عبدالله بن مسعود: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲٬۱۳۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ مارس ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:


==عبدالله بن مسعود و [[جنگ بدر]]==
==عبدالله بن مسعود و [[جنگ بدر]]==
از آنجایی که مردی بسیار کوتاه قد بود، هرگاه در میان جمعیتی نشسته، می‌ایستاد از آنها بلندتر نبود، روی همین جهت در جنگ بدر [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} عرضه داشت: من [[قدرت]] [[جنگیدن]] ندارم، ممکن است [[دستوری]] بفرمایید که در [[ثواب]] [[جنگ]] جویان [[شریک]] باشم؟ پیامبر{{صل}} فرمود: "برو در میان کشتگان اگر کسی را زنده یافتی سر او را ببر و نزد من بیاور". عبدالله می‌گوید: [[ابوجهل]] را دیدم که هنوز رمقی دارد، روی سینه‌اش نشستم و گفتم: [[خدا]] را [[سپاس]] گزارم که تو را [[خوار]] ساخت. ابوجهل [[چشم]] گشود و گفت: "خدا ابن ام‌عبد  را خوار می‌سازد". سپس گفت: "وای بر تو! [[پیروزی]] با کیست؟" گفتم: با خدا و پیامبرش؛ به همین [[دلیل]] من تو را می‌کشم. پس پا روی گردنش نهادم، گفت: "ای چوپان کوچولو قدم بر جای بلندی نهادی، ولی آن [[قدر]] بدان که هیچ دردی بر من سخت‌تر از این نیست که تو مرا بکشی؛ چرا یکی از [[فرزندان عبدالمطلب]] یا احلاف، [[مسئول]] [[قتل]] من نشدند؟" سرش را بریدم و خدمت پیامبر{{صل}} بردم و گفتم: یا [[رسول الله]] مژده که این سر [[ابو جهل]] است<ref> السیرة النبویة، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۳۵؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۹۹۰.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۶، ص۱۶۵-۱۶۶.</ref>


==عبدالله بن مسعود و [[قرآن]]==
==عبدالله بن مسعود و [[قرآن]]==
[[عبدالله بن مسعود]] از کاتبان [[رسول خدا]]{{صل}} و [[وحی]] بوده است. از خود او [[نقل]] شده است که گفته: هیچ سوره‌ای نازل نشده مگر آنکه می‌دانم برای چه نازل شده است و اگر بدانم که کسی به [[کتاب خدا]] از من داناترست با شتر یا هر چهارپایی که بشود به سوی او می‌شتابم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref>. او در قرائت و [[نقل]] خود دو [[سوره فلق]] و ناس را جزو [[قرآن]] نمی‌دانست و به همین جهت این دو [[سوره]] در قرآن [[ابن مسعود]] نیامده است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: "اگر ابن مسعود قرآن را مثل ما نخوانده، [[گمراه]] است". [[ربیعه]]، [[راوی حدیث]] می‌گوید به [[امام]]{{ع}} گفتم: گمراه است؟! امام{{ع}} فرمود: "آری گمراه است؟" سپس فرمود: "ما قرآن را مطابق خواندن [[ابی بن کعب]] می‌خوانیم<ref>الایضاح، فضل بن شاذان، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۶، ص۱۶۶.</ref>


==عبدالله بن مسعود و [[عثمان]]==
==عبدالله بن مسعود و [[عثمان]]==
[[عبدالله بن مسعود]] مردی طالب [[حق]] و [[حقیقت]] بود و همواره با [[بیدادگری]] [[مبارزه]] می‌‌کرد، لذا در [[زمان]] [[خلیفه سوم]]، عثمان، از کسانی بود که به کارهای [[خلیفه]] [[اعتراض]] کرد و به همین سبب خلیفه در دو یا سه سال آخر [[عمر]] حقوقش را نداد و او را از [[کوفه]] به مدینه ‌طلبید. [[مردم کوفه]] به او گفتند: اگر از خلیفه می‌ترسی در کوفه بمان، ما از تو [[حمایت]] می‌کنیم و نمی‌گذاریم به تو آسیبی برسد؛ [[عبدالله]] گفت: [[رفتار]] عثمان [[فتنه‌ها]] و آشوب‌هایی را در پیش دارد و من نمی‌خواهم اول کسی باشم که به [[آتش فتنه]] دامن می‌زند".
هنگامی که او به [[مدینه]] و [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} وارد شد، عثمان بالای [[منبر]] مشغول [[سخنرانی]] بود. پس گفت: "الان [[جنبنده]] [[زشتی]] به نزد شما آمد، آنکه طعام خود را بالا آورده، آن را [[آلوده]] می‌سازد". ابن مسعود گفت: "من چنین نیستم، بلکه آن کسی هستم که در [[بدر]] و [[بیعت رضوان]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را [[یاری]] کردم". [[عایشه]] صدا زد: عثمان! درباره [[یار]] [[پیامبر]]{{صل}} چنین می‌گویی!" عثمان از عایشه خواست تا ساکت باشد و سپس به [[عبدالله بن زمعه]] با یحموم، [[غلام]] خود [[دستور]] داد تا او را به [[زور]] از [[مسجد]] بیرون کند. [[ابن زمعه]] پاهای [[عبدالله]] را به گردنش پیچید و او را از مسجد خارج کرد و در جلو در مسجد چنان او را بر [[زمین]] کوفت که یکی از دنده‌های پهلویش [[شکست]]. عبدالله گفت: "پسر زمعۀ [[کافر]] به امر [[عثمان]] مرا کشت".
[[علی]]{{ع}} به عثمان گفت: "چرا با [[یار]] [[پیامبر]]{{صل}} چنین می‌کنی؟" عثمان پاسخ داد: "[[زبید بن صلت]] را به [[کوفه]] فرستادم؛ [[ابن مسعود]] به وی گفته که ریختن [[خون عثمان]] [[حلال]] است!" [[امام]]{{ع}} فرمود: "گفته زبید درست نیست زیرا به گفته او اطمینانی نیست، سپس امام{{ع}} عبدالله را به خانه‌اش برد و به درمان او پرداخت تا اینکه خوب شد. عبدالله از آن پس در [[مدینه]] می‌زیست و اجازه [[خروج]] از مدینه را نداشت. حتی وقتی خواست که برای [[جنگ]] با [[رومیان]] به [[شام]] برود، [[مروان]] به عثمان گفت: "او کوفه را بر تو شورانیده اکنون می‌خواهی شام را به هم زند؟!"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۳؛ الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۴.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۶، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>


==عبدالله بن مسعود و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}==
==عبدالله بن مسعود و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}==
در اینکه ابن مسعود از [[یاران]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بوده یا نه، [[اختلاف]] است؛ از [[سید مرتضی]] [[نقل]] شده: در میان [[امت]] دربارۀ [[فضل]] و [[ایمان]] و [[پاکی]] ابن مسعود اختلافی نیست چون پیامبر{{صل}} از او تعریف کرده است و در آخر [[زندگی]] هم با حالت پسندیده‌ای از [[دنیا]] رفت<ref>الشافی، شریف مرتضی، ج۴، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۶، ص۱۶۷.</ref>


==سرانجام عبدالله بن مسعود==
==سرانجام عبدالله بن مسعود==
در اوقاتی که ابن مسعود مریض بود و در بستر [[بیماری]] افتاده بود، به عثمان خبر دادند که معلوم نیست از این بیماری برخیزد. عثمان از وی [[عیادت]] کرد تا شاید در دم آخر زندگی‌اش از او [[راضی]] شود و از ستم‌هایی که بر او کرده، بگذرد.
عثمان: "از چه [[ناراحتی]]؟"
عبدالله: "از گناهانم".
عثمان: "خواهان چه هستی؟"
ابن مسعود: "خواهان [[رحمت]] پروردگارم".
عثمان: "مایلی طبیبی برایت بیاورم؟"
ابن مسعود: "خیر، طبیب مرا مریض کرده است".
عثمان: "می‌خواهی [[فرمان]] دهم [[حقوق]] عقب افتاده‌ات را بپردازند؟"
ابن مسعود: "در وقتی که محتاج آن بودم دریغ داشتی! اکنون به آن احتیاج ندارم".
[[عثمان]]: "برای [[فرزندان]] خود نگهدار".
[[ابن مسعود]]: "روزی ایشان با خداست. آیا بر دخترانم از [[فقر]] می‌ترسی، و حال آنکه ایشان را سفارش کرده‌ام هر شب [[سوره]] {{متن قرآن|إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ}}<ref>«آن هنگام که (هنگامه) رستخیز روی دهد» سوره واقعه، آیه ۱.</ref> بخوانند. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: " هر که [[سوره واقعه]] را هر شب بخواند هرگز [[فقیر]] نخواهد شد. "
عثمان: "برای من [[طلب آمرزش]] کن و مرا [[حلال]] نما".
ابن مسعود: "از [[خدا]] می‌خواهم تا [[حق]] مرا از تو بازستاند".
عثمان که از مذاکرات خود نتیجه‌ای نگرفت با [[ناراحتی]] بازگشت.
و چون [[مرگ]] [[عبدالله]] نزدیک شد به کسانی که در بالینش نشسته بودند گفت: "چه کسی [[وصیت]] مرا می‌پذیرد؟" چون حضار مقصودش را فهمیده بودند [[سکوت]] کردند، [[عمار یاسر]] اظهار داشت: "من حاضرم به وصیت‌های شما عمل کنم". ابن مسعود گفت: "آنکه عثمان بر من [[نماز]] نخواند. [[عمار]] پذیرفت. از این رو عمار بر عبدالله نماز گزارد و شب هنگام او را [[دفن]] کردند و [[خلیفه]] را از مرگش باخبر نساختند.
عثمان که باخبر شد ناراحت گردید، و گفت: "چه کسی بدون اطلاع من او را دفن کرده است؟" گفتند: عمار یاسر. عثمان عمار را [[توبیخ]] کرد؛ او پاسخ داد: "وصیت عبدالله این بود که تو را خبر نکنیم و ما هم بر حسب وصیتش [[رفتار]] کردیم"<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۷۷ (با اندکی تصرف)؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۱۸۹.</ref>.
سرانجام ابن مسعود در [[سال ۳۲ هجری]] و در ۶۵ سالگی از [[دنیا]] رفت و عمار یا [[زبیر]] بر او نماز گزارد و در [[بقیع]] دفن شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۹۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۶، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش