بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
شِعر در لغت به معنای فهمیدن و [[آگاهی]] یافتن از چیزی، همراه دقت و [[فطانت]] آمده است. <ref>مفردات، ج۱، ص۴۵۶؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۵۹، «شعر».</ref> در [[زبان فارسی]]، [[شعر]] معادلهایی گوناگون چون «سَرْواد»،<ref>فرهنگ فارسی، ج۲، ص۱۸۷۶، «سرواد».</ref> «چَکامه» و «سخن منظوم» دارد. <ref>لغتنامه، ج۹، ص۱۲۶۰۷ - ۱۲۶۰۸، «شعر».</ref> | |||
شعر در اصطلاح ادبی، [[سخن]] موزون و قافیهداری است <ref>مفتاح العلوم، ص۵۱۷؛ نیز نک: فی العلاقة بین الشعر المطلق و الاعجاز القرآنی، ص۲۵. </ref> که از شروط آن معناداری است <ref>لغتنامه، ج۹، ص۱۲۶۰۷ - ۱۲۶۰۸. </ref> و چون گوینده آن از پیش قصد کرده مضمونی خاص را موزون و قافیهدار ادا کند، او را شاعر مینامند. <ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۰۰۱، «شعر»</ref> برخی نیز خیالانگیز بودن را شرط [[شعر]] و آن را وجه تمایز شعر با [[نظم]] دانستهاند. <ref>لغتنامه، ج۹، ص۱۲۶۰۷ - ۱۲۶۰۸. </ref> بنا بر این به هر سخن موزونی که بر زبان جاری شود شعر گفته نمیشود، بلکه شعر سخنی احساسی و خیالانگیز است که هم وزن شعری دارد و هم گوینده آن [[اراده]] کرده شعر بگوید <ref> احکام القرآن، ج۴، ص۱۶۱۵. </ref>. | |||
[[خواجه نصیر الدین طوسی]] [[صناعت]] شعر را ملکهای میداند که شاعر به سبب آن بر ایجاد تخیلات مطلوب در مخاطب توانا میگردد. به [[باور]] وی، شعر از نگاه قدما [[کلام]] مخیِّل (خیالانگیز) است و وزن و قافیه در آن شرط نیست؛ ولی از دید متأخران، شعر [[کلامی]] موزون و مُقَفّاست؛ خواه برهانی، خیالانگیز و خطابی باشد یا [[هذیان]] محض. بر این اساس [[خیال]] انگیز بودن شرط اصلی در شعر نیست. <ref>تعلیقه بر اساس الاقتباس خواجه نصیر طوسی، ج۱، ص۴۲۲. </ref> | |||
شعر، نوعی [[هنر]] کلامی و از پدیدههای ادبی در [[تاریخ]] [[بشر]] به شمار میرود و همواره مورد توجه ملتهای گوناگون بوده است؛ به گونهای که بخش درخور توجهی از [[میراث]] [[فرهنگی]] هر [[قوم]] را به خود اختصاص داده است. <ref> المنطق، ص۴۶۲ - ۴۶۳. </ref> تاکنون شعر، از زوایای گوناگون ادبی، [[فرهنگی]]، [[تاریخی]] و... مورد توجه [[دانشمندان]] و صاحبنظران قرار گرفته است. <ref> اندیشه دینی، ش۲۴، ص۹۰، «شعر و شاعری از نگاه قرآن و حدیث».</ref> | |||
کهنترین [[شعر]] موجود [[ایران]]، نوعی شعر هجایی است که از آن با عنوان «گاثههای [[زرتشت]]» یاد میشود. <ref>لغتنامه، ج۹، ص۱۲۶۰۷ - ۱۲۶۰۸، «شعر».</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==شعر در قرآن کریم== | |||
از شعر و [[شاعری]] در ۶ [[آیه قرآن]] یاد شده است. در این [[آیات]]، [[تهمت]] [[مشرکان]] مبنی بر شعر بودن [[قرآن]] {{متن قرآن|وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ}}<ref>«و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان میآورید» سوره حاقه، آیه ۴۱.</ref> و شاعر بودن [[پیامبر]]{{صل}} [[انکار]] شده است {{متن قرآن|بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ}}<ref>«(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خوابهایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانهای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.</ref>، {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ}}<ref>«بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ}}<ref>«و میگفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟» سوره صافات، آیه ۳۶.</ref> و شاعری را سزاوار پیامبر نمیداند. {{متن قرآن|وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ}}<ref>«و برای ماه منزلگاههایی برآورد کردیم (که در آنها سیر میکند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلالوارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.</ref> | |||
بر اساس [[آیات قرآن]]، میتوان [[شاعران]] را دو گروه دانست: گروهی [[گمراه]] و سردرگم که [[گمراهان]] [[پیروان]] آناناند {{متن قرآن|وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُونَ }}<ref>«و از شاعران، گمراهان پیروی میکنند آیا نمیبینی که آنان در هر درّهای سرگردانند؟ و چیزهایی میگویند که خود نمیکنند؟» سوره شعراء، آیه ۲۲۴-۲۲۶.</ref>، و شاعران مؤمنی که کارهای [[شایسته]] میکنند و به [[یاد خدا]] هستند. {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}}<ref>«جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام میدهند و خداوند را بسیار یاد میکنند و پس از آنکه ستم دیده باشند داد میستانند و آنان که ستم ورزیدهاند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==پیشینه شعر== | |||
برخی احتمال دادهاند شعر، دو سده پیش از [[اسلام]] در میان [[عربها]] رونق یافته است و آنان با [[سرودن شعر]]، آثار فراوانی پدید آوردهاند که البته چون اهتمامی به [[نوشتن]] آن نداشتند، بیشتر آنها از میان رفتهاند و آنچه از این [[میراث]] مانده نیز چون به شیوه شفاهی و سینه به سینه نقل شده، دچار آسیبهای بسیار گشته است؛ به گونهای که [[صحت]] انتساب بسیاری از آنها به شاعران دوران [[جاهلی]] از سوی برخی [[مستشرقان]]، مانند براونلیش و نیر برخی [[مسلمانان]] مانند [[طه حسین]] مورد تردید قرار گرفته است. <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص۴۴۲. </ref> [[جواد علی]] سبب از دست رفتن آثار فاخر شعری [[روزگار جاهلی]] را مدون نبودن آن، [[ظهور]] [[دین اسلام]] و [[اشتغال]] [[مردم]] به [[جنگ]] با بلاد [[فارس]] و [[روم]] و... میداند. به گفته وی، جنگهای میان مسلمانان و مشرکان موجب شدند بخش عظیمی از شعر جاهلی به [[فراموشی]] سپرده شود و هنگامی عربها به گردآوری آن روی آوردند که بسیاری از آنها از بین رفته بودند. <ref>المفصل، ج۱، ص۶۸. </ref> بنا بر این جز بخش اندکی از [[شعر]] که با عنوان «شعر [[جاهلی]]» برای ما نقل شدهاند، بسیاری از آنها جعلیاند. <ref>المفصل، ج۱، ص۷۰. </ref> از آنجا که شعر و [[شاعری]] نقشی بس مهم در ساختار و [[قواعد]] ادبی زبان ایفا میکند، میتوان گفت [[عصر جاهلی]] عصر طلایی [[ادبیات عرب]] بود. [[عربها]] با همه محرومیتهای [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]]، از ذوق ادبی سرشاری در شعر و [[سخنوری]] برخوردار بودند. اشعاری که از آن دوران به یادگار مانده اصیلترین و پرافتخارترین شعرها در ادبیات عرب به شمار میروند. <ref> نمونه، ج۱، ص۶۳. </ref> آنان بازار [[عکاظ]] را که مرکزی [[تجاری]] بود به مجتمع شعر و شاعری بدل کرده و داورانی مانند ذبیانی نیز در این باره شعرها را رتبهبندی میکرد. <ref>شعراء النصرانیه، ج۵، ص۶۴۰. </ref> آنان از میان شعرها، ۷ یا ۱۰ قصیده را [[گزینش]] کرده، با آب طلا نوشته و بر [[کعبه]] آویخته بودند. <ref>العمده فی محاسن الشعر و آدابه، ج۱، ص۹۶. </ref> | |||
عربها از شعر برای تحریک گروهها و تلطیف خاطرها بهره میبردند،<ref>تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۴، ص۵۲۱ - ۵۲۲. </ref> از این رو شعر در [[جنگ]] اثری شگرف داشت و [[شاعران]] حماسهسرا از جنگجویان [[فروتر]] نبودند. شاعران در [[جنگها]] با هجو کردن، [[دشمنان]] را حقیر نشان داده و جنگجویان خودی را به [[نبرد]] با آنان [[تشویق]] میکردند؛<ref>القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج۴، ص۱۱۲. </ref> برای نمونه در [[جنگ اُحُد]] در [[جبهه]] [[اسلام]]، [[حسان بن ثابت]] <ref>برای اطلاع بیشتر نک: تاریخ ادبیات عرب، ص۱۸۰ - ۱۸۱. </ref> در [[دفاع از اسلام]] و [[مسلمانان]] [[شعر]] میگفت و در جبهه [[کفر]]، [[عبدالله بن ربعری|عبداللّه بن زِبَعْری]] رجزخوانی میکرد؛ همچنین هنگامی که [[ابوسفیان]] شنید اعشی، شاعر معروف [[قریش]]، [[تصمیم]] دارد به یثرب رود و [[مسلمان]] شود، [[قوم]] خود را گرد آورد و آنان را از تأثیر شگرف شعر وی در [[ترویج]] اسلام و [[حمایت از پیامبر]] اکرم{{صل}} [[آگاه]] ساخت و از آنان خواست زبان اعشی را بخرند. وی خود ۱۰۰ [[ناقه]] (شتر ماده) را در این باره پیشکش کرد. <ref> القرآن الکریم و روایات المدرستین، جزء۴، ص۱۲. </ref> | |||
بر اساس [[نقلی]]، [[حسان بن ثابت]] در [[غدیر خم]] نیز شعری سروده و در آن به [[نزول قرآن]] در باره [[نصب علی]]{{ع}} به [[امامت]] اشاره کرده و [[پیامبر]] را در این باره [[مأمور]] [[خدا]] در [[ابلاغ]] آن میداند: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِيَّ مُحَمَّداً''|2=''لَدي دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً''}} | |||
{{ب|''وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ''|2=''بِأنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِياً''}} | |||
{{ب|''وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ''|2=''وَ إِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً''}} | |||
{{ب|''عَلَيْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ''|2=''رِسالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَي الْأَعادِيا''<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص۳۵۶. </ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
به هر روی، [[قرآن کریم]] در عصری نازل شد که بازار [[شعر]] و شعرخوانی در میان [[عربها]] رونق فراوانی داشت و اثر [[حیرت]] انگیزی بر [[ذهن]] مخاطب میگذاشت. [[شاعران]] از [[جایگاه اجتماعی]] ویژهای برخوردار بودند؛ زیرا شاعر آیینهای در برابر [[زندگی]] مخاطب قرار میداد و صورتی بزرگتر از [[واقعیت]] زندگی را فرا روی او مینهاد. [[احساسات]]، [[عواطف]] و تصاویر، هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ بیان، آرمانی میشدند؛ به این معنا که از سویی عربها را آنگونه که [[دوست]] داشتند (با اوصافی مانند [[بیباک]]، [[دلاور]] و سخاوتمند) نشان میداد و از دیگر سو این تصاویر آرمانی را با زبانی [[غنی]] و خاطرهانگیز بیان میکرد و با [[نظم]] و ضربی تکرار شونده [[شوری]] [[عاطفی]] در مخاطب میافکند <ref> Arabic literature,p.۲۵-۲۶. </ref> و این، سبب میشد علاقه خاصی در مخاطب [[عرب]] زبان، نسبت به شعر ایجاد شود. این گیرایی هنوز در میانمخاطبان اینگونه آثار وجود دارد. <ref>نک: دائرة المعارف قرآن، ج۳، ص۵۱۸. </ref> اما چنانکه از [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ}}<ref>«و به او شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.</ref>، {{متن قرآن|لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«تا هر که را زنده (دل) است بیم دهد و فرمان (عذاب) بر کافران تحقق یابد» سوره یس، آیه ۷۰.</ref> بر میآید، [[شعر]] وسیلهای مناسب برای انتقال [[پیام]] خدا به [[بندگان]] نیست و [[شأن پیامبر]] نیز فراتر از آن است که به رتبه شاعرانی تنزل یابد که همه همّ و غمشان [[وصف]] کردن [[قبایل]] خویش به برخی خلقیات مورد پسند [[جامعه جاهلی]] یا مواشی آنها مانند شتر، اسب، گوسفند و بز بود. | |||
در این باره که چرا [[قرآن]] سبک شعری را برای بیان [[حقایق]] برنگزید، برخی احتمال دادهاند دو جنبه از [[شعر]] مایه [[نگرانی]] [[پیامبر]]{{صل}}بوده است: نخست اینکه از هجو تا هرزهگویی، یا بدتر از آن، [[دشنام]] بر زبان راندن، تنها یک گام فاصله است. [[فحاشی]] در شعر کار رایجی بود و دشمنیهای فراوانی بر میانگیخت. دوم که پیچیدهتر و جدیتر بود، این بود که [[عربها]] از ابتدا شعر خود را با نیروهای جادویی، یا دستکم فراطبیعی پیوند زده بودند. <ref>نک: دائرة المعارف قرآن، ج۳، ص۵۱۸. </ref> | |||
شواهد فراوانی هست که [[مردم]] [[باور]] داشتند [[شاعران]] همانند [[کاهنان]] نیروی فراطبیعی و الوهی دارند و نامهایی مانند «[[خلیل]]»، «[[جنّ]]» و «[[شیطان]]» داشتند؛ برای مثال، در باور [[مشرکان]] [[عصر جاهلی]] [[شیطانی]] بنام «رئیّ» [[شعر]] را به شاعر [[املا]] میکرد،<ref>التحریر و التنویر، ج۳، ص۱۴. </ref> یا اعشی بارها از همزاد اهریمنی خود با نام «مِسْحَل» یاد کرده است. <ref> دائرة المعارف قرآن، ج۳، ص۵۱۸. </ref> | |||
از [[آیات قرآن کریم]] بر میآید که مخالفانِ پیامبر، آن [[حضرت]] را شاعر، [[کاهن]] یا جنزده با بار معنایی منفی خودش میخواندند و قرآن در [[دفاع]] از پیامبر{{صل}} در [[آیات]] گوناگون از وی دفاع کرده است {{متن قرآن|فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ }}<ref>«بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشمدارندگان به راهم» سوره طور، آیه ۲۹-۳۱.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==واکنش معاصران پیامبر{{صل}} به [[نزول قرآن]]== | |||
با نزول قرآن، [[عرب]] عصر جاهلی با [[کلامی]] ژرف و [[زیبا]] و دلنشین روبهرو شد که شنونده را شیفته و مجذوب آهنگ و معنای خود میکرد. این امر واکنش منفی مشرکان را در پی داشت. مشرکان [[متعصب]] برای دور کردن مردم از قرآن،<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۶۹ - ۲۷۰؛ فتح القدیر، ج۳، ص۳۹۸. </ref> وحیانیت آن را [[انکار]] کرده و گاهی قرآن را اسطورههای پیشینیان مینامیدند ([[انفال]] / ۸، ۳۱) یا [[پیامبر]]{{صل}} را شاعر و [[آیات قرآن]] را [[شعر]] <ref>بیان المعانی، ج ۴، ص۲۹۵؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص۲۶۳. </ref> میخواندند: «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُون». ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵) [[سران قریش]] از [[ولید بن مغیره]] که زیرکترین آنان بود [[استمداد]] کردند تا [[حقیقت]] آنچه را بر زبان پیامبر{{صل}}جاری میشود بیان کند. [[ولید]] نزد پیامبر رفت و از او خواست تا شعرش را بخواند. پیامبر{{صل}}شعر بودن آن را [[نفی]] و آن را [[کلام خدا]] شناساند و [[سوره سجده]] / ۳۲ را برای او خواند تا به [[آیات]] [[تهدید]] [[قریش]] به [[عذاب]] رسید. ([[سجده]] / ۳۲، ۱۲به بعد) ولید از شنیدن آیات به شدت متأثر شد و به خانهاش بازگشت. وی در پاسخ [[ابوجهل]] که از او پرسید: آیا [[دین]] [[محمد]] را پذیرفتهای؟ گفت: نه؛ ولی از او [[کلامی]] شنیدم که سنگین بود و پوست [[انسان]] با شنیدن آن جمع میشد. وی [[سخن پیامبر]] را نه [[خطابه]] میدانست و نه شعر؛ زیرا به هیچیک از گونههای شعری (رباعی، دوبیتی، مسمّط، مستزاد، تصنیف و...) که آنها را به خوبی میشناخت ادا نشده بود و از نظر وزن، آهنگ، محتوا و نیز از نظر مضمون مانند شعر نبود. ولید از ابوجهل خواست مهلت دهد تا بیندیشد و برای آن نامی برگزیند. وی در نهایت پس از یک [[روز]] [[اندیشیدن]]، آن را «[[سحر]]» نامید. <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۰ - ۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۵۵؛ الصافی، ج۵، ص۲۴۷ - ۲۴۸. </ref> آیات ۱۱ - ۲۶ [[سوره]] مدثّر / ۷۴ در این باره نازل شدند و او را به عذاب شدید [[اخروی]] تهدید کردند. | |||
[[قرآن]] به گونه کلی دیدگاه [[مشرکان]] را درباره قرآن نفی کرده و در برابر آن ایستاده (حاقّه / ۶۹، ۴۱) و شعر و [[شاعری]] را از [[ساحت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}دور دانسته است. ([[یس]] / ۳۶، ۶۹)<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==ویژگیهای [[شعر]] و فرق آن با [[قرآن]]== | |||
برخی با استناد به این گفته که «[[نیکوترین]] [[شعر]] دروغآمیزترین آن است» بر این باورند که شعر با ویژگیهایی چون «[[کوشش]] برای انعکاس [[فرهنگ]] مسلّط [[جامعه]]، بدون [[نقد]] یا [[شورش]] در برابر آن»، «تقویت و توجیه [[فساد]] موجود با رنگ و لعاب زدن به [[اسرار]] و پوشاندن خطاهای آن»، «تخدیر روان [[انسانی]] با [[برانگیختن]] مشاعر و [[احساسات]]» و «[[ترغیب]] به [[فخر فروشی]] و قومگرایی» شناخته میشود. آنان با فرض دو بُعد برای شعر: بُعدی [[جاهلی]] که [[شهوتها]]، [[آرزوها]] و انگیزههای [[شر]] او را مینمایاند و بُعدی رسالتی که [[عقل]] و [[عواطف]] خوب او را منعکس میسازد، شعر را وسیلهای برای انعکاس و تقویت بعد جاهلی [[انسان]] دانستهاند. در نگاه آنان، صاحبان [[فرهنگ جاهلی]] مفهومی [[باطل]] و منحط را که به خودی خود نزد [[بشر]] مردود و مطرود است و اگر با وزن و قافیه و تشبیهات خیالی همراه نشود، کسی بدان توجّهی نمیکند، با ابیاتی از شعر یا گونههای ویژه [[کلامی]] مانند [[بدیع]] و سجع برای شنونده آراسته و خوشنما میسازند: «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ». (شعراء / ۲۶، ۲۲۴ - ۲۲۵) <ref>نک: تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۰. </ref> در مقابل، قرآن را وسیلهای برای [[بیان حق]] میدانند که به هیچ یک از آنها نیاز ندارد: «بَلْ جاءَ بِالْحَقِ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِین» (صافّات / ۳۷، ۳۷) و دارای ویژگیهایی محتوایی مانند [[پند]] و [[اندرز]] و یادآوری ([[حجر]] / ۱۵، ۹؛ نحل / ۱۶، ۴۴) و [[تشویق]] به [[تفکر]] است (بقره / ۲، ۲۱۹ و ۲۶۶) که موجب برانگیختن عقل و بیدار ساختن [[ضمیر]] میشود ([[آلعمران]] / ۳، ۷) و با [[فطرت توحیدی]] [[خدادادی]] [[سازگاری]] دارد <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> و انسان را به خطرهایی [[بیم]] میدهد که فرد و جامعه را [[تهدید]] میکند ([[یس]] / ۳۶، ۶۰؛ بقره / ۲، ۱۶۸) و به جای آنکه [[ذهن]] و [[روان انسان]] را تخدیر و [[واقعیت]] [[فاسد]] موجود را توجیه کند، آن را به باد [[انتقاد]] گرفته (برای نمونه: [[ابراهیم]] / ۱۴، ۴۲؛ [[نور]] / ۲۴، ۲۳) و میکوشد تا [[انسانها]] را از [[خواب غفلت]] بیدار کند. (برای نمونه: بقره / ۲، ۴۴ و ۷۶) [[مفسران]]،<ref>روح البیان، ج۷، ص۴۳۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۰۸ - ۱۰۹؛ التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۱۵۸. </ref> [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ را در پاسخ این دیدگاه [[مشرکان]] میدانند که [[پیامبر]] را شاعر پنداشته و [[قرآن]] را [[شعر]] میدانستند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبین» و در باره تفاوت قرآن و شعر گفتهاند قرآن دارای [[نظم]] و سبکی ویژه است <ref>التحریر و التنویر، ج۲۲، ص۲۶۱ - ۲۶۲. </ref> و با شعر بسیار تفاوت دارد. بر این اساس بیشتر اشعار، مخاطبان را به [[شهوت]] و [[لهو]] [[ترغیب]] میکنند و در [[حقیقت]] در صدد [[تحسین]] امور بد و تقبیح چیزهای خوباند؛ اما قرآن [[کلامی]] جدّی است و به این امور نمیپردازد، از این رو نمیتوان قرآن را شعر نامید؛<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۴ - ۶۷۵؛ البحر المحیط، ج۹، ص۸۱. </ref> همچنین قرآن از جهت ظاهری نیز با شعر متفاوت است؛ زیرا دارای بلاغتی آشکار است و در آن پیچیدگی و لفّ و نشر، تعبیرهای دشوار، کلمات میان تهی و تشبیهات خیالی نیست و [[حقایق]] در آن به روشنی بیان شدهاند و با [[انحراف]] و [[گمراهی]] [[مبارزه]] کرده و با [[ظلم]] و [[سرکشی]] میستیزد،<ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> از این رو [[خداوند]] نه شعر را که مهمترین [[سرگرمی]] آن [[روزگار]] بود به پیامبر{{صل}}آموخت و نه شعر را در خور وی میداند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹)؛ زیرا پیامبر{{صل}}مشعلدار چنین [[هدایتی]] است (نور / ۲۴، ۵۴؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۹۲) و [[بیم]] دهندهای آشکار است ([[حجر]] / ۱۵، ۸۹) که با گمراهی و [[تباهی]] میستیزد. (نمل / ۲۷، ۷۶ - ۷۹) وی حتی در [[دوران کودکی]] از سرگرمیها و [[بازی]] با [[کودکان]] که لازمه [[زندگی]] هر [[کودکی]] است دوری میجست، تا چه رسد به دوران بلوغش که قطعاً سرگرمیهای آن [[روزگار]] وی را [[خرسند]] نمیکرد. <ref>سنن النبی، ص۴۰۲؛ تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> [[قرآن]] همچنین [[مشرکان]] را که به [[اعتراض]] میگفتند: «آیا ما [[عبادت]] خدایانمان را برای [[اطاعت]] از [[شاعری]] [[مجنون]] رها کنیم» [[تکذیب]] کرده و آنان را به عذابی دردناک [[وعده]] داده و [[پیامبر]]{{صل}} را آورنده سخن[[حق]] از سوی [[پروردگار]] و [[تصدیق]] کننده [[پیامبران پیشین]]{{عم}}دانسته است: «وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلین». (صافّات / ۳۷، ۳۶ - ۳۷) <ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۳۳ - ۳۴. </ref> بنا بر این گفتهاند برای اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}}در مظان [[اتهام]] به [[شعر]] و شاعری که در آن عصر معمول بود و نماد [[فکر]] [[جاهلی]] به شمار میرفت، قرار نگیرد، [[شعر]] را که سخن موزون و قافیهدار بود کنار نهاده و در پیشبرد اهداف خود از آن بهره نمیگرفت؛<ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۲. </ref> امّا این بدان معنا نیست که پیامبر اساساً مخالف وزن و قافیه بود، بلکه بر اساس ادعای برخی، وی [[اصحاب]] خود را به آن [[تشویق]] و [[ترغیب]] نیز میکرد. <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> به گفته برخی، [[آیات]] پیشگفته در [[نفی]] شعر و شاعری از قرآن و پیامبر اکرم{{صل}} به سه تفاوت اساسی میان شعرا و پیامبر و نیز قرآن و شعر اشاره میکنند: ۱. [[شاعران]] از اینرو که بر اساس هوای [[نفسانی]] خود شعر میگویند، [[پیروان]] آنها نیز کسانی مانند خودشان هستند، در حالیکه پیروان[[محمد]]{{صل}}مؤمنانی هستند که بر پایه [[ایمانی]] محکم به [[درستی]] [[رسالت]] او و [[عقلانی]] و [[الهی]] بودنش، از او [[پیروی]] میکنند. ۲. شاعران بیهدفاند و هر بار جهت [[فکری]] خود را [[تغییر]] داده و تحت تأثیر [[غرایز]] و [[هواهای نفسانی]] و هیجانات و خیالات سخن میگویند؛ ولی [[قرآن]] بر پایه اصول ثابت و محکم نازل شده است. ۳. [[شاعران]] از اینرو که پیرو [[هوای نفس]] خود هستند، به سخنان حقی که گاهی در شعرشان میآورند پایبند نیستند؛ ولی [[محمد]]{{صل}}پیرو [[وحی]] است: «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» ([[نجم]] / ۵۳، ۳ - ۴) و به آنچه بر او نازل شده عمل میکند. <ref>التفسیر الکاشف، ج۵، ص۵۲۵؛ نمونه، ج۱۵، ص۳۷۷. </ref> برخی با [[نفی]] [[شعر]] بودن قرآن، تفاوت قرآن و شعر را در اسلوب میدانند. به گفته آنان، ترکیب واژگان قرآن اسلوبی ویژه دارد و در عین حال که از مفردات و [[قواعد]] [[زبان]] [[عرب]] خارج نشده، سبک و اسلوب بیانش به گونهای است که [[فصیحترین]] و بلیغترین [[عربها]] از آوردن مانند آن عاجزند <ref>مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۸. </ref> و در حالیکه قرآن شعر، سجع و [[خطابه]] نیست، [[محاسن]] همه آنها را دارد؛ به گونهای که هر [[انسان]] بلیغی که قرآن را بشنود، میان آن و سجع، خطابه و شعر فرق میگذارد. <ref>دراسات فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸ - ۳۱. </ref> بنا بر این با توجه به [[آیات]] ۴۱ - ۴۲ [[سوره فصّلت]] / ۴۱ میتوان گفت [[خداوند]] قرآن را [[کتابی]] عاری از هر گونه [[باطل]] معرفی کرده و آن را در اسلوب از آنچه [[بشر]] آورده و امکان دخل و [[تصرف]] و زیاد و کم کردن در آن وجود دارد، ممتاز دانسته است. <ref>الاتقان، ج۲، ص۳۱۸. </ref> برخی نیز با این توضیح که بدایع قرآن با شعر متفاوتاند و منشأ [[معارف قرآن]] [[غیب]] و وحی است، قرآن را هم در اسلوب و هم معنا با شعر متفاوت دانستهاند. در این نگاه، نفی شعر در [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ از [[پیامبر]]{{صل}}نه به معنای [[حرام]] بودن شعر بر وی و نه به معنای عاجز بودن وی از شعر گفتن است؛ زیرا [[ناتوانی]] در گفتن [[شعر]]، [[نقص]] و از [[ساحت]] [[پیامبر]]{{صل}}دور است. وی کسانی را که هنگام [[نفی]] [[اتهام]] [[شعر]] از [[قرآن]]، از شعر و [[شاعری]] [[بدگویی]] میکنند، مورد [[انتقاد]] قرار داده و آنان را به ندانستن مراد قرآن از دلیل [[نکوهش]] شعر و شاعری متهم کرده و بر این [[باور]] است که نکوهش شعر در قرآن نه برای وزن و قافیه داشتن و نه به سبب معانی آن است که در [[جانها]] اثر میگذارد، بلکه قرآن اشعاری را نکوهش میکند که بر اساس تخیلات غیرواقعی و مبالغههای بیاساس، [[باطل]] و [[بیهوده]] سروده میشوند؛ نه اشعاری را که درباره [[فضایل]] سروده شدهاند و به سبب معانی بلند و [[حق]] آن باید «[[حکمت]]» نامیده شوند نه توهم و [[وسوسه]]،<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۵؛ نیز نک: الصافی، ج۴، ص۵۶ - ۵۷. </ref> از این رو برخی ادعا کردهاند که پیامبر{{صل}}شعر نمیگفت؛ اما شعر نزد وی از دیگر انواع سخن، محبوبتر بود و حتی اشعاری را از [[شاعران]] [[عرب]] بازگو میکرد و خود برای نفی اتهام شعر بودن قرآن، هرگز شعر نمیسرود. <ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۵۱ - ۵۵. </ref> برخی [[مفسران]] در رفع تناقض ابیات منسوب به پیامبر{{صل}} مانند «أنا النبی لا [[کذب]] * أنا ابن [[عبدالمطلب]]» با [[آیه شریفه]] «وما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹) توجیهاتی کردهاند؛ مانند اینکه آن سخن، [[نثر]] موزن یا شعری اتفاقی از وی است؛ به این معنا که این [[بیت]] سخنی از پیامبر است که بدون قصد و [[تکلف]] و توجه به شعر بودن آن ادا شده است و مانند آن در [[کلام]] بسیاری از [[انسانها]] دیده میشود. <ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۱ - ۴۶۲. </ref> به گفته آنان، برخی [[آیات]] موزون قرآن نیز از این گونهاند؛ مانند «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّیتُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» ([[آلعمران]] / ۳، ۹۲)، «نَصرٌ مِنَ اللّهِ وفَتحٌ قَریبٌ» (صف / ۶۱، ۱۳) و «وجِفانٍ کالجَوابِ وقُدورٍ راسیـتٍ». ([[سبأ]] / ۳۴، ۱۳) <ref> تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۵۲. </ref> برخی نیز گفتهاند که اگر «[[کذب]]» و «مُطّلِب» را با [[اعراب]] بخوانیم وزن شعری ندارد. <ref>اعراب القرآن، نحاس، ج۳، ص۲۷۳. </ref> [[صدرالمتألهین]] این سخنان را تکلفآمیز و دور از [[ذهن]] دانسته و آن را سخنی از سر [[ناآگاهی]] گوینده آن از جهتی دانسته که [[قرآن]] به سبب آن از [[صناعت]] [[شعر]] [[بدگویی]] و شاعر را [[نکوهش]] کرده است. به [[باور]] وی، آنچه در [[شعر]] [[نکوهیده]] است، وزن و قافیه یا معانی حقی نیست که سبب [[انذار]] و [[موعظه]] میشوند، بلکه سلیقه شعری [[فضیلت]] است نه [[رذیلت]] و [[حکمت]] است نه [[وسوسه]]. او [[معتقد]] است این سخن قطعاً شعر است و برای رفع تناقض میان آنچه از [[پیامبر]] نقل شده با آیه۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ به چنین توجیهات تکلفآمیزی نیاز نیست؛ زیرا [[آیه شریفه]] شعری را نکوهیده میداند که تخیلات [[دروغین]] را برانگیخته و در تهییج [[نفوس]] به سوی مهلکات [[مبالغه]] میکند <ref>نک: تفسیر صدر المتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۴. </ref> که [[غالب]] شعرهای [[روزگار جاهلی]] اینگونه بودند. | |||
تبیینهای دیگری نیز در رفع تناقض ارائه شدهاند؛ از جمله اینکه [[ابواسحاق]] زجاج درحالی که میپذیرد که عبارات یادشده شعرند، گفته «وما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ» بدین معناست که او را شاعر نکردیم و این منافات ندارد که گاهی شعری هم بسراید؛ چنانکه اگر کسی یک بار چیزی را دوخت به او خیاط نمیگویند <ref> اعراب القرآن، ج۱، ص۷۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۵۱. </ref>. [[شیخ طوسی]] نیز بر آن است که [[خداوند]] به پیامبر{{صل}}شعر نیاموخته تا درباره قرآن [[شبهه]] شعر بودن وارد نشود. به باور وی، وقتی [[خدا]] به وی قریحه شعرگویی نداده، در [[سرشت]] او نیز شعر نیست و نمیتواند شعر بسراید. <ref>التبیان، ج۸، ص۴۷۳. </ref> در همین راستا برخی نیز [[آیه]] را در [[مقام]] [[امتنان]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}}دانسته و بر این باورند که شعرگویی چیز خوبی نیست، از اینرو خداوند بر [[محمّد]]{{صل}} [[منت]] نهاده و به او [[شعر]] نیاموخت و [[مقام]] او را از شعرگویی منزّه کرد؛ نه اینکه شعرگویی خوب است؛ ولی [[خداوند]] او را از آن منع کرده و نه اینکه محمّد{{صل}} [[شعر]] میداند؛ ولی [[قرآن]] شعر نیست. بنا براین شعر نیاموختن به [[پیامبر]]{{صل}} نه تنها برای او نقصی نیست، بلکه سبب بلندی مقام او و [[پاک]] کردن [[ساحت]] وی از شعر است؛ شعری که به گونه متعارف در پی به تصویر کشیدن تخیلات مبالغهآمیز و [[دروغ]] است. <ref>المیزان، ج۱۷، ص۱۰۹. </ref> برخی بر اساس روایاتی، [[سرودن شعر]] و [[پیروی]] از [[شاعران]] را امری [[نکوهیده]] دانسته و گفتهاند بهتر است [[انسان]] پس از خواندن بیش از سه [[بیت]] شعر [[تجدید]] [[وضو]] کند. <ref>زبدة البیان، ص۴۱۲. </ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==اقسام شاعران== | |||
بر اساس [[آیات قرآن]]، میتوان شاعران را دو دسته دانست: [[مؤمن]] و غیر مؤمن: ۱. شاعران غیر مؤمن کسانیاند که به پیروی [[گمراهان]] از آنان [[خرسند]] بوده و در [[ستایش]] و [[نکوهش]] اشیاء، اشخاص و امور، ضابطه و ملاک [[الهی]] و [[عقلانی]] را رعایت نمیکنند و چه بسا [[باطل]] نکوهیده را مانند [[حقّ]]، میستایند و [[حق]] ستوده را به مانند امر [[قبیح]]، نکوهش میکنند، [[انسانها]] را به سوی باطل فراخوانده و از حقّ دور میکنند و به هر شکلی از [[مدح]] و هجو و غزل و [[تشبیه]] و [[مبالغه]] و دروغ شعر میگویند و به سخنان حقی که گاهی میگویند خود عمل نمیکنند. <ref>المیزان، ج۱۵، ص۳۳۶؛ نمونه، ج۱۵، ص۳۷۷ - ۳۸۰. </ref> شعر این شاعران به سبب سبک و محتوای برخاسته از [[هوس]] و [[خیال]] آن مورد توجّه باطلگرایان قرار میگیرد؛ یعنی گمراهان و جاهلانی که در پی اشعار برخاسته از خیال و غیرواقعیاند: «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ». (شعراء / ۲۶، ۲۲۴ - ۲۲۶) گفته شده شاعرانی که در این [[آیات]] نکوهش شدهاند ۶ نفر بودند: عبداللّه بن زِبَعْری، [[ابوسفیان]] بن [[حرث بن عبدالمطلب]]، هُبَیْرة بن أبیوهب مخزومی، مسافع بن [[عبد]] مناف جمعی، ابوعزة [[عمرو]] بن عبداللّه و [[امیة بن أبی صلت ثقفی]] <ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۲۸۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۸۵؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۵. </ref>. آنان با اشعارشان [[دروغ]] و [[باطل]] میساختند و اشعار خویش را مانند آنچه [[پیامبر اکرم]]{{صل}}آورده بود معرفی میکردند. در این میان کسانی خود شاعر نبودند؛ اما چون در پی [[لغو]] و [[بیهودگی]] و [[گمراهی]] بودند، به این سو و آن سو کشانده شده و به هر وادی سرک میکشیدند و اشعار [[شاعران]] را میگرفتند و در جاهای دیگر بازگو میکردند. <ref>مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۵؛ روض الجنان، ج۱۴، ص۳۶۷. </ref> | |||
۲. شاعرانِ [[مؤمن]] نیز کسانیاند که در [[آیه]] ۲۲۷ [[سوره شعراء]] / ۲۶ از مجموع شاعران [[گمراه]] و سرگردان استثنا شده و از [[ایمان]]، [[عمل صالح]]، بسیاریِ [[یاد خدا]] و پیروزیطلبی آنان در [[نبرد]] در برابر [[ستم]]، یاد شده است: «اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ وذَکَرُوا اللّهَ کَثیرًا وانتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُـلِموا». گفته شده شاعران مورد [[تأیید]] این آیه، گروهی از [[مهاجران]] بودند که به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند و دستهای از [[انصار]]؛ مانند عبداللّه بن رَواحه، [[حسان بن ثابت]]، لُبَید بن [[ربیعه]]، [[کعب بن زهیر]] و سُحَیْم عبد بنی حَسْحاس. <ref>مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۶؛ التحریر و التنویر، ج۱۹، ص۲۱۳. </ref> به نظر میرسد آیه منحصر در افراد یادشده نباشد. به گفته برخی، مراد آیه، شاعرانی هستند که عمل صالح دارند و با [[شعر]] خود بر [[ستمگران]] و [[طاغیان]] میخروشند و برای [[اجرای عدالت]] فریاد بر میآورند. <ref>روح المعانی، ج۱۰، ص۱۴۴؛ نیز نک: الصافی، ج۴، ص۵۶ - ۵۷؛ روح البیان، ج۶، ص۳۱۷. </ref> آنان با سرودهای [[حقّ]] خود، در برابر اشعار هجوی که [[مشرکان]] علیه [[پیامبر]]{{صل}} و [[رسالت]] او سروده بودند، به [[یاری]] آن [[حضرت]] میآمدند. <ref>المیزان، ج۱۵، ص۳۳۱؛ نمونه، ج۱۵، ص۳۷۹. </ref> بر این اساس میتوان گفت شعر و [[شاعری]] به گونه مطلق [[نکوهیده]] نیست، بلکه [[شعر]] گونهای از بیان و رساترین آن است؛ بیانی که [[خداوند]] آن را [[نعمت الهی]] و از شگفتیهای [[آفرینش انسان]] دانسته است. (الرحمن / ۵۵، ۳ - ۴) برخی با برداشت از [[آیه]] ۲۲۷ [[سوره شعراء]] / ۲۶ شعر خوب را شعری دانستهاند که ریشه در [[ایمان]] و [[عمل صالح]] داشته و برای [[نفی ظلم]] و [[طغیان]] سروده شده باشد. <ref>التفسیر الکاشف، ج۵، ص۵۲۵. </ref> بنا براین [[هنر]] شعر مانند دیگر هنرهای بشری است و آنگاه [[ارزشمند]] است که در مسیر درست به کار افتد و از آن بهره مثبت گرفته شود، چنانکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برخی اشعار را «[[حکمت]]» و برخی بیانها را «[[سحر]]» دانسته و شعر [[شاعران]] [[مسلمان]] را در برخی [[غزوهها]] به تیرهایی مانند کرده است که به سوی [[کافران]] افکنده میشوند؛<ref>مسند احمد، ج۳، ص۴۶۰. </ref> همچنین ایشان به برخی شاعران مسلمان [[فرمان]] داد تا [[مشرکان]] را با شعر خود هجو کند و [[جبرئیل]] را [[یاور]] و همراه او در این باره دانست. <ref>مسند احمد، ج۴، ص۲۹۹. </ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==شعر در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم== | ==شعر در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم== |