|
|
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
|
| |
|
| ==ابوذر غفاری==
| |
|
| |
| "جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگترین صحابی پیامبر (ص) و جزء اولین مسلمانان بود. او پیش از اسلام موحد بوده و پس از جنگ خندق به مدینه هجرت کرد و پس از رحلت پیامبر (ص) نیز از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود. اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد.
| |
|
| |
| ==نسب==
| |
| "جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگترین صحابی پیامبر (ص) و از مهمترین حامیان علی (ع)<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱.</ref> و جزء اولین مسلمانان بود<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref>. و در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، رسول خدا (ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref> و نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنیغفار<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.</ref> بوده است.
| |
|
| |
| در برخی روایات آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزیهایی که قبیلۀ "غفاری" در ماه حرام داشتهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref> جدا و در نزدیکیهای مکه ساکن شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. <ref>ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۰ ـ ۷۱.</ref>
| |
|
| |
| ==اسلام آوردن ابوذر==
| |
| ===ابوذر قبل ازاسلام===
| |
| پیش از اسلام و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر اکرم (ص) یکتاپرست و موحد بوده است. واحدی در اسباب نزول قرآن و ابن ابی حاتم در تفسیر خود در ذیل آیۀ «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ»<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سورۀ زمر، آیۀ ۱۷.</ref>، گفته که این آیۀ شریفه در شأن سه نفر که در زمان جاهلیت یکتاپرست شدند و "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارتاند از: زید بن عمر، ابوذر غفاری و سلمان فارسی<ref>ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۳۸۳.</ref>.
| |
|
| |
| ===ابوذر بعد از اسلام===
| |
| هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: “سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل میشود و از آسمان به او اطلاع میرسد برای من خبر بیاور”. برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر(ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت. او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: “وی را دیدم که به نیکی امر میکند و از زشتیها باز میدارد و به اخلاق پسندیده دستور میدهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد”. ابوذر گفت: “آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه میخواستم نیاوردی”. پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام(ص) را جستجو میکرد ولی نمیتوانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشهای از مسجد خوابید. علی(ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شبهنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی(ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همینگونه گذشت. در شب سوم علی(ع) فرمود: «نمیگویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد میکنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی(ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر میروم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری مینشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانهای که داخل شدم تو هم وارد شو». بامدادان علی(ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا این که وارد خانه پیامبر(ص) شدند. ابوذر بر پیامبر(ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم(ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت و مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر(ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد میکشم و به آواز بلند اسلام را اظهار میکنم». ابوذر از همان جا به مسجد آمد و در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد<ref>مطهری مرتضی، داستان راستان، ج2، مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸؛ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82.</ref> و به مردم گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از طایفۀ غفار است و ایشان در سفر شام بر سر راه شما هستند»، روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره عباس او را از کشته شدن نجات داد، و او پس از این ماجرا به محل زندگی خود برگشت<ref>عاملی، امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.</ref>.<ref>{{ر.ک: موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابۀ پیامبر اعظم، ج۲، ص ۱۶.}}</ref> و نیمی از قبیلۀ خود را مسلمان کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.</ref>.<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 665.}}</ref>
| |
|
| |
| ==هجرت ابوذر به مدینه==
| |
| ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیلۀ خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ طبری، محمد بن جریر ، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref> . او تا زمان رحلت رسول خدا (ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات <ref>غزوه به جنگهایی گفته میشود که حضرت محمد(ص) شخصاً در آن حضور داشته است، مانند بَدر، اُحد، تبوک، خندق، حُنین و...</ref> و سریهها<ref> به دستهای از سپاهیان که از سوی حضرت محمد(ص) به عنوان هجوم بر دشمن، یا دفع تجاوز یا کسب اطلاعات نظامی اعزام میشدند و پیامبر شخصاً در آن عملیات شرکت نداشت، "سریّه" گفته میشد.</ref> شرکت میکرد در یکی از جنگها (جنگ تبوک) شتر ابوذر کُند حرکت میکرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنهاش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر (ص) خبر دادند مردی به سوی ما میآید. پیامبر (ص) فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: «بله ای رسول خدا، او ابوذر است». پیغمبر اکرم (ص) سخن تاریخی خویش را دربارۀ او بیان کرد: «خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه میرود و در تنهایی میمیرد و تنها محشور خواهد شد» <ref>«يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُحْشَرُ وَحْدَهُ»؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص ۷۲ ـ ۷۳.</ref>
| |
|
| |
| ==حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر (ص)==
| |
| ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیدۀ راستین خود در مواجهه با دشواریها و در مقابله با تبعیضها ایستاد او به همۀ دستورها و وصایای رسول خدا (ص) عمل کرد او در بیشترین جنگهای عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام (ص) علیه کفّار و مشرکین شمشیر زد<ref>ر.ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲.</ref> . ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده «ابوذر هنگام وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر گفت: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمیشد»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.</ref>.
| |
|
| |
| او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم میداشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) مینهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند مگر اینکه علم آنرا از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید»<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref> .<ref>ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص ۷۳ ـ ۷۴.</ref>
| |
|
| |
| ==دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین (ع)==
| |
| '''ابن ابی الحدید''' از ابو رافع صحابی پیامبر(ص) نقل میکند: من برای عیادت ابوذر به ربذه رفتم، چون میخواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب (ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا(ص) و شنیدم که به او میفرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آوردهای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازماندۀ منی که دین مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد»<ref>«أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّيقُ اَلْأَكْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي، وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِي»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.</ref> .
| |
|
| |
| ابوذر در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همۀ مسلمانان میدانسته و از هر نظر او را بر دیگران برتری میداد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref> و در هر فرصتی که پیش میآمد مردم را به برتری ایشان سفارش مینمود تا حجت بر همگان تمام شود ایشان در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد<ref>ر.ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵.</ref> .
| |
|
| |
| ==ابوذر در شام==
| |
| پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمان حکومت عثمان در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.</ref> . بخششهای زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.</ref> . او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد میکرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، میپذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه میگفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساختهای، خیانت کردهای و اگر از مال خود ساختهای، اسراف کردهای»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۳؛ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.</ref> . اعتراضهای همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند و ابوذر در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۴. </ref> . سرانجام معاویه به عثمان نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بیجهاز<ref>یعنی شتری که پالان ندارد.</ref> سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.</ref> . ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنهانگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم»<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۳۷۵.</ref> .<ref>ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۵.</ref>
| |
|
| |
| ==ابوذر، راوی سخنان پیامبر(ص)==
| |
| ابوذر از جمله راویان پیامبر(ص) است و افرادی چون عمر، عبدالله بن عمر و ابن عباس <ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.</ref> از او روایت نقل کردهاند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمودند: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ" را فراوان بگویم»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.</ref>.<ref>{{ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۷ ـ ۷۸.}}</ref>
| |
|
| |
| ==ابوذر در قرآن==
| |
| مفسران ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آوردهاند از جمله:
| |
|
| |
| 1. «طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ»<ref>سورۀ مزمل، آیۀ ۲۰.</ref> . ابن عباس در کنار حضرت علی (علیه السلام) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند.
| |
|
| |
| 2. «وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ»<ref>سورۀ انعام، آیۀ ۵۱.</ref>. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) میگوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور میشوند از وحی آگاه کند<ref>سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص ۳۲۶.</ref>.
| |
|
| |
| 3. آیات «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ»<ref>سورۀ زمر، آیۀ ۱۷.</ref> و «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ»<ref>سورۀ زمر، آیۀ ۱۸.</ref> گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بتها دوری جسته، لا إله إلا الله میگفتند<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 669.}}</ref>.
| |
|
| |
| ==ویژگیهای ابوذر==
| |
| ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود<ref>العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.</ref>. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»<ref>«مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.</ref>. زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند<ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.</ref>. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت میکرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.</ref>. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود وی در حقگویی سرآمد بود. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی میکرد <ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.</ref> و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد<ref>سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref>. <ref>{{ر.ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامۀ تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۷۰ ـ ۷۱.}}</ref> پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است<ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.</ref>. او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود میشمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار میکرد<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.</ref>، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد<ref>قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸.</ref>.<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 665.}}</ref>
| |
|
| |
| ==ابوذر بعد از پیامبراکرم (ص)==
| |
| ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آنرا رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 82 ـ 83.</ref>. با رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ابوذر بر امامت علی (علیه السلام) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد<ref>سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.</ref> و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (علیه السلام) خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبهای خواند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۶۷۸.</ref>. او با افتخار به این استواری در جمعی میگوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: «نزدیکترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.</ref>.<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 665 ـ 666.}}</ref> همین رابطه با خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد<ref>قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.</ref>. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است<ref>{{ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.}}</ref>.
| |
|
| |
| ==ابوذر در زمان خلفا==
| |
| از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت<ref>کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.</ref> و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.</ref> اما به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت<ref>عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.</ref>. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.</ref>.
| |
|
| |
| ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان میخواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 666ـ667.}}</ref>.
| |
|
| |
| ==بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه==
| |
| پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامهای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت رانهایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.</ref>.
| |
| واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل میکند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: «وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»<ref>«و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند»؛ سورۀ غافر، آیۀ ۲۸.</ref> عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همانگونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختیها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد میروم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور میفرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه <ref>ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد.</ref> تبعید شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.</ref>.<ref>{{ر.ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶ـ ۹۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۴.}}</ref> نقل کردهاند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب (علیه السلام) و برادرش عقیل و حسن و حسین (علیهم السلام) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. علی (علیه السلام) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود.
| |
|
| |
| تبعید ابوذر، از جملۀ زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت<ref>{{ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 668.}}</ref>.
| |
|
| |
| ==وداع امیرالمؤمنین(ع) و همراهان با ابوذر==
| |
| عثمان نتوانست حق گوییهای ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن دستور داد هیچکس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند. این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لیکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با صحابی رسول خدا (ص) برخورد میشود و تبعید میگردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم . سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند . مروان حکم که از طرف عثمان مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین(ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضعگیری کرد و با تازیانهای به مرکب مروان زد و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود .
| |
|
| |
| سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی(ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام (ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتاند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه بینیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمانها و زمین به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) دست از تو بر میداشتند» . سپس حضرت علی (ع) به برادرش عقیل فرمودند: «با برادرت ابوذر وداع کن». بعد جناب عقیل و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و نیز عمار یاسر هر کدام دربارۀ فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند . ابوذر نیز در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش مطالبی بیان کرد .
| |
|
| |
| ==وصی قرار دادن امیرالمومنین و وفات ابوذر==
| |
| داود بن أبی عوف میگوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا میخواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب(ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبندهتر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار میدادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی (ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را. لیثی میگوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما میدانیم که محبوبترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوبتر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب(ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است .
| |
|
| |
| ام ذر (همسر ابوذر) نقل میکند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونههایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنجهایی که کشیدهام و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا میروی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم و حال آنکه پارچهای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفتهاند، کسی باقی نمانده که از این راهگذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آنچه گفتم از پیامبر (ص) شنیدهام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا میرود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر میشوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفتهاند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر (ص) صحیح است. ام ذر میگوید: در همین حال بود که ناگاه قافلهای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت اضطراب در روحیهام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند . چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر (ص) دربارۀ ایشان گفته بود به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا میبینید، اگر جامهای داشتم مرا در همان کفن میکردید، ولی چون جامهای ندارم، لذا مرا با پارچههای خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند میدهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر میگوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشمهایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست. راوی گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهرهای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آنگاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما میگذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشکها ریختند .
| |
| ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را بدرود میگوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته میشود» ، جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند. از ابوذر نسلی باقی نمانده است .
| |
|
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |