جز
جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله'
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله') |
|||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
#'''اصل غدر و [[خیانت]]:'''[[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] [[سیاستمداران]] [[جهان]] از اصل غدر و [[خیانت]] برای مقصد و مقصود خودشان استفاده میکنند. بعضی تمام سیاستشان براساس غدر و [[خیانت]] است و بعضى لااقل در جایی از آن استفاده میکنند. میگویند در [[سیاست]]، [[اخلاق]] معنا ندارد، باید آن را رها کرد. [[مرد]] [[سیاسی]] [[پیمان]] میبندد، اما تا وقتی به این [[پیمان]] [[وفادار]] است که منافعش اقتضا بکند. [[پیامبر]] و [[امام علی|علی]]{{ع}} از اصل غدر و [[خیانت]] در روش [[پیروی]] نمیکنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانیاند؛ پاسدار [[صداقت]]، پاسدار [[امانت]]، پاسدار [[وفا]]، پاسدار [[درستی]]. [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ}}<ref>تا با شما بر سر عهد پایدارند، با آنان پایدار باشید؛ سوره توبه، آیه:۷.</ref> درباره [[مشرکان]] و [[بتپرستان]] است که با [[پیامبر]] [[پیمان]] بسته بودند؛ مادامی که آنها به [[عهد]] خودشان [[وفادار]] هستند، شما هم [[وفادار]] باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید. | #'''اصل غدر و [[خیانت]]:'''[[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] [[سیاستمداران]] [[جهان]] از اصل غدر و [[خیانت]] برای مقصد و مقصود خودشان استفاده میکنند. بعضی تمام سیاستشان براساس غدر و [[خیانت]] است و بعضى لااقل در جایی از آن استفاده میکنند. میگویند در [[سیاست]]، [[اخلاق]] معنا ندارد، باید آن را رها کرد. [[مرد]] [[سیاسی]] [[پیمان]] میبندد، اما تا وقتی به این [[پیمان]] [[وفادار]] است که منافعش اقتضا بکند. [[پیامبر]] و [[امام علی|علی]]{{ع}} از اصل غدر و [[خیانت]] در روش [[پیروی]] نمیکنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانیاند؛ پاسدار [[صداقت]]، پاسدار [[امانت]]، پاسدار [[وفا]]، پاسدار [[درستی]]. [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ}}<ref>تا با شما بر سر عهد پایدارند، با آنان پایدار باشید؛ سوره توبه، آیه:۷.</ref> درباره [[مشرکان]] و [[بتپرستان]] است که با [[پیامبر]] [[پیمان]] بسته بودند؛ مادامی که آنها به [[عهد]] خودشان [[وفادار]] هستند، شما هم [[وفادار]] باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید. | ||
#'''اصل [[تجاوز]]:''' [[تجاوز]] یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. [[قرآن]] [[تجاوز]] را ملغا میداند، حتی با [[دشمن]]: و در [[راه خدا]] با آنان که به [[جنگ]] و [[دشمنی]] شما برخیزند [[جهاد]] کنید، لکن از حد [[تجاوز]] نکنید<ref>{{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ}}و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref> [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} همیشه در [[جنگها]] توصیه میکردند وقتی [[دشمن]] افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در [[جنگ]] شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، [[آب]] را بر آنها نبندید. درباره [[کفار]] [[قریش]] [[قرآن]] چه دستوری میدهد؟ نه تنها [[مشرک]] و [[بتپرست]] و [[دشمن]] بودند، بلکه حدود بیست سال با [[پیامبر]]{{صل}} جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره [[فتح مکه]] میرسد. [[سوره مائده]] آخرین سورهای است که بر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نازل شده. بقایایی از [[دشمن]] باقی مانده، ولی دیگر [[قدرت]] دست [[مسلمین]] است. در این [[سوره]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید «1» و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است؛ سوره مائده، آیه:۸.</ref> خلاصه مضمون این است: ای اهل [[ایمان]]، ما میدانیم دلهای شما از اینها پر از [[عقده]] و [[ناراحتی]] است، از اینها [[ناراحتی]] و [[رنج]] بسیار دیدید، ولی مبادا آن [[ناراحتیها]] سبب بشود که حتی درباره این [[دشمنان]] از حد [[عدالت]] خارج شوید. از حد [[تجاوز]] کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی [[میزان]] و حد دارد، از آن حد نباید [[تجاوز]] کرد. حد [[تجاوز]] در [[جنگ]] چیست؟ میپرسم با [[دشمن]] برای چه میجنگی؟ میگویی من با [[دشمن]] میجنگم تا خاری را از سر راه [[بشریت]] بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه میخواهی برداری؟ این، معنای حد است. | #'''اصل [[تجاوز]]:''' [[تجاوز]] یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. [[قرآن]] [[تجاوز]] را ملغا میداند، حتی با [[دشمن]]: و در [[راه خدا]] با آنان که به [[جنگ]] و [[دشمنی]] شما برخیزند [[جهاد]] کنید، لکن از حد [[تجاوز]] نکنید<ref>{{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ}}و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref> [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} همیشه در [[جنگها]] توصیه میکردند وقتی [[دشمن]] افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در [[جنگ]] شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، [[آب]] را بر آنها نبندید. درباره [[کفار]] [[قریش]] [[قرآن]] چه دستوری میدهد؟ نه تنها [[مشرک]] و [[بتپرست]] و [[دشمن]] بودند، بلکه حدود بیست سال با [[پیامبر]]{{صل}} جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره [[فتح مکه]] میرسد. [[سوره مائده]] آخرین سورهای است که بر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نازل شده. بقایایی از [[دشمن]] باقی مانده، ولی دیگر [[قدرت]] دست [[مسلمین]] است. در این [[سوره]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید «1» و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است؛ سوره مائده، آیه:۸.</ref> خلاصه مضمون این است: ای اهل [[ایمان]]، ما میدانیم دلهای شما از اینها پر از [[عقده]] و [[ناراحتی]] است، از اینها [[ناراحتی]] و [[رنج]] بسیار دیدید، ولی مبادا آن [[ناراحتیها]] سبب بشود که حتی درباره این [[دشمنان]] از حد [[عدالت]] خارج شوید. از حد [[تجاوز]] کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی [[میزان]] و حد دارد، از آن حد نباید [[تجاوز]] کرد. حد [[تجاوز]] در [[جنگ]] چیست؟ میپرسم با [[دشمن]] برای چه میجنگی؟ میگویی من با [[دشمن]] میجنگم تا خاری را از سر راه [[بشریت]] بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه میخواهی برداری؟ این، معنای حد است. | ||
#'''اصل [[انظلام]] و استرحام:''' اصل [[انظلام]] و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} یا اوصیای [[پیامبر]]{{عم}} از این اصل [[پیروی]] نکردند. آیا [[پیامبر]] در جایی که چون [[دشمن]] را [[قوی]] میدیدند به یکی از این دو | #'''اصل [[انظلام]] و استرحام:''' اصل [[انظلام]] و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} یا اوصیای [[پیامبر]]{{عم}} از این اصل [[پیروی]] نکردند. آیا [[پیامبر]] در جایی که چون [[دشمن]] را [[قوی]] میدیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زدهاند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و [[زاری]] کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. [[انظلام]] چطور؟ یعنی تن به [[ظلم]] دادن. این هم هرگز. [[پیامبر اکرم]] و همچنین اوصیای بزرگوار او و بلکه همچنین تربیتشدگان [[مکتب]] او، هرگز از این اصول استفاده نکردهاند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۷۸-۸۱ </ref> | ||
===اصول حتمی=== | ===اصول حتمی=== | ||
* یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کردهاند، هر چند بهطور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح میشود. | * یک سلسله اصول است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کردهاند، هر چند بهطور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح میشود. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
#'''اصل [[سادگی]] در [[زندگی]] و دوری از [[ارعاب]]:''' یکی از جملههایی که تقریباً همه گفتهاند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[زندگی]]، روش [[سادگی]] را [[انتخاب]] کرده بود. در همه چیز، در [[خوراک]]، [[پوشاک]]، مسکن، و در [[معاشرت]] و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل [[سادگی]] و سبک بودن مؤونه استفاده میکرد. [[امام علی|علی]]{{ع}} میگوید: [[پیامبران]] در زی [[قناعت]] و [[سادگی]] بودند و این [[سیاست]] الهیشان بود. آنها [[دلها]] را پر میکردند ولی نه با جلال و دبدبههای ظاهری، بلکه با جلال [[معنوی]] که با سادگیها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} اگر در مسیری قرار میگرفت، چنانچه عدهای پشت سرش حرکت میکردند، اجازه نمیداد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، میگفت: [[برادر]]، یکی از این [[کارها]] را باید [[انتخاب]] بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت میآیم، یا من میروم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار میشویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که مینشست میگفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} تا زنده بود از این اصل [[تجاوز]] نکرد؛ بهخصوص از یک نظر این را برای یک [[رهبر]] ضروری و لازم میدانست. از اصول روشهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل [[سادگی]] بود و تا آخر [[عمر]] این اصل را رعایت کرد. نوشتهاند روزی [[عمر بن خطاب]] به [[دیدار]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} رفت. خود میگوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت میکند. داخل که شدم، دیدم [[حضرت]] کمی از جا حرکت کردند، [[خشونت]] این فرش روی [[بدن]] مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این [[جور]] باشد؟ چرا کسریها و قیصرها [[غرق]] در تنعم باشند و تو که [[پیامبر خدا]] هستی چنین وضعی داشته باشی؟ [[حضرت]] مثل اینکه ناراحت میشود، از جا بلند میشود و میفرماید: چه میگویی تو؟ این مهملات چیست که میبافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، [[خیال]] کردهای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و [[خیال]] کردهای آن [[نعمت]] است برای آنها؟ به [[خدا]] قسم که تمام آنها نصیب [[مسلمین]] میشود، ولی اینها برای کسی [[افتخار]] نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | #'''اصل [[سادگی]] در [[زندگی]] و دوری از [[ارعاب]]:''' یکی از جملههایی که تقریباً همه گفتهاند این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[زندگی]]، روش [[سادگی]] را [[انتخاب]] کرده بود. در همه چیز، در [[خوراک]]، [[پوشاک]]، مسکن، و در [[معاشرت]] و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل [[سادگی]] و سبک بودن مؤونه استفاده میکرد. [[امام علی|علی]]{{ع}} میگوید: [[پیامبران]] در زی [[قناعت]] و [[سادگی]] بودند و این [[سیاست]] الهیشان بود. آنها [[دلها]] را پر میکردند ولی نه با جلال و دبدبههای ظاهری، بلکه با جلال [[معنوی]] که با سادگیها توأم بود. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} اگر در مسیری قرار میگرفت، چنانچه عدهای پشت سرش حرکت میکردند، اجازه نمیداد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، میگفت: [[برادر]]، یکی از این [[کارها]] را باید [[انتخاب]] بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت میآیم، یا من میروم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار میشویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که مینشست میگفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} تا زنده بود از این اصل [[تجاوز]] نکرد؛ بهخصوص از یک نظر این را برای یک [[رهبر]] ضروری و لازم میدانست. از اصول روشهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل [[سادگی]] بود و تا آخر [[عمر]] این اصل را رعایت کرد. نوشتهاند روزی [[عمر بن خطاب]] به [[دیدار]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} رفت. خود میگوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضور به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم [[پیامبر]]{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت میکند. داخل که شدم، دیدم [[حضرت]] کمی از جا حرکت کردند، [[خشونت]] این فرش روی [[بدن]] مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]، چرا باید این [[جور]] باشد؟ چرا کسریها و قیصرها [[غرق]] در تنعم باشند و تو که [[پیامبر خدا]] هستی چنین وضعی داشته باشی؟ [[حضرت]] مثل اینکه ناراحت میشود، از جا بلند میشود و میفرماید: چه میگویی تو؟ این مهملات چیست که میبافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، [[خیال]] کردهای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و [[خیال]] کردهای آن [[نعمت]] است برای آنها؟ به [[خدا]] قسم که تمام آنها نصیب [[مسلمین]] میشود، ولی اینها برای کسی [[افتخار]] نیست.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||
==کیفیت استخدام | ==کیفیت استخدام وسیله== | ||
*[[انبیا]] هرگز برای [[حق]]، از [[باطل]] استفاده نکردند. عدهای از [[قبیله]] ثقیف [[خدمت]] [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، ما میخواهیم [[مسلمان]] شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر [[بتها]] را [[پرستش]] کنیم؛ دوم اینکه [[نماز]] خیلی بر ما سخت و ناگوار است، [[قبیله]] ما [[نماز]] نخواند؛ سوم اینکه [[بت]] بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان [[بت]] را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را میفرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی [[پیامبر]]{{صل}} هرگز چنین [[فکر]] نکرد که قبیلهای که [[چهل]] سال [[بت]] را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم [[پرستش]] بکند، بعد بیاید [[مسلمان]] بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر [[بتپرستی]]. آیا از [[جهالت]] و [[خواب]] [[مردم]]، برای [[حق]] میشود استفاده کرد یا نه؟ [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار میبرد، در جهت [[بیداری]] و [[آگاهی]] [[مردم]] بود.[[اخلاق]] را در جایی به کار میبرد که سبب [[آگاهی]] و [[بیداری]] میشد. [[شمشیر]] را در جایی به کار میبرد که [[دل]] کوری را [[بینا]] میکرد، گوش کری را شنوا میکرد، [[چشم]] کوری را باز میکرد، [[زبان]] گنگی را گویا میساخت.<ref>همان، صص ۹۶-۱۱۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | *[[انبیا]] هرگز برای [[حق]]، از [[باطل]] استفاده نکردند. عدهای از [[قبیله]] ثقیف [[خدمت]] [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، ما میخواهیم [[مسلمان]] شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر [[بتها]] را [[پرستش]] کنیم؛ دوم اینکه [[نماز]] خیلی بر ما سخت و ناگوار است، [[قبیله]] ما [[نماز]] نخواند؛ سوم اینکه [[بت]] بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان [[بت]] را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را میفرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی [[پیامبر]]{{صل}} هرگز چنین [[فکر]] نکرد که قبیلهای که [[چهل]] سال [[بت]] را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم [[پرستش]] بکند، بعد بیاید [[مسلمان]] بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر [[بتپرستی]]. آیا از [[جهالت]] و [[خواب]] [[مردم]]، برای [[حق]] میشود استفاده کرد یا نه؟ [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار میبرد، در جهت [[بیداری]] و [[آگاهی]] [[مردم]] بود.[[اخلاق]] را در جایی به کار میبرد که سبب [[آگاهی]] و [[بیداری]] میشد. [[شمشیر]] را در جایی به کار میبرد که [[دل]] کوری را [[بینا]] میکرد، گوش کری را شنوا میکرد، [[چشم]] کوری را باز میکرد، [[زبان]] گنگی را گویا میساخت.<ref>همان، صص ۹۶-۱۱۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref> | ||