] [[عباس]] افندی قرار داد؛ ولی بلافاصله پس از [[مرگ]] بهاء، بین دو برادر [[اختلاف]] شد<ref> ر.ک: مکاتیب، ج ۱، ص ۴۴۲ و ۴۴۳.</ref> و این [[اختلاف]] به جمعیت [[بهائی]] هم کشیده شد. سرانجام [[عباس]] افندی بر برادر کوچک‌تر [[غلبه]] کرد و رسماً رئیس [[بهائیان]] شد. [[عباس]] افندی معروف به [[عبدالبهاء]] در سال ۱۲۶۰ ق در [[تهران]] به [[دنیا]] آمد و از سن نه سالگی در تبعیدهای بهاءالله همراه او بود و تجربه‌های لازم را از پدر آموخت. [[عبدالبهاء]] در سال ۱۳۲۸ ق به مدت سه سال در اروپا و آمریکا رفت که این سفرها بر نگرش و [[عقاید]] او تأثیر زیادی داشت و سبب شد تا او [[مکتب]] بهاء را با آنچه در غرب تحت عناوین روشنفکری و مدرنیسم اومانیسم رایج بود، تطبیق دهد. او تعالیمی را به عنوان [[تعالیم]] اصلی بهاء مطرح کرد که به [[تعالیم]] [[دوازده‌گانه]] معروف است.<ref> جامعه بهائی عشق آباد، ص ۱۸۵.</ref> پس از [[عباس]] افندی، "[[شوقی افندی]]" معروف به شوقی ربّانی [[ریاست]] [[بهائیان]] را به عهده گرفت. او نوه دختری [[عبدالبهاء]] و ملقب به "ولیّ أمر" بود که مدتی در دانشگاه آکسفورد [[انگلستان]] تحصیل می‌کرد؛ ولی در پی [[مرگ]] [[عبدالبهاء]]، تحصیل او ناتمام ماند.<ref> کشف الحیل، ص ۲۱۲.</ref> او با شعار [[برابری]] [[زن]] و مرد، [[دستور]] برداشتن [[حجاب]] را صادر کرد و به [[بهائیان]] [[دستور]] داد تا بی‌حجابی را قبل از هر جای دیگر در [[ایران]] ترویج کنند. با توجّه به اینکه او به [[رذائل اخلاقی]] آلوده بود،<ref> خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی‌گری و بهائی‌گری، ص ۶۱.</ref> [[انتخاب]] او به [[رهبری]] [[بهائیان]] موجب [[اختلاف]] و انشعاب‌های تازه‌ای در [[بهائیت]] شد.<ref> انشعاب در بهائیت، ص ۱۵۵.</ref> طبق [[وصیت]] [[عبدالبهاء]] باید [[رهبری]] [[بهائیت]] در [[خاندان]] [[شوقی افندی]] به صورت موروثی باقی می‌ماند؛ اما بر خلاف پیش‌بینی [[بهاء الله]] و [[عبدالبهاء]] [[شوقی افندی]] [[صاحب]] [[فرزند]] نشد و به همین سبب برای اداره جامعۀ [[بهائی]]، تشکیلاتی به نام "[[بیت العدل]]" را ایجاد کرد؛ ولی پس از [[مرگ]] شوقی به سال ۱۳۷۷ ق بار دیگر [[اختلاف]] در [[رهبری]] بالا گرفت و با اینکه شوقی، "چارلز میسن ریمی" -فرزند یکی از [[روحانیون]] ارتدوکس- را به [[جانشینی]] خود [[برگزیده]] بود، همسر کانادایی شوقی "روحیه ماکسول" به میدان آمد و سبب انشعاب در [[بهائیت]] شد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و در شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۲، ص ۱۸۸ - ۱۹۸.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش