امامت از دیدگاه امامیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[امامت]] محوری‌ترین‌ جایگاه‌ و نقش‌ را در منظومه اندیشه کلامی‌ [[شیعه]] [[امامیه‌]] داراست‌. اعتقاد به‌ "[[نص‌]]" و "[[عصمت]]" از یک‌ سو و نقشی‌ که‌ [[امامیه‌]] برای‌ جایگاه‌ معنوی‌ امام؛ یعنی‌ [[مرجعیت دینی|مرجعیت‌ انحصاری‌ دینی‌]] [[امامان‌]] قائل‌ بوده‌اند، می‌تواند نشانگر اهمیت‌ این‌ جایگاه‌ باشد. از دیگر سو دست‌ کم‌ در میان‌ برخی‌ گرایش‌ها و محافل‌ امامی‌، [[مقام‌ امامت]] بستری‌ برای‌ بحث‌ از [[ویژگی‌های‌ خاص‌ امام]] تحت‌ عنوان‌ [[طبیعت‌ مقام‌ امامت]] و [[قلمرو علم امام|حدود علم‌]] و [[قلمرو قدرت‌ امام|قدرت‌ امام]] فراهم‌ می‌کرده‌ است‌. در این‌ میان‌، ارائه نظامی‌ از جهان‌شناسی‌، انسان‌شناسی‌، فرجام‌شناسی‌ و تاریخ‌ با تکیه‌ بر جایگاه‌ و [[نقش‌ تکوینی‌ امام]]، از سوی‌ برخی‌ محافل‌ علمی‌ و دینی‌ [[امامیان‌]]، اهمیت‌ بحث‌ [[امامت]] را بیشتر آشکار می‌کند. آنچه‌ در اینجا مورد نظر است‌، تفکر [[امامیه‌]] در باب‌ [[امامت]] پس‌ از استقرار و شکل‌گیری‌ [[امامیه‌]] و آن‌ هم‌ در قالب‌ [[مذهب‌ اثناعشری‌]] در سال‌های‌ پس‌ از ۲۶۰ق‌ "سال‌ درگذشت‌ [[امام عسکری|امام حسن‌ عسکری‌]]{{ع}}" است‌، یعنی‌ دوره‌ای‌ که‌ به‌ دوره [[غیبت‌ صغری‌]] شناخته‌ می‌شود؛ گرچه‌ برای‌ تبیین‌ [[جایگاه‌ امام]] و نقش‌ [[امامت]] در این‌ مذهب‌، بررسی‌ پیشینه تاریخ‌ تشیع‌ از سده ۱ ق‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد. در این‌ دوره‌ و پس‌ از آن‌، با کوشش‌ متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ [[ابن‌ قبه رازی‌]] و متکلمان‌ [[خاندان‌ نوبختی‌]] و همچنین‌ متکلمان‌ نامداری‌؛ چون‌: [[شیخ مفید]] و شاگردش‌ [[سید مرتضی]] و سرانجام‌ [[شیخ طوسی]]، سنت‌های‌ دینی‌ و فکری‌ ـ کلامی‌ [[امامیه‌]] در [[دوره حضور امامان]]{{عم}} و فعالیت‌ فرقه‌های‌ مختلف‌ امامی‌، در یک‌ نظام‌ کلامی‌نوین‌ بازسازی‌ شد.  
'''[[امامت]]''' محوری‌ترین‌ جایگاه‌ و نقش‌ را در منظومه اندیشه کلامی‌ [[شیعه]] داراست‌. اعتقاد به‌ "[[نص‌]]" و "[[عصمت]]" از یک‌ سو و نقشی‌ که‌ [[امامیه‌]] برای‌ جایگاه‌ معنوی‌ امام؛ یعنی‌ [[مرجعیت دینی|مرجعیت‌ انحصاری‌ دینی‌]] [[امامان‌]] قائل‌ بوده‌اند، می‌تواند نشانگر اهمیت‌ این‌ جایگاه‌ باشد. از دیگر سو دست‌ کم‌ در میان‌ برخی‌ گرایش‌ها و محافل‌ امامی‌، [[مقام‌ امامت]] بستری‌ برای‌ بحث‌ از [[ویژگی‌های‌ خاص‌ امام]] تحت‌ عنوان‌ [[طبیعت‌ مقام‌ امامت]] و [[قلمرو علم امام|حدود علم‌]] و [[قلمرو قدرت‌ امام|قدرت‌ امام]] فراهم‌ می‌کرده‌ است‌. در این‌ میان‌، ارائه نظامی‌ از جهان‌شناسی‌، انسان‌شناسی‌، فرجام‌شناسی‌ و تاریخ‌ با تکیه‌ بر جایگاه‌ و [[نقش‌ تکوینی‌ امام]]، از سوی‌ برخی‌ محافل‌ علمی‌ و دینی‌ [[امامیان‌]]، اهمیت‌ بحث‌ [[امامت]] را بیشتر آشکار می‌کند. آنچه‌ در اینجا مورد نظر است‌، تفکر [[امامیه‌]] در باب‌ [[امامت]] پس‌ از استقرار و شکل‌گیری‌ [[امامیه‌]] و آن‌ هم‌ در قالب‌ [[مذهب‌ اثناعشری‌]] در سال‌های‌ پس‌ از ۲۶۰ق‌ "سال‌ درگذشت‌ [[امام عسکری|امام حسن‌ عسکری‌]]{{ع}}" است‌، یعنی‌ دوره‌ای‌ که‌ به‌ دوره [[غیبت‌ صغری‌]] شناخته‌ می‌شود؛ گرچه‌ برای‌ تبیین‌ [[جایگاه‌ امام]] و نقش‌ [[امامت]] در این‌ مذهب‌، بررسی‌ پیشینه تاریخ‌ تشیع‌ از سده ۱ ق‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد. در این‌ دوره‌ و پس‌ از آن‌، با کوشش‌ متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ [[ابن‌ قبه رازی‌]] و متکلمان‌ [[خاندان‌ نوبختی‌]] و همچنین‌ متکلمان‌ نامداری‌؛ چون‌: [[شیخ مفید]] و شاگردش‌ [[سید مرتضی]] و سرانجام‌ [[شیخ طوسی]]، سنت‌های‌ دینی‌ و فکری‌ ـ کلامی‌ [[امامیه‌]] در [[دوره حضور امامان]]{{عم}} و فعالیت‌ فرقه‌های‌ مختلف‌ امامی‌، در یک‌ نظام‌ کلامی نوین‌ بازسازی‌ شد.  


به‌ نظر می‌رسد اختلافات‌ دینی‌ و کلامی‌ بر سر [[تعیین‌ جانشین‌ امامان]]{{عم}} و یا اختلافات‌ دیگر در باب‌ طبیعت‌ [[مقام‌ امامت]] که‌ تاریخ‌ پرفراز و نشیب‌ [[امامیه‌]] پس‌ از عصر [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} شاهد آن‌ بود، بسی‌ گسترده‌تر از آن‌ بوده‌ است‌ که‌ [[امامیه‌]] را عنوان‌ کلی‌ برای‌ جریان‌ اصلی‌ [[شیعه‌]] و با اعتقادات‌ مرزبندی‌ شده مشخص‌ تصور کنیم‌ که‌ احیاناً دچار شکاف‌هایی‌ به‌ صورت‌ پیدایش‌ فرق‌ مختلف‌ در درون‌ خود می‌شده‌ است‌، اما به‌ هر حال‌ [[شیخ‌ مفید]] بر اساس‌ چنین‌ دریافتی‌ از تاریخ‌ تحولات‌ [[مذهب‌ امامی‌]] در العیون‌ و المحاسن‌<ref>سید مرتضی‌، الفصول‌ المختاره، ص۲۹۶ بر خلاف‌ اوائل‌ المقالات‌ للشیخ‌ المفید، ص‌ ۴۶.</ref> حتی‌ فِرَقی‌ مانند [[کیسانیه‌]] را در داخل‌ [[مذهب‌ امامی‌]] معرفی‌ کرده‌، و [[امامیه‌]] را عنوان‌ جامعی‌ برای‌ گروه‌هایی‌ دانسته‌ است‌ که‌ به‌ طور کلی‌ به‌ [[وجوب‌ امامت]] و [[وجوب عصمت|عصمت]] و [[وجوب‌ نص‌]] معتقدند. با این‌ وصف‌، طبیعی‌ است‌ که‌ پس‌ از استقرار [[مذهب‌ دوازده‌ امامی‌]]، میراث‌ مشترک‌ فرق‌ مختلف‌ امامی در طول‌ سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌ مورد عنایت‌ قرار گیرد <ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>.
به‌ نظر می‌رسد اختلافات‌ دینی‌ و کلامی‌ بر سر [[تعیین‌ جانشین‌ امامان]]{{عم}} و یا اختلافات‌ دیگر در باب‌ طبیعت‌ [[مقام‌ امامت]] که‌ تاریخ‌ پرفراز و نشیب‌ [[امامیه‌]] پس‌ از عصر [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} شاهد آن‌ بود، بسی‌ گسترده‌تر از آن‌ بوده‌ است‌ که‌ [[امامیه‌]] را عنوان‌ کلی‌ برای‌ جریان‌ اصلی‌ [[شیعه‌]] و با اعتقادات‌ مرزبندی‌ شده مشخص‌ تصور کنیم‌ که‌ احیاناً دچار شکاف‌هایی‌ به‌ صورت‌ پیدایش‌ فرق‌ مختلف‌ در درون‌ خود می‌شده‌ است‌، اما به‌ هر حال‌ [[شیخ‌ مفید]] بر اساس‌ چنین‌ دریافتی‌ از تاریخ‌ تحولات‌ [[مذهب‌ امامی‌]] در العیون‌ و المحاسن‌<ref>سید مرتضی‌، الفصول‌ المختاره، ص۲۹۶ بر خلاف‌ اوائل‌ المقالات‌ للشیخ‌ المفید، ص‌ ۴۶.</ref> حتی‌ فِرَقی‌ مانند [[کیسانیه‌]] را در داخل‌ [[مذهب‌ امامی‌]] معرفی‌ کرده‌ و [[امامیه‌]] را عنوان‌ جامعی‌ برای‌ گروه‌هایی‌ دانسته‌ است‌ که‌ به‌ طور کلی‌ به‌ [[وجوب‌ امامت]] و [[وجوب عصمت|عصمت]] و [[وجوب‌ نص‌]] معتقدند. با این‌ وصف‌، طبیعی‌ است‌ که‌ پس‌ از استقرار [[مذهب‌ دوازده‌ امامی‌]]، میراث‌ مشترک‌ فرق‌ مختلف‌ امامی در طول‌ سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌ مورد عنایت‌ قرار گیرد<ref>[http://lib.eshia.ir/۲۳۰۲۲/۱۰/۳۹۱۰ [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>.


==جایگاه بحث امامت==
==جایگاه کلامی بحث امامت==
با تأمل و توجه به بحث از [[مقام]] و [[جایگاه]] رفیع و مهمی که نازل منزله [[نبوت]] است و در [[هدایت]] [[مسلمانان]] بعد از [[رحلت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} نقش و تأثیر اساسی دارد با [[علم کلام]] که از [[اعتقادات]] سخن می‌گوید تناسب دارد نه با [[علم]] [[فقه]] که از [[افعال]] [[مکلفان]] بحث می‌کند. برخلاف گروهی که ـ با فروکاستن از [[مقام]] رفیع [[امامت]] و تنزل دادن آن به [[امارت]] و [[حکومت]] معمول و رایج بر [[مردم]] ـ [[نصب امام]] را [[وظیفه]] [[مردم]] دانسته و بالتبع [[جایگاه]] آن را [[علم]] فقه و [[فروع]] [[علمی]] می‌دانند نه [[علم کلام]] و [[اعتقادات]].  
تأمل در جایگاه امامت و بحث از [[مقام]] و [[جایگاه]] رفیع و مهمی که نازل منزله [[نبوت]] است و در [[هدایت]] [[مسلمانان]] بعد از [[رحلت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} نقش و تأثیر اساسی دارد نشان می‌دهد که این بحث با [[علم کلام]] که از [[اعتقادات]] سخن می‌گوید تناسب دارد نه با [[علم]] [[فقه]] که از [[افعال]] [[مکلفان]] بحث می‌کند. برخلاف گروهی که ـ با فروکاستن از [[مقام]] رفیع [[امامت]] و تنزل دادن آن به [[امارت]] و [[حکومت]] معمول و رایج بر [[مردم]] ـ [[نصب امام]] را [[وظیفه]] [[مردم]] دانسته و بالتبع [[جایگاه]] آن را [[علم]] فقه و [[فروع]] [[علمی]] می‌دانند نه [[علم کلام]] و [[اعتقادات]].  


به بیان دیگر تامل در [[حقیقت امامت]] و [[منزلت]] [[عظیم]] آن، سؤال از روش [[نصب]] و [[جایگاه]] بحث از آن را هم جواب می‌دهد. [[میزان]] سنجش در این مسأله، [[قرآن کریم]] و [[سنت]] [[قطعیه]] [[نبی اکرم]]{{صل}} است و ما با عرضه آراء بر این [[میزان]] مورد قبول طرفین می‌‌توانیم پاسخ این پرسش مقدماتی و بلکه پرسش‌های دیگر را هم در مسائل [[امامت]] به دست آوریم.  
به بیان دیگر تامل در [[حقیقت امامت]] و [[منزلت]] [[عظیم]] آن، سؤال از روش [[نصب]] و [[جایگاه]] بحث از آن را هم جواب می‌دهد. [[میزان]] سنجش در این مسأله، [[قرآن کریم]] و [[سنت]] [[قطعیه]] [[نبی اکرم]]{{صل}} است و ما با عرضه آراء بر این [[میزان]] مورد قبول طرفین می‌‌توانیم پاسخ این پرسش مقدماتی و بلکه پرسش‌های دیگر را هم در مسائل [[امامت]] به دست آوریم.  


در اینجا توجه به یک سخن [[رسول خدا]]{{صل}} می‌تواند راهگشای این معضل باشد که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً }}. این [[حدیث]] که با نقل‌های گوناگون و محتوای واحد مورد قبول [[فریقین]] است<ref>برای آگاهی بیشتر از وحدت مضمون و محتوای احادیث من مات ر.ک: راز رهائی از مرگ جاهلی و بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین. </ref>، [[جایگاه]] رفیع بحث [[امامت]] را روشن می‌سازد. [[دانشمندان]] [[امامیه]] برای بیان [[جایگاه]] بحث از [[امامت]] و اینکه از اصول است نه از [[فروع]] به دلایلی استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: الاصول العامه لمسائل الامامه، ص ۸۷ و امامت پژوهی، ص ۶۱.</ref>. از جمله مستندات آنان این [[حدیث]] است زیرا لازمه [[وجوب]] [[معرفت امام]] به گونه‌ای که تخلف از او مستوجب [[مرگ جاهلی]] باشد و عذری از متخلف پذیرفته نخواهد شد، آن است که [[امامت]] را مانند [[نبوت]] از اصول [[عقائد]] بدانیم نه از [[فروع]] و مسائل [[فقهی]]. در [[فرهنگ دینی]] [[مرگ جاهلی]] مردن در [[بی‌دینی]] و [[شرک]] و [[کفر]] است، بنابراین تخلف از [[امام]] همانند تخلف از [[رسول خدا]]{{صل}} و عدم پذیرش او موجب [[کفر]] است و این با اصلی بودن [[امامت]] سازگار است نه فرعی بودن آن<ref>شیخ طوسی می‌گوید: {{عربی|وَ دَفعُ الْإِمَامَةِ عِنْدَهُمْ وَ جَحدُهَا كَدَفْعِ النُّبُوَّةِ وَ جَحدُهَا سَوَاءُ، بِدَلَالَةِ قَوْلِهِ{{صل}}:}} {{متن حدیث| مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً }}. الاقتصاد، ص ۲۲۶. و قاضی نورالله در کتاب الصوارم المهرقه: {{عربی|انَّ النبی{{صل}} قَالَ}}: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ {{عربی|فَإِنَّهُ صریحٌ في أَنَّ الْإِمَامَةَ فی الإصولِ ضَرُورَةً إِنَّ الْجَاهِلَ بشیءٍ مِنَ الْفُرُوعِ وَ إِنْ کان وَاجِباً لایکون میتَتُه میتَةً جاهلیةً وَ لَا یَقدَحُ ذلک في إِسْلَامِهِ}} و ر.ک: احقاق الحق، ص ۲۹۴، و گوهر مراد، ص ۴۶۷ و مراة العقول، ج ۱۱، ص ۱۹۱ و بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸. برای آگاهی بیشتر درباره نقل‌های گوناگون و دلالت حدیث من مات ر.ک: بررسی معرفت امام از منظر فریقین.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ ج5، ص22-23.</ref>
در اینجا توجه به یک سخن [[رسول خدا]]{{صل}} می‌تواند راهگشای این معضل باشد که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً }}. این [[حدیث]] که با نقل‌های گوناگون و محتوای واحد مورد قبول [[فریقین]] است<ref>برای آگاهی بیشتر از وحدت مضمون و محتوای احادیث من مات ر.ک: راز رهائی از مرگ جاهلی و بررسی حدیث معرفت امام از منظر فریقین. </ref>، [[جایگاه]] رفیع بحث [[امامت]] را روشن می‌سازد. [[دانشمندان]] [[امامیه]] برای بیان [[جایگاه]] بحث از [[امامت]] و اینکه از اصول است نه از [[فروع]] به دلایلی استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: الاصول العامه لمسائل الامامه، ص ۸۷ و امامت پژوهی، ص ۶۱.</ref>. از جمله مستندات آنان این [[حدیث]] است، زیرا لازمه [[وجوب]] [[معرفت امام]] به گونه‌ای که تخلف از او مستوجب [[مرگ جاهلی]] باشد و عذری از متخلف پذیرفته نخواهد شد، آن است که [[امامت]] را مانند [[نبوت]] از اصول [[عقائد]] بدانیم نه از [[فروع]] و مسائل [[فقهی]]. در [[فرهنگ دینی]] [[مرگ جاهلی]] مردن در [[بی‌دینی]] و [[شرک]] و [[کفر]] است، بنابراین تخلف از [[امام]] همانند تخلف از [[رسول خدا]]{{صل}} و عدم پذیرش او موجب [[کفر]] است و این با اصلی بودن [[امامت]] سازگار است نه فرعی بودن آن<ref>شیخ طوسی می‌گوید: {{عربی|وَ دَفعُ الْإِمَامَةِ عِنْدَهُمْ وَ جَحدُهَا كَدَفْعِ النُّبُوَّةِ وَ جَحدُهَا سَوَاءُ، بِدَلَالَةِ قَوْلِهِ{{صل}}:}} {{متن حدیث| مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً }}. الاقتصاد، ص ۲۲۶. و قاضی نورالله در کتاب الصوارم المهرقه: {{عربی|انَّ النبی{{صل}} قَالَ}}: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ {{عربی|فَإِنَّهُ صریحٌ في أَنَّ الْإِمَامَةَ فی الإصولِ ضَرُورَةً إِنَّ الْجَاهِلَ بشیءٍ مِنَ الْفُرُوعِ وَ إِنْ کان وَاجِباً لایکون میتَتُه میتَةً جاهلیةً وَ لَا یَقدَحُ ذلک في إِسْلَامِهِ}} و ر.ک: احقاق الحق، ص ۲۹۴، و گوهر مراد، ص ۴۶۷ و مراة العقول، ج ۱۱، ص ۱۹۱ و بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸. برای آگاهی بیشتر درباره نقل‌های گوناگون و دلالت حدیث من مات ر.ک: بررسی معرفت امام از منظر فریقین.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ ج۵، ص۲۲-۲۳.</ref>


==[[امامت]] پس از رحلت [[امام عسکری]]{{ع}}==
==[[امامت]] پس از رحلت [[امام عسکری]]{{ع}}==
پس‌ از رحلت‌ [[امام عسکری|امام یازدهم‌]]{{ع}} و با بروز اختلافات‌ در میان‌ جامعه [[امامیه]] عراق‌ که‌ بیش‌ از مناطق‌ دیگر شاهد اختلافات‌ درون‌ گروهی‌ امامیه‌ بود<ref>ابو حاتم‌ رازی‌، احمد، «الزینه»، ضمن‌ الغلو و الفرق‌ الغالیه عبدالله‌ سلوم‌ سامرایی‌، ص ۲۹۲؛ نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۷۹-۹۴؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ص۱۰۲-۱۱۶؛ سید مرتضی‌، علی‌، الفصول‌ المختاره، ص۳۱۸-۳۲۱.</ref>، اکثریت‌ [[امامیه‌]] و با رهبری‌ مرکزیت‌ آنان‌ در بغداد و متکلمان‌ بزرگ‌ شیعه‌ در آن‌ عصر، یعنی‌ خاندان‌ نوبختی‌ و دیگران‌ به‌ [[امامت]] فرزند [[امام عسکری|امام یازدهم‌]]{{ع}} به‌ عنوان‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]] معتقد شدند و با وجود اعتقادی‌ ریشه‌‌دار در میان‌ [[امامیه‌]] که‌ از تداوم‌ [[امامت]] در نسل‌ [[امامان]]{{عم}} خبر می‌داد<ref>نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۹۰-۹۳؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ص۱۰۲-۱۰۶؛  ابوتمام‌ خراسانی‌، باب‌ الشیطان‌ من‌ کتاب‌ الشجره، به‌ کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌ و پاول‌ واکر، ص۱۲۳؛ مسائل‌ الامامه، منسوب‌ به‌ ناشی‌´ اکبر، به‌ کوشش‌ فان‌ اس‌، ص۲۲، ۲۴.</ref>، به‌ غیبت‌ [[امام مهدی|ولی‌ عصر]]{{ع}} ایمان‌ آوردند. نوع‌ اعتقاد حاکم‌ بر جامعه دوازده‌ امامیان‌ِ معاصر با اوایل‌ دوره غیبت‌ صغری‌ نشان‌ می‌دهد که‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ روی‌ غیبت‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]]{{ع}} را از خاستگاه‌ عقیده غالیانه "وقف‌" مطرح‌ نکردند، بلکه‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ امر واقع‌ پذیرفتند<ref>ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، ص۱۴۶؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۳۳۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌الدین‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ اعلمی، ص۳۲۳.</ref>
پس‌ از رحلت‌ [[امام عسکری|امام یازدهم‌]]{{ع}} و با بروز اختلافات‌ میان‌ جامعه [[امامیه]] عراق‌ که‌ بیش‌ از مناطق‌ دیگر شاهد اختلافات‌ درون‌ گروهی‌ امامیه‌ بود<ref>ابو حاتم‌ رازی‌، احمد، «الزینه»، ضمن‌ الغلو و الفرق‌ الغالیه عبدالله‌ سلوم‌ سامرایی‌، ص ۲۹۲؛ نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۷۹-۹۴؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ص۱۰۲-۱۱۶؛ سید مرتضی‌، علی‌، الفصول‌ المختاره، ص۳۱۸-۳۲۱.</ref>، اکثریت‌ [[امامیه‌]] و با رهبری‌ مرکزیت‌ آنان‌ در بغداد و متکلمان‌ بزرگ‌ شیعه‌ در آن‌ عصر، یعنی‌ خاندان‌ نوبختی‌ و دیگران‌ به‌ [[امامت]] فرزند [[امام عسکری|امام یازدهم‌]]{{ع}} به‌ عنوان‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]] معتقد شدند و با وجود اعتقادی‌ ریشه‌‌دار در میان‌ [[امامیه‌]] که‌ از تداوم‌ [[امامت]] در نسل‌ [[امامان]]{{عم}} خبر می‌داد<ref>نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۹۰-۹۳؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، ص۱۰۲-۱۰۶؛  ابوتمام‌ خراسانی‌، باب‌ الشیطان‌ من‌ کتاب‌ الشجره، به‌ کوشش‌ ویلفرد مادلونگ‌ و پاول‌ واکر، ص۱۲۳؛ مسائل‌ الامامه، منسوب‌ به‌ ناشی‌´ اکبر، به‌ کوشش‌ فان‌ اس‌، ص۲۲، ۲۴.</ref>، به‌ غیبت‌ [[امام مهدی|ولی‌ عصر]]{{ع}} ایمان‌ آوردند. نوع‌ اعتقاد حاکم‌ بر جامعه دوازده‌ امامیان‌ِ معاصر با اوایل‌ دوره غیبت‌ صغری‌ نشان‌ می‌دهد که‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ روی‌ غیبت‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]]{{ع}} را از خاستگاه‌ عقیده غالیانه "وقف‌" مطرح‌ نکردند، بلکه‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ امر واقع‌ پذیرفتند<ref>ابن‌ بابویه‌، علی‌، الامامه و التبصره من‌ الحیره، به‌ کوشش‌ محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، ص۱۴۶؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به‌ کوشش‌ علی‌ اکبر غفاری‌، ج۱، ص۳۳۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌الدین‌، به‌ کوشش‌ حسین‌ اعلمی، ص۳۲۳.</ref>


در واقع‌ گذشت‌ زمان‌ بود که‌ [[امامیه‌]] و علما و متکلمان‌ آنان‌ را به‌ اعتقادی‌ با سابقه‌ مبنی‌ بر غیبت‌ یکی‌ از [[امامان]]{{عم}} فرا خواند که‌ او را همان‌ [[امام مهدی|قائم‌ آل‌ محمد]]{{صل}} می‌انگاشت‌ که‌ در آینده‌ ظهور خواهد کرد<ref>ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ص۹۴. ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌ )</ref>. این‌ نکته‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد چنین‌ نبوده‌ است‌ که‌ براساس‌ طرحی‌، احادیثی‌ در این‌ زمینه‌ تنظیم‌ و روایت‌ شود. بنابراین‌، اعتقاد به‌ غیبت‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]] و اعتقاد به‌ اینکه‌ او کسی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ قائم‌ ظهور خواهد کرد، در شرایطی‌ ابراز شد که‌ هیچ‌گونه‌ انگیزه خاصی‌ که‌ از پیش‌تر برای‌ آن‌ اندیشه‌ای‌ شده‌ باشد، وجود نداشت‌. عالمان‌ امامی‌ با حفظ اصول‌ خود در نفی‌ اندیشه‌های‌ غالیانه‌، به‌ تدریج‌ به‌ این‌ نکته‌ آگاهی‌ یافتند که‌ سلسله امامت به‌ شخص‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]]{{ع}} پایان‌ یافته‌، و عصر غیبت‌ قائم‌ آغاز شده‌ است‌<ref>از حدود اواخر سده ۳ق‌، نک: همانجا؛ ابن‌ قبه‌، «النقض‌...»، بند ۵؛ نیز نک:  نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۹۱، سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکوره‌، ص۱۰۵.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>
در واقع‌ گذشت‌ زمان‌ بود که‌ [[امامیه‌]] و علما و متکلمان‌ آنان‌ را به‌ اعتقادی‌ با سابقه‌ مبنی‌ بر غیبت‌ یکی‌ از [[امامان]]{{عم}} فرا خواند که‌ او را همان‌ [[امام مهدی|قائم‌ آل‌ محمد]]{{صل}} می‌انگاشت‌ که‌ در آینده‌ ظهور خواهد کرد<ref>ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ص۹۴. ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌ )</ref>. این‌ نکته‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد چنین‌ نبوده‌ است‌ که‌ براساس‌ طرحی‌، احادیثی‌ در این‌ زمینه‌ تنظیم‌ و روایت‌ شود. بنابراین‌، اعتقاد به‌ غیبت‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]] و اعتقاد به‌ اینکه‌ او کسی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ قائم‌ ظهور خواهد کرد، در شرایطی‌ ابراز شد که‌ هیچ‌گونه‌ انگیزه خاصی‌ که‌ از پیش‌تر برای‌ آن‌ اندیشه‌ای‌ شده‌ باشد، وجود نداشت‌. عالمان‌ امامی‌ با حفظ اصول‌ خود در نفی‌ اندیشه‌های‌ غالیانه‌، به‌ تدریج‌ به‌ این‌ نکته‌ آگاهی‌ یافتند که‌ سلسله امامت به‌ شخص‌ [[امام مهدی|امام دوازدهم‌]]{{ع}} پایان‌ یافته‌، و عصر غیبت‌ قائم‌ آغاز شده‌ است‌<ref>از حدود اواخر سده ۳ق‌، نک: همانجا؛ ابن‌ قبه‌، «النقض‌...»، بند ۵؛ نیز نک:  نوبختی‌، حسن‌، فرق‌ الشیعه، به‌ کوشش‌ ریتر، ص۹۱، سعد بن‌ عبدالله‌ اشعری‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکوره‌، ص۱۰۵.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/۲۳۰۲۲/۱۰/۳۹۱۰ [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>


==[[علم امام]]{{ع}} از دیدگاه [[امامیه]]==
==[[علم امام]]{{ع}} از دیدگاه [[امامیه]]==
[[ابوسهل‌ نوبختی‌]] نیز در باب‌ [[سرچشمه علم‌ امامان]]{{عم}}، بر باور متکلمان‌ دوره حضور بود و اعتقاد داشت‌ که‌ [[امامان]]{{عم}} برخوردار از [[علم‌ پیامبر]]{{صل}} هستند و علم‌ او و انبیای‌ پیشین‌ را از [[پیامبر]]{{صل}} به‌ ارث‌ برده‌اند و بنابراین‌، [[علم‌]] آنان‌ از راه‌ [[آموختن‌]]، [[کسب‌]] نشده‌ است‌<ref>ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌ )، ص‌ ۹۶.</ref>. نوبختیان‌ به‌ ضرورت‌ عقلی‌، معتقد بودند که‌ [[امامان‌]] نسبت‌ به‌ اموری‌ که‌ ذاتاً مرتبط با شریعت‌ نیست‌، عالمند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۶-۷۷.</ref>. با این‌ حال‌، [[نوبختیان‌]] [[معجزه امام|امکان‌ ظهور معجزه‌ را بر دست‌ امام]]، منتفی‌ می‌دانستند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۹.</ref>. در باب‌ [[علم‌ غیب‌]] نیز نوبختیان‌ همچون‌ دیگر [[امامیه]] غیر مفوض‌، منکر انتساب‌ آن‌ بر [[امامان]]{{عم}} بودند و آن‌ را ویژه ذات‌ باری‌ می‌دانستند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۷.</ref>.
[[ابوسهل‌ نوبختی‌]] در باب‌ [[سرچشمه علم‌ امامان]]{{عم}}، بر باور متکلمان‌ دوره حضور بود و اعتقاد داشت‌ که‌ [[امامان]]{{عم}} برخوردار از [[علم‌ پیامبر]]{{صل}} هستند و علم‌ او و انبیای‌ پیشین‌ را از [[پیامبر]]{{صل}} به‌ ارث‌ برده‌اند و بنابراین‌، [[علم‌]] آنان‌ از راه‌ [[آموختن‌]]، [[کسب‌]] نشده‌ است‌<ref>ابوسهل‌ نوبختی‌، اسماعیل‌، «التنبیه‌»، ضمن‌ کمال‌ الدین‌ (نک: هم، ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌ الدین‌ )، ص‌ ۹۶.</ref>. نوبختیان‌ به‌ ضرورت‌ عقلی‌، معتقد بودند که‌ [[امامان‌]] نسبت‌ به‌ اموری‌ که‌ ذاتاً مرتبط با شریعت‌ نیست‌، عالمند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۶-۷۷.</ref>. با این‌ حال‌، [[نوبختیان‌]] [[معجزه امام|امکان‌ ظهور معجزه‌ را بر دست‌ امام]]، منتفی‌ می‌دانستند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۹.</ref>. در باب‌ [[علم‌ غیب‌]] نیز نوبختیان‌ همچون‌ دیگر [[امامیه]] غیر مفوض‌، منکر انتساب‌ آن‌ بر [[امامان]]{{عم}} بودند و آن‌ را ویژه ذات‌ باری‌ می‌دانستند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۷۷.</ref>.


این‌ نمونه‌ها می‌تواند قرائن‌ قابل‌ اعتمادی‌ بر گرایش‌ متکلمان‌ اواخر سده ۳ ق‌ به‌ محافل‌ [[امامیه]] معتدل‌ باشد. پس‌ از این‌ دوره‌ نیز در عصر متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ [[شیخ‌ مفید]] و شاگردانش‌ و در اعصار بعد و به‌ ویژه‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌های‌ کلامی [[ابن‌ قبه رازی‌]]، شاهد امتداد سنت‌ دینی‌ [[امامیه]] معتدل‌ هستیم‌ و در این‌ راستا متکلمان‌ مکتب‌ [[شیخ‌ مفید]] بر ضرورت‌ [[وجود امام]] و [[ضرورت‌ وجود نص‌ الهی‌]] بر وی‌ و [[استمرار وجود حجت‌]] و [[وجوب‌ عصمت]] و [[افضلیت‌ امام]] تأکید می‌کردند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۴۷-۴۹؛ نیز نک: شیخ‌ مفید، محمد، الافصاح‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص ۲۷-۲۹؛ سید مرتضی‌، الذخیره، به‌ کوشش‌ احمد حسینی‌، ص۴۰۹ بب، الشافی‌، به‌ کوشش‌ عبدالزهرا حسینی‌ خطیب‌، ج۱، ص۳۵ بب؛ ابوالصلاح‌ حلبی‌، تقی‌الدین‌، تقریب‌ المعارف‌، به‌ کوشش‌ رضا استادی‌، ص۱۱۶ بب؛ شیخ طوسی، تمهید الاصول‌، به‌ کوشش‌ عبدالمحسن‌ مشکوه‌الدینی، ص۳۴۸ بب.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>
این‌ نمونه‌ها می‌تواند قرائن‌ قابل‌ اعتمادی‌ بر گرایش‌ متکلمان‌ اواخر سده ۳ ق‌ به‌ محافل‌ [[امامیه]] معتدل‌ باشد. پس‌ از این‌ دوره‌ نیز در عصر متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ [[شیخ‌ مفید]] و شاگردانش‌ و در اعصار بعد و به‌ ویژه‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌های‌ کلامی [[ابن‌ قبه رازی‌]]، شاهد امتداد سنت‌ دینی‌ [[امامیه]] معتدل‌ هستیم‌ و در این‌ راستا متکلمان‌ مکتب‌ [[شیخ‌ مفید]] بر ضرورت‌ [[وجود امام]] و [[ضرورت‌ وجود نص‌ الهی‌]] بر وی‌ و [[استمرار وجود حجت‌]] و [[وجوب‌ عصمت]] و [[افضلیت‌ امام]] تأکید می‌کردند<ref>نک: شیخ‌ مفید، محمد، اوائل‌ المقالات‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص۴۷-۴۹؛ نیز نک: شیخ‌ مفید، محمد، الافصاح‌، به‌ کوشش‌ واعظ چرندابی‌، ص ۲۷-۲۹؛ سید مرتضی‌، الذخیره، به‌ کوشش‌ احمد حسینی‌، ص۴۰۹ بب، الشافی‌، به‌ کوشش‌ عبدالزهرا حسینی‌ خطیب‌، ج۱، ص۳۵ بب؛ ابوالصلاح‌ حلبی‌، تقی‌الدین‌، تقریب‌ المعارف‌، به‌ کوشش‌ رضا استادی‌، ص۱۱۶ بب؛ شیخ طوسی، تمهید الاصول‌، به‌ کوشش‌ عبدالمحسن‌ مشکوه‌الدینی، ص۳۴۸ بب.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/۲۳۰۲۲/۱۰/۳۹۱۰ [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>


==[[امامت]] نزد [[امامیه]] و علمای آن==
==[[امامت]] نزد [[امامیه]] و علمای آن در سده ۳ و ۴ قمری ==
در سده ۴ قمری (۱۰م)، با وجود [[اختلاف‌ها]] و شکاف‌های نه چندان وسیع در میان گرایش‌های مختلف امامیان، اشتراک نظر در اصول و مبانی [[تفکر]] [[دینی]] امامی [[مشاهده]] می‌شود؛ از جمله این مسائل، اتفاق همگی [[دوازده]] امامیان بر وجود «[[نص الهی]]» بر [[امامت]] و [[عصمت امام]] و [[مرجعیت امام]] در مسائل دینی بود. به هر حال، بنابر [[اعتقاد]] امامیه، [[امام]] [[منصوص]] و [[معصوم]] که وجود او در هر عصری ضروری بود، فردی تلقی می‌شد که به عنوان عالم‌ترین کس از [[خاندان پیامبر]]{{صل}}، [[تفسیر]] [[شریعت]] و [[تعلیم]] [[حلال و حرام]] و تشخیص [[حق]] از [[باطل]] و [[حفظ شریعت]] از [[تحریفات]] و [[بدعت‌ها]] و تضمین اصالت آن برعهده او بود. این [[عقیده]] به عنوان [[سنت]] [[فکری]] و دینی محافل عمده امامیه در سده‌های ۲ و ۳ق، در منظومه [[کلامی]] امامیه در دوره پس از حضور [[امامان]]{{ع}} مورد عنایت قرار گرفت و از این‌رو، نقش امام در [[مرجعیت دینی]] [[جامعه]] [[مؤمنان]] در مقایسه با نقش [[سیاسی]] امام از اهمیت بیشتری برخوردار شد.
در سده ۴ قمری (۱۰م)، با وجود [[اختلاف‌ها]] و شکاف‌های نه چندان وسیع در میان گرایش‌های مختلف امامیان، اشتراک نظر در اصول و مبانی [[تفکر]] [[دینی]] امامی [[مشاهده]] می‌شود؛ از جمله این مسائل، اتفاق همگی [[دوازده]] امامیان بر وجود «[[نص الهی]]» بر [[امامت]] و [[عصمت امام]] و [[مرجعیت امام]] در مسائل دینی بود. به هر حال، بنابر [[اعتقاد]] امامیه، [[امام]] [[منصوص]] و [[معصوم]] که وجود او در هر عصری ضروری بود، فردی تلقی می‌شد که به عنوان عالم‌ترین کس از [[خاندان پیامبر]]{{صل}}، [[تفسیر]] [[شریعت]] و [[تعلیم]] [[حلال و حرام]] و تشخیص [[حق]] از [[باطل]] و [[حفظ شریعت]] از [[تحریفات]] و [[بدعت‌ها]] و تضمین اصالت آن برعهده او بود. این [[عقیده]] به عنوان [[سنت]] [[فکری]] و دینی محافل عمده امامیه در سده‌های ۲ و ۳ق، در منظومه [[کلامی]] امامیه در دوره پس از حضور [[امامان]]{{ع}} مورد عنایت قرار گرفت و از این‌رو، نقش امام در [[مرجعیت دینی]] [[جامعه]] [[مؤمنان]] در مقایسه با نقش [[سیاسی]] امام از اهمیت بیشتری برخوردار شد.


با توجه به آنچه یاد شد، [[مقام]] مذهبی و [[علمی]] امام{{ع}} بیشتر مورد [[کاوش]] و نظریه‌پردازی [[متکلمان]] امامی واقع شد. [[نظریه]] عصمت امام در همین راستا مورد توجه متکلمانی چون [[هشام بن حکم]] قرار گرفت و بحث‌های بسیاری را براساس تعلیمات امامان{{ع}} و به ویژه [[امام صادق]]{{ع}} در پی داشت. در برابر [[نفوذ]] گرایش‌های [[غالیانه]] به [[جامعه]] [[شیعه]] امامی، جریانی از [[امامیه]] که بعدها در شکل‌گیری امامیه سده ۴ قمری تأثیر بسیاری داشت، [[ایستادگی]] کردند و در عین حال که از [[مرجعیت دینی]] انحصاری [[امامان]]{{ع}} [[دفاع]] می‌کردند، درصدد بودند که [[تفسیری]] به دور از [[غلو]] ارائه دهند. در یک سر این جریان شخصیتی چون [[عبدالله بن ابی یعفور]] قرار داشت. وی امامان{{ع}} را علمایی [[ابرار]] و اتقیا می‌خواند که طاعتشان [[واجب]] است.
[[مقام]] مذهبی و [[علمی]] امام{{ع}} بیشتر مورد [[کاوش]] و نظریه‌پردازی [[متکلمان]] امامی واقع شد. [[نظریه]] عصمت امام در همین راستا مورد توجه متکلمانی چون [[هشام بن حکم]] قرار گرفت و بحث‌های بسیاری را براساس تعلیمات امامان{{ع}} و به ویژه [[امام صادق]]{{ع}} در پی داشت. در برابر [[نفوذ]] گرایش‌های [[غالیانه]] به [[جامعه]] [[شیعه]] امامی، جریانی از [[امامیه]] که بعدها در شکل‌گیری امامیه سده ۴ قمری تأثیر بسیاری داشت، [[ایستادگی]] کردند و در عین حال که از [[مرجعیت دینی]] انحصاری [[امامان]]{{ع}} [[دفاع]] می‌کردند، درصدد بودند که [[تفسیری]] به دور از [[غلو]] ارائه دهند. در یک سر این جریان شخصیتی چون [[عبدالله بن ابی یعفور]] قرار داشت. وی امامان{{ع}} را علمایی [[ابرار]] و اتقیا می‌خواند که طاعتشان [[واجب]] است.


در باب [[سرچشمه علم امامان]]{{ع}}، [[اختلاف]] نظر وجود داشت، ولی نظری که در برابر [[غلات]] و [[مفوضه]] مطرح شد، این بود که امامان{{ع}} بر اساس برخوردار بودن از [[علم]] آبا و اجداد خود که از [[پیامبر]]{{صل}} به [[میراث]] رسیده بود و با در [[اختیار]] داشتن کتاب‌های آنان، تنها [[مرجع]] [[تفسیر]] شریعتند. حتی برخی بر این [[باور]] بودند که [[امام]] هر عصر، مسائل پیش آمده را براساس [[قواعد]] و کلیات مذکور در این کتاب‌ها از طریق [[استنباط]] [[فروع]] از اصول، استخراج می‌کند و چون [[خداوند]] امام را از [[خطا]] در [[احکام شریعت]] محفوظ نگاه می‌دارد، همواره وی مصیب خواهد بود و [[اطاعت]] از او واجب است. در برابر، گروهی از امامیه در همان دوره به امکان اکتساب علم از راه [[اعجاز]] و [[خرق عادت]] [[معتقد]] بودند. به هر حال، گرچه در باب سرچشمه علم امامان{{ع}} و نیز [[طبیعت]] [[مقام امام]] و حدود وجودی او اختلاف نظر وجود دارد، ولی نباید فراموش کرد که جریان اصلی امامیه که بیشتر توسط [[متکلمان]] دوره حضور [[رهبری]] می‌شد، از [[عقاید]] مفوضه که بازماندگان غلات دوره‌های پیش‌تر بودند و اساساً در باب [[امامت]]، نظر دیگری داشتند، دوری می‌کردند و سخت با آن مخالف بودند.
در باب [[سرچشمه علم امامان]]{{ع}}، [[اختلاف]] نظر وجود داشت، ولی نظری که در برابر [[غلات]] و [[مفوضه]] مطرح شد، این بود که امامان{{ع}} بر اساس برخوردار بودن از [[علم]] آبا و اجداد خود که از [[پیامبر]]{{صل}} به [[میراث]] رسیده بود و با در [[اختیار]] داشتن کتاب‌های آنان، تنها [[مرجع]] [[تفسیر]] شریعتند. حتی برخی بر این [[باور]] بودند که [[امام]] هر عصر، مسائل پیش آمده را براساس [[قواعد]] و کلیات مذکور در این کتاب‌ها از طریق [[استنباط]] [[فروع]] از اصول، استخراج می‌کند و چون [[خداوند]] امام را از [[خطا]] در [[احکام شریعت]] محفوظ نگاه می‌دارد، همواره وی مصیب خواهد بود و [[اطاعت]] از او واجب است. در برابر، گروهی از امامیه در همان دوره به امکان اکتساب علم از راه [[اعجاز]] و [[خرق عادت]] [[معتقد]] بودند. به هر حال، گرچه در باب سرچشمه علم امامان{{ع}} و نیز [[طبیعت]] [[مقام امام]] و حدود وجودی او اختلاف نظر وجود دارد، ولی نباید فراموش کرد که جریان اصلی امامیه که بیشتر توسط [[متکلمان]] دوره حضور [[رهبری]] می‌شد، از [[عقاید]] مفوضه که بازماندگان غلات دوره‌های پیش‌تر بودند و اساساً در باب [[امامت]]، نظر دیگری داشتند، دوری می‌کردند و سخت با آن مخالف بودند.
خط ۴۹: خط ۴۹:
در منظومه دینی شیخ مفید و [[مکتب کلامی]] او، بحث ضرورت وجود امام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و از این‌رو، نیازمند مطالعه و بررسی است. از دیدگاه شیخ مفید، امامان «[[قائم مقام]]» [[پیامبران]] در [[تنفیذ احکام]] و برپا داشتن [[حدود الهی]] و [[پاسداری]] از [[شرایع]] و [[تربیت]] بشرند. از این‌رو، [[شیخ مفید]] تأکید بیشتری به نقش [[امام]] در [[جامعه]] [[مؤمنان]] به عنوان [[ریاست]] [[اجتماع]] [[دینی]] دارد؛ از اینجا بود که [[متکلمان]] امامی در این دوره در تداوم [[اندیشه]] [[فضل بن شاذان]]، [[ضرورت وجود امام]] را از راه [[قاعده لطف]] تبیین و اصول [[امامت]] را از این راه باز اندیشی می‌کردند. در این دیدگاه وجود «[[تکلیف]]» عقلاً ضرورت وجود امام را توضیح می‌دهد و [[تعیین امام]] را از سوی [[خداوند]] [[واجب]] می‌سازد. در جایگاهی که شیخ مفید و شاگردانش برای امام به عنوان ریاست جامعه مؤمنان قائلند، [[وجود امام]] برای [[مصالح دینی]] مؤمنان [[پیش‌بینی]] شده، و به این سبب، با ثبوت «تکلیف»، بر خداوند واجب است که بر مبنای [[لطف]] عمل کند و امام را که وجودش برای وجود تکلیف ضروری است، تعیین کند. در این [[تفسیر]] از وجود امام، امام تنها یک [[مفسر قرآن]] و [[سنت نبوی]] نیست، بلکه به عنوان [[رییس]] [[جامعة]] مؤمنان، کسی است که دارای نفاذ [[امر و نهی]] است و طاعتش مفروض است و از این‌رو، ریاست او، ریاست مطلقه به حساب می‌آید. صرف وجود چنین کسی در هنگامی که از [[وجوب]] تکلیف و ثبوت آن سخن گفته می‌شود، برای مؤمنان امری واجب است، چه، مقتضای لطف [[باری تعالی]] است. بر این اساس، [[تصرف امام]] در [[امت]]، لطف است و [[مصلحت دینی]] آنان را در بر دارد. متکلمان در [[استدلال]] به قاعده لطف، افزون بر ثبوت [[تکلیف عقلی]]، ارتفاع [[عصمت]] را نیز شرط کرده‌اند، به این معنا که هنگامی می‌توان بر وجود امام به عنوان لطف تأکید کرد که [[مکلفان]] از عصمت برخوردار نباشند و از این‌رو، برای انجام دادن واجب و [[امتناع]] از [[قبیح]]، به وجود رییس نیازمند باشند. طبعاً برای چنین رییسی عصمت ضروری است، چه، مقتضای درونمایه قاعده لطف است و از آنجا که تنها خداوند کاشف از [[عصمت امام]] است، امت را به [[انتخاب]] کردن [[امام]] راهی نیست و بنابراین، نمی‌توان بر پایه [[استدلال]] به وجود [[امامت]] به عنوان [[ریاست]] [[الهی]] [[جامعه]] [[مؤمنان]]، برای «[[اختیار]]» جامعه مؤمنان، شأنی در [[انتخاب امام]] مفروض دانست؛ زیرا جدا از [[لطف]] و [[نص]]، [[کشف]] [[عصمت امام]] نیز از سوی [[مردم]] امکان‌ناپذیر است. بر این اساس، طبق [[قاعده لطف]] که [[متکلمان]] امامی بر مبنای آن منظومه امامت را در دوره‌های [[شیخ مفید]] و شاگردانش تنظیم کردند، با ثبوت عدم [[عصمت]] در یک شخص، نمی‌توان از [[انتخاب]] او از سوی مردم و [[دینی]] بودن ریاست مطلقه وی و نیز ابتنای آن بر [[مصالح دینی]] مؤمنان سخن گفت؛ زیرا براساس این قاعده، به صرف وجود مصالح دینی در ریاست امام، وجود و تعیین و عصمت او [[ضرورت]] می‌یابد و بر [[خدا]] [[واجب]] می‌شود که از باب لطف او را تعیین کند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>.
در منظومه دینی شیخ مفید و [[مکتب کلامی]] او، بحث ضرورت وجود امام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و از این‌رو، نیازمند مطالعه و بررسی است. از دیدگاه شیخ مفید، امامان «[[قائم مقام]]» [[پیامبران]] در [[تنفیذ احکام]] و برپا داشتن [[حدود الهی]] و [[پاسداری]] از [[شرایع]] و [[تربیت]] بشرند. از این‌رو، [[شیخ مفید]] تأکید بیشتری به نقش [[امام]] در [[جامعه]] [[مؤمنان]] به عنوان [[ریاست]] [[اجتماع]] [[دینی]] دارد؛ از اینجا بود که [[متکلمان]] امامی در این دوره در تداوم [[اندیشه]] [[فضل بن شاذان]]، [[ضرورت وجود امام]] را از راه [[قاعده لطف]] تبیین و اصول [[امامت]] را از این راه باز اندیشی می‌کردند. در این دیدگاه وجود «[[تکلیف]]» عقلاً ضرورت وجود امام را توضیح می‌دهد و [[تعیین امام]] را از سوی [[خداوند]] [[واجب]] می‌سازد. در جایگاهی که شیخ مفید و شاگردانش برای امام به عنوان ریاست جامعه مؤمنان قائلند، [[وجود امام]] برای [[مصالح دینی]] مؤمنان [[پیش‌بینی]] شده، و به این سبب، با ثبوت «تکلیف»، بر خداوند واجب است که بر مبنای [[لطف]] عمل کند و امام را که وجودش برای وجود تکلیف ضروری است، تعیین کند. در این [[تفسیر]] از وجود امام، امام تنها یک [[مفسر قرآن]] و [[سنت نبوی]] نیست، بلکه به عنوان [[رییس]] [[جامعة]] مؤمنان، کسی است که دارای نفاذ [[امر و نهی]] است و طاعتش مفروض است و از این‌رو، ریاست او، ریاست مطلقه به حساب می‌آید. صرف وجود چنین کسی در هنگامی که از [[وجوب]] تکلیف و ثبوت آن سخن گفته می‌شود، برای مؤمنان امری واجب است، چه، مقتضای لطف [[باری تعالی]] است. بر این اساس، [[تصرف امام]] در [[امت]]، لطف است و [[مصلحت دینی]] آنان را در بر دارد. متکلمان در [[استدلال]] به قاعده لطف، افزون بر ثبوت [[تکلیف عقلی]]، ارتفاع [[عصمت]] را نیز شرط کرده‌اند، به این معنا که هنگامی می‌توان بر وجود امام به عنوان لطف تأکید کرد که [[مکلفان]] از عصمت برخوردار نباشند و از این‌رو، برای انجام دادن واجب و [[امتناع]] از [[قبیح]]، به وجود رییس نیازمند باشند. طبعاً برای چنین رییسی عصمت ضروری است، چه، مقتضای درونمایه قاعده لطف است و از آنجا که تنها خداوند کاشف از [[عصمت امام]] است، امت را به [[انتخاب]] کردن [[امام]] راهی نیست و بنابراین، نمی‌توان بر پایه [[استدلال]] به وجود [[امامت]] به عنوان [[ریاست]] [[الهی]] [[جامعه]] [[مؤمنان]]، برای «[[اختیار]]» جامعه مؤمنان، شأنی در [[انتخاب امام]] مفروض دانست؛ زیرا جدا از [[لطف]] و [[نص]]، [[کشف]] [[عصمت امام]] نیز از سوی [[مردم]] امکان‌ناپذیر است. بر این اساس، طبق [[قاعده لطف]] که [[متکلمان]] امامی بر مبنای آن منظومه امامت را در دوره‌های [[شیخ مفید]] و شاگردانش تنظیم کردند، با ثبوت عدم [[عصمت]] در یک شخص، نمی‌توان از [[انتخاب]] او از سوی مردم و [[دینی]] بودن ریاست مطلقه وی و نیز ابتنای آن بر [[مصالح دینی]] مؤمنان سخن گفت؛ زیرا براساس این قاعده، به صرف وجود مصالح دینی در ریاست امام، وجود و تعیین و عصمت او [[ضرورت]] می‌یابد و بر [[خدا]] [[واجب]] می‌شود که از باب لطف او را تعیین کند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۲۶۹.</ref>.


==موارد اختلافی امامیه و اهل سنت در مورد امامت چیست؟==
==موارد اختلافی امامیه و اهل سنت در مورد امامت==
موارد اختلاف دو [[مکتب]] [[علم کلام|کلامی‌]] در موضوع [[امامت]] را می‌توان به شرح ذیل تبیین کرد<ref>مدعا اختلا جوهری در تعریف است نه تباین، به این معنی که هر دو [[مکتب]] در سمتی از تعریف وجه مشترکی نیز دارند و آن‌ «ریاسة عامه بر [[دین]] و دنیا» است که توضیح آن و نیز محل اختلاف اهل سنت و [[تشيع]] در متن خواهد آمد.</ref>.
موارد اختلاف دو [[مکتب]] [[علم کلام|کلامی‌]] در موضوع [[امامت]] را می‌توان به شرح ذیل تبیین کرد<ref>مدعا اختلا جوهری در تعریف است نه تباین، به این معنی که هر دو [[مکتب]] در سمتی از تعریف وجه مشترکی نیز دارند و آن‌ «ریاسة عامه بر [[دین]] و دنیا» است که توضیح آن و نیز محل اختلاف اهل سنت و [[تشيع]] در متن خواهد آمد.</ref>.


۱۱۳٬۲۵۵

ویرایش