بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سالهای ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانستهاند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفتهاند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در "غور بیسان" کنار روستایی به نام "عمتا" [[دفن]] کردند<ref>عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.</ref>. سن او را در وقت [[مرگ]]، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشتهاند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. البته بیشتر [[مورخان]] زمان مرگ او را ۳۸ سالگی میدانند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۵.</ref> | معاذ در سال ۱۸ [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸. البته برخی مرگ او را در سالهای ۱۷ و یا ۱۹ هجری دانستهاند.</ref> در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]]، به سبب طاعونی که در عمواس<ref>عمواس: برخی گفتهاند عمواس یکی از روستاهای فلسطین است که بین رملة و بین المقدس در ۶ مایلی بیت المقدس است. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۴۱۸.</ref> [[شام]] آمده بود، در ناحیه [[اردن]] از [[دنیا]] رفت و وی را در "غور بیسان" کنار روستایی به نام "عمتا" [[دفن]] کردند<ref>عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، عینی، ج۱۶، ص۲۳۸.</ref>. سن او را در وقت [[مرگ]]، برخی ۲۸، برخی ۳۴ و برخی ۳۸ سال نوشتهاند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۹.</ref>. البته بیشتر [[مورخان]] زمان مرگ او را ۳۸ سالگی میدانند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۰۲ و ۱۴۰۶ - ۱۴۰۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۵.</ref> | ||
== | ==معاذ بن جبل و [[حکومت]] یمن== | ||
در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]]{{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری میدانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>. | در سال [[فتح مکه]] [[رسول خدا]]{{صل}} معاذ را برای [[قضاوت]] به میان [[طایفه]] [[جند]] در یمن فرستاد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۴، البته بعضی زمان اعزام معاذ به یمن را سال دهم هجری میدانند. (فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۲۸۳؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۵، ص۲۰۹).</ref>. | ||
وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میخواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: "ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در [[روز قیامت]] میدیدم، به [[وصیت]] بسنده میکردم اما من (به عیان) میبینم که ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم؛ ای معاذ، بدان که [[دوست]] داشتنیترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در [[قیامت]] [[ملاقات]] کند"<ref>تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.</ref>. همان گونه که میبینید، پیامبر اکرم{{صل}} به معاذ میفرماید: "ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم" از طرفی در کتب [[شیعه]] و [[عامه]] در [[احادیث]] زیادی نقل شده که [[روز قیامت]] عدهای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را در حالی که آن حضرت کنار [[حوض کوثر]] هستند، نزد ایشان میآورند ولی ناگهان [[ملائکه]] [[عذاب]] آنها را از [[رسول خدا]]{{صل}} دور میکنند و به طرف [[جهنم]] میبرند. در این هنگام [[پیامبر]] و صدا میزند: "اصحابم! اصحابم! اصحابم؟" گفته میشود: تو نمیدانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان [[مرتد]] شدند<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref> | وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میخواست معاذ را به یمن بفرستد، به او فرمود: "ای معاذ، اگر چنین بود که من تو را در [[روز قیامت]] میدیدم، به [[وصیت]] بسنده میکردم اما من (به عیان) میبینم که ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم؛ ای معاذ، بدان که [[دوست]] داشتنیترین شما نزد من کسی است که همان گونه که از من جدا شود، مرا در [[قیامت]] [[ملاقات]] کند"<ref>تحف العقول، این شعبه حرانی، ص۲۶.</ref>. همان گونه که میبینید، پیامبر اکرم{{صل}} به معاذ میفرماید: "ما ابدا یکدیگر را نمیبینیم" از طرفی در کتب [[شیعه]] و [[عامه]] در [[احادیث]] زیادی نقل شده که [[روز قیامت]] عدهای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را در حالی که آن حضرت کنار [[حوض کوثر]] هستند، نزد ایشان میآورند ولی ناگهان [[ملائکه]] [[عذاب]] آنها را از [[رسول خدا]]{{صل}} دور میکنند و به طرف [[جهنم]] میبرند. در این هنگام [[پیامبر]] و صدا میزند: "اصحابم! اصحابم! اصحابم؟" گفته میشود: تو نمیدانی آنها بعد از تو چه کارهایی کردند؛ آنان [[مرتد]] شدند<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۶۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref> | ||
==آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به سبب حرف | ==آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به سبب حرف معاذ بن جبل [[خدا]] را [[سپاس]] گفت؟!== | ||
[[احمد بن حنبل]] مینویسد: رسول خدا هنگام فرستادن | [[احمد بن حنبل]] مینویسد: رسول خدا هنگام فرستادن معاذ بن جبل به [[یمن]] از او پرسید: اگر بخواهی بین [[مردم]] [[قضاوت]] کنی، چگونه و با چه میزانی قضاوت میکنی؟ معاذ پاسخ داد: "[[کتاب خدا]] را [[میزان]] قرار میدهم". حضرت به او فرمود: "اگر آن [[حکم]] در [[قرآن]] نبود، چه میکنی؟" معاذ گفت: "در این صورت، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} را ملاک قرار میدهم". حضرت فرمود: "اگر آن حکم در [[سنت]] من نبود چگونه قضاوت میکنی؟" معاذ گفت: "طبق [[اجتهاد]] و نظر شخصی خود عمل میکنم". [[راوی]] میگوید: در این هنگام [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به سینه خود زد و فرمود: "سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را در آنچه رسول خدا به آن [[راضی]] است، موفق کرد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰.</ref>. | ||
===بررسی [[سند]]=== | ===بررسی [[سند]]=== | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
===بررسی متنی=== | ===بررسی متنی=== | ||
[[ابن حزم آندلسی]] مینویسد: دلیل جعلی بودن روایت این است که با توجه به [[آیه]] {{متن قرآن|اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید» سوره اعراف، آیه ۳.</ref> و آیه {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم » سوره مائده، آیه ۳.</ref> و آیه {{متن قرآن|مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.</ref> و با توجه به روایتی که از ایشان در [[نهی]] و [[تحریم]] [[اعمال]] [[رأی]] و نظر شخصی در [[دین]] وارد شده، این موضوع، محال است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به | [[ابن حزم آندلسی]] مینویسد: دلیل جعلی بودن روایت این است که با توجه به [[آیه]] {{متن قرآن|اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید؛ اندک پند میپذیرید» سوره اعراف، آیه ۳.</ref> و آیه {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم » سوره مائده، آیه ۳.</ref> و آیه {{متن قرآن|مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.</ref> و با توجه به روایتی که از ایشان در [[نهی]] و [[تحریم]] [[اعمال]] [[رأی]] و نظر شخصی در [[دین]] وارد شده، این موضوع، محال است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به معاذ بن جبل فرموده باشد، اگر حکمی را در [[قرآن]] و [[سنت]] نیافتی چه میکنی؟ علاوه بر اینکه اگر چنین گفتاری را [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرموده باشد، از دو حال خارج نیست: | ||
#این جمله فقط درباره معاذ باشد؛ یعنی بر همه لازم باشد که فقط از رأی و نظر معاذ [[پیروی]] کنند. این احتمال، صحیح نیست، زیرا طراحان این قضیه، یعنی [[اهل]] [[قیاس]] ([[تابعین]] [[ابوحنیفه]]) چنین چیزی را قبول ندارند. | #این جمله فقط درباره معاذ باشد؛ یعنی بر همه لازم باشد که فقط از رأی و نظر معاذ [[پیروی]] کنند. این احتمال، صحیح نیست، زیرا طراحان این قضیه، یعنی [[اهل]] [[قیاس]] ([[تابعین]] [[ابوحنیفه]]) چنین چیزی را قبول ندارند. | ||
#این جمله تنها درباره معاذ نباشد و درباره همه باشد؛ بنابراین احتمال، هر کسی که طبق رأی و [[اجتهاد]] شخصی خود نظری دهد، به امر [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرده است و همه افراد، با تمامی رأی و نظرهای مختلف، بر [[حق]] هستند و شخصی بر شخص دیگر [[برتری]] ندارد<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۰-۳۲۱.</ref> | #این جمله تنها درباره معاذ نباشد و درباره همه باشد؛ بنابراین احتمال، هر کسی که طبق رأی و [[اجتهاد]] شخصی خود نظری دهد، به امر [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرده است و همه افراد، با تمامی رأی و نظرهای مختلف، بر [[حق]] هستند و شخصی بر شخص دیگر [[برتری]] ندارد<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۰-۳۲۱.</ref> | ||
===[[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} خلاف این مطلب=== | ===[[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} خلاف این مطلب=== | ||
زمانی که [[رسول اکرم]]{{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامهای به وی و [[اهل]] [[یمن]] نوشت: "من | زمانی که [[رسول اکرم]]{{صل}} معاذ را به [[قضاوت]] [[منصوب]] فرمود، در نامهای به وی و [[اهل]] [[یمن]] نوشت: "من معاذ بن جبل را به [[تقوای الهی]] و عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] رسولش امر و به او سفارش کردم که برای آنان پدری [[مهربان]] باشد و در رسیدگی به امور آنان صلاحشان را در نظر بگیرد و به [[نیکوکار]]، [[پاداش نیک]] دهد و با [[نرمش]]، [[حق دیگران]] را از [[انسان]] [[بدکار]] بگیرد. من معاذ را به عنوان [[سرپرست]] شما و کسی که تمامی امور شما را به صورت کامل در دست داشته باشد، [[منصوب]] نکردهام بلکه او را به عنوان [[برادر]] و [[تعلیم]] دهنده شما و کسی که [[امر الهی]] را [[اجرا]] کند و [[مطیع]] امر الهی باشد و به [[حق]] عمل کند، منصوب کردهام؛ بنابراین در پنهان و آشکار از او [[اطاعت]] کنید؛ اگر درباره امری [[نزاع]] و یا در [[حکم]] آن، [[شک]] کردید، [[حکم]] آن را به سخن [[خدا]] و [[قرآن]] برگردانید و ملاک عملتان [[خداوند]] و کتابش باشد. اگر درباره حکم مسئله ای [[اختلاف]] داشتید، اگر به خدا و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارید، باید به [[حکم خداوند]] و [[رسول]] او عمل کنید، زیرا این برای شما بهتر و نیکوتر است"<ref>الوثائق السیاسیة، محمد حمید الله، ص۲۱۲-۲۱۵؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۴-۵۹۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۱-۳۲۲.</ref> | ||
==عملکرد | ==عملکرد معاذ بن جبل در مقابل [[اهل بیت]]{{عم}}== | ||
===نقش معاذ در پایهگذاری [[خلافت ابوبکر]]=== | ===نقش معاذ در پایهگذاری [[خلافت ابوبکر]]=== | ||
مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] مینویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا{{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم{{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت{{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کردهاند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]]{{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه میگوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند...؛ یعنی ما بیعت کردهایم و دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: "چه کنیم با ادعای [[ابوبکر]] و [[عمر]] و اصحابش که او را [[تصدیق]] کردند و بر گفتار او [[شهادت]] دادند در آن روزی که تو را به [[اجبار]] میآوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: [[بیعت]] کن و تو در مقابل آنان به [[فضائل]] و سوابق خود [[استدلال]] کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن [[ابو بکر]] ادعا کرد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شنیده است که گفته: [[خداوند]] نخواسته است [[نبوت]] و [[خلافت]] برای ما [[اهل بیت]] جمع شود و عمر و [[ابوعبیده جراح]] و سالم و | مرحوم اردبیلی به نقل از [[محمد بن عیسی]] مینویسد: روایت شده که وی از [[اصحاب]] [[صحیفه]] ملعونه<ref>چهارده نفر از منافقان که در میان اصحاب رسول خدا{{صل}} بودند، پیمانی را امضا کردند که اگر پیامبر اکرم{{صل}} از دنیا رفت، نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد؛ آنان این پیمان نامه را به ابوعبیده جراح دادند که در کنار کعبه دفن کند. اهل بیت{{عم}} از این پیمان به صحیفه ملعونه تعبیر کردهاند.</ref> است<ref>جامع الرواة، ج۲، ص۲۲۵؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. نقل شده، در سخنانی که بین [[امام علی]]{{ع}} و [[طلحه]] در [[جنگ جمل]] رد و بدل شد، طلحه<ref>در واقع طلحه نیز بیعت با ابوبکر را پذیرفته بود، چنانکه میگوید: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند...؛ یعنی ما بیعت کردهایم و دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم.</ref> گفت: "چه کنیم با ادعای [[ابوبکر]] و [[عمر]] و اصحابش که او را [[تصدیق]] کردند و بر گفتار او [[شهادت]] دادند در آن روزی که تو را به [[اجبار]] میآوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: [[بیعت]] کن و تو در مقابل آنان به [[فضائل]] و سوابق خود [[استدلال]] کردی و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن [[ابو بکر]] ادعا کرد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شنیده است که گفته: [[خداوند]] نخواسته است [[نبوت]] و [[خلافت]] برای ما [[اهل بیت]] جمع شود و عمر و [[ابوعبیده جراح]] و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!"<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.</ref> | ||
==معاذ بن جبل در [[مسجد]]== | ==معاذ بن جبل در [[مسجد]]== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: "ای پسر صهاک [[حبشی]]!<ref>صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.</ref> آیا ما را با شمشیرهایتان و یا افرادتان میترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی [[قدرت]] ما از شما بیشتر است، زیرا [[حجت خدا]] در بین ماست. به خدا سوگند، اگر [[اطاعت از خدا]] و رسولش و [[امام]] زمانم نبود، [[شمشیر]] میکشیدم و در [[راه خدا]] باشما میجنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمودند: "[[خالد]]، بنشین! [[خداوند]] جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد..."<ref>الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref> | در این هنگام [[خالد بن سعید بن عاص]] بلند شد و گفت: "ای پسر صهاک [[حبشی]]!<ref>صهاک، جده عمر بود که کنیزی حبشی بود.</ref> آیا ما را با شمشیرهایتان و یا افرادتان میترسانید؟ به خدا قسم شمشیرهای ما نیز یکی از شمشیرهای شماست (ما هم مرد جنگیم) اگر چه تعدادمان کمتر است ولی [[قدرت]] ما از شما بیشتر است، زیرا [[حجت خدا]] در بین ماست. به خدا سوگند، اگر [[اطاعت از خدا]] و رسولش و [[امام]] زمانم نبود، [[شمشیر]] میکشیدم و در [[راه خدا]] باشما میجنگیدم تا اینکه عذری نداشته باشم. در این هنگام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمودند: "[[خالد]]، بنشین! [[خداوند]] جایگاه تو را دانست و تلاش تو پذیرفته باد..."<ref>الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۴.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref> | ||
===اعتراف | ===اعتراف معاذ بن جبل به شرکت در [[سقیفه]]=== | ||
ابان میگوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که میگفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] | ابان میگوید: از [[سلیم بن قیس]] شنیدم که میگفت: از [[عبدالرحمن بن غنم ازدی ثمالی]] ـ [[پدر]] [[زن]] معاذ بن جبل ـ شنیدم که گفت، معاذ بن جبل با [[بیماری]] [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. روزی که مُرد نزد او حاضر بودم، در حالی که [[مردم]] به طاعون گرفتار بودند. وقتی به حال [[احتضار]] افتاد، در خانه کسی جز من نزد او نبود و این در [[زمان]] [[حکومت]] [[عمر بن خطاب]] بود. از او شنیدم که میگفت: وای بر من! وای بر من! وای بر من! وای بر من! | ||
با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب میگویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان میگویی؟ او گفت: "نه!" گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کردهای؟ گفت: "به سبب قبول [[ولایت]] [[دشمن خدا]] علیه [[ولی خدا]]!" گفتم: چه کسی؟ گفت: "قبول ولایت دشمن خدا [[عتیق]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]] بر ضد [[خلیفه]] و [[وصی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}". | با خود گفتم: [[گرفتاران]] به [[مرض]] طاعون [[هذیان]] و سخنان عجیب میگویند! لذا به او گفتم: خدا تو را [[رحمت]] کند، هذیان میگویی؟ او گفت: "نه!" گفتم: پس چرا صدای وای بر من، بلند کردهای؟ گفت: "به سبب قبول [[ولایت]] [[دشمن خدا]] علیه [[ولی خدا]]!" گفتم: چه کسی؟ گفت: "قبول ولایت دشمن خدا [[عتیق]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]] بر ضد [[خلیفه]] و [[وصی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}". | ||
گفتم: [[هذیان]] میگویی؟! گفت: "ای پسر غنم، به [[خدا]] قسم، هذیان نمیگویم. اینها [[پیامبر]] و علی بن ابی طالب هستند که میگویند: ای | گفتم: [[هذیان]] میگویی؟! گفت: "ای پسر غنم، به [[خدا]] قسم، هذیان نمیگویم. اینها [[پیامبر]] و علی بن ابی طالب هستند که میگویند: ای معاذ بن جبل، [[بشارت]] باد بر تو و اصحابت به [[آتش]] که گفتید: اگر پیامبر از [[دنیا]] رفت یا کشته شد، [[خلافت]] را از [[علی]] میگیریم که هرگز به آن نرسد. تو و عتیق و عمر و [[ابوعبیده]] و سالم". گفتم: ای معاذ بن جبل، این چه زمانی بود؟ | ||
گفت: "در [[حجة الوداع]] که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک میکنیم که تا ما زندهایم علی به خلافت [[دست]] نیابد. وقتی پیامبر اکرم{{صل}} از دنیا رفت به آنان گفتم: من از [[قوم]] خود، [[یاران]] شما را تأمین میکنم، شما هم مرا از دست [[قریش]] [[حفظ]] کنید. سپس در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} [[بشیر بن سعید]] و [[اسید بن حضیر]] را به آنچه [[پیمان]] بسته بودیم، [[دعوت]] کردم و آن دو با من [[بیعت]] کردند". | گفت: "در [[حجة الوداع]] که گفتیم: بر ضد علی یکدیگر را کمک میکنیم که تا ما زندهایم علی به خلافت [[دست]] نیابد. وقتی پیامبر اکرم{{صل}} از دنیا رفت به آنان گفتم: من از [[قوم]] خود، [[یاران]] شما را تأمین میکنم، شما هم مرا از دست [[قریش]] [[حفظ]] کنید. سپس در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} [[بشیر بن سعید]] و [[اسید بن حضیر]] را به آنچه [[پیمان]] بسته بودیم، [[دعوت]] کردم و آن دو با من [[بیعت]] کردند". | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
با توجه به [[رفتار]] [[ابوبکر]] در مقابل [[اهل بیت]] بطلان این [[روایت]] آشکار میشود. مخصوصاً به سبب برخوردی که با [[حضرت زهرا]]{{س}} داشت به حدی که ایشان بر ابوبکر غضبناک شده و تا [[زمان]] شهادتشان دیگر با او حرف نزدند؛ فاطمهای که [[غضب]] او غضب [[خدا]] و رضای او [[رضای خدا]] بود<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref> | با توجه به [[رفتار]] [[ابوبکر]] در مقابل [[اهل بیت]] بطلان این [[روایت]] آشکار میشود. مخصوصاً به سبب برخوردی که با [[حضرت زهرا]]{{س}} داشت به حدی که ایشان بر ابوبکر غضبناک شده و تا [[زمان]] شهادتشان دیگر با او حرف نزدند؛ فاطمهای که [[غضب]] او غضب [[خدا]] و رضای او [[رضای خدا]] بود<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۷.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref> | ||
=== | ===معاذ بن جبل و [[خواندن نماز]] بر [[ابوعبیده جراح]]=== | ||
[[طبرانی]]، از علمای [[اهل تسنن]]، مینویسد: [[ابو عبیدة بن جراح]] به سبب طاعونی که در عمواس فراگیر شده بود، در ۵۸ سالگی مرد و | [[طبرانی]]، از علمای [[اهل تسنن]]، مینویسد: [[ابو عبیدة بن جراح]] به سبب طاعونی که در عمواس فراگیر شده بود، در ۵۸ سالگی مرد و معاذ بن جبل بر او [[نماز]] خواند<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷.</ref> | ||
===معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]]=== | ===معاذ و [[جانشینی]] [[عمر]]=== | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
نمونهای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده: | نمونهای از فضائلی که درباره معاذ بن جبل [[جعل]] شده: | ||
#[[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]]{{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک میشد و یا میگفت: [[پناه]] میبرم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | #[[زنان]] عاجزند که مثل معاذ را به [[دنیا]] بیاورند؛ اگر معاذ نبود، عمر هلاک میشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref> و این در حالی است که نقل شده، عمر بیش از هفتاد بار درباره [[امیر المؤمنین]]{{ع}} گفت: {{متن حدیث|لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، باقلانی، ج۱، ص۵۴۷.</ref>؛ اگر [[علی]] نبود، عمر هلاک میشد و یا میگفت: [[پناه]] میبرم به [[خدا]] از مشکلی که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} برای حل آن نباشد<ref>أبوبکر البیهقی، احمد بن الحسین بن علی، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | ||
#معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی میگوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: به [[راستی]] معاذ [[پیشوایی]] [[مطیع خدا]] و حقگرا بود و از [[مشرکان]] نبود". گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم{{ع}} فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار میکند، [[سکوت]] کردم. ابن مسعود گفت: "آیا میدانی منظور از "[[امت]]" و "[[قانت]]" در این [[آیه]] چیست؟" گفتم: [[خدا]] بهتر میداند؛ گفت: "منظور از "[[امت]]" کسی است که خیر را میداند و پیشوای خیر میشود و به او [[اقتدا]] میشود و "[[قانت]]" کسی است که [[مطیع]] [[خداوند]] باشد و | #معاذ به [[حضرت ابراهیم]] [[تشبیه]] شده است: [[فروه]] اشجعی میگوید: کنار [[ابن مسعود]] نشسته بودیم که گفت: به [[راستی]] معاذ [[پیشوایی]] [[مطیع خدا]] و حقگرا بود و از [[مشرکان]] نبود". گفتم: ای اباعبدالرحمن، خداوند این جمله را درباره حضرت ابراهیم{{ع}} فرموده است (این جمله اختصاص به ایشان دارد)! ابن مسعود دوباره حرفش را تکرار کرد؛ وقتی دیدم او عمد این جمله را تکرار میکند، [[سکوت]] کردم. ابن مسعود گفت: "آیا میدانی منظور از "[[امت]]" و "[[قانت]]" در این [[آیه]] چیست؟" گفتم: [[خدا]] بهتر میداند؛ گفت: "منظور از "[[امت]]" کسی است که خیر را میداند و پیشوای خیر میشود و به او [[اقتدا]] میشود و "[[قانت]]" کسی است که [[مطیع]] [[خداوند]] باشد و معاذ بن جبل نیز چنین بود. او [[تعلیم]] دهنده [[خیر و خوبی]] و مطیع خداوند و رسولش بود"<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۰۷.</ref>. | ||
در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] میگوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی|"إن معاذا كان أمه فانتالله"}}؛ به [[راستی]] [[معاد]] [[پیشوایی]] مطیع و حقگرا بود. [[فروة بن نوفل]] گفت: "فراموش کردهای؟! (آیه این گونه نیست)". ابن مسعود گفت: "نه فراموش نکردهام؛ ما | در نقل دیگری چنین آمده؛ [[مسروق]] میگوید: نزد [[ابن مسعود]] بودیم. او [[آیه قرآن]] را این گونه قرائت کرد: {{عربی|"إن معاذا كان أمه فانتالله"}}؛ به [[راستی]] [[معاد]] [[پیشوایی]] مطیع و حقگرا بود. [[فروة بن نوفل]] گفت: "فراموش کردهای؟! (آیه این گونه نیست)". ابن مسعود گفت: "نه فراموش نکردهام؛ ما معاذ بن جبل را به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} [[تشبیه]] میکنیم<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[معاذ بن جبل (مقاله)|مقاله «معاذ بن جبل»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲۷-۳۳۰.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |